۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه


ریشهﻯ جنبشﻫﺎﻯ کشورهای عرب زبان و نقش امپریالیسم

در به انحراف کشیدن آنها

 

بحران اقتصادی سرمایهﺪاری در عرصهﻯ جهانی و عرصهﻯ داخلی، شکاف طبقاتی عظیم، بیکاری گسترده، تورم و گرانی، دیکتاتوری و سرکوب و خفقان، نبود آزادیﻫﺎﻯ سیاسی و اجتماعی، ریشهﻯ اصلی و مشترک تمامی جنبشﻫﺎﻯ دو سالهﻯ اخیر کشورهای عرب زبان شمال افریقا و خاورمیانه است. از ویژگی مشترک دیگر این جنبشﻫﺎ، که در واقع نقطهﻯ ضعف آنهاست، عدم سازمانیافتگی و نداشتن رهبری انقلابی، و خود جوشی آنهاست؛ و این همان نقطه ضعفی است که ارتجاع جهانی و داخلی همواره از آن در جهت انحراف جنبشﻫﺎﻯ مردمی و انقلابی در جهت منافع و اهداف خود سود جسته و در آینده سود خواهد جست.

بعد از جنبشﻫﺎﻯ ضد استعماری و کسب استقلال در این کشورها که محصول شرایط مشخص اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در عرصهﻫﺎﻯ ملی و بینﺍلمللی آن دوران بود . جنبشﻫﺎﻯ اجتماعی فعلی در این منطقه در جهت تکمیل همان آرمانﻫﺎ و دارای مضمونی ضد نئوکلنیالیستی،ضد نئولیبرالیستی، دموکراتیک و عدالت خواهانه است.

و اما جدا از این ویژگیﻫﺎﻯ مشترک، هر کدام از این کشورها با توجه به ساختار اقتصادی (سرمایهﺪاری یا سرمایهﺪاری و بقایای فئودالیسم و ایلخانی و عشیرهﺍﻯ، قومی و قبیلهﺍﻯ، سیاسی  (وابستگی سیاسی یا استقلال سیاسی حاکمیت ودر صد شهر نشینی و حاشیه نشینی و روستائی، موقعیت طبقهﻯ کارگر و زحمتکشان شهر و روستا ، سندیکاها و اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری، جنبش زنان، جنبش جوانان، میزان تحصیلات، وضعیت نشریات و دستگاهﻫﺎﻯ ارتباط جمعی و )تاریخی و فرهنگی)، سنن مبارزاتی، احزاب سیاسی، وضعیت نیروهای ملی و مترقی و مردمی و حزب طبقهﻯ کارگر و مذهبی (مالکی،حنفی، صوفی، شیعه، وهابی، سلفی، مسیحی، یهودی) خاص خود ویژگیﻫﺎﻯ متفاوتی نیز دارند که باید به صورت مجزا مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

 در رابطه با این جنبشﻫﺎ برخوردهائی از مواضع گوناگون طبقاتی و سیاسی ــ ایدئولوژیک می شود که ما سعی می کنیم به صورت فشرده صرفاً به نقد برخی از مواضع  مدعیان چپ  ایران بپردازیم.

 

1 ــ دیدگاهی معتقد است، چون ساختار اقتصادی همهﻯ این کشورها در وجه غالب سرمایهﺪاری وابسته است، تمامی حاکمیتﻫﺎﻯ این منطقه از نظر سیاسی وابسته و همگی سگ زنجیری امپریالسم جهانی هستند و هیچ گونه تفاوتی بین رژیمﻫﺎئی مثل بن علی در تونس، مبارک در مصر و قذافی در لیبی و بشار اسد در سوریه وجود ندارد و در پاسخ این سئوال که چرا امپریالیستﻫﺎ از برخی سگﻫﺎﻯ زنجیریشان مثل بحرین و یمن و اردن و عربستان و کویت در مقابل جنبش مردمی حمایت می کنند و این جنبشﻫﺎ را با کمک سگﻫﺎﻯ زنجیری دیگرشان در منطقه سرکوب می کنند ؟

پاسخ می دهند: چون این رژیمﻫﺎ هنوز تاریخ مصرفشان تمام نشده است؛ ولی رژیمﻫﺎئی نظیر عراق زمان صدام و لیبی زمان قذافی و سوریهﻯ بشار اسد و ایران هر چند سگ زنجیری امپریالیستﻫﺎ هستند و حافظ منافع آنها ولی چون تاریخ مصرفشان تمام شده باید سرنگون شوند. و در مورد این سئوال که این تاریخ مصرف تا چه زمانی است؟     می گویند: تا زمانی که بالاترین نرخ سود سرمایه را برای امپریالیستﻫﺎ کسب کند. حاملان این تفکر و تحلیل حتی در مورد رژیم شاه به عنوان رژیمی وابسته از نظر سیاسی و نوکر و سگ زنجیری امپریالیستﻫﺎ هم می گویند چون تاریخ مصرفش تمام شده بود در نشست سران کشورهای صنعتی در گوادلوپ تصمیم گرفته شد که به جای آن، نوکر و سگ زنجیری دیگری به نام خمینی روی کار آورند. حال این که چگونه است که این نوکر جدید گوش به فرمان و سگ زنجیری امپریالیستﻫﺎ روابط سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک را با ارباب و اسرائیل قطع می کند و سفارت ارباب را در لبنان منفجر و دار و دستهﻫﺎﻯ مخالف آمریکا و اسرائیل را در لبنان و فلسطین تقویت می کند و چگونه این  ارباب علیهﻯ نوکر جدید و سگ زنجیریش اقدام به طراحی کودتای نوژه می کند و مشوق تهاجم و تجاوز عراق به ایران می شود و در حال حاضر ایران را تحریم اقتصادی کرده و هر روز تهدید به تجاوز نظامی می کند و بزرگترین ناوهای جنگی خود را به منطقه گسیل کرده و دهﻫﺎ پایگاه نظامی در اطراف ایران ایجاد کرده؟ پاسخ می دهند که همهﻯ اینها جنگ زرگری است.

ریشهﻯ این تفکر و تحلیل در دو نگرش فلسفی انحرافی است.

الف ــ گذاشتن شابلون فکری خود (ذهنیت) به جای دیدن واقعیت خارجی (عینیت) ــ تحلیل ایدآلیستی و غیر ماتریالیستی

ب ــ  برداشت مکانیکی از رابطهﻯ زیر بنا و روبنا (برداشت اکونومیستی از رابطهﻯ زیر بنای اقتصادی و روبنای سیاسی و عدم توجه به استقلال نسبی روبنا ). (توفان ارگان مرکزی  حزب کار ایران در مقالهﻯ اقتصاد بدون سیاست کور است در شماره 153 به طور مفصل به تشریح این موضوع پرداخته است )

2 ــ دیدگاهی معتقد است که این جنبشﻫﺎ به دلیل این که انقلاب سوسیالیستی را هدف قرار ندادهﺍند و اکثر نیروهای شرکت کننده در این جنبشﻫﺎ تفکری مذهبی دارند، مبارزهﻯ آنان با حکومتﻫﺎﻯ مستبد و سرمایهﺪاری داخلی و ارتجاع جهانی نبردی بین دو نیروی ارتجاعی است. بنابراین نیروهای طرفدار سوسیالیسم و طبقهﻯ کارگر باید بی طرف و نظاره گر باشند. این دیدگاه که حاملانش در جنبش چپ ایران به نیروهای طرفدار جبههﻯ سوم شهرت دارند، طبقهﻯ کارگر و نیروهای طرفدار سوسیالیسم را به پاسیویسم دعوت می کنند که در عمل به نفع امپریالیستﻫﺎست.

 

3 ــ دیدگاهی معتقد است که تمام این جنبشﻫﺎ از ابتدا تا انتها و در همهﻯ این کشورها جنبشﻫﺎئی انقلابی هستند و به ایفای نقش امپریالیستﻫﺎ در به انحراف کشاندن آنها و حتی مداخله در تعیین سرنوشت این ملل و آلترناتیو سازی ارتجاعی توسط آنها و حتی تجاوز آشکار نظامی امپریالیستی به این کشورها (نظیر آنچه در لیبی اتفاق افتاد) و یا صدور نیروهای ضد انقلابی و مزدور و جنایتکار(نظیر آنچه در سوریه در جریان است) به این کشورها و حتی تغییر ماهیت تضادها و جایگزینی" تضادمردم با حاکمیت استبدادی" با "تضاد مردم و متجاوزین خارجی" توجه نمی کند. ریشهﻯ چنین نگرشی برخورد مکانیکی وغیر دیالکتیکی با پدیدهﻫﺎ و ندیدن و دنبال نکردن حرکت و تغییر و تحول و جایگزینی ذهنیت خود به جای عینیت خارجی و تحلیلی غیر ماتریالیستی و غیر دیالکتیکی از وضعیت و رسیدن به نتایج کاملاً اشتباه است. حاملین این دیدگاه، سرنگونی رژیم قدافی را توسط نیروهای ناتو، انقلاب ارزیابی کردند، بدون این که توجه داشته باشند که پیروز چنین "انقلابی"، امپریالیستﻫﺎ و نیروهای متجاوز ناتو بودند و نه مردم لیبی. تغییر رژیم لیبی با حاکمیتی دست نشانده و کنترل منابع انرژی آن کشور و غارت ثروتﻫﺎﻯ ملی و ذخائر مالی لیبی پیروزی درخشان امپریالیستﻫﺎ در تحقق مرحلهﺍﻯ طرح استراتژیک خاورمیانهﻯ بزرگ بود. بعد از مداخلهﻯ نیروهای متجاوز امپریالیستی در لیبی ماهیت تضاد تغییر کرده و تضاد اصلی در لیبی تضاد مردم لیبی در یک سو و متجاوزین امپریالیستی و ارتجاع منطقه و مزدوران آنها در سوی دیگر بود. در چنین شرایطی کلیهﻯ نیروهائی که از کشور خود در مقابل تجاوز دفاع می کنند، موضعی ملی دارند و باید توسط همهﻯ جنبشﻫﺎﻯ انقلابی و مترقی حمایت شوند. ولی متأسفانه حاملین این دیدگاه به علت اشتباه معرفتی در عمل به چرخ پنجم ماشین تبلیغاتی امپریالیستی علیهﻯ مردم لیبی تبدیل شدند؛ و در رابطه با سوریه نیز با یکی به میخ و یکی به نعل زدن و محکوم کردن هر دو طرف تضاد باز هم همان اشتباه گذشته را تکرار می کنند.

4 ــ دیدگاهی معتقد است که تمام این جنبشﻫﺎ برنامه ریزی شده از قبل توسط امپریالیستﻫﺎ و به قصد ایجاد انقلابات مخملی در این کشورها در جهت پیشبرد اهداف غارتگرانهﺍشان از جمله تحقق برنامهﻯ استراتژیک خاورمیانه جدید است.این دیدگاه که تشابهاتی با دیدگاه اول دارد و به جای تحلیلی علمی و مارکسیستی لنینیستی و در شرایط مشخص همه چیز را یک کاسه و بر اساس توطئه می بیند و در عمل به نفی هر گونه جنبش خود جوش تودهﺍﻯ ناشی از زمینهﻫﺎﻯ عینی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فعال مایشاء بودن امپریالیستﻫﺎ می رسد.

ریشهﻫﺎﻯ چنین نگرشی در درک اشتباهی فلسفی است. این دیدگاه عامل اصلی و تعیین کنندهﻯ تحولات را نه تضادهای داخلی یک پدیده بلکه عامل خارجی می بیند.

حاملین این دیدگاه، تحولات اتحاد شوروی سابق و تجزیهﻯ آن، تحولات کشورهای اروپای شرقی، تجزیهﻯ یوگسلاوی، جنبش اعتراضی مردم ایران در سال 88 و جنبش مردمی دو سالهﻯ اخیر در کشورهای عرب زبان شمال افریقا و خاورمیانه را نتیجه و محصول توطئهﻫﺎﻯ خارجی (دستﻫﺎﻯ امپریالیسم و صهیونیسم جهانی ) ارزیابی می کند. 

در این که امپریالیستﻫﺎ و صهیونیستﻫﺎ و ارتجاع داخلی در همهﻯ این تحولات با پشتکار و استفاده از همهﻯ امکانات نقش منفی و بر اساس ماهیت وجودی خود و اهدافشان را ایفاء کردهﺍند ذرهﺍﻯ شک و تردید نیست؛ اما مسئله اینجاست که آیا تضادهای داخلی درون یک پدیده برای یک تحول تعیین کننده است یا عامل خارجی که صرفاً می تواند نقش کاتالیزاتور (بازدارنده یا پیشبرنده) را داشته باشد؟

اگر امپریالیستﻫﺎ در اتحاد شوروی سابق و اروپای شرقی توانستند بعد از چند دهه تلاش مستمر و استفاده از همهﻯ امکانات به تجزیهﻯ آن موفق شوند بر بستر چهل سال انحراف و خیانت به مارکسیسم لنینیسم و فروپاشی تدریجی و گام به گام دست آوردهای سی سالهﻯ سوسیالیسم تحت رهبری حزب پرولتاریا توسط رویزیونیستﻫﺎﻯ خروشچفی بود ، دستگاه عریض و طویل و فاسد دولتی در این کشورها یکشبه به وجود نیامده بود و وطن فروشان و دلقکﻫﺎئی مثل گورباچف و یلتسین یکشبه خواب نما نشده بودند که "سرمایهﺪاری پایان تاریخ است." سوسیالیسم آن موقع نابود نشد که آخرین کارخانه یا بیمارستان یا مهد کودک خصوصی شد بلکه آن موقع که حاملان تفکر سرمایهﺪاری با کسب قدرت در حزب و دولت ویروس رویزیونیسم را به پیکرهﻯ حزب و جامعهﻯ شوروی تزریق کردند اولین گام را در جهت نابودی سوسیالیسم برداشتند. امپریالیستﻫﺎ و همهﻯ دشمنان خارجی سوسیالیسم بر بستر چنین وضعیتی سموم دیگری را به بدن این بیمار تزریق کرده تا آن را به نابودی کامل بکشانند. ماهی از سر شروع به گندیدن کرد و تمام جامعه را به فساد و تباهی کشانید.

این که امپریالیستﻫﺎ در رابطه با انقلاب ایران سعی کردند از ارتجاعی ترین آلترناتیو پشتیبانی و حمایت کنند یا بعد از پیروزی مردم در سرنگونی بن علی در تونس که از حمایت ارتجاع جهانی تا آخرین لحظه برخوردار بود و با رشد جنبش خود جوش مردم علیهﻯ رژیم خودکامه و وابستهﻯ مبارک در مصر و گسترش مبارزات مردمی در بحرین و یمن؛ امپریالیستﻫﺎ سعی کردند بر امواج نارضایتی مردم سوار شده و از ارتجاعی ترین آلترناتیو حمایت کنند و یا از فرصت استفاده کرده و رژیمﻫﺎﻯ دیکتاتوری که از نظر سیاسی مستقل و دردسر ساز بودند (نظیر لیبی و سوریه ) را به اشکال  مختلف سرنگون کنند امری کاملاً طبیعی و در ماهیت امپریالیسم و ارتجاع منطقهﺍﻯ و جهانی است. نقشی که امپریالیستﻫﺎ در این روابط ایفا می کنند و در آینده ایفا خواهند کرد نفی کنندهﻯ وجود تضادها و عوامل عینی و تعیین کنندهﻯ داخلی این جوامع نیست.

شاید شوخی به نظر بیاید ولی جدی از این رفقا سئوال می کنیم چرا امپریالیستﻫﺎ در کوبا و ونزوئلا نمی توانند انقلاب مخملی مثل گرجستان و اوکرائین راه بیاندازند؟ یا اگر راه بیاندازند موفق نخواهند شد. چرا احزابی نظیر اخوانﺍلمسلمین و سلفیﻫﺎ و القاعده در جمهوری آذربایجان به وجود نمی آورند؟ پاسخ مشخص است، چون شرایط مناسب و عینی برای این اقدامات در این کشورها وجود ندارد.

در تونس و مصر بربستر بحران اقتصادی سرمایهﺪاری در عرصهﻯ جهانی و داخلی و لطمه خوردن به درآمدهای توریستی و کاهش صادرات، گسترش بیکاری، گرانی و فقر و شکاف عظیم طبقاتی و نبود آزادیﻫﺎﻯ سیاسی و اجتماعی و وجود  حاکمیتﻫﺎﻯ فاسد و مستبد و سرکوبگر و وابسته، جنبش خود جوش تودهﻫﺎ به مثابهﻯ آتش انباشته شدهﻯ زیر خاکستر در اثر حادثهﺍﻯ واقعی شکل گرفت و میلیونﻫﺎ نفر از کارگران و زحمتکشان و اقشار میانی را به میدان نبرد کشید. خواست مردم، استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی است. امپریالیستﻫﺎ تا آخرین لحظه از حاکمیتﻫﺎﻯ وابستهﻯ تونس و مصر حمایت کردند و در نهایت سعی کردند از ارتجاعی ترین آلترناتیو موجود حمایت کنند. این که نیروهای مترقی نتوانستند قدرت سیاسی را کسب کنند که بستگی به توازن قوای طبقاتی در عرصهﻯ داخلی دارد، نباید به مفهوم نفی انقلاب مردم و کسب پیروزیشان در سرنگون کردن رژیمی خودکامه و فاسد و وابسته تلقی شود. مبارزهﻯ طبقاتی ادامه دارد. در هفتهﻫﺎﻯ اخیر شاهد اوجگیری مجدد مبارزات طبقات و اقشار زحمتکش و نیروهای مترقی علیهﻯ دارودستهﻯ اخوانﺍلمسلمین که از حمایت ارتش و آمریکا و صندوق بینﺍلمللی پول و عربستان و قطر برخوردار است بودیم. این مبارزه مبارزهﺍﻯ واقعی و طبقاتی است؛ هر چند که ارتجاع جهانی باز هم تلاش خواهد کرد در صورت اجبار از مناسب ترین آلترناتیو موجود در جهت منافعش حمایت کند.

بنابراین شیوهﻯ صحیح و علمی تحلیل به ما می آموزد برای شناخت صحیح هر پدیده از شناخت عینی پدیده شروع کنیم زمینهﻫﺎﻯ عینی و مادی هر تحولی (اقتصادی و سیاسی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی) را بشناسیم .رابطهﻯ زیربنا و روبنا و استقلال نسبی روبنا را با درکی دیالکتیکی مورد ارزیابی قرار دهیم . پدیدهﻫﺎ را آن طور که واقعاً هست در حرکت ببینیم و تضاد اصلی را در هر لحظه تشخیص دهیم  و به مسئلهﻯ تعیین کننده بودن تضادهای داخلی هر پدیده در امر تحول توجه داشته باشیم.
نقال از توفان الکترونیکی شماه 78 نشریه الکترونیکی حزب کارایران دی ماه 1391

۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

بمناسبت سالگرد انقلاب شکوهمند بهمن 57
انقلاب بهمن 57 انقلابی عظیم و شکوهمند و نه "کودتا و قیام" یک گروه کوچک بود

در سی  و چهار سال پیش در ایران یکی از بزرگترین و پر شکوه ترین انقلابات تاریخ بشریت به وقوع پیوست. در هیچکدام از انقلابات پیشین سابقه نداشته است که 12 میلیون نفر در جنبشهای اعتراضی و سیاسی و درگیری با پلیس و ارتش که ظاهرا فقط برای حفاظت از مرزهای ایران ایجاد شده بود، شرکت کنند. مردم با فداکاری و از جان گذشتگی در این نمایشات عظیم اعتراضی، بدون ترس از کشتار شرکت می کردند. وقتی به روزشمار انقلاب ایران نگاه می کنید می بینید که روزی نیست که رژیم جنایتکار پهلوی به کشتار مردم دست نزده باشد. دارودسته آدمکش سلطنت طلب همین امروز هم تلاش می کنند ثابت کند -پیروزی انقلاب که آنرا “فاجعه“ می نامد- به این علت بوده است که شخص شاه نمی خواسته خونریزی شود. این افسانه ها را فقط برای کسانی می توان گفت که شاهد سلطنت پر از چرک و خون سلسله پهلوی نبوده اند. جنبش توده ای و عظیم مردم ایران در شرایطی آغاز شد که ارتش شاهنشاهی 400 هزار نفر را برای ژاندارمی منطقه به زیر پرچم برده بود تا از منافع امپریالیستها با ثروت ملت ایران در منطقه بنام ژاندارم خلیج فارس دفاع کند، این رژیم جاسوس و نوکر امپریالیسم حق کاپیتولاسیون یعنی مصونیت قضائی اربابانش را در ایران پذیرفته بود در غیر این صورت 50 هزار ارتشی آمریکائی تحت عنوان “مستشار“ که برای جاسوسی و کار برد تسلیحات فروخته شده آمریکائی به ایران آمده بودند، رژیم شاه را تنها می گذاشتند. لازم به تذکر است که مخارج این ارتش آمریکائی 50 هزار نفره که در مرزهای شمال ایران دستگاه جاسوسی علم کرده بودند(این همان دستگاه پیشرفته جاسوسی آمریکا بود که بعد از انقلاب تحت نظر دولت بازرگان با مسئولیت مستقیم امیرانتظام به آمریکائیها، بجای مصادره، با سلام و صلوات تحویل داده شد-توفان) به گردن مردم ایران بود.

انقلاب بهمن از نگاه مارکسیست لنینیستها

انقلاب ایران و نوع برخورد به آن از نظر تحلیل مارکسیستی لنینیستی اهمیت دارد. از نظر کمونیستها درایران انقلابی به ظهور پیوسته که تمام جهان و بویژه منطقه را تکان داده است. در این انقلاب که نه در عرض یک روز بلکه حداقل در طی یکسال رشد کرد و قوام یافت میلیونها نفر شرکت کردند، تحولات اندیشه ای که شاید در عرض ده ها سال تبلیغ، میسر نبود، در عرض این مدت کم در میان عقب مانده ترین اقشار جامعه ایران رخنه کرد. مردم درس صد ساله را یکساله آموختند. میلیونها نفر سیاسی شدند و به میدان سیاست و مبارزه کشیده شدند. انقلاب مردم با هدف استقرار حکومتی ملی، آزاد و دموکراتیک بود. روحیه همبستگی ،برادری و انسانیت از سر روی جامعه ایران می بارید. ملتی به توانائیهای عظیم خویش پی برده بود. این دوباره آغاز بیداری ایران بود. شرکت میلیونها زن ایرانی که توسط تفکر سنتی تا کنون در پستوهای خانه ها زندانی بودند در نمایشات و حضورشان در خیابانها به آن چنان تغییرات ریشه ای در واحد خانواده های سنتی منجر شد که دیگر امکان ندارد جامعه ایران را بدون فعالیت زنان و شرکت وسیعشان در تمام عرصه های فعالیت اجتماعی تصور کرد. زن ایرانی را دیگر نمی شود به پستوی خانه ها منتقل کرد. این مادران فردا سرمایه های ارزشمندی هستند که دستآوردهای انقلاب و آینده ایرانند. همین تاثیر عظیم بود که اکثر دانشجویان ایرانی را زنان تشکیل می دهند و این در جهان بی همتاست. همین شرکت عظیم زنان در انقلاب است که آنها را در صف اول در مقابل اقدامات ضد دموکراتیک و سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی قرار می دهد. نیروی عظیم انباشته انقلابی در مردم با دیو ارتجاع سر آشتی ندارد.

نقش  شاه و اربابانش  درتقویت نیروهای مذهبی

امپریالیستها که بحران ایران را با عدم افزایش بهای نفت و تنگناهای اقتصادی رژیم، در نتیجه بلند پروازیها شاه از طرفی و روی آوردن، میلیونها دهقانان فقیر که در اصلاحات ارضی همه چیز خود را از دست داده و به حاشیه شهرها رانده شده بودند، از طرف دیگر، می دیدند و خطر انفجار را تشخیص می دادند، هشیارانه به مقابله غیر آشکار با انقلاب برخاستند، زیرا این مقابلهِ آشکار می توانست در اثر طولانی شدن مبارزه و درگیریهای مدام، منجر به تقویت نیروی های مترقی و انقلابی و کمونیستها شود که پس از سالها سرکوب به زمان بیشتری برای سازماندهی و کار روشنگرانه نیاز داشتند. زیرا زمان در آن لحظه به نفع کمونیستها که تا کنون سرکوب شده و امکان فعالیت آشکار را نداشتند کار می کرد. امپریالیستها می خواستند این روند انقلاب را بِبُرند و آتش آنرا خاموش کنند. آنها ترجیح می دادند که شاه را تعویض کنند، ولی این تعویض طوری صورت بگیرد که همه منافع امپریالیستها از دست نرود و آنها بتوانند روابطشان را با ایران برای  منافع راهبردی خویش در آتیه حفظ کرده و جلوی توسعه نفوذ کمونیسم را بگیرند. امپریالیستها در کنفرانس گوادلوپ برای تعیین تکلیف قطعی گرد آمدند. کنفرانس گوادلوپ، تقویت جناحهای مذهبی که از گذشته در میان آنها نفوذ داشتند و شاه نیز به آنها میدان داده بود را بهترین روش برای حفظ منافع راهبردی خود تشخیص داد و قرار شد تا بین “بد“ و “بدتر“، “بد“ را انتخاب کنند. پیشنهاد به شاه که مقاومت نکند و تسلیم شود، جلوگیری از کودتای افسرانی که با سیاست راهبردی امپریالیستها موافق نبودند و یا آنرا نمی فهمیدند و خطر سرکشی مشکل آفرین و “مخرب“ آنها وجود داشت و سرانجام تسلیم ارتش به خمینی تا ابتکار عمل را بدست روحانیت بدهد و عملا در شرایط ضعف جنبش کمونیستی حکومت روحانیون ضد کمونیست را بر سر کار آورند، از شگردهای امپریالیستهای با تجربه بود. شاه که آلت دست نشانده ای بیش نبود به این تصمیم اربابان خود گردن نهاد. سلطنت طلبان تلاش می کنند این بی عملی و “آشفتگی“ شاه را ناشی از بیماری وی و داروهائی که می خورده جلوه دهند. نظامی که با چند تا قرص آسپیرین درهم بریزد بهتر است درهم بریزد. عده ای از سلطنت طلبان که استفاده از این استدلال را مسخره و مایه آبروریزی می دانند بی عملی شاه را “مهربانی“ وی و نفرتش از خونریزی جلوه می دهند.
این عدم شناسائی ماهیت انقلاب ایران و نقش ارتجاع جهانی، نیروهای مترقی و شبه مترقی ایران را که به همه میکروبهای ایدئولوژیک مبتلا شده اند، به نتایج خنده آوری رسانده است که بتدریج باید از سلطنت طلبان دفاع کنند و بر گذشته خویش تف لعنت و توبه بیاندازند.

مضمون و انگیزه انقلاب و حاکمیت متناقض

مضمون و انگیزه انقلاب ایران از یکطرف و تاثیر مخرب امپریالیستها برای نفوذ در ارکان انقلاب و انحراف آن از جانب دیگر دو نیرو را در نبرد طبقاتی در مقابل هم قرار داد. حاکمیت متناقض که از “جمهوری“ یعنی محصول انقلاب و “اسلامی“ یعنی محصول اعمال نفوذ خارجی و انحراف انقلاب زاده شد، تضادی را در بردارد که در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز با همه دستکاریها و تغییرات در آن بازتاب یافت. مضمون انقلاب با حاکمیتی که خود را بر آن تحمیل کرد در تناقض آشکار است. مبارزه مردم برای تحقق آمال خود و انتظارات از انقلاب ادامه دارد. جامعه ایران هنوز در تب و تاب است و سی وچهار سال است در حالت حکومت نظامی و جنگ بسر می برد و مبارزه مردم خاموش نشده است. رژیم ارتجاعی از هر تشکل و برآمد مردم می ترسد، زیرا می داند که هر گلوله برفی می تواند به بهمن عظیمی بدل شود که تار و پود رژیم را درنوردد. این وضعیت کنونی ناشی از مبارزه میان مضمون خواستهای انقلاب و ضد انقلاب حاکم است.
عده ایکه از تحلیل وضعیت در مانده اند با تحلیلهای من در آوردی بدنبال تئوریهائی می گردند که جایگزین سردرگمیهای خویش کنند.
این نکات چیست:
سلطنت طلبان که به عنوان حاکمیتی فاسد و وابسته به امپریالیسم در این مبارزه شکست خوردند، با تئوریهای دائی جان ناپلئونی آنرا محصول سیاست امپریالیستها جا می زنند و نشان می دهند که تا به چه حد از واقعیت جامعه ایران بی خبرند و هنوز نیز بعد از سی و چهارسال نتوانسته اند دسته گلی را که در طی سلطنت پهلویها به آب داده اند درک کنند. آنها در عین حال تائید می کنند که ارکان رژیم سلطنت بر حمایت بیگانگان استوار بود و نه بر اعتماد مردم نسبت باین رژیم. آنها نوکری به اجانب را عین استقلال جا می زدند و لذا نمی توانند تصور کنند که انقلاب ایران، رژیم وابسته به امپریالیسم را سرنگون کرد و به دستـاورد بزرگی نایل آمد.  تئوریسین های سلطنت طلبان حتی گماشتگی و زدن چوب حراج به استقلال ایران را در چارچوب شرایط جنگ سرد توجیه می کنند و مدعی اند که یا باید همدست امپریالیستهای آمریکائی بودیم و یا با امپریالیسم روس کنار می آمدیم. در منطق آنها جائی برای حق تعیین سرنوشت مردم ما بدست خودشان وجود ندارد. برای آنها کودتای خائنانه 28 مرداد “انقلاب“ است و انقلاب عظیم و شکوهمند بهمن “فاجعه“. آنها برای ملت ایران هرگز هویت و شخصیت و ارزشی قایل نبودند و مردم کشورمان را شایسته کسب استقلال نمی دانستند و هنوز هم نمی دانند. همدستی آنها با جنایتکاران اسرائیلی و استعمارگران متجاوز و اشغالگر آنقدر عیان و شرم آور است که نیازی به تکرار ندارد. آنها هوادار تجاوز امپریالیستها به ایران و اشغال ایران هستند، آنها از حق مسلم ایران در غنی سازی اورانیوم حمایت نمی کنند. آنها در مورد جنایات در نوار غزه، مبارزه مردم فلسطین، عراق، افغانستان، لبنان، ونزوئلا، بولیوی و... فقط مشغول جعل اخبار و دروغپراکنی و شایعات تحریک آمیز هستند. تلاش آنها برای نابودی ایران است. انقلاب ایران این تفاله های متعفن و خود فروخته را لگدمال کرد و از ایران بیرون ریخت به عمر سلطنت در ایران برای همیشه پایان داد. انقراض سلطنت در سلسله پهلوی موروثی شد. این دستآورد بزرگ خلق ایران بود.

انحراف به چپ و درک معیوب از انقلاب

در کنار سلطنت طلبان که انقلاب ایران را دسیسه امپریالیستها جا می زنند، پاره ای نیروهای “چپ“ نیز هستند که بعلت فقر تئوریک درک روشنی از استقلال که یک امر صرفا سیاسی است ندارند. آنها وابستگیهای اقتصادی را که در دنیای کنونی و توسعه های اقتصادی امری ناگزیر است و در آینده نیز وجود خواهد داشت با وابستگی سیاسی مساوی قرار می دهند. در حالیکه وقتی ما از استقلال که مفهومی سیاسی است سخن می رانیم منظورمان از نظر علمی این است که تصمیمات حاکمیت نه بر اساس تصمیمات نیروهای استعمارگر بلکه بر اساس اراده خود آن نیروها صورت می گیرد. یعنی اینکه دولتها بر حق تعیین سرنوشت ملی خویش حاکم اند و با دستور کسی از خارج کار نمی کنند. اینکه این تصمیمات درست یا نادرست باشد نقش درجه دوم ایفاء می کند، مهم این است که اتخاذ این تصمیمات مستقل از خواست نیروهای امپریالیستی صورت می گیرد. استقلال یک کشور مربوط به این نیست که حاکمیت در این ممالک مترقی و یا ارتجاعی باشد. رژیم جمهوری اسلامی رژیمی نیست که تحت سلطه امپریالیسم باشد. باید پس از این همه رویدادهای منطقه، نابینا بود تا این عدم وابستگی به امپریالیسم و خواستها و اهداف آنها و تضادشان را با رژیم جمهوری اسلامی ندید، و جنایتکارانه است اگر کسی آنرا عامدا نادیده بگیرد. دقیقا با همین تحلیل نادرست است که این نیروها قادر به توضیح و تحلیل هیچ پدیده ای در ایران نیستند و با یک شعار توخالی که “رژیم وابسته به امپریالیسم است“ گریبان خویش را از قید هر تحلیلی رها می کنند.
لنین در اثر فناناپذیرش “امپریالیسم آخرین مرحله سرمایه داری“ می آورد: “تعیین سرنوشت ملتها به معنی استقلال سیاسی آنهاست. هدف امپریالیسم اینست که این استقلال سیاسی را نقض کند زیرا که در شرایط الحاق سیاسی، الحاق اقتصادی غالبا راحت تر، ارزان تر(آسان تر است کارمندان را خرید. امتیاز بدست آورد، قانون مطلوبی گذراند و غیره) پنهانی تر و آرام تر است...“. از این گفته لنین که بارها تکیه کرد “مسئله اساسی هر انقلاب کسب قدرت سیاسی است“ یعنی جنبه سیاسی اهمیت دارد روشن است که وی میان اقتصاد و سیاست فرق می گذارد. وی به استقلال سیاسی ممالک اعتقاد دارد. وی مدعی نیست که در دروان امپریالیسم به علت وابستگیهای اقتصادی هیچ دولت مستقلی در جهان وجود ندارد. این نظریه بیشتر تروتسکیستی است تا کمونیستی. نیهیلیسم و نفی واقعیت، چهره اساسی سیاستهای تروتسکیستی و چپروانه آنها را آرایش می کند. آنها ساده لوحانه فکر می کنند چنانچه باین واقعیت که رژیم جمهوری اسلامی رژیم  مستقل سیاسی است اشاره کنند لزوم سرنگونی آن منتفی می شود. حال آنکه نه تنها خواستهای دموکراتیک انقلاب و ادامه و تعمیق انقلاب در کادر این حاکمیت سیاسی ممکن نیست، بلکه تشدید مبارزه طبقاتی تا نیل به سوسیالیسم که از سرنگونی این رژیم سرمایه داری می گذرد نیز از دستور کار نیروهای انقلابی خارج نشده است و نمی تواند خارج شود.در همین رابطه است که آنها تئوری مسخره “قیام“ را خلق کرده اند تا چنین جلوه دهند که هر انقلاب شکست خورده ای قیام است. آنها با این تئوری می خواهند هم دل مردم را بدست آورند و هم بلاتکلیفی خویش را توجیه کنند. قیام یک برآمد ناگهانی و کوتاه مدت است، قیام می تواند چندین بار در طی سالها بوجود آید و سرکوب شود بدون آنکه تغییراتی در یک کشور ایجاد کند. قیام می تواند محصول روند یک انقلاب باشد که در موقع رسیدگی انقلاب و آمادگی مردم به خروشی ناگهانی و به طغیانی قطعی بدل شود. قیام می تواند یک لحظه از یک روند طولانی باشد، ولی هرگز جای انقلاب را نمی تواند بگیرد. رویدادهای ایران قیام نبود، انقلاب بود و این انقلاب در 21 بهمن به قیام مسلحانه عمومی بدل شد. این انقلاب نبود که محصول قیام بود برعکس قیام از دل انقلاب برای آخرین ضربه نهائی بوجود آمد.
لنین در مورد انقلاب می گفت: “ برای انقلاب کافی نیست که توده های استثمار شونده و ستمکش به عدم امکان زندگی به شیوه سابق پی ببرند و تغییر آن را طلب نمایند، برای انقلاب ضروری است که استثمارگران نتوانند به شیوه سابق زندگی و حکومت کنند. فقط آنهنگامی که “پائینیها“ نظام کهنه را نخواهند و “بالائیها“ نتوانند به شیوه سابق ادامه دهند. فقط آن هنگام انقلاب می تواند پیروز گردد“(بیماری کودکی کمونیسم بفارسی ص 496). چنین وضعیتی در ایران پدید آمده بود و این وضعیت محصول یکی دو روز نیست، محصول سالهاست و در روند طولانی انقلاب پخته شد. این شرایطی نیست که رویدادهای متکی بر آنرا قیام جا زد. این عدم تمایل “پائینیها“ در شب 22بهمن بوجود نیامد و در همان شب نیز ارتجاع حاکم خوابنما نشد که بعنوان “بالائیها“ دیگر نمی تواند به روش سابق سرکوب خویش برای اعمال حکومت ادامه دهد.
ندیدن روند عظیم انقلاب و شرکت عظیم توده های مردم در تعیین سرنوشت خویش که ارتش 400 هزار نفری شاه و سازمان امنیت 60 هزار نفریش را متزلزل و بی روحیه و از نظر روانی خلع سلاح کرد و درهم پاشید، ولی در عوض تنها به لحظات نهائی پیروزی تکیه کردن از خودخواهی و ندیدن نقش عظیم توده های مردم است. ناشی از تفکر منحرف چریکی است که روشنفکران را به جای مردم می گذارد و تصور می کند انقلاب بهمن کار گروههای مسلح شهری بوده است. بهمین جهت نیز تئوری “قیام“ را خلق می کند تا سرپوشی بر بی نقشی خویش در مبارزه توده ای بگذارد.
 برخی حتی تا بجائی پیش می روند که فکر می کنند انقلاب زمانی انقلاب است که با پیروزی توام باشد. اگر انقلابی به علت نقش ضعیف رهبری و یا قدرت برتر دشمن از پای در آمد آنوقت آن انقلاب انقلاب نیست. برای آنها انقلاب مشروطیت ایران انقلاب نیست. زیرا نه فئودالی را از بین برد و نه سلطنت را سرنگون کرد. حتی انقلاب 1905 روسیه و انقلابات فوریه روسیه و یا  اکتبر روسیه و چین نیز برای آنها انقلاب نبود و نیست زیرا آن انقلابات نیز سرانجام با شکست روبرو شد. برای آنها تنها یک انقلاب در دنیا وجود دارد و آنهم “انقلاب جهانی سوسیالیستی غیر قابل بازگشت“ در همه عرصه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... است. این عده از مبارزه هیچ چیز نفهمیده و نمی خواهند بفهمند و باین جهت در سرگیجه تاریخی خود دست و پا می زنند.
پاره ای سیاسیون فکر می کنند که اگر به واقعیت انقلاب شکوهمند بهمن صحه بگذارند از رژیم جمهوری اسلامی دفاع کرده اند. این ها همان کسانی هستند که فکر می کنند اگر ما مخالف تجاوز امپریالیستها به ایران باشیم و یا محاصره اقتصادی و نظامی و سیاسی ایران را محکوم کنیم و.... همدست رژیم جمهوری اسلامی محسوب می شویم. رژیم جمهوری اسلامی این عده ی بی اراده را مسخ کرده است. آنها تنها با ساز رژیم می رقصند بدون آنکه با مغز خود اندیشه کنند. در حقیقت ما با یک تفکر بشدت انحرافی در تحلیل جامعه ایران روبرو هستیم که در تمام عرصه های مبارزه اجتماعی خود را بروز می دهد و مانند خط سیاهی در موضعگیری این جریانها قابل رویت است. آنها در درجه اول عقیم بودن سیاسی خویش را به معرض نمایش می گذارند و نشان می دهند تا به چه حد ناتوانند که در مبارزه سیاسی نقش فعال و خردمندانه ای در پیش گیرند.

 

انقلاب بهمن چه می آموزد؟

 انقلاب بهمن می آموزد که متوقف شدن و شکست  انقلاب در نیمه راه با کسب رهبری بورژوازی پیوند داشته و تحت سامانه سرمایه داری برای ممالک از بندرسته ای نظیر ایران امکان تحقق حقوق دموکراتیک شهروندان بویژه کارگران و زحمتکشان، آزادیهای سیاسی، آزادی اجتماعات وسندیکا و احزاب، پیشرفت و تامین دمکراسی و عدالت اجتماعی... تحت رهبری بورژوازی نا ممکن است. زیرا درشرایط حاکمیت امپریالیسم هرحرکت استقلال طلبانه و ترقی خواهانه ای به معنی مقابله با منافع آزامندانه امپریالیستهاست و از آنجا که بورژوازی به واسطه ضعف تاریخی خویش و بدلیل صدها پیوند مرئی و نامرئی که با امپریالیسم دارد قادر به مقابله با آن نیست، جبرا با کرنش درمقابل امپریالیسم به انقلاب خیانت می کند. بورژوازی به واسطه ضدیت ماهوی خود با توده های استثمارشونده، آنجا که توده ها با استفاده ازفرصتِ آزادی برای بیانِ خواستهای سرکوب شده به میدان تظاهرات و نمایشات پای می گذارند، لوله های تفنگ را بسوی آنها نشانه گرفته و بیرحمانه آنها را درخون خود غرقه می سازد. انقلاب بهمن نیز چنین فرجامی داشته است. انقلاب بهمن پس ازسه سال کشاکش میان توده های تشنه آزادی وسازندگی و عدالت اجتماعی و ارتجاع سیاه قرون وسطائی به نمایندگی دارودسته خمینی و رفسنجانی، خامنه ای... سرانجام با کودتای خونین 30 خرداد 60 و قتل عام سازمانهای سیاسی و توده مردم شکست خورد و آزادیهای سیاسی که دستآورد انقلاب خونین بهمن بود نابود گردید....، ازآن پس بود که سرنگونی رژیم در دستور کار سازمانها و احزاب سیاسی قرار گرفت واین امر همچنان ادامه دارد. فضای انقلابی ایران پس از تیرباران وحشیانه هزاران نفر از فرزندان انقلاب ودرهم شکستن تشکلات انقلابی بکلی  تیره و تارگردید. یاس و سرخوردگی و عدم اعتماد و بدبینی که ناشی از شکست انقلاب است بر جامعه حاکم گردید. ما این سرخوردگی عظیم، این سقوط اخلاقی وحشتناک درجامعه را امروز شاهدیم. امروز نه از آزادی در ایران خبری است و نه از عدالت اجتماعی و حقوق مدنی مردم. سرکوب دگراندیشان، کارگران، زنان ، دانشجویان و همه اقشار تحت ستم ایران بشدت ادامه دارد. دزدی و چاپلوسی و پارتی بازی، فقر اقتصادی و شکاف طبقاتی، گرانی، دزدی و ارتشاء، رشوه، گسترش فحشاء و مافیای اقتصادی در قدرت که تمام تاروپود جامعه را درنوردیده است، جان مردم را به لب رسانده و اکنون بعد از سی و چهار سال انقلاب درایران جامعه در بن بست عظیمی گرفتار آمده و جمهوری سرمایه داری اسلامی راهی جز سرکوب مردم و کنار آمدن با امپریالیسم برای حل این بحران و بقای خود نمی بیند. استقلال سیاسی ایران که حاصل انقلاب بهمن 57 است بواسطه بی پشتوانگی مادی و مردمی دیر یا زود برباد می رود و روحانیت نیز درخیانت ملی نیز ید طولانی دارد. دفاع رژیم جمهوری اسلامی ازحکومت استعماری عراق و افغانستان وهمکاری با امپریالیسم آمریکا در اشغال این دو کشور و در سرکوب حنبش ضد استعماری و همینطور حمایت از براندازی رژیم لیبی ، همه بر ضد منافع ملی مردم ایران و منطقه است. پیروی ازسیاست بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و  گام گذاردن در خصوصی سازیهای کارخانجات و شرکت ملی نفت و پتروشیمی بر اساس بند 44 که از یک سیاست نئولیبرالی اقتصادی نشئت می گیرد ... پیوستن به سازمان تجارت جهانی تا بتوانند بار بحرانشان را بدون نظارت به ایران منتقل کنند، همه در جهت تضعیف استقلال و در جهت وابسته شدن ایران است...  ازاین رو برای دست یافتن و تحقق مطالبات دموکراتیک انقلاب بهمن، برای آزادی و حقوق اولیه و بنیانی کارگران و زحمتکشان و توده ها ی تحت ستم، برای دفاع از ادامه و تضمین استقلال سیاسی ایران، انقلاب دیگری باید سامان گیرد. انقلابی که رسالت پاسخ به این وظایف انجام نشده را داراست یک انقلاب قهرآمیز سوسیالیستی به رهبری حزب واحد طبقه کارگراست و تنها چنین انقلابی راه نجات مردم ایران است.

برگرفته از توفان الکترونیکی شماره 79 نشریه الکترونیکی حزب کارایران بهمن ماه 1391
toufan@toufan.org

اطلاعیه حزب کارایران(توفان)
 درمحکومیت ترور نفرت انگیز شکری بلعید رهبرحزب متحد میهنی تونس

شکری بلعید، مبارز محبوب و خستگی ناپذیر راه آزادی واستقلال و یکی از مخالفین سرسخت حکومت تازه به دوران رسیده به رهبری حزب النهضه اسلامی که با توطئه وتقلب ودخالت امپریالیسم به قدرت رسید ٬صبح چهارشنبه ۶ فوریه درمقابل خانه اش ترورشد.

این ترور جنایتکارانه ازجمله سلسله اقدامات سرکوبگرانه و حملات وحشیانه ای است که مدتهاست با حمایت وپوشش دولت حاکم علیه جبهه خلق تونس که جبهه متشکل از آزادیخواهان ونیروهای دمکرات وچپ و مردمی است ادامه دارد.دراین جبهه حزب کار تونس٬حزب مارکسیست لننیست تونس نیز بعنوان یکی از اعضای با نفوذ وفعال حضور دارد.
این قبیل توحش وبربریت یادآور انقلاب بهمن ایران و تعرض گام به گام نیروهای پس مانده حزب الله به نیروهای رادیکال وسکولار ومردمی ایران و سرکوب دستآوردهای  انقلاب و نیروهای انقلابی می باشد.
ترور شکری بلعید  یک اقدام  رذیلانه وتروریستی  وناشی ازضعف وزبونی رژیم ارتجاعی اسلامی حاکم از یک طرف وپیشروی جبهه خلق تونس است که هرروز با گسترش نفوذش درمیان مردم محروم و روشنفکران وبرای محقق ساختن اهداف انقلاب ملی و دمکراتیک هراس مرگ دردل کوراندیشان ضد بشر حاکم ونیروهای میرنده جامعه افکنده است.ازاین رو ترور شوم ضدانسانی شکری بلعید فقط محدود به او نمی گردد بلکه تیری است بسوی تمامی نیروهای دمکرات٬چپ واتحادیه های کارگری وزنان و تشکلات لائیک ومترقی جامعه که درخلال دوسال انقلاب تونس مورد تعرض افسارگسیخته ارتجاع قرار داشته و این وحشیگریها همچنان ادامه دارد.حزب کارایران (توفان) ضمن محکوم کردن این عمل شنیع وجنایتکارانه وابراز همبستگی با خانواده ویاران شکری بلعید وجبهه خلق تونس همه نیروهای مترقی وانقلابی و چپ را درمحکومیت رژیم ارتجاعی تونس واقدامات جنایتکارانه جاری فرا می خواند.حزب کارایران (توفان) ازانقلاب تونس ونیروهای متشکل درجبهه خلق که برای تعمیق انقلاب واستقرار نظامی دمکراتیک و ملی میرزمند حمایت می نماید وازهیچ کوششی درافشای جنایتکاران رژیم اسلامی تونس که دست دراز شده امپریالیسم وبقایای رژیم بن علی است دریغ نخواهد ورزید.حزب کارایران (توفان) ازفراخوان اعتصاب عمومی اتحادیه های کارگری و جبهه خلق تونس دراعتراض به ترور شکری بلعید ودراعتراض به اوضاع ملتهب وناهنجار موجود وانحلال دولت و تشکیل یک مجلس موسسان دمکراتیک که مورد حمایت همه آحاد مردم تونس است پشتیبانی میکند.

زنده باد انقلاب تونس!
مرگ برارتجاع وامپریالیسم!
زنده باد همبستگی بین المللی!

حزب کارایران (توفان)
پنجشنبه ۷ فوریه ۲۰۱۳
www.toufan.org