۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

                    ترور بمثابه ابزار «نظم جدید جهانی»

در Uncategorized در ژوئیه 29, 2012 در 7:59 ب.ظ.
نیکولای مالیشوسکی
مترجم: ا. م. شیری
 ٨مرداد ۱٣۹۱
 
نخبگان انگلیس، در همکاری تنگاتنگ با متحد ماورای اقیانوسی خویش، تنها یک دهه نیست که توجه زیادی را به تحقیقات در عرصه «استفاده ابزاری» از تروریسم مبذول می دارند. در گذشته نسبتا دور، در سال ۱۹۱۸، نیروی هوائی کشور پادشاهی انگلیس، به اولین نیروی نظامی خودمختار در جهان تبدیل گردید و پس از آن توسط استعمارگران برعلیه عراق بکار گرفته شد. در سال ۱۹۲۱ لندن تصمیم گرفت شورشهای آنوقت عراق را بدون استفاده از نیروی زمینی و بواسطه بمبارانهای گسترده در هم بکوبد. این اولین حادثه تروریستی با استفاده از فن آوری پیشرفته بود، که بازدهی بالا و «ارزانی» این وسیله امحاء جمعی انسانها را به نمایش گذاشت. معلوم شد که انفجار بمبهای رها شده از هوا، بسیار ارزانتر از استفاده از نیروی زمینی و گسیل آنها از راه دریا تمام می شود.
کارشناسان یکی از اتاقهای فکر کلیدی غرب، مؤسسه روابط انسانی تاویستوک انگلیس (TavistockInstituteof Human Relations مترجم.)، ضمن برآورد درآمدها و جمعبندی تجارب اندوخته سالهای ۱۹۲۰، به این نتیجه گیری اساسی رسیدند که: استفاده از ترور انسان را به کودکی تبدیل می کند که تفکر عقلانی- انتقادی او کارکرد خود را از دست داده، و واکنشهای احساسی او در مقابل حوادث مختلف، قابل پیش بینی بوده و بسود حقه بازان تروریست تمام می شود… بنا بر این، نظارت بر میزان اضطراب شخص، به شما اجازه می دهد تا گروه بزرگ اجتماعی را به زیر کنترل خود درآورید.
بنیاد تاویستوک زاده درمانگاه تاویستوک است که در سال ۱۹۲۱ برای معالجه کسانیکه در زمان جنگ جهانی اول دچار آسیب دیدگی شده بودند، تأسیس شد. برخی ویژگیهای رفتاری بیماران آن، توجه متخصصان را به سوی عرصه مدیریت شعور اجتماعی معطوف نمود. این نهاد، نظر خانواده سلطنتی در سیمای دوک جورج کنت (۱۹۰۲-۱۹۴۲) و سازمان جاسوسی انگلیس را بخود جلب کرد. در سالهای جنگ دوم جهانی درمانگاه به مرکز روانپزشکی ارتش بریتانیا بسرپرستی سرتیپ جون راولینگس رایس تبدیل گردید.
در نتیجه مطالعات در فاصله جنگهای جهانی، نظریه «شستشوی مغزی» عمومی بمنظور تغییر ارزشهای اجتماعی و فردی ناظر بر توسعه اجتماعی تدوین گردید. تحقیق و بررسی فرقه ها و گروههای تمامیتخواه در چشم انداز تاریخی بعنوان ابزار کنترل جامعه، یکی از مهمترین بخشهای آن را تشکیل می داد.
 در آغاز دهه ۳۰، بنیاد تاویستوک رابطه بسیار نزدیکی با مدرسه فرانکفورت که توسط الیگارشهای اروپا برای مطالعه بررسیهای انتقادی فرهنگها از موضع نئوفروید تأسیس شده است، برقرار کرد. در جریان جنگ جهانی دوم کارشناسان و دانشمندان مدرسه فرانکفورت و بنیاد تاویستوک فعالیتهای خود را در چهارچوب نهادهای آمریکائی، مانند «کمیته اخلاق ملی و خدمات بمبارانهای راهبردی» که به جنگ روانی مشغول بودند، همآهنگ نمودند.
دکتر کورت لوین، مهاجر از آلمان فاشیستی به آمریکا، بنیانگذار درمانگاه روانپزشکی و دانشکده مطالعات اجتماعی هاروارد، یکی از مهره های کلیدی تحقیقات بود. در زمان جنگ جهانی دوم، او در اداره خدمات راهبردی که بعد به سازمان سیا تبدیل گردید، کار می کرد و در آنجا به مسائل تبلیغاتی، روانپزشکی نظامی، فرماندهی در واحدهای ارتشی و غیره اشتغال داشت. در همین سالها هم انجمن مطالعات روانشناسی مسائل اجتماعی را تشکیل داد که مطالب منتشره آن در باره جنبه های روانشناسی جنگ، توجه شخص رئیس جمهور آمریکا را بخود جلب کرد. طرح «ترور هوائی» را دکتر لوین شخصاًَ تدوین کرد و ایالات متحده آمریکا و انگلیس در سالهای ۱۹۴۲- ۱۹۴۵ در آسمان آلمان بکار بستند. هدف اصلی بمبارانهای بیرحمانه، قتل عام جمعیتهای شهری بود.
بدین ترتیب، بمبهای متحدین نه زیرساختهای نظامی، بلکه، پیش از همه، شهرهای آلمان را بر سر ساکنانشان، بر سر زنان، کودکان و پیران خراب کردند. مقصود از این بمبارانها «ترور» روحیه جنگی آلمانها، شکست اراده مقاومت سربازان آلمانی از راه قتل عام زنان، کودکان و والدین آنها بود. بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی در سال ۱۹۴۵ که از لحاظ نظامی هیچ ارزشی نداشتند و فقط به داشتن مجامع ارتدوکسی مشهور بودند، نقطه اوج این ترور دهشتناک بود. از نقطه نظر رعایت انصاف، لازم به گفتن است که آنگلوساکسونها، فقط در شهر درسدن آلمان، بیش از بمباران اتمی ناکازاکی و هیروشیما آدم کشتند. کشفیات لوین را آمریکائیها در تمام جنگها و مناقشات (ویتنام، یوگسلاوی و دیگر جنگها) بکار بستند. اما، میدان بکارگیری و استفاده از آنها فوق العاده گسترده بود. و علاوه بر ابعاد نظامی، باید گفت که آبعاد غیرنظامی هم داشتند.
کورت لوین از جمله در اثر خود تحت عنوان «چشم انداز زمان و اخلاق» که به عقیده محققان غربی «راهنمای عمل برای در هم کوبیدن روحیه ملت و رهبران آن است»، می نویسد: «یکی از روشهای اساسی در هم شکستن روحیه ملی بواسطه استراتژی ارعاب (ترور)، عبارت است از رعایت دقیق این تاکتیک: باید انسان را همواره در حالت بلاتکلیفیو بی اعتمادی به وضعیت فعلی و آنچه که ممکن است در آینده در انتظار او باشد، نگه داشت. علاوه بر آن، اگر تزلزل جزئی بین تدابیر شدید انضباطی و وعده خوشرفتاری باهمدیگر همراه با نشر خبرهای ضد و نقیض، ساختار شناخت اوضاع را مبهم می سازد، در این صورت، انسان تصور خود را از این که هر برنامه مشخص، او را بسوی هدف مطلوب می برد یا برعکس، از آن دور می سازد، از دست می دهد. در چنین شرایطی حتی آن شخصی که بدنبال هدف مشخصی بوده و آماده است بخاطر آن خطر کند، در نتیجه تقابل نیروهای درونی مرتبط با انجام آن، افلیج می شود».
در روزگار ما، چنین بنظر می رسد، که این کشف، پس از حادثه تروریستی ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا و ۷ ژوئیه سال ۲۰۰۵  در انگلیس برای توجیه تجاوز به افغانستان و عراق وسیعا مورد استفاده واقع شد. در جامعه آمریکا جنون توده ای در اثر انتشار اطلاعاتی دایر بر وجود تسلیحات شیمیائی پرقدرت (و یا «سیاه زخم» و چیزهای ترسناک دیگر که گویا حتی یک نفر هم در اثر ابتلا به آن جان سپرد)، و در جامعه انگلیس، به کمک «سریال دوم » انفجارها که در حد حیرت آوری ضعیف بودند (در این انفجارها واقعا هم یک نفر جان خود را در اثر تیراندازی پلیس عصبانی «افلیج شده در نتیجه مناقشات درونی» از دست داد)، ترویج گردید.
اینها برای چه لازم بودند؟ مسئله عبارت از این است که دهه آخر- دوره انقلابات عظیم در توسعه نیروهای مولده است، که شالوده آن را اتوماتیزه کردن تولید تشکیل می دهد. در اروپا عملا طبقه کارگر حذف شده است. امروزه نمونه هر نوع کالا بصورت سری سازی توسط ماشین تحت مدیریت یک نفر، تولید می شود. همه آنچه که به کار دستی نیاز دارد، به آسیا منتقل شده و این هم، موقعیت نخبگان را در جهان تغییر داده است. اگر در گذشته، در هر نظام اجتماعی- اقتصادی، نخبگان برای تأمین منافع خود، انسانها را استثمار می کردند، ولی امروز، نیاز به کارگران متخصص که در عصر صنعتی، تولید بر آنها متکی بود، از بین رفته است. امروز در پاسخ به اعتصابات در اروپا و آمریکا براحتی می توان بخشهای کاملی را به چین، کره جنوبی، تایلند… منتقل کرد. ضرورت حمایت و حفاظت از شیوه زندگی توده های طبقات میانی نیز اهمیت خود را از دست داده است. به تبع آن، برچیدن کامل دولت اجتماعی در دستور روز قرار گرفته است.
عمر مدلهایموجود نظم اجتماعی در آغاز سالهای ۲۰۰۰ به سر آمد و جوامع غربی در لبه پرتگاه بحران ساختاری قرار گرفتند. شایان توجه است که دقیقا در ماه سپتامبر ۲۰۰۱ در نتیجه فعالیتهای هدفمند چندین ساله صندوق بین المللی پول، اقتصاد همه کشورهای بزرگ در باتلاق عمیق بحران فرو رفت…
در این شرایط ، جدائی شدید طبقات اجتماعی بر اساس سناریوی اجرا شده در سالهای ۱۹۹۰ در حریم ارضی پساشوروی، در تمام جهان اجتناب ناپذیر گردید. بدنبال جدائی اجتماعی، جدائی ارضی نیز آغاز گردید. نخبگان به تشکیل مناطق کاملا حفاظت شده و جدا شده خود از بقیه مناطق مسکونی، برای اقامت «روسهای جدید»، «اروپائیان جدید» و غیره دست زدند. دنیای اواسط قرن بیست و یکم، به احتمال زیاد، به یکسری مناطق مرفه (شمال جدید) و مناطق اقامت حاشیه نشینان (جنوب جدید) تقسیم خواهد شد. برای درک روشن از چنین دنیایی، مشاهده مناطق کثیف نیویورک، لس آنجلس، مناطق فرسوده آفریقائی، عرب و ترک نشین اروپا، پاریس، مارسل، که دولت فرانسه عملا از عهده بخشهای عرب نشین آنها بر نمی آید، کافیست.
و اما، بیشتر جمعیت غرب آماده نیستند داوطلبانه از دستاوردهای اجتماعی گذشته چشم پوشی نمایند. در اروپا کلاهبردارانی از نوع گایدار و چوبایس (نخست وزیر و معاون اول نخست وزیر در دوره ریاست جمهوری یلتسین که بزرگترین نقش را در کار تخریب جامعه روسیه بر عهده داشتند… مترجم)، نمی توانند کاری بکنند. در اروپا این نوع آدمها را فورا شناسائی می کنند، به زندان می افکنند و به هیچ کس اجازه تخریب اقتصاد را نمی دهند. برای غلبه بر این «دشواریها»، لزوما باید حس حقارت را به جامعه تلقین کرد، توده ها را ارعاب نمود و به قبول معیار جدید زندگی وادار ساخت. اجرای این امر به یک نیروی بسیار عظیم و باندازه کافی، پرخاشگر نیاز دارد که هیچ محدودیتی بر خود قائل نشود و حاضر باشد شیوه زندگی جدیدی را برای اروپائیان تأمین کند. اسلام به چنین وسیله و ابزاری تبدیل شد که حادثه تروریستی ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ علامت آغاز یورش آن بود.
***
پسگفتار مترجم
آنچه امروز در سوریه جریان دارد، یک بحران داخلی نیست. بلکه، نمونه عریان و آشکار یک جنگ و تجاوز امپریالیستی با استفاده از تاکتیک ترور و دستجات تروریستی است که در همین مقاله مالیشوسکی نیز تاریخچه مختصر آن بیان شده است.
دفاع آشکار دولتهای امپریالیستی و نوچه های منطقه ای آنها از حملات و انفجارهای تروریستی در سوریه، تسلیح و تأمین مالی و تجهیزاتی مزدوران خارجی از سوی دول فوق ارتجاعی غرب و دست نشاندگان محلی آنها، مثل ترکیه، عربستان سعودی، قطر و دیگر همتایان آنها، «شورشیان»، «مخالفان دولت سوریه» و یا «ارتش آزاد سوریه» نامیدن عمدی و آگاهانه مهاجمان خارجی از سوی رسانه ها و محافل شناخته شده امپریالیستی و پیروان منطقه ای آنها، جای تردیدی باقی نگذاشته است که استعمارگران غربی از هر فرصتی برای آغشته کردن خاک سوریه به خون مردم بیگناه آن بهره می جویند. مسابقات المپیک لندن، هم اکنون این فرصت را برای جنگ افروزان بین المللی فراهم ساخته است.
بگمانم، کمتر کسی مخالف این ارزیابی باشد که نظام سرمایه داری از چندین دهه پیش، ورزش را به یکی از منابع مهم درآمد مافیای پول و به یکی از مؤثرترین و همه گیرترین ابزارهای تحمیق توده ای و شستشوی مغزی اجتماعی تبدیل کرده است. بطوریکه در جریان برگزاری مسابقات ورزشی، تریلیونها ساعت عمر انسانی تلف می شود و تریلیونها ثروت مردم به انبار پول کمیته های ورزشی سرازیر می گردد. برغم این، بجرأت می توان گفت که هم اکنون توجه بیش از۹۰ درصد مردم جهان بسوی لندن معطوف شده و خود این، همان فرصت طلائی مورد نظر مافیای جنگ و ترور است که نیات پلید خود را در سوریه و دیگر مناطق جنگی به اجرا بگذارند. کما اینکه، همزمان با شروع المپیک سال ۲۰۰۸، که چشم مردم جهان به سوی پکن دوخته شده بود، امپریالیستهای اروپا و آمریکا بواسطه میخائیل ساآکاشویلی، فرزند کبیر بوش صغیر، رئیس جمهور انتصابی گرجستان، به مفسده جوئی خطرناکی در منطقه قفقاز شمالی دست زده و ترور و کشتار مردم اوستای جنوبی و آبخازیا را تازه آغاز کرده بودند که بخت با مردم بیگناه یار شد و ارتش روسیه بینی تروریستهای بین المللی را بخاک مالید.
گذشته از همه اینها، ما ایرانیان صلحدوست و میهن پرست، بخصوص در این روزها، باید بیش از همه هشیار باشیم. زیرا، کشور ما از هر طرف و از سالها پیش، در محاصره تروریسم بین المللی قرار دارد و از خطر آن در امان نیست

۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه


ضد انقلاب در سوریه

Formulärets överkant
Formulärets nederkant
آنچه امروز در سوریه می گذرد انقلاب نیست. جوششی از درون جامعه برای آزادی و عدالت اجتماعی و حفظ استقلال نیست. ضد انقلاب است." اپوزیسیون شورای ملی و ارتش آزاد سوریه" که همه جانبه مورد حمایت مادی و معنوی امپریالیست جنایتکارآمریکا و ممالک ارتجاعی عربی و رژیم ترکیه قرار می گیرد با خواستهﮬﺎﻯ رژیم صهیونیستی اسرائیل نیز تطابق دارد. استعمارگران می خواهند حکومت سوریه را از درون متلاشی... سازند، زیرا این تلاشی در جهت مصلحت اسرائیل است که با خالی شدن پشت جبهه ایران تجاوز نظامی به کشور ما سهلتر متحقق گردد.



دولتﮬﺎﻯغربی به ویژه آمریکا در حهت این مصلحت حرکت می کنند و نه در جهت برقراری آزادی و دمکراسی که مردم سوریه مستحق آن هستند.نیویورک تایمز 21 ژوئن خبر داد که افسران سازمان جاسوسی آمریکا در جنوب ترکیه به سازماندهی فراریان و خود فروختگان سوری می پردازند و عربستان سعودی نیز حقوق ماهیانه " ارتش آزاد سوریه" را تامین میکند. خبر های دیگر حاکیست که دولت متجاوز و نژادپرست اسرائیل نیز از طرق مختلف به " اپوزیسیون سوریه" و ارتس آزاد" سوریه یاری می رساند.....تمام رسانه های امپریالیستی با امکانات سرسام آورشان عزمشان را جزم کرده تا سناریوی لیبی را در سوریه متحقق سازند.آنها بیشرمانه فرمان استعفا و پناهنده شدن بشار اسد را در بوق و کرنای خود میدمند و به شستشوی مغزی افکار عمومی می پردازند.این رسانه های امپریالیستی از هیچ جعل و دروغی برای تحقق اهداف استعماری در سوریه دریغ نمی ورزند و یک صدا از " انقلاب"سوریه دفاع میکنند.....

حال نیروهائیکه چشم براینهمه واقعییات می بندند واراجیف آمریکا و اسرائیل درمورد" انقلاب" سوریه را تکرار می کنند، یا مشتی جاهل و نادان هستند و یا مزدوران جیره خوارامپریالیست در ایران ومنطقه.

حزب ما بارها تحلیل کرده است ، آمپریالیستها درپی آن هستند که رژیم گماشته ای نظیر رژیم لیبی را
که گوش بفرمان آمریکا باشد بر مسند قدرت بنشانند. سیاست راهبری امپریالیست آمریکا هژمونی بلامنازع در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس و کنترل کامل منابع نفت و گاز و دیگر منابع طبیعی است." شورای ملی سوریه و ارتش آزاد آن" وسیله ایست دردست امپریالیستها برای تحقق چنین هدف ارتجاعی.

ما بارها تاکید کرده ایم که خلق سوریه حق دارد خودش بر سرنوشتش تصمیم بگیرد. مبارزه مردم سوریه برای آزادی و عدالت اجتماعی بدون پیوند با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی بی معنی است و راه به جائی نخواهد برد. این امر درمورد کشور ما ایران نیزصادق است و چشم پوشی ازمبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی به دام امپریالیستها در غلطیدن است و بس.


بزیر
کشیدن رژیم بشاراسد وهر گونه تغییر و تحولی دراین کشور یک وظیفه درونی است و برنیروهای انقلابی و مترقی ایرانی است که قاطعانه توطئه ودخالت جهانخواران بین المللی ومزدوران منطقه ای شان درامور داخلی سوریه را محکوم کنند و ضد انقلاب آمریکائی صهیونیستی اپوزیسیون " شورای ملی و ارتش آزاد سوریه" را افشا سازند.

                       دست امپریالیستها از سوریه کوتاه باد!



 نقل از فیسبوک توفان حزب کارایران
سخن هفته
چهارشنبه 11 ژوئیه

۱۳۹۱ تیر ۲۰, سه‌شنبه


فاجعهﻯ کودکان، این صاحبان و سازندگان آینده


روز ۲۳ خرداد ماه گذشته (۱۲ ژوئن)، در "روز جهانی مبارزه با کار کودک"، خبرگزاریﮬﺎﻯ مختلف با استناد به منابع سازمان ملل متحد گزارش دادند که:


» ۲۱۵ میلیون کودک در جهان کار می کنند و بیش از ۵ میلیون کودک نیز در تجارت سکس مورد سوءاستفاده واقع می شوند. «.


قبل از هر صحبتی تأکید مؤکد لازم است که آمارهای رسمی، بخصوص آمار سازمان ملل متحد که بر اساس منابع رسمی دولتﮬﺎ جمع آوری و تنظیم می شوند، به هیچ وجه و به طور کلی، قابل اعتماد نیستند و نمی توانند بیانگر واقعیتﮬﺎﻯ جوامع انسانی موجود باشند. شاهد انکار ناپذیر این مدعا، این که هر انسانی در محیط زندگی و یا کار خود، اگر نگوئیم دهﮬﺎ، حداقل چندین کودک کار، خیابانی و بی پناه را می شناسد که نامشان در هیچ دفتر آماری ثبت نشده است. با این وجود، اگر حتی آمارهای رسمی را به عنوان منبع پایه بپذیریم، باز هم نتایج به شدت تکاندهندهﺍﻯ به دست می آید و برای ارائهﻯ تصویر روشن و ملموس تر، باید گفت که همین رقم مجموعاً ۲۲۰ میلیون کودک مشغول به کارمزدوری و گرفتار در عرصهﻯ تجارت سکس، با کل جمعیت سه کشور اروپائی آلمان، انگلستان و فرانسه برابر است.


بر اساس همین ادعای آماری کاملاًً غیرواقعی سازمان ملل متحد، می توان گفت که، در حدود یک چهارم، یعنی، در حدود ۱ و نیم میلیارد نفر از جمعیت بیش از ۶ میلیارد نفری جمعیت انسانی جهان را کودکان، این صاحبان و سازندگان آینده تشکیل می دهند که از هر ۶ کودک، یک نفر آن کار می کند و از هر ۳۰۰ کودک، یک کودک قربانی تجارت سکس می شود.


هر گاه فاجعهﻯ کودکان به همین میزان و به همین موارد ختم می شد، باز جای شکرش باقی بود. چرا که واقعیت فاجعهﻯ کودکان در نظام غیرانسانی سرمایهﺪاری به مراتب عمیق تر و هولناک تر از این آمارها و ادعاهاست. بعید نیست که وخامت هر سال از سال پیش اوضاع کودکان جهان مهم ترین دلیل نامگذاری روز ۱۲ ژوئن از سوی سازمان جهانی کار بنام "روز جهانی مبارزه با کار کودک" در سال ۲۰۰۲، بوده باشد. زیرا، همهﻯ شواهد گواهی از آن می دهند که اوضاع کودکان جهان، به ویژه طی دو دههﻯ اخیر، توأم با تغییر و تحولات بنیادی اوضاع جهان به نفع نظام غیرانسانی سرمایهﺪاری، دستخوش تغییرات شدیداً فاجعه باری گردیده و همرا ه با تعمیق و گسترش بحران ساختاری سرمایهﺪاری، بر دامنهﻯ وخامت آن نیز رفته رفته افزوده می شود.


توجه داشته باشید که بنا به اعتراف مادلن اولبرایت، وزیر خارجهﻯ اسبق امپریالیسم آمریکا، تنها در عراق، در اثر اجرای تحریمﮬﺎﻯ سازمان ملل متحد تا زمان اشغال این کشور از سوی امپریالیستﮬﺎﻯ آمریکا و انگلیس در سال ۲۰۰۳، بیش از ۶۰۰ هزار کودک عراقی در اثر سوءتغذیه و کمبود دارو، جان باختند.


در کشورهای پیشرفتهﻯ سرمایهﺪاری، بخصوص اروپا و آمریکا، کودکان نه به عنوان صاحبان و آینده سازان، بلکه به عنوان مهم ترین ابزار برای تأمین منافع تاجران و دلالان بازار سکس و فروشندگان اعضای بدن انسان، مدیران مافیای گدائی و قاچاق مواد مخدر، جنگسالاران و جنایتکاران سازمانیافته مورد سوءاستفاده واقع می شوند. در اغلب کشورهای کمتر رشد یافته، بخصوص، در کشورهای آفریقائی قریب نیمی از کودکان در اثر فقر و سوءتغذیه تحمیلی غرب و بیماری صادراتی ایدز، قبل از رسیدن به سن پنج سالگی می میرند. در کشورهائی مثل ایران، پاکستان، هند شمار کودکان کار و بیخانمان سر به میلیونﮬﺎ می زند. در کشورهای جنوب شرقی آسیا مثل فیلیپین و تایلند که در تقسیم کار بینﺍلمللی به مراکز عیاشی تبدیل شدهﺍند، کودکان "لذیذترین طعمه"ﻯ عیاشان بیمار به شمار می روند. در مناطق جنگی، مثل افغانستان، عراق، سومالی، لیبی، همواره در فلسطین و در حال حاضر در سوریه و غیره، گروهﮬﺎﻯ تروریستی تحت فرمان غرب، کودکان را به مزدوری می گیرند، اجیر می کنند و در عین حال، با قتل عام کودکان در شرایط جنگی، با حمایت گستردهﻯ رسانهﮬﺎﻯ امپریالیستی، علیهﻯ رژیمﮬﺎﻯ حاکم، تبلیغات سوء راه می اندازند. فراموش نمی کنیم که اکثریت قریب به اتفاق هزاران مقتول بمباران ۳۳ روزهﻯ لبنان و ۲۲ روزهﻯ نوار غزه توسط صهیونیسم اسرائیل را کودکان، زنان و پیران تشکیل می دادند. بر اساس گزارشات مختلف، در طول جنگﮬﺎﻯ استعماری نزدیک به یک و نیم دههﻯ اخیر، یعنی از آغاز جنگﮬﺎﻯ بالکان به این سو، بیش از ۲ ﻣﯿﻠﯿﻮن ﮐﻮدک کشته شده و نیز، آمار کودکان مجروح و ﻣﻌﻠﻮل به ۳- ۴ برابر تعداد مقتولین سر می زند. شمار ﮐﻮدکان ﯾﺘﯿﻢ تنها در عراق پس از اشغال این کشور در سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۸، که مهر و محبت والدین محروم شدند، از مرز چهار میلیون کودک گذشته بود و تعداد کودکان ﺑﯽﺧﺎﻧﻤﺎن و فراری از مناطق جنگی مقیم اردوگاهﮬﺎﻯ پناهندگان، به تدریج به حوالی ۴۰ میلیون نفر نزدیک می شود.


به اضافهﻯ اینها، به جرأت می توان گفت که اوضاع کودکان اروپای شرقی و جمهوریﮬﺎﻯ سابقاً متحدهﻯ شوروی از وضع کودکان عقب مانده ترین کشورهای جهان هم وخیم تر است. در این منطقه، که تا آن وقت زمینهﻯ کار و سوءاستفاده جنسی از کودکان وجود نداشت، کودکان اولین و بیش ترین قربانیان سامانهﻯ منحط سرمایهﺪاری افسارگسیختهﻯ نئولیبرال گردیدند. بدین ترتیب که، در نتیجهﻯ فروپاشی نظام سرمایه داری دولتی موجود این کشورها تا سالﮬﺎﻯ نود قرن میلادی گذشته و بستن فوری و فوتی محلﮬﺎﻯ کار و تولید، بیکاری و فقر تودهﺍﻯ بر جوامع مستولی شد و در نتیجه، کودکان به صورت انبوه به "امان خدا" در خیابانﮬﺎ رها شدند. مثلاً، در روسیه، بزرگ ترین و پرجمعیت ترین جمهوری منشعب از اتحاد شوروی، بر اساس آمارهای رسمی (صرفنظر از این که این آمار هم منطبق بر واقعیات نیستند)، از تقریباً ۲۶ میلیون کودک، بیش از ۵ میلیون نفر آنها کودکان خیابانی هستند که هر یک، بنحوی از انحاء مورد سوءاستفادۀ انواع باندهای جنائی، مواد مخدر، فحشاء و امثالهم واقع می شوند. در پی این رخداد جنایتکارانه علیهﻯ کودکان بود که گلهﮬﺎﻯ دلالان و تاجران "محبت" و اعضای بدن انسان، گماشتگان مافیای گدائی و مواد مخدر، کارچاق کنﮬﺎﻯ جنایات سازمان یافته و جنگ افروزان بینﺍلمللی و میسیونرهای مذهبی از اروپا و آمریکا، از اسرائیل و شیخ نشینﮬﺎﻯ مرتجع خلیج فارس و عربستان سعودی، به منظور تکمیل صفوف باندهای جنایتکار و قاچاق و ارتشﮬﺎﻯ مزدور، برای پرکردن حرمسراها و فاحشه خانهﮬﺎﻯ خود به جمهوریﮬﺎﻯ منشعب از اتحاد شوروی و اروپای شرقی سرازیر شدند. در همین رابطه یادآوری پاسخ رئیس جمهور آمریکا، آقای باراک اوباما به سؤال خبرنگار تلویزیون "روسیه ۲٤" روسیه(۸/۵/۲۰۱۰) دربارهﻯ علل قتل ۱۵ کودک خریداری شده از روسیه، بسیار قابل تأمل است. او می گوید: "بلی، متأسفانه، سال گذشته ۱۵ نفر از میان دهﮬﺎ هزار کودک روسیه که خانوادهﮬﺎﻯ آمریکائی به فرزندی پذیرفتهﺍند، در اثر کاربست روشﮬﺎﻯ نادرست تعلیم و تربیت به دست والدین جدید کشته شدهﺍند...".


طبیعتاً، رد پای این "دهﮬﺎ هزار کودکی" را که آمریکائیﮬﺎ و اروپائیان "دمکرات و بشردوست" به طور منظم از کشورهای مختلف خریداری کرده و می کنند، می توان در صفوف ارتشﮬﺎﻯ مزدور، در میان دسته باندهای قاچاق مواد مخدر، در بیمارستانﮬﺎﻯ انتقال اعضای بدن و در عیاشخانهﮬﺎﻯ سرمایهﺪاران دید. وهم چنین، رد پای آنها در حوادث اتحاد شوروی و یوگسلاوی، در جنگﮬﺎﻯ استعماری علیهﻯ افغانستان و عراق و پاکستان، علیهﻯ لیبی و سوریه، در "انقلابﮬﺎﻯ رنگی" و در بمبگذاریﮬﺎﻯ انتحاری و انفجار اماکن عمومی و کشتار مردم بیگناه، در بمباران مناطق مسکونی کشورهای مختلف، در کشت و کشتارهای صادراتی به اصطلاح بین اقوام و طوایف و ملتﮬﺎ، بین پیروان ادیان و مذاهب مختلف به دست همدیگر، به وضوح قابل مشاهده است.


در اینجا، ذکر این نکته نیز بسیار حائز اهمیت است که مشتریان و خریداران کودکان، حتی در شرایط وقوع سوانح و بلایای طبیعی نیز به کودکان مردم فاجعه زده رحم نمی کنند. هنوز از یادها نرفته است که به دنبال وقوع زلزله در کشور کوچک هائیتی، بلافاصله بعد از گسیل نظامیان آمریکائی به این کشور، سر و کلهﻯ "مشتریان" کودکان نیز در این جزیرهﻯ فلاکت زده پیدا شد و شاید برای خاک پاشیدن به چشم مردم جهان بود که ۱۰ نفر از این خریداران آمریکائی در جریان قاچاق ٣۰ کودک که هر یک از آنها را به قیمت ۵۰ دلار خریده بودند، در تاریخ ٣۱ ژانویه ٢۰۱۰، در مرز جمهوری دومنیکن دستگیر شدند. البته، نباید تصور کرد که پروندهﻯ فاجعهﻯ کودکان به این لیست کوتاه ختم می شود.به هیچ وجه! بلکه، ضخامت این پرونده و بلندی این لیست، با بلندی تاریخ نظامﮬﺎﻯ مبتنی بر مالکیت خصوصی، به خصوص، سرمایهﺪاری برابری می کند.


با این تفاصیل، امروز دیگر همهﻯ بشریت جهان و هر انسان خردمند و بی غرضی باید به دور از هر گونه توهم و خیال پردازی این واقعیت را بپذیرد که نه با مواعیظ دینی ــ مذهبی، نه با نصایح اخلاقی و بدتر از آنها، نه با تدوین و تصویب مقررات و ﻗﻮانین هر چه سختگیرانه تر و یا با امضای منشورها و معاهدات ملی و بینﺍلمللی، نه با تعیین و نامگذاری روزھﺎی بزرگداشت و یادبود، نه با اجرای کنسرتﮬﺎﻯ "خیریه" و ایجاد صندوقﮬﺎﻯ کمک و غیره، نمی توان به جنگ علیهﻯ تضییق گستردهﻯ حقوق کودکان رفت؛ نمی توان به کار کودکان و به سوءاستفادهﻯ جنسی از آنها خاتمه داد؛ نمی توان در راه دادوستد آنها به هر منظوری، مانع ایجاد کرد و از فلاکت و فاجعهﻯ کودکان نگون بخت جلوگیری کرد. بلکه برعکس، برای رشد وتعلیم و تربیت سالم کودکان، برای ساختن دنیای امن و آسوده و سرشار از محبت و مهربانی برای آنها، باید زمینهﮬﺎﻯ عینی و ذهنی آن را فراهم ساخت، باید والدین کودکان را با کار و مسکن مطمئن و مناسب تأمین کرد؛ باید با اجرای برنامهﮬﺎﻯ اجتماعی ــ اقتصادی عادلانه، آن علل و عواملی را که زمینهﻯ کار، بی خانمانی و داد و ستد، آسیب پذیری جسمی و روانی کودکان را فراهم ساخته است، از میان برداشت و این مهم، همان طور که تاریخ جهان گواه است، حداقل با وجود اردوی عظیم بیکاران در جوامع سرمایهﺪاری به هیچوجه ممکن نیست. دلیل بدیهی و سادهﻯ این مدعا اینکه، اگر حل معضل کودکان در شرایط سلطهﻯ نظام بی نظم سرمایهﺪاری ممکن می بود، حداقل یک چهارم کودکان جهان به وضع اسفبار کنونی دچار نشده بودند. بنابراین، بدون برقراری نظام عادلانهﻯ اجتماعی، بدون نابودی کامل نظام غیرانسانی سرمایهﺪاری که زایندۀ همهﻯ علل نگونبختی کودکان و به طور کلی، بیش از نود درصد بشریت جهان است،نه از فاجعه و فلاکت کودکان می توان جلوگیری کرد و نه جهان محل امنی برای کودکان، این آسیب پذیرترین ردهﻯ سنی بشریت خواهد بود.





برگرفته از توفان الکترونیکی شماره  72 تیرماه 1391
نشریه الکترونیکی حزب کارایران
www.toufan.org

۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه


ما همه افغانی هستیم

                       ریاکاری امپریالیستها را افشا کنیم



«ما همه افغانی هستیم » پاسخ صحیح و برآمدی بود علیه سیاست تیعیض و ممنوعیت مهاحرین افغانی به یک پارک عمومی دراصفهان توسط رژیم ضد مردمی و سرکوبگر جمهوری اسلامی. این سیاست ارتجاعی و نژادپرستانه و ضد انسانی به حق از طرف همگان قویا محکوم گردید و مورد اعتراض ایرانیان مترقی قرارگرفت. اینکه برادران و خواهران افغانی ما درایران مورد حملات رذیلانه نژادپرستانه قرا گرفته و میگیرند و رژیم جنایتکار اسلامی نیز بدان نیز دامن میزند، بر کسی پنهان نیست، باید محکوم گردد. اما درعین حال باید به ریاکاری رسانه های امپریالیستی از بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا، رادیو آلمان و فرانسه و هلند و ...که اینهمه علیه تبعیض نژادی، راسیسم ونقض حقوق مهاجرین افغانی سخن میگویند بپردازیم و انساندوستی دروغین آنها را بر ملا سازیم.



حتمن به خاطر می آورید چندی پیش مردم روستای پنجاب که 16 نفرشان به قتل رسیده بودند در اطراف پایگاه ارتش آمریکا به تظاهرات پرداختند. به گفته اهالی روستا، این گروهبان ارتش امریکا بعد از قتل آنان 11 بدن مقتولین خود را از جمله 4 دختر جوان کمتر از 6 سال را جمع کرده و آنها را به آتش کشید. البته مردم این روستا در دلشان خواهان تحقق حقوق بشر بودند و می خواستند اجرای عدالت در مورد این سرباز آمریکائی تحقق یابد. برخی از آنها از خودشان می پرسیدند مگر این سرباز آمریکائی در مدارس آمریکائی در مورد "حقوق بشر و ارزش دموکراسی مطالعه نکرده بود". پس چرا نوع تدریس حقوق بشر و تحقق دموکراسی بنحوی بودکه افغانها را بطور فجیعی به قتل رساندند! مگر فرهنگ دموکراسی در ممالک غربی نهادینه نشده بود؟!!



البته در همان چند روز پیش مشتی سربازان آمریکائی پس از کشتن چندین افغانی بر روی آنها ادرار کردند و آواز خواندند و باد از خودشان خارج کردند و از خودشان با افتخار و برای یادگاری با سینه های سپر کرده عکس گرفتند. آنها خطاب به اجساد می گفتند "براتون، همکاران، آرزوی روز خوبی می کنیم". "چه عالی، دوش بگیرید".



این سربازان قاطی نداشتند و بخشی از تفنگداران برگزیده ناوگان دریائی آمریکا بودند.

چند روز قبلتر از آن باز سربازان آمریکائی با اجساد افغانها و سر بریده آنها به رسم یادگاری عکس گرفتند. چندی قبلتر از آن قبلی، همین کار را سربازان آلمانی کرده بودند و سرهای بریده را در جلوی جیپهای نظامی نصب کرده بودند و از خودشان با افتخار عکس گرفته بودند.



حتمن عزیزان ، بخاطر می آورند که امپریالیستهای فرانسوی، آمریکائی و متحدان جنایتکار ناتو فسفر سفید و اورانیوم رقیق شده بر سر مردم بیدفاع افغانستان ریخته و هنوز هم می ریزند و روزی نیست که این لاشخوران بین المللی بر سر مرد بیدفاع بمب نریزند و آنها را به قتل نرسانند و عروسی را به عزا تبدیل نکنند.....



حال مقایسه کنید که این رسانه های امپریالیستی تا چه اندازه این بربریت و جنایات شوم را پوشش تبلیغاتی داده و افکارعمومی را علیه “دول متمدن” بسیج نموده اند. حقیقت این است که ما شاهد هیچ آکسیونی درمقابل مقر سازمان ملل متحد و انعکاس آن در رسانه های بی بی سی و شرکا نبوده ایم. از سازمانهای “اپوزیسیون” ایرانی که همین امروز در مقابل سازمان ملل متحد تجمع میکنند و خواهان دخالت این سازمان برای محکوم کردن برخوردهای وحشیانه به افغانها درایران هستند، هیچ اعتراض سیاسی صورت نگرفت و ازکنار این جنایات به سادگی گذشتند.... ریاکاری هم اندازه ای دارد!



ازاین رو باید به افشای حقوق بشرخواهی دروغین و ریاکاری رسانه های امپریالیستی و ایرانیان نان به نرخ روزخور و خودفروخته ای که به آلت دست امپریالیستها تبدیل شده اند بپردازیم وتاکید نمائیم که حقوق بشر برای این کراواتیهای متمدن دستآویزیست برای پیشبرد سیاستهای استعماری آنها و مشروعیت بخشیدن به تحریمهای جنایتکارانه اقتصادی و تجاوز نظامی به کشورما.



حزب کارایران(توفان) هرگونه ضرب و شتم و تبعیض نسبت به برادران و خواهران افغانی درایران را شدیدا محکوم میکند وبرهمبستگی بین مردم ایران و مهاجرین افغانی پای میفشارد. رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی که با اجرای سیاست فقه شیعه به تبعیض زنان و دیگر ادیان و اقوام می پردازد و یک رژیم ضد دمکراتیک و فاشیستی است نمی تواند تامین کننده حقوق شهروندان ایرانی ومهاجرین افغانی باشد.



 حزب کارایران(توفان) ضمن دفاع از حقوق مهاجرین افغانی هرگونه سوء استفاده سیاسی و تلیغاتی توسط امپریالیستها که این روزها درحال پختن آش “ عراقی ، افغانی، لیبیائی و سوریه ای”... برای مردم ایران هستندرا قویا محکوم میکند.



زنده باد همبستگی بین مردم ایران و مهاجرین افغانی!

سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران!

دست امپریالیستها از ایران و منطقه کوتاه باد!

سخن هفته

نقل ازفیسبوک توفان

چهارم ژوئیه 2012

۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه


توفان الکترونیکی
نشریه الکترونیکی حزب کارایران
شماره72                    تیر ماه 1391   ژوئیه 2012

toufan@toufan.org       www.toufan.org

  

تنها با اتکاء به کارگران و زحمتکشان می توان استقلال سیاسی را حفظ کرد ص.2

***

یورش وحشیانه به فعالین کارگری در کرج محکوم است ص 3


فراخوان حزب کار ایران (توفان) به احزاب برادر و بیش از 50 تشکل کارگری و دمکراتیک برای اعتراض به دستگیری، ضرب و شتم فعالین کارگری در ایران ص.4

***

خجسته باد چهل و پنجمین سالروز تأسیس سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان ص.6


در حاشیه کارزار تریبونال لندن ص. 6

***

فاجعهﻯ کودکان، این صاحبان و سازندگان آینده ص.9

***

مفهوم میهن دوستی، انترناسیونالیسم و " جهان وطنیسم"

خطاب به نیروهای میهن دوست و انقلابی ص. 11

***

تراژدی در سوریه

چه کسی مسئول ترورها در سوریه است؟ ص. 13

***

امپریالیسم و تحولات دموکراتیک در ایران ص. 15

***

دروغ های بزرگ ومزدبگیران حقیر ص. 16

بازهم درمورد دلایل اشغال افغانستان

***

اعدام در ملاء عام و تشدید فضای رعب و وحشت ص. 17

ورزش و نقش آن در جامعهﻯ سوسیالیستی ص. 17

کارگران زندانی و همهﻯ زندانیاسی سیاسی آزاد باید گردند ص.19

آیا هیئت حاکمهﻯ سوریه از علویﮬﺎﻯها تشکیل یافته است؟ ص. 20

****
تنها با اتکاء به کارگران و زحمتکشان می توان استقلال سیاسی را حفظ کرد

رژیمی که تمام برنامهﮬﺎﻯ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگیﺍش در جهت حفظ منافع سرمایهﺪاری تجاری و بوروکراتیک و باندهای مافیائی نظامی ــ امنیتی است و تنها راه بقاء خود را در سرکوب اعتراضات حق طلبانهﻯ کارگران و زحمتکشان و مطالبات دموکراتیک زنان و جوانان می بیند نمی تواند از استقلال سیاسی و موجودیتش دفاع کند.

امپریالیستﮬﺎ و صهیونیستﮬﺎ این نقطهﻯ ضعف و پاشنهﻯ آشیل حاکمیت دیکتاتوری و سرکوبگر جمهوری اسلامی را می شناسند و دقیقاً بر اساس چنین شناختی است که با شروع جنگ نرم، تحریمﮬﺎ و گسترش آن می خواهند به بحران و رکود اقتصادی دامن زده و با گسترش بیکاری و گرانی و فقر و تشدید بحران سیاسی و اجتماعی زمینهﮬﺎﻯ عینی لازم برای عقب نشینی صد در صد رژیم را تا مرز پذیرش خفت بار نوکری و تبدیل شدن به رژیمی نظیر عربستان سعودی و اردن و شیخ نشینﮬﺎﻯ خلیج فارس و یا شروع مرحلهﻯ نظامی از طریق دامن زدن به جنگ داخلی و سپس تجاوز نظامی و سرنگون کردن آن به اهداف خود برسند.

جمهوری اسلامی که با خیانت به انقلاب ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی شکوهمند 57 مردم ایران که از اهداف اصلیش نفی استبداد و کسب آزادیﮬﺎﻯ سیاسی و اجتماعی بود بر خلاف خواست تودهﮬﺎﻯ میلیونی شرکت کننده در انقلاب که خواستار آزادی بیان و قلم و مطبوعات و تشکیلات صنفی و احزاب سیاسی و تساوی همهﻯ شهروندان در مقابل قانون، اعم از اختلافات جنسی، قومی و مذهبی بودند و عدالت اجتماعی می خواستند به احیاء نظامی استبدادی و ضد عدالت و ظالمانه اقدام نمود.



جمهوری اسلامی در طول حیات ضدانقلابی و خائنانهﻯ خود نشان داد که از دشمنان داخلی یعنی تودهﮬﺎﻯ میلیونی کارگر و زحمتکش و همان کسانی که انقلاب کردند و برای آن جانفشانی نمودند، بیشتر وحشت دارد تا دشمن خارجی. آنها سالوسانه می گویند پا برهنهﮬﺎ و مستضعفین طرفدارشان هستند؛ اگر چنین است پس وحشت مرگ آورشان از اتحاد و همبستگی این پا برهنهﮬﺎ و مستضعفین برای چیست؟ چرا از احزاب سیاسی مدافع حقوق کارگران و زحمتکشان وحشت دارند ؟ چرا حتی با تشکلﮬﺎﻯ صنفی و سندیکائی مستقل آنها با گسیل چاقوکشان شعبان بی مخی و نیروهای امنیتی و زندان و شکنجه و اخراج، برخورد می کنند؟





واقعیت اینست که حاکمیت جمهوری اسلامی در وجود کارگران و زحمتکشان دشمنان طبقاتی خود را می بیند و به همین دلیل است که از اتحاد و همبستگی آنها و تشکیلات سندیکائی مثل جن از بسمﺍلله می ترسد.

طبق اطلاع خبرگزاری ایلنا در اواسط خرداد ماه بیش از ده هزار کارگر صنعتی از 5 استان کشور با امضاء نامهﺍﻯ خطاب به وزیر کار به قطع یارانهﮬﺎ اعتراض کرده و خواستار افزایش دستمزدها بر اساس تورم موجود شدند.کارگران می گویند دستمزدهای زیر خط فقر سال گذشته و سال جاریشان حتی نسبت به سالﮬﺎﻯ قبل از قطع یارانهﮬﺎ حدود 5 درصد کاهش پیدا کرده و حتی عدم پرداخت به موقع همین دستمزدهای زیر خط فقر بیداد می کند و در چنین وضعیت اسفباری اصلاحیهﺍﻯ بسیار ضد کارگری بر روی قانون کار که امنیت شغلی و معیشت کارگران را نشانه رفته است تهیه شده و قرار است بزودی به مجلس ارائه شود. کارگران در نامهﻯ خود نسبت به تعیین حقوق بازنشستگی، عدم بیمه کارگران ساختمانی و چپاولگری شرکتﮬﺎﻯ پیمانکاری و اخراجﮬﺎ و تعطیلی کارخانهﮬﺎ اعتراض می کنند.

بدنبال این اقدام سازمانیافتهﻯ اعتراضی، در روز جمعه 26 خرداد ماه، نزدیک به 60 نفر از فعالین کارگری در شهر کرج که جهت بحث و گفتگو برای منافع صنفی اجتماعی خود گرد آمده بودند توسط مأمورین وزارت اطلاعات رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی بازداشت شدند.

حاکمیت کودن متکی به سرمایه که از تجارب تاریخی و اخیر در کشور خودمان و در منطقه درس نگرفته هراسان از گسترش مبارزات طبقهﻯ کارگر به چماق اراذل و اوباش و اسلحه نظامیان تکیه داده و تصور باطل دارد که می تواند روند رو به رشد جنبش کارگری را متوقف کند.



کارگران و زحمتکشان میهنمان به تجربه دریافتهﺍند که رمز موفقیتشان در اتحاد و همبستگی و تشکیلات است.در طی سالﮬﺎﻯ اخیر هزاران حرکت اعتراضی و اعتصابی خودجوش و یا با سازماندهی بطئی و یا آگاهانه و تحت رهبری تشکلهای سندیکائی مستقل  ولی پراکنده انجام شده و این روند در جهت سازمان یابی سراسری رشد خواهد  نمونه. نامهﻯ اعتراض بیش از ده هزار کارگر صنعتی در پنج استان کشور به سیاست اقتصادی نو لیبرالیستی حذف یارانهﮬﺎ سمت و سوی رشد یابندهﻯ مبارزه را نشان می دهد. باید نهرهای کوچک را به هم پیوند زد و رودخانهﻯ خروشان جنبش سازمانیافتهﻯ طبقهﻯ کارگر را برای نابودی نظام بربریت سرمایه به حرکت درآورد.



یورش وحشیانه به فعالین کارگری در کرج محکوم است

پیکار کارگران خاموش شدنی نیست



طبق اطلاعیهﺍﻯ از "کمیتهﻯ هماهنگی برای ایجاد تشکلﮬﺎﻯ کارگری"، روز جمعه 26 خرداد ماه، نزدیک به 60 نفر از فعالین کارگری در شهر کرج که جهت بحث و گفتگو برای منافع صنفی سیاسی خود گرد آمده بودند توسط مأمورین ادارهﻯ اطلاعات رژیم ضد کارگری سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی بازداشت شدند.اسامی برخی از بازداشت شدگان که تاکنون انتشار یافته بدین قراراست: میترا همایونی، وفا قادری، ریحانه انصاری، خالد حسینی، محمود صالحی، سعید مقدم، سیروس فتحی، غالب حسینی، محمد عبدی‌پور، جلال حسینی، علیرضا عسگری، مسعود سلیم‌پور، عباس اندریانی، صدیق امجدی، فتاح سلیمانی، مازیار مهرپور، محمد مولانائی، واحد سیده، جلیل شریفیان، صدیق خسروی، یوسف آب‌خراباد، فرامرز فطرت‌نژاد، جلیل محمدی، نظام صادقی، افشین ندیمی، حسین پیلوتی، رحمان ابراهیم‌زاده، عباس هاشم‌پور، فردین میرکی، سعید مرزبان، شیرکو حسینی، جواد معصومی، جمیل راست‌خدیو، ریبوار عبداللهی، ابراهیم مصطفائی، علی آزادی و فرامرز احمدی در میان بازداشت شدگان هستند....

کارگران قهرمان ایران که به طور کلی مبارزات تاریخی گرانقدر و همپای آن، تجارب تشکیلاتی و سندیکائی فراوانی را پشت سرگذاشتهﺍند، برای نیل به مطالبات و آرمانﻫﺎﻯ خود طی نسلﻫﺎﻯ گذشته متشکل و متحدانه مبارزه کرده و در این راه قربانیان بی شماری را در راه آمال و اهداف خود به جای گذاردهﺍند. وضع وخیم اقتصادی ایران همراه با سرکوب هر نوع آزادیﻫﺎﻯ صنفی، سیاسی و اجتماعی بر دوش این طبقه که آفرینندهﻯ ثروت و پیشرفت و ترقی است سنگینی می کند. با این حال کارگران ایران هرگز برای احقاق حقوق خود از تکاپو نیافتاده و با اعتصاب، تحصن، راهپیمائی و کم کاری هر چند غیر متشکل، هم اکنون در صف مقدم مبارزات اجتماعی در این برهه از تاریخ ایران قراردارند. صدها اعتصابات کارگری در سالﮬﺎﻯ اخیر نشان از رشد جنبش کارگری دارد که تشکیل سندیکاهای مستقل از دولت را در رأس برنامهﻫﺎﻯ خود قرار داده است. تأسیس سندیکای شرکت واحد، سندیکای هفت تپه و اتحادیهﻫﺎﻯ مشابه و پیکار متحد کارگران در این  سندیکاها  نمونهﻫﺎﻯ درخشان و گام ارزشمندی است که رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است. سرکوب مستمر تشکلات نوپای کارگری و دستگیری رهبران آن تا کنون نتوانسته است خللی در ارادۀ این کارگران شریف  و مبارز وارد سازد.

رژیم ضد کارگری سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی که در باتلاق بحران سیاسی اقتصادی فرورفته است چارهﺍﻯ جز بازداشت و اخراج و سرکوب کارگران مبارز نمی بیند. لیکن رژیم را توان خاموش کردن اعتراضات کارگری و تلاش برای ایجاد اتحادیهﮬﺎﻯ مستقل کارگری نیست و این تلاشﮬﺎ سالﮬﺎست  که به یک امر طبیعی برای کارگران تبدیل گشته و هر روز قدرتمند تر رژیم را به چالش می گیرند. دلیل یورش وحشیانه و بازداشت فعالین کارگری، هراس رژیم ارتجاعی و مستبد اسلامی از گسترش مبارزات سازمان یافتهﻯ مزد بگیران است و رژیم سرمایهﺩاری راهی جز توسل به قهر و سرکوب بربرمنشانهﻯ کارگران پیش روی خود نمی بیند. تلاشﻫﺎﻯ رژیم برای مهار جنبش کارگری با شکست روبرو شده و دامنهﻯ اعتراضات کارگری هر روز گسترش می یابد.

رمزموفقیت کارگران همبستگی و حضور نیرومند تشکلات مستقل کارگری در صحنهﻯ جامعه است که با تلفیق آگاهی سوسیالیستی توسط حزب رزمندۀ طبقۀ کارگر سرانجام پیروزی نهائی را که همانا در هم شکستن ماشین سرکوب سرمایهﺩاری، الغای مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و استقرار سوسیالیسم است، به ارمغان خواهد آورد.

حزب کار ایران (توفان) بازداشت فعالین کارگری در کرج را قویاً محکوم می کند و از سازمانﮬﺎ و احزاب مارکسیست لنینیست برادر و همهﻯ نیروهای ترقی خواه و انقلابی می خواهد که به هرطریق ممکن به اقدام افسارگسیختهﻯ رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی که خدمت به امپریالیسم جهانی است اعتراض نمایند و خواهان آزادی فوری و بی قید شرط همهﻯ بازداشت شدگان گردند.



آزادی فوری و بی قید و شرط همهﻯ کارگران زندانی!

سرنگون باد رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی به دست مردم ایران!

زنده باد آزادی و سوسیالیسم!

حزب کارایران(توفان)

یکشنبه 28 خرداد ماه 1391 خورشیدی








فراخوان حزب کار ایران (توفان) به احزاب برادر و بیش از 50 تشکل کارگری و دمکراتیک برای اعتراض به دستگیری، ضرب و شتم فعالین کارگری در ایران



نامه به :



کنفرانس بینﺍلمللی احزاب و سازمانﮬﺎﻯ مارکسیستی لنینیستی، فعالین کارگری، تشکلﮬﺎﻯ مترقی و مردم آزادهﻯ جهان



فعالین کارگری ایران باید از زندانﮬﺎﻯ جمهوری اسلامی بدون قید و شرط آزاد شوند !



رفقای گرامی،

در تاریخ 15 ژوئن 2012 ، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم ضد کارگری و سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی ایران حدود 60 نفر از فعالین کارگری که در شهر کرج گرد آمده بودند تا در مورد حقوق پرداخت نشدهﻯ کارگران وعدم تأمین شغلی و اخراج سازی و سرکوب افسارگسیختهﻯ کارگرانی که برای ایجاد تشکلﮬﺎﻯ مستقل تلاش می کنند بحث، تبادل نظر و چاره جوئی کنند را دستگیر و روانهﻯ زندان کرد. تا کنون تعدادی از دستگیر شدگان آزاد شده ولی 9 نفر از آنها هنوز در بازداشت به سر می برند.

حزب کار ایران (توفان) سرکوب کارگرانی را که برای کسب حقوق عادلانه و پایهﺍﻯ خود مبارزه می کنند، محکوم نموده و بار دیگر انزجار شدید خود را از رژیم ضد کارگری و سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی ابراز می دارد. کارگران ایران حق دارند که برای دریافت حقوق پایمال شدهﻯ خود به مبارزه روی آورند و سازمانﮬﺎﻯ مستقل خود را تشکیل دهند. هر نوع ممانعت از فعالیت مشروع کارگران ایران  باید توسط همهﻯ مزدبگیران و نیروهای مترقی در جهان محکوم شود. سرکوب مردم در ایران توسط رژیم عقب ماندهﻯ جمهوری اسلامی نه تنها در خدمت به استثمارگران و چپاول چیان ایرانی بوده بلکه عملاً نیز در خدمت امپریالیستﮬﺎ و جنگ افروزان جهانی است که با تحریم اقتصادی و تهدید به تجاوز نظامی شرایط بد مردم ایران را بدتر کردهﺍند.



رفقای عزیز،

رژیم جمهوری اسلامی در بحران عمیق سیاسی ــ اقتصادی ــ اجتماعی فرو رفته است. وضعیت معیشتی کارگران و زحمتکشان ایران سال به سال وخیم تر شده است. مجموعهﻯ شرایط حاکم بر زندگی مردم راهی جز اعتراض به حاکمان و مبارزه علیهﻯ تمامیت رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی باقی نگذاشته است. کارگران که سنگین ترین بار وخامت اقتصادی را بر دوش می کشند برای پایان دادن به وضعیت اسفناک خود تلاش دارند صفوف خود را فشرده کرده و نهادهای رزمندهﻯ پایداری بنا نهند و راه مبارزهﻯ وسیع و همه جانبه را بر روی اکثریت جامعه بگشایند. رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی که از اتحاد و همبستگی بین کارگران و دیگر اقشار جامعه به شدت هراسناک است برای حفظ قدرت خود چارهﺍﻯ جز بازداشت و سرکوب فعالین کارگری و مردم مبارز ندیده و نمی بیند . رژیم اسلامی ایران بارها و بارها دست به چنین اقدامات ارتجاعی زده است اما اعتراضات کارگری و مردمی خاموش شدنی نیست. صدها اعتصاب، تحصن، کم کاری، اعتراض علنی، راه پیمائی و رودرروئی مستقیم با نیروهای سرکوبگر رژیم در چند سال اخیر شاهد این حقیقت است. راز موفقیت کارگران در تلاششان برای یک زندگی انسانی درست در اتحاد و همبستگی آنان در نهادهای مستقل کارگری نهفته است که چنانچه این همبستگی و اتحاد به بخشﮬﺎﻯ دیگر جامعه گسترش یابد و خود را با سلاح آگاهی سوسیالیستی که توسط حزب رزمندهﻯ طبقهﻯ کارگر آموزش داده می شود، مجهز نموده و خود را به سطح بالاتری ارتقا دهد آن زمان به آن چنان نیروی مادی تبدیل می شود که قادر خواهد بود ماشین سرکوب رژیم را در هم شکند و مالکیت بر ابزار تولید را همگانی کند و سوسیالیسم را برای خود و زحمتکشان جامعه استقرار دهد.

حزب کار ایران (توفان) از مبارزات عادلانهﻯ فعالین کارگری برای ایجاد شرایط یک زندگی انسانی دفاع می کند و کوشش آنها برای ایجاد سندیکای کارگری را تحسین می نماید. ما دستگیری، شکنجه و بد رفتاری با فعالین کارگری را شدیداً محکوم می کنیم. حزب کار ایران (توفان) از رفقای متشکل در کنفرانس بینﺍلمللی سازمانﮬﺎ و احزاب مارکسیست ــ لنینیست و همهﻯ نیروهای مدافع کارگر و انسانﮬﺎﻯ مترقی می خواهد که به هر طریق ممکن صدای اعتراض خود به رژیم جمهوری اسلامی علیهﻯ بازداشتﮬﺎﻯ غیر انسانی اخیر در کرج و علیهﻯ به اسارت گرفتن رهبران کارگری فعال در سندیکاها رساتر کنند و آزادی بی قید و شرط همهﻯ دستگیر شدگان اخیر و همهﻯ فعالین کارگری در بند و تمامی زندانیان سیاسی در ایران را مطالبه نمایند.

فقط تشدید مبارزات زحمتکشان ایران و حمایت واقعی بینﺍلمللی است که می تواند رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را به عقب نشینی وادارد و سرکوب تودهﮬﺎ را متوقف سازد.



آزادی فوری و بی قید و شرط همهﻯ کارگران زندانی!

زنده باد مبارزهﻯ طبقهﻯ کارگر ایران!

سرنگون باد رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی به دست مردم ایران!

زنده باد آزادی و سوسیالیسم!



حزب کارایران(توفان)

22 ژوئن 2012







احزاب برادر متشکل در کنفرانس احزاب و سازمانﮬﺎﻯ مارکسیستی ــ لنینیستی :



حزب کمونیست کارگران تونس، حزب کمونیست انقلابی ترکیه ، حزب کمونیست کارگران دانمارک، حزب کمونیست کارگران فرانسه، حزب کمونیست آلمان، پلاتفرم کمونیستی نروژ، تشکیلات برای احیای حزب کمونیست یونان، سازمان برای بازسازی حزب کمونیست ایتالیا، حزب کمونیست اسپانیا (مارکسیست ــ لنینیست)، حزب کمونیست کار دومینیکن، حزب کمونیست مکزیک (مارکسیست- لنینیست)، حزب کمونیست کلمبیا (مارکسیست ــ لنینیست)، حزب کمونیست انقلابی ولتا، حزب کمونیست شیلی (مارکسیست ــ لنینیست)، حزب کمونیست اکوادور(مارکسیست ــ لنینیست)، حزب کمونیست انقلابی برزیل، حزب کمونیست ونزوئلا (مارکسیست ــ لنینیست)، حزب کمونیست بنین







خجسته باد چهل و پنجمین سالروز تأسیس سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان



امروز چهل و پنجمین سالروز تأسیس سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان است، سازمانی که از همان آغاز پرچم مارکسیسم لنینیسم را علیه ارتجاع، امپریالیسم و رویزیونیسم بر افراشت و احیای حزب انقلابی طبقه کارگر را در دستور کارخود قرار داد. حزب کار ایران نتیجه سالﮬﺎ مبارزه خستگی ناپذیر کمونیستﮬﺎﻯ متشکل در این سازمان است و به عنوان حزب طبقه کارگر ایران به پیکارش علیه سرمایهاری، ارتجاع و امپریالیسم و استقرار سوسیالیسم در ایران ادامه می دهد.

حزب کار ایران(توفان) ادامه دهنده حزب کمونیست ایران، حزب توده ایران تا زمانی که خط مشی رویزیونیستی خروشچف را نپذیرفته بود، است. پس از غلبه رویزیونیسم بر حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و سقوط حزب توده ایران به منجلاب رویزیونیسم، کمونیستﮬﺎﻯ ایران سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان را در چهل سال پیش به منزله ادامه دهندگان راه حزب کمونیست ایران و حزب توده ایران بنیان گذاردند. به این مفهوم بنیانگذاران حزب کار ایران (توفان)، رفقا احمد قاسمی عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران، مسئول ماهنامه مردم و دکتر غلامحسین فروتن عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران مسئول مجله تئوریک دنیا هستند. در کنار این رفقا، رفیق عباس سغائی عضو رهبری سازمان افسری حزب توده ایران به مخالفت با رویزیونیسم خروشچف پرداخت و حاضر به قبول خط مشی ضد انقلابی رویزیونیستﮬﺎ نگردید و در کنار رفقا قاسمی و فروتن قرار گرفت. رفیق امیرخیزی عضو قدیمی حزب کمونیست ایران و حزب توده ایران نیز در طی نامهﺍﻯ پیوستن خویش را به "سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان" اعلام کرد و به طرد رویزیونیستﮬﺎﻯ حزب توده ایران پرداخت.

حزب کار ایران (توفان). از سی سال دیکتاتوری پرولتاریا در شوروی دفاع می کند و دستاوردهای این دوران تاریخی را الهامبخش مبارزه مردم و طبقه کارگر جهان برای پیروزی مجدد سوسیالیسم می داند. حزب ما پیرو ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم است و به ویژه بر لنینیسم که مارکسیسم دوران زوال امپریالیسم و انقلابات پرولتاریائی بوده و صحتش در عمل به ثبوت رسیده است، تکیه می کند. حزب ما ارزیابی تاریخی از دستآوردهای دوران رفیق استالین و دفاع از لنینیسم را ملاک تشخیص کمونیستﮬﺎ از غیر کمونیستﮬﺎ می داند. حزب ما در پی آن است که در ایران یک حکومت سوسیالیستی مستقر سازد که از منافع طبقه کارگر ایران و جهان حمایت کند.



سالروز تأسیس توفان بر همه رفقا و هواداران و همه رهروان طبقه کارگر و همه مبارزین آزادیخواه و میهندوست مبارک باد.

زنده باد مارکسیسم لنینیسم

زنده باد حزب کارایران(توفان)، حزب طبقه کارگرایران



 نقل ازفیسبوک توفان

            دهم ژوئن 2012 



* * * * * * * * * *







در حاشیه کارزار تریبونال لندن



تریبونالی که پایش در مقابل تحریم جنایتکارانه اقتصادی و تجاوز ضد بشری نظامی به ایران بلنگد، تریبونال مردمی نیست



"دادگاه جمهوری اسلامی ایران به جرم جنایت علیه بشریت" تحت نام "کارزار مردمی ایران تریبونال" از روز هیجدهم تا بیست و دوم ژوئن» در لندن برگزار شد و هدفش را از این  دادگاه، محاکمهﻯ رژیم جمهوری اسلامی به خاطر قتل عامﮬﺎﻯ وحشیانه در سالﮬﺎﻯ 60 و 67 و به طور کل کشتار مخالفین رژیم در طول سی سال اعلام داشته است. این دادگاه از سوئی کوشیده است خود را "دادگاه راسل" که دادگاهی برای محکومیت جنایت امپریالیست آمریکا در ویتنام بوده، جلوه دهد و از همین رو همهﻯ سازمانﮬﺎ، احزاب و شخصیتﮬﺎﻯ سیاسی را به حمایت از این کارزار سیاسی دعوت نموده است.

درهمین رابطه برخی از سازمانﮬﺎ و احزاب و فعالین سیاسی در تارنماهای مختلف به اظهار نظر پرداخته ضمن خط کشی روشن با رژیم منفور جمهوری اسلامی و محکوم کردن تمام جنایات سی و سه سالهﻯ اخیر در ایران به انحراف و افشای ماهیت این تریبونال نیز پرداخته و با اعلام موضع روشن علیهﻯ تحریم جنایتکارانهﻯ اقتصادی و خطر تجاوز احتمالی به ایران به پیوند مبارزهﻯ دموکراتیک با مبارزهﻯ ضد امپریالیستی تأکید ورزیدهﺍند. هئیت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) از جمله سازمانﮬﺎئی است که مسئولانه طی انتشار بیانیهﺍﻯ تحت عنوان "دربارهﻯ تریبونال لندن، در جستجوی حقیقت یا بازی در بساط دیگران؟! مورخ 29 خرداد 1391 به طور مفصل به افشای دست اندرکاران این کارزار پرداخت و جسورانه اعلام داشت سرنگونی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی باید از طریق انقلاب مردم ایران به سرانجام برسد و نه از طریق "دخالتﮬﺎﻯ بشردوستانهﻯ " قدرتﮬﺎﻯ جهانخوار. حزب ما از این موضع گیری روشن و مسئولانهﻯ سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) دفاع می کند و آن را در خدمت به مردم ایران و منطقه و همهﻯ آزادیخوان و دموکرات و نیروهای مستقل و مترقی ارزیابی می نماید.

حزب ما بارها تأکید کرده است که نیروهای انقلابی میهن ما باید با تجزیه و تحلیل از سیاستﮬﺎﻯ امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه، نیات و هدف تبلیغات آنها را پیدا کرده و آن را افشاء سازند. نمی توان به خاطر تنفر به حق از رژیم استبدادی و جنایتکار جمهوری اسلامی، چشم را بر واقعییات روز بست، درخت را دید اما جنگل را ندید و مواضع ژورنالیستی، مبهم و شک برانگیز در قبال اوضاع ایران و منطقه اتخاذ کرد. برخورد صریح و روشن و شفاف در قبال نقش امپریالیسم آمریکا و تشدید رقابتﻫﺎﻯ امپریالیستی بر سر مواد خام و انرژی، اشغال کشورهای افغانستان و عراق و لیبی و توطئه علیهﻯ خلق سوریه، ادامهﻯ کشتار خلق فلسطین، تحریم ضد بشری و غیر قانونی و قلدرمنشانهﻯ اقتصادی علیهﻯ مردم ایران و آغاز جنگ فرسایشی و احتمال تجاوز نظامی به میهن ما و....مسائل مهمی هستند که تنها در پرتو درک صحیح از ماهیت امپریالیسم و شناخت دیالکتیکی از تضادهای جاری در جهان می توان بدانﮬﺎ پاسخ علمی داد. باید نظر نیروهای مردمی را در ایران به این حقیقت جلب کرد که امپریالیستﻫﺎ و صهیونیستﻫﺎ تلاش دارند تحت نام "دفاع" از حقوق دموکراتیک مردم ایران و دامن زدن به نفاق قومی و ملی و تجزیه طلبی، مردم را از پیشروی برای تحقق حقوق دموکراتیک و عدالت اجتماعی در یک ایران مستقل و آزاد و دموکراتیک بازدارند. همان طور که در عراق و دیگر کشورها بازداشتهﺍند و مبارزات برحق مردم را به کجراه کشاندهﺍند.

حزب ما بارها تأکید کرده است که تحریمﻫﺎﻯ جنایتکارانهﻯ اقتصادی و تهدید اتمی باراک اوباما علیهﻯ مردم ایران و از طرفی حمایت همه جانبه از اسرائیل صهیونیست که صاحب سلاح اتمی است و خاک چند کشور را به اشغال خود در آورده،  موضوع مهمی است که همهﻯ گروهﮬﺎ و جریانات دموکرات و مستقل و میهندوست باید بدان  توجه کنند و درمقابل جهانخواران امپریالیست که قصد پاره پاره کردن کشورما را دارند بایستند و نقاب از چهرهﻯ نوکرانشان بدرند و به همهﻯ کسانیکه به بازیچهﻯ دست آنها و پارکابی دشمنان خلقﮬﺎ در زورگوئی به ایران تبدیل شدهﺍند، بپردازند.

راه مبارزه با این انحرافات و جدا کردن سره از ناسره تکیه مقتضی بر مبارزهﻯ ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی و توجه به ارتباط بلاواسطهﻯ جنبش دموکراتیک با مبارزهﻯ ضد امپریالیستی است. راه خنثی کردن تحریکات و دسیسهﻫﺎﻯ امپریالیستی، پیوند جنبش دموکراتیک عمومی مردم با جنبش کارگری از طریق طرح خواستﻫﺎﻯ کارگران است. راه مقابله با دسیسهﻯ دشمن، توجه به صحت اخباری که باید توزیع شود، مضمون شعارها و اعلامیهﻫﺎئی است که گروهﻫﺎ و شخصیتﻫﺎ می دهند و امتناع از موضع گیری علیهﻯ امپریالیسم و صهیونیسم آب ریختن به آسیاب جهانخواران بینﺍلمللی است. مبارزان  آزادیخواه و ضد رژیم خارج از کشور باید از همکاری با مراکز بی هویت و مشکوک خودداری کنند. مراکزی که اتفاقاً از امکانات تبلیغاتی و مالی فراوانی برخوردارند و مانند قارچ از زمین روئیدهﺍند و دارای هیچ پیشینهﻯ سیاسی نیستند، باید به زیر ذره بین گرفته شوند.

حزب ما بنابر این اصول و پرنسیپﮬﺎﻯ فوق یکی از اولین نیروهای سیاسی بوده است که به افشای بی امان جریاناتی که درقبال  سیاست کمک مالی هفتاد میلیون دلاری امپریالیست آمریکا به اپوزیسیون ایران موذیانه سکوت پیشه کرده و با توجیه و ترفند استفاده از "تضادهای اردوی دشمنان" جهت براندازی رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی، به جاده صاف کنان معنوی امپریالیست تبدیل شده اند، پرداخته و هیچگاه منافع کوتاه مدت را فدای منافع دراز مدت و اصول انقلابی خود نکرده است. دهﮬﺎ مقالهﻯ تحلیلی در مورد نقش امپریالیسم در ایران و منطقه و سازمانﮬﺎﻯ غیر دولتی و افشای عوامل صهیونیسم و برخی ازجریانات منحرف سیاسی که تمام اصول انقلابی گذشتهﻯ خود را فدای دلار و یا یوروی امپریالیستﮬﺎ کردهﺍند دلیلی بر مدعای ماست.

  بیانیه راه کارگر روینده و امید بخش است. به امید پیکارهای مشترک تمامی نیروهای انقلابی ضد رژیم و ضد صهیونیست و ضد امپریالیست. قسمتﮬﺎئی از اطلاعیه سازمان راه کارگر دربار‌ه‌ی این  تریبونال را در زیر می خوانید:

» ...... سرپرست تیم دادستانی این دادگاه "پیام اخوان" از گردانندگان مرکز "اسناد حقوق بشر ایران" است. مرکز اسناد حقوق بشر ایران نهادی است که بخش اصلی بودجه آن توسط دولت‌های آمریکا و کانادا و نیز نهادهای وابسته به ‌طبقه حاکم آمریکا تأمین می ‌شود. این نهادها و نهادهای مشابه علیرغم ادعای بی‌طرفی سیاسی از ابزارهای پیش‌برد سیاست‌های جهان‌خوارانه دولت آمریکا بوده و ربطی به ‌منافع مردم ایران ندارند.

» پیام اخوان هم چنین مشاور حقوقی اول دفتر دادستانی دادگاه لاهه در محاکمات میلوشویچ و رواندا از سال ۱۹۹۴ تا سال ۲۰۰۰ بود. تردیدی در جنایاتی که اسلوبودان ميلوشويچ و سایر همدستان صرب وی در یوگسلاوی مرتکب شدند، وجود ندارد. اما غایب بزرگ در این محاکمات، سران قدرت‌هائی بودند که شرایط تجزیه یوگسلاوی را فراهم کرده و جنگ داخلی در این کشور میان ملیت‌های گوناگون را برای پیشبرد سیاست‌های جهانخوارانه‌ی خود و تجزیه یوگسلاوی کارگردانی کردند. آیا امثال جورج بوش و تونی بلر و شرکاء به ‌خاطر محاصره ده ساله‌ی عراق که قتل صدها هزار کودک عراقی در پی داشت و سپس تجاوز به خاک عراق و قتل‌عام صدها هزار نفر دیگر برای تسلط بر ثروت‌های نفتی این کشور و یا رسوائی‌هائی نظیر جنایات زندان ابوغریب ... نباید در دادگاه‌های مشابه محاکمه می ‌شدند؟ آیا این نوع دادگاه که تنها شکست خوردگان سیاست‌های پلیس جهانی را به ‌محاکمه می کشد در خدمت دادخواهی واقعی و برقراری عدالت است یا برای دست ‌یابی به‌هدف‌های مورد نظر فاتحان نظم جهانی حاکم! «

» آیا بودجه دولتی که کودتای سیاه سال ۱۳۳۲ علیه دولت ملی دکتر مصدق را سازماندهی کرده؛ اولین تجربه دموکراسی سیاسی در خاورمیانه را به خاطر تسلط بر منابع نفتی ایران نابود ساخته؛ حافظ همه دیکتاتوری‌های خونریز و فاسد خاورمیانه است؛ علیه هر خیزش مترقی برای آزادی و برابری بوده و هست؛ نقش مستقیم در حمایت از استبداد سلطنت پهلوی و اعدام هزاران کمونیست و آزادی خواه در کشورمان داشته؛ به‌خاطر چنگ انداختن بر منابع نفتی لیبی تحت نام "مداخله بشردوستانه" کشور لیبی را به‌ سرزمین سوخته تبدیل می ‌کند، می ‌تواند در راه مبارزه برای دموکراسی در ایران به ‌کار افتد؟ پاسخ روشن است. این بودجه در خدمت تغییر رژیم از بالا و منجمد کردن حرکت مردم برای تحمیل یک رژیم وابسته هزینه می ‌شود. آیا سیاست دولت آمریکا در خاورمیانه جز تبدیل دیکتاتوری‌های متمرد به‌ دیکتاتوری‌های خودی است؟ آیا حقوق بشر ادعائی دولت آمریکا ــ ‌که ما آن را به‌ خوبی در زندان‌های ابوغریب و گوانتامو دیده‌ایم ــ جز وسیله‌ای برای پیشبرد سیاست‌های امپریالیستی است؟ «

» ...... راسل متفکری بود با مواضع بسیار روشن در برابر جنایات امپریالیسم آمریکا. اما اکنون همان طور که در بالا اشاره کردیم رئیس تیم دادستانی تریبونال، یکی از برگزیدگان و نورچشمی‌های سرمایه جهانی است و متأسفانه توانسته است اتحاد نیروهای طرفدار آمریکا با برخی نیروهای مدعی چپ و سوسیالیسم را سازمان دهد. این واقعیت که گردانندگان این تریبونال حاضر نیستند تحت هیچ عنوانی علیه تحریم‌های ویرانگر که گلوی مردم ایران را در چنگال خود می‌فشارد و تهدیدهای جنگی آمریکا و متحدش اسرائیل موضع‌گیری کنند، نشان دهنده پلاتفرم این اتحاد نامقدس و سیاست ائئلافی آن‌ها می‌باشد. تحریم‌های فراگیر و تهدید جنگی اکنون دو بازوی اصلی پیشبرد سیاست امپریالیسم آمریکا برای تغییر رژیم در ایران و جایگزین کردن رژیمی وابسته به ‌خود در کشورما به ‌جای فاشیسم مذهبی حاکم است. «

» ......... آن‌چه تازگی دارد این است که بخشی از نیروهای به ‌اصطلاح چپ رادیکال با طفره رفتن از اتخاذ سیاست روشن و شفاف علیه رئوس اصلی سیاست‌های آمریکا با نیروهای وابسته به ‌نهادها و سیاست‌های آمریکا وارد ائتلاف شده و دادستانی این محاکمه را به ‌آن‌ها واگذار کرده‌اند. "سازمان اقلیت"، "کمیته مرکزی راه کارگر" و "حزب کمونیست کارگری" از جمله‌ی این نیروها هستند که علناً با صرفنظر کردن از مواضع روشن ضد امپریالیستی، به ‌همکاران این پروژه تبدیل شده‌اند. سازمان ما با تأکید بر سنت پیکارجویانه‌ی ضدامپریالیستی چپ ایران، این انحراف را محکوم می ‌کند و از فعالین این سازمان‌ها می ‌خواهد که رهبران‌شان را در برابر سیاست‌های اتخاذ شده وادار به ‌پاسخگوئی کنند. این بخش از چپ ایران خط قرمز استقلال و عدم ائتلاف با نیروهای طرفدار سیاست‌های آمریکا را به‌ کناری نهاده و در حقیقت سنت پیکارجویانه هزاران مبارز انقلابی چپ جان ‌باخته و پیکارجوی رادیکال کشورمان را پایمال کرده‌اند. ما این انحراف غیرقابل چشم‌پوشی را قویاً محکوم ساخته و دلائل مضحکی را که این نیروها برای توجیه سیاست‌های خود اقامه می‌کنند را مردود می‌دانیم.«

می‌توان با تحلیل‌های مندرج در این بیانیه زاویه داشت. اما در یک نکته تردیدی نیست و آن جهت‌گیری اصولی و شجاعانه‌ی بیانیه در امتناع از تبدیل شدن به ‌ابزاری در دست صاحبان سرمایه‌های جهانی است. این تداوم همان مقاومتی است که نسل به‌خاک افتاده‌ی زندانیان دهه‌ی سیاه شصت جانشان را بر سر آن نهادند. این مقاومتی است که امروز هم با امتناع از فروش آرمان‌ها در بازار "آزاد"ی خود را نشان می‌دهد.

موضع‌گیری سازمان راه ‌کارگر نیز بر بستر درخشش آن دسته از بازماندگان کشتارهای دهه‌ی شصت قرار دارد که با غیبت‌شان در این نمایش مضحک و سالوسانه به ‌زیبائی درخشیدند. آن دسته از سلحشوران مقاومت در زندان‌ها که امروز نیز نشان می ‌دهند که نه فقط در مقابل شکنجه و تهدید اعدام مقاومت کردند، بلکه در برابر وسوسه‌ی تبدیل شدن به‌"شخصیت" نیز مقاومت می ‌کنند. دست‌اندرکاران تریبونال ــ ‌شاید ــ گمان نمی‌کردند که کسانی هم بتوانند در مقابل این رشوه‌ی "شیرین" مقاومت کنند. اما همه‌ی آن بازماندگانی که از این معرکه دور ماندند و همه‌ی آن‌هائی که علیه آن ایستادند و عطای فکل لکه و کراوات در مقابل تریبونال محترم را به ‌لقای آن بخشیدند، نشان دادند که چگونه می‌توان آرمان‌های به‌ خاک افتادگان را در ایستادگی امروز ــ که ساختن فردا را بشارت می‌دهد ــ پاس داشت. این صفی از رزمندگانی است که با هر تفاوتی، در حراست از میراث انقلابی نسل مبارزان دهه‌ی شصت متحدانه ایستاده‌اند. غیبت چهره‌های درخشان مقاومت در تریبونال به ‌همان اندازه که اعتبار دروغین آن را به ‌چالش کشید، به‌ همان اندازه نیز ایستادگی خود آن‌ها را برجسته نمود. از وحید صمدی تا وزیر فتحی و از همایون ایوانی تا محمود خلیلی و شهاب شکوهی و فرخ قهرمانی و فریده ثابتی و ستاره عباسی و مژده ارسی و بهزاد دشتبانی و سیاوش محمودی و همه‌ی دیگرانی که پا به ‌این معرکه‌‌ نگذاشتند، همه و همه اعتباری را به‌ میان کشیدند که نه تنها حقیقی است، بلکه بخشی از سنگ بنای آینده روشن جامعه‌ی ایران نیز خواهد بود.

این تریبونال هم مثل واقعه‌سازی‌های دیگر به‌ پایان می‌رسد. اما آن‌چه از آن برای انقلاب اجتماعی آینده ایران برجا می‌ماند، نه در درون آن، بلکه در بیرون آن شکل گرفته است. نه با شرکت در آن، بلکه با امتناع از شرکت در آن و این روینده و امید بخش است.

حزب کار ایران (توفان) اضافه می کند که این فیل هوا کردن امپریالیستی ــ صهیونیستی، این تبلیغات دشمنان واقعی و ریاکار حقوق بشر در جهان، بخشی از جنگ روانی امپریالیستﮬﺎ، برای اپوزیسیون سازی ایرانی، آنهم نه با نام "کنگره ملی عراق"، نه با نام "ارتش آزاد سوریه"، بلکه با یک نام "ایرانی و قومی" است. این سر و صدا ریاکارانه در وضعیت کنونی مورد نیاز امپریالیستﮬﺎست تا صدای اعتراض مردم جهان در زورگوئی به ایران و تحریم اقتصادی جنایتکارانه، مردم ایران را تحتلشعاع قرار داده و افکار عمومی را از جنایاتی که در منطقه در حال اجراست، منحرف سازد. بخش اعظم این اپوزیسیونِ همدست تریبونال در خدمت این سیاست و در پا رکابی امپریالیستﮬﺎ فعال است و مدتهاست از کیسه مالی دلار آمریکائی، پوند انگلیسی و یورو هلندی تأمین معاش می کند.

تشدید مبارزه طبقاتی و تکیه بر این اصل که مبارزه برای سرنگونی رژیم ددمنش جمهوری اسلامی، نه تنها باید با تکیه بر نیروی لایزال مردم ایران تحقق پذیرد، بلکه باید همواره بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم و دسیسهﮬﺎﻯ آنها نیز مبارزه نماید، یک امر روشن و شفاف انقلابی برای تعیین جبهه انقلاب و ضد انقلاب، جبهه مبارزان انقلابی و همدستان امپریالیسم و صهیونیسم در ایران است.

سرنگون باد رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی به دست مردم ایران!

دست امپریالیستﮬﺎ از ایران و منطقه کوتاه باد!

زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهائی بشریت!

حزب کارایران(توفان)

5 تیر 1391 برابر با 25 ژوئن 2012

www.toufan.org





* * * * * * * * *



فاجعهﻯ کودکان، این صاحبان و سازندگان آینده








روز ۲۳ خرداد ماه گذشته (۱۲ ژوئن)، در "روز جهانی مبارزه با کار کودک"، خبرگزاریﮬﺎﻯ مختلف با استناد به منابع سازمان ملل متحد گزارش دادند که:

» ۲۱۵ میلیون کودک در جهان کار می کنند و بیش از ۵ میلیون کودک نیز در تجارت سکس مورد سوءاستفاده واقع می شوند. «.

قبل از هر صحبتی تأکید مؤکد لازم است که آمارهای رسمی، بخصوص آمار سازمان ملل متحد که بر اساس منابع رسمی دولتﮬﺎ جمع آوری و تنظیم می شوند، به هیچ وجه و به طور کلی، قابل اعتماد نیستند و نمی توانند بیانگر واقعیتﮬﺎﻯ جوامع انسانی موجود باشند. شاهد انکار ناپذیر این مدعا، این که هر انسانی در محیط زندگی و یا کار خود، اگر نگوئیم دهﮬﺎ، حداقل چندین کودک کار، خیابانی و بی پناه را می شناسد که نامشان در هیچ دفتر آماری ثبت نشده است. با این وجود، اگر حتی آمارهای رسمی را به عنوان منبع پایه بپذیریم، باز هم نتایج به شدت تکاندهندهﺍﻯ به دست می آید و برای ارائهﻯ تصویر روشن و ملموس تر، باید گفت که همین رقم مجموعاً ۲۲۰ میلیون کودک مشغول به کارمزدوری و گرفتار در عرصهﻯ تجارت سکس، با کل جمعیت سه کشور اروپائی آلمان، انگلستان و فرانسه برابر است.

بر اساس همین ادعای آماری کاملاًً غیرواقعی سازمان ملل متحد، می توان گفت که، در حدود یک چهارم، یعنی، در حدود ۱ و نیم میلیارد نفر از جمعیت بیش از ۶ میلیارد نفری جمعیت انسانی جهان را کودکان، این صاحبان و سازندگان آینده تشکیل می دهند که از هر ۶ کودک، یک نفر آن کار می کند و از هر ۳۰۰ کودک، یک کودک قربانی تجارت سکس می شود.

هر گاه فاجعهﻯ کودکان به همین میزان و به همین موارد ختم می شد، باز جای شکرش باقی بود. چرا که واقعیت فاجعهﻯ کودکان در نظام غیرانسانی سرمایهﺪاری به مراتب عمیق تر و هولناک تر از این آمارها و ادعاهاست. بعید نیست که وخامت هر سال از سال پیش اوضاع کودکان جهان مهم ترین دلیل نامگذاری روز ۱۲ ژوئن از سوی سازمان جهانی کار بنام "روز جهانی مبارزه با کار کودک" در سال ۲۰۰۲، بوده باشد. زیرا، همهﻯ شواهد گواهی از آن می دهند که اوضاع کودکان جهان، به ویژه طی دو دههﻯ اخیر، توأم با تغییر و تحولات بنیادی اوضاع جهان به نفع نظام غیرانسانی سرمایهﺪاری، دستخوش تغییرات شدیداً فاجعه باری گردیده و همرا ه با تعمیق و گسترش بحران ساختاری سرمایهﺪاری، بر دامنهﻯ وخامت آن نیز رفته رفته افزوده می شود.

توجه داشته باشید که بنا به اعتراف مادلن اولبرایت، وزیر خارجهﻯ اسبق امپریالیسم آمریکا، تنها در عراق، در اثر اجرای تحریمﮬﺎﻯ سازمان ملل متحد تا زمان اشغال این کشور از سوی امپریالیستﮬﺎﻯ آمریکا و انگلیس در سال ۲۰۰۳، بیش از ۶۰۰ هزار کودک عراقی در اثر سوءتغذیه و کمبود دارو، جان باختند.

در کشورهای پیشرفتهﻯ سرمایهﺪاری، بخصوص اروپا و آمریکا، کودکان نه به عنوان صاحبان و آینده سازان، بلکه به عنوان مهم ترین ابزار برای تأمین منافع تاجران و دلالان بازار سکس و فروشندگان اعضای بدن انسان، مدیران مافیای گدائی و قاچاق مواد مخدر، جنگسالاران و جنایتکاران سازمانیافته مورد سوءاستفاده واقع می شوند. در اغلب کشورهای کمتر رشد یافته، بخصوص، در کشورهای آفریقائی قریب نیمی از کودکان در اثر فقر و سوءتغذیه تحمیلی غرب و بیماری صادراتی ایدز، قبل از رسیدن به سن پنج سالگی می میرند. در کشورهائی مثل ایران، پاکستان، هند شمار کودکان کار و بیخانمان سر به میلیونﮬﺎ می زند. در کشورهای جنوب شرقی آسیا مثل فیلیپین و تایلند که در تقسیم کار بینﺍلمللی به مراکز عیاشی تبدیل شدهﺍند، کودکان "لذیذترین طعمه"ﻯ عیاشان بیمار به شمار می روند. در مناطق جنگی، مثل افغانستان، عراق، سومالی، لیبی، همواره در فلسطین و در حال حاضر در سوریه و غیره، گروهﮬﺎﻯ تروریستی تحت فرمان غرب، کودکان را به مزدوری می گیرند، اجیر می کنند و در عین حال، با قتل عام کودکان در شرایط جنگی، با حمایت گستردهﻯ رسانهﮬﺎﻯ امپریالیستی، علیهﻯ رژیمﮬﺎﻯ حاکم، تبلیغات سوء راه می اندازند. فراموش نمی کنیم که اکثریت قریب به اتفاق هزاران مقتول بمباران ۳۳ روزهﻯ لبنان و ۲۲ روزهﻯ نوار غزه توسط صهیونیسم اسرائیل را کودکان، زنان و پیران تشکیل می دادند. بر اساس گزارشات مختلف، در طول جنگﮬﺎﻯ استعماری نزدیک به یک و نیم دههﻯ اخیر، یعنی از آغاز جنگﮬﺎﻯ بالکان به این سو، بیش از ۲ ﻣﯿﻠﯿﻮن ﮐﻮدک کشته شده و نیز، آمار کودکان مجروح و ﻣﻌﻠﻮل به ۳- ۴ برابر تعداد مقتولین سر می زند. شمار ﮐﻮدکان ﯾﺘﯿﻢ تنها در عراق پس از اشغال این کشور در سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۸، که مهر و محبت والدین محروم شدند، از مرز چهار میلیون کودک گذشته بود و تعداد کودکان ﺑﯽﺧﺎﻧﻤﺎن و فراری از مناطق جنگی مقیم اردوگاهﮬﺎﻯ پناهندگان، به تدریج به حوالی ۴۰ میلیون نفر نزدیک می شود.

به اضافهﻯ اینها، به جرأت می توان گفت که اوضاع کودکان اروپای شرقی و جمهوریﮬﺎﻯ سابقاً متحدهﻯ شوروی از وضع کودکان عقب مانده ترین کشورهای جهان هم وخیم تر است. در این منطقه، که تا آن وقت زمینهﻯ کار و سوءاستفاده جنسی از کودکان وجود نداشت، کودکان اولین و بیش ترین قربانیان سامانهﻯ منحط سرمایهﺪاری افسارگسیختهﻯ نئولیبرال گردیدند. بدین ترتیب که، در نتیجهﻯ فروپاشی نظام سرمایه داری دولتی موجود این کشورها تا سالﮬﺎﻯ نود قرن میلادی گذشته و بستن فوری و فوتی محلﮬﺎﻯ کار و تولید، بیکاری و فقر تودهﺍﻯ بر جوامع مستولی شد و در نتیجه، کودکان به صورت انبوه به "امان خدا" در خیابانﮬﺎ رها شدند. مثلاً، در روسیه، بزرگ ترین و پرجمعیت ترین جمهوری منشعب از اتحاد شوروی، بر اساس آمارهای رسمی (صرفنظر از این که این آمار هم منطبق بر واقعیات نیستند)، از تقریباً ۲۶ میلیون کودک، بیش از ۵ میلیون نفر آنها کودکان خیابانی هستند که هر یک، بنحوی از انحاء مورد سوءاستفادۀ انواع باندهای جنائی، مواد مخدر، فحشاء و امثالهم واقع می شوند. در پی این رخداد جنایتکارانه علیهﻯ کودکان بود که گلهﮬﺎﻯ دلالان و تاجران "محبت" و اعضای بدن انسان، گماشتگان مافیای گدائی و مواد مخدر، کارچاق کنﮬﺎﻯ جنایات سازمان یافته و جنگ افروزان بینﺍلمللی و میسیونرهای مذهبی از اروپا و آمریکا، از اسرائیل و شیخ نشینﮬﺎﻯ مرتجع خلیج فارس و عربستان سعودی، به منظور تکمیل صفوف باندهای جنایتکار و قاچاق و ارتشﮬﺎﻯ مزدور، برای پرکردن حرمسراها و فاحشه خانهﮬﺎﻯ خود به جمهوریﮬﺎﻯ منشعب از اتحاد شوروی و اروپای شرقی سرازیر شدند. در همین رابطه یادآوری پاسخ رئیس جمهور آمریکا، آقای باراک اوباما به سؤال خبرنگار تلویزیون "روسیه ۲٤" روسیه(۸/۵/۲۰۱۰) دربارهﻯ علل قتل ۱۵ کودک خریداری شده از روسیه، بسیار قابل تأمل است. او می گوید: "بلی، متأسفانه، سال گذشته ۱۵ نفر از میان دهﮬﺎ هزار کودک روسیه که خانوادهﮬﺎﻯ آمریکائی به فرزندی پذیرفتهﺍند، در اثر کاربست روشﮬﺎﻯ نادرست تعلیم و تربیت به دست والدین جدید کشته شدهﺍند...".

طبیعتاً، رد پای این "دهﮬﺎ هزار کودکی" را که آمریکائیﮬﺎ و اروپائیان "دمکرات و بشردوست" به طور منظم از کشورهای مختلف خریداری کرده و می کنند، می توان در صفوف ارتشﮬﺎﻯ مزدور، در میان دسته باندهای قاچاق مواد مخدر، در بیمارستانﮬﺎﻯ انتقال اعضای بدن و در عیاشخانهﮬﺎﻯ سرمایهﺪاران دید. وهم چنین، رد پای آنها در حوادث اتحاد شوروی و یوگسلاوی، در جنگﮬﺎﻯ استعماری علیهﻯ افغانستان و عراق و پاکستان، علیهﻯ لیبی و سوریه، در "انقلابﮬﺎﻯ رنگی" و در بمبگذاریﮬﺎﻯ انتحاری و انفجار اماکن عمومی و کشتار مردم بیگناه، در بمباران مناطق مسکونی کشورهای مختلف، در کشت و کشتارهای صادراتی به اصطلاح بین اقوام و طوایف و ملتﮬﺎ، بین پیروان ادیان و مذاهب مختلف به دست همدیگر، به وضوح قابل مشاهده است.

در اینجا، ذکر این نکته نیز بسیار حائز اهمیت است که مشتریان و خریداران کودکان، حتی در شرایط وقوع سوانح و بلایای طبیعی نیز به کودکان مردم فاجعه زده رحم نمی کنند. هنوز از یادها نرفته است که به دنبال وقوع زلزله در کشور کوچک هائیتی، بلافاصله بعد از گسیل نظامیان آمریکائی به این کشور، سر و کلهﻯ "مشتریان" کودکان نیز در این جزیرهﻯ فلاکت زده پیدا شد و شاید برای خاک پاشیدن به چشم مردم جهان بود که ۱۰ نفر از این خریداران آمریکائی در جریان قاچاق ٣۰ کودک که هر یک از آنها را به قیمت ۵۰ دلار خریده بودند، در تاریخ ٣۱ ژانویه ٢۰۱۰، در مرز جمهوری دومنیکن دستگیر شدند. البته، نباید تصور کرد که پروندهﻯ فاجعهﻯ کودکان به این لیست کوتاه ختم می شود.به هیچ وجه! بلکه، ضخامت این پرونده و بلندی این لیست، با بلندی تاریخ نظامﮬﺎﻯ مبتنی بر مالکیت خصوصی، به خصوص، سرمایهﺪاری برابری می کند.

با این تفاصیل، امروز دیگر همهﻯ بشریت جهان و هر انسان خردمند و بی غرضی باید به دور از هر گونه توهم و خیال پردازی این واقعیت را بپذیرد که نه با مواعیظ دینی ــ مذهبی، نه با نصایح اخلاقی و بدتر از آنها، نه با تدوین و تصویب مقررات و ﻗﻮانین هر چه سختگیرانه تر و یا با امضای منشورها و معاهدات ملی و بینﺍلمللی، نه با تعیین و نامگذاری روزھﺎی بزرگداشت و یادبود، نه با اجرای کنسرتﮬﺎﻯ "خیریه" و ایجاد صندوقﮬﺎﻯ کمک و غیره، نمی توان به جنگ علیهﻯ تضییق گستردهﻯ حقوق کودکان رفت؛ نمی توان به کار کودکان و به سوءاستفادهﻯ جنسی از آنها خاتمه داد؛ نمی توان در راه دادوستد آنها به هر منظوری، مانع ایجاد کرد و از فلاکت و فاجعهﻯ کودکان نگون بخت جلوگیری کرد. بلکه برعکس، برای رشد وتعلیم و تربیت سالم کودکان، برای ساختن دنیای امن و آسوده و سرشار از محبت و مهربانی برای آنها، باید زمینهﮬﺎﻯ عینی و ذهنی آن را فراهم ساخت، باید والدین کودکان را با کار و مسکن مطمئن و مناسب تأمین کرد؛ باید با اجرای برنامهﮬﺎﻯ اجتماعی ــ اقتصادی عادلانه، آن علل و عواملی را که زمینهﻯ کار، بی خانمانی و داد و ستد، آسیب پذیری جسمی و روانی کودکان را فراهم ساخته است، از میان برداشت و این مهم، همان طور که تاریخ جهان گواه است، حداقل با وجود اردوی عظیم بیکاران در جوامع سرمایهﺪاری به هیچوجه ممکن نیست. دلیل بدیهی و سادهﻯ این مدعا اینکه، اگر حل معضل کودکان در شرایط سلطهﻯ نظام بی نظم سرمایهﺪاری ممکن می بود، حداقل یک چهارم کودکان جهان به وضع اسفبار کنونی دچار نشده بودند. بنابراین، بدون برقراری نظام عادلانهﻯ اجتماعی، بدون نابودی کامل نظام غیرانسانی سرمایهﺪاری که زایندۀ همهﻯ علل نگونبختی کودکان و به طور کلی، بیش از نود درصد بشریت جهان است،نه از فاجعه و فلاکت کودکان می توان جلوگیری کرد و نه جهان محل امنی برای کودکان، این آسیب پذیرترین ردهﻯ سنی بشریت خواهد بود.



* * * * * * * * *

مفهوم میهن دوستی، انترناسیونالیسم و " جهان وطنیسم"

خطاب به نیروهای میهن دوست و انقلابی



پیرامون مبحث منافع ملی و مناقشات بین ایران و ممالک عربی در مورد جزایر سه گانه و تحریکات امپریالیستی علیهﻯ مردم ایران مقالهﻯ ارزشمند توفان شماره 147 خرداد 91 ارگان مرکزی حزب کارایران مباحث متنوعی را در فیسبوک و تارنماﮬﺎﻯ سیاسی خبری دامن زده است. این مقاله در پایان خطاب به مبارزین ضد رژیم چنین  رهنمود داد: "روی سخن ما با همه ایرانیﮬﺎﻯ میهن دوست است. نیرویﮬﺎﻯ انقلابی در ایران و نه خود فروختگان و فریب خوردگان. امروز ستون پنجم امپریالیسم و صهیونیسم تلاش می کند، در میان نیروهای چپ سرباز گیری کند. کافی است شما به موضعگیریﮬﺎﻯ آنها توجه کنید، برایشان مهم نیست که نام خلیج فارس چه باشد، جزایر سه گانه متعلق به ایران باشند و یا نباشند، ایران حق مسلمی برای غنی سازی اورانیوم داشته باشد یا نداشته باشد، قطعنامهﮬﺎﻯ غیر قانونی در شورای امنیت علیهﻯ ایران را تصویب کنند یا نکنند، صهیونیستﮬﺎ و امپریالیستﮬﺎ مغایر منشور ملل متحد ایران را به تجاوز و جنگ و قتل عام مردم تهدید کنند یا نکنند، ایران را با مصوبهﻯ کنگرهﻯ آمریکا به طور یکجانبه و غیر قانونی و قلدرمنشانه، تحریم کنند یا نکنند. این اپوزیسیون خود فروخته و به ظاهر "چپ" سرنوشت ایران برایش بی تفاوت است. آنها با برافراشتن یک پرچم قلابی انقلابی و سنگرگیری در پس جنایات جمهوری اسلامی به هر خیانتی تن در می دهند. این عده جاده صاف کن معنوی تجاوزکاران به ایران هستند."

در همین رابطه عدهﺍﻯ با تفکر ترتسکیستی، ضد ملی و ضد میهنی به موضوع منافع ملی خورده گرفته و اساساً به نفی آن پرداختهﺍند. طبق تراوشات آشفتهﻯ این منحرفین، "کارگران ایران نه وطن دارند و نه تمامیت ارضی و نه منافع ملی و نه جزایر سه گانه و....نه....! آنچه برای طبقهﻯ کارگر ایران مهم است، مبارزهﻯ طبقاتی و انترناسیونالیسم و نه " میهن دوستی"...

متأسفانه ما امروز با تفکراتی روبرو هستیم که ساخته و پرداختهﻯ بنگاهﮬﺎﻯ امپریالیستی برای تکه پاره کردن ایران است این افراد و گروهﮬﺎی سیاسی به قدری آلوده به تبلیغات امپریالیستی و نظریات ضد کمونیستیﺍند و در جهل و فقرآگاهی به سر می برند که انسان در حیرت می ماند. این چپ نماهای رنگارنگ  هنوز معنی ومفهوم منافع ملی ایران را نمی فهمند و با مشتی شعارهای توخالی در قبال اوضاع ایران به عنوان جاده صاف کنان معنوی تجاوزکاران به میهن ما عمل می کنند.برای اینان مهم نیست که نام خلیج فارس چه باشد، جزایر سه گانه متعلق به ایران باشند و یا نباشند، ایران حق مسلمی برای غنی سازی اورانیوم داشته باشد یا نداشته باشد، قطعنامهﮬﺎﻯ غیر قانونی در شورای امنیت علیهﻯ ایران را تصویب کنند یا نکنند، صهیونیستﮬﺎ و امپریالیستﮬﺎ مغایر منشور ملل متحد ایران را به تجاوز و جنگ و قتل عام مردم تهدید کنند یا نکنند، ایران را با مصوبهﻯ کنگرهﻯ آمریکا به طور یکجانبه و غیر قانونی و قلدرمنشانه، تحریم کنند یا نکنند. این عالیجنابان به ظاهر "چپ" سرنوشت ایران برایشان مهم نیست،.آنها در مقابل تبلیغات کرکنندهﻯ امپریالیستﮬﺎ کاملاً خلع سلاح شده همان حرفﮬﺎﻯ رسانهﮬﺎ و اندیشمندان بورژوازی را درقالب ظاهراً چپ تکرارمی کند.حال در پاسخ به دستچینی از پاسخ به  پرت و بلا گوئیها توجه کنید.



دستچینی از چند  پاسخ کوتاه  به این لاطلائات  برگرفته از فیسبوک توفان را ملاحظه فرمائید:



« اینان که از نظر سیاسی منحرف و تفکرشان ارتجاعی است، با نقابﮬﺎﻯ "انقلابی" و کارگری و حتی ماوراء انقلابی، خود را در جلوی کارزار تبلیغاتی امپریالیستﮬﺎ و صهیونیستﮬﺎ قرار می دهند،که بعله ما کمونیستﮬﺎ میهن نداریم، مرز جغرافیائی نداریم، منافع ملی نداریم، ........زیرا ما "انترناسیونالیست" هستیم، "ما مدافع انقلاب جهانی هستیم"......تجاوز و تحریم اقتصادی و تجزیه و پاره پاره کردن ایران به ما چه....! این جماعت پریشان حال هنوز نفهمیدهﺍند که میهن دوستان واقعی کمونیستﮬﺎ هستند و کمونیستی که ضد میهن دوستی است انترناسیونالیست نیست ،غذای لذیز نهنگان امپریالیست است.»



اینکه این عده مُبلغ وطن فروشی هستند و بدان افتخار نیز می کنند، این که با چنین اندیشهﻯ ارتجاعی و ترتسکیستی مخالف امکان انقلاب سوسیالیستی در یک کشور هستند و در دام نظرات ضد کمونیستی منصور حکمت گرفتار آمدهﺍند و به اردوی "جهان وطنان" پیوستهﺍند و به نفی مسئلهﻯ ملی، میهن دوستی و مبارزه با امپریالیسم می پردازند ..... پدیدهﻯ تازهﺍﻯ نیست. سالﮬﺎست این نظریهﻯ ارتجاعی در رابطه با اشغال عراق و افغانستان و لیبی.... و تحریم اقتصادی ایران و خطر تجاوز نظامی به ایران افشا شده و چنین "چپﮬﺎئی"  به چپ پارکابی امپریالیسم در منطقه معرف حضور همگان هستند. کسی که وطنفروش است، ضد کمونیست و هوادار امپریالیسم نیز می باشد.چنین "کمونیستﮬﺎئی" مطمئناً مورد مهر امپریالیستﮬﺎ و صهیونیستﮬﺎ قرار گرفته و خواهند گرفت. از وطنفروشی فضیلتی ساختن افتخار نیست، عقب ماندگی سیاسی و فقر تئوریک است.



جهان وطنیسم انترناسیونالیست نیست

به نظر می رسد این آقایان قبل از آن که انترناسیونالیست باشند، "جهان وطن هستند". جهان وطن" بدین معناست که هوادار حکومت جهانی و دنیای بدون مرز است و آن را موذیانه مظهر مدرنیسم و ترقی جلوه می دهد، با این تفاوت که به ملت و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، استقلال ملل، حق حاکمیت هر ملت مفروض، تمامیت ارضی کشورها، اعتقادی ندارد، روابط میان ملتﻫﺎ و اساساً مقولهﯼ ملت را کهنه شده می داند و می خواهد آن را با مقولهﯼ اتحادهای فراملی جایگزین کند. "جهان وطن" سنن و فرهنگ ملی را نفع می کند، "جهان وطن" این گونه تبلیغ و القاء می کند که به این دلیل که خودش واژهﯼ ملت را نمی پذیرد و "فراملی" فکر می کند و مرزها را قبول ندارد، مترقی است. وی پدیدهﯼ ملت را به گذشتهﯼ دور متعلق می داند. ایدئولوژی "جهان وطنی" که جهان را وطن خود می نماید و تعلقات ملی ملل، استقلال ملی آنها را، آن هم در دوران امپریالیسم و جهانی شدن سرمایهﺪاری نفی می کند. یک ایدئولوژی ارتجاعی در خدمت امپریالیسم جهانی، در خدمت نفی حقوق ملل و حاکمیت ملی و تمامیت ارضی آنها قرار دارد. این ایدئولوژی، ایدئولوژی استعمارگران است. که فقط جهانی را در زیر سلطهﯼ انحصارات می خواهند و مردم را با این تئوری به تسلیم در قبال آنها دعوت می کنند. جهان بدون مرز آنها جهانی نیست که کمونیستﮬﺎ می خواهند بر قبر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و نفی بهره کشی فرد از فرد به پا دارند. در جهان مورد نظر آنها همهﯼ دول و ملل باید به حلقوم امپریالیسم روان شوند و از هویتﻫﺎﯼ ملی خویش دست بردارند. آنها با این ایدئولوژی که با خرواری از اتهام به دیگران که گویا ناسیونالیست و شوونیست هستند و برای ملت خود و نه انسانﻫﺎ؟؟!! ارجحیت قایلند به جنگ کمونیستﮬﺎ می روند تا زیر این پوشش عوامفریبانه و به ظاهر مترقی و مدرن به دور از "محدودیتﻫﺎﯼ تنگ نظرانهﯼ ملی"، سیاست گستاخانه و تجاوزکارانه و مداخله گرانهﯼ امپریالیسم را در تمامی عرصهﻫﺎﯼ سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی توجیه کنند، تا ملل و دول ضعیف تر و حتی دول امپریالیستی ضعیف تر را به حلقوم امپریالیسم متفوق بکشانند و زمینهﯼ فکری این نوع ادغامﻫﺎ، منضم گردانیﻫﺎ و یا استعمار نوین را فراهم آورند.



میهن دوست و انترناسیونالیست

کسی که عشق به میهنش دارد، نه عشق به گاو صندوق پول و غارت ثروت میهن و خیانت به منافع زحمتکشان، میهن دوست است. چنین میهن دوستی انترناسیونالیست نیز می باشد.دکتر تقی ارانی، خسرو گلسرخی، حیدرخان عمواوغلی، وارطان، سیامک، بابا پورسعادت، قدرت فاضلی، حسن مختاری و هزاران کمونیست دیگر در سرزمین ما میهن دوست و انترناسیونالیست بودند.انترناسیونالیسم پرولتری بیان علاقهﯼ واحد و اتحاد خدشه ناپذیر طبقهﯼ کارگر سراسر جهان در مبارزهﯼ متحد آنها علیهﯼ دشمن مشترک یعنی سرمایهﺪاری و امپریالیسم است. انترناسیونالیسم بیان وحدت اهداف آنها برای برچیدن بهره کشی انسان از انسان و تقویت روحیهﯼ برادری بینﺍلمللی میان کارگران جهان است. برچیدن مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و ساختمان جامعهﺍﯼ انسانی و بدون ستم و بهره کشی است. این ایدئولوژی کارگران صرفنظر از ملیت، نژاد، مذهب و قومیت آنهاست. انترناسیونالیسم پرولتری مظهر برادری بی شائبه و همبستگی جهانی کارگران است. آنها برای هدفِ واحد که عبارت از جامعهﺍﯼ بی طبقه و جهانی باشد که در مرکز آن انسان و حیثیت وی قرار داشته باشد و به مقام ارزشمند خویش نایل شود، مبارزه می کنند.انترناسیونالیستﻫﺎ با الهام از این ایده به حمایت از انقلاب سوسیالیستی اکتبر پرداخته و شوروی لنینی ــ استالینی را مورد حمایت بی دریغ خود قرار دادند.



* * * * * * * * *



تراژدی در سوریه

چه کسی مسئول ترورها در سوریه است؟



مقالهﺍﻯ از پرولتر شماره 24 ارگان  سیاسی تبلیغی حزب کمونیست سوئد

به تاريخ ١٤ ژوئن ٢٠١٢



« ترور مردم سوريه يک فاجعه است. در غرب رژيم سوریه به عنوان مسبب این فاجعه  معرفی می شود. اما در مورد اين که آمريکا و عربستان سعودى طى سالﮬﺎ از گروهﮬﺎﻯ تندرو و اسلامى عليهﻯ بشار اسد و ديگر نيروهاى "دشمن" در همسايگى سوريه پشتيبانى نمودهﺍند سخنى نمی رود. Patrik Paulov (عضو حزب کمونيست سوئد) مناقشهﻯ جارى در سوريه را در رابطهﺍﻯ گسترده تر مورد بررسى قرار مي دهد.:

در خلال ماهﮬﺎﻯ اخير ترور عليهﻯ مردم سوريه افزايش يافته است. در برخى از استانﮬﺎﻯ قربانى خشونت، اعدامﮬﺎ٬ آدم ربائیﮬﺎ٬ بمب گذاریﮬﺎﻯ انتحارى و قتل عام به رويدادى عادى مبدل گشته است. زماني که جهان غرب همصدا رژيم سوريه را مقصر اعلام مي کند اين نه مدارک بلکه منافع سياسى هستند که ملاک قضاوت قرار مي گيرند. مسئله بر سر ايجاد افکار عمومی براى تغيير رژيم است .

رسانهﮬﺎﻯ خبرى اغلب بدون تحقيق و يا ارزيابى انتقادى گفتهﮬﺎئی را از سوى "سوريﮬﺎﻯ مخالف" و "ناظران حقوق بشر" منتشر مي کنند. به نظر مي آيد که آموزشﮬﺎﻯ گرفته شده از جنگﮬﺎﻯ گذشته وجود خارجى ندارند. کمتر از ده سال از نيرنگ سلاح کشتار جمعى که با تمام وجود مورد پشتيبانى مخالفان عراقى جهت قانونى جلوه دادن جنگ تجاوزکارانه عليهﻯ عراق استفاده شد٬ گذشته است. تقريباً به همان ميزان، عدم بررسى در مورد نقشى که جهان غرب و کشورهاى حوزهﻯ خليج فارس در سوريه و جنگ قدرت در منطقه جریان دارد، ايفا مي نمايند.

در ماه مارس ٢٠٠٧ روزنامه نگار تحسين شدهﻯ بينﺍلمللى سيمون هرش مقالهﺍﻯ را با عنوان "The redirection"٬ "تغيير مسير"٬ در روزنامهﻯ The New Yorker منتشر نمود. آن مقاله در رسانهﮬﺎﻯ سراسر جهان مورد توجه قرار گرفت. پنج سال بعد روند جريانات بسيارى از مسائلى را که هرش افشاء نموده بود تائيد مي نمايد.

عنوان مقاله به چگونگى تغيير تمرکز دستگاه ادارى آن زمان بوش بر روى جنگ عليهﻯ تروريسم اشاره مي کند. القاعده ديگر دشمن اصلى نبود. در عوض از جانب آمريکا تهديد جديد "افراط گرايان شيعه" در شکل ايران٬ حزبﺍلله لبنان٬ جنبش صدر و سوريه بودند.

بايد اشاره شود که جرج دبليو بوش٬ چند ماه قبل از انتشار مقالهﻯ هرش٬ در نطق خود براى ملت از مفهوم "افراط گرايان شيعه" استفاده کرد. انتخاب عبارت مهم است به دليل اين که نشاندهنده بخش مرکزى سياست خاورميانه آمريکاست. مسئله بر سر شيوهﻯ کلاسيک امپرياليسم است٬ از طريق تفرقه بیانداز و حکومت کن. و اين با دامن زدن به اختلافات فرقهﺍﻯ (قومى ــ مذهبى) امکان پذير ميشود.

سيمون هرش از طريق مصاحبه با افراد با نفوذ در دستگاه حکومتى عربستان سعودى٬ لبنان و آمريکا موضع جديد سياسى آمريکا را٬ که در همکارى با اسرائيل و عربستان سعودى تشکيل شده است٬ توضيح مي دهد.  

دستگاه ادارى بوش جهت مبارزه با "افراطيون شيعه مذهب" و حامى نيرومند آنها ايران با اشتياق فراوان از گروهﮬﺎئی استفاده مي کند که در گذشته با آنها مبارزه مي کرد. آنهائى که از شاخهﮬﺎﻯ تندرو در ميان اسلام سنى٬ مانند سلفيسم (مؤمنان) يا وهابيﮬﺎ (شاخهﺍﻯ از سلفيستها) حمايت مي کنند از جمله جرياناتى هستند که از "افراطيون شيعه" و در مجموع مسلمانان شيعه متنفرند.     

هرش اين استراتژى جديد را جمعنبدى مي کند:

استراتژی جدید آمريکا را به مقابلهﻯ آشکار با ايران و٬ بخشى از منطقه٬ نزديک تر نموده٬ و به اختلافات فرقهﺍﻯ ميان مسلمانان شيعه و سنى دامن زده است..... در لبنان اين دستگاه با دولت عربستان سعودى که سنى هستند٬ در عملياتى محرمانه که هدفش تضعيف حزبﺍلله٬ همان سازمان شيعه مذهبى که توسط ايران حمايت مي شود٬ همکارى نموده است.

آمريکا هم چنين در عملياتى محرمانه عليهﻯ ايران و متحد او سوريه شرکت نموده است. يک عارضهﻯ جانبى اين فعاليتﮬﺎ تقويت گروهﮬﺎﻯ سنى مذهبى بوده است که نگاهى شبه نظامى به اسلام دارند و با آمريکا دشمن و با القاعده همدردى مي نمايند.   

در اين ميان نقش عربستان سعودى تعيين کننده است. در حالي که بخشﮬﺎﻯ بزرگى از مردم سعودى در شرايط اسفبارى زندگى مي کنند٬ خانوادهﻯ سلطنتى حاکم بر کشور در پولهاى نفت غوطه می خورد. در ضمن عربستان سعودى کشور وهابيﮬﺎ است و به همين دليل پيوند ميان جنبشﮬﺎﻯ متعصب سنى مذهب در سراسر جهان اين چنين محکم است

هرش در مارس ٢٠٠٧ مي نويسد که آمريکا پذيرفته است که به عربستان سعودى کمک مالى و تدارکاتى براى کار جهت تضعيف پرزيدنت بشار اسد ارائه نمايد. حتى همان زمان متحدان آمريکا در لبنان به آمريکا خاطر نشان نمودند که اخوانﺍلمسلمين آن جنبش مخالف سوريست که آمريکا مي بايست بر روى آن سرمايه گذارى مي نمود.

پنج سال بعد اخوانﺍلمسلمين نيرويست که در رأس شوراى ملى سوريه (SNC) قرار گرفته است. و در حال حاضر مي توان حتى در واشنگتن پست خواند که دولتﮬﺎﻯ حوزهﻯ خليج فارس چگونه پرداخت مي کنند و آمريکا چگونه پشتيبانى و تحويل سلاح را به مخالفان مسلح سازماندهى مي نمايد.  

در سال ٢٠٠٧ نه در سوريه بلکه در کشور همسايه، لبنان بود که يک زورآزمائى آشکار رخ داد. دولت ناتوان هوادار آمريکا و عربستان سعودى، دولت رفیق حریری لبنان٬ توسط جنبشﮬﺎﻯ داخلى تحت  رهبرى حزبﺍلله  به شدت تحت فشار قرار گرفت. 

چگونه مي بايست با حزبﺍلله مبارزه نموده و ابتکار عمل را به دست آورد؟ راه حلى که پيدا شد  کمک مالی و تحويل سلاح به جنبشﮬﺎﻯ متعصب سنى مذهب٬ تحت نام فتحﺍلاسلام٬ بود. هر دو٬ روزنامهﮬﺎﻯ آمريکائى و انگليسى در آن زمان گزارش دادند که آمريکا ٦٠ مليون دلار به برنامهﺍﻯ محرمانه جهت تقويت گروهﮬﺎﻯ مخالف حزبﺍلله اختصاص داده است. دقيقاً مانند مورد سوريه که عربستان سعودى نقش بسيار مهمى را در جهت عملى نمودن اين طرح ايفا نمود.

هرش با مقام بلند پايهﺍﻯ در دستگاه دولتى لبنان که اعتراف کرد:

"نگرش ليبرال ما به القاعده اجازه مي دهد که در اينجا حضور داشته باشد"، مصاحبه کرد.

جاسوس سابق سازمان امنيت انگلستان Alastair Crooke و ديگران در مورد خطر مسلح نمودن "دشمن دشمنان" و آزادى عمل دادن به آنها در خاک لبنان هشدار دادند.

دو ماه و نيم بعد پس از اين که مقالهﻯ هرش منتشر شد صحت و سقم نگرانيﮬﺎ مورد تائيد قرار گرفت. افراطيون غير قابل کنترل، بیش از آن که تصورش می رفت اقدام نمودند.

در اواسط ماه مى ٢٠٠٧ بود که فتحﺍلاسلام در اردوگاهى فلسطينى به نام Nahr el-Bared٬ واقع در خارج از شهر تريپولى در شمال لبنان٬ سنگر گرفت. در آنجا آنها تلاش نمودند که فلسطينيﮬﺎ را به دنباله روى از يک تفسير اکيد از شريعت وادار نمايند.

اعضاى فتحﺍلاسلام از کشورهاى مختلف عربى بودند. بخشى از آنها در گذشته و در خلال سالﮬﺎﻯ دهشتناک خشونت قومى ميان سنيﮬﺎ و شيعهﮬﺎ و مسلمانﮬﺎ و مسيحيان در عراق جنگيده بودند. علت ايجاد روياروئى حملهﻯ فتحﺍلاسلام به يک مقر نظامى خارج از اردوگاه پناهنده گان بود. در آن حمله شمار فراوانى از سربازان در حالي که  در بستر خواب  بودند کشته شدند. ارتش با سلاح سنگين به اردوگاه شليک کرد. ٣٠٠٠٠ فلسطينى ساکن شهر پناهنده گان ناگزير به فرار شدند. اگر چه شمار افراد فتحﺍلاسلام بيش از چند صد نفر نبود٬ اما با اينحال براى ارتش لبنان پيروزى در اين جنگ سه ماه به طول انجاميد. اردوگاه٬ با اين حال٬ به ويرانهﺍﻯ مبدل شد.

در جولاى سال ٢٠٠۸ سيمون هرش مقالهﺍﻯ تکميلى را در مورد عمليات محرمانهﻯ آمريکا در ايران به رشته تحرير درآورد. بر اساس اظهارات منابع هرش ٤٠٠ ميليون دلار بر روى گروهﮬﺎﻯ تروريستى دشمنان رژيم، سرمايه گذارى شده بود.

يکى از آنها سازمان سنى مذهب تحت نفوذ القاعده، جندالله بود. در اکتبر ٢٠٠۹ اين گروه جنجالي ترين حملهﻯ خود را عليهﻯ نشستى ميان رهبران طايفهﮬﺎﻯ شيعه و سنى در شرق ايران٬ در نزديکى مرز پاکستان٬ به اجرا گذاشت. در اين حمله ٤٢ تن٬ در ميان آنها افسران سپاه پاسداران ايران٬ کشته شدند. 

هرش در مصاحبهﺍﻯ با ايستگاه راديوئى آمريکا NPR٬ در پاسخ به اين سؤال که چرا آمريکا از چنين سازمانﮬﺎئی حمايت مي کند؟ چنین توضیح داد:

"هدف تعيين کننده در پشت اين عمل مخفيانه ايجاد مشکل وهرج و مرج  تا به آنجائيست که دولت ايران را به اشتباه واداشته و وادار به اتخاد اقدامات وحشيانه بنمايد٬ امرى که اين تصور را که کشور در بحران به سر مي برد به وجود مي آورد.   "

در اين نقل قول جاى ايران و سوريه را عوض کنيد و بدين ترتيب وضعيت فعلى را داريم. البته هر آنچه رخ مي دهد را نبايد به صورتى خود، بخودى به پاى افراط گرايان و تروريستﮬﺎﻯ تحت حمايت آمريکا و کشورهاى حوزهﻯ خليج فارس نوشت. اما بايد مطالب فوق را زمانى که گزارشات در مورد قتل عامﮬﺎ و ديگر خشونتﮬﺎ جارى مي شوند در ذهن داشت.  

"نشريهﻯ پرولتر در خلال ماهﮬﺎﻯ اخير تنها با سوريﮬﺎ و سوريﮬﺎﻯ در تبعيد٬ که مي گويند که در ميان "شورشيان" افراط گرايان سورى وجود دارند که مردم غير نظامى را ترور مي کنند٬ مصاحبه نکرده است

يکى از مشهورترين مخالفان سورى٬ وکيل مستقر در پاريس Haytham Manna٬ سخنگوى کميتهﻯ هماهنگى ملى براى تغيير (NCC) است که به تازگى انتقاد شديدى را متوجهﻯ فرانسه و کشورهاى عربى نمود، به دليل اين که آنها به جاى حمايت از مخالفان سکولار از مذهبيون افراط گرا حمايت مي کنند.

شمار بسيارى از رهبران مسيحى که در سوريه٬ در محل٬ بودهﺍند در مورد خشونتﮬﺎﻯ اعمال شده از طرف افراطيون شهادت مي دهند. اخيراً کشيش کاتوليک فرانسوىPhilip Tournyol Clos به دفتر خبرى ايتاليايى Fidez گفت که شورشيان در حمص کارى کردهﺍند که تقريباً همهﻯ مسيحيان از شهر فرار کنند.

"جنگجويان سنى ــ سلفيست به انجام جنايات خود عليهﻯ مردم غير نظامى ادامه مي دهند و تحت فشار، جنگجو بسيج مي نمايند. افراطيون متعصب سنى به خاطر يک جنگ مقدس مبارزه مي کنند بخصوص عليهﻯ علويﮬﺎﻯ [شيعه]"

اين امر نبايد جنجال برانگيز باشد. دو تن از وزيران اوباما٬ هيلارى کلينتون و لنا پانتتا٬ اعتراف کردهﺍند که القاعد در سوريه فعال است٬ با اين حال بدون اين که نقش آمريکا را به خاطر وجود آنها يادآورى نمايند. در رسانهﮬﺎﻯ خبرى بزرگ، گاهى گوشهﺍﻯ از حقيقت به بيرون درز می کند. از جمله اين که اين شايد گروهﮬﺎﻯ تروريستى هستند که غيرنظاميان را در Hula قتل عام کردند. يا اين که اين شايد القاعده بوده که در شهرها ماشينﮬﺎﻯ حامل بمب را منفجر مي کند. 

اما آن زمان ادعا مي شود که با اين حال دولت مسئول است٬ به دليل اين که دولت هر کشورى مسئوليت امنيت مردم آن کشور را بر عهده دارد. اين ادعا در مورد سوريه٬ بيهوده است. آمريکا و متحدانش ابتدا سلاح را براى مخالفان ارسال مي کنند. سپس همان کشورها٬ ارتش سوريه را٬ بر اساس طرح صلح کوفى عنان٬ تحت فشار مي گذارند که شهرهاى بزرگ را ترک و به پادگانﮬﺎ عقب نشينى نمايند٬ امرى که راه را براى پيشروى شورشيان هموار مي سازد.

چه مسئوليتى سوريه دارد؟ و چه مسئوليتى امپرياليسم؟ »      



* * * * * * * * *



امپریالیسم و تحولات دموکراتیک در ایران



امپریالیسم به عنوان عامل خارجی نقش مهمی در تحولات داخلی بازی می کند. هرچه فشار امپریالیستﮬﺎ به ایران زیادتر می شود، هر چه عربدهﻯ تهدیدهای آنها افزایش می یابد، هر چه دامنهﻯ دسیسهﮬﺎﻯ آنها برای تجزیهﻯ ایران گسترش می یابد، هرچه فریادهای جنگ طلبی بلندتر می شود و محاصرهﻯ اقتصادی دامنهﻯ بیشتری می یابند، هرچه خواستﮬﺎﻯ قلدرمنشانهﻯ آنها افزایش می یابد به همان نسبت رژیم جمهوری اسلامی تقویت می شود و سدی بزرگ در برابر تحولات دموکراتیک ناگزیر ایجاد می گردد که مردم باید آن را از پیش پای خویش بردارند. این تهدیدات خارجی مورد سوء استفادهﻯ رژیم جمهوری اسلامی برای متحد کردن مردم در پشت سر خود خواهد بود. این تهدیدات ایجاد تمرکز در دستان معدودی را توجیه پذیر می سازد و جامعه را به جامعهﻯ جنگی بدل می کند. سوء ظنِ بر حق مردم میهن ما نسبت به دخالتﮬﺎﻯ ناروای امپریالیستﮬﺎ در تمام طول تاریخ ایران و صدماتی که ما از آنها خوردهﺍیم، وجود احساسات تاریخی میهنی، وجود روحیهﻯ میهن پرستانه در مقابل تجاوز خارجی و ترس از خطر نابودی تمامیت ارضی ایران، زمینهﮬﺎئی است که جنبش دموکراتیک را در ایران به عقب می کشد و دست رژیم را در سرکوب دموکراسی باز می گذارد. استدلال مسخرهﻯ امپریالیستﮬﺎ که ما با این اهرمﮬﺎ قصد داریم نارضائی را در ایران تقویت کرده و سرنگونی رژیم را تسریع کنیم نه تنها در عمل با شکست روبرو می شود بلکه نشان می دهد، آنها به خاطر مقاصد شوم سیاسی شان تا به چه حد نسبت به سرنوشت مردم میهن ما بی تفاوتﺍند. در حقیقت امپریالیستﮬﺎ به طور عینی در خدمت تسلط استبداد در ایران هستند و ولایت فقیه را تقویت می کنند. زمانی که اوباما در آمریکا بر سر کار آمد و در ابتداء از تهدیدات جرج بوش منشانه دست کشید و مدعی شد که قصد حمله به ایران را ندارد زمینهﻯ خارجی رشد مبارزهﻯ دموکراتیک در ایران فراهم شد و ما دیدیم که جنبش 22 خرداد تا به چه حد پا گرفت. برعکس زمانی که فریاد تهدیدهای اسرائیل افزایش یافت و آمریکائیﮬﺎ مجدداً دست به دامن سیاست تجاوزگرانهﻯ جرج بوش شدند کار جنبش دموکراتیک در ایران با مشکل روبرو شد.



 این تجربه نشان می دهد که امپریالیسم به طور عینی همدست ارتجاع حاکم در ایران است و اعمالش در خدمت نظام جمهوری اسلامی تمام می شود. این تجربه نشان می دهد که امپریالیستﮬﺎ به منافع ملت ایران نمی اندیشند بلکه در پی آن هستند که از فرصتﮬﺎ استفاده کنند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند.   



دروغ های بزرگ و مزدبگیران حقیر






اشغال افغانستان وعراق در پوشش تبلیغاتی "حمایت ازحقوق زنان، مبارزه با تروریسم و دیکتاتوری و خطرسلاح کشتارجمعی عراق و همکاری صدام حسین با القاعده" صورت گرفت.امپریالیست آمریکا پس از یازده سال جنگ نفس گیر و کشتار مردم بیگناه در افغانستان می خواهد آبرومندانه؛ قدرت را به دست مزدورانش دهد و با حفظ کنترل مناطق استراتژیک مأموریت "آزادیخواهانهﺍش" را به پایان برساند.

ارتش آمریکا با هزینهﺍﻯ سنگین اقتصادی و جنگ فرسایشی که در اثر مقاومت خلقﮬﺎﻯ عراق و افغانستان روبروگردیده است چون خر در ِگل فرورفته و به بن بست کامل رسیده است.

آیا اشغال افغانستان برای رهائی زن افغانی ازقیود روابط قرون وسطائی بوده است؟

پاسخ نه بزرگ است.

پس هدف از اشغال افغانستان چه بوده است؟

حقیقت این است که اشغال افغانستان ربطی به "دموکراسی، آزادی زن، تمدن و مدرنیسم و یا سکولاریسم"... نداشته است.افغانستان دارای منابع نفتی و گازی مهمی است ....اما دلایل اصلی تجاوزنظامی به افغانستان را باید در اهمیت جغرافیائی و ژئوپلیتیک آن در منطقه دید. افغانستان در قسمت شرقی دارای مرز مشترک با پاکستان و در بخش غربی با ایران است. از سوئی نزدیکی مرزی با کشور چین و ارتباط با جمهوریﮬﺎﻯ نفت خیز سابق شوروی اهمیت استراتژیک افغانستان را دو چندان می کند. بیش از یک پنجم نفت جهان برابر با 270 میلیارد بشکه، ذخیرهﻯ نفتی در کشورهای اطراف دریای خزر قراردارد. در همین منطقه قریب به یک هشتم گاز طبیعی جهان موجود است. از این رو باید اشغال افغانستان را در کادر ایجاد پایگاهﮬﺎﻯ نظامی در این کشور و کنترل مواد خام در جمهوریﮬﺎﻯ آسیای مرکزی و محاصرهﻯ روسیه، چین و ایران مورد ارزیابی قرارداد. اشغال افغانستان به منظور کنترل منابع نفتی و گازی در آسیای مرکزی و اعمال هژمونی بر سایر رقبای تازه نفس امپریالیستی صورت گرفته است. موضوع اوسامه بن لادن و یا رژیم پس ماندهﻯ طالبان و مبارزه علیهﻯ تروریسم و ستم بر زن در افغانستان وسیلهﺍﻯ برای فریب افکارعمومی بوده است که متأسفانه تا حدود زیادی در آمریکا و اروپا موفق عمل کرده است. کیست که نداند همین آقای بن لادن و ملا عمر طالبان بیش از دو دهه متحدین طبیعی آمریکا بودند و پنتاگون برای جابجائی قدرت در افغانستان و بر مسند قدرت نشاندن طالبان میلیاردها دلار هزینه کرد و با نفوذ در جنبش استقلال طلبانهﻯ افغانستان از سیاه ترین و ارتجاعی ترین نیروهای آدمخوار دفاع نمود. بن لادن و طالبان محصولات طبیعی امپریالیسم آمریکا هستند.

نتایج شوم تجاوز نظامی به افغانستان و تخریب و ویرانی، استفاده از سلاح شیمیایی و فسفرسفید، اورانیوم رقیق شده علیهﻯ مردم افغانستان....همه از وخیم ترشدن اوضاع مردم به ویژه زنان و کودکان حکایت دارد...

کسی که علل اشغال افغانستان وعراق را نفهمد و یا نمی خواهد بفهمد و از این اشغال استعماری دفاع می کند، یا آگاه ومزدبگیر رسانهﮬﺎﻯ امپریالیستی است یا نادان و جاهل که در هرصورت به آلت دست استعماربدل شده است.

خواستهﮬﺎئی که  امروز در مورد افغانستان باید طرح کرد چنین است:

ــ خروج بی قید وشرط قوای متجاوز ناتو و تمامی متجاوزین رنگارنگ از خاک افغانستان وعراق

ــ انحلال تمامی پایگاهﮬﺎﻯ نظامی در این دو کشور

ــ الغای تمامی پیمانﮬﺎﻯ اسارت آور استعماری

ــ محاکمهﻯ مسبین اشغال و کشتارخلقﮬﺎﻯ افغانستان وعراق به عنوان ناقضین حقوق ملل و حقوق بشر و بعنوان جنایتکاران جنگی .

ــ پرداخت غرامت به مردم افغانستان وعراق....

آنها که خواستهﮬﺎﻯ بالا را بر نمی تابند مزدوران وجیره خواران امپریالیست و استعمار هستند.

برگرفته از فیسبوک توفان

 سخن هفته

120514

* * * * * * * * * *



اعدام در ملاء عام و تشدید فضای رعب و وحشت



رژیم بیمار و جنایتکار جمهوری اسلامی می پندارد با اعدام بزهکاران این قربانیان نظام آدمکش اسلامی می توان بر پدیدهﻯ بزهکاری که معلول روابط نا عادلانهﻯ جامعه است فائق آید. تصویر دوتن از اعدام شدگان در شیراز در هفتهﮬﺎﻯ اخیر سند دیگری از جنایات سی و سه سالهﻯ رژیم تبهکار جمهوری اسلامیست.





رژیم بیمار و منفور جمهوری اسلامی از این که هزاران نفر برای تماشای صحنهﻯ دلخراش و مشمئز کنندهﻯ مراسم اعدام جمع می شوند و حتی عدهﺍﻯ کودکان خود را برای تماشای اعدام به میدان می آورند بر خود می بالد که برای مردم به ویژه جوانان ایران به جای کار و تفریحات سالم و خوشبینی نسبت به زندگی و آیندهﻯ روشن، سرگرمی اعدام در ملاء عام، مرگ و خشونت، نکبت و نفرت آفریده است. این جماعتی که در آنجا  جمع شدند  نیز همانند رژیم بیمارند و نیازبه روانپزشک دارند.

اعدامﻫﺎﻯ وحشیانه در ایران سابقهﻯ سی و چند ساله دارد و رژیم تبهکار چمهوری اسلامی در سالﮬﺎﻯ 60 خورشیدی تعداد زیادی از نونهالان میهن حتی در سنین سیزده الی چهارده سالهﮬﺎ را به خاطر پخش فقط یک اعلامیه تیرباران و یا در ملاء عام اعدام کرد. هدف رژیم اسلامی از اعدام در ملاء عام برای ایجاد رعب و وحشت است. رژیمی که هیچ برنامهﺍﻯ برای رفع معضلات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعهﻯ ایران ندارد و با سلاح زور و سرنیزه و زندان و اعدام به  مسائل سیاسی اجتماعی  پاسخ می گوید ضعف و ناتوانیﺍش را در ادارهﻯ کشور نشان می دهد و فقط پلید ترین و کثیف ترین عناصر قرن می توانند چنین عمل کنند. ایران ما امروز کهنه پرست ترین جانوران انسان نما را در حاکمیت دارد و.روزی چنین اعمال شنیعی در ایران پایان می گیرد که رژیم ضد بشری سرمایهﺪاری حاکم به عنوان سر منشاء تمام تباهیﮬﺎ و فساد و دزدی، دروغ و جنایت به دار آویخته شود.رژیم جمهوری اسلامی ابلهانه می پندارد با اعدام در ملاء عام و نمایشات نفرت انگیز و فشار، ترور و اختناق برون از حد، می تواند محیط امن و آرامی برای مافیای جنایتکار و غارتگر حاکم فراهم آورد. غافل از این که هر یک از جوانانی که در خون می غلتند، مرگ آنها خشم  تودهﻫﺎ را بر می انگیزد و سرانجام به آتشفشانی بدل میشود و تومار رژیم کپک زدهﻯ اسلامی را را در هم می ریزد. مسبب  تمام ناهنجاریﮬﺎﻯ اجتماعی، دزدی و فساد، قتل و جنایت، کلاهبرداری، دروغ و ریاکاری و همهﻯ نابسامانیﮬﺎﻯ موجود که جان مردم را به لب رسانده، رژیم مافیائی سرمایه داری جمهوری اسلامیست و اولین گام برای حل همهﻯ این مسائل اجتماعی برانداختن این رژیم کثیف و ضد بشری به دست مردم ایران و استقرار حکومتی است که حافظ منافع اکثریت کارگران و زحمتکشان و عموم مردم شریف ایران است.





* * * * * * * * * *



ورزش و نقش آن در جامعهﻯ سوسیالیستی


در دنیای سرمایهﺪاری ورزش یعنی پول، سرمایهﺪاران از علاقهﻯ مردم به ورزش که اوقات فراغت خود را صرف تماشای آن می کنند، وسیلهﺍﻯ برای کسب حداکثر پول ساختهﺍند. مردم نه تنها در زمان کار باید شیرهﻯ جانشان را به سرمایهﺪاران بدهند، در زمان استراحت و تفریحشان نیز باید جیب سرمایهﺪاران را پر کنند. هم اکنون بر سر پخش مسابقات فوتبال و یا تنیس و یا اسکی و ماشین رانی و امثالهم بر سر این که چه کسی پول بیشتری می دهد تا پول بیشتری با پخش بازیﮬﺎﻯ فوتبال جهانی به دست آورد، جنگ بیرحمانهﺍی در گرفته است که بازندهﻯ آن مردم هستند. ورزش به ابزار و ماشین پول سازی بدل شده است. میلیاردها دلار خرج تبلیغات ورزشی می شود. هر برنامهﻯ ورزشی را یک مؤسسه به بازار بینندگان عرضه می کند، مثلاً فوتبال X را کارخانهﻯ آبجوسازی و عرق فروشی Y تقدیم می کند. ورزشکاران یکشبه با کسب یک رکورد غیر قابل انتظار در مرکز جهان تبلیغات قرار می گیرند و میلیونر می شوند، یکی برای برنده شدن در مسابقات اتومبیل رانی و میلیونر شدن حاضر است ماشینش را طوری به ماشین رقیب بزند که حتی جان وی را برای همیشه بگیرد، بدون این که نام قتل عمد را کسی بر آن بگذارد. دیگری در مسابقهﻯ مشت زنی همدست مافیا می گردد، می بازد و می بازاند و می براند تا مردم را هر چه بیشتر سر کیسه کرده و به بازی "شور و شوق" و هیجان لازم را بدهد. یکی فوتبالیست مشهوری است، لیکن قاچاق مواد مخدر هم می کند زیرا وی برای کسب پول به راه ورزش رفته و پول را از راهﮬﺎﻯ دیگر و "بهتر" هم می شود درآورد. دیگری با اتومبیل ــ دزدها سرو کار دارد و دزدی اتومبیلش را با بیمه حساب کرده و حق و حسابش را از دزدها نیز می گیرد. مطبوعات ورزشی به کار می افتند، با چاپ آگهیﮬﺎﻯ تبلیغاتی، کفشﮬﺎست که به فروش می رسانند و نوشابهﮬﺎست که به خورد مردم می دهند. رقابت سرمایهﺪاران به رقابت میان ورزشکاران و رقابت غیر انسانی میان انسانﮬﺎ بدل می گردد. ورزشکاران برای یکشبه میلیونر شدن به هر کاری تن در می دهند. ریسکﮬﺎﻯ خطرناک می کنند. داروهای شیمیائی خطرناک مصرف می کنند، ورزشی که باید عامل تندرستی باشد، به بلای جان بدل می گردد. آنها برای این که نامشان همواره مطرح باشد، جنجال آفرین می گردند زیرا این کار پول به همراه می آورد و سهامشان را در بازار بورس تبلیغات افزایش می دهد. در تبلیغات رادیو تلویزیونی از نوشابهﮬﺎﻯ غیر قابل شرب تمجید می کنند، بر رکاب ماشینﮬﺎﻯ آخرین مدل سوار می گردند و آنها را بهترین وسیلهﻯ نقلیهﻯ تاریخ، تا قرارداد بعدی با شرکت رقیب جا می زنند. کار دروغ و دغل و مردم فریبی، کار پر درآمدی می گردد و در افکار مردم طوری جا باز می کند، بدون آن که کسی متوجهﻯ قبح این عمل باشد. سرمایهﺪاری بر دروغ و فریبکاری برای کسب پول، البسهﻯ تبلیغاتی می پوشاند. حتی کار به جائی می رسد که فرد عادیﺍﻯ که تا دیروز برای کار تغییر تابعیتش باید یک عمر دوندگی بی سرانجام می کرد، به منزلهﻯ فوتبالیستی سرشناس و پولساز یکشبه ورقهﻯ تابعیت دریافت می کند زیرا که مصالح عالیهﻯ سرمایه چنین ایجاب می نماید که در کار تابعیت وی تسریع به عمل آید و وزیران و نخست وزیران  و کارمندان عالیرتبه نصف شب برای این امر مهم از خواب ناز بیدار شوند. ورزشکاری که تا دیروز از ناموس و غرور ملیﺍش در خانهﻯ خودش دفاع می کرد، به یکباره از ناموس و غرور ملی مملکت یا باشگاه رقیب دفاع می کند. واقعاً که پول چه معجزاتی که نمی کند.

سرمایه حد و مرزی برای سود نمی شناسد و نمی یابد، کارخانجات وسایل ورزشی برپا می شوند و سودهای افسانهﺍﻯ می برند. انسانﮬﺎ به گلادیاتورهائی تبدیل می گردند که در مسابقات مشت زنی، اتومبیل رانی جان می دهند و فقط مرگشان،پایان عمرشان به درجهﻯ هیجان بازی می افزاید. هر باشگاهی سیاستمداری را به مانند پدرخواندهﻯ خود معرفی می کند که کار تهیهﻯ پول از منابع پولدار و تبلیغات سیاسی برای آنها را فراهم می کند. جامعهﻯ ورزشی به جامعهﺍﻯ انحصاری بدل می گردد، که ورزشکاران باید قوانین نا نوشته ولی جاری آن را به رسمیت شناخته، تابع آن باشند. هر سرکشی با اخراج و نابودی زندگی ورزشی سروکار دارد. عمر سرکشان و یا برگشایان اسرار و رازهای پنهان، کوتاه است. در آنجا دستﮬﺎﻯ نامرئی به کار می افتد و کار خائن را می سازد. ورزش به قمار بدل می گردد. میلیونﮬﺎ دلار بر سر مسابقات اسب دوانی، فوتبال، اتومبیل رانی و .... شرط بندی شده و خروارها پول است که دست به دست می گردد و سازمان دهندگان آن را سیراب می کند. کسب حداکثر پول کارپایه (پلاتفرم) وحدت سرمایهﺪاران برای حفظ نظام بردهﺪاری جدید است. مظاهر ورزشی بخشاً رجالهﮬﺎ هستند و باید سرمشق جوانان جامعهﻯ سرمایهﺪاری قرار گیرند. کار کتک کاری در مسابقات فوتبال در داخل زمین و یا خطا کردنﮬﺎﻯ غیر انسانی که منجر به صدمات جبران ناپذیر جسمی شده و آیندهﻯ ورزشکاری را برای همیشه ضایع می سازد، امر رایجی است که با یک مصاحبهﻯ تلویزیونی بی سر و ته و به کمک پرسشگر ماهر و با تجربه ماستمالی می گردد. حذف یک بازیکن معروف و یا محروم کردن وی برای کار خلاف از بازی، می تواند فروش بلیط را کاهش دهد و میلیونﮬﺎ خسارت به سرمایهﺪاران وارد کند. میلیونﮬﺎ رشوه در کار است تا عنوان قهرمانی به این و نه به آن تیم برسد. این ماهیت ورزش در درون جامعهﻯ سرمایهﺪاری است که به مجموعهﻯ وضعیت این نظام می خورد. پول میزان سنجش هر چیزی است. همین است که ورزش را به بازار بورس می برند و ارزش ورزش و انسانﮬﺎ را از روی نوسان بازار بورس تعیین می کنند. چه جامعهﻯ وحشتناکی که سرمایهﺪاران در پی بنای آن هستند. سرمایهﺪاری توسط ورزش به احساسات پست ملی گرائی دامن می زند، هر مسابقهﻯ ورزشی به مسابقهﺍﻯ برای حفظ ناموس و غرور ملی بدل می گردد. دشمنی و توطئه و آسیب زنی و آسیب پذیری و رفتار نا پسند به بخشی لاینفک از ورزش سرمایهﺪاری بدل می گردد که به فرهنگ عمومی تبدیل خواهد شد.



ورزشی که در سوسیالیسم باید به دوستی میان ملتﮬﺎ و خلقﮬﺎ و انسانﮬﺎ بدل گشته و به این امر انسانی خدمت کند، به ابزار تحمیق و نفرت ملی بدل می گردد.میدانﮬﺎﻯ ورزشی را نژادپرستان قرق می کنند زیرا سرمایهﺪاری خوراک آنها را در این میدانﮬﺎ تهیه می بیند. تماشاچیان با چاقو و دشنه و هفت تیر به جان هم می افتند و از کشته، پشته می سازند. کشتار فجیح مسابقهﻯ فوتبال در ورزشگاه بروکسل را به خاطر می آورید که نژاد پرستان و ناسیونالیستﮬﺎﻯ انگلیسی دمار از روزگار ایتالیائیﮬﺎ در آوردند. این ناشی از ورزش حرفهﺍﻯ برای تأمین زندگی از نظر قربانیان آن که همان ورزشکاران باشند، می باشد.در آمریکا کسب رکورد و عضویت در یک تیم معروف، صعود از قعر فقر در اجتماع به قلهﻯ تأمین زندگی و آتیه است. ورزش نیاز انسان به تندرستی نیست، نردبان نجاتی برای تنازع بقاء است. ورزش در دنیای سوسیالیسم جنبهﻯ غیر حرفهﺍﻯ دارد، برای سلامت جسم و روان جامعه است. کمونیستﮬﺎ پس از رسیدن به قدرت، ورزش را از جنبهﻯ طبقاتی خارج کرده، در خدمت همهﻯ اجتماع قرار می دهند.دولت سوسیالیستی از همان آغاز کودکی با کشف استعدادهای کودکان با تصمیم داوطلبانهﻯ خانوادهﮬﺎﻯ آنها، به تقویت استعدادهای آنها می پردازد. بودجهﻯ مهمی به این کار تخصیص می دهد. با ساختمان باشگاهﮬﺎ، میدانﮬﺎ و نهادهای ورزشی و تحقیقات علمی در این زمینه جوانان را به میدان مبارزات و رقابتﮬﺎﻯ سالم می کشانند و اهمیت تندرستی را برایشان روشن می سازند. ورزش در دنیای سوسیالیسم از خدمت سرمایهﺪاران بدر می آید و به ورزشی تودهﺍﻯ، غیر حرفهﺍﻯ و همه گیر بدل می گردد. در دنیای سوسیالیسم توانمندی و داشتن رکورد بالا برای ارج و قرب در جامعه پیدا کردن، کافی نیست. یک ورزشکار باید در عین حال اخلاق انسانی نیز داشته باشد. روش وی در میدانﮬﺎﻯ ورزشی نیز توسط مربیان و مطبوعات و مردم مورد ارزیابی قرار می گیرد. پیروزی و بردن به هر قیمت برای وی مطرح نیست. یک ورزشکار خوب باید یک سرمشق خوب برای جامعه و به ویژه برای جوانان باشد. وقتی ورزشکاری به مدارج عالی ترقی دست پیدا می کند و در میدانﮬﺎﻯ ورزشی صحنهﮬﺎﻯ غرور آفرین، خلق می کند، به مظهری از تقلید برای نسل جوان بدل می گردد. این ورزشکار دیگر یک فرد عادی نیست، به یک عنصری تبدیل شده که نقش معین اجتماعی به خود گرفته است.وی در قبال جامعهﺍﻯ که برای وی مایه گذارده، خرج کرده و وی را تشویق نموده است تا به این مرحله از ترقی برسد، تعهدی دارد که باید اجراء کند. باید به مظهر اخلاق و انسانیت بدل شود تا سرمشق خوبی برای جامعه باشد. آزادی فردی وی تا حدودی محدود می گردد و وی باید به این امر واقف باشد زیرا وزنهﻯ مقام اجتماعی وی سنگین تر است. در گزینش قهرمانان نیز نباید صرفاً رکوردهای خارقﺍلعاده نقش تعیین کننده بازی کند، بلکه امتیازی که وی از نظر اخلاقی و رفتاری در میدانﮬﺎﻯ ورزشی کسب می کند و حتی شخصی در زندگی معمولی دارد باید ملاک ارزیابی قرار گیرد. این معیارهای ورزشی در زمان شوروی سوسیالیستی لنینی و به ویژه استالینی به رسمیت شناخته می شد و ملاک ارزیابی بود. انسانیت و اخلاق کمونیستی در مرکز توجه قرار داشت، به تربیت انسانﮬﺎ و ورزشکاران توجه فراوان مبذول می شد. بارها پیش آمده بود که در میدانﮬﺎﻯ جهانی ورزشی این رکورد داران شناخته شدهﻯ شوروی نبودند که ظاهر می شدند، بلکه قهرمانانی بودند که امتیاز اخلاقی و انسانی را نیز با خود به همراه داشتند. بی جهت نبود که در میان ورزشکاران شوروی افراد با درجهﻯ تحصیلات عالیه حضور فراوان داشتند. فرزندان کارگران و زحمتکشان که موفقیت خود را در ورزش و تحصیل مدیون نظام سوسیالیستی بودند. بی جهت نبود که مدال اخلاق ورزشی علیرغم توطئهﻯ امپریالیستﮬﺎ به شورویﮬﺎ تعلق می گرفت. مربیان ورزشی قهرمانان را با روحیهﻯ قهرمانی، مروت و انسانیت پرورش می دادند و این در رفتار بزرگوارانهﻯ آنها تجلی می یافت.





یاشین دروازه بان پر آوازهﻯ شوروی درآمد کلانی را که با مهار توپ ده تن از بهترین بازیکنان خط حملهﻯ جهان در یک شرط بندی جهانی نصیبش شده شده بود به کودکان برزیلی بخشید و نامش را در جهان به منزلهﻯ دروازه بان انسان جاودانی ساخت. یاشین طبیعتاً زنده می ماند ولی از نام فوتبالیستﮬﺎﻯ ساواکی ایران در زمان شاه و یا برخی دلقکﮬﺎﻯ ورزشی آمریکا کسی خبر هم ندارد. در چین تودهﺍﻯ نیز وضع به همین صورت بود و ورزش از خدمت طبقات حاکمه به درآمده و در دست تودهﮬﺎﻯ مردم قرار گرفت. ورزش تودهﺍﻯ شد و برای همه قابل دسترسی. اگر تا همین چند سال پیش ورزش اسکی، ورزش پولدارها بود و یا هنوز هم ورزش اسب سواری و تنیس ورزش پولدارهاست، در شوروی این انحصار شکسته و امکانات ورزشی در اختیار همه قرار گرفت تا استعدادهای خود را پرورش دهند. آن وقت بود که از درون تودهﮬﺎ، قهرمانان برخاستند و میدانﮬﺎﻯ جهان را به نام سوسیالیسم و برای سوسیالیسم فتح کردند.روزهائی بود که مردم شکست ورزشکاران شوروی را شکست خود تلقی می کردند و از آن متأثر می شدند و برای آن سیاست ارزش قائل بودند. شالودهﻯ ورزش پیروزمند شوروی و آن همبستگی انسانی و جهانی در زمان استالین ریخته شد و این تجربهﺍیست که کمونیستﮬﺎﻯ ایران باید از آن در برخورد به مسئلهﻯ ورزش بیاموزند. تأثیرات عظیم انقلاب کبیر اکتبر در امر ورزش، دنیای سرمایهﺪاری را وادار کرد تا بودجهﻯ بیشتری به امر ورزش تخصیص دهد، آن را در برنامهﻯ مدارس خود در نظر گیرد، برخی موانع را از سر راه آن بردارد و در این راستا بود که به اهمیت نقش ورزش نیز در بسیج مردم و استفادهﻯ تبلیغاتی از آن پی برد.





کمونیستﮬﺎ باید همواره از همگانی شدن ورزش، ایجاد دوستی میان خلقﮬﺎ و انسانﮬﺎ حمایت کنند. با ملی گرائی در ورزش که به نفرت میان انسانﮬﺎ منجر می شود، مبارزه نمایند. ورزش را در خدمت تقویت انسانیت، دوستی و همبستگی میان انسانﮬﺎﻯ تمام جهان بنگرند و سیاست امپریالیستﮬﺎ را در ایجاد شکاف در جبههﻯ طبقهﻯ کارگر و خلقﮬﺎﻯ جهان از طریق ورزش برملا سازند.

به نقل از توفان سال چهارم شماره 39 ــ بهمن سال 1376



* * * * * * * * * *











سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران

کارگران زندانی و همهﻯ زندانیاسی سیاسی آزاد باید گردند





زندان و شکنجهﮬﺎﻯ جسمی و روحی فعالین کارگری توسط دستاربندان حاکم نشان از ضعف و ترس و درماندگی رژیمی است که توان پاسخ به ابتدائی ترین مطالبات کارگران، این آفرینندگان ثروت جامعه را ندارد و در نتیجه برای حفظ نظام پوشالی سرمایهﺪاری خویش بیشرمانه به قهر و ترورمتوسل می شود.

سرکوب وحشیانهﻯ کارگران، کارگرانی که به دنبال تحقق اضافه دستمزد و تلاش جهت تأسیس اتحادیهﮬﺎﻯ صنفی مستقل و یا دریافت حقوق معوقه خود هستند نفرت انگیز، ضد بشری و عملاً به نفع امپریالیستﮬﺎ و صهیونیستﮬﺎ، این جنگ افروزان بینﺍلمللی است.

خواست آزادی فوری و بی قید و شرط کارگران زندانی و همهﻯ زندانیان سیاسی خواست همهﻯ مردم ایران و همهﻯ آزادیخوهان و نیروهای ترقی خواه جهان است. به یاری زندانیان سیاسی بشتابیم و از هیچ کوششی دریغ نورزیم.



سرنگون باد رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی به دست کارگران و زحمتکشان ایران!

زنده باد آزادی! زنده باد سوسیالیسم!



حزب کارایران(توفان)

جمعه 29 ژوئن 2012 - 09 تیر 1391




* * * * * * * *



آیا هیئت حاکمهﻯ سوریه از علویﮬﺎﻯها تشکیل یافته است؟

رمز و راز هیئت حاکمه در سوریه



ترجمه از زبان عربی به فارسی برگرفته از تارنمای Wehdanews.com

21 ژوئن 2012



بعد از تقریباً 10 سال، مرکز "آریل" در اسرائیل تحقیقاتی را که به کمک "دانشمندان و محققان" اسرائیلی و فرانسوی انجام گرفته بود، انتشار داد. در این تحقیقات به این نتیجه رسیدهﺍند، که بهترین راه برای نجات اسرائیل از خطر مقاومت فلسطین و جنوب لبنان این است، که اختلافات و جنگ مذهبی را میان دو بخش سنی و شیعه به راه انداخته و دامنهﻯ آن را به کشورهای ایران، پاکستان، امارات، عراق، سوریه، و لبنان کشاند. بعدها شیمون پرز صهیونیست نظریهﻯ "خاورمیانهﻯ جدید" خود را از آن تحقیقات که بیرون کشید و در ادامه افزود که:

ما نباید اجازه دهیم در خاورمیانه صلحی که نتیجهﻯ توافق بین اسرائیل و نیروهای مقاومت مسلحانهﻯ ضد اشغال باشد برقرار شود، بلکه باید راه حل آسان و کم هزینهﺍﻯ برای کاهش فشار بر اسرائیل مورد استفاده قرار گیرد که همانا ایجاد اختلاف و درگیری بین سنی و شیعه است. با ایجاد این درگیری، به سرعت منازعات بین اسرائیل و اعراب به تنشﮬﺎﻯ بزرگ تری بین کشورهای عرب سنی مذهب و ایران که دولتی شیعه مذهب دارد منتقل خواهد شد.

این منطق توطئه گرانهﻯ شعمون پرز بر تحقیقات  افزوده شد و به صورت دستورالعملی برای اسرائیلیﮬﺎ در آمد که آن را بین اسرائیلیﮬﺎ و رهبران کشورهای عربی تبلیغ نمودند. اولین بازتاب بیرونی این تبلیغات به توسط یکی از پادشاهان عرب تحت "هلال شیعی" صورت گرفت و اندک اندک این نظریه که ابتدا نظریهﺍﻯ خیالی و غیر قابل اجرا به نظر می رسید، اکنون به صورت یک استراتژی علنی و آشکار در آمده که به سیاستﮬﺎﻯ آمریکا و اسرائیل در منطقه خدمت می کند.

چند دهه پیش محققی فرانسوی بنام میشل سورا به طور مرموزی در لبنان به قتل رسید. ربایندگان وی مدعی شدند وی دوست اعراب و محققی در خدمت به مردم نبوده، بلکه در خدمت به جاسوسی به اسرائیل بوده است. بعداً معلوم شد که تمام تحقیقات میشل سورا در حول و حوش جمایع طایفهﺍﻯ در لبنان بوده و بر روی اختلافات بین شیعه و سنی دور می زند. چند سال پس از کشته شدن میشل سورا همسر وی اعلام کرد که میشل به عنوان افسر اطلاعاتی فرانسه در لبنان خدمت می کرده و دولت فرانسه وظیفه دارد که  جسد وی را به فرانسه بازگرداند.

هزاران "محقق" استعماری نتیجهﻯ مطالعات خود را در اختیار اسرائیل قرار دادهﺍند، تا این انبارهای فکری در جهت پیشبرد اهداف صهیونیستی به کار گرفته شوند. حکومت سنی مذهب و آمریکائی ترکیه در مقابل انقلاب و حکومت شیعه مذهب ایران علم شد، زیرا ایرانیﮬﺎ به جنبش سنی مذهب مقاومت در فلسطین و شیعه مذهب در لبنان کمک می کنند.(1)

آنچه امروز در سوریه می گذرد با خواستهﮬﺎﻯ مرکز آریل و شخص شیمون پرز تطابق دارد. حکومت سوریه می بایست از درون متلاشی شود، زیرا این تلاشی در جهت مصلحت اسرائیل است. دولتﮬﺎﻯ غربی به ویژه آمریکا در حهت این مصلحت حرکت می کند و نه در جهت برقراری آزادی و دمکراسی که مردم سوریه مستحق آن هستند.(2)

آیا دولت حاکم بر سوریه واقعاً علوی است؟

تبلیغات افسانهﺍﻯ در مورد سوریه چنین وانمود می کنند که دولت سوریه علوی است و اگر چنانچه  "غول" سنی را از درون بطری نجات دهیم، دولت سوریه یک شبه سقوط خواهد کرد. این تبلیغات بر این امر استناد می کنند که حافظ اسد و بشار اسد هر دو علویﺍند.

این ساده انگاری، قطریﮬﺎ را بر آن داشت تا از طریق شیخ خود قرضاوی بر علوی بودن دولت در سوریه تبلیغ سوء کنند. همین کار را نیز دولت مرتجع عربستان تکرار می کند و بر روی علوی بودن حافظ و بشار اسد انگشت می گذارند.

نظریهﻯ علوی بودن نظام سوریه به نوشته های برخی نویسندگان که در جبههﻯ مقاومت بودند نیز رخنه نمود.  این خطای شایع تا کنون بیش از ده هزار کشته برای دولت بر جای گذارده است. تحریک و قدرت تحریک کنندگان بر احساسات طایفهﺍﻯ صدها هزار وهابی بنا شده که در گذشته آزادانه و یا زیر نظر دولت  در سراسر سوریه رفت و آمد می کردند و حتی نظرات و عقاید خویش را تبلیغ می نمودند.

حقیقت این است که بعد از سرکوب و شکست اخوانﺍلمسلمین توسط حافظ اسد، سنیﮬﺎ به عنوان یک طایفه سرکوب نشدند، بلکه قدرت آنها به عنوان یک نیروی سکولار در دولت و کشور افزایش یافت. در حقیقت دولت سوریه توسط سنیﮬﺎ شورش اخوانﺍلمسلمین را خاموش کرد و در مقابل سنیﮬﺎ از دولت پیروز و سکولار خود امکانات و امتیازات زیادی دریافت کردند. در دورهﻯ بشار اسد هم حتی در زمینهﻯ آموزشﮬﺎﻯ مذهبی و نفوذ در مساجد می توان گفت که طایفهﻯ سنیﮬﺎ بیشتر تحرک و حاکمیت داشتند تا طایفهﻯ علویﮬﺎ. زمان حافظ اسد هم این چنین بود. خوب است که به ترکیب حکومت در دورهﻯ سیاسی گذشته و رهبران عمدهﺍﻯ که با حافظ اسد در دولت شرکت داشتند و امور مملکتی را اداره می کردند نگاه کنیم.

عبداحلیم خدام ــ سنی، حکمت شهابی ــ سنی، مصطفی طلاس ــ سنی، عبدالله احمر ــ سنی، همسر بشار اسد ــ سنی، همسر برادر بشار اسد ــ سنی.

ازدواج همهﻯ علویﮬﺎ منجمله بشار اسد و برادرش در دفاتر ازدواج سنیﮬﺎ به ثبت می رسد.

هم اکنون شرکای رئیس جمهور در قدرت سیاسی عبارتند از:

معاون رئیس جمهور فاروقﺍلشرع ــ  سنی

مرد قدرتمند حزب بعث، محمد سعید بختیان ــ سنی. او از عشایر شهر حمص است.

مسئول اول و رئیس اداره اطلاعات کشور و از دوستان نزدیک بشار اسد، سرهنگ علی مملوک ــ سنی. او اهل دمشق است و دارای دانشی وسیع در امور امنیتی است. او توانست  پایتخت سوریه را از وجود مزدوران خارجی نسبتاً پاک نگهدارد. اهل سنت، وی را فرزند خود می دانند و مردم شام هم همین احترام را در مورد وی قائل هستند. مردم دمشق با او نه به عنوان مأمور امنیتی، بلکه به عنوان یک شخصیت عمده در پایتخت، ارتباط گستردهﺍﻯ دارند.

مدیر امنیتی ــ سیاسی شهر حمص، سرهنگ دیب زیتون ــ سنی. او دارای نفوذ بسیار گستردهﺍﻯ است و 6 ماه است که مسائل پیچیدهﻯ امنیتی شهر حمص را با درایت حل و فصل می کند. به خاطر احترامی که مردم نسبت به او دارند شیوخ شهر حمص چه موافقین دولت و چه مخالفین داخلی دولت او را مرد طایفهﻯ خود در دولت می شناسند.

مدیر امنیت ملی سوریه، که بالاترین مقام امنیتی سوریه است: سرهنگ عماد ترکمانی ــ سنی و ترکمنﺍلاصل می باشد. وی معاون بشار اسد در امور ترکیه است. عماد ترکمانی از خانوادهﺍﻯ است، بسیار معروف که علمای مذهبی زیادی از آن بیرون آمدهﺍند.





گردانندگان اصلی مراکز اقتصادی سوریه در دمشق و حلب همگی اهل سنت بوده و از حامیان بشار اسد می باشند.

همهﻯ مساجد دمشق که تعداد آنها  بیش از مجموع مساجد شهرهای قاهره و ریاض است، متعلق به اهل سنت می باشند. همچون دانشگاه الازهر قاهره، در سوریه صدها مراکز آموزش علوم اسلامی سنی وجود دارند، که با هزینهﻯ دولت اداره می شوند. فقهای بسیاری از سراسر جهان اسلام به ویژه کشورهای آسیای میانه به این مراکز برای آموزش رجوع کرده و از آنها فارغﺍلتحصیل می شوند.

وهابیﮬﺎ تا قبل از شروع نا آرامیﮬﺎﻯ اخیر بسیار مورد احترام و حمایت دولت بودند. دولت سوریه بارها دراویشی، که مخالف وهابیﮬﺎ بودند و از لبنان به سوریه می آمدند را به خاطر حفظ احترام به مذاهب از کشور اخراج می کرد تا مبادا در مساجد به اختلافات مذهبی دامن زده شود.  قابل تأمل آن که دراویش لبنان عمدتاً از حامیان دولت سوریه هستند.

در مناطق سنی نشین سوریه هم افراد ثروتمند وجود دارند و هم فقیر. روستاهای سنی نشین هم به همین وضعﺍند، اما در بین علویﮬﺎ به طور عموم تعداد افراد فقیر و یا  ثروتمند بسیار اندک است.



در مجموع می توان گفت که اگر در سوریه طایفهﺍﻯ وجود دارد که از دولت امتیاز کسب کرده است، اگر نیروهای امنیتی وجود دارند که از دولت بهره مند می شوند و قبضه فولادی آنها بر مردم سوریه فشار وارد می آورد، سیاستمداران و فعالین اقتصادی و کارمندانی که بنا به موقعیت طایفهﺍﻯ خود از دولت بهره مند می شوند و یا سوء استفاده می کنند عمدتاً اهل سنت می باشند. و بقیه، آن چیزی نصیبشان می شود که از آن اکثریت باقیمانده باشد و این بسیار طبیعی است.





آیا در سوریه تبعیض از طرف دولت بین سنی و شیعه وجود دارد؟ آنچه در بالا آمد وجود چنین تبعیضی را نفی می کند. اما در سالﮬﺎﻯ 1980 فشارها و اجحافات زیادی در حق اخوانﺍلمسلمین اعمال شد که ستمگرانه بود. اما این تبعیض و فشار علیهﻯ کسانی اعمال شد که علیهﻯ دولت شورش مسلحانه کرده بودند و از همین جا بود که افسانهﻯ دولت علوی تولد یافت. زیرا اخوانﺍلمسلمین خجالت زده بودند که بگویند کسانی که آنها را سرکوب کردند، در گذشته دور و نزدیک، ارتش سنیﮬﺎ و اهل سنت و جامعهﻯ سنیﮬﺎ و قبل از همه فرزندان سرزمین سوریه بودند. اخوانﺍلمسلمین شرم دارند که بگویند سراسر کشور سوریه با آنان به مخالفت برخاست.



آری، غول سنی آن چنان که دشمنان سوریه می گویند از بطری بدر آمده، اما این غول با دشمنان نظام حاکم مبارزه می کند، دشمنانی که از اصلاحات و اصلاح و پیشرفت کشور متنفر و آن را دشمن خود تلقی می کند.



1 ــ بنا بر اسنادی که موجودند، از اواخر سال 2000 آمریکائیﮬﺎ با اردوغان و عبداله گل که در آن زمان در عربستان کار می کردند توافق کردند، که از حزب اربکان، "حزب سعادت اسلامی" جدا شده و حزب جدیدی با کمکﮬﺎﻯ آمریکا و با سه هدف تأسیس کنند. الف- کوشش در جهت تبدیل ترکیه به مرکز اصلی جنبشﮬﺎﻯ اسلامی تودهﺍﻯ، ب - برقراری رابطهﻯ گسترده و تنگاتنگ با کشورهای عربی و اسلامی و دادن نقش مهم سیاسی به ترکیه به ویژه در مورد حل مسئلهﻯ فلسطین، که البته ترکیه با سران سوریه و فلسطین دست به اقداماتی با ماهیت فریبکارانه زد. پ - مبارزه با نفوذ رو به رشد اسلام شیعی ایرانی و جنبشﮬﺎﻯ اسلامی ــ ملی در جهان عرب تا مانع پیدایش جنبشی مستقل ناسیونالیستی عربی گردد.

2 ــ گفته می شود که قانون اساسی عراق توسط نوح فلدمن اسرائیلی ــ آمریکائی نوشته شده است. او این قانون اساسی فدرالیستی را در حقیقت برای تجزیه و از هم پاشاندن عراق نوشته است. پس از آن ایدهﻯ فدرالیسم به سرعت بین گروهﮬﺎﻯ مختلف تجزیه طلب ایرانی رشد کرد. نوح فلدمن کتابی تحت عنوان "امریکا باید به دمکراسیﮬﺎﻯ اسلامی کمک کند"، شخصیتﮬﺎئی را برای رهبری جهان اسلام معرفی کرده است: راشد غنوشی، شیخ قرضاوی، و عبدالکریم سروش از آن جملهﺍند. غنوشی در تونس به قدرت رسیده است و قرضاوی حاکم مطلق بی تخت و تاج است و سروش را ما ایرانیﮬﺎ به خوبی می شناسیم.



* * * * * *  *



» تاریخ کلیۀ جوامعی که تا کنون وجود داشتهﺍند،جز تاریخ مبارزۀ طبقاتی نبوده است، به استثنای تاریخ جامعه بدوی. مرد آزاد و برده، اشراف و اعوام، ارباب و سرف، استاد کار و کارگر روزمزد، در یک کلام ستمگر و ستمکش، همواره در تضاد بودهﺍند و به نبردی لاینقطع، گاه نهان و گاه آشکار، مبارزهﺍﻯ که هر بار یا به تحول انقلابی سازمان سراسر جامعه و یا به فنای مشترک طبقات متخاصم ختم می گردید، دست زدهﺍند. «

  مارکس و انگلس  مانیفست حزب کمونیست



توفان شمارۀ 148 تیر ماه 1391
 ارگان مرکزی
حزب کار ایران منتشر شد.

رفقا، دوستان و یاران مبارز!



برای پیشبرد نبردعلیه رژیم سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی، علیه امپریالیسم جهانی،علیه رویزیونیسم وضد انقلاب ترتسکیسم و شبه ترتسکیسم و تقویت جنبش کمونیستی ایران به حزب کارایران (توفان) کمک مالی کنید!



پارهﺍﻯ از انتشارات جدید توفان از سایت اینترنتی:



* برعلیه عامیانه کردن شعار انتقاد از خود ــ استالین

* گزارش سیاسی کمیتۀ مرکزی به کنگرۀ چهاردهم حزب کمونیست (ب) اتحاد شوروی

* گزارش سیاسی کمیتۀ مرکزی به کنگرۀ پانزدهم حزب کمونیست (ب) اتحاد شوروی

* جنبۀ بین المللی انقلاب اکتبر ــ استالین

* مارکسیسم و مسئلۀ ملی ــ استالین

* ترتسکیسم، ضدانقلاب در پوشش ــ م. ج. اولژین

* سخنرانی و نطق استالین به مناسبت شروع جنگ کبیر میهنی

* مانیفست حزب کمونیست ــ مارکس و انگلس

* امپریالیسم به مثابۀ بالاترین مرحلۀ سرمایهﺪاری ــ لنین

* توطئۀ بزرگ کتاب سوم

* توطئۀ بزرگ کتاب چهارم



آدرس سایتها ووبلاگهای مرتبط با حزب

www.toufan.org

http://www.kargareagah.blogspot.com/

http://kanonezi.blogspot.com/

http://rahetoufan67.blogspot.com/

ازتوفان در فیس بوک و توییتر دیدن کنید.

.







دست امپریالیستها از ایران و منطقه کوتاه باد!