۱۳۹۵ شهریور ۲۰, شنبه

مقالات توفان شماره 198 ارگان مرکزی حزب کارایران

مقالات توفان شماره 198 ارگان مرکزی حزب کارایران
 

حضور هواپیماهای جنگنده روسیه در ایران، محاسبات تبهکارانه تجاوزگران امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه را برهم زد، المپیک صحنه ای برای رقابتهای سیاسی غارتگران و فریب مردم، کمونیست‌ها وارثان تکامل در جنبش کمونیستی‌اند امیدواری نسبت به مهلت تنفس، قطعنامه کنگره پنجم پیرامون مسئله ملی در ایران، و سازمان تجارت جهانی ابزار نفوذی استعماری امپریالیسم : توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) شـماره 198 شهریور ماه 1395ـ سپتامبرسال 2016

امپریالیستها هر چقدر داعش و اپوزیسیون ایرانی تریبونال لندن را که متحد عربستان سعودی و دادگاه کیفری لاهه هستند، تقویت کنند، قادر نخواهند بود، علیرغم وجود رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی، مردم ایران را به همکاری با داعش و خیانتکاران ضد وطن برای نابودی ایران وا دارند. سرنوشت فلاکت آور مجاهدین خودفروخته و ضد خلق در مقابل ماست. برخورد به مسئله استفاده از پایگاههای نظامی ایران، به صورت گذرا، توسط حتی امپریالیسم روسیه را، باید در متن واکنش طبیعی ایران نسبت به تهدیدات بیکران آمریکا، تبلیغات ریاکارانه و دروغگوئی ها، خُلف وعده های آنها و ادامه تهدیدات این کشور دید که دیگر برای خودش چاره ای نمی بیند تا از استقلال و تمامیت ارضی کشور در مقابل تبهکاران متجاوز جهانی، به دفاع برخیزد. تمام تلاش دولتهای قبلی و فعلی، به ویژه روحانی برای نزدیکی به آمریکا با شکست کامل روبرو شد و آنها از تهدید و تجاوز و دروغ در منطقه دست برنداشتند. پیدایش وضعیت جدید در منطقه به نفع ممالک منطقه، به نفع ایران، سوریه، لبنان، عراق، یمن و حتی ترکیه خواهد بود، تا از پان ترکیسم، پان عثمانیسم و پان اسلامیسم و حمایت از داعش دست بردارد. مناسبات سیاسی کشورهای منطقه در حال دگرگونی جدی می باشد. امارات متحده عربی و عربستان و متحدان آنان به سمت تلاشی پیش می روند و ناچارند موقتا از تحریکات علیه ایران دست بردارند. مردم یمن از حالت دفاعی به مرحله یورش روی می آورند و تخت و تاج آل سعود متزلزل می شود. منطقه آبستن حوادث فراوان است، ولی این تحولات فعلا در جهت مثبت به نفع استقلال، تمامیت ارضی و امنیت منطقه پیش می رود.
حضور هواپیماهای جنگنده روسیه در ایران، محاسبات تبهکارانه تجاوزگران امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه را برهم زد
 toufan (2)
توفان (ارگان مرکزی حزب کار ایران) شـماره 198 شهریور ماه  1395ـ سپتامبرسال 2016
مردم ایران از دادن پایگاه به دول بیگانه تجارب خوبی ندارند. امپریالیستها سالها کوشیدند تا از پیمان بغداد و سپس پیمان تجاوزکارانه سنتو و حضور 50 هزار مستشاران نظامی آمریکائی با مصونیت قضائی در ایران، برای سرکوب مردم ایران، نقض استقلال ایران و تجاوز به خلقهای منطقه استفاده کنند. در راس این خیانتها، شاه این عامل دست نشانده امپریالیسم در منطقه به عنوان ژاندارم منطقه قرار داشت. انقلاب بهمن، علیرغم شکستش که به سلطه امپریالیسم در ایران خاتمه و شاه خائن و خودکامه را فراری داد، به جمعبندی از تجارب گذشته پرداخت و در اصل 146 قانون اساسی آورد: «استقرار هر گونه پایگاه نظامی خارجی در کشور هر چند به عنوان استفاده‏های صلح‏آمیز باشد ممنوع است». البته قانون اساسی جمهوری اسلامی نکات نانوشته ای دارد که بر اساس منافع اسلام تعیین می گردد و تفسیر این نکات به عهده ولی فقیه است که ابزارِ حکمِ حکومتی را در دست دارد. این است که درگیری حقوقی در این عرصه، روشنگر هیچ رویدادی نیست. مسئله را باید صرفا سیاسی ارزیابی کرد.
russia, air force
در 31 ماه مرداد 1395 مطبوعات جهان خبر دادند که هواپیماهای جنگنده روسی از پایگاهی در غرب ایران(همدان) به مواضع تروریستهای داعش در سوریه حمله کرده اند. این خبر مانند بمب در غرب منفجر شد. گرچه دولتمردان غربی تلاش کردند خونسردی خویش را حفظ کنند و این را امری عادی جلوه دهند، ولی قدرت انفجار این بمب بیشتر از آن است که به شهر حلب محدود شود. قدرت انفجار این بمب همه بمبهای تروریستهای همدست امپریالیستها در کشورهای ناتو را، تحت الشعاع قرار داد و این را همه امپریالیستهایِ متجاوز غربی به خوبی می دانند.  
متعاقب این خبر عده ای از نمایندگان مجلس از حکومت وقت در ایران توضیح خواستند و برخی آنرا مغایر قانون اساسی ایران دانستند. اقای بروجردی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی بیان کرد: «پرواز هواپیماهای روسی از همدان بر اساس مصوبه شورای عالی امنیت ملی است». علاءالدین بروجردی با اشاره به موضوع همکاری نظامی ایران و روسیه برای استفاده از پایگاه هوایی همدان اظهار داشت: «آنچه که در پایگاه نوژه همدان رخ می دهد پرواز هواپیماهای روسیه است که بر اساس مصوبه شورای عالی امنیت ملی و در چارچوب همکاری های چهارجانبه ایران، روسیه، سوریه و عراق است. این همکاری با مصوبه شورای عالی امنیت ملی انجام می شود و مغایرتی با قانون اساسی ندارد، چرا که پایگاه هوایی همدان نه پایگاه روسی شده و نه جنگنده ای در پایگاه نوژه مستقر شده است.».
به سخن دیگر شورای امنیت ملی حق استفاده گذرا را در شرایط کنونی و یا در آینده برای ناوگان هوائی روسیه محفوظ داشته است. البته می شود بحث در مورد زمینه حقوقیِ واگذاری پایگاه نظامی به بیگانه را حتی به صورت گذرا مدتها ادامه داد و در پای تفسیرهای گوناگون از منافع اسلام سالها ذکر گرفت، ولی این درگیری های حقوقی به مشکل سیاسی منطقه پاسخی نخواهد داد و امپریالیسم جهانی از تکه تکه کردن منطقه و حمایت از تبهکاران القاعده، داعش و النصر و اپوزیسیون خودفروخته سوریه و یا ایران دست بر نخواهد داشت.  مسئله استفاده کنونی امپریالیسم روسیه از پایگاه نوژه را باید در چارچوب سیاسی روز، بطور مشخص و بر اساس منافع راهبردی خلقهای منطقه از جمله ایران مورد ارزیابی قرار داد. به نظر حزب ما بحث حقوقی در این زمینه محلی از اِعراب ندارد و بحثی گمراه کننده است.
امپریالیسم آمریکا در پی طرح استقرار خاورمیانه بزرگ و برهم زدن جغرافیای سیاسی منطقه با یاری صهیونیسم است. امپریالیسم آمریکا با همدستی یارانش در منطقه دریائی از خون ایجاد کرده، ممالک را برهم ریخته، میلیونها نفر را به قتل رسانده و میلیون ها نفر را آواره کرده است و هنوز نیز به سیاستهای جنگ طلبانه و آدمکشانه خویش در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن و… ادامه می دهد و از تبهکاران داعش و نیروهای تجزیه طلب سوریه برای نابودی سوریه، با تمام قوا به اشکال گوناگون در عرصه های نظامی، حقوقی، تبلیغاتی، مالی، و اخیرا «انساندوستانه» و… حمایت می کند. امپریالیستها به رهبری آمریکا 5 سال آزگار، تمام اسلحه، وسایل نقل و انتقال، اطلاعات ماهواره ای، خدمات تدارکاتی و بهداشتی و پزشکی داعش را با همدستی ناتو، ترکیه، عربستان سعودی، کویت، قطر و همه دارو دسته های ارتجاعی امارات متحده عربی تامین کردند، ولی درمقابل مقاومت ملتهای عراق، افغانستان، سوریه، لبنان و یمن کاری از پیش نبرده اند. سیاست امپریالیسم تقویت تروریسم، نقض حقوقِ دولتهای ملی و نقض آشکار حقوق بشر است. این سیاست، سیاست خون و آتش است و باید این خونخواری و تبهکاری را متوقف نمود، در غیر این صورت آتشِ بی خانمانی و تخریب و فقدان امنیت دامن تمام منطقه را می گیرد. تلاشهای ارتش دست پرورده داعش برای خرابکاری در ایران از طریق مرزهای ترکیه، عراق و پاکستان و حمایت حامیان آنها، تا کنون با شکست کامل روبرو بوده است. 
آمریکا که از حضور هواپیماهای جنگنده روسی شگفت زده و خشمگین شده بود، طبق معمول به دروغ مدعی شد که این اقدام مغایر قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل است. نشریه روسی اسپوتنیک در تمسخرِ آقای جان کری وزیر امور آمریکا نوشت خوب است: «همچنین طرف آمریکایی آگاهی بیشتری از قطعنامه شورای امنیت کسب کند که در آن دریافت اجازه شورای امنیت سازمان ملل متحد برای فروش، تحویل یا استفاده از هواپیماهای جنگی برای ایران مورد اشاره قرار گرفته است». این نشریه به نقل از سخنان کوناشنکوف گفت: «ضمنا به نمایندگان وزارت امور خارجه(آمریکا) بار دیگر توصیه می کنم با مداد در نقشه جغرافیا علامت بزنند و برای خود مشخص کنند که سوریه کشوری مستقل است. وی همچنین به نبود قطعنامه شورای امنیت و یا اجازه دولت سوریه برای بمباران سوریه توسط آمریکا اشاره کرد.».
 
هواپیماهای امپریالیسم آمریکا نه تنها بدون اجازه دولت رسمی بشار اسد به بمباران در مناطق شمال سوریه بر ضد مخالفان آمریکا مشغول است، حتی مستشار و نیروی زمینی نیز برخلاف منشور ملل متحد برای تلاشی و تجزیه سوریه در بعد از شکست داعش و برای حمایت از اسرائیل، وارد خاک سوریه کرده است و به خرابکاری اشتغال دارد. ارتش آمریکا که تا دیروز با حمایت از داعش به قتل عام کردهای شمال سوریه مشغول بود، بیکباره نقاب «حامیان خلق کرد سوریه» را به چهره زده است تا همان سیاست سابق را با اشکال جدید اجراء کند. جالب این است که کردهای سوریه که در کنار ارتش ملی سوریه بر ضد امپریالیسم، عثمانی بزرگ و پان اسلامیسم می جنگیدند، بیکباره فریب امپریالیسم آمریکا را خورده و به همدست آنها بدل شده و با خوشخیالی در انتظار دریافت حق تعیین سرنوشت خویش از دست اوباما هستند و بر ضد تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی سوریه به عنوان چماق بزرگ امپریالیسم در شمال سوریه عمل می کنند. ناسیونال شونیسم فقط نابینائی و نفرت ملی تولید می کند و مانند خنجری از پشت است.
این روشن است که امپریالیسم آمریکا از وضعیت جدید سیاسی در منطقه به شدت خشمگین باشد. نشریه نیویورک تایمز با دغدغه خاطر نوشت: «استقرار بمب افکن های روس در ایران خطرناک است!». نیویورک تایمر حقیقت را می گوید. استقرار این بمب افکنها هم برای آمریکا، هم برای اسرائیل، هم برای عربستان سعودی و هم برای داعش و هم برای همه متحدان جدید آمریکا در منطقه خطرناک است. آنها باید از این امکان جدید بالقوه بهراسند و حساب کار خویش را بکنند. همین نشریه اضافه می کند: «تحلیلگران بر این باورند که استقرار جنگنده های روسیه در همدان، نفوذ سیاسی مسکو در خاورمیانه را گسترش خواهد داد و همگرایی فزاینده منافع میان مسکو و تهران را سرعت خواهد بخشید». اهمیت این همکاری گذرای نظامی ایران و روسیه در پروازهای جنگنده های روسی از پایگاه نوژه، برای آزادی سوریه، برای نابودی داعش که می خواستند، آنها را به ایران صادر کنند، نیست، بلکه در این است که توازن قوای سیاسی و نظامی را در منطقه به صورت راهبردی و ریشه ای برهم می زند و یک سیاست راهبردی تعیین کننده در منطقه است. این همکاری برخی تابوها را شکسته و زمینه توافقات نظامی بعدی را فراهم می آورد. دیگر صهیونیستهای اسرائیل نمی توانند به راحتی ایران را به حملات تجاوزکارانه تهدید کنند، دیگر روسای جمهور آمریکا نمی توانند با خودپرستی و غرور امپریالیستی بدون پرده پوشی مدعی شوند: یا نوکر و دست نشانده ما و یا دستور حمله به ایران دوباره در کشو و یا روی میز آنها قرار دارد، دیگر عربستان سعودی نمی تواند با اشاره آمریکا و توافق صهیونیسم و همدستی با اسرائیل مدعی شود که می خواهد سرِ مار ایران را بکوبد و ایران را با خرید مبالغ عظیم تسلیحات نظامی از امپریالیستها و رقابت در عرصه تولید اضافی نفت، نابود سازد. این تاکتیک حسابگرانه روسیه و ایران چه گذرا و چه دائمی تمام محاسبات سیاسی منطقه را برهم زده است. ایران دوست امپریالیسم روسیه نیست و هیچوقت نبوده است، ترکیه ی مشکوک و نامطمئن نیز هیچگاه دوست روسیه نبوده است، ولی سیاستهای تجاوزکارانه امپریالیسم با منطقِ «یا نوکر ما و یا جنگ با شما»، کار را در منطقه و حتی اوکرائین به جائی رسانده است که زمزمه «اتحاد بزرگ» روسیه، ایران و ترکیه، در فضای ذهنی عمومی، در راه است. پوتین به رهبری امپریالیسم ضعیف روس از واقعبینی و نرمش سیاسی وافری برای ارزیابی از اوضاع جهان برخوردار است. امپریالیسم آمریکا که تصور می کرد با قلدری می تواند همه خلقهای منطقه را به اسارت خود در آورد، حال در منجلابی که متحدانش از جمله ترکیه و عربستان سعودی در منطقه ایجاد کرده اند، دست و پا می زند و نمی داند خودش را چگونه از یمن و سوریه بیرون بکشد. عربستان سعودی با کشتار مردم یمن از شیعه گرفته تا سنی کار را به جائی رسانده است که در این قمار سیاسی، هستی آل سعود را به خطر انداخته و به قمار بزرگی از روی سفاهت و خودپسندی سیاسی و رویای سرکردگی در منطقه دست زده است. آنها نه تنها در سوریه شکست خورده اند، نه تنها در یمن شکست خواهند خورد، نه تنها روسیه را بر ضد خود تحریک کرده اند، نه تنها با نزدیکی با اسرائیل آبروی خویش را در نزد خلقهای عرب از بین برده اند، حتی متحدان خویش نظیر ترکیه و بسیاری ممالک اروپا را نیز از دست داده اند. با زور دلارهای نفتی نمی شود ارتشهای اجیر و استعماری و سرکوبگر به یمن فرستاد و اوضاع منطقه را مشوب کرد. هم اکنون موشکهای روسی نوع اسکاد شهرهای هم مرز یمن در عربستان سعودی را هدف خود قرار داده است و به برتری هوائی عربستان و متحدانش خاتمه می دهد. عربستان باید آماده جنگ زمینی بر ضد پارتیرانهای با تجربه و جنگجوی یمن شود که سالها بر ضد قوای خارجی مبارزه کرده و در این عرصه تجربه دارند. نزدیکی سیاسی و استراتژیک ایران و روسیه و استفاده روسیه از پایگاههای هوائی ایران حتی به صورت گذرا، محتملا سرآغاز نزدیکی نظامی بیشتری است و این تمام محاسبات امپریالیسم غرب در حمله به ایران و نقض استقلال ایران را برهم می زند. امپریالیستها هر چقدر داعش و اپوزیسیون ایرانی تریبونال لندن را که متحد عربستان سعودی و دادگاه کیفری لاهه هستند، تقویت کنند، قادر نخواهند بود، علیرغم وجود رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی، مردم ایران را به همکاری با داعش و خیانتکاران ضد وطن برای نابودی ایران وا دارند. سرنوشت فلاکت آور مجاهدین خودفروخته و ضد خلق در مقابل ماست. برخورد به مسئله استفاده از پایگاههای نظامی ایران، به صورت گذرا، توسط حتی امپریالیسم روسیه را، باید در متن واکنش طبیعی ایران نسبت به تهدیدات بیکران آمریکا، تبلیغات ریاکارانه و دروغگوئی ها، خُلف وعده های آنها و ادامه تهدیدات این کشور دید که دیگر برای خودش چاره ای نمی بیند تا از استقلال و تمامیت ارضی کشور در مقابل تبهکاران متجاوز جهانی، به دفاع برخیزد. تمام تلاش دولتهای قبلی و فعلی، به ویژه روحانی برای نزدیکی به آمریکا با شکست کامل روبرو شد و آنها از تهدید و تجاوز و دروغ در منطقه دست برنداشتند. پیدایش وضعیت جدید در منطقه به نفع ممالک منطقه، به نفع ایران، سوریه، لبنان، عراق، یمن و حتی ترکیه خواهد بود، تا از پان ترکیسم، پان عثمانیسم و پان اسلامیسم و حمایت از داعش دست بردارد. مناسبات سیاسی کشورهای منطقه در حال دگرگونی جدی می باشد. امارات متحده عربی و عربستان و متحدان آنان به سمت تلاشی پیش می روند و ناچارند موقتا از تحریکات علیه ایران دست بردارند. مردم یمن از حالت دفاعی به مرحله یورش روی می آورند و تخت و تاج آل سعود متزلزل می شود. منطقه آبستن حوادث فراوان است، ولی این تحولات فعلا در جهت مثبت به نفع استقلال، تمامیت ارضی و امنیت منطقه پیش می رود. تصمیم دولت چین برای حمایت از دولت مشروع و قانونی سوریه و مبارزه با داعشِ آمریکائی و همدستانشان، اقدامی در جهت صلح و حمایت از منشور ملل متحد است. این همکاری که با توافق دولت کنونی و مشروع سوریه، صورت می گیرد، هم از نظر سیاسی و هم از نظر نظامی دارای اهمیت فراوان است. حزب کارایران(توفان) در چارچوب مصوبات کنگره پنجم خویش که تضعیف امپریالیسم متجاوز ناتو را در شرایط مشخص کنونی به نفع صلح و آسایش مردم جهان ارزیابی می کند و از حقوق ملل، حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی آنها در مقابل تجاوز آمریکا که با دروغپردازی و ریاکاری همراه است، حمایت می نماید، این سیاست را بطور عینی مفید و به ضرر امپریالیسم مسلط و تجاوزکار در جهان می داند.
********
حملاتی که امروز به روسیه انجام می گیرد، نه به خاطر دوپینگ است، که همه ممالک امپریالیستی و صهیونیستی از آن استفاده می کنند، بلکه به خاطر رقابتها و تبانی های جهانی و تلاش برای منفرد کردن این امپریالیسم ضعیف است. امپریالیستهای غرب که روسیه را به بازی نمی گرفتند، حال ناچارند در سوریه و اوکرائین، در ایران و خاور میانه و در آمریکای لاتین وی را به حساب آورند و سهم وی را منظور دارند. شکست سیاستهای توسعه طلبانه ناتو به ویژه آلمان در اوکرائین و ترکیه و سوریه واکنشی ایجاد کرده است که روسیه را در عرصه ورزشی با بیرون کشیدن «زیرپوشهای کثیف» دوپینگی به مصاف به طلبد و حداقل در این عرصه پیروز شود.

toufan1

المپیک صحنه ای برای رقابتهای سیاسی غارتگران و فریب مردم

المپیک سی و یکم در کشور برزیل، در شهر ریو دو ژانیرو برگزار شد. در آستانه برگزاری این المپیاد با رویای رقابتهای سالم ورزشی در سطح جهانی، جنگ تبلیغاتیِ سیاسی زننده ای، میان امپریالیستها در گرفت. بر اساس اسناد گزینشی که پژوهشگران آلمانی با سیاست منفرد کردن رقیب روسی خویش در همه عرصه ها منتشر کردند، دستگاه فاسد ورزشی روسیه در گنداب استفاده از مواد توانساز غرق است و سالها به صورت سازمان یافته ورزشکاران روسی را در میدانهای ورزشی با این مواد تغذیه می کرده است. به این جهت هجوم تبلیغاتی عظیمی علیه روسها و افشاء اقدامات آنها انجام پذیرفته است، تا برای «پاکیزه کردن محیط ورزش» مانع شرکت ورزشکاران روسیه که بسیاری رکورددار جهان هستند، در مسابقات المپیک شوند. البته حمله به المپیادهای برگزار شده در روسیه، داستان طولانی دارد و هربار به بهانه «پاکیزه نگهداشتن محیط ورزش»، روسها آماج یورش قرار می گیرند تا سیاست منفرد کردن روسیه در رقابت با سایر امپریالیستها کامل شود. این دستآویزها، زمانی کاملا رنگ سیاسی دارد و زمانی نیز «بیرنگی» سیاسی آنرا، رنگ ورزشی می زنند. در عرصه این کارزار سیاسی-تبلیغاتی-ورزشی، آمریکا، انگلیس و آلمان بر دیگران سبقت می گیرند. در رویداد اخیر فشار به مقامات ورزشی جهانی به اندازه ای بود که اتخاذ تصمیم قطعی یا به تاخیر می افتاد یا از مرجعی به مرجع دیگر پاس داده می شد. هدف این بود تا مقامات مربوطه را وادار کنند، به هر قیمت از ورود ورزشکاران روسیه به میدانهای رقابتهای ورزشی جهان جلوگیری کنند تا ورزشکاران خودی مدالهای طلای المپیک را درو نمایند. این شیوه کثیف مدعیان دموکراسی و ورزشِ سالم، کثیفتر از استفاده نامشروع ورزشکاران روسی با یاری حمایت دولتی از مواد توانساز است. مشتی دزد با فریاد دزد را بگیر به میدان آمده اند تا دزدی های خویش را بپوشانند.
رئیس دانشگاه، همراه با استادان بخش پزشکی مربوط به امور ورزشی از تحقیقاتی که توسط مسئولان دانشگاهی در امور مربوط به کشف و اختراع داروهای توانبخش و دستکاری شده انجام می شده است، کاملا با خبر بوده اند. یک دانشگاه دولتی که بودجه آنرا دولت پرداخت می کند، تمام هم و غم خود را بر این قرار داده است که با تقلب و فریبکاری و استفاده از حرص انفرادی برای کسب مزایای اقتصادی و خودنمائی ورزشکاران، جوایز و مدالهای المپیک و رقابتهای ورزشی جهان را نصیب ورزشکاران کشور خاصی کند، تا این کشور بتواند در جهان به ورزشکاران خویش ببالد، به دنیا فخر بفروشد، از نفوذ سیاسی و معنوی برخوردار شود و دکان دو نبش در چهار راههای رقابتهای جهانی و نژادی و سیاسی و اقتصادی بگشاید.
به پیشنهاد مقامات ذینفع، کلینیکی جداگانه برای این منظور ساخته می شود که مخارج ساختمان آن 10 میلیون یورو در سال 1970 بوده است. مبلغ 60 درصد این مخارج را دولت مرکزی و 40 در صد باقیمانده را دولت ایالتی و شهرداری منطقه ای تقبل کرده اند.
مسئولان پزشکیِ بخشِ ورزشی، توسط داروهای توانبخش خویش، تیم فوتبال جهانی را با داروهای توانساز به صورت هرکولهایِ با پشتکار و دونده هایِ خستگی ناپذیرِ صحنه های فوتبال در آورده، و آنها را از یک پیروزی به پیروزی دیگر رهنمون شده اند. وقتی سرانجام پرونده این تقلبات در یک دانشگاه رسمی دولتی بر ملا شد، دانشگاهی که با جان ورزشکاران بازی می کرده است، یکی از مطلعان بیان کرد: «تجربه به من در اینجا نشان داد که موارد استفاده از دوپینگ به صورت عالی سازماندهی شده اند و  سازماندهیِ برقراریِ سکوتِ مطلق، با موفقیت پیشرفته است».
کنسرنها وشرکتهای بزرگ از این ورزشکارانِ ساختگی، برای تبلیغات محصولات خویش استفاده می کردند و می کنند و مردم جهان را با توصیه های آنها در استفاده از کالاها و یا تغذیه مواد خوراکی فریب می داده اند و می دهند. به این ترتیب ورزش وسیله شستشوی مغزی قرار می گیرد.
اشتباه نکنید، ما در اینجا با حمایت دستگاه دولتی روسیه و پوتین برای این تقلب روبرو نیستیم؛ ما از تقلب دولت فدرال آلمان برای بیان حقانیت نظام اقتصادی آلمان در رقابت با آلمان دموکراتیک در گذشته و ادامه این سیاست تا حال صحبت می کنیم.
نشریه همشهری آنلاین تحت عنوان: «افشای کمک سازمان‌یافته دولت آلمان به دوپینگ» در تاریخ 14/05/1392نوشت:
«نتایج یک بررسی مطالعاتی نشان می‌دهد که دولت آلمان سال‌ها به طور سازمان‌یافته در مورد مواد نیروزا(دوپینگ) تحقیق و از این مواد استفاده کرده است. این مواد در رشته‌های گوناگون ورزشی، از جمله فوتبال استفاده شده‌اند.
به موجب گزارش وب‌سایت هفته‌نامه آلمانی «دی تسایت» در روز شنبه(۳ اوت/۱۲ مرداد 1392)، طبق بررسی مطالعاتی منتشرنشده دانشگاه هومبولت آلمان، دولت این کشور طی سال‌های جنگ سرد نه تنها پژوهش‌هایی بر روی مواد دوپینگی انجام داده، بلکه از این مواد استفاده نیز کرده است.
این وب‌سایت به نقل از روزنامه آلمانی «زود دویچه» نوشته است، در گزارش ۸۰۰ صفحه‌‌ای این دانشگاه جزئیات و ابعاد پژوهش‌ها‌ی انجام‌شده در مورد دوپینگ و کاربرد آن روشن شده است.
بنا بر این گزارش، دست کم از سال‌های دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد ورزشکاران در آلمان به صورت سازمان‌یافته و منظم دوپینگ شده‌اند.».
حال این دولت آلمان که تا خرخره در کثافت دوپینگ غرق است، دادستان کل برای ادعانامه علیه سوء استفاده های دولت روسیه(بخوانید پوتین و نه یلتسین و گورباچف-توفان) شده است. انسان از این همه ریاکاری، به حالت تهوع دچار می شود و از این همه دودوزه بازی و صحنه سازی در شگفت می ماند.
آرمسترانگ سلطان دوچرخه سواری آمریکائی در جهان، تمام عنوانهای قهرمانی خویش را از طریق استفاده از داروهای غیر مجاز به دست آورد. همه بر این حقیقت واقف بودند، ولی از ترس فشارهای دولت آمریکا سخنی نمی گفتند. این آقای قهرمان که سالها از میلیونها دلار مزایای تبلیغاتی و معنوی این عنوان تقلبی استفاده می کرد، سرانجام بعد از روشدن دستش در اثر فشارهای جهانی، به استفاده غیر مجاز و فریبکاری خویش اعتراف کرد. اعترافی که برای وی کوچکترین ضرری نداشت. زیرا نه وی را به زندان می اندازند، نه مزایای اقتصادی و ثروت افسانه ای را که از راه تقلب سازمانیافته سیاسی نصیب وی شده است، از وی بازستانده به نفر دوم این مسابقات-در صورت زنده بودن- که اکنون از نظر حقوقی نفر گمنام اول ولی بدون نام نشان شده است، می دهند و نه امکانات فراوان و مشهوریتی را که وی در اثر این نفوذِ ناشی از پیروزی، در طی سالهای گذشته به کف آورده و از آن استفاده کرده است، می توانند پس بگیرند. این روش در مورد همه ورزشکاران «هرکول شده» صادق است. این «هرکول»ها که از آنها ارزشهای دنیای ورزش امپریالیستی می سازند، باید برای جوانان این ممالک سرمشق های نمونه باشند. این «هرکول»ها فقط روسی و چینی نیستند، «عضو پیمان ناتو» نیز می باشند. دولت آمریکا این محدودیت را برای ماموران نظارت بر استفاده دوپینگ ایجاد کرده است که آنها حق ندارند ورزشکاران آمریکائی را بدون اطلاع قبلی آزمایش کنند. برای انجام آزمایش باید از سه ماه قبل، تاریخ آزمایش را به آنها اطلاع دهند تا آنها خود را برای آزمایش دوپینگ آماده گردانند. گرچه این محدودیت همه دانسته که سرپوشی بر استفاده دوپینگ از طرف ورزشکاران آمریکائی  به شمار می آید، ولیرسانه های غربی جرات ندارند بر ضد آن اعتراض کنند. زیرا همه این دستگاههای عریض و طویل المپیک از فشار و تهدید آمریکا می ترسند. آمریکا با گردن کلفتی و دستکاریِ توانِ ورزشکاران، یکی بعد از دیگری مدالهای المپیک را درو می کند. برخی از قهرمانان آمریکائی در رشته دو و میدانی به آنچنان رکوردهای جهشی و غیر قابل تصوری دست پیدا می کنند که فقط موجبات پوزخند ورزشکاران سالم را فراهم می آورند. این است سرنوشتِ شومِ نقشِ امپریالیسم در ورزش و محیط کثیفی که ایجاد کرده اند و مانع می شوند تا ممالک وابسته و ضعیف با امکانات و نفوذ کم خویش به رتبه های بزرگ ورزش دست پیدا کنند.
 
حملاتی که امروز به روسیه انجام می گیرد، نه به خاطر دوپینگ است، که همه ممالک امپریالیستی و صهیونیستی از آن استفاده می کنند، بلکه به خاطر رقابتها و تبانی های جهانی و تلاش برای منفرد کردن این امپریالیسم ضعیف است. امپریالیستهای غرب که روسیه را به بازی نمی گرفتند، حال ناچارند در سوریه و اوکرائین، در ایران و خاور میانه و در آمریکای لاتین وی را به حساب آورند و سهم وی را منظور دارند. شکست سیاستهای توسعه طلبانه ناتو به ویژه آلمان در اوکرائین و ترکیه و سوریه واکنشی ایجاد کرده است که روسیه را در عرصه ورزشی با بیرون کشیدن «زیرپوشهای کثیف» دوپینگی به مصاف به طلبد و حداقل در این عرصه پیروز شود.
ورزش همواره یک عرصه سیاسی مبارزه طبقاتی و رقابتهای امپریالیستی بوده و باقی خواهد ماند. امپریالیستها در المپیاد یازدهم در برلن که آنرا «المپیاد صلح» می نامیدند، به حمایت از هیتلر پرداختند. ورزشکاران ایتالیائی و فرانسوی و متحدان هیتلر با سلامهای نازی از مقابل هیتلر رژه رفتند، تا نقاب صلح به چهره این جنایتکار بشری بزنند و وی را تطهیر کرده و مردم جهان را فریب دهند. توماس مان نویسنده بزرگ انساندوست، در طی بیانیه ای از روسای همه ممالک شرکت کننده خواست، در این المپیاد جنگ افروزانه و ضد بشر شرکت نکنند که آغاز فاجعه برای بشریت است. تنها اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به رهبری استالین این المپیاد جنگ افروزانه را که زیر نقاب «صلح طلبی» برای فریب مردم و با صحنه سازی و همدستی سایر امپریالیستها و با تبلیغات ضد بلشویسم برای آماده کردن تجاوز به شوروی صورت می گرفت، تحریم کردند و در آن شرکت ننمودند. ریاکارانی که امروز از دوپینگ می نالند در آن روز سرمست باده پیروزی هیتلر در جنگ آتی با سوسیالیسم بودند برای هیتلر آرزوی موفقیت داشتند.
 
کارگران در گذشته میان خویش رقابتهای رفیقانه برگزار می کردند تا روح دوستی و صمیمیت میان خلقها و زحمتکشان را تبلیغ نموده و ماهیت طبقاتیِ متمایزِ رقابتهای دوستانه و دشمنانه و کینه توزانه را از هم تفکیک کنند. برای کارگران و کمونیستها رقابتهای ورزشی باید رفیقانه و در خدمت دوستی میان مردم و نه کینه توزی ملی گرایانه کور باشد و منبعی برای نفرت و جنگ ایجاد نماید. باشگاههای ورزشی کارگران جهان در سال  1925 در فرانکفورت، و در سال 1931 در وین، در سال1936 در بارسلونا به عنوان «المپیاد خلق» که با آغاز جنگ داخلی با هجوم سلطنت طلبان خون آشام، خاتمه یافت و در 1937 در آنتورپن در هلند با پرچم «ضد جنگ و دیکتاتوری برای کار، آزادی و دموکراسی» به میدان آمدند و المپیادهای دوستی خلقها و کارگران را برپا کردند. بیش از نیم میلیون نفر مردم جهان بر این بازیها نظارت می کردند. برای نخستین بار کارگران در بخش جشن فرهنگی با شرکت چند هزار نفر، نمایش هنریِ پیدایش نظام سرمایه داری، استثمار کارگران، پیدایش سوسیالیسم و نابودی نظام سرمایه داری را، در المپیاد وین برگزار کردند. المپیک چین و بریتانیا که در خدمت تاریخ چین و بریتانیا بدون جنبه مبارزه طبقاتی آن بود، نسخه برداری ناشیانه ای از نمایش مبارزه طبقاتی کارگران در المپیاد کارگری در شهر وین به حساب می آمد. المپیاد کارگران در هلسینکی به خاطر جنایتکاری بورژوازی که رقابت را به عرصه های تسلیحاتی کشانید و جنگ جهای دوم را با دوپینگِ لیر و دلار  آغاز کرد، نتوانست برگزار شود و بعد از جنگ نیز پیروزی سوسیالیسم در بخش بزرگی از جهان به رهبری رفیق استالین، پرچم المپیادهای کارگری را با حکومتهای کارگری به دست گرفت که با خیانت رویزیونیستها به شکست انجامید.
امروز در المپیاد برزیل به جای تکیه بر سنت مبارزه کارگران، نمایش «بشردوستانه» تیم پناهندگان را با مقاصد شوم سیاسی عَلَم کرده اند. آنها به علل پیدایش پناهندگی که ناشی از جنگ، تروریسم، امپریالیسم و صهیونیسم است کاری ندارند، ولی برای عوامفریبی، عده ای را که از آنها می توانند در عرصه جهانی سوء استفاده تبلیغاتی کنند، به عنوان پناهنده به راه می اندازند، تا تبلیغات سیاسی نموده و حتی میلیونها دلار برای قهرمان سازی پناهنده ها خرج می کنند. در میان این پناهندگان حتی یک نفر فلسطینی که طولانی ترین تاریخ پناهندگی را به دوش خود می کشد، و قربانی صهیونیسم بین الملل است وجود ندارد، ولی در عوض از پناهندگان سوری سخن می گویند که در مقابل نمایندگان ورزشی حکومت مشروع سوریه در رقابتهای ورزشی شرکت می نمایند و بر ضد بشار اسد(بخوانید به نفع داعش-توفان) برای امپریالیستها رقاصی می کنند. و این شگرد جدید امپریالیستهاست که یک تیم قلابی در مقابل تیم مشروع هر کشوری که با آن موافق نیستند سر هم بندی کنند و به نقض حقوق مشروع کشورها و ملل حتی در عرصه ورزش بپردازند. اختراع این تیم پناهندگان در واقع حمایت از پناهنده ها نیست که آنها را به آتش می کشند و یا نظاره گر غرق آنها در دریاها هستند، بلکه ادامه همان سیاست تجاوزگرانه به حقوق ملتهاست که ما با نتایج آن در عراق ، افغانستان، لیبی، سوریه و… روبرو هستیم. این پناهنده ها، دانسته و یا ندانسته به آلت دست سیاستهای امپریالیستها بر ضد مصالح میهن خویش تبدیل می شوند. برای حزب ما این عده یک تیم پناهندگی ورزشی نیستند که شاید در هیچ رشته ورزشی نیز تخصصی نداشته باشند، بلکه کاروان متخصص تبلیغاتی برای پیشبرد مقاصد سیاسی امپریالیستها می باشند. درست مانند آن می ماند که فردا با آدمهائی نظیر منصور اُسانلو، «تیم کارگران ایران» را برای المپیاد ورزشی علم کنند.
******
جنبش کمونیستی جهانی همانند یک زنجیر پیوسته، وابسته، همانند رودخانه‌ای واحد و پرخروشی است که در مسیر خود همواره رنگ و روئی تازه می‌یابد، ولی مدام یک حرکت واحد را ترسیم می‌سازد، یک رودخانه معین و مشخص و با یک نام روشن خویش است. هم‌چنان که رودخانه در مسیر خود شاهد پیوستن جویبارها و رودهای کوچک، خویش است، جنبش جهانی کمونیستی نیز نیروی تازه ی خویش را از پیوستن مبارزان، رفقا و جریان‌های دیگر که به حقانیت این جنبش پی‌برده‌اند، کسب می‌نماید. همه خود را به امواج رشد‌یابنده این رودخانه می‌سپرند و به این سان وحدت تکامل یابنده جنبش را تقویت می‌سازند. روشن است که در شرایط بحرانی کنونی ما با امواج رشد یابنده این رودخانه روبرو نیستیم و دوران عقب نشینی موقت و تشتت فکری و سازمانی را می‌گذرانیم، ولی این نیز گذراست. همه کمونیست‌هائی که وارثان به حق این جنبش‌اند، وارثان دوران نقاه و شکست آن نیز هستند. وارثان تداوم و تکامل این جنبش و پرچم‌داران مسیر آنند. هم‌چنان که پیروزی‌ها و دوران قدرت جنبش کمونیستی از آن ماست، شکست‌ها و ضعف‌های آن نیز بخشی از جنبش کمونیستی و نهایتا بخشی از ما، از کوله بار ما هستند. ما پرچم‌داران و وارثان تمام دوران جنبش جهانی کمونیستی هستیم. ما وارثان پستی‌ها و بلندی‌ها، همه شکست‌ها و موفقیت‌های این جنبش هستیم.
toufan

کمونیست‌ها وارثان تکامل در جنبش کمونیستی‌اند

در گزارش پنجمین کنگره حزب کار ایران(توفان) چنین می‌خوانیم: «حزب کار ایران (توفان) خاطرنشان ساخت که حزب ما، وارث سنت‌های جنبش کمونیستی ایران، حزب توده ایران تا موقعی که به مارکسیسم – لنینیسم وفادار بود، سازمان مارکسیستی- لنینیستی توفان تا به امروز می باشد.»
به عبارت دیگر ما همواره چه در عرصه تفکر و چه در عرصه عمل خویش، خود را بخش جداناپذیری از جنبش کمونیستی جهانی از آغاز آن، از ظهور چهره‌های درخشان مارکس و انگلس و سپس لنین و استالین و جنبش‌های اجتماعی، سیاسی ناشی از این تداوم و تکامل مبارزه می‌دانیم؛ و نه تنها می دانیم، بلکه عملا نیز ادامه دهنده این جنبش هستیم. این بار نیز بدان معنی است که تمام جریانات انحرافی که در درون و یا بیرون این جنبش به‌ وجود آمده و عمدتا خود را تحت لوای دفاع از منافع طبقه کارگر و زحمتکشان و با پرچم مارکسیستی، سوسیالیستی، کمونیستی(چه کارگری و چه غیر آن) عرضه داشته اند و با مبارزه قاطع رهبری مارکسیستی-لنینیستی(تحت رهبری لنین و یا استالین) به موزه تاریخ روانه شدند؛ در این تکامل جنبش کمونیستی نقش ترمز کننده و در نهایت ضد کارگری و ضد مارکسیستی را بازی کرده‌اند. متاسفانه بروز رویزیونیسم خروشچفی در حزب کمونیست شوروی نه تنها به تصفیه کمونیست‌های وفادار منتهی شد، بلکه امکانات وسیع بروز افکار انحرافی و نفوذ مجدد همه اپورتونیست‌ها و خائنین به طبقه کارگر(از تروتسکیست‌های اصیل و غیر اصیل تا منشویک‌های رنگارنگ و اکونومیست‌های جدید) را در ارگان‌های رهبری حزب و دولت شوروی فراهم ساخت.
در صحنه جهانی حزب کمونیست چین تحت رهبری مائو و حزب کار آلبانی و در راس آن انورخوجه پرچم مبارزه با رویزیونیسم را برافراشتند. در عین حال کمونیست‌های وفادار و احزاب کمونیستی جهان نیز در مسیر وفاداری به آرمان‌های طبقه کارگر و ایده‌آل کمونیستی روان گشتند.
در ایران حزب توده که زمانی به حق در رأس مبارزات ضد امپریالیستی و در جهت احقاق حقوق طبقه کارگر ایران و در جهت سوسیالیسم فعالیت می‌کرد، دچار رویزیونیسم گشت و به اردوگاه بورژوازی پیوست. سه رفیق از رهبری این حزب، سغائی، قاسمی و فروتن از حزب توده گسستند. پس از درگذشت سغائی، رفقا قاسمی و فروتن سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان را ایجاد کردند. بدین ترتیب سنت جنبش کمونیستی جهانی که زمانی حزب کمونیست ایران به رهبری تقی ارانی و سپس حزب توده ایران پرچم‌دار آن بودند، به دست سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان ادامه یافت و اکنون حزب کار ایران(توفان) ادامه این تکامل است. حال هر آن کسی که خود را وابسته و پیوسته به این تکامل می‌بیند، هر آن کسی که خود را جزئی از این تکامل می‌بیند و هویت خویش را در آن می‌یابد؛ بخشی اگرچه کوچک از این جنبش جهانی است؛ بخشی که وارث سنت‌های این جنبش است.
زمانی که ما عبارت «وارث جنبش کمونیستی جهانی» را به‌ کار می‌بریم، به تداوم و تکامل این جنبش معتقدیم و به آن می‌اندیشیم و هر فرد و یا گروه یا جنبشی که بار این تکامل طولانی و تاریخی را به دوش می‌کشد، وارث سنت‌های این جنبش است. وراثت، بیان تکامل و تداوم است.
و درست همین واژه و یا اصطلاح وارث است که گروهی از هواداران کمونیست(چه واقعی و چه غیر واقعی) را برانگیخته و به انواع گوناگون معترض آنند. آن عده که با مارکسیسم – لنینیسم و تاریخ تکامل جنبش کمونیستی به ویژه از زمان انقلاب اکتبر و رهبری لنین و یا حداقل از دوران ساختمان سوسیالیسم تحت رهبری استالین سرسازگاری نداشتند و جنبش کمونیستی را در بهترین حالت تا زمان مارکس و انگلس در ساخته‌های ذهنی خویش خلاصه کرده و ثابت نگاه داشته‌اند؛ تکامل و تداوم کمونیسم را به طور ذهنی منکر گشته و آن را نوعی «انحراف» از مارکسیسم قلمداد می‌نمایند. اینان اما هرگز پاسخی بر این پرسش ندارند که چنانچه دوران پرافتخار ساختمان سوسیالیسم تحت رهبری استالین در شوروی در انطباق با مارکسیسم نبوده است، پس مارکسیسم و کمونیسمی که آنان به آن معتقدند درکجا تکامل یافته است؟ و اگر در هیچ‌ کجا تکامل نیافته، علت این عدم تکامل و فرار «مارکسیسم» آنان از صحنه تاریخ چه بوده است؟
چگونه می‌توان تمام دست‌آوردها و موفقیت‌های شوروی سوسیالیستی در زمینه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و نظامی همه را نادیده گرفت، پیروزی شوروی سوسیالیستی را در جنگ میهنی بر نیروی فاشیسم جهانی به فراموشی سپرد، آن‌ها را «انحراف از مارکسیسم» قلمداد ساخت و در تاریک‌خانه تاریخ به عبث در جستجوی چیزی دیگر، چیزی غیر استالینی و غیر لنینی، چیزی که شباهت با مارکس و انگلس «مهربان» آنان داشته باشد، چیزی نو رفت؟ آیا این کوشش‌ها خاک در چشم توده‌های زحمتکش مردم افشاندن نیست؟
حتی از برخی هواداران مارکسیسم و مخالفین رویزیونیسم خروشچفی نیز شنیده می‌شود که نسبت به واژه «وراثت» حساسیت داشته و آن را غیر علمی و حتی بورژوائی و غیر مارکسیستی قلمداد می کنند. شاید حساسیت آنان از یکسان گرفتن وراثت در ثروت و مال و منال جهان با وراثت به مفهوم حلقه تکاملی و رشد جهان مادی و اجتماعی سرچشمه می‌گیرد. اما در قانون جوامع سرمایه‌داری این نوع وراثت نیز قانون‌مندی خود را داشته و به اصل و نسب فئودالی و یا بورژوازی و به هر صورت صاحبان زر و زور باز می‌گردد و قانون قضائی نیز آن را تأیید می‌کند. در جوامع انسانی که مبارزات طبقاتی، اجتماعی و ملی همواره در حال حرکت پیدایش و رشد و مرگ خویش هستند نیز این مبارزات هویت و شخصیت‌های به ‌دستآورده خویش را دارند و حامل آنند. طبقه کارگر دارای مبارزات صنفی و سیاسی خود است. زنان برای حقوق پایمال شده خود مبارزه می‌کنند و آن را از نسلی به نسل دیگر می‌سپارند. اینکه گذشت زمان و تغییر شرایط کهنه به نو، مُهر خویش را بر هر حرکت اجتماعی از جمله جنبش جوانان و یا زنان، منجمله جنبش سیاسی طبقه کارگر(به خوان جنبش جهانی کمونیستی) می‌زنند و به آن‌ها رنگ و شکلی نو می‌دهند؛ و حتی از یک کشور به کشور دیگر صفات و ممیزه‌های ویژه خود را دارند، هیچ‌ کدام در ماهیت و هویت آنان تغییری به ‌وجود نمی‌آورند. مخالفان استعمال «وارثان یک جنبش» در واقع مخالفان تکامل، تکاپو و رشد پدیده‌ها بر اساس واحد ماهیت خویش‌اند.
معمولا اکثر این گروه‌ ها، اکثر مخالفان وحدت و تکامل در جنبش جهانی کمونیستی و اکثر نق‌زنان و ایرادگیران – حتی با حسن نیت هم که باشد – ادعای وراثت در تکامل جنبش کمونیستی را وسیله حمله به وارثان این تکامل نموده و آنان را به انحصارگری متهم می‌سازند. تو گوئی عدم انحصار یعنی تبدیل و تعویض در مارکسیسم و یا تکامل به ضد آن. اختلاط و التقاط همه جریانات گوناگون در یکدیگر است. تکامل همواره بر اساس رشد و تحول تضاد اساسی و درونی هر پدیده بر اساس تکامل و رشد ماهیت آن پدیده صورت می‌پذیرد. مدخول کردن ترتسکیسم با مارکسیسم یعنی حذف مارکسیسم. التقاط ایدئولوژی‌های غیر و یا ضد مارکسیستی در درون جنبش کمونیستی یعنی اپورتونیسم و رویزیونیسم، یعنی پایان اعتلای کمونیسم و تبدیل آن به یک جریان بورژوازی سرمایه‌داری. حفظ هویت، اهداف و استراتژی عمومی جنبش کمونیستی و ادامه آن ربطی به انحصارگری ندارد. این اتهام تنها هدفی که دارد بازکردن در و دروازه دژ مارکسیسم به سوی حمله دشمن طبقاتی پرولتاریاست. وقتی ما واژه وارث جنبش کمونیستی را به‌ کار می‌بریم، به تداوم و تکامل این جنبش معتقدیم و هر جنبش یا فردی که بار این تکامل را به دوش می‌کشد، وارث سنت‌های این جنبش است. وراثت بیان تکامل و تداوم است.
جنبش جهانی کمونیستی یک حرکت طبقاتی است برای رهائی طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان از قید استثمار. احزاب کمونیست متشکل در آن بر اساس مارکسیسم – لنینیسم شکل یافته‌اند و با ابزار سیاسی، تشکیلاتی و ایدئولوژی منطبق با مارکسیسم – لنینیسم و هم‌چنین تجربه اندوزی از سنت‌های تکاملی آن از آغاز پیدایش تاکنون وحدت خویش را حفظ می کنند. مارکسیسم – لنینیسم به درستی چراغ راهنمای این احزاب، چراغ راهنمای جنبش کمونیستی است. بدون برافراشتن پرچم علمی مارکسیسم – لنینیسم، بدون برافروختن این چراغ راهنما نمی‌توان مدام در مسیر تاریخی پرولتاریا گام برداشت. می‌توان علی‌رغم اعتقاد و کسب علمیت مارکسیسم، اینجا و آن جا اشتباه کرد، ولی نمی‌توان تکیه‌گاه محکم برای تداوم در مسیر و ادامه راه داشت و نتیجتا به زودی به راه انحراف و بورژوازی کشیده خواهد شد. وراثت در امر سوسیالیسم و جنبش کمونیستی یعنی داشتن چنین تکیه‌گاه ایدئولوژیک و سیاسی، یعنی شناسنامه هویت سیاسی که روال حرکت گذشته، حال و سیر آینده را ترسیم می‌کند. جنبش کمونیستی انحصاری نیست.
شناسنامه آن متعلق به هر کس است که در مسیر تکاملی این جنبش ۱۷۰ ساله قراردارد. به آن متعلق است، از آن نیرو می‌یابد و خود را متعلق به آن می داند. حال چه در حزب واحد کمونیست متشکل است، چه بنا به هر دلیلی هنوز به آن نرسیده است. چه بنابر دلایل ذهنی و یا عینی دیگر به طرفداری و پشتیبانی ضمنی از جنبش کمونیستی کفایت می‌کند و در کنار آن از آن پشتیبانی می‌نماید و یا حتی هنوز نوجوان و یا کودکی بیش نیست. جنبش کمونیستی جهانی همانند یک زنجیر پیوسته، وابسته، همانند رودخانه‌ای واحد و پرخروشی است که در مسیر خود همواره رنگ و روئی تازه می‌یابد، ولی مدام یک حرکت واحد را ترسیم می‌سازد، یک رودخانه معین و مشخص و با یک نام روشن خویش است. هم‌چنان که رودخانه در مسیر خود شاهد پیوستن جویبارها و رودهای کوچک، خویش است، جنبش جهانی کمونیستی نیز نیروی تازه ی خویش را از پیوستن مبارزان، رفقا و جریان‌های دیگر که به حقانیت این جنبش پی‌برده‌اند، کسب می‌نماید. همه خود را به امواج رشد‌یابنده این رودخانه می‌سپرند و به این سان وحدت تکامل یابنده جنبش را تقویت می‌سازند. روشن است که در شرایط بحرانی کنونی ما با امواج رشد یابنده این رودخانه روبرو نیستیم و دوران عقب نشینی موقت و تشتت فکری و سازمانی را می‌گذرانیم، ولی این نیز گذراست. همه کمونیست‌هائی که وارثان به حق این جنبش‌اند، وارثان دوران نقاه و شکست آن نیز هستند. وارثان تداوم و تکامل این جنبش و پرچم‌داران مسیر آنند. هم‌چنان که پیروزی‌ها و دوران قدرت جنبش کمونیستی از آن ماست، شکست‌ها و ضعف‌های آن نیز بخشی از جنبش کمونیستی و نهایتا بخشی از ما، از کوله بار ما هستند. ما پرچم‌داران و وارثان تمام دوران جنبش جهانی کمونیستی هستیم. ما وارثان پستی‌ها و بلندی‌ها، همه شکست‌ها و موفقیت‌های این جنبش هستیم.
***
syria,western media warsyrian war,rebels_in_syria_behead_a_11_year_old_childsyria,boy-in-ambulance

امیدواری نسبت به مهلت تنفس

مقاله ای را که در زیر با عنوان «امیدواری نسبت به مهلت تنفس» می خوانید، گزارشی از دمشق است که خبرنگار نشریه «یونگه ولت» خانم «کارین لویکه فلد» ارسال داشته است. این مقاله بدون هر تفسیری به قدری گویاست که باید موجبات شرم همه ریاکاران امپریالیسم قرار گیرد. این مقاله نشان می دهد که امپریالیسم ناتو با چه وقاحتی درمورد سوریه دروغ می گوید، زور می گوید و جان مردم این کشور برایش کوچکترین ارزشی ندارد. آنها جان انسانها را وسیله ای کرده اند تا به تحقق سیاستهای تجاوزکارانه و مداخله گرانه خویش تحقق بخشند. کسانی که تا دیروز این گرازهای آدمخوار داعشی را از سراسر جهان جمع آوری کرده و با برنامه ریزی و تسلیح آنان به سوریه می فرستادند و سر بریدن و کشتار مردم سوریه را توسط آنها پنهان می کردند، از گاز سمی در جنگ استفاده می کردند و خود قاتل هزاران کودک فلسطینی هستند، حال که کار این قاتلان غربی دارد به انتها می رسد بیکباره بشر دوست از کار در آمده و از این آدمکشان در قالب «مردم غیر مسلح» که به دست بمباران روسها و بشار اسد کشته می شوند، به دفاع برخاسته اند. تصاویر ساختگی و یا شاید هم واقعی که تا دیرزو ارزش انتشار نداشتند و حالا دارند منتشر می کنند تا برای جنایات خویش و کشتن هزاران کودک دیگر سوری و لبنانی و فلسطینی توجیه بیافرینند. تو گوئی جنگ 6 ساله از زمان شکست داعش در حلب شروع شده است. نکته دیگر سکوت و یا دروغهای مطبوعات «دموکراتیک و آزادیخواه» غربی است که بر همه جنایات داعش و اربابان آنها پرده ساتر می کشد، اربابانی که حتی ارگانهای سازمان ملل متحد را در دست گرفته اند تا بر ضد ملل انجام وظیفه کند.
 
«بعد از اینکه مامور ویژه سازمان ملل متحد مسئول امور سوریه، اشتافان دِ میستورا(بخوانید عامل نقابدار داعش-توفان)، به عنوان اعتراض به ادامه جنگ در حلب، برگزاری نشست ممالک عضوِ «گروه های بین المللی حامی سوریه»(ISSG)، مرکب از گروه های عملیاتی برای امدادهای بشر دوستانه، در ژنو را در چهارشنبه گذشته به آینده موکول کرد، به نظر می رسد یک آتش بس 48 ساعته برای شهر حلب که از 4 سال به این طرف بر سرش جنگیده می شود به چشم می خورد.
سخنگوی وزرات دفاع روسیه ایگور کناشونکوف در روز پنجشنبه در مسکو اظهار داشت روسیه برای یک «پروژه آزمایشی» که در هفته آینده می تواند شروع بشود آماده است. در یک مهلت تنفسی انسانی 48 ساعته، باید مردم شهر از نظر غذائی تامین شوند. صنایع حیاتی زیربنائی که توسط حملات نیروهای مسلح نابود شده اند، می توانند تعمیر شوند. دو بار این «شورشیان میانه رو» قبلا تامین برق را که برای بکار انداختن پمپهای آب در حلب لازم بوده اند، منهدم ساخته اند. حکومت سوریه آتش بس را پذیرفته است. کناشونکوف ابراز داشت، حال باید «همکاران آمریکا» موافقت خود را اعلام دارند. و همچنین باید این «به اصطلاح اپوزیسیون میانه رو و سایر واحدهائی که در جنگ بر ضد ارتش سوریه در حلب شرکت دارند» موافقت خود را اعلام کنند. کمکهای غذائی مطابق نظر دِ میستورا باید همزمان در تمام شهر تقسیم شوند. کمک برای بخش غربی شهر باید از طرف حکومت سوریه که این منطقه را کنترل می کند، حمل شود. کمک برای بخشی از شهر که زیر کنترل «شورشیان میانه رو» است همانگونه که تا کنون انجام شده، باید از شهر قاضیان تپه در ترکیه بیاید، این کمکها از طریق وسایل نقلیه سازمان ملل متحد از این مرز ارسال می شوند. این منطبق است با مداخله انسانی در یک کشور مستقل که بر اساس حقوق ملل- و در این مورد مشخص دولت سوریه-  محق است با این اقدام موافقت کند. برای اینکه جلوی این تصمیم دولت سوریه گرفته شود، شورای امنیت سازمان ملل در 14 ژوئیه قطعنامه ای را به شماره 2165 به تصویب رسانید که در آن ادعا شده است به این موافقت «نیازی نیست».
 
دولت سوریه نگران است که همراه با کمکهای غذائی، محموله های ارسالی تسلیحات، فشنگ و جنگنده های جدید به بخش شرقی شهر وارد شوند. این امر یک بار بعد از آغاز توافق آتش بس آخری میان آمریکا و روسیه در فوریه 2016 رویداده است و هزاران جنگنده و اسلحه از ترکیه به حلب و به منطقه ادلیب وارد شده است. «نیروهای دفاعی متشکل از غیر نظامیان سوریه» و بهتر بگوئیم معروف به «کلاه سفیدها»، نامشان برای دریافت جایزه صلح مطرح گردیده است. این گروه به عملیاتی دست می زند که تماما در منطقه کنترل سایر گروه ها قرار دارد. رائد ال-صالح رهبر «کلاه سفیدها» از شورای امنیت سازمان ملل مکررا درخواست کرده است که به ایجاد یک «منطقه پرواز ممنوعه» رای دهد تا از این طریق به کار این گروه کمکی شود.
ایالات متحده آمریکا که بر اساس ادعای وزارت خارجه آمریکا به این گروه 40 میلیون دلار از طریق سازمان دولتی «آید»(Aid) کمک مالی کرده است، با وجود این امر، از ورود ال-صالح در ماه آپریل به آمریکا بخاطر دریافت جایزه برای اقداماتش، ممانعت کرده است. استدلال آنها در مورد ممنوعیت ورود وی این است که ال-صالح  «احتمالا با گروه های افراطی ارتباط» دارد.
 
این ادعا را فیلمهائی از عملیات این گروه  تائید می کنند. مثلا تصاویری منتشر شده اند که در آنها «کلاه سفیدها» برای جهادیستهای «النصر» ابراز احساسات می نمایند.»(یونگه ولت 20/21 اوت 2016). حال تو خود حدیث مفصل به خوان از این مُجمل.
***
ما تنها از آن نیروهای حامی حق تعیین سرنوشتی در ایران پشتیبانی می کنیم، که علاوه بر مبارزه علیه رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی، بر ضد امپریالیسم، بر ضد صهیونیسم،علیه استعمار جهانی و بر ضد هر گونه دخالت خارجی در ایران نیز برزمد.  تضعیف وحدت همه ملتهای ایران در پیکار مشترکشان علیه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی و در مبارزه علیه  نیروهای امپریالیستی  وصهیونیستی به هر عنوان که باشد خیانت به منافع انقلاب آتی ایران است.نتیجه اینکه : ادامه ستم ملی به ویژه در عرصه فرهنگی که در زمان حاضر زائیده حکومت ارتجاعی و ضد انسانی جمهوری اسلامی است با بر افتادن آن و پیروزی انقلاب سوسیالیستی کاملا قطع شده و طبقه کارگر مسئله ملی را که یک مسئله دمکراتیک است، براساس وحدت داوطلبانه و به رسمیت شناختن  تساوی کامل حقوق کلیه ملتهای ایران حل خواهد کرد و جز این نیز نخواهد بود.
toufan1

قطعنامه کنگره پنجم حزب کارایران(توفان) پیرامون مسئله ملی در ایران

 
یکم اینکه – میهن ما ایران کشوریست چند ملیتی. به این معنی که همه مردم کشور ما از ملت واحد نبوده، بلکه ملت های گوناگونی را تشکیل می دهند که مشترکا در مرزهای واحد جغرافیائی ایران قرنها زندگی می کنند. تعیین چگونگی مناسبات میان این ملت ها مضمون مسئله ملی درکشورماست.
دوم  اینکه –  ستم ملی که در کشور ما نسبت به ملتهای اقلیت اعمال می شود و تظاهر عمده آن در اعمال فشار بر زبان ملی در عرصه آموزشی است، فقط زائیده رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی نیست. این ستم از دوران رژیم ارتجاعی پهلوی و دست نشانده امپریالیسم وجود داشته و یگانه راه برانداختن ستم ملی همواره تکیه بر وحدت همه ملتها یا خلقهای  ایران، مبارزه متشکل و متحد همه آنها برای سرنگون ساختن حکومت مرکزی و استقرار حکومت نوین تعریف شده است. در شرایط کنونی تنها راه رهائی از این ستم و حل مسئله ملی فقط در مقیاس مبارزه علیه حکومت سرمایه داری جمهوری اسلامی و مخالفت با هرگونه دخالت خارجی و تلاش برای استقرار سوسیالیسم است که معنا پیدا می کند.
سوم اینکه – حکومتهای مرکزی در ایران همواره حکومتهای سرکوبگر با ترکیبی از ملتهای گوناگونِ ایران بوده اند و نه فقط از یک ملیت خاص. ریشه سرکوبگری آنها نه در تعلقات ملی افراد، بلکه در مخالفت مردم از هر قوم و ملیتی با حکومتهای مستبد و ضد دموکرات و وابسته به امپریالیستها بوده است. در ایران هیچکس را صرفا به خاطر تعلقات ملی تحت پیگرد قرار نمی دادند و نمی دهند، ولی هر کس را  که در مقابل این حکومت صرفنظر از تعلق ملی اش زبان به اعتراض بگشاید مورد سرکوب قرار می دهند.
چهارم اینکه – ملت های ایران قرنهاست که در کنار هم زیسته با دشمنان داخلی و خارجی در کنار هم جنگیده، در راه پاسداری از  میهن در کنار هم قربانی داده اند. همه ملتهای ایران بطور عمده تاریخ دیرینه و مشترکی دارند. ریشه های بسیار نیرومندی آنها را بهم پیوند داده است و می دهد.
کشور ایران تاریخا از همزیستی مسالمت آمیز چندین ملت شکل گرفت. در ترکیب ملی جامعه ایران، هرگز رابطه استعمارگر و استعمار شده بین اجزاء برقرار نبوده است. میهن ما ایران هرگز تاریخا زندان ملل و محصول به اسارت کشیدن سایر ملل توسط ملت خاصی نبوده و نیست. هم اکنون همه ملتهای ایران از دشمن واحدی رنج می برند و در جبهه واحدی در مبارزه اند. حفظ و تحکیم اتحاد ملتهای ایران، با مبارزه متحد علیه ارتجاع جمهوری اسلامی و ایستادگی در مقابل امپریالیسم و صهیونیسم  و استعمار جهانی ملازمه دارد.
پنجم اینکه – حزب ما طرفدار وحدت و تساوی حقوق ملتهای ایران، طرفدار وحدت دموکراتیک آنها است. ما با هر گونه ستم و تحمیل بر هر یک از ملتهای ایران درهر زمینه ای که باشد مخالفیم  و علیه آن مبارزه می کنیم.  به عقیده ما فقط تساوی کامل حقوقی است که می تواند ملتهای ایران را در مبارزه با عفریت داخلی و خارجی، در استقرار حکومتی نوین و مردمی  و سپس در چارچوب آن حکومت، براساس اصل داوطلبی متحد سازد. نفی وجود مسئله ملی و انکار موجودیت ملتها با هر انگیزه خیرخواهانه ای که باشد، وحدت و یکپارچگی خلقهای ایران را به ارمغان نخواهد آورد.
ششم اینکه –  به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملتها حتا تا سرحد جدائی در ایران، هرگز به معنی پشتیبانی از هر حرکت جدائی طلبانه نخواهد بود. ما ازآن حق جدائی دفاع می کنیم  که به نفع  منافع طبقاتی  پرولتاریا  وسوسیالیسم باشد. ازاین روی به رسمیت شناختن یک حق هرگز به این مفهوم نیست که مارکسیست لنینیستهای ایران باید به مُبلغ جدائی و تجزیه ملی بدل شوند. کمونیستهای ایران همواره باید مدافع وحدت طبقه کارگر ایران، حزب واحد طبقه کارگر ایران، جبهه واحد همه مردم ایران برای تحقق دموکراسی و حقوق اجتماعی باشند. در دوران امپریالیسم حل مسئله ملی دارای مضمون مبارزه ضد امپریالیستی و ضد استعماری می باشد. تکیه بر جدائی ملی و تبلیغ آن در دوران کنونی جهان به مفهوم دارا بودن یک درک به شدت ارتجاعی و در خدمت امپریالیسم جهانی است. این درک از جانب  برخی محافل  ناسیونال شونیستی تبلیغ می شود و حکومت دست نشانده خودمختار کردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی و یا جمهوری آذربایجان الهام بخش آنهاست. وظیفه حزب ما تبلیغ وحدت همه ملتهای ایران و همبستگی طبقاتی میان  پرولتاریای این ملتها برای آزادی  ایران از دست همه طبقات استثمارگر صرف نظر از تعلقات  قومی، مذهبی و ملی آنهاست. همه کارگران پیش آهنگ و همه مارکسیست- لنینیست ها، از هر ملیتی که باشند، باید در حزب واحد  سیاسی طبقه کارگر ایران، در حزب واحد مارکسیستی – لنینیستی گرد آیند. همه کارگران از هر ملیتی که باشند باید در سازمان صنفی واحدی با رهبری سازمان واحدی هدایت شوند. ما احزاب کمونیستی را بر اساس منافع  طبقاتی  و نه بر اساس  منافع  ملی محک می زنیم .
هفتم اینکه – حزب ما مبارزه برای تحقق خواست ملی و رفع ستمگری و تبعیضات ملی را موکول به حل نهائی مسئله ملی نمی کند و در چارچوب حتا رژیم سرمایه داری حاکم نیز برای تقویت فرهنگ ملتهای مختلف، توسعه و غنای آن مبارزه می کند.
حزب کارایران(توفان) از هرگونه تلاش و مبارزه ای که موجب تضعیف ستم ملی گردد، حمایت می کند. حزب ما باید بر نقاط مشترک و ارتقاء سطح فرهنگی تکیه کند و نه بر تبلیغ نفرت ملی و دشمنی قومی.
هشتم اینکه – حزب ما تضاد اساسی و همچنین تضاد عمده جامعه ایران در شرایط کنونی را تضاد میان زحمتکشان و سرمایه داران دانسته و حل سایر تضادهای موجود را از طریق حل مسئله عمده مناسبات حاکم در ایران در عرصه اقتصادی و سیاسی ممکن می داند. حزب ما برای یک وحدت دموکراتیک و آگاهانه مبارزه کرده و باین جهت با اشاعه نفرت ملی که یک دسیسه امپریالیستی- صهیونیستی است مبارزه می کند. حزب ما برای حل مسئله ملی در ایران و منزوی کردن ناسیونال شونیستها و افشاء چهره برتری جوئی ملی آنها، که خود را مدافع حقوق خلقهای ایران جا می زنند، طرح جمهوری های سوسیالیستی ایران در نظام آتی را در گنگره 4 به تصویب رسانید، که تکیه را بر مبارزه مشترک و نه دشمنی ملی می گذارد. ما بر آنیم که رفقای انقلابی و کمونیستی که به ملتهای معینی تعلق دارند، باید در مقابل این ناسیونال شونیستها قد علم کنند و با ابتکار و فعالیت خویش به زبانِ خواسته هایِ این خلقها بدل شوند. حزب ما از این طریق بهتر خواهد توانست با تقویت نیروهای کمونیست، انقلابی و مترقی در مقابل جریانهای مشکوک ناسیونال شونیستی به مقابله پردازد و مانع شود که آنها خود را به عنوان نمایندگان خلق تحت ستم مشخصی معرفی کرده و جا بزنند.
حزب ما که نقطه نظرات خویش را بارها در مورد حل مسئله ملی در ایران ابراز داشته بر این نظر است که جریانهای ناسیونال شونیستی، ماهیتا ارتجاعی و وابسته به محافل امپریالیستی بوده و باید به شدت با آنها مبارزه کرد. رشوه دادن به جریانهای برتری طلب ملی ناقض یک مبارزه ملی، روشن و ضد ارتجاعی است. همین واقعیت که این جریانهای ارتجاعی ناسیونال شونیستی حاضر نیستند مواضع ضد امپریالیستی اتخاذ کرده تجاوز امپریالیستها را به یوگسلاوی، عراق، افغانستان، فلسطین، لیبی، سوریه و .. محکوم کنند و یا تحریم ایران را غیر قانونی و جنایتکارانه بدانند، بهترین نشانه آلوده بودن این جریانات است. باید روشن کرد که در ایران همه مردم و زحمتکشان، تحت ستم مناسبات سیاسی و اقتصادی سرمایه داری بوده و مشتی مافیای بروکرات مستقل از تعلقات ملی به همه ایرانیان ستم وارد می کنند. گام نخست برای رفع هرگونه تبعیض و ستم، سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی است. در دوران جهانی شدن سرمایه و کمرنگ جلوه دادن ارزش مرزهای جغرافیائی و تهاجم سرمایه امپریالیستی و تهاجم قدرتهای متجاوز و اشغالگر امپریالیسم-صهیونیسم حزب ما اعلام می کند که׃
ما تنها از آن نیروهای حامی حق تعیین سرنوشتی در ایران پشتیبانی می کنیم، که علاوه بر مبارزه علیه رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی، بر ضد امپریالیسم، بر ضد صهیونیسم،علیه استعمار جهانی و بر ضد هر گونه دخالت خارجی در ایران نیز برزمد. 
تضعیف وحدت همه ملتهای ایران در پیکار مشترکشان علیه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی و در مبارزه علیه  نیروهای امپریالیستی  وصهیونیستی به هر عنوان که باشد خیانت به منافع انقلاب آتی ایران است.
نتیجه اینکه : ادامه ستم ملی به ویژه در عرصه فرهنگی که در زمان حاضر زائیده حکومت ارتجاعی و ضد انسانی جمهوری اسلامی است با بر افتادن آن و پیروزی انقلاب سوسیالیستی کاملا قطع شده و طبقه کارگر مسئله ملی را که یک مسئله دمکراتیک است، براساس وحدت داوطلبانه و به رسمیت شناختن  تساوی کامل حقوق کلیه ملتهای ایران حل خواهد کرد و جز این نیز نخواهد بود.
*****
این نهاد استعماری سکوی پرشی است که از طریق آن کشورهای امپریالیستی می‌توانند خواست‌های کنسرنهای امپریالیستی را به کرسی بنشانند. مواضع سیاسی و اقتصادی آنها نشان می دهد که این نهاد دارای ماهیت استعماری بوده و بر ضد حقوق کارگران، خلقهای جهان و محیط زیست است.
toufan (2)

مستخرجی از گزارش سیاسی حزب کار ایران(توفان) به کنگره پنجم حزب کار ایران. بخش نخست-اوضاع جهان

ابزارهای نفوذی استعماری امپریالیسم

سازمان تجارت جهانیWTO

 
سازمان تجارت جهانی که از آزادی تجارت در جهان دم می زند، هدفش تسخیر بازارهای سایر کشورهاست که در عرصه تولید کالا از آن توانائی های لازمِ کشورهای پیشرفته برخوردار نبوده و قادر به رقابت آزادانه با آنها نیستند. سازمان تجارت جهانی قانونهائی را به عنوان «احترام به آزادی» به ممالک غیر پیشرفته و یا کمتر پیشرفته تحمیل می کند که این ممالک عملا به زیر سلطه اقتصادی ممالک امپریالیستی رفته و هرگز قادر نخواهند شد صنایع ملی و داخلی خویش را توسعه دهند و خود را به کاروان تحولات جهانی برسانند. اگر امپریالیسم آمریکا در عرصه نظامی برای برتری خویش نظریه «عملیات بازدارنده» را می آفریند، همین روش را در عرصه اقتصادی از طریق نهاد «سازمان تجارت جهانی» و شرایط عضویت در این سازمان انجام می دهد که به بازدارندگیِ پیشرفت این ممالک منجر شده تا در آینده رقیبی برای امپریالیسم آمریکا نشوند. «تجارت آزاد» همان نیروی راهزنان دریائی است که از مرزهای ملی گذر کرده و گمرکات را در دست گرفته، هرچه کالای بنجل است به بازار داخلی وارد نموده و هر چه کالای با ارزش است رایگان از کشور خارج می کند و مقاومت مردمی را با خریدن مشتی خود فروخته سرکوب می نماید. امپریالیستها که خود با بستن مرزهای خویش و تقویت تولید داخلی به یاری سرمایه گذاری ها و حمایت های کلان دولتی تقویت شده و امکان رقابت در سراسر جهان را پیدا کرده اند، همان راه تکامل را بر دیگران می بندند. همین امپریالیستها که این چنین خواهان «آزادی تجارت» هستند، هر جا و هر موقع که در «تجارت آزاد» به رقابت با کالائی که از کیفیت بهتر و بهای مناسبتری از تولیدات آنها برخوردار است، مواجهه شوند فورا سدهای گمرکی را به بلندی دیوار چین بدور کشور خویش می کشند تا از تولیدات داخلی خویش حمایت کرده باشند. لالائی «آزادی تجارت» آزادی تجارت یک جانبه به سود خویش و به ضرر دیگران است و یک نغمه اسارت آور برای سایرین است، تا آنها را به خواب استعماری فرو برند.
 
این «سازمان تجارت جهانی» از همان آغاز تأسیس اش تحت کنترل و نفوذ امپریالیسم آمریکا قرار داشت. انحصارات امپریالیستی مترصدند با تحمیل شرایط عضویت، نظیر «لغو قوانین ملی» که مانع تجارت آزاد در بازارهای داخلی آنها هستند، و یا «تعدیل تعرفه های گمرکی»، «قبول استانداردهای تعیین شده»، «بی توجه ای به قوانین حفاظت از محیط زیست» و … ، بازار و اقتصاد ملی آنها را هر چه بیشتر تحت سلطه خویش در آوردند، در واقع بسیاری از کشورهای عضو این سازمان در بخش تولید، تجارت و ما لی تحت کنترل و نظارت انحصارات قرار گرفته اند یا می گیرند به قسمی که  استقلال سیاسی آنها نیز به خطر خواهد افتاد.
برنامه‌های «سازمان تجارت جهانی» طوری است که از طریق آن کشورهای امپریالیستی می‌توانند خواست‌های شرکت‌های خود را به کرسی بنشانند. این سازمان به صورت دستگاهی در آمده است  که به کمک این ساختار اداری، انحصارات بزرگ و دولت‌های امپریالیستی می‌توانند به صورت قانونی، مبادله کالا و انتقال سرمایه‌های پولی در همه کشورها را در ید اختیار خویش بگیرند و کشورهایی که عضویت در این سازمان را می‌پذیرند از نظر اقتصادی در همه زمینه‌های تجاری، تولیدی، و مالی تحت کنترل و نظارت کامل انحصارات بزرگ و دولت‌های سرمایه داری استعماری قرار دهند. هیچ کشوری به اندازهٔ ایالات متحده آمریکا در استفاده از «سازمان تجارت جهانی» برای گشودن بازارهای خارجی و دفاع از صنایع داخلی‌اش فعال نبوده‌است. این سازمان بدون توجه به حقوق کارگران و حفظ محیط زیست، از قدرت خود برای واداشتن کشورها(ازجمله خود دولت آمریکا و به نفع کنسرنهای فراملیتی) به فسخ سایر موافقت نامه‌ها و لغو قوانین ملی استفاده می‌کند، با این استدلال که چنین «محدودیت‌هایی» موانعی در مقابل تجارت جهانی و در تناقض با موافقنامه های آمریکا با «سازمان تجارت جهانی» هستند.
 
روشن است که این نهاد استعماری سکوی پرشی است که از طریق آن کشورهای امپریالیستی می‌توانند خواست‌های کنسرنهای امپریالیستی را به کرسی بنشانند. مواضع سیاسی و اقتصادی آنها نشان می دهد که این نهاد دارای ماهیت استعماری بوده و بر ضد حقوق کارگران، خلقهای جهان و محیط زیست است.
 برگرفته از توفان شـماره 198 شهریور ماه  1395ـ سپتامبرسال 2016
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
toufan@toufan.org
لینک چند وبلاگ حزبی
……………………..
وبلاگ توفان قاسمی
وبلاگ ظفرسرخ
وبلاگ کارگر آگاه
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر