۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

دلایل اشغال سفارت انگلستان و نقش خانواده لاریجانی

علی لاریجانی به عنوان رئیس قوه مقننه که خودش باید به قوانین به مصداق "احترام امامزاده دست متولی است"، احترام بگذارد، خودش به نقض قوانین جهانی دست زده و تازه به این کار نکوهیده خویش نیز با سینه سپر کرده مباهات می کند. در صحنه مجلس که یک عده آنرا با میدان سیرک عوضی گرفته اند، شعارهای مرگ بر انگلیس براه می اندازند تا به خیال خودشان کمر امپریالیسم فرتوت انگلستان را بشکنند. غافل از اینکه این اعمال زشت باعث تقویت امپریالیست انگلستان می باشد. بنظر می رسد که این صحنه سازیها مصرف داخلی دارد.
در شرایطی که عقل سالم حکم می کند، گسترده ترین جبهه ضد جنگ و تجاوز را در جهان بوجود آورد و به بسیج نیروها و انساندوستان جهان پرداخت، تا نقض تعهدات جهانی از جانب قدرتهای بزرگ را به زیر پرسش برده و مردم در سراسر جهان به اعتراض گسترده دست بزنند، رژیم جمهوری اسلامی، سیاست انزوا طلبی را در پیش می گیرد، که بیشتر نشانه آن است، که بیشتر غلبه بر تضادهای درونی هیات حاکمه را در نظر دارد، تا مصالح ملی ایران را. انتقاد دستگاه دولتی ایران که زیر نفوذ جناح احمدی نژاد است، از این اقدامات و اظهار تاسف از وضعیت پیش آمده، بیشتر این ظن را تقویت می کند که رژیم جمهوری اسلامی به چنین تبلیغاتی برای مصرف داخلی و کاهش نفوذ جناح احمدی نژاد نیاز داشته است.
برای شناخت این مسئله باید کمی به عقب برگشت. یکی از سایتهای ایرانی در سال 1387 در مورد خانواده هزار فامیل در ایران مطالبی منتشر ساخت که از جمله در آن به خانواده لاریجانی اشاره می کند:
"پس از شهادت مرتضی مطهری، دختر ایشان با پسر آیت‌الله میرزاهاشم آملی ازدواج كرد. داماد استاد اما همان كسی است كه به نام دكتر علی لاریجانی یك دهه رئیس سازمان صدا و سیما و قبل از آن وزیر ارشاد اسلامی و پس از آن دبیر شورای عالی امنیت ملی شد. علی لاریجانی عضو یكی از خانواده‌های مذهبی و سیاسی جمهوری اسلامی است. محمدجواد لاریجانی اولین فرزند این خانواده است كه به قدرت رسید: معاون وزیر امور خارجه شد و نماینده مجلس شد. ستاره اقبال محمد جواد لاریجانی اما با یك حركت حساب نشده در دوران انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1376 فرو خفت و او اكنون به معاونت حقوق بشر قوه قضائیه كفایت كرده است. صادق لاریجانی كه "شیخ" خانواده لاریجانی‌هاست نیز با عضویت در شورای نگهبان در زمره قدرتمندترین فرزندان این خاندان به حساب می‌آید، اما آنكه از همه فرزندان مرحوم میرزا هاشم خوش‌اقبال‌تر است علی لاریجانی همان داماد استاد مطهری است كه اكنون به نمایندگی از مردم قم به پارلمان راه یافته و قدم در راه ریاست مجلس و شاید ریاست‌جمهوری می‌گذارد".(تاکید از توفان).
آقای روح‌الله رشیدی در سایت «عدالتخواهی» در سال 1390در رابطه با این خانواده مطالب زیرین را نوشت که نشان می داد منظور از عبارت "ستاره اقبال محمد جواد لاریجانی اما با یك حركت حساب نشده در دوران انتخابات ریاست ‌جمهوری سال 1376 فرو خفت" چیست:
"میانه‌های سال ۷۵، خبری در فضای رسانه‌ای کشور منتشر شد که به زودی به یکی از جنجالی‌ترین موضوعات کشور تبدیل شد. در شرایطی که کمتر از یک سال به انتخابات مهم ریاست جمهوری [دوم خرداد۷۶] باقی بود، دکتر محمد جواد لاریجانی خبرساز شد. او که در آن زمان نماینده‌ و رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس پنجم بود، با نیک براون[از مدیران کل وزارت امور خارجه‌ی انگلیس] در لندن دیدار کرده و در مورد مسائل داخلی کشور، از جمله موضوع انتخابات ریاست جمهوری با او گفتگو کرد. آن روزها، حجت‌الاسلام ناطق‌نوری(رئیس وقت مجلس) به عنوان کاندیدای جناح راست مطرح بود. جناح چپ نیز به همراه راست‌های سابق(کارگزاران سازندگی) از حجت‌الاسلام خاتمی حمایت می‌کردند. لاریجانی به عنوان تئوریسین سیاسی جناح راست، در دیدار با نیک براون، سعی کرده بود تا نگاه‌های منفی غرب به کاندیدای جناح راست را اصلاح کند. او به براون گفته بود که پیروزی جناح راست در انتخابات می‌تواند منافع انگلیس و غرب را تامین کند. از سوی دیگر، کوشیده بود تا چهره‌ای رادیکال از جناح چپ و کاندیدایش ارائه کند. او حتی از موضوع فتوای قتل سلمان رشدی هم مایه گذاشته و جناح چپ را پیگیری‌ کننده‌ی اصلی اجرای فتوای قتل سلمان رشدی معرفی کرده بود. این دیدگاه او مبتنی بر برخی اقدامات عملی چهره‌های منتسب به جناح چپ در مورد قتل رشدی بود. در آن زمان،‌ بنیاد ۱۵خرداد به سرپرستی آیت‌الله حسن صانعی(منتسب به جریان چپ) جایزه‌ای نقدی را برای کسی که موفق به قتل رشدی شود، اختصاص داده بود.
خلاصه، لاریجانی حسابی تلاش کرده بود تا کاندیدای جناح متبوع خود را آرامش‌طلب‌ و اهل تعامل با غرب معرفی کرده و رقیب را برعکس...
محتوای این دیدار محرمانه، چندی بعد به بیرون درز کرد. روزنامه‌ی سلام، با انتشار بخش‌هایی از این مذاکره، مقدمات یک جنجال سیاسی را فراهم آورد. اینجا بود که هجمه‌ی وسیعی علیه لاریجانی به راه افتاد که راهبران این جریان تهاجمی، نیروهای منتسب به جناح چپ بودند. نیروهایی از مجمع روحانیون مبارز و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، با مصاحبه‌های پی در پی، چنان فضایی درست کردند که لاریجانی به چهره‌ای منفی در افکار عمومی تبدیل شد. در راهپیمایی ۱۳ آبان همان سال، بیانیه‌هایی از سوی دفتر تحکیم وحدت در محکومیت اقدام لاریجانی منتشر شد که نشان از جدی بودن اعتراضات داشت. مهمترین ایرادی که جناح چپ بر لاریجانی وارد می کرد، بیان مسائل داخلی کشور در حضور بیگانگان بود. چهره‌هایی همچون بهزاد نبوی(از سازمان مجاهدین انقلاب) به شدت به لاریجانی تاختند که چرا با انگلیسی‌ها جلسه گذاشته و اسرار کشور را با آنها در میان نهاده است. موضع‌گیری تند و همه جانبه‌ی جناح چپ نسبت به این دیدار، آنچنان وضعیتی پیش آورد که منجر به حذف عملی لاریجانی از عرصه‌ی سیاست شد. او از مجمع تشخیص مصلحت نظام کنار گذاشته شد و تا چندی پیش، از ممنوع التصویرهای تلویزیون بود!
بهزاد نبوی در گفتگویی که با ماهنامه‌ی صبح به مدیریت مهدی نصیری انجام داد[شماره‌ی ۷۲، ۲۶ مرداد۱۳۷۶]، به دلایل این موضع‌گیری تند نسبت به لاریجانی پرداخت که امروز و پس از ۱۳ سال، بازخوانی بخش‌هایی از آن، جالب توجه می‌نماید. او می‌گوید:
«مذاکرات لندن با دو رویکرد مورد انتقاد واقع شده است. یکی به لحاظ دیدگاه‌های آقای اردشیر لاریجانی که همسو با انقلاب و خط امام نبود چون وقتی ایشان در ماجرای سلمان رشدی، موضعی همدلانه با دولت انگلیس اتخاذ می‌کند، یا در مورد اشغال لانه جاسوسی موضعی مخالف اتخاذ می‌کند، ‌همه می‌گویند این مواضع، مغایر با دیدگاه‌های مسلط بر انقلاب و نظام است... رویکرد دوم... این است که ما نمی‌توانیم این مذاکرات را جز نوعی مواضعه‌ی سیاسی با یک دولت خارجی تلقی کنیم آن هم نه یک دولت خارجه‌ی معمولی مثلاً بورکینافاسو یا یک دولت دوست مثل سوریه... بلکه یک دولت خارجی استعمارگر که سابقه‌ی نفوذ و سلطه‌ی ۲۰۰ ساله در کشور ما داشته و هنوز هم علایقی در کشور ما دارد. هنوز سازمان فراماسونری که یک سازمان دست‌نشانده‌ی انگلیس است، در ایران ریشه‌کن نشده است. در ضمن این دولت، دولتی است که نزدیک‌ترین متحد امریکا خصوصاً پس از فروپاشی شوروی و آغاز نظم نوین جهانی به حساب می‌آید. الان در بلوک‌بندی‌های قدرت در جهان، امریکا و انگلیس در یک طرف قرار دارند و بقیه‌ی اروپا، ژاپن، چین و روسیه، ‌بدون آن که در یک بلوک باشند، در مقابل این بلوک قدرت ایستاده‌اند... بنابراین اگر این مواضعه و تبانی با کشوری با این مشخصات صورت گرفت، برای ما قابل توجیه نیست... برخورد ما با آقای لاریجانی یک چنین برخوردی است. یعنی، ایشان را متهم می‌کنیم به اینکه در یک مواضعه‌ی سیاسی با یک چنین دولتی شرکت کرده است». منبع: سایت پارسینه. (تاکید از توفان).
در همان زمان رقیبان آقای لاریجانی از "لاری گیت" سخن می راندند و بر ملاقات محرمانه با نیک براون(مدیر کل وقت وزارت خارجه انگلیس) انگشت می گذاردند.
حال آن گفتگوی بهزاد نبوی مخالف آقای لاریجانی که در زندان نشسته است با ماهنامه صبح، معنی خاصی پیدا می کند، که در جهت افشاء تمام اقدامات کنونی خانواده لاریجانی است. در ایران این خانواده درست یا نادرست به انگلیسی(انگلوفیل) بودن در میان مردم معروفیت دارد. ظاهرا بر اساس شایعات آنها باید از همان زمانی که در نجف زندگی می کردند روابط حسنه با انگلیسها می داشته اند و اکنون هم برای کسب مقام ریاست جمهوری در ایران فعالیت می کنند و برای افزایش بخت خویش در این عرصه و جلب رضایت امپریالیستها می خواهند به انگلستان بفهمانند که "پیروزی جناح راست در انتخابات می‌تواند منافع انگلیس و غرب را تامین کند" .
محمد جواد لاریجانی که شایع است، می خواهد نقش هنری کیسینجر را بازی کند، در زمینه سیاستهای راهبردی رژیم فعال است و کارشناسان معتقدند که وی یک برنامه ریز راهبردی و محافظه کار است که با تدوین سیاست "تفکیک مقبولیت از مشروعیت"، جناح راست یعنی محافظه کاران مذهبی را به سمت "اقتدارگرائی" و استبداد عریان برای حفظ قدرت سوق داده است.
ولی علی لاریجای که فعلا رئیس مجلس است، دارای مشاغل زیر بوده است: مدیر کل برون مرزی و واحد مرکزی خبر صدا و سیما، معاونت وزارتخانه های کار و امور اجتماعی، پست و تلگراف تلفن و سپاه و مدتی نیز جانشین ستاد فرماندهی کل سپاه بود. وی همچنین دبیر شورایعالی امنیت ملی بود که مسئولیت مذاکرات هسته ای ایران را بر عهده داشت و مدتی نیز نمایندگی و ریاست مجلس هشتم شورای اسلامی را بعهده داشت و دارد، وی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است، و عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی را نیز دارا بوده است. در زمان وی 5250 میلیارد ریال دزدی از تنها 5 حساب بانکی از مجموع 200 حساب بانکی صدا و سیما جمهوری اسلامی رو شد که وی آنها را "کشکی" نامید و به کسی در این زمینه پاسخگو نبود.
لاریجانی این روباه مکار در زمینه اقتصادی در شهمیرزاد بوقلمون و شترمرغ پرورش می دهد، گاوداری کلان دارد، پرورش ماکیان در برنامه اش قرار دارد و مهمتر از همه پرورش روباه را در دستور کار خود گذارده است. گوشت و پوست روباه را به چین صادر می کند و در این زمینه یکه تاز است. وی در شهمیرزاد در نزدیکی سمنان بدور چشمه های آب طبیعی دیوار کشیده و اموال عمومی مردم را به مالکیت خصوصی در آورده و آب زیرزمینی و کم یاب را به خارج صادر می کند. پاسداران از اموال وی در شهمیرزاد پاسداری می نمایند. با توجه به اینکه هر وکیل مجلس 60 میلیون تومان حقوق ماهیانه همراه با فوق العاده، خانه، ماشین دولتی داراست، می توانید عمق ثروت لاریجانی را پس از بازگشت از نجف محاسبه کنید و ببینید به چه نان نوائی در ایران رسیده است.
پس از تقلب در انتخابات ریاست جمهوری، علی لاریجانی در دشمنی با احمدی نژاد، نخست از نخست وزیری موسوی دفاع کرد، ولی با دیدن جهت باد، فورا در کنار احمدی نژاد قرار گرفت تا آبها از آسیاب ریخت. حال که درگیری میان بیت رهبری و دولت احمدی نژاد بالا گرفته است و نامزدی اسفندیار رحیم مشائی برای دوره بعدی ریاست جمهوری با مشکل روبروست، خانواده لاریجانی تصمیم دارند نقشه همیشگی خویش را در تسخیر مقام ریاست جمهوری به اجراء بگذارند. آنها علی لاریجانی را به عنوان نامزد مقام ریاست جمهوری به میدان می آورند. ولی این خانواده بدسابقه که بهزاد نبوی آنها را حتی در لفافه به "فراماسونری" وصل می کند، سابقه آلوده ای در برخورد با استعمارگران انگلیسی داشته اند. آنها اسرار داخلی رژیم ایران را مانند یک نوکر بی اختیار، در اختیار ارباب قرار داده اند. نیک بروان چه کسی است که یک مقام برجسته جمهوری اسلامی لازم بداند به وی، دست به سینه با سری افکنده، گزارش روابط درونی هیات حاکمه ایران را بدهد. این سوء سابقه در مورد مماشات با امپریالیست انگلستان، مانند لکه سیاهی بر پیشانی خانواده پر زاد و ولد لاریجانی چسبیده است. آنها می دانند که مخالفین لاریجانیها حتما از این حربه ی نزدیکی آنها با استعمار فرتوت انگلیس، علیه آنها در شرایطی که آنها خود را نامزد مقام ریاست جمهوری کنند، استفاده خواهند کرد. بنظر می آید که تجاوز به سفارت انگلستان در این مرحله خطیر و تبلیغات گوشخراش در مورد یک نقض آشکار معاهده جهانی، باین خاطر صورت پذیرفته باشد، تا برگ برنده را از دست جناح احمدی نژاد در افشاء خانواده لاریجانی بروباید.
البته در میان بخشی از روحانیت که اموال دزدی خویش را به انگلستان منتقل کرده اند، تحریم بانک مرکزی ایران و بستن حسابهای ایرانی های بلند پایه و آقا زاده های ساکن انگلستان و جلوگیری از سفرشان به انگلستان، دلخوری فراوانی ببار آورده است، که نشان دادن زهر چشم به انگلیس را در خیانت به مصالح ایران و خدمت به جیب خودشان، نادرست ارزیابی نمی کنند. خامنه ای موذیانه سکوت کرده است، شاید هم بقدری از باند احمدی نژاد می هراسد که تکیه بر لاریجانی را به صلاح خویش می بیند و این امر البته نشانه رضای وی است، و احمدی نژاد این عمل را به سبک خودش نادرست دانسته است. بنظر می آید اشغال سفارت انگلستان مصرف داخلی داشته و تسویه حساب با جناح احمدی نژاد است. در عرصه خارجی ولی خسارت فراوانی به ایران زده و دهان ایران را در اعتراض محقانه به تجاوز آمریکا به حریم هوائی ایران بسته است. خانواده لاریجانی عملا برای منافع شخصی و به ضرر منافع ملی ایران بهر دو امپریالیست خدمت کرده اند.

حزب کارایران(توفان)
آذرماه هزار و سیصد و نود
toufan@toufan.org

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه


برای آزادی فوری و بی قید شرط علی نجاتی، رضا شهابی و سایر کارگران و زندانیان سیاسی بکوشیم




اطلاعیهﺍﯼ که مورخ 15 نوامبر 2011 توسط نهادهای همبستگی با جنبش کارگری در ایران ــ درخارج کشور درمورد علی نجاتی و رضا شهابی دو کارگر زندانی انتشار یافته، آمده است: "رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی بی توجه به تمامی اخطارها و تذکرات محافل کارگری در مورد وضعیت سلامتی علی نجاتی عضوهیئت مدیرۀ سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه و حتی تائیدیۀ ی پزشکی دال برعدم توانائی وی برای تحمل یک سال دیگر زندان تحمیلی، روز12 نوامبر ایشان را که برای ارائۀ مدارک پزشکیﺍش به دادگاه مراجعه کرده بود، دستگیر و زندانی نمود.این عمل جنایتکارانه، نهایت سبعیت و کینه توزی این رژیم ضد بشری حامی سرمایه را می رساند که برخلاف تمام قوانین بینﺍلمللی و اصول انسانی، حتی ازمحبوس کردن یک فعال کارگری با چنین وضعیت جسمی وعواقب خطرناک ناشی از بیماریﻫﺎیش، خود داری نمی کند. ما ضمن این که اساساً صدورحکم زندان برای علی نجاتی (اکنون برای دومین بار و به مدت یک سال) و دیگرفعالین کارگری و سایرجنبشﻫﺎﯼ اجتماعی را باطل و نادرست می دانیم، خواهان لغو آن و آزادی فوری و بدون قید وشرط علی نجاتی هستیم. ما رژیم جمهوری اسلامی و مشخصاً قاضی و دادستان این پرونده را مسئول سلامتی و جان علی نجاتی می دانیم. "

حزب ما ضمن پشتیبانی از این اطلاعیه و حمایت از کارگران زندانی و همۀ زندانیان سیاسی مدتهاست اقدامات مشخص بینﺍلمللی درهمبستگی با کارگران ایران انجام داده و با ارسال نامه به احزاب مارکسیست لنینیست جهان و اتحادیهﻫﺎﯼ کارگری نظر آنها را به مسائل کارگری ایران از جمله زندانیان سیاسی و سرکوب کارگران جلب نموده و خواهان همبستگی با کارگران ایران و آکسیونﻫﺎﯼ عملی علیۀ جمهوری اسلامی گردیده است. در نامهﺍﯼ که در اکتبر ماه امسال به احزاب کمونیست و بیش از 50 اتحادیه و سازمان کارگری ارسال داشته، آورده است:



«.......رژیم جمهوری اسلامی ایران شرایط بسیار دشوار اقتصادی برای کارگران و زحمتکشان ایجاد نموده است. صدها اعتصاب و تظاهرات برای دریافت حقوق معوقه، برای افزایش دستمزد، برای بالابردن حد اقل حقوق ماهانه، برای شرایط بهتر کار، برای تشکیل سندیکای مستقل و برای حذف پیمانکاری و قراردادهای موقت صورت گرفته است. در بسیاری از بخشﻫﺎﯼ اقتصادی، عقد قراردادهای موقت و پیمانکاری، سیاستی است که کارفرمایان برای استثمار بیشتر کارگران اتخاذ کردهﺍند و این سیاست توسط رژیم جمهوری اسلامی حمایت می شود. این سیاست از سیاستﻫﺎﯼ نئولیبرالی سازمان تجارت جهانی نشأت گرفته و توسط آن به کشورهای عضو دیکته می شود. این سیاست خانمان برانداز مشکل عموم کارگران ایران در بخشﻫﺎﯼ مختلف اقتصادی است.  کارگران، چه رسمی و مداوم و چه غیر رسمی و موقت، به این نتیجه رسیدهﺍند که در حذف این پدیدۀ ضد کارگری دارای منافع مشترک هستند.

مطالبۀ تشکیل سندیکای کارگری نیز یکی از مطالبات عمومی کارگران ایران در بخشﻫﺎﯼ مختلف نیروی کار است. رژیم ضد کارگری اسلامی ایران بسیاری از فعالین کارگری را به خاطر تلاش در جهت برپائی تشکل مستقل زندانی و شکنجه نموده است. بسیاری از رهبران جنبش اتحادیهﺍﯼ در ایران سالﻫﺎﯼ طولانی زندان را پشت سر نهادهﺍند. تشکیل سندیکای مستقل کارگری کابوسی برای رژیم جمهوری اسلامی است. رژیم ایران اتحاد کارگران را تهدیدی مرگ آور برای خود می داند و به همین دلیل سعی می کند که هر جنبشی در جهت برپائی تشکل مستقل را خفه کند. با وجود سرکوب وحشیانۀ رژیم جمهوری اسلامی، کارگران و زحمتکشان ایران با پیگیری و تلاش خستگی ناپذیر خود توانستهﺍند چندین سندیکا در بخشﻫﺎﯼ مختلف صنعتی تشکیل دهند. تلاش و کوشش در این جهت در بخشﻫﺎﯼ دیگر هم به وضوح دیده می شود. جهت حرکت جنبش کارگران در سمت کسب موفقیت و به عقب راندن کارفرمایان و رژیم حامی آنها است.

حزب کار ایران (توفان) از کارگران و تمامی مردم ایران می خواهد که مبارزات خود را علیۀ رژیم سرمایهﺪاری و ضد کارگری جمهوری اسلامی شدت بخشند. ما کارگران و زحمتکشان ایران را تشویق می نمائیم که همبستگی خود را با میارزات رفقای کارگر خود در بخشﻫﺎﯼ مختلف نیروی کار ابراز دارند. مطالبات و خواستﻫﺎﯼ یک بخش از کارگران، مطالبات و خواستﻫﺎﯼ تمامی کارگران و زحمتکشان ایران است.  دستاوردهای مبارزاتی یک بخش از کارگران دستاوردی است برای همۀ کارگران و مردم. پیروزی نهائی در اتحاد همۀ کارگران و زحمتکشان در زیر پرچم حزب طبقۀ کارگر است. این تنها مسیر ممکن برای رهائی طبقۀ کارگر ایران از یوغ بندگی سرمایهﺪاری است»

انتشار این نامه در دفاع از مطالبات  کارگران و آزادی فوری آنﻫﺎ از زندان مورد توجه بسیاری از احزاب و سازمانﻫﺎﯼ بینﺍلمللی قرار گرفت و در نشریات حزب مارکسیست لنینیست اسپانیا و هندوستان و چند حزب و اتجادیۀ کارگری انعکاس یافته و این امر نمی تواند موجب مسرت و شادمانی ما و دیگر فعالین کارگری، نیروهای مترقی و انقلابی قرار نگیرد. حزب ما به این اقدامات بینﺍلمللی خود قاطعانه ادامه می دهد و درجهت آزادی فوری کارگران شریف زندانی تمام مساعی خود را به کارخواهد گرفت.



زنده باد همبستگی بینﺍلمللی کارگران علیۀ سرمایهﺪاران

دست رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی از فعالین کارگری و همۀ مردم ایران کوتاه باد!

برای آزادی فوری علی نجاتی، رضا شهابی و همۀ زندانیان سیاسی بکوشیم.





* * * * * * * *



معجزۀ حل معضل بیکاری در ام القرای اسلام




اگر حضرت محمد در قرآن 16 بار گفته است که نمی تواند معجزه کند و معجزه کار خداست. مقامات جمهوری اسلامی در طی 33 سال حاکمیت باندهای مافیائی معمم و مکلا و برادران قاچاقچی و تجار محترم سالانه بیش از 16 هزار بار معجزه می کنند. یکی از این معجزات حل مشکل بیکاری به شیوۀ دولت "عدالت خواه" دکتر احمدی نژاد است.

خبرگزاری مهر در 14 مهرماه 1390 در گزارشی از سفر دکتر محمود احمدی نژاد به شهر کبودر آهنگ استان همدان می نویسد: " محمود احمدی نژاد با بیان این که دولت برای ایجاد 2.5 میلیون شغل در سال جاری و 2.5 میلیون شغل در سال آینده برنامه ریزی کرده است ، می گوید: بیکاری را تا سال آینده با ایجاد 5 میلیون شغل ریشه کن خواهیم کرد."

داریوش قنبری، نمایندۀ مجلس در نشست مجلس خطاب به محمود احمدی نژاد در این رابطه می گوید: "پس از گذشت 6 سال از ریاست جمهوری جنابعالی اکنون مردم ایران به لحاظ اقتصادی تبدیل به دو دسته شدهﺍند، یا بیکار هستند، یا بدهکار. وی اضافه می کند: " به جای آمدن پول نفت بر سر سفرهﻫﺎ احکام جلب بانکﻫﺎ برای مطالبات بانکﻫﺎ از بدهکاران به در خانهﻫﺎﯼ مردم می رود. آقای احمدی نژاد با نادیده گرفتن همۀ واقعیات جامعه در حوزهﻫﺎﯼ اقتصادی و انواع فشارهای تورمی و گرانی، حرفﻫﺎﯼ خیال پردازانه می زند که نمونهﻫﺎﯼ آن ایجاد دو و نیم میلیون شغل در سال جاری و دادن 1000 متر زمین برای ساخت ویلا به مردم است. اکنون سئوال این است با گذشت هشت ماه  از سال جاری چه تعداد از این شغلﻫﺎﯼ وعده داده شده ایجاد شدهﺍند. آیا می دانید برای ایجاد دو و نیم میلیون شغل در کشور افزایش نرخ رشد اقتصادی باید 25 در صد باشد در حالی که بنا بر برخی آمارها این نرخ حدود یک درصد است.

مطابق طرح آمارگیری نیروی کار مرکز آمار ایران جمعیت فعال کشور (شامل مجموع افراد شاغل و جویای کار) در سال 1384، بیست و سه میلیون و دویست و نود هزار نفر بوده که در سال 1388 به بیست و سه میلیون و هشتصد و چهل هزار نفر رسیده است. به این ترتیب طی چهار سال 550 هزار نفر و به عبارت دیگر سالانه حدود 140 هزار نفر وارد بازار کار شدهﺍند. البته باید به دو نکته نیز توجه داشت یکی این که سالانه به طور متوسط حدود هفتصد هزار نفر به جمعیت متقاضی کار اضافه می شود و دوم این که طبق آمار رسمی رشد اقتصادی در این سالﻫﺎ بین 6.5 تا 4 درصد اعلام شده است که در سال جاری به یک تا صفر درصد کاهش یافته است. حال چگونه امکان دارد در شرایطی که به دلیل سیاستﻫﺎﯼ ضد ملی و مافیائی اقتصادی حاکم که در جهت تخریب تولید صنعتی و کشاورزی داخلی و گسترش هر چه بیشتر واردات به نفع تجار محترم و برادران قاچاقچی عمل می شود و روزانه خبر بسته شدن و ورشکستگی مراکز تولیدی و اخراجﻫﺎﯼ دسته می رسد تا سال آینده 5 میلیون شغل به وجود آورد؟ این سئوالی است که پاسخ آن را تمام ملت ایران به خوبی می دانند. معجزۀ دروغ! چیزی که به وفور در ایران اسلامی تولید شده و تاحد تهوع به خورد مردم می دهند.

روزنامه شرق در مطلبی تحت عنوان "آمار دولت در مورد بیکاری دروغ است" می نویسد :

"امروز دیگر برای پیدا کردن بیکاری نیازی نیست پی افراد بی سواد یا دیپلمه باشید چرا که خیلی راحت می توان از یک جامعه هدف 100 نفری حداقل 50، 60 نفر کارشناس (لیسانس) بیکار، 10 الی 15 نفر کارشناس ارشد، یکی، دو نفر دکترا و دست آخر 20 تا 30 فرد کم سواد پیدا کرد."

خباز نمایندۀ مجلس در رابطه با آمار بیکاری دولت می گوید:"من در حالی که از وضعیت تعطیلی کارخانهﻫﺎ و واحدهای تولیدی از نزدیک اطلاع دارم و هر روز بر حجم بیکاران افزوده می شود چگونه باید این آمار را باور کنم؟

سید محمد پور فاطمی نمایندۀ تنگستان می گوید: "از مسئولان می خواهیم از این دروغﻫﺎ کمتر بگویند، در استان بوشهر 95 هزار نفر در پارس جنوبی مشغول به کار بودند اما در حال حاضر تنها زیر 8 هزار نفر مشغول به کار هستند. آقایان چطور می گویند که بیکاری کم شده است. آمار اشتغال دولت غیر واقعی است و باید از آقای احمدی نژاد بپرسیم این آمار غلط را از کجا می آورد؟"

بانک مرکزی در گزارشی مطرح می کند که طی سالﻫﺎﯼ 84 تا پایان 89، هفتصد و سی هزار شغل در بخش کشاورزی از بین رفته است.

خبرگزاری ایلنا در گزارشی از مصاحبه با دبیر سندیکای صنعت برق ایران نسبت به خطر بیکاری 900 هزار نیروی کار این صنعت هشدار می دهد.

اکونومیست در ماه ژوئن 2011 نیروی کار ایران را 26 میلیون و 400 هزار و نرخ بیکاری را 14.1 در صد اعلام نمود و پیش بینی می کند در دوسال آینده نیز نرخ بیکاری 15 درصد خواهد بود.

عبدالرضا ترابی عضو کمیسیون اقتصادی مجلس نرخ واقعی بیکاری در ایران را بالای 30 درصد و جمعیت بیکار را دست کم 7.5 میلیون نفر می داند.

روزنامۀ اعتماد در مطلبی تحت عنوان "7 عامل اساسی نرخ بالای بیکاری در ایران" ضمن نا موفق خواندن طرح خصوصی سازی شرکتﻫﺎﯼ دولتی اعلام می کند در طی چهار سال اخیر بیش از 1400 شرکت خصوصی شده در ایران اعلام ورشکستگی کردهﺍند  که مسلماً این مسئله تشدید مشکل بیکاری را به دنبال داشته است.

حال دولت "عدالت خواه" جناب آقای دکتر احمدی نژاد برای حل مشکل رو به گسترش بیکاری به معجزۀ دروغ و جعل آمار رو آورده و با طرح این که افرادی حتی با یک ساعت کار در هفته شاغل محسوب می شوند، می خواهد مشکل بیکاری را حل کند.



نقل از توفان الکترونیکی شماره 65 نشریه الکترونیکی حزب کارایران آذر ماه 1390
www.toufan.org

۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه


پیرامون حمله احتمالی به ایران

  جبهه دشمنان مردم ایران را بهتر بشناسیم

در ماه نوامبر 2011 "رادیو همبستگی" مصاحبه ای با رهبر "حزب کمونیست کارگری ایران" آقای حمید تقوائی ترتیب داد تا نظریات این حزب را در مورد خطر تجاوز به ایران و تاکتیک نیروهای انقلابی، آزادیخواه، دموکرات و کمونیست در قبال جنگ و تجاوز بداند. صفحه خط داری که آقای حمید تقوائی بکار بردند، تکرار همان تئوریهای پوچ و غیر طبقاتی منصور حکمت است. سخنان ایشان همان نظریات تکراری در حمایت از خط مشی تجاوزکارانه امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل در تمام جهان و منطقه است. این حزب همواره حامی تجاوزکاران آمریکائی و اسرائیلی در افغانستان، عراق، لبنان، فلسطین و لیبی بوده است و طبیعتا در مورد ایران نیز نمی تواند طور دیگری سخن براند. فرق موضعگیری این حزب در مورد ایران با موضعگیریش پیرامون لبنان و یا لیبی در آن است که به علت حساسیت مردم میهن ما و به علت اینکه مردم ایران در صورت تجاوز، بلا واسطه با خطرات ناشی از تجاوز بربرمنشانه روبرو هستند، آنها نمی توانند سخاوتمندانه و بی پرده از کشتار مردم ایران حمایت کنند و از منافع امپریالیسم و صهیونیسم آشکارا به دفاع برخیزند. بهمین جهت سخنان ارتجاعی خویش را در لایه ای از مهملات می پیچند تا آنها را برای همگان "قابل بلع" نمایند. تحلیلهای این حزب، مانند همیشه تهی از مضمون طبقاتی است و با ساختن سناریوهای پیچیده نظیر سناریوی "سیاه و سفید" در گذشته و یا مکمل آن بنام سناریوی "سه جبهه"، خویش را از درگیری با مفاهیم طبقاتی خلاص کنند و به پیچیده گوئی بپردازد.

این حزب در مقابل خطر بروز جنگ مجددا به همان سناریوی بی سرو ته „سه جبهه“ متوسل می شود. به ادعای آنها در "جبهه اول"، هواداران قوای مهاجم آمریکا و اسرائیل قرار دارند که فقط هوادار تجاوز به ایران و سرنگونی رژیم ایران توسط قوای خارجی هستند.

"جبهه دوم"، جبهه مخالفین این تجاوزند که از رژیم جمهوری اسلامی دفاع می کنند و "جبهه سوم" که مرکب از "حزب کمونیست کارگری ایران" و پاره ای از اپوزیسیون چپ اندر قیچی ایران باشند، هوادار جنگیدن با مهاجمین از یک طرف و همزمان مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی می باشند. این“جبهه سومی“ها که در هر دو دست شمشیر دارند، و مانند طاهر ذوالیمینین به میدان رفته اند، صد البته خود مستقلا عمل نمی کنند، و نمی توانند هم عمل کنند، آنها منتظر می نشینند تا هواپیماهای ناتو ایران را بمباران کنند، تا مانند اپوزیسیون لیبی زمان مناسب برای عملیات فعالانه و قهرمانانه آنها برسد و اعلام موجودیت نموده و مبارزه را آغاز نمایند، در غیر این صورت موجودیتشان تنها در روی صفحه کاغذ است و حضوری در عرصه مبارزه نداشته و نخواهند داشت. اگر تبلیغات فضای جنگی فروکش کند، آنها هر دو شمشیر خویش را غلاف خواهند کرد و چه در ایران و چه در خارج، دیگر به جنگ جمهوری اسلامی نمی روند تا کارش را برای همیشه یکسره کنند. موجودیت عملی و عینی این "جبهه سومی"ها، موجودیت عملی مستقلی نیست و تنها با موجودیت تهاجمی امپریالیستها و صهیونیستها قابل تعریف است.  

در میان این "جبهه سومی"ها که البته اقلیتی بیش نیستند، شما با طیف گسترده ای روبرو می شوید از کسانی که آگاهانه از امپریالیسم و صهیونیسم دفاع کرده تا کسانیکه از روی نادانی سیاسی و یا اتخاذ خط مشی های به ظاهر انقلابی و منزه طلبی "انقلابی"، یا چپروانه و نظایر آن، حتی پاره ای با حسن نیت در این طیف قرار گرفته اند. آنها حامل ادعاهای بی پشتوانه، مانند چک بی محل اند که با محاسبه اینکه احتمالا جنگی در نمی گیرد تا دست ما رو شود، زمینه گزافه گوئی و انقلابی نمائی را به حد اعلی می رسانند. آنها مسئولیت و واقعبینی انقلابی کمونیستی را با تئوریهای پوچ و من در آوردی جایگزین کرده اند. پوچی این تئوریها حتی بر رسولان آن نیز روشن است وگرنه نیازی نداشتند که آنها را در کلافی پیچیده برای فرار از تحلیل مشخص از شرایط مشخص بپیچانند. طبیعتا در دنیای مجازی آنها و در عرصه تخیلات موهومی، می توان بر توسن افسار گسیخته انقلابی نمائی به عرش گزافه گوئی رفت و بر سر  کاربرد عبارات "انقلابی" با یکدیگر به رقابت برخاست. پاره ای نه تنها می خواهند امپریالیسم و صهیونیسم را از ایران بتارانند و رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، بلکه حتی آهنگ آن دارند با یک انقلاب قطعی سوسیالیستی و ضد استثماری، مناسبات ظالمانه سرمایه داری را نیز از ریشه برافکنند و جامعه آزاد سوسیالیستی در ایران برقرار کنند. آنها در حقیقت "جبهه چهارمی" در تخیلات خود اختراع کرده اند، که فقط کارگران و زحمتکشان را در بر می گیرد و نه خلق ایران را. ببینید تجاوز امپریالیستی و صهیونیستی به ایران چه ثمراتی ببار می آورد. انسان از این همه بیگانگی نسبت به شرایط ایران در شگفت می ماند. آیا این عده نمی فهمند که حتی اگر بر فرض محال، در سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نیز، در روند جنگ موفق شوند، قادر نیستند بهره کشی انسان از انسان را از میان برداشته و از ادامه جنگ تجاوزکارانه جلوگیری کنند؟ آیا باید پیغمبر بود تا درک کرد امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل و ناتو هرگز پیدایش یک ایران سوسیالیستی و انقلابی و مردمی را بعد از رژیم جمهوری اسلامی نمی پذیرند و ایران را با خاک یکسان خواهند کرد؟ آیا باید پیغمبر بود تا دانست هدف تجاوز به ایران سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و  استقرار سوسیالیسم نیست؟ آیا این سخنان نشانه این واقعیت نیست که عده ای ماهیت امپریالیسم را نمی شناسند و قادر نیستند از اوضاع کنونی تحلیل انقلابی بدست دهند؟؟

البته بر خلاف سناریوی "جبهه سومِ" "حزب کمونیست کارگری ایران"، شما حتی یک شخصیت شناخته شده و یا سازمان سیاسی و یا گروهی را پیدا نمی کنید که به صراحت بگوید ما خواهان تجاوز نظامی به ایران هستیم. زیرا چنین اعترافی پایان عمر سیاسی آنها محسوب می شود. زیرا مردم ایران چنین هیولاهائی را به عنوان رهبر خویش هرگز نخواهند پذیرفت. باین جهت این وظیفه نیروهای آگاه سیاسی است که از لابلای ادعاهائی که می شود، ماهیت گفتار و کردار آنها را بر ملا گردانند و بشکافند. ما در اینجا به نمونه های گوناگون هواداران امپریالیسم و صهیونیسم و دشمنان مردم ایران اشاره می کنیم:

"بیانیه ۱۷۵ نفر از فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران علیه جنگ و فعالیت‌های نظامی هسته‌ای ایران" که بیانیه ای در تائید آشکار تجاوز به ایران و حمایت آشکار از امپریالیسم و صهیونیسم بین الملل است و در یک کلام مظهر خیانت ملی و خود فروشی به امپریالیسم است، مانند همه بیانیه های جنگ طلبانه با تزویر تدوین شده است و از چهره جنگ طلبان جهانی، که هنوز خون تازه مردم لیبی از دستانشان می ریزد، چهره بشر دوست و صلح طلب و دلسوز به حال ایرانیان می سازند. این ریاکاری را شما در مقایسه با اسناد مشابه بخوبی کشف خواهید کرد و درک می کنید که سرمنشاء همه این تبلیغات در تمام این اعلامیه ها واحد است. روح کلیه این تحلیلهای خائنانه، تعویض جای علت با معلول و آرایش جنایات و ریاکاری و دودوزه بازی امپریالیسم و صهیونیسم و مجامع جهانی دست نشانده و زیر نفوذ آنهاست. به این مستخرجات از بیانیه توجه کنید و خود داوری نمائید:(در تمام موارد تکیه از ماست-توفان).

"هر نگاهی به چگونگی و علت بحران خارجی کنونی داشته باشیم باز در تحلیل آخر نظام جمهوری اسلامی و بخصوص بخش افراطی آن است که با خطای محاسباتی خود شعله های جنگ محتمل را بر خواهد افروخت". به سخن دیگر امپریالیستها و صهیونیستها و عمالشان از قبیل عربستان سعودی و امارات متحده عربی و... که به عراق و افغانستان و لیبی و بحرین و یمن تجاوز کرده اند، گناهی ندارند و همه آنها صلح طلبند و قربانیان تجاوز جمهوری اسلامی به حساب می آیند که در پی افروختن جنگ است.

و بعد ادامه می دهند: "جمهوری اسلامی تنها مخل حقوق و کرامت انسانی شهروندان ایران زمین نیست، بلکه تهدیدی علیه صلح و ثبات جهانی نیز بشمار می‌آید." به سخن دیگر ایران با "قدرت افسانه ای" خود صلح جهان را تهدید!! می کند و ناتو و آمریکا و اسرائیل، هرگز به جنگ متوسل نشده و کشوری را به زیر سلطه خویش در نیاورده اند و آرامش و صلح جهان را بهم نزده اند و برای هیچ کشوری تهدید نبوده اند.؟! 

و سپس اضافه می کنند: "باید با ارائه راه حلی به جهان نشان داد که جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران این ظرفیت را دارد تا اجازه ندهد تنش آفرینی حکومت از آستانه تحمل نهادهای بین المللی عبور کند. در این راستا پرهیز از سیاه و سفید دیدن مناسبات جهانی و مبنا قرار دادن دو گانه دوست و دشمن دائمی و یا دیو و فرشته و عبور از انگاره های مربوط به دوران جنگ سرد ضرروی است".

به سخن دیگر امپریالیستها و صهیونیستها که بسیار مودب و مظهر خیراند و نه شرّ و در اثر تحریکات جمهوری اسلامی کاسه صبرشان لبریز شده است، باید بدون احساس تقصیر، به عنوان قربانیانِ تحریک و تجاوزِ جمهوری اسلامی، به ایران حمله کنند و نگذارند که صبر و تحملشان بازیچه دست ایرانی ها قرار گیرد. و بیانیه مزبور ضروری می داند که مردم ایران از غارتگری و جنایتکاری امپریالیستها و صهیونیستها که به گذشته تاریخ تعلق دارد، بزرگوارانه چشم بپوشند و آنرا فراموش کنند و تاریخ جهان را به سطل خاکروبه بیاندازند و از آنها برای حمله به ایران و "نجات" ایران، دعوت به عمل آورند.

این 175 خود فروخته تنها نیستند. خوب است به سند زیر و مخرج مشترک نظریات آنها توجه کنید.

ببینیم مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران رضا پهلوی در پیامش مورخ 18 آبان ماه 1390چه می گوید: "... در این شرایط حساس تاریخی که سرزمینمان ایران با آن روبروست، وظیفه همه بخشهای جامعه به ویژه نیروهای مسلح مدافع و مطیع حقوق و خواسته ملت است تا دست در دست یکدیگر، در چارچوب یک جنبش نافرمانی و با ایجاد شبکه های وسیع اجتماعی، برای اجتناب از بروز یک حمله نظامی که می تواند آغازگر یک سیر قهقرایی و پرهزینه برای مردم ایران باشد، به پا خیزیم.

...

تمام تلاش خود را بکار خواهم بست تا خواست صلحجویانه مردم کشورم را به گوش جامعه جهانی برسانم و خطاب به آنان تاکید نمایم که سرنوشت ایران نه با دخالت نظامی خارجی بلکه تنها باید توسط مردم ایران و با حمایت جامعه بین المللی تعیین شود"

در ضمن در طی پیام، رضا پهلوی فراموش نمی کند، که موذیانه به جستجوی "مسبب جنگ" بپردازد و به مردم این فکر را القاء نماید، در صورتی که جنگی توسط قوای خارجی(تو گوئی این قوای خارجی بی نام و نشان اند. وی از بکار بردن حتی نام آمریکا و اسرائیل و ناتو پرهیز می کند-توفان) به ایران حمله کنند، دلیلش خود جمهوری اسلامی است. این جمهوری اسلامی است که "مسبب جنگ" است و نه امپریالیستها و صهیونیستها. وی می نویسد: "نظام مستبد و تمامیت خواه اسلامی ... باعث ایجاد بحران و آشوب در کشورهای منطقه و به خطر انداختن صلح و آرامش جهانی است" و یا در جای دیگر "دیکتاتوری جمهوری اسلامی..با ...نادیده گرفتن معاهدات بین المللی و همچنین حمایت همه جانبه از گروه های تروریستی و... در منطقه، کشورمان را با بحران عمیق  روبرو ساخته و به انزوای کامل بین المللی کشانده است.

...

حکومت اسلامی برای انحراف اذهان عمومی از مشکلات اجتماعی و... به دنبال افروختن آتش جنگی دیگر است.

حاکمان جمهوری اسلامی، همانند گذشته جنگ را نعمتی برای بقای حکومتشان می دانند و بر این اساس ، با اتخاذ سیاستهای ماجراجویانه و تحریک آمیز، خشم جامعه بین الملل را بر افروخته و کشورمان را با خطر حمله گسترده نظامی روبرو کرده اند"

"توجه داشته باشیم که حمله نظامی(توسط کی؟ توفان) الزاما منجر به سقوط رژیم جمهوری اسلامی نخواهد شد و می تواند هزینه های گزاف و جبران ناپذیری را برای مردم کشورمان و منطقه در برداشته باشد.

مشروع ترین و کم هزینه ترین راه برای گذر از نظام جنگ طلب جمهوری اسلامی، آزادی ایران به دست خود مردم ایران است"(تکیه همه جا از توفان است).

سخنان روشنی است. مشروع ترین و کم هزینه ترین راه، آزادی ایران بدست مردم ایران است، ولی اگر این راه کم هزینه مقدور نشد، چون مردم ایران یا فعلا خواهان آن نیستند و یا توانائیش را ندارند، نباید از راه پرهزینه چشم پوشید، زیرا رژیم جمهوری اسلامی خشم جامعه بین الملل را بر افروخته است. پیشنهاد رضا پهلوی و سلطنت طلبان این است که سرنوشت ایران نه با دخالت نظامی خارجی، بلکه تنها باید توسط مردم ایران و با حمایت جامعه بین المللی تعیین شود. این بدان معناست که جامعه بین المللی که منظور حتما حاکمیت کویت یا سومالی و زلاند نو نیست، بلکه امپریالیستها و صهیونیستها هستند، مانند نمونه تازه لیبی، به یاری سلطنت طلبان که خود را نماینده مردم ایران جا می زنند، می آیند و ایران را "نجات" می دهند. البته در این عرصه، ما اقلیتهای ملی ناسیونال شونیست، نظیر بخشی از کُردها را داریم، که خود را بدروغ نماینده خلق کرد، جا می زنند و همدست امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه هستند و حاضرند نقش شورشیان لیبی یا سوریه را در ایران ایفاء کنند. "حزب دموکرات کردستان ایران" با صراحت ریاکارانه و مابقی با کمی شرم و حیا این نظریه را تبلیغ می کنند. در این میان "سازمان مجاهدین خلق ایران" نیز در پابوسی امپریالیسم آمریکا و جاسوسی برای آنها با دیگران مسابقه گذارده است و حاضر است با خیانت به گذشته پرافتخار مجاهدین خلق و سنتهای انقلابی آن، متاسفانه به هر خیانتی تن در دهد.

خوانندگان عزیز "توفان" می بینند، که هیچکس به صراحت، حامی تجاوز به ایران و تحریم اقتصادی مردم ایران و ساختن نوار غزه از ایران، نیست. حامیان تجاوز به ایران، مسئولیت تجاوز را به گردن جمهوری اسلامی انداخته و جای علت و معلول را عوض می کنند. معلوم نیست چرا جمهوری اسلامی باید هزاران کیلومتر دورتر به آمریکا حمله کند؟ این آمریکاست که تدارک تجاوز به ایران را می بیند و بدور ایران پایگاه نظامی ایجاد کرده و نقض حقوق بشر، استبداد مذهبی، شکنجه زندانیان سیاسی و اختناق حاکم در ایران را بهانه کرده است تا در منطقه حضور داشته باشد و نه جمهوری اسلامی در همسایگی آمریکا. اسرائیل 60 سال است که فلسطین را اشغال کرده است، مسبب چندین جنگ در منطقه بوده است، ایران محمد رضا شاه به ظفار حمله کرده و پاکستان و هندوستان با یکدیگر بارها درگیر شده و شوروی به افغانستان وارد شده و القاعده توسط آمریکا و عربستان سعودی و سازمان امنیت پاکستان پروار گردیده و به افغانستان اعزام شده است و منطقه را به آشوب کشیده اند. آنها بیاری فرانسه و آلمان و آمریکا و انگلیس به اسرائیل بمب اتمی داده اند و... آیا همه این تحریکات و ماجراجوئی ها در منطقه که به صورت عمده، قبل از استقرار رژیم جمهوری اسلامی در منطقه بوده است، در زیر سر جمهوری اسلامی است؟ و یا زیر سر صهیونیسم اسرائیل و توسعه طلبی امپریالیستها در منطقه؟. تروریستها صهیونیستها هستند و یا فلسطینیها و لبنانیها که کشورشان در اشغال به سر می برد. دنیا را واژگونه نشان دادن برای اینکه تجاوز امپریالیستها را به ایران توجیه کردن، کمال بی شرمی و موذیگری و فقدان صمیمیت است. فقط این امر از آدمهای بی وجدان و نوکران امپریالیست و موجوداتی بر می آید که کوچکترین عشق و علاقه ای به مردم ایران و به سرزمین ایران ندارند و میهنپرستی را مسخره می کنند.

مطالعه این نظریات موذیانه ی باصطلاح "جبهه اول" این است، که امپریالیستها و صهیونیستها بی آزار بوده و به تحریک و ماجراجوئی بین المللی دست نمی زنند. این "نیروهای خارجی"، هوادار صلح و آرامش اند و با تروریسم مخالف بوده و به خواستهای مردم ایران احترام می گذارند. اگر جمهوری اسلامی خواهان برافروختن جنگ نباشد، آنها با ایران کاری ندارند. رضا پهلوی در لابلای گفتار خویش به طور موذیانه شرایط امپریالیستها برای تسلیم را نیز بازگو می کند. رژیم جمهوری اسلامی باید از دستیابی به دانش هسته ای دست بردارد، رژیم جمهوری اسلامی باید از حمایت جنبش مردم لبنان و فلسطین دست بردارد، رژیم جمهوری اسلامی باید اسرائیل را برسمیت بشناسد و بپذیرد که عامل تحریک و فتنه و جنگ در منطقه اسرائیل نیست و از حمایت از مبارزه مردم بحرین و یا یمن دست بردارد و روابطش را با دولت سوریه قطع کند و...  

اگر جنگی در بگیرد که حزب ما احتمالش را در شرایط کنونی کم می داند و تحریکات کنونی امپریالیستها و صهیونیستها را در خدمت مبارزات انتخاباتی آمریکا و تشدید تحریمهای اقتصادی ضد بشری علیه مردم ایران ارزیابی می کند، در آنصورت ایران به مخروبه بدل خواهد شد. شهودی که از لیبی آمده اند، گزارش می دهند که شهرهای لیبی مانند شهرهای آلمان بعد از جنگ جهانی دوم مخروبه اند. همین که اخباری از لیبی به گوش مردم نمی رسد، همینکه رسانه های گروهی بعد از قتل معمر قذافی و روی کار آمدن حکومت دست نشانده لیبی از خرابیها و کشتار جنگ و عقد قراردادهای پر نان و آب خبری نمی دهند، نشانه دامنه و عمق فاجعه در لیبی است.

جنگ با ایران یعنی نابودی شهرها، یعنی نابودی دستآوردهای چندین نسل فرزندان این آب و خاک، یعنی غارت ثروتهای ایران، یعنی عدم امنیت و تجزیه کردن ایران در خدمت منافع امپریالیستها و صهیونیستها. مشتی بیمار روانی و نادان سیاسی تصور می کنند، امپریالیستها دارای آنچنان موشکهای هوشمندی هستند، که فقط مستبدین مذهبی را هدف قرار می دهند و آنها را نابود می کنند. آنها سفیهانه بر تجارب عراق و افغانستان ولیبی چشم می بندند. خود امپریالیستها در صورت اجبار، مُقُر می آیند که این موشکها و بمبهای هوشمند عوارضی از خود باقی می گذارند که هزاران کشته بهمراه دارد. جنگ یعنی بی خانمانی و بیکاری، فقدان بیمارستان و دوا و دکتر، جنگ یعنی نبودن آب سالم آشامیدنی و...

جنگی که امپریالیستها راه بیاندازند برای آزادی ایران نیست برای اسارت ایران است. باید خائن و فرومایه بود تا مدعی شد، امپریالیستها و صهیونیستها هوادار آزادی و دموکراسی و تحقق حقوق بشر و عدالت اجتماعی در ایران هستند و برای این منظور به ایران می آیند تا این حقوق را برای مردم ایران به ارمغان بیاورند و از کشور ما بهشت برین بسازند و بعد از اینکه در عرض چند روز به این اهداف انسانی رسیدند، بدون چشم داشت از مخارج جنگی سرسام آوری که کرده اند، بدون اظهار تاسف از کشته شدن هزاران سرباز آمریکائی و متحدینشان، بزرگوارانه، بخاطر چشم و ابروی مردم ایران، از این همه خساراتی که دیده اند، چشم می پوشند و خاک ایران را داوطلبانه ترک کرده و همه پایگاههای نظامی خویش را در منطقه بر می چینند و به آمریکا بر می گردند و اجازه می دهند نفوذ چین و روسیه در ایران زیاد شود. مردم ایران خواهان چنین جنگی هرگز نیستند و با آن به مقابله می پردازند.

پس می بینیم آن "جبهه اولی" که آقای تقوائی در تخیلات خود ساخته اند، هرگز به این نحو وجود ندارد. "جبهه اول" ایشان همان جبهه "حزب کمونیست کارگری ایران" است که برچسب "سوم" را به آن زده اند، تا همکاری و همدستی خویش را با امپریالیستها و صهیونیستها پنهان کنند.    

حال با اطلاع از سخنان رضا پهلوی که در نوکریش برای بیگانگان تردید نیست، خوب است به سخنان رضا پهلوی دوم بنام حمید تقوائی رئیس "حزب کمونیست کارگری ایران" که همیشه سیاست حمایت و سرسپردگی از اسرائیل را تبلیغ کرده است توجه کنید.

ایشان در پاسخ به پرسش مجری "رادیو همبستگی" که سرانجام، نظر ایشان را در صورت وقوع جنگ می خواهد، چنین پاسخ می دهد: "... حتی در شرایط جنگی هم باید نشان داد که جمهوری اسلامی منبع تمام این وضعیت هست اگر این فضای جنگی همچنان بالای سر ایران الان سالهاست ادامه دارد و هر چند وقتی مسئله حمله نظامی از طرف آمریکا یا اسرائیل و غیره مطرح می شود بخاطر اینکه این رژیم  اونجا هست که شرایط، این شرایط جنگی را اصلا ایجاد کرده است و بنابراین من فکر می کنم حتی در شرایط جنگی باید مبارزه علیه جمهوری اسلامی و نشان دادن اینکه بالاخره با سرنگونی جمهوری اسلامی هست که خطر جنگ، خطر هسته ای، بمب اتمی و غیره و همه از سر ایران و منطقه کم میشه باید این وظیفه را باید به پیشبرد و به همه نشان داد که اتفاقا در شرایط جنگی باید حمله علیه جمهوری اسلامی و مبارزه علیه جمهوری اسلامی تشدید بشود برای اینکه ریشه مسایل آنجا هست."

در پاسخ به پرسش باید در ایران چکار کرد تا از جنگ جلوگیری کرد؟ می گوید:

"... راه مقابله با جنگ و هر نوع تاثیرات جنگی و حتی اگر این جنگ اتفاق بیفتد.... باید جمهوری اسلامی را به زیر بکشیم. ختم جنگ رابطه اش این است، بالاخره مردم ایران نمی توانند حکومت اسرائیل و یا آمریکا را به زیر بکشند کاری که می توانند بکنند این است که جمهوری اسلامی را در چنین موقعیتی قرار بدهند، زیر ... فشار انقلاب مردم اولا کسی بخودش جرات ندهد که حمله کند و بگه که خود مردم دارند تکلیف را روشن می کنند، ثانیا اگر چنین جنگی اتفاق افتاد ابتکار عمل دست خود مردم باشه نه نیروهای مهاجم، آنها نباشند که آینده ایران را تعیین می کنند، اینکه جمهوری اسلامی بره یا نره  و یا رژیم .. و غیره... باید آلترناتیو مردم این باشد که خود به قدرت خودمان این حکومت را بزیر بکشیم و باین ترتیب به جنگ طلبیها، به جنگ، به بمب هسته ای و تروریسم در منطقه و غیره جواب دهیم، تنها جواب انسانی به مسئله سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی به قوت انقلاب مردم است. بهمین خاطر ما فکر می کنیم حتی اگر جنگی هم اتفاق افتاد بهیچوجه نباید یک جبهه ضد جنگ تشکیل داد، برعکس اگر کسی می خواهد جبهه ای درست کند توی این شرایط باید جبهه ضد جمهوری اسلامی درست کند و اعلام کند منبع و منشاء این جنگ و ناامنی و تروریسم و وضعیت کاملا اختناق و فشاری که به مردم ایران وارد میشه جمهوری اسلامی هست ..."(تاکیدات از توفان است).

با یک نگاه ساده معلوم می شود کنه نظریات رضا پهلوی از "جبهه اول" با نظریات حمید تقوائی از "جبهه سوم" یکی است. هر دو جای علت و معلول را عوض می کنند تا تجاوز به ایران را توجیه کنند. تقوائی حتی در آستانه جنگ، در شرایطی که اسرائیل و آمریکا بر طبل جنگ می کوبند موافق آن نیست که یک جبهه ضد تجاوز به عنوان یک عامل بازدارنده در وقوع جنگ و تجاوز ایجاد شود. بر عکس وی بر آن است که باید جبهه وسیعی بوجود آورد و رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرد. وی هوادار ایفای نقش احمد چلبی است. وی آرزوی تحقق نمونه لیبی را در ایران دارد. وی که همواره آرایشگر امپریالیسم بوده است، چنین جلوه می دهد که گویا امپریالیسم اساسا نه توسعه گر است و نه بدنبال سرکردگی و غارت جهان می گردد. اگر رژیم جمهوری اسلامی سرنگون شود، منطقه در امن و امان بسر می برد. آیا می شود به این عوامفریبی صهیونیستی دل بست؟ آیا این واقعا درست است که منطقه از بعد از پیدایش جمهوری اسلامی ناامن شده است؟ نا امنی آمریکای جنوبی و جنوب شرقی آسیا را چگونه می شود توضیح داد؟ آیا آنها نیز به اسلام گرویده اند؟

در نظریات آقای تقوائی همه خواستهای اسرائیل و آمریکا بازتاب کامل یافته است، از درخواست انصراف ایران از دستیابی به فنآوری هسته ای که ایشان آنرا بدروغ مانند اربابانش "بمب اتمی" جلوه می دهد، تا خطر جنگ و تحریک و تروریسم. ایشان به مردم القاء می کنند، برای پایان دادن به جنگ، باید جمهوری اسلامی را به زیر بکشیم چون زورمان به اسرائیل و آمریکا نمی رسد. آقای تقوائی فراموش کرده اند که بت اعظم ایشان منصور حکمت که ویروس انحرافات فکریش را به جنبش کمونیستی ایران سرایت داد، بر این نظر بود که خصلت اوضاع کنونی را تضاد میان "اسلام سیاسی و میلیتاریسم آمریکا" تعیین می کند و مردم جهان باید با هر دو جبهه ارتجاعی بجنگند. در تحلیل اخیر آقای تقوائی روح گفتار منصور حکمت تجلی یافته است. این دقیقا همان ارزیابی است که حزب کار ایران(توفان) از نظریه آنها ارائه داده است. این سخنان آقای تقوائی اعتراف بسیار صریحی در مورد ماهیت "جبهه سوم" و مبارزه با تئوری "هر دو جبهه ارتجاع" ایشان است. با این اعتراف معلوم می شود، تئوری جنگ همزمان در دو جبهه، یعنی هم با آمریکا و هم با جمهوری اسلامی، هم با اسلام سیاسی و هم با میلیتاریسم آمریکا، از راه تشکیل و شرکت در“ جبهه سوم“، یک تئوری عوامفریبانه ای بیش نیست. ما می پرسیم، اگر مردم ایران زورشان به اسرائیل و آمریکا نمی رسد، پس چرا شما مسئله جنگ از طریق “جبهه سوم“ را که گویا باید با هر دو طرف بجنگد، طرح می کنید؟ چگونه است که مردم ایران زورشان به دو نیروی آمریکا و اسرائیل نمی رسد، ولی زورشان به سه نیروی جمهوری اسلامی و آمریکا و اسرائیل رویهم می رسد؟؟!! پس“ جبهه سوم“ شما فقط جبهه ای برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است و مبارزه با "اسلام سیاسی" است و نه مانند طاهر ذوالیمینین برای شمشیر کشیدن همزمان به روی نیروهای خارجی و نیروهای داخلی؟ پس شما در حقیقت در دو جبهه نمی جنگید، تنها در یک جبهه می جنگید، در جبهه جنگ برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، چون زورتان به جمهوری اسلامی می رسد و به اعضاء فریب خورده خودتان تلقین می کنید، که ما با آمریکائیها و اسرائیلیها بخاطر هدف مشترک در یک جبهه قرار داریم و آنها وقتی ببینند که ما رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرده ایم راضی شده عقب نشینی می کنند و میلیاردها دلاری را که خرج کرده اند و ناوگانهای خود را به منطقه آورده اند و بر می گردانند به ما خواهند بخشید. آیا می توان به این افسانه سرائی باور کرد؟

واقعیت چیست؟

کمونیستها در شرایط مشخص کنونی چه باید بکنند؟ شرایط کنونی این است که جبهه ای قدرتمند که قابلیت مانور و مبارزه مستقل داشته باشد بنام “جبهه سوم“ وجود ندارد. می شود آنرا در روی صفحه کاغذ اختراع کرد و در پرگوئیها از آن استفاد نمود، ولی این جبهه در عمل فاقد هر گونه تاثیر انقلابی است و تنها دوای درد بی عملان وخانه نشینان است. برای کسانیکه می خواهند مسئولانه در جنبش شرکت کنند و با تلاش خویش مُهر خود را بر جنبش بزنند، تنها دو راه باقی می ماند.

در مرحله نخست ما در آستانه تجاوز و تحریم قرار داریم و هنوز تجاوزی صورت نگرفته است و دشمن تنها بر طبل جنگ می کوبد تا جنگ روانی را آغاز کند و به طرحهای طرف مقابل و واکنشهای جهانی پی برد. در این صورت نیروهای انقلابی باید در یک جبهه گسترده و وسیع همه نیروهائی را که خواهان جلوگیری از جنگ هستند و تحریم های بربرمنشانه اقتصادی علیه مردم ایران را محکوم می کند، گرد آورند و به فعالیت تبلیغاتی در این عرصه دست بزنند. تا در حد توان خود با بسیج افکار عمومی نقشی بازدارنده در وقوع جنگ ایفاء کنند. باین جهت ما به جبهه ای نیاز داریم که در مقابل جبهه تجاوزکاران و جنگ طلبان ایستاده است. مرز جدائی در این جبهه قبول انقلاب و یا سوسیالیسم و نفی بهره کشی انسان از انسان و این قبیل مقولات نامربوط نیست. این مقولات اگر با زبان ملایم بیان کنیم، تنها خرابکاری چپروانه در ایجاد چنین جبهه ای است و عملا در خدمت اهداف امپریالیسم و صهیونیسسم قرار می گیرد. این جبهه باید مخرج مشترک تمام آن نیروهائی باشد که مخالف تجاوز و تحریم اند، زیرا بر این نظرند که تجاوز و تحریم به ضرر مردم ایران است و کوچکترین مساعدتی به تغییرات دموکراتیک و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نمی کند.

در این مرحله کار افشاء گری در مورد رژیم جمهوری اسلامی و ماهیت ارتجاعی و استبدادی آن، افشاء فساد و سرکوبگری مافیای در قدرت، باید به صورت ترویجی و روشنگرانه در متون اطلاعیه های ما و یا مقالات تحلیلی ما بازتاب یابد تا به افکار عمومی، دلایل موضعگیری ما را نشان دهد و نه به صورت نمایشات خیابانی و یا آنگونه نمایشاتی که عملا توجیه گر تجاوز امپریالیستی به خاک ایران باشد. در این مرحله باید از مبارزه دموکراتیک بحق مردم ایران که مستقل از خواست ما، در جریان بوده و رژیم جمهوری اسلامی را آماج حملات خویش قرار داده است، حمایت کرد و توضیح داد که سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، که عامل بازدارنده تحولات دموکراتیک درایران است، یک امر ضروری و خواست باطنی ملت ایران است. باید آگاه بود که مبارزه ضد امپریالیستی جدا از مبارزه دموکراتیک مقدور نیست و وظیفه نیروهای انقلابی در این وضعیت، تلاش در جهت سمت دهی به این جنبش دموکراتیک در پرتو تحولات و اوضا ع کنونی جهان است. باید آگاه بود و تبلیغ کرد که سرنگونی این رژیم فاسد و دزد و سرمایه داری مافیائی وظیفه خلق ایران است و نه نیروهای استعمارگر خارجی که با اشک تمساح در مرزهای ایران به کمین نشسته اند.

در مرحله دوم احتمال وقوع جنگ است که در این صورت کار با یک بمب و موشک حل نمی شود. جنگ امپریالیستها و صهیونیستها تنها برای سرنگونی رژیم مستبد، ارتجاعی، عقب مانده و وحشی و یا بربرمنش جمهوری اسلامی نیست، برای اشغال ایران و غارت منابع طبیعی و ثروتهای کشور ما و در درجه اول نفت و گاز و مس و اورانیوم است. این جنگ تنها یک حمله برق آسا نخواهد بود، که 24 ساعته تمام شود. در چنین اوضاع دهشتباری تنها دو جبهه وجود دارد، چه در خارج و چه در داخل. جبهه همه کسانی که خواهان قطع جنگ و خروج نیروهای تجاوز کار به ایران در خارج از کشور هستند، در مقابل جبهه کسانی که خواهان ادامه جنگ می باشند. همین وضعیت نیز در داخل ایران است. مردم ایران یکپارچه برای اخراج متجاوزین بپا می خیزند و به مقابله با آنها دست می زنند. فقط آن دیوانگانی که قدرت تخیلشان مافوق انسانی است، فکر می کنند مردم بجای اخراج اشغالگران نخست به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی دست می زنند و یا با سربازان موهومی "جبهه سومی" ایجاد خواهند کرد که هم مخالف متجاوزین خواهند بود و هم "سوسیالیسم" را در ایران مستقر خواهند کرد؟؟!!.

چه در آستانه جنگ و چه در زمان وقوع جنگ تنها دو جبهه وجود دارد. جبهه همه ایرانیان میهندوستی که مخالف تجاوز به ایران هستند و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را وظیفه داخلی مردم ایران می دانند و جبهه هواداران تجاوز به ایران که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را نیز با یاری امپریالیستها و صهیونیستها نظیر احمد چلبی و یا محمود جبرئیل در دستور کار خود قرار داده اند. این ایرانیهای خود فروخته هرگز مورد احترام و اعتماد مردم ایران نخواهند بود.

در چنین شرایطی امر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به امری درجه دو تبدیل می شود و این را شرایط به نیروهای انقلابی تحمیل می کند.  برخورد اپوزیسیون منحرف و خودفروخته ایرانی نسبت به حمله احتمالی به ایران همان برخوردیست که  اپوزیسیون خودفروخته و منحرف عراقی در دوران تدارک اشغال این کشور در قبال جنگ آمریکا  علیه  رژیم صدام حسین اتخاذ کرد.نمونه عراق برای آنهائی که دل درگرو رهائی کارگران و زحمتکشان و موجودیت ایران دارند، نمونه آموزنده ای برای پرهیز از هرگونه چپ روی کودکانه و درغلتیدن به خیانت ملی است.

ما باید بدانیم که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی توسط نیروهای انقلابی در ایران هرگز به معنای جلوگیری از جنگ نیست، زیرا امپریالیستها برای تسلط بر ایران و غارت میهن ما به تجاوز متوسل می شوند و نه تنها برای تغییر رژیم جمهوری اسلامی. تاکتیک درست مبارزه بر اساس همه تجارب مثبت تاریخی، نشان می دهد که باید امر مبارزه ملی را در دستور کار قرار داد و تنها از این طریق است که نیروهای مترقی و انقلابی قادر خواهند شد، متشکل شده، در میان اقشار مردم نفوذ کرده، ارتجاع داخل ایران را که حتما بخشا به همدستی با متجاوزین دست خواهند زد افشاء و منزوی کرده و راه را برای کسب قدرت سیاسی و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در مرحله بعد آماده نمایند. به سخن دیگر در شرایط تجاوز و اشغال، مبارزه برای کسب قدرت سیاسی در ایران از گذرگاه مبارزه ملی برای دفع متجاوز خارجی می گذرد. مبارزه ما یک مبارزه طولانی است و میزان موفقیت آن به تناسب قوای ملی و بعد طبقاتی وابسته است. این واقعبینی انقلابی است که منجر به اتخاذ تاکتیکهای درست در مبارزه می شود.

آنها که می خواهند در „سه جبهه“ بجنگند که توهم خنده داری بیش نیست، چه در داخل و چه در خارج ایران، در جبهه نیروهای تجاوزکار قرار می گیرند. در عمل دو جبهه بیشتر نیست. "جبهه سوم" تنها تا زمانیکه مسایل جدی نشده است، امکان پر حرفی و ایفای نقش دوگانه  و جای ایفای ادا اطوار انقلابی را باز می گذارد. وقتی مسایل جدی شد، کار مانور آنها نیز به پایان می رسد، زیرا زمان تعیین تکلیف فرارسیده است. تصورش را بکنید که امپریالیستها و صهیونیستها به ایران تجاوز کرده اند و در لحظه ایکه حزب ما مانند همیشه به میدان می آید و محکومیت امپریالیستها و صهیونیستها و قطع بمباران و خروج اشغالگران را همراه با مردم جهان می طلبد، یک گروه ایرانیهای "جبهه سومی" پیدا شوند که می خواهند با شعار "سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی" و برای خالی نبودن عریضه، بیان "ما خواهان قطع بمباران ایران هستیم"، به نمایشات اعتراضی بپوندند. همه شرکت کنندگان به آنها خواهند گفت شما به مالیخولیا دچارید. شما با بمباران مشروط و تجاوز مشروط موافقید. پوچی این تئوریهای منصور حکمتی  نیازی به بحث ندارد و پوچی آن کاملا روشن است.

ما آرزو داریم این شرایط به جنگ خانمانسوز بدل نشود، ولی حزب ما از وضعیت فعلی که دوستان و دشمنان خلق را مجبور به اتخاذ موضع کرده است خوشحال است. باید این تضادها را تشدید کرد تا سره از ناسره تشخیص داده شود و همدستان امپریالیسم و صهیونیسم شناخته شوند. هم اکنون نقش روشنفکران خود فروخته و نقش ستون پنجم امپریالیسم و صهیونیسم در قالب پاره ای سازمانهای زنان و یا سازمانهای غیر دولتی و نظایر آنها برملا شده است. این خائنین با پنهان کردن خویش در پشت جنایات جمهوری اسلامی در پی ایجاد فاجعه ای به صد برابر بدتر در ایران هستند.

 حزب کارایران(توفان)

آذر ماه 1390

www.toufan.org

۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه

16 آذر روز نبرد دانشجویان علیه استبداد و امپریالیسم گرامی باد!

بار دیگر 16 آذر روز اعتراض متحد دانشجویان ایران علیه ارتجاع و امپریالیسم فرا میرسد. 16 آذر 1332 روزی است که نیکسون جنایتکار، معاون وقت ریاست جمهوری آمریکا پس از کودتای ننگین " سیا"  به ایران  آمده بود . این امر درشرایطی صورت میگرفت که عمال امپریالیسم بر سر کوی و بازار، کارخانه و مزرعه، مدرسه و دانشگاه با سلاح گرم و با چوب و چماق و چاقو خفقان می آفریدند و دانشجویان انقلابی و مبارز ناقوس مرگ رژیم بیدادگر کودتا و اربابانش را در دانشگاه بصدا درآوردند.دراین روز سه تن از دانشجویان انقلابی و میهن پرست شریعت رضوی، قندچی وبزرگ نیا قلب جوانشان طعمه رگبار آتشبار دشمن نابکار گشت و خون پاکشان همچون جویباری از دانشگاه سرازیرشد وبا خون زحمتکشان درآمیخت تا پیوسته یاد آور همبستگی ضد استبدادی، ضد ارتجاعی و ضد امپریالیستی دانشجویان و عموم مردم آزادیخواه  ایران باشد.
                                                                                                                                                          .
جنبش چند سال اخیر دانشجوئی ایران  با الهام از نسل گذشته و دستاوردهای پربار و ارجمندی که این نسل برای آنها بارث گذارد ه است خیزش انقلابی و خیره کننده 18 تیر 78 را آفرید  که با جنبش دموکراتیک، ضد سلطنت و ضد امپریالیستی پیوندخورد. این جنبش ناقوس مرگ رژیم اسلامی را به صدا درآورد وهمانند 16 آذر بازتاب درد و رنج عمومی مردم ایران بود.                                    

اعتراضات به حق دانشجویان، بازتاب نارضایتی عمیق توده مردم درایران است. بازتاب فقر و فساد و گرانی وبی حقوقی درجامعه است بازتاب زندان و سرکوب وشکنجه ، بازتاب زورگوئی ها و خودکامه گیهای بی حد وحصری است که قلم قادر به تصویر کشیدن اینهمه جنایت و پلیدیها نیست.

حزب ما از خواست آزادی فوری وبی قید وشرط  دانشجویان زندانی ، از خواست آزادی فوری  فعالین کارگری از آزادی بیان و عقیده، از حقوق اساتید اخراجی و بازگشت آنها به دانشگاه، از جدایی دین از دولت و پیوند این مطالبات با مبارزه علیه خطر تجاوز خارجی و افشای مزدورانی که درلباس چپ و سکولاریسم به فریب مردم مشغولند وبه دلارهای آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل چشم دوخته اند دفاع میکند و این امر را ازجمله وظایف مهم دانشجویان چپ و انقلابی ایران می داند                     .

.جنبش دانشجویی میهن ما مانند موج آرامش پذیر نیست و این  مبارزات  در پیوند با  کارگران وسایر زحمتکشان تا پیروزی نهایی ادامه خواهدیافت.حزب کارایران(توفان ) به دانشجویان مبارز و انقلابی درود میفرستد واز مطالبات و مبارزه ضد استبدادی و ضد امپریالیستی آنها قاطعانه دفاع میکند و بر نقش رهبری حزب پرولتری بر جنبش دانشجویی تاکید می ورزد.                                                                      
زنده باد پیکار متحد دانشجویان علیه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!
آزادی فوری و بی قید وشرط دانشجویان زندانی دربند و همه زندانیان سیاسی!
علیه تحریم اقتصادی، علیه تجاوز نظامی، نابود باد امپریالیسم جهانی!
زنده باد سوسیالیسم این پرچم نجات بشریت !             
حزب کارایران(توفان)
آذر1390

۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

هفت روز از اعتصاب غذای رضا شهابی گذشت

رضا شهابی را فوری آزاد کنید!


سلامتی رضا شهابی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد در خطر جدی است . رضا شهابی که از 22 خرداد 89 در بازداشت "موقت" در بند 209 زندان اوین بسر می برد در اعتراض به وضعیت بلاتکلیفی طولانی خود از روز اول آذر دست به اعتصاب غذا زده است. رضا شهابی مدت هاست که در زندان دچار انواع ناراحتی های جسمانی است؛ او از درد شدید در ناحیه ستون فقرات، گردن و دست و نیز ناراحتی قلب و کلیه رنج می برد. بنا به گزارش ها، رضا شهابی یک روز پیش از اعتصاب غذا به دلیل تشدید ناراحتی های جسمی، برای معاینه از زندان اوین به یک درمانگاه در خارج از زندان انتقال یافت و پزشک پس از معاینه و دیدن نتایج ام آر آی اعلام کرد که چندین مهره از ستون فقرات او آسیب دیده و احتمال پاره شدن اعصاب و در نتیجه از کار افتادن دست و پای چپ او وجود دارد. پزشک اعلام کرد که رضا شهابی به عمل جراحی نیاز دارد و گفت که مدت درمان حدود 6 ماه بطول می انجامد. با این وجود رضا شهابی به جای درمان و بستری شدن در بیمارستان به زندان اوین برگردانده شد.

رضا شهابی پیش از اقدام به اعتصاب غذا اعلام کرده بود که با خواست رسیدگی به وضعیت بلاتکلیف خود، علیرغم همه این ناراحتی ها دست به اعتصاب غذا خواهد زد و تا روشن شدن وضعیت خویش به اعتصاب ادامه خواهد داد. اعتصاب غذای رضا شهابی با توجه به ناراحتی های جسمانی او می تواند عواقب بسیار ناگوار و جبران ناپذیری داشته باشد. او پیش تر به خانواده خود گفته بود که دیگر تاب تحمل وضعیت بلاتکلیفی را ندارد. رضا شهابی علیرغم درخواست خانواده اش که با نگرانی از او خواسته بودند از تصیمیم خود منصرف شود، برای پایان دادن به وضعیت طاقت فرسا و عذاب آور بلاتکلیفی به یکی از محدود وسایلی که یک زندانی سیاسی می تواند به آن متوسل شود، یعنی اعتصاب غذا، رو آورده است. ما ضمن نگرانی شدید از وضعیت سلامتی رضا شهابی، جمهوری اسلامی ایران را مستقیما مسئول هر گونه عواقب ناگواری می دانیم که ممکن است در نتیجه اعتصاب غذا برای او اتفاق بیافتد.

رضا شهابی، کارگر، عضو هیئت مدیره و خزانه دار سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه، نزد فعالین کارگری در ایران و جنبش کارگری جهانی چهره شناخته شده و مورد احترام است. اعتصاب غذای سال گذشته او در اعتراض به دستگیری اش در ماه ژوثن 2010 موجی از اعتراضات توسط فعالین، تشکل ها و نهادهای کارگری و حقوق بشری را در عرصه جهانی بر انگیخت. "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران" ضمن ابراز همبستگی عمیق با رضا شهابی و تمامی فعالین کارگری زندانی، از جمله علی نجاتی، ابراهیم مددی، بهنام ابراهیم زاده، با تمام توان برای آزادی همه این عزیزان تلاش خواهد کرد .

رضا شهابی را فوری آزاد کنید!

تمامی کارگران زندانی و زندانیان سیاسی آزاد باید گردند!

اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران

info@workers-iran.org



آخرین خبرها از وضعیت رضا شهابی

http://www.etehadbinalmelali.com/shahabi_etesab.html



یک هفته ازاعتصاب غذای رضای شهابی گذشت

رضاشهابی عضوهیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحداتوبوسرانی تهران وحومه ازروزاول آذرماه دراعتراض به بازداشت بلاتکلیف 19ماهه اش دراعتصاب غذابسر می برد.

رضا شهابی پیش ازشروع اعتصاب غذا ازدرد شدیدگردن ،دست وکمررنج می برد وبنا به گزارش سایت سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران وحومه بنقل ازخانواده ایشان، این فعال کارگری جهت آزمایشات پزشکی وعکسبرداری به بیمارستانی خارج اززندان منتقل شدند وبنا به معاینات انجام شده و تشخیص پزشکان بایدموردعمل جراحی قرارگیرد.

این فعال کارگری بنابه اخبارنقل شده ازیک منبع نزدیک به خانواده شهابی، دیروز6آذرماه تماس تلفنی کوتاهی با خانواده اش داشته است. اعتصاب غذای رضا باصطلاح تراست وآب ومایعات می نوشد. این مکالمه کوتاه نشان ازضعف شدیدجسمی ایشان داشت وبنظرمی رسیدازنظرتنفسی هم دچارمشکل شده اند ونفسش بسختی از سینه اش درمی آمد.

بنا به اطلاعات همین منبع موثق خانواده شهابی دررابطه با وضعیت بلاتکلیف رضا شهابی درزندان ،وضعیت وخیم جسمیش واعتصاب غذایش به روسای سه قوه ومسئولین ذی ربط با دستگیری،محاکمه وبازداشت ایشان نامه نوشته اندولی تابه امروزپاسخی ازجانب هیچیک دریافت نکرده اند.

اعتصاب غذای رضا شهابی پس ازگذشت یک هفته کماکان ادامه دارد. بدرازا کشیده شدن اعتصاب غذا می تواند تاثیرات مخربی رابرسلامتی ایشان برجا ی گذارد.

خانواده ونزدیکان رضا شهابی شدیدانگران سلامتی رضا هستندوازهیچ کوششی برای سلامتی وآزادی ایشان فروگذارنمی کنند.

از خانواده شهابی ودیگر کارگران زندانی برای آزادی رضا شهابی،علی نجاتی،ابراهیم مددی،بهنام ابراهیم زاده،علی اخوان وتمامی فعالین کارگری پشتیبانی کنیم.

2468-هفتم آذرماه






ربابه رضایی همسر شهابی در گفت‌و‌گو با دویچه وله به نیاز اورژانسی همسرش به عمل جراحی خبر می‌دهد

«جان رضا شهابی در خطر است»

رضا شهابی از اعضای هیات مدیره سندیکای شرکت واحد با وجود بیماری، از هفت روز پیش در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده است. ربابه رضایی همسر شهابی در گفت‌و‌گو با دویچه وله به نیاز اورژانسی همسرش به عمل جراحی خبر می‌دهد.

خانم رضایی درباره وضعیت جسمی همسر خود می‌گوید: «همسرم آخرین بار دیروز (یک‌شنبه ۶ آذر) از زندان تماس گرفت. از یک‌طرف ۷ روز از اعتصاب غذای او می‌گذرد و از طرف دیگر بیماری‌ باعث وخیم شدن وضعیت جسمی او شده است. مهره ۳ تا ۷ گردن او از کار افتاده و باید فورا جراحی شود. سمت چپ بدن او درد می‌کند. همینطور ناراحتی معده، کلیه و قلب دارد

بلاتکلیفی در زندان

ربابه رضایی درباره خواسته همسر خود می‌گوید: «او هیج جرمی مرتکب نشده است. همسرم را بی‌گناه در زندان نگه داشته‌اند. همسرم خواستار رسیدگی زودتر به پرونده است تا از بلاتکلیفی دربیاید. جان شوهر من واقعا در خطر است، باید به وضعیت بیماری او رسیدگی کنند

رضا شهابی با وجود برگزاری دادگاه و تامین وثیقه، بدون ذکر دلیل از سوی مقامات قضایی همچنان در بازداشت به سر می‌برد.

ربابه رضایی درباره علت یا بهانه دستگاه قضایی برای نگهداری همسرش با وجود تامین وثیقه می‌گوید: «در این مدت پیش هر کسی رفته‌ایم و نامه برده‌ایم. می‌گویند رسیدگی می‌کنیم ولی هیچ کس رسیدگی نمی‌کند. من همین دیروز برای آقای جعفری دولت‌آبادی نامه بردم، برای آقای صلواتی نامه بردم. برای آقای لاریجانی و هر کس که فکرش را بکنید نامه نوشته‌ایم ولی هیچ کس رسیدگی نمی‌کند. یک زندانی هم تا یک اندازه‌ای می‌تواند بلاتکلیفی را تحمل کند

فشار بر اعضای سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی

در سال‌های اخیر فعالان کارگری در ایران از جمله اعضای هیات مدیره سندیکای شرکت واحد بارها دستگیر و زندانی شده‌اند.

منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره، ابراهیم مددی نایب رئیس، سعید ترابی بود.." ان مسئول روابط عمومی و رضا شهابی خزانه‌دار، از جمله اعضای سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی هستند که در سال‌های اخیر تحت فشار نیروهای امنیتی قرار داشته‌‌اند


وضعیت وخیم سلامتی واعتصاب غذای رضای شهابی اززبان یکی از نزدیکانش

رضا شهابی، فعال کارگری به دلیل بی توجهی مسولان زندان اوین به بیماریش و عدم مداوای او از تاریخ اول آذرماه دست به اعتصاب غذای خشک زده است. خانواده او از زمان اعتصاب تا کنون از او هیچ خبری ندارند و یکی از فرزندانش پس از شنیدن خبر اعتصاب پدرش روانه بیمارستان شده است. یکی از بستگان نزدیک رضا شهابی با اظهاراینکه اگر این زندانی فورا مورد رسیدگی پزشکی قرار نگیرد از ناحیه چپ بدنش فلج می شود به کمپین بین اللملی حقوق بشر در ایران گفت:«رضا شهابی ده روز پیش به دلیل درد ناحیه کمر و گردنش از زندان به بیمارستان منتقل شد و پس از ام آر آی دکترها به او گفته اند که چند تا از مهره های گردنش دچار ساییدگی شده و نیاز به عمل جراحی و ۶ ماه استراحت کامل دارد و در صورت عدم بستری امکان دارد که یک طرفه بدنش فلج شود. اما متاسفانه تا کنون هیچ اقدامی برای او نشده است. رضا در آخرین تماسش به ما گفت که از اول آذر ماه اعتصاب خشک خود را شروع می کند

رضا شهابی، فعال کارگری و عضو هیأت‌ مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران از تاریخ ۲۲ خرداد ۸۹ در بازداشت موقت به سر می برد. او تا کنون چندین بار به دلیل روشن نشدن وضعیت پرونده اش دست به اعتصاب غذا زده است. او پس از ماه ها انفرادی به اتاق ۱۲ نفره ای در بند ۲۰۹ منتقل شده است.

این منبع نزدیک به رضا شهابی با اظهار بی خبری از او پس از شروع اعتصاب غذایش گفتمتاسفانه در این مدت از او هیچ خبری نداریم. چند بار به زندان مراجعه کردیم تا از اوضاعش باخبر شویم که متاسفانه اجازه ملاقات ندادند. فقط گفتند که مشکلی ندارد. حتی گفتند که او برای درد کمر و ام آر ای ده روز پیش به بیمارستان نرفته است بلکه برای سرما خوردگی او را به بیمارستان فرستاده اند در حالیکه خود رضا به ما گفت که او را برای ام آر ای فرستادند و گفته های پزشکش را هم به ما انتقال داد. اصلا مگر اینها کسی را برای سرما خوردگی ساده به بیمارستان می فرستند. در مراجعه دیروز خانواده اش به زندان هم به آنها گفته شده که برای اینکه خیال شان راحت شود امروز به او اجازه تماس به منزل را می دهند که متاسفانه تا این زمان هیچ تماسی گرفته نشده است

منبع نزدیک به خانواده رضاشهابی زندانی عقیدتی در پاسخ به این سوال که آیا بیماری های گردن و کمر را قبل از زندان هم داشته است به کمپین گفت:« قبلا یکی از مهره های گردنش مشکل داشت و چند ماهی در خانه بستری بود و درست در اولین روزی که پس از استراحت پزشکی به محل کارش برگشت دستگیر و روانه زندان شد. اما در طول مدت زندان بیماریش حاد تر شده و اکنون به گفته پزشکان پنج تا از مهره هایش ساییده گی پیدا کرده است که اگر زود به داد او نرسند ناحیه چپ بدنش فلج می شود

وی افزود:« ۱۹ ماه است که پرونده رضا شهابی بلاتکلیف مانده است. آخرین دادگاهش در خرداد ماه بود یعنی ۶ ماه پیش، اما هنوز رای دادگاه اعلام نشده است. حالا هم که مریض شده و به او بی توجه هستند. رضا مجبور شده است که اعتصاب کند مگر اینطوری به داد او برسند

این منبع گفت:« نه کاری برایش انجام می شود و نه جواب درست و حسابی به ما می دهند. چند روز پیش نامه ای به دادستان تهران نوشتیم که اگر باورشان نمی شود او را به پزشکی قانونی بفرستند که اگر واقعا مریض است به داد او برسند چون در بند ۲۰۹ که امکان استراحت و معالجه وجود ندارد

به گفته این منبع وضعیت خانواده رضا شهابی نیز مطلوب نیست و پسر ۱۳ ساله اش پس از شنیدن خبر اعتصاب غذای او قلبش گرفته است و به بیمارستان منتقل شده است.

**

اعتصاب غذای رضا شهابی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحداتوبوسرانی تهران وحومه

رضا شهابی 19ماه است که بطوربلاتکلیف بدلیل اتهامات واهی درزندان اوین دربازداشت بسر میبرد.

بنا به گفته همسرش این فعال کارگری از روز سه شنبه اول آذرماه دراعتراض به بازداشت موقت بلاتکلیفش!!مجددا دست به اعتصاب غذا زده است.رضاپیش ازاعتصاب غذا ازوضعیت جسمی خوبی برخوردارنبودوازبیماری های مختلف رنج می برد.با بدرازا کشیده شدن اعتصاب غذا سلامتی رضا درخطراست.