۱۳۹۵ مهر ۲۱, چهارشنبه

توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) – شـماره 199 مهر ماه 1395ـ اکتبر سال 2016

شکست مبارزا ت خلق کرد ریشه در ناتوانی شناخت از دشمن دارد، تخریب و غارت آثار باستانی توسط هر نیرويی تبهکاری است، نزاع بر سر جایگزین رهبری در ایران و انتشار نوار صوتی آیت الله منتظری، و توافقنامه های مناطق آزاد تجاری ابزارهای نفوذی استعماری امپریالیسم: توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) – شـماره 199 مهر ماه 1395ـ اکتبر سال 2016

متاسفانه به ویژه در میان کردهای ایرانی این تفکر ضد علمی و ناسیونال شونیستی قوت گرفته است که گویا واژه کرد مترادف با انقلابی است و در میان خلق کُرد فرد، گروه و یا طبقه ارتجاعی وجود ندارد. اگر یک کُردِ سیاسی به زشتترین اعمال هم دست بزند بازهم گویا چون کُرد است، قابل اغماض است. تو گوئی در تاریخ ایران سالار جاف ها، جاش ها، پیشمرگان کرد مسلمان که همدست رژیم جمهوری اسلامی بودند، وجود نداشته اند. صِرف کُرد بودن، توجیه گر هر خیانتی شده است. این زدودن مرز میان دوست و دشمن و ناتوانی در ارزیابی علمی و طبقاتی در میان افراد و سازمانهای سیاسی کُرد ریشه قدیمی و ناسالمی دارد. تنها اقلیت قلیلی در میان کردها هستند که کمونیست می باشند و خود را کمونیست می دانند و آن هم به این مفهوم که کمونیست بودن را مرجح بر کُرد بودن می شمارند و بر این اساس حتی بر ضد سایر کُردها که ارتجاعی هستند، مباره می کنند. متاسفانه این کُردهای مترقی در اقلیت به سر می برند. این خصیصه نکوهیده نه در میان فارسها وجود دارد و نه در میان آذربایجانیها و بیشتر دامنگیر کردهای منطقه است. از نظر این دو خلق اخیر هم فارسِ ارتجاعی وجود دارد و هم آذربایجانیِ ارتجاعی و برعکس. در میان کردها این ناسیونال شونیسم کور و عدم شناخت دشمن به آنجا کشیده است، که کردها در راه کسب حقوقِ برابر خویش با سایر خلقها، در هر کشور معینی که وجود دارند به همدست ارتجاع جهانی و یا ارتجاع همسایه ارتجاعی آن کشور معین بدل شده و همواره به عنوان آلت دست آنها عمل کرده و مبارزه خلق کرد را از یک شکست به شکست دیگر کشانده اند و توانائی پذیرش انتقاد را نیز ندارند.ملا مصطفی بارزانی پدر خلق کُرد برای مبارزه با حکومت وقت عراق با شاه ایران همکاری می کرد و ماموران ساواک و حتی ماموران موساد و کارشناسان نظامی ایران و اسرائیل در شمال عراق برضد همه خلقهای منطقه وول می خوردند. ملامصطفی بارزانی افتخار می کرد که با اسرائیل بر ضد خلقهای عرب همکاری می کند و از آنها پول و اسلحه گرفت و حتی پیروزی در جنگ شش روزه  اسرائیلی ها بر ضد خلقهای عرب را به آنها تبریک گفت. پسرش آقای مسعود بارزانی و رهبر دیگر کردهای عراق آقای جلال طالبانی برای «کسب حقوق ملت کرد» با جرج بوش در تجاوز سربازان آمریکائی برضد انسانیت، بر ضد منشور ملل متحد، بر ضد تمام خلقهای منطقه و جهان به کشور عراق، همکاری صمیمانه نمودند و کردستان عراق را به پایگاه تجاوز آمریکا و اسرائیل در منطقه تبدیل کردند. سه هزار کردهای دست آموز آمریکا از نظر نظامی توسط آمریکائی ها در کردستان عراق برای خرابکاری پیاده شدند تا سیاست راهبردی امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه را تکمیل کنند. آنها اسرائیل کوچکی در نزدیکی مرزهای ایران به وجود آورده اند که مملو از جاسوسان موساد و مرکز خرابکاری آنها در شرایط کنونی علیه ایران و سوریه است. کردهای عراق در سرکوب و قتل عام مردم عراق چه بخواهند و چه نخواهند چه بدانند و چه ندانند و یا تجاهل کنند، دست داشته اند. «حق خود تعیینی سرنوشت آنها» که بسیار شکستنی است بر دریائی از خون و دشمنی بپا شده است. و مسلما بدون پاسخ نمی ماند. همین تبهکاری سران قوم که از عاقبت اعمالشن واهمه دارند، آنها را بیشتر به آغوش امپریالیسم و صهیونیسم می کشاند. حکومت کردستان عراق از هم اکنون در وحدت عراق اخلال می کند و از داعش آدمخوار برای عبور از مناطق بی خطر برای رسیدن به بغداد در کادر استراتژی امپریالیسم آمریکا به دفاع برخاست و همه امکانات برای این راه پیمائی طولانی برای فتح بغداد را فراهم ساخت. تو گوئی اشغال عراق توسط داعش به کردستان عراق ربطی ندارد؟ کردستان عراق از مقاومت در برابر داعش دست بر داشت تا راه عبور آنها برای اشغال کامل عراق و فتح بغداد هموار باشد. منطق آنها این بود که «داعش عربها را می کشد ما که کرد هستیم». این زدودن مرز میان دوست و دشمن و ناتوانی در تحلیل مسایل علمی به علت کوری ناسیونال شونیستی، فاجعه ای به بار آورده که هنوز پایانی بر آن متصور نیست. رهبران کردستان عراق درک نمی کنند که با اتخاذ این سیاست، گور خویش را می کنند و هیچیک از خلقهای منطقه با ایجاد کردستانی که بخواهد پایگاه ضد انقلاب جهانی برای سرکوب خلقهای منطقه و قتل عام آنها شود موافق نخواهند بود و چنین حق تعیین سرنوشتی در دوران امپریالیسم به مفهوم مستعمره امپریالیسم آمریکا شدن است.
toufan,logo3

شکست مبارزا ت خلق کرد ریشه در ناتوانی شناخت از دشمن دارد

توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) – شـماره 199 مهر ماه  1395ـ اکتبر سال 2016
رویدادهای اخیر درسوریه پیرامون مسئله کردها و همکاری آنها با آمریکائی ها، تجربه ی سالها حکومت خودمختار کرد درعراق و همکاری آنها با صهیونیسم و امپریالیسم و داعش، اظهارات رهبر حزب دموکرات کردستان ایران در همدستی با صهیونیسم اسرائیل و دعوت از آمریکا برای حمله به ایران و همدستی کردهای ایران با منصور حکمت و پذیرش تئوریهای اسرائیلی و «غیر طبقاتی» وی، حزب ما را بر آن داشت که به مسئله خواستهای ملی خلق کرد و راه رهائی واقعی آنها نظر مجددی بیفکنیم. اینکه در ایران به ملت کرد ستم وارد می شود بر کسی پوشیده نیست. این ستم به طور عمده در عرصه استفاده از امکانات آموزشی زبان مادری در مدارس بروز می کند. نه در رژیم سلطنتی و نه در رژیم جمهوری اسلامی به تشکیل انجمنهای ایالتی ولایتی این خلقها که دستآورد انقلاب مشروطیت بود توجه کردند و نه به تحقق آن یاری رساندند. به این جهت باید گفت که خلقهای ایران کاملا خلقهای متساوی الحقوق نیستند و از برابری یکسان برخورار نمی باشند و این طبیعتا بازتاب ستم ملی در جامعه است. ولی مسایل را باید مشخص ارزیابی کرد و از کلی گوئی برای کسب نتایج از پیش ساخته و نادرست پرهیز نمود. علیرغم وجود این ستم ملی آنهم بویژه در عرصه استفاده از زبان مادری به صورت رسمی، نمی توان مدعی شد که آذریها، کردها، بلوچها و یا هر خلق دیگری در ایران صرفا به علت تعلقات ملی مورد ستم و پیگرد قرار می گیرند. در خاک ایران بخشی از آن آذربایجان و بخش دیگری از آن کردستان نامیده می شود و این مربوط به چند سده اخیر نیست، ریشه قدیمی تر داشته و در افکار عمومی و ذهنیات مردم ایران جا باز کرده است. همه افراد متعلق به خلقهای گوناگون ایران می توانند به زبان مادری خود سخن گویند، بنویسند، از امکانات رسانه ای استفاده کنند، به موسیقی و هنر خویش بپردازند و هرگز به این علل مورد تعقیب قرار نمی گیرند. حتی بسیاری از دولتمردان و طبقات حاکمه ایران متعلق به خلق آذری(ترک) هستند که در سرکوب سایر خلقهای ایران فعالانه شرکت داشته و دارند. در ایران چه در زمان شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی تنها کسانی مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند و می گیرند که بر ضد رژیمهای حاکم زمان به مبارزه سیاسی و اجتماعی اشتغال داشتند و مبارزه آنها خطری برای حاکمیت رژیمها محسوب می شد. در قتل عام مردم آذربایجان در 21 آذر 1325 همه فئودالهای بزرگ آذری از جمله ذوالفقاری، ملک قاسمی، مراغه ای و… شرکت داشتند. کسانی که در پی ارزیابی مسئله ملی در ایران هستند، باید این نکته اساسی را درک کنند. در این مقاله قصد نیست تا از ریشه های پیوندهای چند هزار ساله تاریخی میان خلقهای گوناگون ایران که در کنار هم دو انقلاب کردند، بر ضد متجاوزان جنگیدند و در مبارزات ضد استعماری مردم ایران شرکت عظیم و فعال داشتند، سخن به میان آید.متاسفانه به ویژه در میان کردهای ایرانی این تفکر ضد علمی و ناسیونال شونیستی قوت گرفته است که گویا واژه کرد مترادف با انقلابی است و در میان خلق کُرد فرد، گروه و یا طبقه ارتجاعی وجود ندارد. اگر یک کُردِ سیاسی به زشتترین اعمال هم دست بزند بازهم گویا چون کُرد است، قابل اغماض است. تو گوئی در تاریخ ایران سالار جاف ها، جاش ها، پیشمرگان کرد مسلمان که همدست رژیم جمهوری اسلامی بودند، وجود نداشته اند. صِرف کُرد بودن، توجیه گر هر خیانتی شده است. این زدودن مرز میان دوست و دشمن و ناتوانی در ارزیابی علمی و طبقاتی در میان افراد و سازمانهای سیاسی کُرد ریشه قدیمی و ناسالمی دارد. تنها اقلیت قلیلی در میان کردها هستند که کمونیست می باشند و خود را کمونیست می دانند و آن هم به این مفهوم که کمونیست بودن را مرجح بر کُرد بودن می شمارند و بر این اساس حتی بر ضد سایر کُردها که ارتجاعی هستند، مباره می کنند. متاسفانه این کُردهای مترقی در اقلیت به سر می برند. این خصیصه نکوهیده نه در میان فارسها وجود دارد و نه در میان آذربایجانیها و بیشتر دامنگیر کردهای منطقه است. از نظر این دو خلق اخیر هم فارسِ ارتجاعی وجود دارد و هم آذربایجانیِ ارتجاعی و برعکس. در میان کردها این ناسیونال شونیسم کور و عدم شناخت دشمن به آنجا کشیده است، که کردها در راه کسب حقوقِ برابر خویش با سایر خلقها، در هر کشور معینی که وجود دارند به همدست ارتجاع جهانی و یا ارتجاع همسایه ارتجاعی آن کشور معین بدل شده و همواره به عنوان آلت دست آنها عمل کرده و مبارزه خلق کرد را از یک شکست به شکست دیگر کشانده اند و توانائی پذیرش انتقاد را نیز ندارند.ملا مصطفی بارزانی پدر خلق کُرد برای مبارزه با حکومت وقت عراق با شاه ایران همکاری می کرد و ماموران ساواک و حتی ماموران موساد و کارشناسان نظامی ایران و اسرائیل در شمال عراق برضد همه خلقهای منطقه وول می خوردند. ملامصطفی بارزانی افتخار می کرد که با اسرائیل بر ضد خلقهای عرب همکاری می کند و از آنها پول و اسلحه گرفت و حتی پیروزی در جنگ شش روزه  اسرائیلی ها بر ضد خلقهای عرب را به آنها تبریک گفت. پسرش آقای مسعود بارزانی و رهبر دیگر کردهای عراق آقای جلال طالبانی برای «کسب حقوق ملت کرد» با جرج بوش در تجاوز سربازان آمریکائی برضد انسانیت، بر ضد منشور ملل متحد، بر ضد تمام خلقهای منطقه و جهان به کشور عراق، همکاری صمیمانه نمودند و کردستان عراق را به پایگاه تجاوز آمریکا و اسرائیل در منطقه تبدیل کردند. سه هزار کردهای دست آموز آمریکا از نظر نظامی توسط آمریکائی ها در کردستان عراق برای خرابکاری پیاده شدند تا سیاست راهبردی امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه را تکمیل کنند. آنها اسرائیل کوچکی در نزدیکی مرزهای ایران به وجود آورده اند که مملو از جاسوسان موساد و مرکز خرابکاری آنها در شرایط کنونی علیه ایران و سوریه است. کردهای عراق در سرکوب و قتل عام مردم عراق چه بخواهند و چه نخواهند چه بدانند و چه ندانند و یا تجاهل کنند، دست داشته اند. «حق خود تعیینی سرنوشت آنها» که بسیار شکستنی است بر دریائی از خون و دشمنی بپا شده است. و مسلما بدون پاسخ نمی ماند. همین تبهکاری سران قوم که از عاقبت اعمالشن واهمه دارند، آنها را بیشتر به آغوش امپریالیسم و صهیونیسم می کشاند. حکومت کردستان عراق از هم اکنون در وحدت عراق اخلال می کند و از داعش آدمخوار برای عبور از مناطق بی خطر برای رسیدن به بغداد در کادر استراتژی امپریالیسم آمریکا به دفاع برخاست و همه امکانات برای این راه پیمائی طولانی برای فتح بغداد را فراهم ساخت. تو گوئی اشغال عراق توسط داعش به کردستان عراق ربطی ندارد؟ کردستان عراق از مقاومت در برابر داعش دست بر داشت تا راه عبور آنها برای اشغال کامل عراق و فتح بغداد هموار باشد. منطق آنها این بود که «داعش عربها را می کشد ما که کرد هستیم». این زدودن مرز میان دوست و دشمن و ناتوانی در تحلیل مسایل علمی به علت کوری ناسیونال شونیستی، فاجعه ای به بار آورده که هنوز پایانی بر آن متصور نیست. رهبران کردستان عراق درک نمی کنند که با اتخاذ این سیاست، گور خویش را می کنند و هیچیک از خلقهای منطقه با ایجاد کردستانی که بخواهد پایگاه ضد انقلاب جهانی برای سرکوب خلقهای منطقه و قتل عام آنها شود موافق نخواهند بود و چنین حق تعیین سرنوشتی در دوران امپریالیسم به مفهوم مستعمره امپریالیسم آمریکا شدن است.
kurdish-iraqi-leader-with-zionists-agents
از چپ به راست: مسعود بارزانی، مناخم ناهید ناووت(Menachen Nahik Navut) معاون موساد در سالهای 1984 تا 1986، محمود عثمان عضو مجلس عراق، زوی زامیر(Tzwi Zamir) رئیس موساد در سالهای 1968 تا 1976، ناخوم آدمونی(Nachum Admoni) رئیس موساد در سالهای 1982 تا 1989، یک پیشمرگه
کردهای ایران نیز متاسفانه و با حسابگری بورژوائی از این «حق تعیین سرنوشت در عراق» حمایت می کنند و شما سازمان کردی را پیدا نمی کنید که همدستی رهبران کردستان عراق را با جرج بوش و اسرائیل محکوم کند. همه آنها از زیر بار این محکومیت و مبارزه با این نوع برداشت دشمنانه از حق خود تعیینی سرنوشت و در برخورد به سایر ملل منطقه، فرار می کنند. کردهای ناسیونال شونیست برای تحقق آنچه را که خود خواستهای ملت کرد می پندارند، حاضرند حق سایر ملل منطقه را با دست امپریالیسم و صهیونیسم نابود کنند و باعث شوند که کشورهای منطقه صرفا به بهای «آزادی خلق کرد» به مستعمره امپریالیسم بدل شوند. روشن است که با این نوع حق خود تعیینی سرنوشت که همدستی با امپریالیسم است، نمی شود موافق بود و باید بر ضد آن از هم اکنون افشاءگری کرده و قویا مبارزه نمود.آقای مصطفی هجری رهبر حزب دمکرات کردستان ایران در مصاحبه با نشریه اسرائیلی جروزالیم پست می گوید: «ایران مقادیر زیادی پول به آنها( حماس و حزب الله) می دهد. من فکر می کنم که اسرائیل باید ایران را به عنوان دشمن اصلی خود بداند و سعی کند که دشمنش را تضعیف کند.» وی سپس مانند پدرش ملا مصطفی بارزانی از صهیونیستهای اسرائیل که یک دولت متجاوز و نژادپرست است و حق خود تعیینی سرنوشت خلق فلسطین را لگدمال کرده و فلسطین را به خون کشیده است، می طلبد: «بنابراین اسرائیل باید به گروه های مخالف جمهوری اسلامی کمک کند.» او در واقع با بیان این مطلب کیسه گدائی را مقابل رژیم صهیونیستی اسرائیل می گشاید.لازم به توضیح نیست که اسرائیل به این رهنمود آقای مصطفی هجری نیازی ندارد و سالهاست که به پاره ای از سازمانهای اپوزیسیون ایرانی و از جمله مریدان تئوریهای منصور حکمت کمک مالی می کند. اسرائیل به ملامصطفی بارزانی و مسعود بارزانی هم کمک مالی کرده است و امروز بر ضد حکومت قانونی و مشروع بشار اسد که مورد علاقه آقای هجری نیست، به داعش کمک مالی و تدارکاتی می کند تا حق خود تعیینی سرنوشت ملت سوریه را لگد مال کند. آقای هجری هرگز به دفاع از حقوق مشروع و قانونی ایران که در توافقنامه های جهانی مستند است نمی پردازد، بلکه برای حق خود تعیینی سرنوشت کردهای ایران دروغهای امپریالیسم و خواستهای آنها را تائید می نماید. وی در سال 2006، هنگامی که آمریکا و اروپائی ها بر سر مسئله اتمی به ایران فشار وارد می آوردند تا از حقوق مشروع و مسلم خود صرفنظر کند، هشدار داد: «که مذاکرات باید بر حمایت از حقوق بشر و دمکراسی متمرکز شوند. معاملات اقتصادی سال گذشته، تثیت اقتصادی برای ایران می آورد و رژیم ایران را مستحکم تر می کند.». همین آقای هجری در زمان تجاوز آمریکا به عراق از جرج بوش دعوت کرد که به ایران نیز حمله کند و دستور تجاوز به ایران را فقط روی میزش قرار ندهد تا کردهای ایران نیز بتوانند به حقوق خود مانند کردهای عراق دست پیدا کنند. ایشان با تبلیغ برای یک گروه مشکوک و امپریالیسم ساخته اشاره کرد که: «گروه او با کنگرۀ ملیت های فدرال ایران، چون آذری ها، عربها، بلوچها و ترکمن ها که به دنبال احقاق حقوق خود هستند، همکاری می کند. کردها احساس می کنند که اروپا و امریکا آنها را در حمایت از احقاق حقوق اقلیت ها و دموکراسی حمایت نمی کنند.» آیا می شود با اینگونه حق تعیین سرنوشت ملل که به بهای اسارت سایر ملل در عصر امپریالیسم منجر می شود، موافقت کرد؟ آیا می شود با جهالت تمام و بی توجه به عواقب سیاسی این شعار مدعی شد که کمونیستها و نیروهای مترقی ایران، ترکیه، عراق و سوریه با ایجاد کشور مستقلی بنام کردستان در جوار خویش موافقت کنند، تا آنها مسلح شوند، قدرت بگیرند و به عنوان دست دراز شده امپریالیسم و صهیونیسم در دشمنی با خلقهای منطقه عمل نمایند؟ موافقت با چنین تعیین حق سرنوشتی، خودکشی و پروراندن مار در آستین و این در درجه نخست به ضرر خلق کرد است، زیرا به رویاهای وی پایانی غم انگیز می بخشد. حداقل از بعد از جنگ جهانی دوم به این طرف شاهد آن هستیم که این نوع درک از سیاست حق خود تعیینی سرنوشت چه خساراتی به ملت کرد زده است. رفیق استالین بدرستی روشن کرد که مقوله حق تعیین سرنوشت ملل در دوران امپریالیسم را باید در مبارزه با این بزرگترین ناقض حق تعیین سرنوشت ملتها و استعمارگر بزرگ به پیش برد. فقط آن نوع حق خود تعیینی سرنوشتی از نظر کمونیستها قابل قبول است که جنبه مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی داشته باشد و در جهت تضعیف این بزرگترین ناقضان آن باشد و به دوستی و اتفاق خلقها کمک کند و نه در تقویت سیاستهای امپریالیسم در جهان و منطقه. در غیر این صورت درک نادرست از این مقوله منجر به آن می شود که همواره به آلت دست ارتجاع و امپریالیسم بدل شد و این را ما متاسفانه در تاریخ زندگی خلق کرد می بینم. اخیرا ما با مبارزه قهرمانانه کردهای سوریه برای حفظ تمامیت ارضی وحق حاکمیت ملی سوریه و مخالفت با ترکیه و داعش روبرو بودیم. کردهای انقلابی سوریه با مبارزه با داعش و ترکیه و اربابان امپریالیست آنها نه تنها موفق شدند از تمامیت ارضی سوریه دفاع کنند، بلکه توانستند روح مردم سوریه را تسخیر کرده و برای خود احترامی عمیق در افکار مردم به جای بگذارند. آنها اعتماد عمومی مردم منطقه را خریدند که بهای آن بی اندازه و ارزش سیاسی آن تاریخی است. آیا بهتر نبود که با همین روح به مبارزه خویش تا آزادی کامل سوریه و طرد پان ترکیستها، صهیونیستها، امپریالیستها و پان اسلامیستها ادامه می داند تا اینکه در وسط راه آهنگ آن نمایند که فقط گلیم خود را از آب بیرون بکشند و با امپریالیسم آمریکا و نیروهای ویژه آنها که راهی شمال سوریه شده اند به همکاری پرداخته و عاملی در تضعیف حکومت بشار اسد و تقویت سلطه امپریالیسم آمریکا و نقض حقوق ملتها در منطقه شوند؟ و نام نیک خویش را سرمایه تجاوز امپریالیسم آمریکا به خاطر وعده های واهی آنها سازند؟ روشن است که امپریالیسم آمریکا برای کردهای سوریه آبروئی به جای نخواهد گذارد و از آنها در معاملات سیاسی خویش با روسیه و ترکیه برای نقض حاکمیت و تمامیت ارضی سوریه استفاده می کند. مبارزه کردهای سوری که باید سرمشق سایر اکراد قرار می گرفت به بیراهه غیر قابل دفاع افتاده است.
«ناریم کوبانه»(Narin Kobane) خبرنگار «باس نیوز»(Bas News) به نقل از از یکی از رهبران «نیروهای دموکراتیک سوریه» اظهار داشت که: ساختمان یک پایگاه نظامی آمریکائی در 35 کیلومتری جنوب کوبانه در روستای «سیبات»(Sibat) به اتمام رسیده است.
به گزارش مستند برنامه تلویزیونی مونیتور در کانال یک ARD در آلمان فدرال، در تاریخ پنجشنبه 8 ماه سپتامبر 2016 که در مورد سوریه است، به روشنی دیده می شود که کماندوهای جنایتکار آمریکائی در لباس «یگان‌های مدافع خلقِ» کردهایِ کوبانه در سوریه، بر ضد ارتش ملی سوریه و تمامیت ارضی سوریه می جنگند و عملا و بطور عینی به صورت متحد داعش در آمده اند.
راه رفع ستم ملی از اکراد در همه ممالکی که آنها در آن سکونت دارند، تنها در مبارزه مشترک و همکاری آنها با سایر مردم آن کشورها برای تحقق آزادی، دموکراسی و حفظ استقلال ملی و تمامیت ارضی و مبارزه ملی و مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی آنهاست. در چارچوب اعتماد و احترام متقابلی که در متن این مبارزه انقلابی و مترقی ایجاد می شود، می توان به حقوق متقابل هم احترام گذشت و آنرا به رسمیت شناخت و در کنار هم با صلح،  دوستی و برداری و همکاری متقابل زیست. تنها این مبارزه است که دورنمای موفقیت و پیروزی و تفاهم و همبستگی همه خلقهای منطقه را خواهد داشت. در غیر این صورت مردم ایران هرگز به حکومت کردستانی در ایران نظیر کردستان بارزانی در عراق و یا جای دیگر تن در نخواهند داد و در این راه با کردهای انقلابی و مترقی نیز همداستانند. حمایت از حق خود تعیینی سرنوشت ملتها باید بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم باشد که در پی ایجاد جغرافیای جدید سیاسی در منطقه هستند. حزب ما به هیچ سازمانی در این عرصه چک سفید نخواهد داد. هستند پاره ای از اپوزیسیون ایران که به جای مبارزه به مماشات مشغولند و با نان قرض دادن و هندوانه زیر بغل و این و آن گذاردن بر این پندارند که گویا در پی تحقق حق خود تعیینی سرنوشت خلق کرد هستند و پاره ای از کردهای ناسیونال شونیست نیز از این مجیز گوئی ها برای تقویت خویش سوء استفاده می کنند و در دل خود می گویند: احمق ها! بیشتر به ما امتیاز سیاسی بدهید تا ما هرچه زودتر جدا شده خدمت همه شما برسیم. حزب ما با این نوع حق خود تعیینی سرنوشت که نفوذ امپریالیسم و صهیونیسم را در منطقه تقویت کند و سرنوشت همه خلقهای منطقه را به خطر اندازد، موافق نیست و بر ضد آن مبارزه می کند. حزب ما مخالف آن است که تبلیغات ناسیونال شونیستی ملت بزرگ یا کوچک ماهیت طبقاتی مبارزه ملی را مخدوش کند و مرز ارتجاعی و مترقی را بر اساس تعلقات قومی تبیین نماید. ما به این تفکرات و با ضعف و بزدلی پاره ای از اپوزیسیون ایرانی که فقط آموخته رشوه سیاسی بدهد، مبارزه می کنیم. پیروزی خلق کرد که تا کنون همواره با شکست روبرو بوده و از چاله ای به چاه بعدی افتاده است در گرو بازگشت از این راه بی سرانجام است. چه در ایران، چه در ترکیه، چه در عراق و چه در سوریه. باید همبستگی خلقهای ایران و منطقه را بر ضد دشمن عمده و واحد تقویت نمود. این تنها راه درست نیل به هدف است.
***
اینکه ویرانگری و چپاول میراث فرهنگی گران‌مایه بین‌النهرین – این گهواره تمدن  که میراث هزاران سال فرهنگ غنی خلق‌هایی که در این منطقه زیسته‌اند را در خود حفظ نموده است – را امپریالیسم مهاجم انجام دهد یا داعش، این دست پروردگان جنایت پیشه آنها، فرقی در ماهیت تبهکارانه ماجرا نمی‌کند. ولی برخورد دو گانه نیروها و مجامع بین المللی از جمله سازمان ملل و شورای حقوق بشرش به این سیاهکاریها در واقع گواهی بر سعی و کوشش عبثی است که جهت پرده‌پوشی ماهیت بربرمنشانه و چپاولگرانه امپریالیسم صورت می‌پذیرد…نه تنها داعش را می بایست محکوم کرد و با آن به مبارزه برخاست، بلکه بر علیه آفرینندگان و حامیان داعش و نیز منابع مالی و تسلیحاتی آنان نیز باید به مقابله پرداخت و علیه آنها قطعنامه صادر کرد. باید همان گونه که شورای حقوق بشر سازمان ملل علیه داعش قطعنامه می دهد، علیه امپریالیسم و ارتجاع منطقه نیز چنین عمل کند که نمی کند و نمی خواهد بکند.

toufanorange-colorتخریب و غارت آثار باستانی توسط هر نیرويی تبهکاری است

 توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) – شـماره 199 مهر ماه  1395ـ اکتبر سال 2016
شورای حقوق بشر سازمان ملل در بیست و نهمین نشست خود در ژنو با صدور قطعنامه‌ای رفتار وحشیانه داعش را محکوم ساخت.
در این قطعنامه که با 29 رای موافق، ۶ مخالف و ۱۲ ممتنع تصویب شد، حملات گروه تروریستی داعش به میراث فرهنگی سوریه و عراق و تخریب آثار باستانی آنها را به ‌شدت محکوم کرد. این نمایش تبلیغاتی شورای حقوق بشر سازمان ملل، قبل از آنکه سند محکومیت داعش باشد، سند تبرئه جنایات امپریالیستها در نابودی و دزدی میراث فرهنگی خلقها و ملتهای جهان است. داعش دستآویزی شده است تا هم پای اسلام را به میان بکشند و هم ربودن میراث فرهنگی توسط دنیای «متمدن» را لاپوشانی کنند.داعش نه دولت است، نه از نظر حقوقی قابل پیگرد و نه می شود مچ کسی را در این زمینه گرفت، ولی جرج بوش، رامزفلد، چنئی، تونی بلر که آثار فرهنگی و میراث تاریخی بشریت را در میانرود(بین النهرین، موساپوتانین) نابود کردند، نماینده دولتها بوده و قابل پیگرد بین المللی.
کارنامه داعش که فرزند امپریالیسم و صهیونیسم است روشن می باشد. آنها پس از تخلیه آثار تاریخی از شهر باستانی «نمرود» (کالخور) در عراق و چوب حراج زدن به آنها، این شهر را با خاک یکسان نمودند، شهری که در قرن ۱۳ پیش از میلاد در کنار رود دجله بنا شد و بعدها آشوریان آن را پایتخت خود اعلام کردند و تمدن درخشان خود را در آنجا آفریدند؛ زیرا داعش بخش عظیمی از بناهای تاریخی و میراث گرانبهای شهر تاریخی پالمیرا(عروس کویر) را در استان حُمص سوریه که قدمت دو هزار ساله دارد و به مروارید صحرا نیز مشهور است، نابود ساخت. شهری که بناهای آن حکایت از سه فرهنگ یونانی، رومی و ایرانی دارد؛ زیرا داعش اشیاء عتیقه و پیکره های باستانی را از طریق دلالان سعودی و ترک و … به معرض حراج گذارده است و خریداران این آثار عتیقه و باستانی و دستآوردهای نایاب بشریت موزه های بزرگ و تجار سرشناس امپریالیستها هستند که قابل تعقیب نبوده و نام «محترمشان» در همه جا به «نیکی» یاد می شود.داعش این نیروی اهریمنی که خوراک فکری اش را فتاوی مفتی‌های وهابی به غایت ارتجاعی عربستان نظیر «بن عبدال‌لطیف آل الشیخ»، «شیخ عبدالعزیز بن باز» و .. تامین می‌کنند، نه تنها مجسمه‌ها و آثار و میراث باستانی و ملی را به یغما برده و یا نابود می‌‎سازند، بلکه مغول وار با تأسی به فتاوی مفتی‌های عربستان، انسان‌هایی را که غیر آنها می‌اندیشند، دسته دسته از دم تیغ می‌گذرانند و با سر بریده آنها وحشیانه فوتبال بازی می‌کنند!اما داعش یک شبه از آسمان نازل نشد و کارخانه اسلحه‌سازی و دستگاه چاپ اسکناس هم دراختیار نداشت، بلکه داعش فرزند نابکار امپریالیسم و ارتجاع منطقه است و تا دیروز به عنوان تروریستهای خوب سر از آستین آمریکا و ناتو در می آورد.
از این رو حزب ما بر این نظر است که نه تنها داعش را می بایست محکوم کرد و با آن به مبارزه برخاست، بلکه بر علیه آفرینندگان و حامیان داعش و نیز منابع مالی و تسلیحاتی آنان نیز باید به مقابله پرداخت و علیه آنها قطعنامه صادر کرد. باید همان گونه که شورای حقوق بشر سازمان ملل علیه داعش قطعنامه می دهد، علیه امپریالیسم و ارتجاع منطقه نیز چنین عمل کند که نمی کند و نمی خواهد بکند.
طومار جنایات جنگی و حملات وحشیانه امپریالیسم به ویژه امپریالیسم امریکا طولانی است و پرداختن به آن از حوصله این نوشته خارج است. اما از آنجا که علت صدور قطعنامه شورای حقوق بشر سازمان ملل نابودی و سرقت اشیاء عتیقه و میراث باستانی و فرهنگی در بین النهرین است، به جاست که شمه ای از طومار سرقت و نابودی میراث های فرهنگی و هنری و تاریخی جهان را که به دست ایادی امپریالیسم نابود گشته و یا ربوده شده اند، برشمریم.از قرن ۱۹ که باستان شناسان کشورهای غربی همین شهر «نمرود» را که بقایایش زیر چکمه های داعش نابود گشت، کشف کردند، بسیاری از اشیاء و آثار مشهور باقی مانده این تمدن عظیم و غنی را به موزه‌های خود انتقال دادند. مجسمه بزرگ و مشهور «گاوهای بالدار» که در موزه لندن به معرض نمایش گذارده شده است، نمونه بارز این مدعا است.
میراث باستانی و فرهنگی عراق در حمله مغول وار آمریکا و نیروهای أ‌ئتلاف در ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ به این کشور خسارات جبران ناپذیری دید و تعداد کثیری از این آثار نیز از موزه‌ها ربوده شدند.
آمریکائیان برای این که راحت‌تر اشیاء عتیقه را به‌ ربایند، ابتدا به دفاتر زیرزمینی موزه بغداد رفته و اسناد مربوط به آثار باستانی را نابود کردند. به علاوه اشیائی که در موزه های کوچکتر بودند و همچنین  باستان‌شناسان در حفاری‌ها یافته بودند، نیز در هیچ کجا ثبت نشده بودند.در بین النهرین، این گهواره تمدن که در آن اقوام گوناگونی زیسته‌اند، آثار تاریخی گرانبهائی وجود داشتند که بیش از هشت هزار سال قدمت دارند. اما امروز چیز زیادی از آن ها به جا نمانده است. موزه ملی بغداد که پس از سقوط رژیم بعثی عراق در سال ۲۰۰۳ با نقشه و به شیوه سازماندهی شده، تخریب و غارت گشت، یکی از ۵ مرکز مهم نگاهداری آثار تاریخی جهان به ‌شمار می‌آمد. گنجینه‌های با ارزشی که قدمت ۵۵۰۰ سال تمدن بین‌النهرین را به نمایش می‌گذارد و بیانگر تمدن های بابل، آشور و خلفای عباسی بود. گلدان سامری «شیر نیمرود» که روی عاج فیل حکاکی شده قدمتش به ۸۵۰ سال قبل از میلاد مسیح می‌رسد. «پُل زیمنسکی» استاد باستان‌شناسی خاور نزدیک در دانشگاه بوستون در رابطه با تخریب و غارت موزه بغداد معتقد است که: «ما وحشیانه رفتار کرده ایم، ما نظم و قانون را درهم شکستیم، تماشا کردیم که چگونه اوباش میراث فرهنگی را به غارت می برند.». قریب به ۱۵ هزار اشیاء عتیقه از موزه بغداد به غارت رفت که یا در خارج از عراق به مجموعه داران فروخته شد، که خود امروز به آن اعتراف دارند، ولی حاضر به استرداد آنها نیستند، زیرا که معتقدند آنها را خریده‌اند! و یا در موزه‌های کشورهای غربی به نمایش درآمده‌اند. ۱۶۰۰ قطعه از این اشیاء در کشورهای هم مرز، ۳۰۰ قطعه در ایتالیا و ۶۰۰ قطعه در آمریکا دیده شده‌اند. ناگفته نماند که در جریان جنگ بربرمنشانه امریکا و متحدینش علیه کشور عراق مجموعه کتابخانه ملی و آرشیوهای موجود در بغداد سوخت و ساختمان آن تقریبا نابود گشت. در سال 2003 در آستانه سال نوی ایرانیان که هنوز داعشی در کار نبود. تنها پدرخوانده های داعش بعدی وجود داشتند.
سوال اینجاست که پنتاگون و هم‌پیمانانش هنگام تاخت و تاز به عراق از توافق‌نامه بین‌المللی سال ۱۹۵۴ در رابطه با حمایت از بناها و آثار باستانی و فرهنگی در درگیری‌های مسلحانه و نیز پروتکل الحاقی آن مبنی بر جلوگیری و یا کاهش حتی‌الامکان حملات علیه آنها و نیز عدم استفاده از آنها به مثابه پایگاه نظامی بی‌اطلاع بودند؟ پاسخ به این پرسش بدون شک منفی است. و نمونه زیر گواه بر این است که امپریالیسم امریکا علیرغم آگاهی به توافق‌نامه فوق، آن را زیرپا‌ گذارد و بار دیگر نشان داد که آنها اصولا برای عهدنامه‌های بین‌المللی پشیزی ارزش قائل نیستند.
ارتش آمریکا در آغاز جنگ شهر باستانی بابل را به تصرف خود درآورد و بلافاصله آنجا را به پایگاه نظامی خود تبدیل نمود و صدمات جبران ناپذیری به این شهر که یکی از عجایب ۷ گانه جهان به ‌شمار می‌آید، واردآورد.
در گزارش دکتر «جان کرتیس» رئیس بخش خاور نزدیک موزه لندن ذکر شده است: «آنها به دروازه «ایشتار» که یکی از معروف‌ترین بناهای دوران باستان است، صدمات فراوان وارد آوردند…، خودروهای ارتش امریکا، پیاده‌روهای آجری را که ۲۶۰۰ سال قدمت داشتند، خرد کردند. اجرای پروژه‌های نظامی، از جمله حفر ۱۲ خندق در آنجا، منطقه را برای نسل‌های آینده باستان شناسان غیر قابل استفاده ساخته است. مناطق تاریخی مشهور نظیر برج بابل و باغ های معلق بابل آسیب دیده اند. از لوح‌های خط سومری اثری باقی نمانده است. به طور کلی شهر بابل به ویرانه‌ای مبدل گشته است. برج «ملویه» با 52 متر ارتفاع و ۱۰۰۰ سال قدمت در درگیری‌های نیروهای شورشی با نیروهای ائتلاف دچار خسران فراوان گشت. آمریکائیان از این برج به عنوان برج مراقبت استفاده می‌کردند، که در اثر حمله شورشیان منهدم شد. قریب به ۱۵۰ شهر از بقایای تمدن سومری ها که قدمتشان به شش هزار سال قبل باز می‌گردد منهدم و تبدیل به تلی از خرده سفال و آجر های شکسته  شده اند.».  دکتر «جان کرتیس» در عین حال در گزارش خود به این نکته تکان دهنده نیز اشاره کرده است که «برخی از مناطق باستانی جهت فرود آمدن هلیکوپتر و پارکینگ خودروهای سنگین ، مسطح شده اند».
آقای دکتر «جان کورتیس»(Dr. John Curtis) از جانب موزه بریتانیا در برنامه خبری کانال 4 تلویزیون بریتانیا اعلام داشت که در میان آثار هنری به سرقت رفته گلدان مقدس «وارکا»(Warka) وجود داشته است و همچنین ظرفی به قدمت 5 هزار سال که در شهر «اور» پیدا شده بود. پایه های مجسمه اکادی و یک مجسمه آسوری نیز دزدیده شده اند. به نقل از آقای «کورتیس» مثل این است که «مونالیزا دزدیده شده باشد». دکتر «دانی جرج»(Dr. Doney George) رئیس موزه بغداد در مورد مهاجمان سازمان داده شده به آن موزه اظهار داشت: «من معتقدم آنها مردمی بودند که می دانستند چه می خواهند. آنها نسخه های بدلی ابلیسک سیاه(ستون سنگی هرمی شکل سیاه رنگ-توفان) را کنار گذاشتند. این بدان مفهوم است که آنها کارشناس بودند. به اشیاء بدلی دست نزدند.»
در اجلاس سال ۲۰۰۵ یونسکو «عبدالعزیز حمید» رئیس هیئت آثار باستانی عراق به خاطر آسیب‌هایی که از سوی نیروهای ائتلاف به میراث باستانی و فرهنگی کشورش وارد شده اند، خواستار پرداخت غرامت شد. اما نه تنها غرامتی ‌پرداخت نشد، بلکه هر روز آثار باستانی بیشتری از این کشور در مرزهایش معامله شدند.مدیر بخش خاورمیانه موزه لندن در جلسه ای که با حضور کارشناسان دنیا به منظور بررسی شیوه مرمت میراث تاریخی و باستانی عراق تشکیل شده بود، بیان داشت: «غارت و تخریب میراث فرهنگی و اشیاء عتیقه عراق در جریان جنگ، عظیم‌ترین فاجعه‌ای است که از زمان جنگ دوم جهانی تاکنون در رابطه با میراث فرهنگی و تاریخی یک کشور رخ داده است.»
این که امروز شورای حقوق بشر سازمان ملل، داعش، این فرآورده امپریالیسم و ارتجاع منطقه را به خاطر اعمال ضد انسانی و ضد فرهنگی اش محکوم می‌کند، دسیسه جدیدی است که تحت عنوان آن می خواهند دول سیاسی مخالف خویش را به بهانه جنایت علیه بشریت به پای میز محاکمه ی دادگاه کیفری لاهه بکشند و در این راه از انزجار مردم از اقدامات داعش بهترین وسیله را ساخته اند. اما پرسش اینجاست که کجا بودند این شورا و این سازمان هنگامی که نیروهای ائتلاف به سرکردگی امریکا مغول وار با تجاوز نظامی به عراق کشور، مردم و میراث  تاریخی‌اش را، همانگونه که در بالا اشاره رفت به نابودی کشاندند؟ چرا این سازمان، جنایتکاران جنگی آمریکائی و گروه ائتلاف را محاکمه نمی کند و بر ضدشان قطعنامه صادر نمی نماید.
می‌گویند که داعش با فروش اشیاء عتیقه و آآثار باستانی غارت شده، هزینه های نظامی خود را تامین می‌کند. اما این تنها بخشی از واقعیت است، آن هم بخش کوچک آن. منبع اصلی درآمد این به اصطلاح حکومت اسلامی عراق و شام از یک سو کمک های مالی بی شائبه  سران مرتجع عربستان سعودی، قطر، کویت و  از سوی دیگر  درآمد فروش نفتی که از میدان های نفتی عراق و سوریه استخراج می شود و از طریق ترکیه به فروش می رود، می باشد. یکی از خریداران ارزان این نفت دزدی دولت تروریست فرانسه است. ما نه از ارقام نجومی که کشورهای مرتجع عربستان و قطر در اختیار آنها قرار می دهند، اطلاع دقیقی داریم و نه از تعداد تسلیحاتی که روزانه از ترکیه به دست تروریست‌های داعش می رسد، اما مطابق اخبار و اسناد معتبر، داعش روزانه ۵۰ هزار بشکه نفت از سوریه و 30 هزار بشکه نفت از عراق به سرقت می‌برد و از طریق ترکیه آن را به فروش می‌رساند. البته باید سرقت دارائی‌های بانکی این دو کشور را نیز بر آنها افزود. تمام تسلیحات داعش را امپریالیسم تامین می کند، تمام نیازهای تدارکاتی آنها را امپریالیسم و همدستانش در منطقه تامین می کنند. تمام کمکهای مالی داعش را از طریق حواله های بانکی ارسال می کنند که قابل کنترل هستند.
اما به بینیم که آیا این تنها داعش است که عتیقه جات و آثار باستانی و ملی را به صورت قاچاق میفروشد؟
سالانه میلیاردها دلار عتیقه جات در جهان غرب به فروش می رسند. چند نمونه: مستخرج از فرستنده تلویزیون «آرته arte» فرانسه و انگلستان در سالهای ۱۸۶۰ که جنگ تریاک در چین پایان یافت بسیاری از آثار گران‌بهای ملی و باستانی این کشور را به غارت بردند. دو نمونه آن، دو سر برنز گران‌بهای خرگوش و موشی است که از قصر تابستانی «شهر ممنوعه» در نزدیکی‌های پکن ربوده شده‌اند. چندی پیش این دو اثر در مجموعه‌های عتیقه جات «پیر برژه» سرمایه‌دار معروف فرانسوی مشاهده شدند. مسئولین چینی برای بازپس گرفتن آنها اقدام کردند. ولی «پیر برژه» مزورانه اعلام می‌کند که اگر حکومت چین دموکراسی را به جامعه بازگرداند، او حاضر است که این دو اثر با ارزش را به این کشور بازپس‌دهد.
قرارداد فرهنگی سال ۱۹۷۰ یونسکو اعضای سازمان ملل را موظف می‌سازد که آثار باستانی و اشیاء عتیقه‌ای را که غیرقانونی و به صورت قاچاق معامله شده باشند، می‌بایست به کشور مبداء رجعت داد. «مارین ترو» مسئول عتیقه جات موزه «گتی» نیویرک در ایتالیا به خاطر معامله قاچاق اشیاء عتیقه دستگیر می‌شود و مقابل دادگاه قرار می‌گیرد. او مشتری «جکومومدیچی» ، که یکی از بزرگترین قاچاقچی‌های آثار باستانی و عتیقه جات ایتالیایی به شمار می‌آید بود و برای موزه«گتی» در نیویرک خرید می‌کرد. «جکومو مدیچی» به طور عمده فروشنده عتیقه جات قاچاق و آثار باستانی حفاری شده از شمال رم و «بمبیی» است. طبق اطلاعاتی که اداره باستان شناسی ایتالیا منتشر کرده است ، در40 سال گذشته قریب به ۱،۵ میلیون قطعه از آثار تاریخی ایتالیا به صورت قاچاق در دنیا به فروش رفته‌اند.
هنگامی که از رئیس موزه «پرگامون» در شهر برلین می پرسند که اشیاء عتیقه این موزه از کجا و چگونه به این موزه آمده اند؟ در جواب می گوید که ما قریب به ۵۰۰ هزار اثر باستانی و تاریخی و فرهنگی در این موزه داریم و مشکل بتوانیم اطلاعاتی در این زمینه به شما بدهیم!! واقعیت اما این است که اکثر اشیاء و آثار عتیقه و باستانی یا به صورت قاچاق معامله شده‌اند و یا در قبا ل رشوه به مسئولین و سران بی‌کفایت و دزد کشورهای ماخذ تصاحب گشته و یا خیلی ساده ربوده شده اند. برای نمونه از ترکیه هزاران قطعه ربوده شده اند که در موزه های لندن، پاریس، برلن و … به نمایش گذارده شده اند.
در جنگ جهانی اول هنگامی که مردم به فکر نجات جان و مال خود بودند، «توماس ادوارد لورنس» معروف به «لورنس عربستان»، این جاسوس انگلیسی، هزاران شیئی و اثر باستانی را از ترکیه دزدید که یا در موزه‌های کشورهای غربی به نمایش درآمدند و یا در مجموعه عتیقه ثروتمندان جای گرفتند. گرچه همه آنها قبل از ۱۹۷۰(سال امضای قرارداد فرهنگی یونسکو) ربوده شده اند و کشورهای امپریالیستی غرب از استرداد آنها سرباز می‌زنند، ولی مسئولین ترکیه سالهاست که برای بازپس‌گیری آنها اقدامات عدیده‌ای نموده‌اند. با این که مسئولین ترکیه موفق شده‌اند مقداری از این میراث باستانی خود را پس بگیرند، ولی هنوز هزاران اثر در موزه‌های غرب خودنمايی می‌کنند.
در سالهای ۱۹۷۰ که آمریکا مشغول تاخت و تاز و قلع و قمع در کشورهای آسیای جنوب شرقی بود، به ویژه از کامبوج بسیاری از آثار تاریخی و عتیقه گران‌بها را به غارت برد که هنوز در موزه‌هایشان در معرض نمایش قرار دارند و این کار آمریکا جنایت علیه بشریت در کامبوج به حساب نمی آید.علی الاصول برای ردیابی آثار غارت شده دست کسی به جایی نمی‌رسد. زیرا هم فروشنده‌ها، هم موزه‌ها و هم مجموعه‌داران جملگی سکوت می‌کنند و از آن گذشته پلیس هم چشم بر روی این مساله می بندد. به این ترتیب هیچ کس نمی خواهد بداند که ماخذ اشیاء عتیقه کجاست و آن را ردیابی کند! علاوه بر این موسسات و دفاتری در اروپا تاسیس شده اند که در قبال پول برای اشیاء عتیقه مسروقه گواهی کاذب صادر می‌کنند و به این ترتیب به عمل‌کرد قاچاقچیان مشروعیت می بخشند. در عین حال بسیاری از اشیاء قاچاق در حراجی‌های مختلف دنیا حتی بدون سند و مدرک قانونی به فروش می‌رسند. راه سوم نیز فروش آنها از طریق شبکه مجازی است که امروز بسیار متداول گشته است.در کنوانسیونی که ژوئن سال ۱۹۹۵ تحت نام cultural property convention UNIDROIT)) به امضاء رسید، ذکر شده است که اشیاء عتیقه باید سند قانونی داشته باشند، در غیر اینصورت تجارت با آنها جرم محسوب می شود. اما این عهدنامه به دو دلیل درد کسی را دوا نمی‌کند. یکم این که زیر این کنوانسیون را تنها 37 کشور امضاء کرده اند. دوم این که اشیائی که ده ها سال پیش ربوده شده اند شامل مرور زمان می گردند.لازم به یادآوری است که هیچ کدام از کشورهایی که در غارت آثار تاریخی ید طولایی داشته و این اشیاء به طور عمده در کشور آنها معامله می‌شود، زیر کنوانسیون مذکور را امضاء نکرده اند!. همین کشورها یاران داعش اند.امروز بسیاری از بنادر آزاد دنیا مرکز خرید و فروش اشیاءعتیقه قاچاق هستند. هیچ مرجعی کنترلی بر روی ورود و خروج اشیاء را در این مراکز ندارد. این اشیاء بدون مالیات و گمرک(بهشت مالیاتی) به فروش می رسند. معروف‌ترین این بنادر، بندر آزاد ژنو است که افرادی نظیر «علی اْبوتان» و «کوتالوکیس»، دلالان و قاچاقچیان مشهور سوئیسی در آن رفت و آمد دارند. در سایر کشورها نظیر سنگاپور، لوکزامبورگ و …نیز  بنادر مشابهی وجود دارند.
دست اندرکاران بر این باورند که تنها در بندر آزاد ژنو بیش از ۱،۵ میلیون آثار و اشیاء عتیقه – یعنی دو برابر تعداد موجود در موزه لور پاریس – انبار شده است. به دیگر سخن همان اشیائی که از ترکیه، کامبوج، ایتالیا، ایران،عراق، سوریه و سایر کشورها در گذر تاریخ ربوده شده اند، که به طور قطع اشیائی که داعش از موزه‌های عراق و سوریه ربوده و به قاچاقچیان فروخته است، نیز در میان آنها خودنمایی می کنند.اخیرا موسسه حفظ آثار باستانی سوریه اعلام داشته است که این تنها داعش نیست که به غارت آثار باستانی (که به مصداق الماس خونین در افریقا، به اشیاء خونین در سوریه شهرت یافته‌اند) مشغول است، بلکه سایر گروه‌های مخالف دولت سوریه نیز در این غارت سهیم اند. اشیاء ربوده شده در خارج از سوریه به ویژه در «غازیان تپه» شهر مرزی ترکیه به فروش می رسند.
به هر رو اینکه ویرانگری و چپاول میراث فرهنگی گران‌مایه بین‌النهرین – این گهواره تمدن  که میراث هزاران سال فرهنگ غنی خلق‌هایی که در این منطقه زیسته‌اند را در خود حفظ نموده است – را امپریالیسم مهاجم انجام دهد یا داعش، این دست پروردگان جنایت پیشه آنها، فرقی در ماهیت تبهکارانه ماجرا نمی‌کند. ولی برخورد دو گانه نیروها و مجامع بین المللی از جمله سازمان ملل و شورای حقوق بشرش به این سیاهکاریها در واقع گواهی بر سعی و کوشش عبثی است که جهت پرده‌پوشی ماهیت بربرمنشانه و چپاولگرانه امپریالیسم صورت می‌پذیرد.از این رو حزب ما وظیفه خود می داند که با آشکار ساختن ماهیت میلیتاریستی و غارتگرانه امپریالیسم، به ویژه امپریالیسم آمریکا پرده ریا و تزویر را برافکند و چهره واقعی آنها را در معرض دید همگان قرار دهد. حزب ما سایر نیروهای مترقی، ضد امپریالیست و انقلابی را نیز به این کارزار فرامی خواند.
***
مهمترین انگیزه برای بخش سخنرانی افشاءگرانه آیت‌الله منتظری در شرایط کنونی پرده برداری از جنایات رژیم جمهوری اسلامی و قتل عام زندانیان سیاسی برخلاف عرف قضائی و هنجارهای انسانی نیست، مهمترین بخش این سخنرانی افشاء سید ابراهیم رئیسی است که وی را به عنوان قاتل خون آشامی معرفی می کند که عضو شورای آدمکشی بوده است و اکنون باید جانشین خامنه ای شود. این افشاءگری در خدمت تصفیه حسابهای درونی رژیم می باشد.آیت الله منتظری در دیدار 24 مرداد 1367 خویش با مسئولان اجرای حکم امام خمینی، از سید ابراهیم رئیسی(معاون وقت دادستان تهران) همراه با اعضای هیئت سه نفره مرتضی اشراقی(دادستان وقت)، حسینعلی نیری(حاکم شرع)، و مصطفی پورمحمدی(نماینده وزارت اطلاعات) به عنوان دست‌اندرکاران «اعدام زندانیان سیاسی(تابستان ۱۳۶۷)» نام می برد که طی آن چند هزار تن زندانی که مشغول گذراندن احکام زندان خود بودند، کشته شدند. نام دو نفر اول در فرمان روح الله خمینی آمده است.آقای منتظری، که در آن زمان قائم مقام رهبر ایران بود، در این جلسه، اعدام های سال ۱۳۶۷ را «جنایت» می داند و به حاضران هشدار می دهد: «بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده و تاریخ ما را محکوم می کند به دست شما انجام شده و نام شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ می نویسند». یکی از این جنایتکاران سید ابراهیم رئیسی است.
toufan (2)

نزاع بر سر جایگزین رهبری در ایران و انتشار نوار صوتی  آیت الله منتظری

توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) – شـماره 199 مهر ماه  1395ـ اکتبر سال 2016
از زمانی که بیماری ولی فقیه تشدید شده است، بحث در مورد آینده رهبری سیاسی ایران داغ است. مخالفان رهبری کنونی که دستشان تا حدودی از تصمیمگیری ها کوتاه و نفوذشان کاسته شده است، بر این نظرند که باید بعد از درگذشت خامنه ای به دنبال یک شورای رهبری رفت که آنرا نمایندگان مجلس خبرگان تعیین می کنند. آنها می خواهند از این طریق جای پای خویش را در رهبری نظام باز کنند و در عین حال نظام را در آینده کمتر ضربه پذیر سازند. روشن است که هر چقدر از زمان آغاز انقلاب بهمن 1357 دورتر رویم، کمتر قادریم رهبری ای برگزینیم که فرزند انقلاب بوده و از اقتدار مقتضی برخوردار باشد. در راس این جناحِ دلواپس، حجت الاسلام رفسنجانی قرار دارد که یکشبه با زیر پا گذاردن همه اصولی اعتقادی خویش، در دکان دین، به خود لقب آیت اللهی داده است.
اکنون با انتصاب سید ابراهیم رئیسی؛ به تولیت آستان قدس رضوی از جانب آیت ﷲ خامنه ای، نام وی بر سر زبانها افتاده است و در مطبوعات به شدت مورد توجه است. سیری در پله های ترقی سید ابراهیم رئیسی که در مطبوعات ایران منتشر شده است، خالی از شگفتی نیست.
وی طی سال‌ها فعالیت در عرصه‌های گوناگونِ نظام جمهوری اسلامی ایران، مسئولیت‌هایی همچون معاون اول قوه قضائیه، ریاست سازمان بازرسی کل کشور، دبیر ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، دادستان کل ویژه روحانیت با حکم رهبر، دادستان کل کشور در سن تقریبا 30 سالگی، عضویت در هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری، ریاست شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما و نمایندگی استان خراسان جنوبی در مجلس خبرگان رهبری را عهده‌دار بوده است. آیت ﷲ بهشتی در همان بدو انقلاب که در پی کادر سازی برای رفع نیازمندیهای رژیم اسلامی برآمد، برای تأمین نیازهای مدیریتی نظام، یک دوره آموزشی برای حدود 70 نفر از طلاب قم که آن‌ها را مناسبِ قبول مسئولیت تشخیص داد و دست چین کرد، تدارک دید؛ آقای ابراهیم رئیسی یکی از این طلاب برگزیده بود.
وی برای جلب نظر بهشتی برای سرکوب مبارزان و آزادیخواهان به مسجد سلیمان اعزام شد و در ارتباط با دادسرای انقلاب اسلامی به وظایف خویش در مسجد سلیمان عمل کرد. سپس راهی شاهرود شد و در مجموعه سیاسی ایدئولوژیک پادگان آموزشی آنجا، وفاداری خویش به نظام را در عرصه این ماموریت نیز به اثبات رسانید.
آقای رئیسی که متولد سال 1339 است،  در زمان انقلاب تنها 18 ساله بود و در بیست سالگی یعنی در سال 1359 پا به عرصه فعالیتهای قضائی گذاشته است. وی با حضور در جایگاه دادیاری شهرستان کرج کار خویش را در این زمینه آغاز کرد. اما هنوز چند ماهی از این دوره نگذشته بود، که با حکم دادستان وقت کل انقلاب، آیت‌الله قدوسی، دادستان کرج شد. اهمیت این انتخاب در این بود که به علت جنگ تحمیلی هزاران نفر از هموطنان ما از خوزستان به کرج آمده بودند و اوضاع «پیچیده و خطرناکی» مملو از نارضایتی از جمهوری اسلامی و رشد افکار چپ در این شهر ایجاد شده بود. کنترل این محیط از نظر امنیتی و سیاسی برای رژیم اهمیت فوق العاده داشت. وی به مدت دو سال در همدان بود و انجام وظایف می کرد. به علت کاردانی طبقاتی و موفقیتهای وی در امر کنترل و سرکوب مردم، همزمان با دادستانی کرج، مسئولیت دادستانی شهر همدان را نیز به ایشان دادند که علیرغم دوری از کرج وی توانست ماموریت خویش در این منطقه را نیز به مدت سه سال 1361 تا 1363 با سرکوب و موفقیت به انجام برساند. در سال 1364، سال آغاز مدیریت قضایی ایشان در پایتخت بود و به این ترتیب عهده دار سِمَتِ جانشینی دادستان انقلاب تهران شد. وی یکی از افرادی بود که مورد توجه خمینی قرار داشت و خمینی وی را همراه با آقای حسینعلی نیری مسئول رسیدگی به پرونده های قضائی در استانهای لرستان، کرمانشاه و سمنان مستقل از قوه قضائیه و از بالای سر قوه قضائیه کرد. این دو نفر از امام حکم داشتند که هر چه می خواهند برای سرکوب مردم و مجازات مخالفان  به کار ببرند.
بعد از درگذشت خمینی و آغاز کار آقای خامنه ای، آقای رئیسی با حکم آیت الله یزدی؛ رئیس وقت قوه قضائیه، در سن 29 سالگی به سمت دادستان تهران منصوب شد و از سال 1368 تا 1373 به مدت پنج سال این مسئولیت را برعهده داشت. پس از آن و از سال 1373 به ریاست سازمان بازرسی کل کشور منصوب شد و این سمت را تا سال 1383 عهده ‌دار بود.
در تاریخچه زندگی ایشان می خوانیم که آقای رئیسی از سال 1383 تا سال 1393، به مدت 10 سال معاون اول قوه قضائیه بود و از سال 1393 تا کنون نیز دادستان کل کشور است. وی از سال 1391 تا کنون با حکم مقام رهبری به عنوان دادستان کل ویژه روحانیت نیز منصوب شده است. نزدیکی سید ابراهیم رئیسی را به خامنه ای از اینجا می توان درک کرد که وی از سال1370 در جلسات درس خارج فقه خامنه ای، به مدت چهارده سال حضور یافت و دروس جهاد، قصاص و مکاسب محرمه را در نزد وی آموخت و همنظری پیدا کرد. وی در نیمه دوم سال 1376 پیشنهاد اعضای مؤثر جامعه روحانیت مبارز از جمله آیت‌الله مهدوی کنی و آیت الله یزدی برای حضور و عضویت در شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز را پذیرفت و با رأی اعضا در یکی از جلسات جامعه، رسماً به عضویت شورای مرکزی جامعه روحانیت در آمد. سید ابراهیم رئیسی در سال 1385، از طرف جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز و به توصیه نخبگان استان خراسان جنوبی برای عضویت در چهارمین دوره مجلس خبرگان رهبری، خود را نامزد کرد و وارد مجلس خبرگان شد. 2 سال پس از حضور در این مجلس، با رأی نمایندگان خبرگان به عنوان عضو هیئت رئیسه انتخاب و عضویت ایشان در این جایگاه تا اتمام دور چهارم، با رأی نمایندگان مجلس خبرگان تمدید شد.
آقای رئیسی همه پلکان ترقی را در نظام پیموده و حتی دختر آیت‌الله علم‌الهدی در مشهد را به همسری اختیار کرده و شجره نامه خود را منتشر کرده که نسبش به حضرت محمد و خانواده قریش و شخص زین العابدین «بیمار» می رسد، تا مو لای درز پیشرفت و ترقیش نرود.
این پیشینه سیاسی و اداری مملو از وفاداری و امانت داری و اعتماد و اطمینان، نشان می دهد که وی یکی از ماموران استخواندار و وفادار و با وزنه رژیم جمهوری اسلامی است و دستش تا آرنج به خون بی گناهان مانند همپیمانان خویش آغشته است و راه فراری ندارد. در سایت آستان قدس رضوی خبری منتشر شد مبنی بر اینکه آقای رئیسی در جمع فرماندهان و مدیران مرزبانی سراسر کشور سخنرانی کرده اند. بر اساس اخبار منتشر شده، سردار جعفری(فرمانده کل سپاه پاسداران) در نزد وی به ارائه گزارشی از فعالیت‌های سپاه پرداخته و آنگاه سردار سلیمانی(فرمانده سپاه قدس) نیز گزارشی از اوضاع منطقه و موقعیت راهبردی نظام در تحولات منطقه ارائه داده است. این اقدامات حاکی است که اهمیت زیادی برای سید ابراهیم رئیسی قائلند و وی را پروار می کنند. اینکه وی باید بر گزارشات عُمالِ قهر در ایران نظارت کند، حاکی از آن است که رژیم جمهوری اسلامی برای بقاء خویش حساب جداگانه ای برای وی که هنوز جوان است، گشوده است و این دیدارها و اظهارنظرهای رئیسی، در کنار کارنامه و پیشینه‌ وی در تثبیت و تداوم جمهوری اسلامی در گذشته و حال، نقش وی را در فهرست مدعیان اصلی رهبری نظام ولایت فقیهی ایران برجسته می‌کند.
تا اینجا وضع به همان نحوی پیش رفته است که جناح مسلط حاکمیت در ایران قلم زده است. ولی انتشار سخنرانی آیت‌الله محمدعلی منتظری توسط فرزندش و بازتاب وسیع آن در ایران و خارج از ایران گویای نزاع شدیدی است که بر سر گزینش رهبری در جریان است. اینکه تصور کنیم احمد منتظری بدون حمایت بخش مهمی از روحانیون مخالف خامنه ای از جمله رفسنجانی و همپالکی هایش به انتشار سخنرانی های پدرش پیرامون کشتار فجیعانه سال 1967 دست زده است؛ ساده انگاری محض است. تمام مطالب کنونی اظهار شده منتظری؛ در کتاب وی نیز منتشر شده و امر مخفیانه ای نبوده است، ولی پخش نوار زنده این سخنرانی همراه با فیلم آن؛ مسلما تاثیرات روانی فراوانی بر روی مردم دارد، به ویژه اینکه بسیاری حتما کتاب قطور وی را نخوانده اند و یا از یاد برده اند، ولی حاضرند به حدود 40 دقیقه سخنان وی همراه با چهره و لحن دلسوزانه اش گوش فرا دهند. بسیاری از مردم کشور ما در سال 1367 تازه به دنیا آمده اند و نسل جوان از آن همه جنایت بی خبر است و با توجه به دسترسی نسل جوان به شبکه مجازی و فنآوریهای مدرن امروزی دسترسی به آنها از طریق شبکه مجازی سهل تر است. فراموش نکنیم که منتظری به اعتراف خودش مخترع نظریه «ولایت فقیه» بود و این شیخ ساده لوح در ریاست مجلس خبرگان با پافشاری خاصی می خواست به جنگ شیعه و سنی دامن زند و مذهب شیعه دوازده امامی را به عنوان مذهب رسمی و برحق، در قانون اساسی ایران؛ به مسیحیان، زردتشی ها، یهودیان، سنی های ایران به قبولاند. این طبیعتا بیان کامل ساده لوحی سیاسی است که تصور شود تنها با حکم قانون اساسی می شود حقانیت یک مذهب بر سایر ادیان را ثابت کرد. این حکم در عملِ روزانه به مفهوم سرکوب و تضییقات و پیگرد مستمر پیروان سایر ادیان بود. این حکم که خوشبختانه تصویب نشد و از دستور کار خارج شد، عقب نشینی به دوران قرون وسطی محسوب می شد.
مهمترین انگیزه برای بخش سخنرانی افشاءگرانه آیت‌الله منتظری در شرایط کنونی پرده برداری از جنایات رژیم جمهوری اسلامی و قتل عام زندانیان سیاسی برخلاف عرف قضائی و هنجارهای انسانی نیست، مهمترین بخش این سخنرانی افشاء سید ابراهیم رئیسی است که وی را به عنوان قاتل خون آشامی معرفی می کند که عضو شورای آدمکشی بوده است و اکنون باید جانشین خامنه ای شود. این افشاءگری در خدمت تصفیه حسابهای درونی رژیم می باشد.
آیت الله منتظری در دیدار 24 مرداد 1367 خویش با مسئولان اجرای حکم امام خمینی، از سید ابراهیم رئیسی(معاون وقت دادستان تهران) همراه با اعضای هیئت سه نفره مرتضی اشراقی(دادستان وقت)، حسینعلی نیری(حاکم شرع)، و مصطفی پورمحمدی(نماینده وزارت اطلاعات) به عنوان دست‌اندرکاران «اعدام زندانیان سیاسی(تابستان ۱۳۶۷)» نام می برد که طی آن چند هزار تن زندانی که مشغول گذراندن احکام زندان خود بودند، کشته شدند. نام دو نفر اول در فرمان روح الله خمینی آمده است.
آقای منتظری، که در آن زمان قائم مقام رهبر ایران بود، در این جلسه، اعدام های سال ۱۳۶۷ را «جنایت» می داند و به حاضران هشدار می دهد: «بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده و تاریخ ما را محکوم می کند به دست شما انجام شده و نام شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ می نویسند». یکی از این جنایتکاران سید ابراهیم رئیسی است.
وی اشاره می کند افرادی که در تابستان ۱۳۶۷ اعدام شدند، همگی در گذشته در خود قوه قضائیه محاکمه شده و احکام زندان گرفته بودند، وی اعدام آنها را بدون توجیه می داند و می گوید: «اینکه ما بیائیم بدون اینکه فعالیت تازه ای باشد اینها را اعدام بکنیم معنیش این است که… همه دستگاه قضائی‌مان غلط کرده.»
احمد منتظری، فرزند آیت‌الله منتظری در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی در پاسخ به این پرسش که چرا این فایل صوتی؛ اکنون منتشر می‌شود، بیان داشت: «چون دیدیم با توجه به شبکه‌های اجتماعی زمینه‌اش اکنون وجود دارد و دیدیم که موقعیت مناسبی است که این حقایق منتشر شود. این فایل در واقع مهر تأییدی بر کتاب خاطرات آقای منتظری است. چون بسیاری با تحریف تاریخ قصد داشتند چهره دیگری از او به تصویر بکشند و این انتشار این فایل خط بطلانی است بر روی این تحریف‌ها».
آیت‌الله منتظری در خاطرات خود نوشته بود: «اول محرم شد من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدام‌ها دست نگه دارید، آقای نیری گفت: «ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم، دویست نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم، کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید».
حال توپ در زمین یاران رهبر است تا برای گزینش سید ابراهیم رئیسی توجیهی پیدا کنند. آقای رفسنجانی رقیب خامنه ای خودش یک جانی بی نظیر است که مسئول قتلهای زنجیره ای و ترورهای داخل و خارج کشور و همدست سیاستهای آمریکائی در ایران می باشد. روشن است که رژیمی که بر اساس سرکوب مردم پدید آمده و دریای خون بپا داشته دستانی پیدا نمی کند که به خون آغشته نباشند. تمامیت این رژیم را باید جایگزین کرد.
 

***

هجوم سرمایه های انحصاری امپریالیستی برای رقابت به درون بازارهای سایر رقبا با پرچم «آزادی رقابت» بورژوازی متوسط درون این کشورها را به خوراک انحصارات بدل کرده، افزایش درجه استثمار را تشدید نموده، به از خود بیگانگی انسانها دامن زده و به شکاف عمیق میان فقر و ثروت منجر می شود که این وضعیت طلایه دار تشدید مبارزه طبقاتی و نبردهای آتی شدید طبقاتی در این ممالک است. تدوین قوانین ضد دموکراتیک و نقض حقوق و آزادی های مردم و بویژه طبقه کارگر در تحت هیاهوی مبارزه با «تروریسم» برای سرکوب آتی این طغیانهاست… 
toufan1

مستخرجی از گزارش سیاسی حزب کار ایران(توفان) به کنگره پنجم حزب کار ایران. بخش نخست-اوضاع جهان

ابزارهای نفوذی استعماری امپریالیسم
توافقنامه های مناطق آزاد تجاری
استفاده از توافقنامه های مناطق آزاد تجاری یک روش جدید ممالک پیشرفته امپریالیستی است تا با انعقاد قراردادهای چند و یا دو جانبه در بین خود، درجه بهره کشی کارگران وخلقهای تحت ستم را افزایش داده، قانونهای ملی هر کشور مشخص عضو را دور زده و باطل نموده و تصمیمات قوای قضائیه و مقننه آنرا بی اعتبار کرده و امکان رقابت با دسته بندیهای رقبای خویش را افزایش دهند.
با انعقاد این قرار دادها طرفین قراردادها تصمیم می گیرند که نخست استانداردهای مورد توافقی را در میان خود به وجود آورده و بر اساس این قواعد و ضوابط جدید به تولید کالا بپردازند. بر اساس این هنجارهای(نُرمهای) صنعتی و غذائی تعیین شده، معیارهای معینی را که خود این کشورها از قبل برای خودشان تعیین کرده، آموخته و بر آن مسلطند، و آنها را در موقعیت کشورهای پیشرفته و غیر قابل رقابت قرار می دهد، سر نخ همه چیز را کاملا در دست بگیرند، و این  ضوابط خودساخته را به بازارهای جهانی و ملل ضعیفتر تحمیل کنند و سپس با تکیه بر این استانداردهای تحمیلی جهانی که مبنای تولیدِ آنها قرار گرفته است، از ورود کالاهای رقیب به بازارهای داخلی خویش به بهانه غیر استاندارد جلو بگیرند و در زیر لوای «تجارت آزاد» و «مناطق آزاد تجاری» به تقویت بازارهای ملی خود می بپردازند. در این توافقنامه های سرّی و بدور از چشم مردم تصمیم می گیرند چه چیز باید به کالا بدل شود و این کالاها در قلمرو جغرافیائی اعضاء عضو این اتحادیه بدون آنکه گرفتار موانع گمرکی گردند به طور وسیع توزیع می گردند. همین کیفیت را باید کالاهای آنها در عرصه جهانی داشته باشد تا با حضور انبوه خود در این بازارها استانداردهائی را به مردم جهان تحمیل کنند که رقبای آنها قادر به مقابله به مثل با آنها نباشند. این اتحادیه ها از یک طرف رقابت سرمایه های کلان را در داخل بازار داخلی اتحادیه افزایش داده به فربه شدن معدودی از سرمایه داران و ورشکستگی اکثریت آنها منجر شده و مرزهای ملی را از بین برده و یک بازار اقتصادی تحت سلطه سرمایه داران کلان ایجاد می کند و از جانب دیگر این اتحادیه های اقتصادی را به رقابت با سرمایه داران غیر خودی و رقبای خود درعرصه جهانی می کشانند. بخت قدرتهای اقتصادی پیشرفته در این عرصه ها زیادتر است. مثلا آمریکا و آلمان و تا حدودی فرانسه بخت بیشتری دارند تا در قالب این اتحادیه ها به بازارهای همدیگر دست پیدا کرده و در هم ادغام شوند. ولی همین اتحادیه ها که طبیعتا تضادهای درونی امپریالیستی را تقویت می کند به رقابتی بیرحمانه با امپریالیستهای غیر خودی و در اینجا چین و روسیه و یا حتی کشورهائی با اقتصادهای قدرتمند در حال ظهور نظیر هند و برزیل و آفریقای  جنوبی می پردازند.
قصور از تعهدات بر اساس موافقتنامه، به صورت اتخاذ تدابیری خواهد بود که موجبات ضرر سرمایه گذار را فراهم آورده و یا منجر به ایجاد موانع در راه حصول منافع سرمایه خارجی گشته و یا از بین رفتن و یا لطمه دیدن منافع سرمایه داران خارجی را در پی داشته باشد. در تمام این توافقنامه ها که تامین منافع سرمایه داران کلان و امنیت سرمایه گذاری آنها در ممالک عضو مد نظر است، تعرفه ها و عوارض گمرکی حذف می شوند و سیاست تامین خودکفائی که شرط استقلال اقتصادی و سیاسی کشورهاست از بین می رود. برای داوری در موارد اختلاف میان شرکتها و کشورها، هیاتهای رسیدگی تعیین می شوند که ترکیبی از عمال سرمایه های خارجی هستند و تابع قانونهای حقوقی کشور مورد چپاول نمی باشند. هیاتهای رسیدگی تابع قانون ممالک عضو نبوده، بلکه از وکلای حقوقی خصوصی که در این زمینه دارای تجربه طولانی هستند تشکیل می شود. این محفل حقوقی خصوصی زیر سلطه انحصارات ممالک غارتگر قرار دارند که در باره آینده این ممالک تصمیم می گیرند و تصمیمات آنها حجت است. به سخن دیگر سرنوشت هستی اقتصادی یک کشور به دست مشتی عمال مافیای اقتصادی امپریالیستی می افتد.
ممالک امپریالیستی با دادن رایانه به کشاورزان خود توانائی های آنها را در رقابت با سایر کشاورزان افزایش می دهند و عملا با شکستن مرزهای گمرکی کشورهای ضعیف به یک مبادله نابرابر با کشاورزان بومی این ممالک دست می زنند. آنها اقتصاد ممالک ضعیف را درهم می شکنند و بر اساس توافقنامه های استعماری که سود حداکثر را برای غارت سرمایه در نظر می گیرد دست آنها را برای چپاول این کشورها باز می گذارند. هر اعتصاب کارگری، افزایش نرخ ارز، زلزله، سیل می تواند به عنوان موانعی برای حفظ منافع این کنسرنها تعریف گشته و هیاتهای رسیدگی که ماموران استعماری هستند، دولتهای این کشورها را که به کارگزاران واقعی این سرمایه ها بدل شده اند، مجبور کنند از در آمد سایر بخشهای اقتصادی، از مالیات عمومی مردم، «خسارت» این شرکتها را بپردازند. این توافقنامه های تجاری در مناطق آزاد به معنی آزادی غارت کشورهای ضعیفتر، ثروتمند تر شدن ممالک امپریالیستی و کنسرنهای آنهاست. آنها برای فریب مردم فهرستی از مزایای دروغین تجارت آزاد جهانی که گویا موجب پیشرفت و رفاه عمومی می شود، تهیه کرده و با تبلیغات از طریق رسانه های خودفروخته و روشنفکران آموزش دیده ی اطاقهای فکری امپریالیستی به حلقوم مردم می ریزند. در عمل نه تنها رفاهی در کار نیست، بلکه عقب ماندگی این کشورها تثبیت می گردد و مردمان آنها همواره بردگان آماده به خدمت سرمایه های کلان خارجی هستند. این وضعیت تضاد میان خلقها و ممالک زیر سلطه را با سرمایه های کلان امپریالیستی و دول حامی آنها تشدید می کند و به رشد جنبشهای ملی دامن می زند.
هجوم سرمایه های انحصاری امپریالیستی برای رقابت به درون بازارهای سایر رقبا با پرچم «آزادی رقابت» بورژوازی متوسط درون این کشورها را به خوراک انحصارات بدل کرده، افزایش درجه استثمار را تشدید نموده، به از خود بیگانگی انسانها دامن زده و به شکاف عمیق میان فقر و ثروت منجر می شود که این وضعیت طلایه دار تشدید مبارزه طبقاتی و نبردهای آتی شدید طبقاتی در این ممالک است. تدوین قوانین ضد دموکراتیک و نقض حقوق و آزادی های مردم و بویژه طبقه کارگر در تحت هیاهوی مبارزه با «تروریسم» برای سرکوب آتی این طغیانهاست.
 بر گرفته از توفان شـماره 199 مهر ماه  1395ـ اکتبر سال 2016
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
toufan@toufan.org
لینک چند وبلاگ حزبی
……………………..
 وبلاگ توفان قاسمی
وبلاگ ظفرسرخ
 وبلاگ کارگر آگاه
  سایت کتابخانه اینترنتی توفان
 سایت آرشیو نشریات توفان
 توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر