۱۳۹۵ مهر ۲۱, چهارشنبه

مقالات توفان الکترونیکی – شماره 123، نشریه الکترونیکی حزب کارایران – مهرماه 1395

کشتار»غیرعمد» وشکنجه «غیرعمد» و عذرخواهی سعید مرتضوی!، دو یاد داشت کوتاه سیاسی درحاشیه فساد حکومتی، گزارشی از تجمع معلمان باز نشسته در سراسر ایران، به مناسبت هیجدهمین سالگرد ترور پیروز دوانی، نگاهی دیگربه بحثهای درونی دو سازمان چریکهای فدایی و مجاهدین م ل، درحاشیه بمباران اخیر سوریه- امپریالیسم آمریکا عامل اصلی جنگ و ترور در سوریه، یادی ازرفیق احمد دالری، گشت وگذاری در فیسبوک – پرسش و پاسخ – دیکتاتوری حزب یا دیکتاتوری طبقه کارگر؟، و پارهﺍﻯ از انتشارات جدید در کتابخانه اینترنتی توفان: مقالات توفان الکترونیکی – شماره 123، نشریه الکترونیکی حزب کارایران – مهرماه 1395

مردم ایران این خیمه شب بازیها و این بزدلان سیاسی اصلاح طلب را که برای حفظ نظام تمام سرکوبهای گذشته را تائید میکنند،جدی نمی گیرند ، قاتلان فرزندان خود را نخواهند بخشید واین جنایات زشت و ضد بشری را فراموش نخواهند کرد. پایان عمرمرتضویها وتعطیلی زندان مخوف کهریزک زمانی است که کلیت رژیم تبهکار و قتل و غارت وشکنجۀ جمهوری اسلامی  بدست پرتوان کارگران و زحمتکشان ایران سرنگون شود. جزاین نیز راهی نخواهد بود.
toufan

کشتار»غیرعمد» وشکنجه «غیرعمد» و عذرخواهی سعید مرتضوی!

ماجرا ازچه قرار است؟
یکم اینکه نامه اخیر وعذرخواهی وشهید قلمداد کردن سه قربانی ازدهها جانباخته درزندان کهریزک توسط سعید مرتضوی دادستان جنایتکاروقت مهرتاییدی است برهمه استانداردهای یک رژیم فاسد مذهبی وزندان کهریزک هم مانند سایرزندانﻫﺎﻯ رژیم لولای دربش بر اساس قوانین قصاص می چرخید وهنوز هم می چرخد. هنوز هم زندانﻫﺎﻯ شبیه آن در سراسر ایران وجود دارند. هر کمیته چی یک زندان دارد و با ارعاب و تهدید مردم را چپاول می کند. قانونی وجود ندارد تا از حقوق مردم با اتکاء به نیروی انتظامی حمایت کند. نیروی انتظامی فاقد قدرت است. قائم مقام رئیس دادگستری تهران خود اعتراف می کند: «علت این است كه یك عده خودشان را فراتر از قانون می‌بینند و دست به خودسری می زنند وعلی‌رغم گزارش‌ها به كار خود ادامه داده واز قضا امروز همه دچار مشكل شده‌اند.»تأسف برخی از عناصر رژیم ریاکارانه است همان طور که تأسف سازمان قضائی نیروهای مسلح ریاکارانه بوده است.
دوم اینکه دریک حکومت متکی بر قانون فوراً این افراد خودسر را که از زمان استقرار جمهوری اسلامی در همه جا وجود دارند و دست دراز شدۀ رژیمﺍند دستگیر کرده و علناً محاکمه می کنند و به مردم می شناسانند. این عده با اتکا به کدام نیرو و پشتوانه، خویش را فراتر از قانون می دانند؟ بستن زندان کهریزک ، عذر خواهی سعید مرتضوی «وندامت ازاین کشتار غیرعمد!!» چه تاثیری دارد؟ تا زمانی که این افراد شرور و»خودسر» به خودسری مشغولند و دستگیر ومحاکمه نمی شوند؟ زندان کهریزک که به خودی خود یک ساختمان است و گناهی نکرده است که درش را ببندند. عذرخواهی کردن هم که مالیات ندارد ، مهم مجازات کسانی است که هنوز اسید به روی زنان بد حجاب می پاشند وخودسری می کنند و فعال مایشاءﺍند و مردم را می ربایند، به دختران و حتی مردان تجاوز کرده، شکنجه می دهند و می کشند و راست راست راه می روند و مورد تعقیب قرار نمی گیرند. آقای سعید مرتضوی هم می تواند مانند سعید امامی درقالب فساد مالی و صدمه زدن به انقلاب و همدستی با اسرائیل وبرای حفظ وسلامت نظام سربه نیست شود……. لیکن نظام آدمخوار، قانون ناپذیر وقصاص مدار، با تمام اراذل واوباشش پابرجاخواهد بود.زیرا محاکمه جدی سعید مرتضویهاو از سطح به عمق رفتن به محاکمه سید علی خامنه ای ، فرمانده همه دزدان و آدمکشان که خود فرمان کشتار جوانان معترض و آزادیخواه را صادر کرده و هنوز هم میکند، ختم خواهد شد.
سوم اینکه انتشاراین ندامت نامه خبراز تشدید تضادها و بحران درونی نظام وبرگزاری انتخابات آینده ریاست جمهوری دارد وبیت رهبری اینبار نمی تواند به سادگی ازکنار این پرونده هفت رنگ عبورکند.پرونده کهریزک برخلاف پرونده های جنایتبارمافیایی پیشین ، درمورد فرزندان کسانی است که از مهره های مهم درون خود نظامند وازسویی اختلاس ودزدی های کلان سعید مرتضوی و غارت سازمان تامین اجتماعی تحت رهبری او،غیر قابل کتمان است وازاین روی این پرونده از ویژگی خاصی برخوردار می باشد.کلید خوردن دزدیها، اختلاس وغارت ثروت عمومی با افشای نوار صوتی آیت الله منتظری در مورد جنایات رژیم در کشتار 67 وهمینطوراعتراضات مردم درمورد کشتار وشکنجه جوانان میهن در جنبش اعتراضی سال 88 ، بر نگرانیهای بیت رهبری افزوده است. فجایع کهریزک، شکنجه وتجاوز جنسی  و سرکوب روزنامه نگاران و بستن دهها روزنامه ووبلاگهای مدنی و سیاسی وقتل زهرا کاظمی …. اینها همه تحت رهبری او و پشتیبانی و فرمان مستقیم و غیر مستقیم شخص سید علی خامه ای صورت گرفته است.بیت رهبری برای فرارازاین مخمصه  وممانعت از یک اعتراض احتمالی عمومی چاره ای ندید جز اینکه یکی ازفرزندان مومن به مافیای حاکم را برای حفظ  وآبروی نظام قربانی کند.البته سعید مرتضوی از پیش با سرنوشت سعید امامی آشنایی کامل دارد وبازیهای بیرحمانه دستگاه مافیایی را خوب می شناسد وحتا شنیده شده است که یک بار «به قاضی گفته است که اسناد بسیاری را از کشور خارج کرده است که اگر لازم باشد، منتشر خواهد کرد».به عبارت دیگر، سعید مرتضوی هشدار داده است درصورت خوراندن داروی نظافت به او تمام اسناد جنایات سال 88 و سرکوبهایی که با دستور مستقیم رهبر و باندهای مرئی ونامرئی سازمان اطلاعات وارگانهای بسیج وسپاه به اجرا درآمد را رو خواهد کرد. بدین روی ندامت نامه ای را که با حزم واحتیاط به وی تحمیل کرده و مجازاتی را که برای او در نظر گرفته اند  درچهارچوب منافع بیت رهبری وسر به نیست نکردن سعید مرتضوی قابل تبیین است.سعید مرتضوی درهمین چهارچوب و ضمن قدردانی از رهبر وانتقاد از خود و عذرخواهی از فقط سه قربانی کهریزک چنین نوشت:
«برخورد بسیار شایسته از طرف خانواده‌های آسیب‌دیده قابل تقدیر و سپاس است لذا در همین رابطه رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز به خاطر این متانت و بردباری و پیگیری از درون نظام و دست رد زدن به مداخله بیگانگان آنان را مورد تفقد قرار دادند؛ بنابراین مجددا مراتب ادب و احترام و تجلیل خود را از مقام شامخ این خانواده‌های بزرگوار اعلام می‌نمایم و در رابطه با واقعه خونبار تیرماه ۸۸ که متعاقب فتنه بزرگ و توطئه پس از انتخابات ریاست جمهوری به وقوع پیوست رهبری معظم انقلاب به خاطر عمق فاجعه از آن به عنوان جنایت تعبیر فرمودند. به عنوان دادستان وقت عمیقا ابراز تأسف و اعتذار می‌نمایم و از مقام شهیدان مظلوم این حادثه جوادی‌فر، روح‌الامینی و کامرانی طلب پوزش نموده و علو درجات آنها را از خداوند بزرگ مسئلت می‌نمایم».
این عذر خواهی به قدری ناشیانه و آبکی است که حتا برخی از جناحهای درونی نظام  معروف به» اصلاح طلب» را نیزراضی نکرده  و آنها را وادار به واکنش نموده است. درهمین رابطه در سایت کلمه چنین می خوانیم :
» سعید مرتضوی دادستان معزول تهران که پرونده‌های اختلاس و فساد وی از مهمترین ابزار محک عدالت نظام قضایی ارزیابی می‌شود، پس از ۷ سال انکار این جنایت‌ها با سوءاستفاده از اعیاد پیش رو و روز عرفه مدعی شده است که در جنایت‌های بازداشتگاه کهریزک نقشی نداشته و از رهبری و تنها سه تن از جان‌باختگان این جنایت عذرخواهی کرده است.سعید مرتضوی که پیش از این بارها در گزارش‌های مختلف تخلف‌ها و جنایت‌های وی در سرکوب خشونت‌بار اعتراض های مردم در سال ۸۸ اثبات شده بود سال گذشته در دادگاهی تبرئه شد. گرچه خانواده ‌های آسیب‌دیدگان و شهدای فاجعه کهریزک کنار ننشسته و پیگیر شکایت خود شدند. پیگیری‌هایی که نتیجه‌ی آن نامه امروز مرتضوی است و به نظر می‌رسد قرار است با این نامه که حتی در آن نیز شرمندگی و ندامتی دیده نمی‌شود وی مورد عفو رهبری و رافت نظام! قرار گیرد. رافتی که پیش از این نیز شامل حال خاصان! قرار گرفته است.تبرئه ی مرتضوی در پرونده کهریزک در حالی اعلام شده بود که طی سال‌های گذشته بارها و بارها شاهدان کهریزک از فجایع این بازداشت گفته و خانواده ی ۴ شهید که رسما اسامی آنها اعلام شده نیز پیگیر شکایت های خود بوده اند.از فجایع کهریزک در سال ۸۸ زیاد شنیده ایم، فجایعی در حد قتل و شکنجه های فجیع و آزار و اذیت ها بی شرمانه زندانیان آنقدر مفتضح است که حتی رهبری هم مجبور شد به “جنایت” بودن اعمال پلیس در آن اعتراف کند و دستور تعطیلی اش را صادر کند؛ البته بدون مسئولیت پذیری درباره قتل ها و شکنجه ها، و صرفا به عنوان استاندارد نبودن و به بهانه عدم وجود تهویه هوا و خوراک کافی و جای کافی برای نشستن یا خوابیدن! اما درباره کشته و مجروح شدن جوان ها و آسیب های جسمی و روانی ای که هنوز ابعاد آن به طور کامل مشخص نشده است، هیچ کس مسئولیتی نپذیرفت. گرچه اکثر آسیب دیدگان این بازداشتگاه با ارعاب و تهدید و تطمیع هنوز نتوانسته اند از همه ی آنچه در کهریزک گذشت پرده بردارند، اما بسیاری نیز سکوت نکرده و بازگو کرده اند رفتارها و دستورهای غیرقانونی و غیرانسانی مرتضوی و رادان و یارانشان را. در این میان پدر شهید محسن روح الامینی بیشترین پیگیری های قانونی در این پرونده را بر عهده گرفت و علیرغم همه ی کارشکنی ها از شکایت خود بازنگشت.»
چهارم اینکه درمورد محاکمه سعید مرتضوی ومجازات او جناح های «اصلاح طلب» رژیم تا آنجا  وتا آن تاریخ با کشتار و سرکوب مخالفند که منافع خودشان به خطر نیافتاده است . ازاین منظرو به هیچ وجه در مورد کشتار سال 67 و یا 60  سخنی نمی گویند وسکوت کرده اند. زیرا درآن زمان خودشان درراس کاربودند و کشتار مردم ونیروهای اپوزیسیون رابه نفع کل نظام می دانستند.ازاین روی مخالفت امروزی این دارودسته ها ریاکارانه است ، زیرا همانطور که آقای مسعود بهنود گفته است «یادمان نرود که یاداوری کشتار 67 نتیجه نهایی اش اینه که چادر از سر اصلاح طلبانی بیفته که تازه دارن جون می» گیرن. پس بهتره درین دام نیفتیم!».
کوتاه سخن اینکه مردم ایران این خیمه شب بازیها و این بزدلان سیاسی اصلاح طلب را که برای حفظ نظام تمام سرکوبهای گذشته را تائید میکنند،جدی نمی گیرند ، قاتلان فرزندان خود را نخواهند بخشید واین جنایات زشت و ضد بشری را فراموش نخواهند کرد. پایان عمرمرتضویها وتعطیلی زندان مخوف کهریزک زمانی است که کلیت رژیم تبهکار و قتل و غارت وشکنجۀ جمهوری اسلامی  بدست پرتوان کارگران و زحمتکشان ایران سرنگون شود. جزاین نیز راهی نخواهد بود.
***
فساد حکم در شهرداری تهران، بانکها، بیمه ها و … هرگز جدای از فساد نهادینه شده در مجموعه نظام حاکم بر ایران نیست. پرونده هایی که هر از چند گاهی به وسیله جناحی  علیه جناح دیگر برملا می شود تنها گوشه ای از فساد حاکم بر جمهوری اسلامی است که در پی تشدید تضاد و درگیریهای جناحهای رژیم، آشکار می گردند. کیست که نداند در جمهوری اسلامی چهل  دزد بغداد سی و هفت سال است که بر جان و مال و ناموس مردم ایران حاکمیت دارند. تجربه نشان داده است که چاقو دسته خود را نمی‌برد و جمهوری اسلامی قادر نیست تا با دزدی، رشوه، اختلاس و فساد حاکم بر خود، مبارزه کند و این وظیفه به عهده انقلاب سوسیالیستی است وجز این نیزنمی باشد…افشای حقوق های نجومی مدیران بانکها و بیمه ها و هم اکنون فاش شدن واگذاری املاک چند میلیارد تومانی به مدیران ارشد شهرداری و برخی اعضای شورای شهر تهران که با همدستی قالیباف، شهردار تهران و چمران، رئیس شورای شهر تهران رخ داده است، استخوانهایی هستند که در گلوی جمهوری اسلامی گیر کرده اند. افشاگری هایی که در پی تشدید تضادهای جناح های حاکم، با هدف تضعیف و از میدان بدر بردن جناح مقابل صورت گرفت، در عمل چنان بر طبل رسوایی رژیم نواخته است که گریبان بسیاری از ارگانها و مقامات جمهوری اسلامی را گرفته است.
toufan1

دو یاد داشت کوتاه سیاسی درحاشیه فساد حکومتی

هر دم از این باغ بری می‌رسد  تازه تر از تازه تری می‌رسد
 
فساد سرا پای جمهوری اسلامی را فرا گرفته است، دیگر طبل از بام افتاده است و صدایش، تا هفت آبادی و آن سوی مرزها  نیز رفته است. هر کدام از افشاگریهای درون نظام جمهوری اسلامی اگر در هر کشور دیگری رخ می‌داد به جریمه و زندان محکوم میشدند و یا حداقل از کار برکنار میشدند.ولی در جمهوری اسلامی آب از آب تکان نمی خورد. هر روز جناحی برای از میدان بدر کردن جناح دیگر سندی از دزدی، رشوه خواری، … رو می‌کند اما کماکان در بر همان پاشنه می‌چرخد. بعد از فاش شدن «حقوق های نجومی» حال نوبت به افشای واگذاری «املاک نجومی» همراه با وامهای کلان بانکی به مدیران ارشد شهرداری و اعضای شورای شهر تهران رسیده است که  گریبان دستگاه قضایی، قانون گذاری، اجرایی، نظامی و انتظامی، شهرداری و نیروهای هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب را گرفته است. اگر در موارد رانت خواری و کلاهبرداری های بانکی پیشین، در مواردی مانند کلاهبرداری شهرام جزایری، اختلاس ۳ هزار میلیارد تومانی و یا بابک زنجانی، با اعدام و یا حبس چند تن از عوامل غیر خودی، سر و ته قضیه هم می آمد، اینبارمشخص شد که عناصر خودی و غیر خودی، آنهم در تمامی ارگانهای مالی و اداری جمهوری اسلامی، سرشان دریک آخور است و مشغول ملاخور کردن بیت المال می باشند.
افشای حقوق های نجومی مدیران بانکها و بیمه ها و هم اکنون فاش شدن واگذاری املاک چند میلیارد تومانی به مدیران ارشد شهرداری و برخی اعضای شورای شهر تهران که با همدستی قالیباف، شهردار تهران و چمران، رئیس شورای شهر تهران رخ داده است، استخوانهایی هستند که در گلوی جمهوری اسلامی گیر کرده اند. افشاگری هایی که در پی تشدید تضادهای جناح های حاکم، با هدف تضعیف و از میدان بدر بردن جناح مقابل صورت گرفت، در عمل چنان بر طبل رسوایی رژیم نواخته است که گریبان بسیاری از ارگانها و مقامات جمهوری اسلامی را گرفته است.
ماجرای «املاک نجومی» از آنجا شروع شد که سایت «معماری‌ نیوز» سندی از سازمان بازرسی کل کشور را منتشر کرد که در آن شهرداری تهران به حاتم بخشی اموال عمومی به مبلغ ٢٢٠٠ میلیارد تومان، متهم شده بود. این سایت فاش کرد که قالیباف شهردار تهران به برخی از مدیران شهرداری، اعضای شورای شهر، یک نماینده مجلس، یک مقام نیروی انتظامی و چند مقام و مامور حراست، زمین‌هایی در مناطق شمالی تهران را با ۵۰ درصد تخفیف واگذار کرده است وعلاوه بر آن به آنان تسهیلات بانکی از قبیل وام های ۴۰۰ میلیون تومانی با سود بسیار نازل نیز پرداخت کرده است.
البته قالیباف مدعیست که تمام اقدام‌های او قانونی و در حد اختیارات شهردار بوده اند و روند واگذاری املاک نیز در اسناد شهرداری ثبت شده اند.همگان می دانند که فساد، در ذات نظام جمهوری اسلامی است بطوریکه رشوه خواری، دزدی، اختلاس، رانت خواری و … با هویت طبقاتی ومافیائی نظام سرمایه داری اسلامی  عجین است. به همین دلیل است که با شکایت قالیباف و چمران، بلا فاصله به دستور بالاترین مقام قضایی جمهوری اسلامی، دادستان تهران خواهان برخورد با افشاء کنندگان سند محرمانه سازمان بازرسی کل کشور شد. البته ناصرسراج رئیس سازمان بازرسی کل کشور نیز بلافاصله با بیان اینکه سند فوق گزارش نهایی نبوده و فقط طرح سئوال از شهرداری بوده است، منکر انجام اقدامات غیر قانونی در شهرداری شد.
در ماجرای املاک نجومی شهرداری و شورای شهر تهران همانند حقوق های نجومی، فقط پای افراد غیر خودی در میان نیست تا با شکستن کاسه و کوزه بر سر چند عنصر رده چندم ماجرا ختم به خیر شود. متخلفان اصلی قالیباف و چمران از افراد رده بالای جناح اصولگرا رژیم هستند. لذا از همان ابتدا افشاء کنندگان را خاموش کردند زیرا در امر  پر سود واگذاری (تو بخوان بذل و بخشش) زمین های گرانقیمت شمال شهر تهران تنها پای عده ای از مدیران شهرداری، اعضای شورای شهر، نماینده ای از مجلس و یک مقام نیروی انتظامی در میان نیست، بلکه به تجربه ثابت شده است که همواره عناصراصلی و با نفوذ جمهوری اسلامی نقش اصلی را به عهده دارند.
فساد حکم در شهرداری تهران، بانکها، بیمه ها و … هرگز جدای از فساد نهادینه شده در مجموعه نظام حاکم بر ایران نیست. پرونده هایی که هر از چند گاهی به وسیله جناحی  علیه جناح دیگر برملا می شود تنها گوشه ای از فساد حاکم بر جمهوری اسلامی است که در پی تشدید تضاد و درگیریهای جناحهای رژیم، آشکار می گردند. کیست که نداند در جمهوری اسلامی چهل  دزد بغداد سی و هفت سال است که بر جان و مال و ناموس مردم ایران حاکمیت دارند. تجربه نشان داده است که چاقو دسته خود را نمی‌برد و جمهوری اسلامی قادر نیست تا با دزدی، رشوه، اختلاس و فساد حاکم بر خود، مبارزه کند و این وظیفه به عهده انقلاب سوسیالیستی است وجز این نیزنمی باشد.
kargari, fish e hoghoughfish e hoghogh, eteraz
ماهی از سر می گندد…..
باز هم سندی حاکی از غارت اموال مردم، توسط مسئولین جمهوری اسلامی  به بیرون درز پیدا کرد و معلوم شد که حقوق های چند ده میلیونی مدیران همانگونه که اولین حرکت غارتگرانه نبوده، آخرین آن‌ها نیز نمی باشد. سایت معماری نیوز به مدیریت یاشار سلطانی، با افشاء گزارش سازمان بازرسی کل کشور در مورد واگذاری زمینهای گران قیمت شمال شهر تهران به خودیها با قیمتی حتی نازلتر از زمینهای جنوب شهر تهران، رسوایی جدیدی را برای جمهوری اسلامی رقم زد. این سند افشاگرانه که گزارشی از طرف سازمان بازرسی کل کشور می‌باشد باید جای هرگونه حاشا را برای مسئولین از بین میبرد و به خلع غارتگران اموال عمومی منجر می شد. ولی در نظام مقدس و الهی جمهوری اسلامی، این خیالی است خام و کودکانه!. زیرا آخوند جماعت به پررویی و وقاحت شهرت دارد و می‌تواند در چشمان شما نگاه کند و دروغ بگوید. می‌تواند سیاه را، سفید و شب را، روز بخواند. این بار نیز تمامی اتهام را متوجه مدیر مسئول سایت افشاگر کردند و او را به زندان انداختد، که او اسناد محرمانه را علنی کرده است!. و تمام ماجرا از بیخ و بن دروغ است و گزارشی در کار نبوده است و تنها سئوالی مطرح شده است. زهی بی شرمی!
سازمان بازرسی کل کشور سازمانی است برای کنترل تمامی ارگان های جمهوری اسلامی که بر اساس اصل ۱۷۴ قانون اساسی بوجود آمده است. قانون اساسی این حق را به قوه قضاییه داده است تا برای نظارت بر حسن جریان امور و اجرای صحیح قوانین در دستگاه های اداری، سازمان بازرسی کل کشور را زیر نظر مستقیم رئیس قوه قضاییه تشکیل دهد. سازمان بازرسی کل کشور می بایست بر ۸۵ وزارتخانه، سازمان و دستگاه دولتی نظارت و با تخلفات در آن‌ها مبارزه کند.
ولی در جمهوری اسلامی این خام خیالیست که توقع داشته باشیم سازمان بازرسی کل کشور به مبارزه با تخلفات بپردازد زیرا در این صورت کل نظام مقدس را باید از بن ویران کرد  و آن را ازنو بنا نمود. واقعیت این است که بنیان جمهوری اسلامی با دروغ و تزویر و بی قانونی و دزدی و غارت و رشوه و … بنا شده است. گر حکم شود که دزد گیرند ….. در جمهوری اسلامی هر آنچه مسئول هست گیرند!.وقتی روسای این سازمان را در نظر می‌گیریم متوجه می‌شویم که نمی‌توان از این سازمان انتظار مبارزه با فساد را داشت. رئیس کنونی آن ناصر سراج می‌باشد که قاضی پرونده «اختلاس ۳ هزار میلیارد تومانی، مربوط به مه‌آفرید امیرخسروی» و پرونده مهدی هاشمی بوده است. و قبل از ناصر سراج، مصطفی پورمحمدی ریاست این سازمان را به عهده داشته است که معرف همگان می‌باشد. او از قاتلان فرزندان دلاور ایران زمین است و محمود احمدی‌نژاد، در سال ۱۳۹۲ و در یک سخنرانی عمومی وی را به یک اختلاس ۲۰ میلیارد تومانی متهم نمود. یکی دیگر از روسای این سازمان سید ابراهیم رئیسی می‌باشد که علاوه بر شرکت در قتل عام عزیزان مرز و بوم ما یکی از اعضای هیئت سه‌نفره ویژه بررسی موضوع آزار جنسی در کهریزک بود که از نتایج درخشان! بررسی ! آن‌ها با خبریم. او همچنین بعد از واعظ طبسی سمت تولیت آستان قدس رضوی را عهده دار بود و بر ثروت بی کران و بی حساب کتاب آن مسلط بود و از آن بهره می برد. دیگر روسای این سازمان یکی محقق داماد بود و یکی محمد نیازی. اینان خود از غارتگران و جنایتکاران حاکم بر ایران می‌باشند. مگر ممکن است بتوانند مبارزه‌ای جدی و اصولی با فساد داشته باشند. این سازمان، خود نیز همانند کلیت نظام جمهوری اسلامی بر بی قانونی و فساد بنا شده است و توان و خواست برقراری نظامی قانونمند را نداشته و ندارد و اگر جز این بود می بایست تا کنون یا جمهوری اسلامی را ویران کرده باشد و یا خود این سازمان منحل شده باشد. واقعیت این است که با اتکا به فساد ودزدی نمی توان به جنگ دزدان ومفسدان رفت. جمهوری سرمایه داری اسلامی  از سر گندیده است و فقط با زدن این سر است که می توان بدنه سالمی را در جامعه پرورش داد.برای برقراری نظم و قانون و عدالت، راهی جز برانداختن این سر فاسد وگندیده نیست واین امر تنها در رسالت طبقه کارگر ایران است وجز این نیست.
***
kargari, moalem

گزارشی از تجمع معلمان باز نشسته در سراسر ایران. امروز ششم مهرماه 1395.

معلمان باز نشسته ایران طبق فراخوانی سراسری پرچم تاریخ مبارزاتی معلم را درایران بالا بردند ویک صدا. بعضا سکوت خواسته های صنفی خود را از دولت مطالبه کردند. تهران وکل ایران امروز معلمان شاغل دیروز را دیدند وصدای انها را شنیدند .در تهران چند نماینده من جمله خانم سعیدی به میان ما معلمان باز نشسته آمدند ولی صحبت جدیدی نکردند همان صحبتهای تکراری ورومنبری را دوباره همراه با وعده وعید انشا خوانی کردند .امروز که ما متحدانه خواهان خواسته های صنفی بودیم برای تفرقه بین ما آموزش وپرورش دست بکار شده بود وبرای تعدادی کارت فرستاده بود وآنها را به تالار وحدت تهران دعوت کرده بود متاسفانه من نمیدانم چه وتعدادی بودند وچه کسانی!!!! . ولی آنچه. مهم است ترس آموزش وپرورش از جمع ما میباشد که به این شکل انعکاس میابد.ما معلمان باز نشسته امروز در سراسر ایران با اتحادمان ودرد مشترکمان یک بار دیگر نشان دادیم که حتی یک قدم از خواسته های خود عقب نشبنی نمیکنیم.   اگر چه امروز تعدادی خواسته بودند معلمان سکوت کنند ولی شعار هایی چون:خط فقر سه میلیون.  حقوق ما یه میلیون.   حقوق باز نشسته پول آب و برق نمیشه معیشت منزلت حق مسلم ماست. از طرف معلمان باز نشسته داده شد ودر.آخر قطعنامه که خواسته هارا بیان میکرد از طرف همکاری خوانده شد وجمع آن ها را تکرار میکردند. درپایان معلمان بازنشسته گروه گروه به طرف مترو بهارستان حرکت کرده واین فاصله را با شعار دادن وخواسته های صنفی توجه مردم را به خود جلب کردند .امروز بر خلاف گذشته نیروی انتظامی خیلی. زیاد نبود وبیشتر به صورت لباس شخصی حضور داشتند. ولی چون از روز های قبل که اقشار. مختلف روبروی مجلس بودند وامروز. تجمع آنها ادامه داشت لحظه های آخر. موتور سواران ویژه از را ه رسیدند و در اطراف ما ایستادند ولی عکس العملی نداشتند فقط حضور فیزیکی داشتند .
به امید موفقیت برای همه.ازتارنمای اتحادیه آزاد کارگران ایران
مصاحبه با هوشمند حسنی ، کارگر با تجریه وقدیمی درجنبش کارگری ایران در مورد وضعیت کنونی کارگران (2 )
 
پرسش : پس ازروی کارآمدن احمدی نژاد با شعار » عدالت پروری»، چه تفاوتی در وضعیت طبقه کارگر نسبت به دو دوره گذشته » سازندگی » رفسنجانی و» اصلاحات » خاتمی بوجود آمد؟
پاسخ : آقای احمدی نژاد به عنوان نماینده جناحی از حاکمیت با سایر جناح ها و باندهای حاکمیت بر سر پیشبرد سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی نه تنها هیچگونه اختلاف نظری نداشتند بلکه در تسریع اجرای این سیاستها با دولتهای قبلی رقابت میکردند که البته مدال افتخاری هم در این زمینه از طرف صندوق بین المللی پول نسیب آقای احمدی نژاد شد.
همانطور که می دانید در دوران » سازندگی » رفسنجانی با اجرای برنامه های موسوم به تعدیل اقتصادی نزدیک به نیم میلیون نفر نیروی فعال و با تجربه در امر تولید به صفوف بیکاران پیوستند.سطح دستمزد کارگران در سال 1375 نسبت به 1357 یعنی بعد از گذشت 18 سال حدود 58 درصد کاهش یافته بود . دهها کارخانه و واحد تولیدی تعطیل و یا درآستانه تعطیلی قرار گرفتند . مسئله پرداخت به موقع دستمزدها ، به یک معضل همگانی و اجتماعی تبدیل شد که همچنان ادامه دارد. صدها هزار کارگر در اقصی نقاط کشور با مشکل عدم پرداخت بموقع دستمزدها ی خود هنوز هم  مواجه هستند. تحت تاثیر این فشارهای فوق العاده سنگین و بی قانونی مطلق و پایمال شدن حقوق و امنیت کارگران و زحمتکشان بود که پس از یک دوره رکود توام با فشار فوق العاده پلیسی – امنیتی ، پس از دوم خرداد و در دوران ریاست جمهوری خاتمی، بار دیگر کارگران و زحمتکشان پا به عرصه مبارزه گذاشته و از حقوق صنفی – اجتماعی خود دفاع کردند. این واقعیت که بخش مهمی از جنبش اعتراضی کارگران حول مسائل صنفی نظیر افزایش سطح دستمزدها مطابق با نرخ واقعی تورم ، اجرای طبقه بندی مشاغل ، انعقاد قراردادهای دستجمعی ، جلوگیری از خصوصی سازی ، مخالفت با طرح ارتجاعی اصلاح قانون کار بود نباید منجر به آن شود که مضمون و سرشت و جوهره طبقاتی و سیاسی آن و ضدیت با بربریت سرمایه داری وسیاستهای نئولیبرالیسم را نبینیم.مضمون سیاسی مبارزه برای جلوگیری از خصوصی سازی و تامین امنیت سرمایه و مخالفت یکپارچه وعلنی با طرح اتاق بازرگانی برای اصلاح قانون کار، مبارزه در جهت تشکل های مستقل کارگری و دفاع از حق اجتماع و اعتراض و اعتصاب و قراردادهای دستجمعی آشکار تر از آن است که احتیاج به توضیح داشته باشد. تلاش رژیم در این دوران برای ایجاد تشکل های زرد و تاسیس حزب فرمایشی کار اسلامی برای طبقه کارگر خود نشانگرترس از محتوای سیاسی مبارزات طبقه کارگر بود.
«تامین امنیت سرمایه» ، » جلب و جذب سرمایه های خارجی » و فعال کردن بخش خصوصی رئوس سیاستی است که از سوی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی از همان آغاز دوران رفسنجانی به رژیم دیکته شده و سران جمهوری اسلامی هم با تاکید بر نیروی کار ارزان و مطیع و حذف قوانین دست و پاگیر این سیاست را دنبال  میکردند وهمچنان دنبال می کنند.
در دوران اصلاحات خاتمی، تهاجم و تجاوز به حقوق طبقه کارگر ادامه یافت ، ابتدا کارگاههای کمتر از پنج نفر و سپس ده نفر و مناطق آزاد تجاری از شمول قانون کار خارج شدند . شرکتهای برده داری پیمانکاری و   قرار دادهای موقت و سفید امضاء گسترش یافتند. عدم پرداخت به موقع حقوق و دستمزدهای کارگران به امری نرمال و طبیعی تبدیل شد. خصوصی سازی ها و تبدیل مراکز صنعتی به مجتمع های مسکونی و پاساژهای تجاری و بیکار سازی رشد یافت. در این دوران روزی نبود که در گوشه و کناری از کشور تجمع و اعتراض و اعتصاب و درگیری با نیروهای سرکوبگر رژیم نباشد. فعالین کارگری و سندیکائی موفق شدند علیرغم شرایط فشار و سرکوب ، چندین سندیکا و تشکل مستقل کارگری را احیاء و یا ایجاد کنند.
احمدی نژاد که با حمایت خامنه ای و سپاه و بسیج به منظور شوک درمانی و به پایان رساندن دستورالعملهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی روی کار آمد ، وظیفه داشت حذف سوبسیدهای کالاهای اساسی و رها سازی قیمت ها و تغییر قانون کار در جهت منافع کارفرمایان و ایجاد امنیت کامل سرمایه و همچنین گسترش خصوصی سازیها در همه عرصه ها را به سرانجام برساند.
 
احمدی نژاد با ادعای اینکه به وسیله هدفمند کردن یارانه ها قصد پرداخت نقدی آن را ، به دهک های پائین درآمدی دارد با انجام طرح تحول اقتصادی ( هدفمند کردن یارانه ها ) حذف یارانه های فرآورده های کشاورزی ، بهداشت ، آموزش و انرژی و رهاسازی قیمت های نفت و گاز و برق و آب مصرفی به قیمت جهانی را انجام داد. مبلغ یارانه نقدی صرف هزینه های اضافی برق و آب ونفت و بنزین و با افزایش تورم ، صرف خرید گرانتر سایر مایحتاج زندگی شد و نه تنها نقشی در بهبود زندگی کارگران و زحمتکشان نداشت بلکه وضعیت آنها را بدتر کرد.
لایحه اصلاحی قانون کار که توسط جهرمی وزیر کار احمدی نژاد به مجلس ارائه شد با هم نظری کامل دولت و مجلس و شورای نگهبان و شورای تشخیص مصلحت نظام ، بندی را به ماده 21 قانون کار اضافه کرد که طبق آن بتوانند دست کارفرما را برای اخراج دسته جمعی کارگران باز بگذارند. ماده 21 قانون کار که شرایط خاتمه کار را فوت یا بازنشستگی و یا از کار افتادگی کلی کارگر یا انقضای مدت در قراردادهای موقت اعلام کرده بود ، با اضافه کردن بند «ز » عنوان می کند: » در صورت کاهش تولید و تغییرات ساختاری و لزوم تغییرات فن آوری ، کارفرما می تواند قرارداد را خاتمه و کارگرانش را اخراج نماید». البته در این لایحه بند » ک » هم وجود داشت که طبق آن در صورت ( کاهش توان جسمی کارگر که موجب رکود تولید شود ) کارفرما می تواند به قرارداد او خاتمه دهد.
صالحی وزیر کار دولت احمدی نژاد  در خصوص اصلاح ماده 27 قانون کارمیگوید:» قانون کار دست کارفرمایان را بسته است و آنها نمی توانند کارگری را که مرتکب خطا شده اخراج کنند»
 
خلاصه اساس برنامه دولت احمدی نژاد در رابطه با روابط کارگر و کارفرما در طرح » رفع موانع تولید و سرمایه گذاری » منعکس میشد که چیزی جز بی حقوقی کامل کارگر و حفظ امنیت سرمایه نبود ؛ جهرمی در مصاحبه با خبرگزاری فارس ( 18 آذر 86 ) میگوید: » ما یک حرکت بزرگ و اساسی در کشور در جهت بهبود محیط کسب و کار و حمایت از بخش غیر دولتی را آغاز کرده ایم … شالوده این اقدامات سازماندهی» بازار کار » و قوانین ناظر بر روابط کارگر و کارفرما را تشکیل میدهد. فرصت برای سرمایه گذاری ، اصلاحات در نظام بانک ها و صنعت بیمه ای و برنامه ریزی کشور ، پیوستن به سازمان تجارت جهانی ، اصلاح و خصوصی سازی بانکها و صنعت بیمه .»
 
یکی دیگر از وجوه  مهم سیاستهای اقتصادی دولت احمدی تشدید روند خصوصی سازی در عرصه صنایع مادر مثل نفت و گاز و پتروشیمی و ذوب آهن و همچنین معادن و سیستم حمل و نقل و آب و برق و صنایع نیمه سنگین و سبک دولتی و همچنین عرصه های بانکی و بیمه و بهداشت و درمان و آموزشی بود . که اولین محصول آن کاهش نیروی کار و در بسیاری موارد تعطیلی شرکت واگذار شده بود؛ بسیاری از کارخانجات نساجی ، سیم و کابل ، سیمان ، فولاد ، قندو شکر و زیر مجموعه آنها و لاستیک و پلاستیک و سرب و روی و لوله و پروفیل و لوازم خانگی و صنایع زیر مجموعه پتروشیمی به حالت نیمه تعطیل درآمدند.بیش از 90 درصد صنایع با مشکل نقدینگی برای تامین سرمایه در گردش مواجه بودند که عدم پرداخت به موقع حقوق و دستمزدها یکی از عوارض آن بود.
 
در تمام دوران هشت ساله دولت» عدالت پرور » بطور متوسط سالانه حدود هزار حرکت اعتراضی و اعتصابی و تجمع کارگری انجام گرفت که طی آن صدها نفر بازداشت و هزاران نفر اخراج و دهها نفراز فعالین کارگری و سندیکائی به دادگاه احضار و محکوم به زندان شدند و حتی در مواردی چون فاجعه خاتون آباد کارگران را به گلوله بستند.ادامه دارد
***

toufan1

به مناسبت هیجدهمین سالگرد ترور پیروز دوانی

چگونه همه چیز لوث می‌شود

(یادی از پیروز دوانی و این بار با نام خودش)
 
شهریور ماه ۱۳۷۷ پبروز دوانی ، نویسنده و مترجم ایرانی از خانه مسکونی خود در تهران خارج شد و هرگز به خانه بازنگشت. دستگاه امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی  تاکنون بعد از گذشت ۱۸ سال هیچ توضیح رسمی درباره سرنوشت آقای دوانی ارائه نداده و غلامحسین محسنی اژه ای، دادستان کل ویژه روحانیت وقت که متهم به صدور فتوای قتل پیروز دوانی شده بود اعلام کرد او را نمی‌شناسد.حزب ما در 18 سال پیش بعد از ناپدید شدن  پیروز دوانی اعلام کرد که جمهوری اسلامی قاتل اوست وبه شدت  تروریسم دولتی جمهوری اسلامی را محکوم کرد. حال هیجدهمین سالگرد ترور پیروز دوانی، انقلابی مبارز ومیهندوستی که توسط باندهای تروریستی جمهوری اسلامی صورت گرفته است را پشت سر میگذاریم. بدین مناسبت ضمن گرامیداشت یاد وخاطره او وافشای جنایات رژیم اسلامی ،مقاله ای که در توفان 63 بهمن ماه 78 خورشیدی  انتشار یافته را مجددا به چاپ میرسانیم تا خوانندگان گرامی بیشتر با نظرات وتفکر سیاسی این رفیق آشنا گردند. مقاله دیگری درمورد انجمن حجتیه از پیروزدوانی  در گذشته منتشر کرده ایم که بخاطر اهمیت این قضیه در شماره آینده توفان الکترونیکی آنرا به چاپ میرسانیم
هئیت تحریریه
شهریور 1395
 

چگونه همه چیز لوث می‌شود

(یادی از پیروز دوانی و این بار با نام خودش)
 
«خوانندگان عزیز
شما در طی سال‌های اخیر با برخی اعلامیه هایی در صفحات «توفان» آشنا شدید که در ایران منتشر شده بودند و به تدریج برحسب شرایط و موضوعیت در صفحات محدود نشریه «توفان» بازتاب یافتند. بسیاری از این اطلاعیه ها از طریق جانباخته پیروز دوانی و دوستانش به دست ما می‌رسید که در ایران آن را تکثیر کرده و توزیع می کردیم. تا روزی که از وضعیت پیروز دوانی پس از دستگیریش بی‌خبر بودیم، ناچار بودیم از ذکر منبع تحلیل‌ها و اطلاعیه های مندرج در «توفان» خودداری کنیم. حال که نشریه پژوهشی پیام امروز به درج بولتن ۲۲ مبادرت کرده است و قتل پیروز دوانی به دست رژیم جمهوری اسلامی قطعی به نظر می رسد، ما نیز بیان این مطلب را بلامانع می دانیم. این است که اعلام می‌داریم که بخشهایی از بولتن ۲۲ و سایر اطلاعیه های درون کشورکه از همین منبع به دست ما برای توزیع و انتشار می رسید، در صفحات نشریه ما به چاپ رسیده است. شما می‌توانید به مقاله بیست سال حکومت خون و شمشیر و یا مقاله شماره ویژه جنبش دانشجویی به اعلامیه مربوط به تحلیل جنبش دانشجوئی در ایران و پاره‌ای دیگر از اعلامیه های درون کشور که در «توفان» بدون ذکر مأخذ درج شده بود، مراجعه کنید. با نزدیک شدن انتخابات مجلس ششم، ما بخش دیگری از بولتن شماره ۲۲ نوشته جانباخته پیروز دوانی را تحت عنوان «چگونه همه چیز لوث می شود» ذکر می کنیم:
 
«پس از قیام بهمن ۱۳۵۷، در زمان حیات خمینی و تحت سلطه جناحی که اینک به «خط امامی ها» معروف شده‌اند، و هشت سال دولت و اکثریت مجلس را در اختیار داشتند، شعارهای افراطی «ضد امپریالیستی» و ضد آمریکایی در جامعه مسلط، باب و مد روز شد. حکومت و رهبران نظام با استعداد بیکرانشان، در تحمیق توده ها و فریب نیروهای سیاسی، از یکسو توانستند با سوء‌استفاده از ناآگاهی، باورها و خرافات مذهبی، احساسات و هیجانات کاذب، روحیه کیش شخصیت، عرق ملی و میهن پرستی مردم، آن‌ها را حول شعارهای افراطی «ضد آمریکایی» و در‌واقع برای تثبیت حاکمیت خود، بسیج و هدایت کنند و آن‌ها را اسیر توهمات سازند و از سوی دیگر توانستند با مانورهای زیرکانه، بر محور این شعارها حمایت بیدریغ برخی از نیروهای اپوزیسیون را جلب کنند، و سپس بین نیروهای سیاسی مترقی میهن تفرقه به وجود آورند، آن‌ها را به جان هم اندازند و در نهایت به راحتی همه آن‌ها را یکی پس از دیگری سرکوب نمایند. در عین حال، این حکومت از یکسو با انجام اعمال تروریستی مانند اشغال سفارت آمریکا در تهران و گروگانگیری کارمندان سفارت، بمب گذاری در پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه، سازماندهی گروه‌های تروریستی در کشور های عربی منطقه و نیز در اسرائیل، و از سوی دیگر با تداوم جنگ بی‌معنی هشت ساله و از بین بردن ذخایر ارزی و ثروت ملی و ویرانی ده‌ها شهر و روستا و صدها کارخانه و مزرعه و به مسلخ مرگ فرستادن میلیون‌ها نفر از جوانان میهن، بیشترین ضربه را بر منافع ملی و تمامیت ارضی کشور وارد ساخت، بهترین شرایط را برای افزایش حضور نظامی امپریالیسم آمریکا در منطقه استراتژیک خاور میانه و فروش سرسام آور تسلیحات نظامی آمریکا به کشورهای منطقه و حتی از طریق دلالان و به قیمتی چند برابر به خود ایران، فراهم آورد و بزرگترین خدمت سیاسی و اقتصادی را به هارترین و راست ترین و جنگ افروزترین جناح امپریالیسم آمریکا، یعنی صهیونیست های حاکم بر مجتمع های صنعتی- نظامی آمریکا، انجام داد. ملاقات های متعدد محرمانه نمایندگان آمریکایی و اسرائیلی با نمایندگان ایران و از جمله سفر محرمانه مک فارلین به عنوان سفیر ریگان با یک کلت و انجیل امضاء شده به ایران و انجام مذاکرات پنهانی با مقامات ایرانی، پوچ و عوامفریبانه بودن شعارهای «ضد آمریکایی» حکومت را اثبات کرد.
 
آن‌ها که شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه» سر می‌دادند و ادعا می‌کردند که «اگر این جنگ بیست سال طول بکشد ما ایستاده ایم» پس از هشت سال، جنگ پوچ و بی معنی، بدون هیچ دست آورد مثبتی و با پیامدهای منفی جبران ناپذیر، و با شکست ایران در اهدافش، با نوشیدن جام زهر مجبور به خاتمه آن شدند. در تمام این مدت، این به اصطلاح حکومت «ضد آمریکایی» به بهانه حفظ امنیت و وضعیت جنگی، هزاران نفر از افراد مترقی، آزادیخواه و نیروهای واقعاً ضد امپریالیست را قتل عام کرد.
 
پس از مرگ خمینی و طرد جناح «خط امامی ها» از عرصه های اصلی قدرت، و با همکاری دو جناح مسلط راست مدرن و راست سنتی شعار «توسعه» در جامعه، مسلط، باب و مد روز شد. باردیگر بسیاری از نیروهای اپوزیسیون و نیز مجلات و مطبوعات با خوش باوری خودفریبانه ای به سیاست« توسعه» حکومت نگاه کردند. انواع و اقسام کتاب‌ها و مجلات در رابطه «توسعه» چاپ و نشر و انواع گردهمایی‌ها و سمینارها در این رابطه برگذار شد و بخشی از نیروهای اپوزیسیون، نیروی خود را در جهت حمایت بیدریغ از تکنوکرات های طرفدار توسعه متمرکز کردند و این مسأله بار دیگر به تفرقه در صفوف اپوزیسیون دامن زد. مدتی گذشت و معلوم شد که آنچه «توسعه» نامیده می‌شد و بسیاری از روشنفکران مبلغ آن شده بودند، فقط نمایش مضحکی بود از پاره کردن نخ افتتاح چند کارخانه بزرگ که پس از چند ماه فعالیت آن‌ها نیز متوقف می شد، و البته ساختن چند پل و اتوبان. ولی الحق که در این جریان «توسعه بازی» از یکسو چپاول و غارت ثروت مردم و به اصطلاح «بیت المال» در صفوف «بالا» و در حکومت و از سوی دیگر فقر، گرسنگی، گرانی، بیکاری، فساد، فحشاء، بیماری‌های روحی و خود کشی، بدبختی جوانان و زنان، در صفوف «پایین» و میان مردم، توسعه یافت. شکاف میان مردم و حکومت بیشتر و بیشتر شد و خطر انفجار نظام از درون همراه با گسترش خیزش های عمومی و خشم مردم شدت یافت.پس از چند سال، بخشی از جناح غالب در حکومت به رهبری هاشمی رفسنجانی و نیز جناح مغلوب در حکومت معروف به «خط امامی ها» که در عرصه اقتصادی دیدگاه های متفاوت داشتند، به این نتیجه رسیدند که برای کاهش شکاف میان مردم و حکومت، جلوگیری از انفجار نظام از درون، کنترل خشم و اعتراض عمومی مردم، سوق دادن حرکت‌های اعتراضی به کانال‌ها و مجراهای تحت کنترل و هدایت حداقل جناحی از حکومت و در چارچوب حفظ و تحکیم نظام، کاهش تشنج در روابط بین‌المللی و برقراری مناسبات عادی با کشورهای متروپل صنعتی، و در جهت ایجاد فضای باز سیاسی و فرهنگی در کشور در چارچوب قانون اساسی و تحکیم حاکمیت قانون گام بردارند. این روند به ویژه از سال ۱۳۷۰ آغاز شد ولی به دلیل عدم اتحاد کامل دو جناح راست مدرن تکنوکرات و خط امامی ها از یکسو و پایداری اتحاد دو جناح راست مدرن و راست سنتی در تدوین جهات عمده برنامه اقتصادی از سوی دیگر، و نیز با مقاومت جناح راست سنتی که جناح مسلط در حاکمیت بود، این روند دچار فراز و نشیب ها و شکست های متعدد شد، تا آنکه به ویژه از سال ۱۳۷۵، با گسترش و تعمیق بحران فراگیر عمومی در جامعه و گسترش خیزش های عمومی و کور مردم، با افزایش خطر انفجار درونی نظام، بخش دوراندیش جناح راست سنتی نیز با این خط مشی اصلاحات موافق و هماهنگ شد
در دوم خرداد ۷۶ و با حضور گسترده ۳۰ میلیونی مردم در انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب خاتمی از مدافعان پیگیر این خط مشی به عنوان رئیس جمهور، این روند اصلاحات و کاهش تشنج شتاب گرفت. و به همراه آن و به یاری اتحاد دو جناح قدرتمند غالب در حکومت، یعنی جناح راست مدرن و جناح ائتلاف خط امام، شعار و بحث «جامعه مدنی» در کشور مسلط، باب و مد روز شد. شعار اصلی خاتمی در انتخابات، «برقراری جامعه مدنی» بود. هیچ یک از مجلات و روزنامه‌ها و نشریات مستقل و حتی احزاب و سازمان های اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور، تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری در۷۶، لفظ «جامعه مدنی» را در سطح جامعه و در میان مردم به طور گسترده و مداوم و پیگیر و قاطع مطرح، تبلیغ و ترویج نمی کردند. برای عموم جوانان و مردم نیز اساساً لفظ «جامعه مدنی»، لفظی آشنا نبود، چه رسد به اینکه درکی از معنی و مفهوم آن داشته باشند. اگر در دوران گذشته نیروهای اپوزیسیون و مطبوعات و نهادهای فرهنگی نبودند که شعارهای افراطی «ضد آمریکایی» یا شعار «توسعه» را به حاکمیت تحمیل کردند بلکه حاکمیت این شعارها را در جامعه مطرح و تبلیغ کرد و «جا» انداخت و سپس نیروهای سیاسی و فرهنگی میهن به دنبال این جو راه افتادند، این بار نیز، این نیروهای اپوزیسیون و حتی مطبوعات و نهادهای فرهنگی نبودند که شعار و لفظ مشخص «برقراری جامعه مدنی» را در بطن و سطح و عمق جامعه وارد ساختند بلکه این جناحی از حکومت بود که این شعار را محور اصلی شعارهای انتخاباتی خود قرار داد و تنها آنگاه بود که این لفظ در سرلوحه نشریات بخش مهمی از اپوزیسیون عنوان شد و مجلات و نشریات گوناگون، روشنفکران و نویسندگان میهن راه افراط می پیمایند و چنان در حمایت کامل از یک جناح حکومت غرق شده اند، که هم صف مستقل خود از حکومت را از بین برده‌اند و هم ماهیت و انگیزه اختلافات جناح بندی های  درون حکومت را فراموش کرده و نسبت به یک جناح حکومت در میان مردم و  جوانان توهم به وجود می آورند. و بدینگونه عملاً نقش جاده صاف کن دو جناح حکومت برای تثبیت قدرت خود، حفظ مجموعه حکومت دینی و نظام جمهوری اسلامی را ایفا می کنند. هریک از سازمان ها و احزاب سیاسی، تشکل ها و انجمن‌ها و جمعیت های اجتماعی و فرهنگی، مطبوعات و نشریات، شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، روشنفکران، استادان دانشگاه ها، نویسندگان و هنرمندان و روزنامه نگاران، که در جامعه عملاً و یا رسماً، در سخنرانی‌ها و بحث‌های شفاهی و دیالوگ یا در مقالات و بیانیه ها و اطلاعیه ها، مستقیم و یا غیر مستقیم، اینگونه تبلیغ و یا ادعا کنند که استقرار جامعه مدنی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی، در چارچوب قانون اساسی کنونی، یا با وجود حکومت دینی ولایت فقیه، یا حکومت دینی روشنفکران  به اصطلاح «نوگرائی» دینی، امکان‌پذیر است، و در ذهن مردم این تصورات باطل را القاء و در آن‌ها نسبت به ظرفیت اصلاح طلبی حکومت و نظام و هر یک از مسئولان حکومت توهم به وجود آورند، یا جاهل هستند و یا فریبکار. جامعه مدنی که اختراع رئیس جمهور، یا چند استاد دانشگاه و نویسنده و فعال سیاسی نیست که در قالبی که آن‌ها بخواهند بگنجد. جامعه مدنی دارای معنی و مفهوم مشخص علمی و مشخصات تعریف شده‌ای در علم جامعه شناسی است. هیچ یک از جناح های درون حکومت، و از جمله دولت و رئیس جمهور خاتمی، قصد تحقق این مفهوم علمی جامعه مدنی را ندارند. زیرا که استقرار جامعه مدنی با قانون اساسی کنونی و حکومت دینی (در هر شکل آن)، که مورد تأکید دائمی همه جناح ها هستند، در تضاد آشتی ناپذیر قرار دارد. آن‌ها حداکثر خواهان تحقق کاریکاتوری از جامعه مدنی هستند. اگر هم بخش اندکی از نیروهای درون حکومت، واقعاً خواهان تحقق جامعه مدنی واقعی نه کاذب در جامعه باشد، به دلیل ساختار ویژه نظام و حکومت ولایت فقیه جمهوری اسلامی، مطلقاً توانایی انجام این آرزو را نخواهد داشت. هر اندازه که حکومت جمهوری اسلامی به «استقلال سیاسی و اقتصادی» یا به «توسعه همه جانبه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و انسانی» دست یافته، می‌تواند در استقرار جامعه مدنی هم موفق شود. همچنان که مفهوم «استقلال» و «توسعه» در جمهوری اسلامی لوث شده، مفهوم «جامعه مدنی» هم توسط حکومت و هم توسط برخی از نیروهای اپوزیسیون و روشنفکرلوث خواهد شد.»
نقل از توفان دوره پنجم  شماره 63  بهمن ماه 1378
****
 

نگاهی دیگربه بحثهای درونی دو سازمان چریکهای فدایی و مجاهدین م ل

 مقاله ای که از نظر خوانندگان گرامی میگذرد در آذرماه 1389توسط رفیقی به رشته تحریر درآمد و در تارنمای اعتراض به بحث گذاشته شد و مورد استقبال وسیع علاقه مندان سیاسی چپ قرارگرفت.بیش از 100 کامنت ودخالت قریب به سی نفر دراین بحث مبین اهمیت این موضوع  تاریخی بود.این مقاله نقدی است بر بحثهای درونی دوسازمان چریکهای فدائی خلق تحت رهبری زنده یاد حمید اشرف و سازمان مجاهدین خلق(م ل) به رهبری تقی شهرام. ما این مقاله ارزشمند را که نکات بسیار مهم  سیاسی وتاریخی در آن نهفته است، به چاپ میرسانیم تا گامی ولوکوچک در تنویر افکار برداشته و از سویی نظرات وپیشگوئیهای سیاسی سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان راکه تاریخ درستی آن را به اثبات رسانده، درمعرض دید همگان قراردهیم.
هئیت تحریریه
شهریور ماه 1395
————————————————————————

اخیرا اسنادی درمورد بحثهای درون سازمانی دو تشکیلات فدایی و مجاهدین م ل در فرم فایل صوتی  درسطح اینترنت  پخش شد. روشن نیست هدف از انتشار این اسناد آنهم بعد از 35 سال چیست و بازماندگان این سازمانها چه درسهایی از این اسناد را فرموله کرده و دراختیار نسل جوان قرار داده اند. اما آنچه که می توان از ورای این اسناد بدان پرداخت و یک قضاوت منصفانه و تاریخی کرد بدین قرار است:
یکی از موارد بحث دراین اسناد درمورد تصفیه فیزیکی درون سازمان مجاهدین و تغییرمشی سازمان به م ل  است که رفیق حمید اشرف بدان انتقاد دارد و رفیق تقی شهرام تلاش میکند به توجیه این اقدام  درقالب مبارزه کمونیستها علیه خورده بورژوازی و مذهب بپردازد….
– دراین رابطه باید گفت  که تصفیه درون سازمانی و فیزیکی فقط شامل حال مجاهدین نبوده بلکه سازمان فدائیان خلق بعنوان یک سازمان نظامی سیاسی  نیزبه همین درد و انحراف گرفتاربودند  ودر سال 1355 دست به تصفیه فیزیکی زدند. رجوع شود به متن نامه  محرمانه علی اکبر جعفری(رابط داخل) به رابط خارج ازکشور سازمان چ ف خ ا در مورد  کشتن سه تن از رفقایشان …
لذا باید به عمق این  خط ومشی نظرانداخت و این گونه برخوردهای غلط را ازدریچه عدول از اصل لنینی مرکزیت دمکراتیک وانحراف به چپ و مشی جدا از توده درکلیتش نگاه کرد.
–  دو دیگر اینکه دو سازمان چریکی فدایی و مجاهد علیرغم صداقت و شجاعت و فداکاریشان راه مقابله با رویزیونیسم راست و مبارزه با خیانت حزب توده را با راه خط مشی گواریستی و نفی حزبیت پاسخ دادند که این خود ضربات فراوانی در راه تشکیل حزب و سازماندهی طبقه کارگر زد. انقلاب عظیم بهمن با شرکت میلیونی مردم خط بطلانی بر همه افکار مبارزه مسلحانه قهرمانان و جدا از توده های خلق کشید. سازمان م ل توفان یکی از سازمانهای مخالف  مبارزه مسلحانه جدا از توده بود و بر مشی توده ای مسلحانه به رهبری حزب طبقه کارگر تکیه میکرد و تاریخ نیز صحت این مشی درست را مجددا به اثبات رسانید. توفان می گفت حزب است که بر تفنگ فرمان می دهد و نه تفنگ بر حزب. این حزب است که ماهیت مبارزه مسلحانه را تعیین می کند و نه تفنگ. توفان هوادار راه قهرآمیز انقلاب بود و از مبارزه قهر آمیز دفاع می کرد. مبارزه مسلحانه تنها شکل خاصی از مبارزه قهر آمیز بود. یک اعتصاب عمومی سیاسی کارگری که به درگیری با نیروهای انتظامی منجر می شد بخوبی یک مبارزه قهر آمیز بود حتی اگر همراه با تفنگ نبود. برای توفان قهر طبقاتی مطرح بود و نه قهر قهرمانان.
– انقلاب کارتوده هاست ؛ و وظیفه کمونیستها تحت هر شرایطی تلاش برای نزدیکی با توده ها و سازماندهی آنهاست. تئوری اثبات شده لنینی باید راهنمای  عمل مبارزاتی باشد و نفی تئوری و مطلق کردن عمل انقلابی فرجامی جز اکونومیسم ندارد. علیرغم تمام احترام به جسارت و ماهیت انقلابی و از خود گذشتگی و فداکاری رزمندگان فدایی و مجاهد که در راه آزادی ایران جان دادند اما باید گفت که خط مشی شان انحرافی بود و از عدم اعتماد به طبقه کارگر و توده مردم و نقش آنها در انقلاب سرچشمه میگرفت. مشی چریکی مشی بی اعتمادی به توده ها و بی صبری خرده بورژوائی است که حوصله اش از کار توده ای طولانی سر می رود.

– سوم اینکه دربرخورد به بروز رویزیونیسم و خطر انحراف جنبش چپ و انقلابی ایران چریکهای فدائی خلق اساسا ماهیت موضوع را به علت سطح نازل تئوریک نمی فهمیدند و بهمین جهت تحت نفوذ عوامل مستقیم شوروی امپریالیستی و یا عوامل مستقیم حزب توده و یا غیر مستقیم آنها در لباس جبهه ملی بخش خاورمیانه قرار گرفتند. آنها خارج از کادر مبارزه عظیم ایدئولوژیکی قرار گرفتند که در جنبش جهانی کمونیستی جاری بود.  این سازمان م ل توفان بود که صدها مقاله علمی و تحقیقی را به نگارش درآورد و دراختیار جنبش قرارداد تا ماهیت سوسیال امپریالیسم شوروی و رویزیونیسم خروشچفی را بشناسند. سازمان چریکها اختلاف چین و آلبانی با روزیونیستهای  شوروی را به دعوای شیعه و سنی تنزل میدادند و دراثر همین کم توجهی و فقر تئوریک بود که حزب توده بخش اعظم این سازمان را بلعید و به خیانت کشانید.

– دراین اسناد درون سازمانی بسیار از سازمان م ل توفان اسم برده میشود و آنجا که زنده یاد رفیق حمید اشرف می خواهد به تشریح مواضع ضد رویزیونیستی و ضد سوسیال امپریالیسم شوروی به پردازد به اتهام زنی متوسل میشود و برای ممانعت از نزدیکی مجاهدین م ل به توفان، مشی سازمان توفان م ل را به «دفاع از رژیم شاه تحلیل میکند ومی گوید» توفان رژیم شاه را مترقی ارزیابی میکند زیرا معتقد است رژیم شاه درسیاست خارجی علیه دوابرقدرت است ونقش ترقی خواهانه بازی میکند اما در سیاست داخلی ارتجاعی است»….
متاسفانه باید گفت رفیق حمیداشرف دراینجا اشتباه بزرگی مرتکب شده آگاهانه و یا غیر آگاهانه مواضع غلط سازمان انقلابی حزب توده ایران را به توفان میچسباند که معتقد بودند رژیم شاه دارای «سیاست مستقل وملی» بوده و علیه دوابرقدرت  آمریکا و شوروی مبارزه میکند. این مواضع ربطی به سازمان توفان  م ل نداشت و بجاست که انتشاردهندگان این اسناد داخلی اینگونه برخوردهای غلط و اتهام زنی را مورد نقد قراردهند تا برای نسل جدید و مبارزاتشان راهگشا باشد.
سخنان حمید اشرف گواه بی اطلاعی رهبران سازمان چریکی از حوادث مهمی است که در دور و برش می چرخد. آنها در واقع خوراک تبلیغاتی جبهه ملی بخش خاورمیانه بودند که هم با توده ایها و هم با عمال شوروی کار می کردند. حمید اشرف حتی نمی داند که این توفان بود که مشی سه دنیا را افشاء کرد و در جنبش کمونیستی ایران تئوری سه دنیا را به عنوان یک تئوری رویزیونیستی محکوم نمود و خط مشی حزب رویرزیونیستی چین را طرد و محکوم کرد. این توفان بود که به دعوت اشرف خواهر شاه توسط  رفیق چوئن لای اعتراض کرد و مقاله ای در این زمینه در توفان نوشت. با جعل تاریخ نمی شود تاریخ نوشت.

نکته دیگر و قابل توجه اینکه زنده یاد رفیق تقی شهرام بخاطر درک غلط ازماهیت امپریالیستی شوروی و امتیاز دادن به  سازمان چریکها برای وحدت دو سازمان دریافت کمک مالی از شوروی رابه «شرط حفظ استقلال» مثبت ارزیابی میکند» و سرانجام سازمان مجاهدین م ل با همین تحلیل درعدن دفتر سازمان خود را تاسیس کرد. یمن درآنزمان زیر سلطه شوروی امپریالیستی بود و سازمان مجاهدین م ل متاسفانه درقبال سیاست شوروی نسبت به رژیم یمن سکوت پیشه کرد. دریافت کمک مالی از استخبارات عراق و لیبی نیز ناشی ازهمین درک غلط  «استفاده از تضاد بین دول ارتجاعی برای پیشبرد فعالیت سازمانی است». دریافت کمک مالی از عراق، یمن، لیبی، شوروی و… اقدامی مذموم و غیر اصولی و ناقض استقلال سیاسی است و این تنها سازمان مجاهدین نبود که ازدولت خارجی کمک مالی دریافت کرد.

جبهه ملی بخش خاورمیانه به رهبری آقای حسن ماسالی ضد کمونیست هم، که مبلغ مشی چریکی درخارج بود و کمک مالی دراختیار سازمان چریکهای فدایی خلق قرار میداد، سر درآخور استخبارات عراق، لیبی و شورویها داشت و از طریق این دولتها کمک دریافت میکرد و حاضر شد زیر سندی را که ماهیتا خوزستان را بخشی از عراق می دانست امضاء کند و این سیاست نمی توانست مورد قبول سازمان م ل توفان باشد که بر استقلال و عدم وابستگی پای میفشارد و حتا از کشورهای سوسیالیستی آنزمان نظیر چین و آلبانی نیز هیچ کمک مالی دریافت نکرد. سازمانهای هوادار مبارزه مسلحانه در آن زمان نمی توانستند بر همه این واقعیتها واقف نبوده باشند. در کتاب «مسائل مورد مشاجره» که توسط مجاهدین م ل منتشر شد آنها با تکیه بر اسناد به تمکین سازمان فدائیان خلق از جبهه ملی و دریافت کمکهای مالی بدرستی انتقاد می کنند.
بنابراین دلایل اختلافات شدید سازمان م ل توفان با جبهه ملی آنزمان را  که کاسب کارانه ازمشی مسلحانه چریکی به علت مخالفتش با حزبیت دفاع میکرد و خود را «چپ» می نامید و دیگران را راست، باید از منظر مبارزه ضد رویزیونیستی سازمان  توفان م ل، انتقاد به مشی مسلحانه جدا از توده و نادرست دانستن دریافت کمک مالی ازدول خارجی مورد ارزیابی قرار داد. برای درک صحیح تر از این مسائل می توان به کتاب کنفرانس ملی  و ماهیت موسس آن از انتشارات توفان رجوع کرد.

امروز حقایق در مقابل ما هستند و با اتهام نمی شود به نگارش تاریخ اقدام کرد. امروز سرنوشت جبهه ملی بخش خاورمیانه و حزب توده و شوروی امپریالیستی و خط مشی مبارزه مسلحانه چریکی و سرنوشت فدائیان خلق اکثریت و…  روشن شده و در مقابل ما هستند. خوب است به سایت توفان مراجعه کنید و تمام اسناد مربوط به این تحولات را که سیاه رو سفید وجود دارند مطالعه کنید و به درجه دوراندیشی توفانیها در آن دوره و افشاء نقش رویزیونیستها در جنبش انقلابی ایران واقف شوید. توفان با افتخار بر تمام تحلیلهای خویش در گذشته تکیه داده است و در صحنه مبارزه هنوز با همان مشی مارکسیستی لنینیستی حضور دارد و صحت نظریاتش را تائید شده می بیند. اینها حقایقی هستند که برای آموزش از تاریخ باید به بررسی آنها پرداخت. آنکس که از گذشته نیآموزد راه به جائی در آینده نخواهد برد.
***
toufan (2)

درحاشیه بمباران اخیر سوریه


امپریالیسم آمریکا عامل اصلی جنگ وتروردر سوریه

 
آتش بس چند روزه اخیر که با پا در میانی روسیه وآمریکا  به اجرا درآمد حاصلی جز ایجاد تنفس مجدد برای تروریستهای وارداتی ودشمنان ملت سوریه نداشته است.رژیم سوریه تحت رهبری بشار اسد ضمن پذیرش این آتش بس بعنوان آغازی برای استقرار صلح وآرامش درکشوراما به نقش آمریکا ومزدورانش درسوریه به دیده تردید نگاه میکرد وتلویحا چنین آتش بسی را یک سیاست تحمیلی  به نفع تروریستها ارزیابی می نمود. حمله هوائي امريكا به ارتش سوريه و کشته شدن قریب به 90  سرباز سوري عملن اقدامی دردفاع از تروریستها وداعش بود. بی شک این حمله به شکلی آشکار، زمینه را برای حمله تروریست های داعش به مواضع ارتش در جبل الثرده فراهم کرد و تروریست ها توانستند این منطقه نظامی را به کنترل خود در آورند.درهمین رابطه  فرماندهی کل ارتش و نیروهای مسلح سوریه با انتشار بیانیه ای تاکید کرد که » این اقدام، یک تجاوز خطرناک و آشکار علیه جمهوری عربی سوریه و ارتش آن محسوب می شود و دلیل قاطعی بر حمایت آمریکا و همپیمانانش از گروه تروریستی داعش و دیگر گروه های تروریستی است و دروغ بودن ادعاهای آمریکا در مبارزه با تروریسم را مشخص می کند.»
بارها دولت سوریه نگرانی خود را نسبت به محموله های ارسالی و مهمات و تروریستهای تازه نفس که به بخش شرقی شهر وارد شوند ابراز داشته است . این امر یک بار بعد از آغاز توافق آتش بس آخری میان آمریکا و روسیه در فوریه 2016 رویداد و هزاران تروریست به علاوه اسلحه و مهمات از ترکیه به حلب و به منطقه ادلیب وارد شد. «نیروهای دفاعی متشکل از غیر نظامیان سوریه» و بهتر بگوئیم معروف به «کلاه سفیدها»، نامشان برای دریافت جایزه صلح مطرح گردیده است. این گروه به عملیاتی دست می زند که تماما در منطقه کنترل سایر گروه ها قرار دارد. رائد ال-صالح رهبر «کلاه سفیدها» از شورای امنیت سازمان ملل مکررا درخواست کرده است که به ایجاد یک «منطقه پرواز ممنوعه» رای دهد تا از این طریق به کار این گروه کمکی شود.
«ایالات متحده آمریکا که بر اساس ادعای وزارت خارجه آمریکا به این گروه 40 میلیون دلار از طریق سازمان دولتی «آید»(Aid) کمک مالی کرده است، با وجود این امر، از ورود ال-صالح در ماه آپریل به آمریکا بخاطر دریافت جایزه برای اقداماتش، ممانعت کرده است. استدلال آنها در مورد ممنوعیت ورود وی این است که ال-صالح «احتمالا با گروه های افراطی ارتباط» دارد.این ادعا را فیلمهائی از عملیات این گروه تائید می کنند. مثلا تصاویری منتشر شده اند که در آنها «کلاه سفیدها» برای جهادیستهای «النصر» ابراز احساسات می نمایند.»(یونگه ولت 20/21 اوت 2016). حال تو خود حدیث مفصل به خوان از این مُجمل»
حمله تروریستی و بمباران ارتش سوریه که با تروریستهای آدمخوار درحال جنگ است عملن شکسته شدن آتش بس در سوریه را موجب گردیده است.پس از حمله  هوایی آمریکایی‌ها به این مناطق، نیروهای داعش نیز به جبل الثرده که مشرف بر فرودگاه نظامی دیرالزور است حمله کردند و آنجا را به کنترل خود در آوردند.  حملات هوایی آمریکا، فضای مناسبی برای حمله تروریست های داعش فراهم آورد.
بثینه شعبان، مشاور بشار اسد، رییس‌جمهوری سوریه در مصاحبه‌ای با شبکه خبری راشا تودی در این‌ باره گفت: هم‌زمان با این که جنگنده‌های آمریکایی به ارتش سوریه حمله کردند، تروریست‌ها از همان جهتی که آمریکایی‌ها حمله کردند، وارد عمل شده و مناطقی را به تصرف خود درآوردند که در اختیار ارتش سوریه بود.وی ادامه داد:‌ بنا بر این برای همه کاملاً مشخص است که نوعی هماهنگی میان جنگنده‌های آمریکایی که مواضع ارتش را هدف قرار دادند و تروریست‌هایی که مناطق مورد هدف را به تصرف خود درآوردند، وجود داشته است.» اما آمریکا با انکار چنین سیاستی از غیر عمد بودن حمله هوائی سخن گفته است و با ریاکاری وتوسل به رسانه های شستشوی مغزی غربی افکار عمومی را بسوی حمله به کاروان غذایی ودارویی معطوف می کند که گویا سوریه و روسیه انجام داده اند و آنها را متهم می کنند که اساسا هیچ  گونه صلح و آتش بسی را بر نمی تابند و به کشتار مردم بیگناه متوسل میشوند وحتا به سازمانهای حقوق بشری نظیر صلیب سرخ وامثالهم رحم نمی کنند. آمریکا با فرافکنی می خواهد اززیر بارانتقادات  وپاسخ گوئی به این جنایت تروریستی وهمدستی با آدمخوران سلفی شانه خالی کرده است. نماینده آمریکا در اجلاس سازمان ملل متحد بیشرمانه حملات هوائی به کاروان غذایی را به سوریه و روسیه نسبت داد و از زیربار پاسخ به چرائی حملات هوائی به پایگاه نظامی سوریه طفره رفته است. اما این را هر نظامی تازه کاری دانسته است که جنگنده های ای-10 در جنگ برای هماهنگی عملیات هوایی و راهنمایی جنگنده های دیگر استفاده می شوند. نکته مهمتر آنکه، این جنگنده در زمانی طولانی در ارتفاعی پایین پرواز می کند و از آنجا که بدنه آن با تیتانیوم ساخته شده است، در برابر گلوله های ضد هوایی مصون است. علاوه بر این، خلبان ای-10 مواضعی را که بمباران می کند با چشم غیر مسلح مشاهده می کند. اینکه چنین جنگنده ای در مدت 50 دقیقه و در مسیری طولانی و در ارتفاعی پایین با استفاده از تیربار خاص خود نیروهایی را هدف قرار دهد که در دید کامل خلبان بوده اند، سپس ادعا شود که این اقدام به اشتباه صورت گرفته است، قبول آن بسیار سخت است.اما دیری نگذشت که آمریکا بخاطر انتقادات شدید جهانی ناچار گردید این بمباران هوائی به پایگاه نظامی سوریه را بپذیرد ودرهمین رابطه یک منبع مسئول سوری اعلام کرد که باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا به‌دلیل حمله جنگنده‌های این کشور به نیروهای ارتش سوریه از بشار اسد عذرخواهی کرده است.این درحالیست که کارشناسان نظامی تأکید داشتند که به‌دلیل تجهیزات پیشرفته آمریکا احتمال اینکه این حمله به‌اشتباه صورت گرفته باشد، صفر است.با توجه به سیاستهای جنگ افروزانه آمریکا ومتحدین تروریستش و بازیهای روبه صفتانه آتش بس ارتش ملی سوریه تصمیم به محاصره کامل شهر حلب گرفته است تا خاک سوریه را از لوث وجود این آدمخواران تروریست  پاک کند.  حملات مشترک بمب افکنهای روسی وسوری بر فراز پایگاههای تروریستها وتارومارکردن آنها نشان ازسیاست تهاجمی سوریه برای بازپس گیری شهر حلب و دیگر مناطق تحت اشغال تروریستها دارد. سروصدا های اخیر دول مکار غربی درمورد جان انسانهای غیرنظامی که اساسا هیچ ارزشی برای آنها ندارد حربه سخیفانه تبلیغاتی شده تا حملات هوائی سوریه به تروریستها را سیاه جلوه دهند و از سرکوب ونابودی قطعی تروریستها ممانعت به عمل آورند. واقعیت آن است که آمریکا خواهان نابودی تروریستها در خاک سوریه نمی باشد وریاکارانه تحت بهانه مبارزه با تروریستها بدون مجوز وخواست دولت قانونی سوریه وارد خاک این کشور شده است. آمریکا درپی تشکیل  پایگاه نظامی درخاک سوریه است وحمایت  او از کردهای کوبانی درهمین چهارچوب قابل تبیین است.
حزب ما تجاوز به خاک سوریه را محکوم میکند و مبارزه دولت وارتش سوریه علیه تروریستها را عادلانه ارزیابی کرده وخواهان خروج فوری وبی قید وشرط همه تروریستهای وارداتی ، ارتش آمریکا وترکیه از خاک سوریه است. هرگونه تغییر وتحولی سیاسی در سوریه یک امر داخلیست ووظیفه مردم این کشوراست  که خود بدون دخالت خارجی سرنوشت خودرا تعیین کنند. ملت سوریه نیازی به فرمایشات امپریالیستی واستعماری ممالک اروپایی و آمریکائی ندارد و می خواهد بعنوان یک عضو برابر درسازمان ملل متحد بدون جنگ وویرانی ودرکمال آرامش زندگی کند. امپریالیستهای غربی با آفریدن جنگ نیابتی شیرازه جامعه را ازهم پاشانده وموجب تاراندن میلیونها نفر ازخاک کشور شدند. این جانوران استعماری زندگی را برکام مردم سوریه تلخ کرده اند.ماهیت امپریالیسم جز این نیست و برای صلح واقعی باید جنگید وخون داد واین تازه آغاز کار است !
«چپ» ایران چه می گوید؟
عده ای که خود را «چپ» می نامند از سر نادانی یا انحرافات ترتسکیستی  و یا خودفروختگی تحولات سوریه را «انقلاب» ارزیابی کرده وهنوز هم میکنند. این عده به بهانه مخالفت با دولت سوریه چشمشان را بر توطئه آمریکا درسوریه  و اشغال این کشور بسته اند وشعار» نه قم خوبه نا کاشون، لعنت به هردوتاشون» را  مثل گذشته ساز کرده اند. برای این جماعت بی افق و سردرگم  مهم نیست که چه کسی می خواهد رژیم سوریه را براندازد و چه ماهیتی دارد.برای این فریب خوردگان و خود فروختگان سیاسی زورگویی و دخالت درامور داخلی سوریه مهم نیست، مصالح ملی مهم نیست، مرز جغرافیایی و تمامیت ارضی مهم نیست،…. طبق این نظریه ارتجاعی ، مستعمره شدن سوریه مهم نیست همانطور که مستعمره شدن لیبی وعراق و افغانستان اصلا مهم نبود. برای این محافل    مسئله حق تعیین سرنوشت خلقها بدست خودشان مهم نیست وپشیزی ارزش ندارد… و الاآخر! این عده  مدعی دروغین مارکسیسم همان مزخرفات مزدوران عراقی ،لیبیایی و افغانستانی را درمورد سوریه تکرار میکنند.انکار مصالح ملی مردم سوریه مشغله فکری آنهاست. این جریانات ازحق قانونی دولت سوریه دردفاع از موجودیت سوریه و تمامیت ارضی خود دفاع نمیکنندوهمان جعلیات وشارلاتانیسم امپریالیستها«دولت غیر قانونی ومستبد » اسد باید برود را نشخوار میکنند.این جماعت مفلوک و خودفروخته اگر همین فردا رژیم ددمنش جمهوری اسلامی همانند شاهان قاجار نصف ایران را برای حفظ حاکمیتش بفروشد ، صدای این جریانات درنمی آید که هیچ بلکه برای دستاربندان اسلامی هورا نیز میکشند.این سوپر لیبرالهای امروزی که نام کمونیست و انقلابی رانیز یدک میکشند از هر ضد کمونیستی ضد کمونیست ترند و به کمونیستهای خیانت ملی بدل شده اند.اینها بدنبال یک نوع چلبی ایرانی هستند تا دررکاب امپریالیستها به لفت و لیس بپردازند.این گروهها که به ظاهر بر طبل استقلال خود میکوبند درعمل در گرداب» تئوری دو قطب ارتجاعی» ووابستگی گرفتارند ودرمقابل اشغال سوریه وحق حاکمیت ملی این کشورخفقان گرفته ا ند.این جریانات خودفروخته رنگارنگ در هر لباسی چه کردی وبلوچی وعربی و آذری ویا گروههای نظیر مجاهدین وسلطنت طلب از بمباران اخیر سوریه توسط جنگنده های آمریکائی برای جلوگیری از شکست کامل داعش توسط ارتش ملی دولت قانونی سوریه دفاع میکنند و برای اوباما هورا میکشند وبه نقش امپریالیسم آمریکا بعنوان عامل اصلی جنگ  در سوریه توجه ای ندارند.مرگشان باد!.

***

 

toufan[1]

یادی ازرفیق احمد دالری

رفیق احمد دالری در سال ١٣٣٢ در خانوادهﺍﯼ زحمتکش در شهرآبادان به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی را در شهر آبادان گذراند و جهت ادامهﯼ تحصیل به انگلستان رفت. در آنجا با کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی (اتحادیهﯼ ملی) آشنا گشت و بزودی در زمرهﯼ فعالین آن در شهر براد فورد در آمد و در همین اوان با سازمان مارکسیستی ــ لنینیستی توفان آشنا گشت.
رفیق احمد از رفقای اصولی و فعال کنفدراسیون بود. او همواره با متانت و صبوری که خاص وی بود صحبت می کرد و کلامی دلنیشن داشت. از جمله فعالیتﻫﺎﯼ وی در افشای رژیم منفور شاه در خارج از کشور در اشغال کنسولگری منچستر و هم چنین تدارک و شرکت در اعتصاب غذای ٥ روزه که در شهر منچستر در اعتراض به کشتار رژیم شاه و به خاطر آزادی زندانیان سیاسی برگزار گردید بود. همزمان با انقلاب خلقﻫﺎﯼ ایران در بهمن ٥7، رفیق احمد به همراه عدهﺍﯼ از رفقایش رهسپار ایران گردید و در شهر آبادان به فعالیت پرداخت. بعد از شروع جنگ به سازماندهی مردم محل خود که با دست خالی مجبور به مقابله با ارتش متجاوز عراق بودند٬ پرداخت ولی بزودی تحت تعقیب از طرف رژیم انحصار طلب جمهوری اسلامی قرار گرفت و مجبور به ترک آبادان شد و به خانوادهﯼ خود در شهر شیراز پیوست و در آنجا تا زمان دستگیری در بهار ١٣٦٢ دمی از فعالیت جهت تحقق آرمان والای پرولتاریا باز ناایستاد. و بالاخره به جرم «عضویت در حزب طبقهﯼ کارگر ایران و مبارزه برای دنیائی خالی از استٽمار٬ توسط جلادان رژیم سیاه دل جمهوری اسلامی و پس از تحمل شکنجهﻫﺎﯼ بسیار در مهر ماه ٦٢ به دار آویخته شد.
 
یادش گرامی وراهش پر روهروباد!
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران!
 برگرفته از کتاب مرغان پر کشیده توفان.
 

***

 toufan ,facebok

گشت وگذاری در فیسبوک . پرسش وپاسخ

دیکتاتوری حزب یا دیکتاتوری طبقه کارگر؟
 
پرسش: بنظر شما حزب دیکتاتوری اعمال میکند یا طبقه کارگر؟
پاسخ:  دوست عزیز، تمام آموزش مارکسیسم لنینیسم تأکید بر نقش رهبری حزب بر طبقه کارگر دارد و دیکتاتوری پرولتاریا تنها از طریق اعمال این رهبری در سازمانﮬﺎﻯ تودهﺍﻯ توضیح داده می شود. لنین صراحتاً در این باره چنین می گوید:
» روی هم رفته با یک دستگاه کشدار٬نسبتاً وسیع و بسیار نیرومند پرولتری سر و کار داریم که رسماً کمونیستی نیست ولی حزب به وسیلهﻯ این دستگاه با طبقه و توده ارتباط کامل دارد و به وسیلهﻯ آن دیکتاتوری طبقه، زیر رهبری حزب عملی می گردد. « (به نقل از اصول لنینیسم ص ١٦٨)
از رهبری حزبی این نتیجه را نمی توان گرفت که به جای دیکتاتوری پرولتاریا دیکتاتوری حزب و یا دیکتاتوری کمیتهﻯ مرکزی و در ادامهﻯ آن دیکتاتوری فردی حزب قرار دارد و بدین ترتیب رهبری حزب را در نقطهﻯ مقابل دیکتاتوری پرولتاریا گذاشت. حزب،
 
 
رهبر٬ پیشوا و معلم طبقهﻯ کارگر است و بیان روشن و صریح خواستﮬﺎﻯ طبقهﻯ کارگر است و ارادهﻯ آنها را منعکس می سازد. لنین می گوید:
» به خودی خود چگونگی طرح مسئلهﻯ دیکتاتوری طبقه؟ دیکتاتوری حزب٬ پیشوایان با دیکتاتوری (حزب) تودهﮬﺎ؟ دلیلی بر پریشانی و بن بست عجیب فکری است….. همه می دانند که تودهﻯ مردم به طبقات تقسیم می شوند….. و طبقات معمولاً و در اکٽر موارد و اقلاً در کشورهای متمدن کنونی از طرف احزاب سیاسی رهبری می شوند! و احزاب سیاسی بر حسب قاعدهﻯ معمول از طرف گروهﮬﺎﻯ کم و بیش ٽابت از اشخاصی که صالح تر و صاحب نفوذتر و مجرب تر هستند و برای کارهای مسئولیت دار انتخاب شده و رهبر خوانده می شوند٬ اداره می گردند… ولی اگر بخواهیم در این بحٽ به جائی برسیم… که به طور کلی دیکتاتوری تودهﮬﺎ را با دیکتاتوری پیشوایان در مقابل یکدیگر قرار دهیم سفاهت و مفت گوئی خنده آوری است. « (نقل از اصول لنینیسم ص.٢ــ  ١٨٣)
تنها رهبری حزب طبقهﻯ کارگر قادر است که انرژی بی پایان تودهﮬﺎ را برای پیکار عظیم و دورانساز کنونی رها ساخته و به تخریب دنیای ستم بکشاند. انگلس نیز حاکمیت حزب را از حاکمیت طبقهﻯ کارگر جدا نمی داند و در مورد حزب آلمان می نویسد:
» حزب طبقهﻯ کارگر سوسیال دموکراتیک آلمان از آنجا که حزب طبقهﻯ کارگر است٬ لزوماً «سیاست طبقاتی»، سیاست طبقهﻯ کارگر را اعمال می کند و چون هر حزب کارگری از این مبداء برمی خیزد که حاکمیت را در دولت تصرف کند٬ حزب کارگری سوسیال دموکراتیک آلمان نیز خواستار حاکمیت خود٬ حاکمیت طبقهﻯ کارگر و بدین قسم حاکمیت طبقه است. « (دربارهﻯ مسکن)
متاسفانه از آنجا که عده ای از جریانات سیاسی مدعی «کمونیسم»اصول ومبانی لنینیستی وحزبیت را سالهاست نفی کرده اند می خواهند سوسیالیسم را تنها در ذهن خود بنا کنند. سوسیالیسم این جریانات سوسیالیسم طبقاتی ودیکتاتوری پرولتاریا نیست، سوسیال دمکراتیک ودیکتاتوری بورژوازی در لباس سوسیالیسم است.چنین جریاناتی ملقمه ای از همه چیزند، ازآنارشیسم گرفته تا ترتسکیسم، اکونومیسم ورویزیونیسم وتزلزلات اپورتونیستی وضد حزبی  فراکسیونیسم و شعارهمه باهم برای اتحاد بزرگ سوسیالیستی! اینان چپ اروپایی، اوروکمونیسم اند، یعنی ضد لنینیسم ودیکتاتوری پرولتاریا  ومداح بورژوازی اند.
در گذشته نیز کائوتسکی و شرکای او در انترناسیونال دوم و هم چنین کسانی که بعدها در حزب بلشویک اندیشهﮬﺎﻯ او را راهنمای خویش قرار دادند٬ در کنار آنارشیستﮬﺎ و اپورتونیستﮬﺎﻯ کهنه کار دیگر عیناً همین افتراعات را به حزب بلشویک نسبت دادهﺍند ورهبری حزب را دیکتاتوری حزب علیهﻯ کارگران و علیهﻯ دموکراسی و علیهﻯ رشد مبارزات سیاسی می خواندند. استالین در اٽر برجستهﻯ خود٬ اصول لنینیسم تمامی این انحرافات را با موشکافی داهیانهﺍﻯ افشاء نموده و انگیزهﻯ آنها را روشن ساخت. او در این اٽر نوشت:
» می خواهند تلقین کنند:
الف ــ به تودهﮬﺎﻯ غیر حزبی که جرأت مخالفت نداشته باشید٬ زیرا حزب است و به هر عملی قادر است. زیرا در کشور ما دیکتاتوری حزب است.
ب ــ به کادرهای حزبی٬ جسورانه تر عمل کنید٬ فشار را شدیدتر نمائید٬ به صدای تودهﮬﺎﻯ غیر حزبی هم می توان اعتنائی نداشت٬ در کشور ما دیکتاتوری حزب است.
ج ــ به صدرنشینان حزب٬ می توان تا اندازهﺍﻯ هم خودپسندی را به عنوان تجمل به خود اجازه داد و شاید هم قدری مغرور شد٬ زیرا در کشور ما دیکتاتوری حزب است و در نتیجه دیکتاتوری پیشوایان هم هست. « (ص ١٩٨)
استالین در مقابل این خطرات همواره حزب را به هوشیاری فرا می خواند تا حزب:
» بیان صحیح آنچه که خلق احساس میکند « باشد. این صدای رسای او بود که دیمیتریوف در کنگرهﻯ ٧ انترناسیونال کمونیستی تکرار کرد که:
» یونانیان در اساطیر خود قهرمانی به نام آنته داشتند که بنا به نقل اساطیر٬ پدرش پسیدون خدای دریاها و مادرش٬ ژه٬ خدای زمین بود. آنته به مادر خود که وی را زائیده٬ شیر داده و پرورده بود٬ دلبستگی ویژهﺍﻯ داشت. قهرمانی نبود که این آنته او را مغلوب نکرده باشد. وی قهرمان غلبه ناپذیر شمرده می شد. نیروی او از کجا بود؟ نیروی او در این بود که هر بار هنگام نبرد به مادر خود که او را زائیده و شیر داده بود٬ تکیه می کرد و نیروی تازه می گرفت. ولی این قهرمان با وجود آن یک نقطهﻯ ضعف داشت و آن عبارت از این بود که وی به نحوی از انحاء از زمین جدا گردد٬ دشمنان او را در نظر می گرفتند و در کمینش بودند. سرانجام دشمنی پیدا شد که از این نقطهﻯ ضعف او استفاده نمود و او را مغلوب ساخت. این هرکول بود. هرکول چگونه آنته را مغلوب نمود؟ او را از زمین جدا کرد و به هوا برداشت و امکان تماس با زمین را از او سلب نمود و بدینسان او را در هوا خفه ساخت.
گمان می کنم بلشویکﮬﺎ٬ قهرمان اساطیری یونان، آنته را به خاطر می آورند. آنها نیز مانند آنته٬ از آنجا نیرومند هستند که با مادر خود٬ با تودهﮬﺎئی که آنها را زائیده٬ شیر داده و پرورده مربوطند و تا زمانی که با مادر خود٬ با ملت رابطه دارند٬ بخت یار آنهاست که مغلوب نشدنی بمانند.
راز شکست ناپذیر بودن رهبری حزب بلشویک در اینجاست. « (استالین ــ دربارهﻯ نواقص امور حزبی).
 
اگردیکتاتوری تودهﮬﺎ را با دیکتاتوری پیشوایان در مقابل یکدیگر قراردهیم سفاهت و مفت گوئی خنده آوریاست
 
 ***
toufan (3)
پارهﺍﻯ از انتشارات جدید در کتابخانه اینترنتی توفان:
*«سیمای دیگری از استالین» نوشته «لودو مارتنس»
*تحریف کنندگان تاریخ ، سندى تاریخى از انتشارات دفتر اطلاعاتى شوراى وزیران اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى
*درافشای ماهيت «حزب کمونيست کارگری ايران» در دوجلد از انتشارات حزب کارایران(توفان)
* تحریف ترتسکیستی رویدادهای تاریخی – نویسنده علی رسولی

توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) – شـماره 199 مهر ماه 1395ـ اکتبر سال 2016

شکست مبارزا ت خلق کرد ریشه در ناتوانی شناخت از دشمن دارد، تخریب و غارت آثار باستانی توسط هر نیرويی تبهکاری است، نزاع بر سر جایگزین رهبری در ایران و انتشار نوار صوتی آیت الله منتظری، و توافقنامه های مناطق آزاد تجاری ابزارهای نفوذی استعماری امپریالیسم: توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) – شـماره 199 مهر ماه 1395ـ اکتبر سال 2016

متاسفانه به ویژه در میان کردهای ایرانی این تفکر ضد علمی و ناسیونال شونیستی قوت گرفته است که گویا واژه کرد مترادف با انقلابی است و در میان خلق کُرد فرد، گروه و یا طبقه ارتجاعی وجود ندارد. اگر یک کُردِ سیاسی به زشتترین اعمال هم دست بزند بازهم گویا چون کُرد است، قابل اغماض است. تو گوئی در تاریخ ایران سالار جاف ها، جاش ها، پیشمرگان کرد مسلمان که همدست رژیم جمهوری اسلامی بودند، وجود نداشته اند. صِرف کُرد بودن، توجیه گر هر خیانتی شده است. این زدودن مرز میان دوست و دشمن و ناتوانی در ارزیابی علمی و طبقاتی در میان افراد و سازمانهای سیاسی کُرد ریشه قدیمی و ناسالمی دارد. تنها اقلیت قلیلی در میان کردها هستند که کمونیست می باشند و خود را کمونیست می دانند و آن هم به این مفهوم که کمونیست بودن را مرجح بر کُرد بودن می شمارند و بر این اساس حتی بر ضد سایر کُردها که ارتجاعی هستند، مباره می کنند. متاسفانه این کُردهای مترقی در اقلیت به سر می برند. این خصیصه نکوهیده نه در میان فارسها وجود دارد و نه در میان آذربایجانیها و بیشتر دامنگیر کردهای منطقه است. از نظر این دو خلق اخیر هم فارسِ ارتجاعی وجود دارد و هم آذربایجانیِ ارتجاعی و برعکس. در میان کردها این ناسیونال شونیسم کور و عدم شناخت دشمن به آنجا کشیده است، که کردها در راه کسب حقوقِ برابر خویش با سایر خلقها، در هر کشور معینی که وجود دارند به همدست ارتجاع جهانی و یا ارتجاع همسایه ارتجاعی آن کشور معین بدل شده و همواره به عنوان آلت دست آنها عمل کرده و مبارزه خلق کرد را از یک شکست به شکست دیگر کشانده اند و توانائی پذیرش انتقاد را نیز ندارند.ملا مصطفی بارزانی پدر خلق کُرد برای مبارزه با حکومت وقت عراق با شاه ایران همکاری می کرد و ماموران ساواک و حتی ماموران موساد و کارشناسان نظامی ایران و اسرائیل در شمال عراق برضد همه خلقهای منطقه وول می خوردند. ملامصطفی بارزانی افتخار می کرد که با اسرائیل بر ضد خلقهای عرب همکاری می کند و از آنها پول و اسلحه گرفت و حتی پیروزی در جنگ شش روزه  اسرائیلی ها بر ضد خلقهای عرب را به آنها تبریک گفت. پسرش آقای مسعود بارزانی و رهبر دیگر کردهای عراق آقای جلال طالبانی برای «کسب حقوق ملت کرد» با جرج بوش در تجاوز سربازان آمریکائی برضد انسانیت، بر ضد منشور ملل متحد، بر ضد تمام خلقهای منطقه و جهان به کشور عراق، همکاری صمیمانه نمودند و کردستان عراق را به پایگاه تجاوز آمریکا و اسرائیل در منطقه تبدیل کردند. سه هزار کردهای دست آموز آمریکا از نظر نظامی توسط آمریکائی ها در کردستان عراق برای خرابکاری پیاده شدند تا سیاست راهبردی امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه را تکمیل کنند. آنها اسرائیل کوچکی در نزدیکی مرزهای ایران به وجود آورده اند که مملو از جاسوسان موساد و مرکز خرابکاری آنها در شرایط کنونی علیه ایران و سوریه است. کردهای عراق در سرکوب و قتل عام مردم عراق چه بخواهند و چه نخواهند چه بدانند و چه ندانند و یا تجاهل کنند، دست داشته اند. «حق خود تعیینی سرنوشت آنها» که بسیار شکستنی است بر دریائی از خون و دشمنی بپا شده است. و مسلما بدون پاسخ نمی ماند. همین تبهکاری سران قوم که از عاقبت اعمالشن واهمه دارند، آنها را بیشتر به آغوش امپریالیسم و صهیونیسم می کشاند. حکومت کردستان عراق از هم اکنون در وحدت عراق اخلال می کند و از داعش آدمخوار برای عبور از مناطق بی خطر برای رسیدن به بغداد در کادر استراتژی امپریالیسم آمریکا به دفاع برخاست و همه امکانات برای این راه پیمائی طولانی برای فتح بغداد را فراهم ساخت. تو گوئی اشغال عراق توسط داعش به کردستان عراق ربطی ندارد؟ کردستان عراق از مقاومت در برابر داعش دست بر داشت تا راه عبور آنها برای اشغال کامل عراق و فتح بغداد هموار باشد. منطق آنها این بود که «داعش عربها را می کشد ما که کرد هستیم». این زدودن مرز میان دوست و دشمن و ناتوانی در تحلیل مسایل علمی به علت کوری ناسیونال شونیستی، فاجعه ای به بار آورده که هنوز پایانی بر آن متصور نیست. رهبران کردستان عراق درک نمی کنند که با اتخاذ این سیاست، گور خویش را می کنند و هیچیک از خلقهای منطقه با ایجاد کردستانی که بخواهد پایگاه ضد انقلاب جهانی برای سرکوب خلقهای منطقه و قتل عام آنها شود موافق نخواهند بود و چنین حق تعیین سرنوشتی در دوران امپریالیسم به مفهوم مستعمره امپریالیسم آمریکا شدن است.
toufan,logo3

شکست مبارزا ت خلق کرد ریشه در ناتوانی شناخت از دشمن دارد

توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) – شـماره 199 مهر ماه  1395ـ اکتبر سال 2016
رویدادهای اخیر درسوریه پیرامون مسئله کردها و همکاری آنها با آمریکائی ها، تجربه ی سالها حکومت خودمختار کرد درعراق و همکاری آنها با صهیونیسم و امپریالیسم و داعش، اظهارات رهبر حزب دموکرات کردستان ایران در همدستی با صهیونیسم اسرائیل و دعوت از آمریکا برای حمله به ایران و همدستی کردهای ایران با منصور حکمت و پذیرش تئوریهای اسرائیلی و «غیر طبقاتی» وی، حزب ما را بر آن داشت که به مسئله خواستهای ملی خلق کرد و راه رهائی واقعی آنها نظر مجددی بیفکنیم. اینکه در ایران به ملت کرد ستم وارد می شود بر کسی پوشیده نیست. این ستم به طور عمده در عرصه استفاده از امکانات آموزشی زبان مادری در مدارس بروز می کند. نه در رژیم سلطنتی و نه در رژیم جمهوری اسلامی به تشکیل انجمنهای ایالتی ولایتی این خلقها که دستآورد انقلاب مشروطیت بود توجه کردند و نه به تحقق آن یاری رساندند. به این جهت باید گفت که خلقهای ایران کاملا خلقهای متساوی الحقوق نیستند و از برابری یکسان برخورار نمی باشند و این طبیعتا بازتاب ستم ملی در جامعه است. ولی مسایل را باید مشخص ارزیابی کرد و از کلی گوئی برای کسب نتایج از پیش ساخته و نادرست پرهیز نمود. علیرغم وجود این ستم ملی آنهم بویژه در عرصه استفاده از زبان مادری به صورت رسمی، نمی توان مدعی شد که آذریها، کردها، بلوچها و یا هر خلق دیگری در ایران صرفا به علت تعلقات ملی مورد ستم و پیگرد قرار می گیرند. در خاک ایران بخشی از آن آذربایجان و بخش دیگری از آن کردستان نامیده می شود و این مربوط به چند سده اخیر نیست، ریشه قدیمی تر داشته و در افکار عمومی و ذهنیات مردم ایران جا باز کرده است. همه افراد متعلق به خلقهای گوناگون ایران می توانند به زبان مادری خود سخن گویند، بنویسند، از امکانات رسانه ای استفاده کنند، به موسیقی و هنر خویش بپردازند و هرگز به این علل مورد تعقیب قرار نمی گیرند. حتی بسیاری از دولتمردان و طبقات حاکمه ایران متعلق به خلق آذری(ترک) هستند که در سرکوب سایر خلقهای ایران فعالانه شرکت داشته و دارند. در ایران چه در زمان شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی تنها کسانی مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند و می گیرند که بر ضد رژیمهای حاکم زمان به مبارزه سیاسی و اجتماعی اشتغال داشتند و مبارزه آنها خطری برای حاکمیت رژیمها محسوب می شد. در قتل عام مردم آذربایجان در 21 آذر 1325 همه فئودالهای بزرگ آذری از جمله ذوالفقاری، ملک قاسمی، مراغه ای و… شرکت داشتند. کسانی که در پی ارزیابی مسئله ملی در ایران هستند، باید این نکته اساسی را درک کنند. در این مقاله قصد نیست تا از ریشه های پیوندهای چند هزار ساله تاریخی میان خلقهای گوناگون ایران که در کنار هم دو انقلاب کردند، بر ضد متجاوزان جنگیدند و در مبارزات ضد استعماری مردم ایران شرکت عظیم و فعال داشتند، سخن به میان آید.متاسفانه به ویژه در میان کردهای ایرانی این تفکر ضد علمی و ناسیونال شونیستی قوت گرفته است که گویا واژه کرد مترادف با انقلابی است و در میان خلق کُرد فرد، گروه و یا طبقه ارتجاعی وجود ندارد. اگر یک کُردِ سیاسی به زشتترین اعمال هم دست بزند بازهم گویا چون کُرد است، قابل اغماض است. تو گوئی در تاریخ ایران سالار جاف ها، جاش ها، پیشمرگان کرد مسلمان که همدست رژیم جمهوری اسلامی بودند، وجود نداشته اند. صِرف کُرد بودن، توجیه گر هر خیانتی شده است. این زدودن مرز میان دوست و دشمن و ناتوانی در ارزیابی علمی و طبقاتی در میان افراد و سازمانهای سیاسی کُرد ریشه قدیمی و ناسالمی دارد. تنها اقلیت قلیلی در میان کردها هستند که کمونیست می باشند و خود را کمونیست می دانند و آن هم به این مفهوم که کمونیست بودن را مرجح بر کُرد بودن می شمارند و بر این اساس حتی بر ضد سایر کُردها که ارتجاعی هستند، مباره می کنند. متاسفانه این کُردهای مترقی در اقلیت به سر می برند. این خصیصه نکوهیده نه در میان فارسها وجود دارد و نه در میان آذربایجانیها و بیشتر دامنگیر کردهای منطقه است. از نظر این دو خلق اخیر هم فارسِ ارتجاعی وجود دارد و هم آذربایجانیِ ارتجاعی و برعکس. در میان کردها این ناسیونال شونیسم کور و عدم شناخت دشمن به آنجا کشیده است، که کردها در راه کسب حقوقِ برابر خویش با سایر خلقها، در هر کشور معینی که وجود دارند به همدست ارتجاع جهانی و یا ارتجاع همسایه ارتجاعی آن کشور معین بدل شده و همواره به عنوان آلت دست آنها عمل کرده و مبارزه خلق کرد را از یک شکست به شکست دیگر کشانده اند و توانائی پذیرش انتقاد را نیز ندارند.ملا مصطفی بارزانی پدر خلق کُرد برای مبارزه با حکومت وقت عراق با شاه ایران همکاری می کرد و ماموران ساواک و حتی ماموران موساد و کارشناسان نظامی ایران و اسرائیل در شمال عراق برضد همه خلقهای منطقه وول می خوردند. ملامصطفی بارزانی افتخار می کرد که با اسرائیل بر ضد خلقهای عرب همکاری می کند و از آنها پول و اسلحه گرفت و حتی پیروزی در جنگ شش روزه  اسرائیلی ها بر ضد خلقهای عرب را به آنها تبریک گفت. پسرش آقای مسعود بارزانی و رهبر دیگر کردهای عراق آقای جلال طالبانی برای «کسب حقوق ملت کرد» با جرج بوش در تجاوز سربازان آمریکائی برضد انسانیت، بر ضد منشور ملل متحد، بر ضد تمام خلقهای منطقه و جهان به کشور عراق، همکاری صمیمانه نمودند و کردستان عراق را به پایگاه تجاوز آمریکا و اسرائیل در منطقه تبدیل کردند. سه هزار کردهای دست آموز آمریکا از نظر نظامی توسط آمریکائی ها در کردستان عراق برای خرابکاری پیاده شدند تا سیاست راهبردی امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه را تکمیل کنند. آنها اسرائیل کوچکی در نزدیکی مرزهای ایران به وجود آورده اند که مملو از جاسوسان موساد و مرکز خرابکاری آنها در شرایط کنونی علیه ایران و سوریه است. کردهای عراق در سرکوب و قتل عام مردم عراق چه بخواهند و چه نخواهند چه بدانند و چه ندانند و یا تجاهل کنند، دست داشته اند. «حق خود تعیینی سرنوشت آنها» که بسیار شکستنی است بر دریائی از خون و دشمنی بپا شده است. و مسلما بدون پاسخ نمی ماند. همین تبهکاری سران قوم که از عاقبت اعمالشن واهمه دارند، آنها را بیشتر به آغوش امپریالیسم و صهیونیسم می کشاند. حکومت کردستان عراق از هم اکنون در وحدت عراق اخلال می کند و از داعش آدمخوار برای عبور از مناطق بی خطر برای رسیدن به بغداد در کادر استراتژی امپریالیسم آمریکا به دفاع برخاست و همه امکانات برای این راه پیمائی طولانی برای فتح بغداد را فراهم ساخت. تو گوئی اشغال عراق توسط داعش به کردستان عراق ربطی ندارد؟ کردستان عراق از مقاومت در برابر داعش دست بر داشت تا راه عبور آنها برای اشغال کامل عراق و فتح بغداد هموار باشد. منطق آنها این بود که «داعش عربها را می کشد ما که کرد هستیم». این زدودن مرز میان دوست و دشمن و ناتوانی در تحلیل مسایل علمی به علت کوری ناسیونال شونیستی، فاجعه ای به بار آورده که هنوز پایانی بر آن متصور نیست. رهبران کردستان عراق درک نمی کنند که با اتخاذ این سیاست، گور خویش را می کنند و هیچیک از خلقهای منطقه با ایجاد کردستانی که بخواهد پایگاه ضد انقلاب جهانی برای سرکوب خلقهای منطقه و قتل عام آنها شود موافق نخواهند بود و چنین حق تعیین سرنوشتی در دوران امپریالیسم به مفهوم مستعمره امپریالیسم آمریکا شدن است.
kurdish-iraqi-leader-with-zionists-agents
از چپ به راست: مسعود بارزانی، مناخم ناهید ناووت(Menachen Nahik Navut) معاون موساد در سالهای 1984 تا 1986، محمود عثمان عضو مجلس عراق، زوی زامیر(Tzwi Zamir) رئیس موساد در سالهای 1968 تا 1976، ناخوم آدمونی(Nachum Admoni) رئیس موساد در سالهای 1982 تا 1989، یک پیشمرگه
کردهای ایران نیز متاسفانه و با حسابگری بورژوائی از این «حق تعیین سرنوشت در عراق» حمایت می کنند و شما سازمان کردی را پیدا نمی کنید که همدستی رهبران کردستان عراق را با جرج بوش و اسرائیل محکوم کند. همه آنها از زیر بار این محکومیت و مبارزه با این نوع برداشت دشمنانه از حق خود تعیینی سرنوشت و در برخورد به سایر ملل منطقه، فرار می کنند. کردهای ناسیونال شونیست برای تحقق آنچه را که خود خواستهای ملت کرد می پندارند، حاضرند حق سایر ملل منطقه را با دست امپریالیسم و صهیونیسم نابود کنند و باعث شوند که کشورهای منطقه صرفا به بهای «آزادی خلق کرد» به مستعمره امپریالیسم بدل شوند. روشن است که با این نوع حق خود تعیینی سرنوشت که همدستی با امپریالیسم است، نمی شود موافق بود و باید بر ضد آن از هم اکنون افشاءگری کرده و قویا مبارزه نمود.آقای مصطفی هجری رهبر حزب دمکرات کردستان ایران در مصاحبه با نشریه اسرائیلی جروزالیم پست می گوید: «ایران مقادیر زیادی پول به آنها( حماس و حزب الله) می دهد. من فکر می کنم که اسرائیل باید ایران را به عنوان دشمن اصلی خود بداند و سعی کند که دشمنش را تضعیف کند.» وی سپس مانند پدرش ملا مصطفی بارزانی از صهیونیستهای اسرائیل که یک دولت متجاوز و نژادپرست است و حق خود تعیینی سرنوشت خلق فلسطین را لگدمال کرده و فلسطین را به خون کشیده است، می طلبد: «بنابراین اسرائیل باید به گروه های مخالف جمهوری اسلامی کمک کند.» او در واقع با بیان این مطلب کیسه گدائی را مقابل رژیم صهیونیستی اسرائیل می گشاید.لازم به توضیح نیست که اسرائیل به این رهنمود آقای مصطفی هجری نیازی ندارد و سالهاست که به پاره ای از سازمانهای اپوزیسیون ایرانی و از جمله مریدان تئوریهای منصور حکمت کمک مالی می کند. اسرائیل به ملامصطفی بارزانی و مسعود بارزانی هم کمک مالی کرده است و امروز بر ضد حکومت قانونی و مشروع بشار اسد که مورد علاقه آقای هجری نیست، به داعش کمک مالی و تدارکاتی می کند تا حق خود تعیینی سرنوشت ملت سوریه را لگد مال کند. آقای هجری هرگز به دفاع از حقوق مشروع و قانونی ایران که در توافقنامه های جهانی مستند است نمی پردازد، بلکه برای حق خود تعیینی سرنوشت کردهای ایران دروغهای امپریالیسم و خواستهای آنها را تائید می نماید. وی در سال 2006، هنگامی که آمریکا و اروپائی ها بر سر مسئله اتمی به ایران فشار وارد می آوردند تا از حقوق مشروع و مسلم خود صرفنظر کند، هشدار داد: «که مذاکرات باید بر حمایت از حقوق بشر و دمکراسی متمرکز شوند. معاملات اقتصادی سال گذشته، تثیت اقتصادی برای ایران می آورد و رژیم ایران را مستحکم تر می کند.». همین آقای هجری در زمان تجاوز آمریکا به عراق از جرج بوش دعوت کرد که به ایران نیز حمله کند و دستور تجاوز به ایران را فقط روی میزش قرار ندهد تا کردهای ایران نیز بتوانند به حقوق خود مانند کردهای عراق دست پیدا کنند. ایشان با تبلیغ برای یک گروه مشکوک و امپریالیسم ساخته اشاره کرد که: «گروه او با کنگرۀ ملیت های فدرال ایران، چون آذری ها، عربها، بلوچها و ترکمن ها که به دنبال احقاق حقوق خود هستند، همکاری می کند. کردها احساس می کنند که اروپا و امریکا آنها را در حمایت از احقاق حقوق اقلیت ها و دموکراسی حمایت نمی کنند.» آیا می شود با اینگونه حق تعیین سرنوشت ملل که به بهای اسارت سایر ملل در عصر امپریالیسم منجر می شود، موافقت کرد؟ آیا می شود با جهالت تمام و بی توجه به عواقب سیاسی این شعار مدعی شد که کمونیستها و نیروهای مترقی ایران، ترکیه، عراق و سوریه با ایجاد کشور مستقلی بنام کردستان در جوار خویش موافقت کنند، تا آنها مسلح شوند، قدرت بگیرند و به عنوان دست دراز شده امپریالیسم و صهیونیسم در دشمنی با خلقهای منطقه عمل نمایند؟ موافقت با چنین تعیین حق سرنوشتی، خودکشی و پروراندن مار در آستین و این در درجه نخست به ضرر خلق کرد است، زیرا به رویاهای وی پایانی غم انگیز می بخشد. حداقل از بعد از جنگ جهانی دوم به این طرف شاهد آن هستیم که این نوع درک از سیاست حق خود تعیینی سرنوشت چه خساراتی به ملت کرد زده است. رفیق استالین بدرستی روشن کرد که مقوله حق تعیین سرنوشت ملل در دوران امپریالیسم را باید در مبارزه با این بزرگترین ناقض حق تعیین سرنوشت ملتها و استعمارگر بزرگ به پیش برد. فقط آن نوع حق خود تعیینی سرنوشتی از نظر کمونیستها قابل قبول است که جنبه مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی داشته باشد و در جهت تضعیف این بزرگترین ناقضان آن باشد و به دوستی و اتفاق خلقها کمک کند و نه در تقویت سیاستهای امپریالیسم در جهان و منطقه. در غیر این صورت درک نادرست از این مقوله منجر به آن می شود که همواره به آلت دست ارتجاع و امپریالیسم بدل شد و این را ما متاسفانه در تاریخ زندگی خلق کرد می بینم. اخیرا ما با مبارزه قهرمانانه کردهای سوریه برای حفظ تمامیت ارضی وحق حاکمیت ملی سوریه و مخالفت با ترکیه و داعش روبرو بودیم. کردهای انقلابی سوریه با مبارزه با داعش و ترکیه و اربابان امپریالیست آنها نه تنها موفق شدند از تمامیت ارضی سوریه دفاع کنند، بلکه توانستند روح مردم سوریه را تسخیر کرده و برای خود احترامی عمیق در افکار مردم به جای بگذارند. آنها اعتماد عمومی مردم منطقه را خریدند که بهای آن بی اندازه و ارزش سیاسی آن تاریخی است. آیا بهتر نبود که با همین روح به مبارزه خویش تا آزادی کامل سوریه و طرد پان ترکیستها، صهیونیستها، امپریالیستها و پان اسلامیستها ادامه می داند تا اینکه در وسط راه آهنگ آن نمایند که فقط گلیم خود را از آب بیرون بکشند و با امپریالیسم آمریکا و نیروهای ویژه آنها که راهی شمال سوریه شده اند به همکاری پرداخته و عاملی در تضعیف حکومت بشار اسد و تقویت سلطه امپریالیسم آمریکا و نقض حقوق ملتها در منطقه شوند؟ و نام نیک خویش را سرمایه تجاوز امپریالیسم آمریکا به خاطر وعده های واهی آنها سازند؟ روشن است که امپریالیسم آمریکا برای کردهای سوریه آبروئی به جای نخواهد گذارد و از آنها در معاملات سیاسی خویش با روسیه و ترکیه برای نقض حاکمیت و تمامیت ارضی سوریه استفاده می کند. مبارزه کردهای سوری که باید سرمشق سایر اکراد قرار می گرفت به بیراهه غیر قابل دفاع افتاده است.
«ناریم کوبانه»(Narin Kobane) خبرنگار «باس نیوز»(Bas News) به نقل از از یکی از رهبران «نیروهای دموکراتیک سوریه» اظهار داشت که: ساختمان یک پایگاه نظامی آمریکائی در 35 کیلومتری جنوب کوبانه در روستای «سیبات»(Sibat) به اتمام رسیده است.
به گزارش مستند برنامه تلویزیونی مونیتور در کانال یک ARD در آلمان فدرال، در تاریخ پنجشنبه 8 ماه سپتامبر 2016 که در مورد سوریه است، به روشنی دیده می شود که کماندوهای جنایتکار آمریکائی در لباس «یگان‌های مدافع خلقِ» کردهایِ کوبانه در سوریه، بر ضد ارتش ملی سوریه و تمامیت ارضی سوریه می جنگند و عملا و بطور عینی به صورت متحد داعش در آمده اند.
راه رفع ستم ملی از اکراد در همه ممالکی که آنها در آن سکونت دارند، تنها در مبارزه مشترک و همکاری آنها با سایر مردم آن کشورها برای تحقق آزادی، دموکراسی و حفظ استقلال ملی و تمامیت ارضی و مبارزه ملی و مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی آنهاست. در چارچوب اعتماد و احترام متقابلی که در متن این مبارزه انقلابی و مترقی ایجاد می شود، می توان به حقوق متقابل هم احترام گذشت و آنرا به رسمیت شناخت و در کنار هم با صلح،  دوستی و برداری و همکاری متقابل زیست. تنها این مبارزه است که دورنمای موفقیت و پیروزی و تفاهم و همبستگی همه خلقهای منطقه را خواهد داشت. در غیر این صورت مردم ایران هرگز به حکومت کردستانی در ایران نظیر کردستان بارزانی در عراق و یا جای دیگر تن در نخواهند داد و در این راه با کردهای انقلابی و مترقی نیز همداستانند. حمایت از حق خود تعیینی سرنوشت ملتها باید بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم باشد که در پی ایجاد جغرافیای جدید سیاسی در منطقه هستند. حزب ما به هیچ سازمانی در این عرصه چک سفید نخواهد داد. هستند پاره ای از اپوزیسیون ایران که به جای مبارزه به مماشات مشغولند و با نان قرض دادن و هندوانه زیر بغل و این و آن گذاردن بر این پندارند که گویا در پی تحقق حق خود تعیینی سرنوشت خلق کرد هستند و پاره ای از کردهای ناسیونال شونیست نیز از این مجیز گوئی ها برای تقویت خویش سوء استفاده می کنند و در دل خود می گویند: احمق ها! بیشتر به ما امتیاز سیاسی بدهید تا ما هرچه زودتر جدا شده خدمت همه شما برسیم. حزب ما با این نوع حق خود تعیینی سرنوشت که نفوذ امپریالیسم و صهیونیسم را در منطقه تقویت کند و سرنوشت همه خلقهای منطقه را به خطر اندازد، موافق نیست و بر ضد آن مبارزه می کند. حزب ما مخالف آن است که تبلیغات ناسیونال شونیستی ملت بزرگ یا کوچک ماهیت طبقاتی مبارزه ملی را مخدوش کند و مرز ارتجاعی و مترقی را بر اساس تعلقات قومی تبیین نماید. ما به این تفکرات و با ضعف و بزدلی پاره ای از اپوزیسیون ایرانی که فقط آموخته رشوه سیاسی بدهد، مبارزه می کنیم. پیروزی خلق کرد که تا کنون همواره با شکست روبرو بوده و از چاله ای به چاه بعدی افتاده است در گرو بازگشت از این راه بی سرانجام است. چه در ایران، چه در ترکیه، چه در عراق و چه در سوریه. باید همبستگی خلقهای ایران و منطقه را بر ضد دشمن عمده و واحد تقویت نمود. این تنها راه درست نیل به هدف است.
***
اینکه ویرانگری و چپاول میراث فرهنگی گران‌مایه بین‌النهرین – این گهواره تمدن  که میراث هزاران سال فرهنگ غنی خلق‌هایی که در این منطقه زیسته‌اند را در خود حفظ نموده است – را امپریالیسم مهاجم انجام دهد یا داعش، این دست پروردگان جنایت پیشه آنها، فرقی در ماهیت تبهکارانه ماجرا نمی‌کند. ولی برخورد دو گانه نیروها و مجامع بین المللی از جمله سازمان ملل و شورای حقوق بشرش به این سیاهکاریها در واقع گواهی بر سعی و کوشش عبثی است که جهت پرده‌پوشی ماهیت بربرمنشانه و چپاولگرانه امپریالیسم صورت می‌پذیرد…نه تنها داعش را می بایست محکوم کرد و با آن به مبارزه برخاست، بلکه بر علیه آفرینندگان و حامیان داعش و نیز منابع مالی و تسلیحاتی آنان نیز باید به مقابله پرداخت و علیه آنها قطعنامه صادر کرد. باید همان گونه که شورای حقوق بشر سازمان ملل علیه داعش قطعنامه می دهد، علیه امپریالیسم و ارتجاع منطقه نیز چنین عمل کند که نمی کند و نمی خواهد بکند.

toufanorange-colorتخریب و غارت آثار باستانی توسط هر نیرويی تبهکاری است

 توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) – شـماره 199 مهر ماه  1395ـ اکتبر سال 2016
شورای حقوق بشر سازمان ملل در بیست و نهمین نشست خود در ژنو با صدور قطعنامه‌ای رفتار وحشیانه داعش را محکوم ساخت.
در این قطعنامه که با 29 رای موافق، ۶ مخالف و ۱۲ ممتنع تصویب شد، حملات گروه تروریستی داعش به میراث فرهنگی سوریه و عراق و تخریب آثار باستانی آنها را به ‌شدت محکوم کرد. این نمایش تبلیغاتی شورای حقوق بشر سازمان ملل، قبل از آنکه سند محکومیت داعش باشد، سند تبرئه جنایات امپریالیستها در نابودی و دزدی میراث فرهنگی خلقها و ملتهای جهان است. داعش دستآویزی شده است تا هم پای اسلام را به میان بکشند و هم ربودن میراث فرهنگی توسط دنیای «متمدن» را لاپوشانی کنند.داعش نه دولت است، نه از نظر حقوقی قابل پیگرد و نه می شود مچ کسی را در این زمینه گرفت، ولی جرج بوش، رامزفلد، چنئی، تونی بلر که آثار فرهنگی و میراث تاریخی بشریت را در میانرود(بین النهرین، موساپوتانین) نابود کردند، نماینده دولتها بوده و قابل پیگرد بین المللی.
کارنامه داعش که فرزند امپریالیسم و صهیونیسم است روشن می باشد. آنها پس از تخلیه آثار تاریخی از شهر باستانی «نمرود» (کالخور) در عراق و چوب حراج زدن به آنها، این شهر را با خاک یکسان نمودند، شهری که در قرن ۱۳ پیش از میلاد در کنار رود دجله بنا شد و بعدها آشوریان آن را پایتخت خود اعلام کردند و تمدن درخشان خود را در آنجا آفریدند؛ زیرا داعش بخش عظیمی از بناهای تاریخی و میراث گرانبهای شهر تاریخی پالمیرا(عروس کویر) را در استان حُمص سوریه که قدمت دو هزار ساله دارد و به مروارید صحرا نیز مشهور است، نابود ساخت. شهری که بناهای آن حکایت از سه فرهنگ یونانی، رومی و ایرانی دارد؛ زیرا داعش اشیاء عتیقه و پیکره های باستانی را از طریق دلالان سعودی و ترک و … به معرض حراج گذارده است و خریداران این آثار عتیقه و باستانی و دستآوردهای نایاب بشریت موزه های بزرگ و تجار سرشناس امپریالیستها هستند که قابل تعقیب نبوده و نام «محترمشان» در همه جا به «نیکی» یاد می شود.داعش این نیروی اهریمنی که خوراک فکری اش را فتاوی مفتی‌های وهابی به غایت ارتجاعی عربستان نظیر «بن عبدال‌لطیف آل الشیخ»، «شیخ عبدالعزیز بن باز» و .. تامین می‌کنند، نه تنها مجسمه‌ها و آثار و میراث باستانی و ملی را به یغما برده و یا نابود می‌‎سازند، بلکه مغول وار با تأسی به فتاوی مفتی‌های عربستان، انسان‌هایی را که غیر آنها می‌اندیشند، دسته دسته از دم تیغ می‌گذرانند و با سر بریده آنها وحشیانه فوتبال بازی می‌کنند!اما داعش یک شبه از آسمان نازل نشد و کارخانه اسلحه‌سازی و دستگاه چاپ اسکناس هم دراختیار نداشت، بلکه داعش فرزند نابکار امپریالیسم و ارتجاع منطقه است و تا دیروز به عنوان تروریستهای خوب سر از آستین آمریکا و ناتو در می آورد.
از این رو حزب ما بر این نظر است که نه تنها داعش را می بایست محکوم کرد و با آن به مبارزه برخاست، بلکه بر علیه آفرینندگان و حامیان داعش و نیز منابع مالی و تسلیحاتی آنان نیز باید به مقابله پرداخت و علیه آنها قطعنامه صادر کرد. باید همان گونه که شورای حقوق بشر سازمان ملل علیه داعش قطعنامه می دهد، علیه امپریالیسم و ارتجاع منطقه نیز چنین عمل کند که نمی کند و نمی خواهد بکند.
طومار جنایات جنگی و حملات وحشیانه امپریالیسم به ویژه امپریالیسم امریکا طولانی است و پرداختن به آن از حوصله این نوشته خارج است. اما از آنجا که علت صدور قطعنامه شورای حقوق بشر سازمان ملل نابودی و سرقت اشیاء عتیقه و میراث باستانی و فرهنگی در بین النهرین است، به جاست که شمه ای از طومار سرقت و نابودی میراث های فرهنگی و هنری و تاریخی جهان را که به دست ایادی امپریالیسم نابود گشته و یا ربوده شده اند، برشمریم.از قرن ۱۹ که باستان شناسان کشورهای غربی همین شهر «نمرود» را که بقایایش زیر چکمه های داعش نابود گشت، کشف کردند، بسیاری از اشیاء و آثار مشهور باقی مانده این تمدن عظیم و غنی را به موزه‌های خود انتقال دادند. مجسمه بزرگ و مشهور «گاوهای بالدار» که در موزه لندن به معرض نمایش گذارده شده است، نمونه بارز این مدعا است.
میراث باستانی و فرهنگی عراق در حمله مغول وار آمریکا و نیروهای أ‌ئتلاف در ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ به این کشور خسارات جبران ناپذیری دید و تعداد کثیری از این آثار نیز از موزه‌ها ربوده شدند.
آمریکائیان برای این که راحت‌تر اشیاء عتیقه را به‌ ربایند، ابتدا به دفاتر زیرزمینی موزه بغداد رفته و اسناد مربوط به آثار باستانی را نابود کردند. به علاوه اشیائی که در موزه های کوچکتر بودند و همچنین  باستان‌شناسان در حفاری‌ها یافته بودند، نیز در هیچ کجا ثبت نشده بودند.در بین النهرین، این گهواره تمدن که در آن اقوام گوناگونی زیسته‌اند، آثار تاریخی گرانبهائی وجود داشتند که بیش از هشت هزار سال قدمت دارند. اما امروز چیز زیادی از آن ها به جا نمانده است. موزه ملی بغداد که پس از سقوط رژیم بعثی عراق در سال ۲۰۰۳ با نقشه و به شیوه سازماندهی شده، تخریب و غارت گشت، یکی از ۵ مرکز مهم نگاهداری آثار تاریخی جهان به ‌شمار می‌آمد. گنجینه‌های با ارزشی که قدمت ۵۵۰۰ سال تمدن بین‌النهرین را به نمایش می‌گذارد و بیانگر تمدن های بابل، آشور و خلفای عباسی بود. گلدان سامری «شیر نیمرود» که روی عاج فیل حکاکی شده قدمتش به ۸۵۰ سال قبل از میلاد مسیح می‌رسد. «پُل زیمنسکی» استاد باستان‌شناسی خاور نزدیک در دانشگاه بوستون در رابطه با تخریب و غارت موزه بغداد معتقد است که: «ما وحشیانه رفتار کرده ایم، ما نظم و قانون را درهم شکستیم، تماشا کردیم که چگونه اوباش میراث فرهنگی را به غارت می برند.». قریب به ۱۵ هزار اشیاء عتیقه از موزه بغداد به غارت رفت که یا در خارج از عراق به مجموعه داران فروخته شد، که خود امروز به آن اعتراف دارند، ولی حاضر به استرداد آنها نیستند، زیرا که معتقدند آنها را خریده‌اند! و یا در موزه‌های کشورهای غربی به نمایش درآمده‌اند. ۱۶۰۰ قطعه از این اشیاء در کشورهای هم مرز، ۳۰۰ قطعه در ایتالیا و ۶۰۰ قطعه در آمریکا دیده شده‌اند. ناگفته نماند که در جریان جنگ بربرمنشانه امریکا و متحدینش علیه کشور عراق مجموعه کتابخانه ملی و آرشیوهای موجود در بغداد سوخت و ساختمان آن تقریبا نابود گشت. در سال 2003 در آستانه سال نوی ایرانیان که هنوز داعشی در کار نبود. تنها پدرخوانده های داعش بعدی وجود داشتند.
سوال اینجاست که پنتاگون و هم‌پیمانانش هنگام تاخت و تاز به عراق از توافق‌نامه بین‌المللی سال ۱۹۵۴ در رابطه با حمایت از بناها و آثار باستانی و فرهنگی در درگیری‌های مسلحانه و نیز پروتکل الحاقی آن مبنی بر جلوگیری و یا کاهش حتی‌الامکان حملات علیه آنها و نیز عدم استفاده از آنها به مثابه پایگاه نظامی بی‌اطلاع بودند؟ پاسخ به این پرسش بدون شک منفی است. و نمونه زیر گواه بر این است که امپریالیسم امریکا علیرغم آگاهی به توافق‌نامه فوق، آن را زیرپا‌ گذارد و بار دیگر نشان داد که آنها اصولا برای عهدنامه‌های بین‌المللی پشیزی ارزش قائل نیستند.
ارتش آمریکا در آغاز جنگ شهر باستانی بابل را به تصرف خود درآورد و بلافاصله آنجا را به پایگاه نظامی خود تبدیل نمود و صدمات جبران ناپذیری به این شهر که یکی از عجایب ۷ گانه جهان به ‌شمار می‌آید، واردآورد.
در گزارش دکتر «جان کرتیس» رئیس بخش خاور نزدیک موزه لندن ذکر شده است: «آنها به دروازه «ایشتار» که یکی از معروف‌ترین بناهای دوران باستان است، صدمات فراوان وارد آوردند…، خودروهای ارتش امریکا، پیاده‌روهای آجری را که ۲۶۰۰ سال قدمت داشتند، خرد کردند. اجرای پروژه‌های نظامی، از جمله حفر ۱۲ خندق در آنجا، منطقه را برای نسل‌های آینده باستان شناسان غیر قابل استفاده ساخته است. مناطق تاریخی مشهور نظیر برج بابل و باغ های معلق بابل آسیب دیده اند. از لوح‌های خط سومری اثری باقی نمانده است. به طور کلی شهر بابل به ویرانه‌ای مبدل گشته است. برج «ملویه» با 52 متر ارتفاع و ۱۰۰۰ سال قدمت در درگیری‌های نیروهای شورشی با نیروهای ائتلاف دچار خسران فراوان گشت. آمریکائیان از این برج به عنوان برج مراقبت استفاده می‌کردند، که در اثر حمله شورشیان منهدم شد. قریب به ۱۵۰ شهر از بقایای تمدن سومری ها که قدمتشان به شش هزار سال قبل باز می‌گردد منهدم و تبدیل به تلی از خرده سفال و آجر های شکسته  شده اند.».  دکتر «جان کرتیس» در عین حال در گزارش خود به این نکته تکان دهنده نیز اشاره کرده است که «برخی از مناطق باستانی جهت فرود آمدن هلیکوپتر و پارکینگ خودروهای سنگین ، مسطح شده اند».
آقای دکتر «جان کورتیس»(Dr. John Curtis) از جانب موزه بریتانیا در برنامه خبری کانال 4 تلویزیون بریتانیا اعلام داشت که در میان آثار هنری به سرقت رفته گلدان مقدس «وارکا»(Warka) وجود داشته است و همچنین ظرفی به قدمت 5 هزار سال که در شهر «اور» پیدا شده بود. پایه های مجسمه اکادی و یک مجسمه آسوری نیز دزدیده شده اند. به نقل از آقای «کورتیس» مثل این است که «مونالیزا دزدیده شده باشد». دکتر «دانی جرج»(Dr. Doney George) رئیس موزه بغداد در مورد مهاجمان سازمان داده شده به آن موزه اظهار داشت: «من معتقدم آنها مردمی بودند که می دانستند چه می خواهند. آنها نسخه های بدلی ابلیسک سیاه(ستون سنگی هرمی شکل سیاه رنگ-توفان) را کنار گذاشتند. این بدان مفهوم است که آنها کارشناس بودند. به اشیاء بدلی دست نزدند.»
در اجلاس سال ۲۰۰۵ یونسکو «عبدالعزیز حمید» رئیس هیئت آثار باستانی عراق به خاطر آسیب‌هایی که از سوی نیروهای ائتلاف به میراث باستانی و فرهنگی کشورش وارد شده اند، خواستار پرداخت غرامت شد. اما نه تنها غرامتی ‌پرداخت نشد، بلکه هر روز آثار باستانی بیشتری از این کشور در مرزهایش معامله شدند.مدیر بخش خاورمیانه موزه لندن در جلسه ای که با حضور کارشناسان دنیا به منظور بررسی شیوه مرمت میراث تاریخی و باستانی عراق تشکیل شده بود، بیان داشت: «غارت و تخریب میراث فرهنگی و اشیاء عتیقه عراق در جریان جنگ، عظیم‌ترین فاجعه‌ای است که از زمان جنگ دوم جهانی تاکنون در رابطه با میراث فرهنگی و تاریخی یک کشور رخ داده است.»
این که امروز شورای حقوق بشر سازمان ملل، داعش، این فرآورده امپریالیسم و ارتجاع منطقه را به خاطر اعمال ضد انسانی و ضد فرهنگی اش محکوم می‌کند، دسیسه جدیدی است که تحت عنوان آن می خواهند دول سیاسی مخالف خویش را به بهانه جنایت علیه بشریت به پای میز محاکمه ی دادگاه کیفری لاهه بکشند و در این راه از انزجار مردم از اقدامات داعش بهترین وسیله را ساخته اند. اما پرسش اینجاست که کجا بودند این شورا و این سازمان هنگامی که نیروهای ائتلاف به سرکردگی امریکا مغول وار با تجاوز نظامی به عراق کشور، مردم و میراث  تاریخی‌اش را، همانگونه که در بالا اشاره رفت به نابودی کشاندند؟ چرا این سازمان، جنایتکاران جنگی آمریکائی و گروه ائتلاف را محاکمه نمی کند و بر ضدشان قطعنامه صادر نمی نماید.
می‌گویند که داعش با فروش اشیاء عتیقه و آآثار باستانی غارت شده، هزینه های نظامی خود را تامین می‌کند. اما این تنها بخشی از واقعیت است، آن هم بخش کوچک آن. منبع اصلی درآمد این به اصطلاح حکومت اسلامی عراق و شام از یک سو کمک های مالی بی شائبه  سران مرتجع عربستان سعودی، قطر، کویت و  از سوی دیگر  درآمد فروش نفتی که از میدان های نفتی عراق و سوریه استخراج می شود و از طریق ترکیه به فروش می رود، می باشد. یکی از خریداران ارزان این نفت دزدی دولت تروریست فرانسه است. ما نه از ارقام نجومی که کشورهای مرتجع عربستان و قطر در اختیار آنها قرار می دهند، اطلاع دقیقی داریم و نه از تعداد تسلیحاتی که روزانه از ترکیه به دست تروریست‌های داعش می رسد، اما مطابق اخبار و اسناد معتبر، داعش روزانه ۵۰ هزار بشکه نفت از سوریه و 30 هزار بشکه نفت از عراق به سرقت می‌برد و از طریق ترکیه آن را به فروش می‌رساند. البته باید سرقت دارائی‌های بانکی این دو کشور را نیز بر آنها افزود. تمام تسلیحات داعش را امپریالیسم تامین می کند، تمام نیازهای تدارکاتی آنها را امپریالیسم و همدستانش در منطقه تامین می کنند. تمام کمکهای مالی داعش را از طریق حواله های بانکی ارسال می کنند که قابل کنترل هستند.
اما به بینیم که آیا این تنها داعش است که عتیقه جات و آثار باستانی و ملی را به صورت قاچاق میفروشد؟
سالانه میلیاردها دلار عتیقه جات در جهان غرب به فروش می رسند. چند نمونه: مستخرج از فرستنده تلویزیون «آرته arte» فرانسه و انگلستان در سالهای ۱۸۶۰ که جنگ تریاک در چین پایان یافت بسیاری از آثار گران‌بهای ملی و باستانی این کشور را به غارت بردند. دو نمونه آن، دو سر برنز گران‌بهای خرگوش و موشی است که از قصر تابستانی «شهر ممنوعه» در نزدیکی‌های پکن ربوده شده‌اند. چندی پیش این دو اثر در مجموعه‌های عتیقه جات «پیر برژه» سرمایه‌دار معروف فرانسوی مشاهده شدند. مسئولین چینی برای بازپس گرفتن آنها اقدام کردند. ولی «پیر برژه» مزورانه اعلام می‌کند که اگر حکومت چین دموکراسی را به جامعه بازگرداند، او حاضر است که این دو اثر با ارزش را به این کشور بازپس‌دهد.
قرارداد فرهنگی سال ۱۹۷۰ یونسکو اعضای سازمان ملل را موظف می‌سازد که آثار باستانی و اشیاء عتیقه‌ای را که غیرقانونی و به صورت قاچاق معامله شده باشند، می‌بایست به کشور مبداء رجعت داد. «مارین ترو» مسئول عتیقه جات موزه «گتی» نیویرک در ایتالیا به خاطر معامله قاچاق اشیاء عتیقه دستگیر می‌شود و مقابل دادگاه قرار می‌گیرد. او مشتری «جکومومدیچی» ، که یکی از بزرگترین قاچاقچی‌های آثار باستانی و عتیقه جات ایتالیایی به شمار می‌آید بود و برای موزه«گتی» در نیویرک خرید می‌کرد. «جکومو مدیچی» به طور عمده فروشنده عتیقه جات قاچاق و آثار باستانی حفاری شده از شمال رم و «بمبیی» است. طبق اطلاعاتی که اداره باستان شناسی ایتالیا منتشر کرده است ، در40 سال گذشته قریب به ۱،۵ میلیون قطعه از آثار تاریخی ایتالیا به صورت قاچاق در دنیا به فروش رفته‌اند.
هنگامی که از رئیس موزه «پرگامون» در شهر برلین می پرسند که اشیاء عتیقه این موزه از کجا و چگونه به این موزه آمده اند؟ در جواب می گوید که ما قریب به ۵۰۰ هزار اثر باستانی و تاریخی و فرهنگی در این موزه داریم و مشکل بتوانیم اطلاعاتی در این زمینه به شما بدهیم!! واقعیت اما این است که اکثر اشیاء و آثار عتیقه و باستانی یا به صورت قاچاق معامله شده‌اند و یا در قبا ل رشوه به مسئولین و سران بی‌کفایت و دزد کشورهای ماخذ تصاحب گشته و یا خیلی ساده ربوده شده اند. برای نمونه از ترکیه هزاران قطعه ربوده شده اند که در موزه های لندن، پاریس، برلن و … به نمایش گذارده شده اند.
در جنگ جهانی اول هنگامی که مردم به فکر نجات جان و مال خود بودند، «توماس ادوارد لورنس» معروف به «لورنس عربستان»، این جاسوس انگلیسی، هزاران شیئی و اثر باستانی را از ترکیه دزدید که یا در موزه‌های کشورهای غربی به نمایش درآمدند و یا در مجموعه عتیقه ثروتمندان جای گرفتند. گرچه همه آنها قبل از ۱۹۷۰(سال امضای قرارداد فرهنگی یونسکو) ربوده شده اند و کشورهای امپریالیستی غرب از استرداد آنها سرباز می‌زنند، ولی مسئولین ترکیه سالهاست که برای بازپس‌گیری آنها اقدامات عدیده‌ای نموده‌اند. با این که مسئولین ترکیه موفق شده‌اند مقداری از این میراث باستانی خود را پس بگیرند، ولی هنوز هزاران اثر در موزه‌های غرب خودنمايی می‌کنند.
در سالهای ۱۹۷۰ که آمریکا مشغول تاخت و تاز و قلع و قمع در کشورهای آسیای جنوب شرقی بود، به ویژه از کامبوج بسیاری از آثار تاریخی و عتیقه گران‌بها را به غارت برد که هنوز در موزه‌هایشان در معرض نمایش قرار دارند و این کار آمریکا جنایت علیه بشریت در کامبوج به حساب نمی آید.علی الاصول برای ردیابی آثار غارت شده دست کسی به جایی نمی‌رسد. زیرا هم فروشنده‌ها، هم موزه‌ها و هم مجموعه‌داران جملگی سکوت می‌کنند و از آن گذشته پلیس هم چشم بر روی این مساله می بندد. به این ترتیب هیچ کس نمی خواهد بداند که ماخذ اشیاء عتیقه کجاست و آن را ردیابی کند! علاوه بر این موسسات و دفاتری در اروپا تاسیس شده اند که در قبال پول برای اشیاء عتیقه مسروقه گواهی کاذب صادر می‌کنند و به این ترتیب به عمل‌کرد قاچاقچیان مشروعیت می بخشند. در عین حال بسیاری از اشیاء قاچاق در حراجی‌های مختلف دنیا حتی بدون سند و مدرک قانونی به فروش می‌رسند. راه سوم نیز فروش آنها از طریق شبکه مجازی است که امروز بسیار متداول گشته است.در کنوانسیونی که ژوئن سال ۱۹۹۵ تحت نام cultural property convention UNIDROIT)) به امضاء رسید، ذکر شده است که اشیاء عتیقه باید سند قانونی داشته باشند، در غیر اینصورت تجارت با آنها جرم محسوب می شود. اما این عهدنامه به دو دلیل درد کسی را دوا نمی‌کند. یکم این که زیر این کنوانسیون را تنها 37 کشور امضاء کرده اند. دوم این که اشیائی که ده ها سال پیش ربوده شده اند شامل مرور زمان می گردند.لازم به یادآوری است که هیچ کدام از کشورهایی که در غارت آثار تاریخی ید طولایی داشته و این اشیاء به طور عمده در کشور آنها معامله می‌شود، زیر کنوانسیون مذکور را امضاء نکرده اند!. همین کشورها یاران داعش اند.امروز بسیاری از بنادر آزاد دنیا مرکز خرید و فروش اشیاءعتیقه قاچاق هستند. هیچ مرجعی کنترلی بر روی ورود و خروج اشیاء را در این مراکز ندارد. این اشیاء بدون مالیات و گمرک(بهشت مالیاتی) به فروش می رسند. معروف‌ترین این بنادر، بندر آزاد ژنو است که افرادی نظیر «علی اْبوتان» و «کوتالوکیس»، دلالان و قاچاقچیان مشهور سوئیسی در آن رفت و آمد دارند. در سایر کشورها نظیر سنگاپور، لوکزامبورگ و …نیز  بنادر مشابهی وجود دارند.
دست اندرکاران بر این باورند که تنها در بندر آزاد ژنو بیش از ۱،۵ میلیون آثار و اشیاء عتیقه – یعنی دو برابر تعداد موجود در موزه لور پاریس – انبار شده است. به دیگر سخن همان اشیائی که از ترکیه، کامبوج، ایتالیا، ایران،عراق، سوریه و سایر کشورها در گذر تاریخ ربوده شده اند، که به طور قطع اشیائی که داعش از موزه‌های عراق و سوریه ربوده و به قاچاقچیان فروخته است، نیز در میان آنها خودنمایی می کنند.اخیرا موسسه حفظ آثار باستانی سوریه اعلام داشته است که این تنها داعش نیست که به غارت آثار باستانی (که به مصداق الماس خونین در افریقا، به اشیاء خونین در سوریه شهرت یافته‌اند) مشغول است، بلکه سایر گروه‌های مخالف دولت سوریه نیز در این غارت سهیم اند. اشیاء ربوده شده در خارج از سوریه به ویژه در «غازیان تپه» شهر مرزی ترکیه به فروش می رسند.
به هر رو اینکه ویرانگری و چپاول میراث فرهنگی گران‌مایه بین‌النهرین – این گهواره تمدن  که میراث هزاران سال فرهنگ غنی خلق‌هایی که در این منطقه زیسته‌اند را در خود حفظ نموده است – را امپریالیسم مهاجم انجام دهد یا داعش، این دست پروردگان جنایت پیشه آنها، فرقی در ماهیت تبهکارانه ماجرا نمی‌کند. ولی برخورد دو گانه نیروها و مجامع بین المللی از جمله سازمان ملل و شورای حقوق بشرش به این سیاهکاریها در واقع گواهی بر سعی و کوشش عبثی است که جهت پرده‌پوشی ماهیت بربرمنشانه و چپاولگرانه امپریالیسم صورت می‌پذیرد.از این رو حزب ما وظیفه خود می داند که با آشکار ساختن ماهیت میلیتاریستی و غارتگرانه امپریالیسم، به ویژه امپریالیسم آمریکا پرده ریا و تزویر را برافکند و چهره واقعی آنها را در معرض دید همگان قرار دهد. حزب ما سایر نیروهای مترقی، ضد امپریالیست و انقلابی را نیز به این کارزار فرامی خواند.
***
مهمترین انگیزه برای بخش سخنرانی افشاءگرانه آیت‌الله منتظری در شرایط کنونی پرده برداری از جنایات رژیم جمهوری اسلامی و قتل عام زندانیان سیاسی برخلاف عرف قضائی و هنجارهای انسانی نیست، مهمترین بخش این سخنرانی افشاء سید ابراهیم رئیسی است که وی را به عنوان قاتل خون آشامی معرفی می کند که عضو شورای آدمکشی بوده است و اکنون باید جانشین خامنه ای شود. این افشاءگری در خدمت تصفیه حسابهای درونی رژیم می باشد.آیت الله منتظری در دیدار 24 مرداد 1367 خویش با مسئولان اجرای حکم امام خمینی، از سید ابراهیم رئیسی(معاون وقت دادستان تهران) همراه با اعضای هیئت سه نفره مرتضی اشراقی(دادستان وقت)، حسینعلی نیری(حاکم شرع)، و مصطفی پورمحمدی(نماینده وزارت اطلاعات) به عنوان دست‌اندرکاران «اعدام زندانیان سیاسی(تابستان ۱۳۶۷)» نام می برد که طی آن چند هزار تن زندانی که مشغول گذراندن احکام زندان خود بودند، کشته شدند. نام دو نفر اول در فرمان روح الله خمینی آمده است.آقای منتظری، که در آن زمان قائم مقام رهبر ایران بود، در این جلسه، اعدام های سال ۱۳۶۷ را «جنایت» می داند و به حاضران هشدار می دهد: «بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده و تاریخ ما را محکوم می کند به دست شما انجام شده و نام شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ می نویسند». یکی از این جنایتکاران سید ابراهیم رئیسی است.
toufan (2)

نزاع بر سر جایگزین رهبری در ایران و انتشار نوار صوتی  آیت الله منتظری

توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) – شـماره 199 مهر ماه  1395ـ اکتبر سال 2016
از زمانی که بیماری ولی فقیه تشدید شده است، بحث در مورد آینده رهبری سیاسی ایران داغ است. مخالفان رهبری کنونی که دستشان تا حدودی از تصمیمگیری ها کوتاه و نفوذشان کاسته شده است، بر این نظرند که باید بعد از درگذشت خامنه ای به دنبال یک شورای رهبری رفت که آنرا نمایندگان مجلس خبرگان تعیین می کنند. آنها می خواهند از این طریق جای پای خویش را در رهبری نظام باز کنند و در عین حال نظام را در آینده کمتر ضربه پذیر سازند. روشن است که هر چقدر از زمان آغاز انقلاب بهمن 1357 دورتر رویم، کمتر قادریم رهبری ای برگزینیم که فرزند انقلاب بوده و از اقتدار مقتضی برخوردار باشد. در راس این جناحِ دلواپس، حجت الاسلام رفسنجانی قرار دارد که یکشبه با زیر پا گذاردن همه اصولی اعتقادی خویش، در دکان دین، به خود لقب آیت اللهی داده است.
اکنون با انتصاب سید ابراهیم رئیسی؛ به تولیت آستان قدس رضوی از جانب آیت ﷲ خامنه ای، نام وی بر سر زبانها افتاده است و در مطبوعات به شدت مورد توجه است. سیری در پله های ترقی سید ابراهیم رئیسی که در مطبوعات ایران منتشر شده است، خالی از شگفتی نیست.
وی طی سال‌ها فعالیت در عرصه‌های گوناگونِ نظام جمهوری اسلامی ایران، مسئولیت‌هایی همچون معاون اول قوه قضائیه، ریاست سازمان بازرسی کل کشور، دبیر ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، دادستان کل ویژه روحانیت با حکم رهبر، دادستان کل کشور در سن تقریبا 30 سالگی، عضویت در هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری، ریاست شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما و نمایندگی استان خراسان جنوبی در مجلس خبرگان رهبری را عهده‌دار بوده است. آیت ﷲ بهشتی در همان بدو انقلاب که در پی کادر سازی برای رفع نیازمندیهای رژیم اسلامی برآمد، برای تأمین نیازهای مدیریتی نظام، یک دوره آموزشی برای حدود 70 نفر از طلاب قم که آن‌ها را مناسبِ قبول مسئولیت تشخیص داد و دست چین کرد، تدارک دید؛ آقای ابراهیم رئیسی یکی از این طلاب برگزیده بود.
وی برای جلب نظر بهشتی برای سرکوب مبارزان و آزادیخواهان به مسجد سلیمان اعزام شد و در ارتباط با دادسرای انقلاب اسلامی به وظایف خویش در مسجد سلیمان عمل کرد. سپس راهی شاهرود شد و در مجموعه سیاسی ایدئولوژیک پادگان آموزشی آنجا، وفاداری خویش به نظام را در عرصه این ماموریت نیز به اثبات رسانید.
آقای رئیسی که متولد سال 1339 است،  در زمان انقلاب تنها 18 ساله بود و در بیست سالگی یعنی در سال 1359 پا به عرصه فعالیتهای قضائی گذاشته است. وی با حضور در جایگاه دادیاری شهرستان کرج کار خویش را در این زمینه آغاز کرد. اما هنوز چند ماهی از این دوره نگذشته بود، که با حکم دادستان وقت کل انقلاب، آیت‌الله قدوسی، دادستان کرج شد. اهمیت این انتخاب در این بود که به علت جنگ تحمیلی هزاران نفر از هموطنان ما از خوزستان به کرج آمده بودند و اوضاع «پیچیده و خطرناکی» مملو از نارضایتی از جمهوری اسلامی و رشد افکار چپ در این شهر ایجاد شده بود. کنترل این محیط از نظر امنیتی و سیاسی برای رژیم اهمیت فوق العاده داشت. وی به مدت دو سال در همدان بود و انجام وظایف می کرد. به علت کاردانی طبقاتی و موفقیتهای وی در امر کنترل و سرکوب مردم، همزمان با دادستانی کرج، مسئولیت دادستانی شهر همدان را نیز به ایشان دادند که علیرغم دوری از کرج وی توانست ماموریت خویش در این منطقه را نیز به مدت سه سال 1361 تا 1363 با سرکوب و موفقیت به انجام برساند. در سال 1364، سال آغاز مدیریت قضایی ایشان در پایتخت بود و به این ترتیب عهده دار سِمَتِ جانشینی دادستان انقلاب تهران شد. وی یکی از افرادی بود که مورد توجه خمینی قرار داشت و خمینی وی را همراه با آقای حسینعلی نیری مسئول رسیدگی به پرونده های قضائی در استانهای لرستان، کرمانشاه و سمنان مستقل از قوه قضائیه و از بالای سر قوه قضائیه کرد. این دو نفر از امام حکم داشتند که هر چه می خواهند برای سرکوب مردم و مجازات مخالفان  به کار ببرند.
بعد از درگذشت خمینی و آغاز کار آقای خامنه ای، آقای رئیسی با حکم آیت الله یزدی؛ رئیس وقت قوه قضائیه، در سن 29 سالگی به سمت دادستان تهران منصوب شد و از سال 1368 تا 1373 به مدت پنج سال این مسئولیت را برعهده داشت. پس از آن و از سال 1373 به ریاست سازمان بازرسی کل کشور منصوب شد و این سمت را تا سال 1383 عهده ‌دار بود.
در تاریخچه زندگی ایشان می خوانیم که آقای رئیسی از سال 1383 تا سال 1393، به مدت 10 سال معاون اول قوه قضائیه بود و از سال 1393 تا کنون نیز دادستان کل کشور است. وی از سال 1391 تا کنون با حکم مقام رهبری به عنوان دادستان کل ویژه روحانیت نیز منصوب شده است. نزدیکی سید ابراهیم رئیسی را به خامنه ای از اینجا می توان درک کرد که وی از سال1370 در جلسات درس خارج فقه خامنه ای، به مدت چهارده سال حضور یافت و دروس جهاد، قصاص و مکاسب محرمه را در نزد وی آموخت و همنظری پیدا کرد. وی در نیمه دوم سال 1376 پیشنهاد اعضای مؤثر جامعه روحانیت مبارز از جمله آیت‌الله مهدوی کنی و آیت الله یزدی برای حضور و عضویت در شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز را پذیرفت و با رأی اعضا در یکی از جلسات جامعه، رسماً به عضویت شورای مرکزی جامعه روحانیت در آمد. سید ابراهیم رئیسی در سال 1385، از طرف جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مبارز و به توصیه نخبگان استان خراسان جنوبی برای عضویت در چهارمین دوره مجلس خبرگان رهبری، خود را نامزد کرد و وارد مجلس خبرگان شد. 2 سال پس از حضور در این مجلس، با رأی نمایندگان خبرگان به عنوان عضو هیئت رئیسه انتخاب و عضویت ایشان در این جایگاه تا اتمام دور چهارم، با رأی نمایندگان مجلس خبرگان تمدید شد.
آقای رئیسی همه پلکان ترقی را در نظام پیموده و حتی دختر آیت‌الله علم‌الهدی در مشهد را به همسری اختیار کرده و شجره نامه خود را منتشر کرده که نسبش به حضرت محمد و خانواده قریش و شخص زین العابدین «بیمار» می رسد، تا مو لای درز پیشرفت و ترقیش نرود.
این پیشینه سیاسی و اداری مملو از وفاداری و امانت داری و اعتماد و اطمینان، نشان می دهد که وی یکی از ماموران استخواندار و وفادار و با وزنه رژیم جمهوری اسلامی است و دستش تا آرنج به خون بی گناهان مانند همپیمانان خویش آغشته است و راه فراری ندارد. در سایت آستان قدس رضوی خبری منتشر شد مبنی بر اینکه آقای رئیسی در جمع فرماندهان و مدیران مرزبانی سراسر کشور سخنرانی کرده اند. بر اساس اخبار منتشر شده، سردار جعفری(فرمانده کل سپاه پاسداران) در نزد وی به ارائه گزارشی از فعالیت‌های سپاه پرداخته و آنگاه سردار سلیمانی(فرمانده سپاه قدس) نیز گزارشی از اوضاع منطقه و موقعیت راهبردی نظام در تحولات منطقه ارائه داده است. این اقدامات حاکی است که اهمیت زیادی برای سید ابراهیم رئیسی قائلند و وی را پروار می کنند. اینکه وی باید بر گزارشات عُمالِ قهر در ایران نظارت کند، حاکی از آن است که رژیم جمهوری اسلامی برای بقاء خویش حساب جداگانه ای برای وی که هنوز جوان است، گشوده است و این دیدارها و اظهارنظرهای رئیسی، در کنار کارنامه و پیشینه‌ وی در تثبیت و تداوم جمهوری اسلامی در گذشته و حال، نقش وی را در فهرست مدعیان اصلی رهبری نظام ولایت فقیهی ایران برجسته می‌کند.
تا اینجا وضع به همان نحوی پیش رفته است که جناح مسلط حاکمیت در ایران قلم زده است. ولی انتشار سخنرانی آیت‌الله محمدعلی منتظری توسط فرزندش و بازتاب وسیع آن در ایران و خارج از ایران گویای نزاع شدیدی است که بر سر گزینش رهبری در جریان است. اینکه تصور کنیم احمد منتظری بدون حمایت بخش مهمی از روحانیون مخالف خامنه ای از جمله رفسنجانی و همپالکی هایش به انتشار سخنرانی های پدرش پیرامون کشتار فجیعانه سال 1967 دست زده است؛ ساده انگاری محض است. تمام مطالب کنونی اظهار شده منتظری؛ در کتاب وی نیز منتشر شده و امر مخفیانه ای نبوده است، ولی پخش نوار زنده این سخنرانی همراه با فیلم آن؛ مسلما تاثیرات روانی فراوانی بر روی مردم دارد، به ویژه اینکه بسیاری حتما کتاب قطور وی را نخوانده اند و یا از یاد برده اند، ولی حاضرند به حدود 40 دقیقه سخنان وی همراه با چهره و لحن دلسوزانه اش گوش فرا دهند. بسیاری از مردم کشور ما در سال 1367 تازه به دنیا آمده اند و نسل جوان از آن همه جنایت بی خبر است و با توجه به دسترسی نسل جوان به شبکه مجازی و فنآوریهای مدرن امروزی دسترسی به آنها از طریق شبکه مجازی سهل تر است. فراموش نکنیم که منتظری به اعتراف خودش مخترع نظریه «ولایت فقیه» بود و این شیخ ساده لوح در ریاست مجلس خبرگان با پافشاری خاصی می خواست به جنگ شیعه و سنی دامن زند و مذهب شیعه دوازده امامی را به عنوان مذهب رسمی و برحق، در قانون اساسی ایران؛ به مسیحیان، زردتشی ها، یهودیان، سنی های ایران به قبولاند. این طبیعتا بیان کامل ساده لوحی سیاسی است که تصور شود تنها با حکم قانون اساسی می شود حقانیت یک مذهب بر سایر ادیان را ثابت کرد. این حکم در عملِ روزانه به مفهوم سرکوب و تضییقات و پیگرد مستمر پیروان سایر ادیان بود. این حکم که خوشبختانه تصویب نشد و از دستور کار خارج شد، عقب نشینی به دوران قرون وسطی محسوب می شد.
مهمترین انگیزه برای بخش سخنرانی افشاءگرانه آیت‌الله منتظری در شرایط کنونی پرده برداری از جنایات رژیم جمهوری اسلامی و قتل عام زندانیان سیاسی برخلاف عرف قضائی و هنجارهای انسانی نیست، مهمترین بخش این سخنرانی افشاء سید ابراهیم رئیسی است که وی را به عنوان قاتل خون آشامی معرفی می کند که عضو شورای آدمکشی بوده است و اکنون باید جانشین خامنه ای شود. این افشاءگری در خدمت تصفیه حسابهای درونی رژیم می باشد.
آیت الله منتظری در دیدار 24 مرداد 1367 خویش با مسئولان اجرای حکم امام خمینی، از سید ابراهیم رئیسی(معاون وقت دادستان تهران) همراه با اعضای هیئت سه نفره مرتضی اشراقی(دادستان وقت)، حسینعلی نیری(حاکم شرع)، و مصطفی پورمحمدی(نماینده وزارت اطلاعات) به عنوان دست‌اندرکاران «اعدام زندانیان سیاسی(تابستان ۱۳۶۷)» نام می برد که طی آن چند هزار تن زندانی که مشغول گذراندن احکام زندان خود بودند، کشته شدند. نام دو نفر اول در فرمان روح الله خمینی آمده است.
آقای منتظری، که در آن زمان قائم مقام رهبر ایران بود، در این جلسه، اعدام های سال ۱۳۶۷ را «جنایت» می داند و به حاضران هشدار می دهد: «بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده و تاریخ ما را محکوم می کند به دست شما انجام شده و نام شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ می نویسند». یکی از این جنایتکاران سید ابراهیم رئیسی است.
وی اشاره می کند افرادی که در تابستان ۱۳۶۷ اعدام شدند، همگی در گذشته در خود قوه قضائیه محاکمه شده و احکام زندان گرفته بودند، وی اعدام آنها را بدون توجیه می داند و می گوید: «اینکه ما بیائیم بدون اینکه فعالیت تازه ای باشد اینها را اعدام بکنیم معنیش این است که… همه دستگاه قضائی‌مان غلط کرده.»
احمد منتظری، فرزند آیت‌الله منتظری در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی در پاسخ به این پرسش که چرا این فایل صوتی؛ اکنون منتشر می‌شود، بیان داشت: «چون دیدیم با توجه به شبکه‌های اجتماعی زمینه‌اش اکنون وجود دارد و دیدیم که موقعیت مناسبی است که این حقایق منتشر شود. این فایل در واقع مهر تأییدی بر کتاب خاطرات آقای منتظری است. چون بسیاری با تحریف تاریخ قصد داشتند چهره دیگری از او به تصویر بکشند و این انتشار این فایل خط بطلانی است بر روی این تحریف‌ها».
آیت‌الله منتظری در خاطرات خود نوشته بود: «اول محرم شد من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدام‌ها دست نگه دارید، آقای نیری گفت: «ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم، دویست نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم، کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید».
حال توپ در زمین یاران رهبر است تا برای گزینش سید ابراهیم رئیسی توجیهی پیدا کنند. آقای رفسنجانی رقیب خامنه ای خودش یک جانی بی نظیر است که مسئول قتلهای زنجیره ای و ترورهای داخل و خارج کشور و همدست سیاستهای آمریکائی در ایران می باشد. روشن است که رژیمی که بر اساس سرکوب مردم پدید آمده و دریای خون بپا داشته دستانی پیدا نمی کند که به خون آغشته نباشند. تمامیت این رژیم را باید جایگزین کرد.
 

***

هجوم سرمایه های انحصاری امپریالیستی برای رقابت به درون بازارهای سایر رقبا با پرچم «آزادی رقابت» بورژوازی متوسط درون این کشورها را به خوراک انحصارات بدل کرده، افزایش درجه استثمار را تشدید نموده، به از خود بیگانگی انسانها دامن زده و به شکاف عمیق میان فقر و ثروت منجر می شود که این وضعیت طلایه دار تشدید مبارزه طبقاتی و نبردهای آتی شدید طبقاتی در این ممالک است. تدوین قوانین ضد دموکراتیک و نقض حقوق و آزادی های مردم و بویژه طبقه کارگر در تحت هیاهوی مبارزه با «تروریسم» برای سرکوب آتی این طغیانهاست… 
toufan1

مستخرجی از گزارش سیاسی حزب کار ایران(توفان) به کنگره پنجم حزب کار ایران. بخش نخست-اوضاع جهان

ابزارهای نفوذی استعماری امپریالیسم
توافقنامه های مناطق آزاد تجاری
استفاده از توافقنامه های مناطق آزاد تجاری یک روش جدید ممالک پیشرفته امپریالیستی است تا با انعقاد قراردادهای چند و یا دو جانبه در بین خود، درجه بهره کشی کارگران وخلقهای تحت ستم را افزایش داده، قانونهای ملی هر کشور مشخص عضو را دور زده و باطل نموده و تصمیمات قوای قضائیه و مقننه آنرا بی اعتبار کرده و امکان رقابت با دسته بندیهای رقبای خویش را افزایش دهند.
با انعقاد این قرار دادها طرفین قراردادها تصمیم می گیرند که نخست استانداردهای مورد توافقی را در میان خود به وجود آورده و بر اساس این قواعد و ضوابط جدید به تولید کالا بپردازند. بر اساس این هنجارهای(نُرمهای) صنعتی و غذائی تعیین شده، معیارهای معینی را که خود این کشورها از قبل برای خودشان تعیین کرده، آموخته و بر آن مسلطند، و آنها را در موقعیت کشورهای پیشرفته و غیر قابل رقابت قرار می دهد، سر نخ همه چیز را کاملا در دست بگیرند، و این  ضوابط خودساخته را به بازارهای جهانی و ملل ضعیفتر تحمیل کنند و سپس با تکیه بر این استانداردهای تحمیلی جهانی که مبنای تولیدِ آنها قرار گرفته است، از ورود کالاهای رقیب به بازارهای داخلی خویش به بهانه غیر استاندارد جلو بگیرند و در زیر لوای «تجارت آزاد» و «مناطق آزاد تجاری» به تقویت بازارهای ملی خود می بپردازند. در این توافقنامه های سرّی و بدور از چشم مردم تصمیم می گیرند چه چیز باید به کالا بدل شود و این کالاها در قلمرو جغرافیائی اعضاء عضو این اتحادیه بدون آنکه گرفتار موانع گمرکی گردند به طور وسیع توزیع می گردند. همین کیفیت را باید کالاهای آنها در عرصه جهانی داشته باشد تا با حضور انبوه خود در این بازارها استانداردهائی را به مردم جهان تحمیل کنند که رقبای آنها قادر به مقابله به مثل با آنها نباشند. این اتحادیه ها از یک طرف رقابت سرمایه های کلان را در داخل بازار داخلی اتحادیه افزایش داده به فربه شدن معدودی از سرمایه داران و ورشکستگی اکثریت آنها منجر شده و مرزهای ملی را از بین برده و یک بازار اقتصادی تحت سلطه سرمایه داران کلان ایجاد می کند و از جانب دیگر این اتحادیه های اقتصادی را به رقابت با سرمایه داران غیر خودی و رقبای خود درعرصه جهانی می کشانند. بخت قدرتهای اقتصادی پیشرفته در این عرصه ها زیادتر است. مثلا آمریکا و آلمان و تا حدودی فرانسه بخت بیشتری دارند تا در قالب این اتحادیه ها به بازارهای همدیگر دست پیدا کرده و در هم ادغام شوند. ولی همین اتحادیه ها که طبیعتا تضادهای درونی امپریالیستی را تقویت می کند به رقابتی بیرحمانه با امپریالیستهای غیر خودی و در اینجا چین و روسیه و یا حتی کشورهائی با اقتصادهای قدرتمند در حال ظهور نظیر هند و برزیل و آفریقای  جنوبی می پردازند.
قصور از تعهدات بر اساس موافقتنامه، به صورت اتخاذ تدابیری خواهد بود که موجبات ضرر سرمایه گذار را فراهم آورده و یا منجر به ایجاد موانع در راه حصول منافع سرمایه خارجی گشته و یا از بین رفتن و یا لطمه دیدن منافع سرمایه داران خارجی را در پی داشته باشد. در تمام این توافقنامه ها که تامین منافع سرمایه داران کلان و امنیت سرمایه گذاری آنها در ممالک عضو مد نظر است، تعرفه ها و عوارض گمرکی حذف می شوند و سیاست تامین خودکفائی که شرط استقلال اقتصادی و سیاسی کشورهاست از بین می رود. برای داوری در موارد اختلاف میان شرکتها و کشورها، هیاتهای رسیدگی تعیین می شوند که ترکیبی از عمال سرمایه های خارجی هستند و تابع قانونهای حقوقی کشور مورد چپاول نمی باشند. هیاتهای رسیدگی تابع قانون ممالک عضو نبوده، بلکه از وکلای حقوقی خصوصی که در این زمینه دارای تجربه طولانی هستند تشکیل می شود. این محفل حقوقی خصوصی زیر سلطه انحصارات ممالک غارتگر قرار دارند که در باره آینده این ممالک تصمیم می گیرند و تصمیمات آنها حجت است. به سخن دیگر سرنوشت هستی اقتصادی یک کشور به دست مشتی عمال مافیای اقتصادی امپریالیستی می افتد.
ممالک امپریالیستی با دادن رایانه به کشاورزان خود توانائی های آنها را در رقابت با سایر کشاورزان افزایش می دهند و عملا با شکستن مرزهای گمرکی کشورهای ضعیف به یک مبادله نابرابر با کشاورزان بومی این ممالک دست می زنند. آنها اقتصاد ممالک ضعیف را درهم می شکنند و بر اساس توافقنامه های استعماری که سود حداکثر را برای غارت سرمایه در نظر می گیرد دست آنها را برای چپاول این کشورها باز می گذارند. هر اعتصاب کارگری، افزایش نرخ ارز، زلزله، سیل می تواند به عنوان موانعی برای حفظ منافع این کنسرنها تعریف گشته و هیاتهای رسیدگی که ماموران استعماری هستند، دولتهای این کشورها را که به کارگزاران واقعی این سرمایه ها بدل شده اند، مجبور کنند از در آمد سایر بخشهای اقتصادی، از مالیات عمومی مردم، «خسارت» این شرکتها را بپردازند. این توافقنامه های تجاری در مناطق آزاد به معنی آزادی غارت کشورهای ضعیفتر، ثروتمند تر شدن ممالک امپریالیستی و کنسرنهای آنهاست. آنها برای فریب مردم فهرستی از مزایای دروغین تجارت آزاد جهانی که گویا موجب پیشرفت و رفاه عمومی می شود، تهیه کرده و با تبلیغات از طریق رسانه های خودفروخته و روشنفکران آموزش دیده ی اطاقهای فکری امپریالیستی به حلقوم مردم می ریزند. در عمل نه تنها رفاهی در کار نیست، بلکه عقب ماندگی این کشورها تثبیت می گردد و مردمان آنها همواره بردگان آماده به خدمت سرمایه های کلان خارجی هستند. این وضعیت تضاد میان خلقها و ممالک زیر سلطه را با سرمایه های کلان امپریالیستی و دول حامی آنها تشدید می کند و به رشد جنبشهای ملی دامن می زند.
هجوم سرمایه های انحصاری امپریالیستی برای رقابت به درون بازارهای سایر رقبا با پرچم «آزادی رقابت» بورژوازی متوسط درون این کشورها را به خوراک انحصارات بدل کرده، افزایش درجه استثمار را تشدید نموده، به از خود بیگانگی انسانها دامن زده و به شکاف عمیق میان فقر و ثروت منجر می شود که این وضعیت طلایه دار تشدید مبارزه طبقاتی و نبردهای آتی شدید طبقاتی در این ممالک است. تدوین قوانین ضد دموکراتیک و نقض حقوق و آزادی های مردم و بویژه طبقه کارگر در تحت هیاهوی مبارزه با «تروریسم» برای سرکوب آتی این طغیانهاست.
 بر گرفته از توفان شـماره 199 مهر ماه  1395ـ اکتبر سال 2016
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
toufan@toufan.org
لینک چند وبلاگ حزبی
……………………..
 وبلاگ توفان قاسمی
وبلاگ ظفرسرخ
 وبلاگ کارگر آگاه
  سایت کتابخانه اینترنتی توفان
 سایت آرشیو نشریات توفان
 توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی