۱۳۹۲ مرداد ۱۳, یکشنبه


توفان الکترونیکی
نشریه الکترونیکی حزب کارایران
شماره85                     مرداد ماه 1392   ژوئیه 2013    
 
toufan@toufan.org       www.toufan.org

دراین شماره مطالب متنوع زیر را می خوانید: 

چرا جمهوری اسلامی فعالین جنبش کارگری وسندیکائی را اخراج

، زندانی، شکنجه و به قتل می رساند؟

***
فراخوان حزب کار ایران (توفان) به احزاب برادر و بیش از 50 تشکل کارگری

در حمایت از فعالین کارگری

***

مخملباف ضد انقلاب "با انقلاب مخملی اش" سر از آخور اسرائیل در آورد

***

تشدید فشاربرزنان در تابستان وماه رمضان

***

    پاسخ به یک سئوال درمورد جنبش 15 خرداد 42

***

 امپریالیسم و کودتای " دمکراتیک" در مصر

***

       تضعیف و تجزیه سوریه هدف شوم امپریالیست آمریکاست

- ***

شرح حال زندگی لنین اثر استفان لیندگرن(2)



 

چرا جمهوری اسلامی فعالین جنبش کارگری و سندیکائی را اخراج ، زندانی ، شکنجه و به قتل می رساند؟

 

افشین اسالو

ای عاشق پاکباخته

از سلاله حیدر و وارطان

در راه پدر و همدوش و همرزم برادر

دستانت  با کار و زحمت آشنا

چهره ات امید بخش و پرصفا

پر توان و سخت کوش

چون خزرموج خیز و پرخروش

با جرم عشق کارگر

سوی زندان رفتی

با تمام خشم خویش

فریاد برآوردی

چیست قانون کنونی، خبرت هست از آن؟

حکم محکومی ما

بهر آزاد شدن ، در همۀ روی زمین

از چنین ظلم و شقا

چارۀ رنجبران وحدت و تشکیلات است!

( در وصف افشین اسالو از زبان لاهوتی و فرخی یزدی )

 

" از آن روزی باید بترسیم که دمپائی پوش ها و کفش ملی پوشهای شوش و شاه عبدالعظیم و خیابان پیروزی قاط  بزنند. آن روز باید فرار کرد و رفت خارج "

( سردار سعید قاسمی در سخنرانی برای بسیج بعد از کودتای انتخاباتی 88 )


اصل مطلب و جان کلام و بنیان دیدگاه و تحلیل سیاسی حاکمیت در رابطه با طبقه کارگر و زحمتکشان و آینده حاکمیتشان همین است که سردار سعید قاسمی با صراحت به زبان می آورد.

سیاست جمهوری اسلامی در رابطه با طبقه کارگر ایران بر اساس فریب و خدعه و نیرنگ و تحمیق ، و استثمار و بهره کشی هر چه بیشتر ، و جلوگیری از آگاهی و سازمانیابی است.

جمهوری اسلامی ، کارگران و زحمتکشانی خرافاتی ، نا آگاه و منفرد می خواهد ؛ بنابراین با هرگونه اقدامی که باعث رشد آگاهی و همبستگی بین کارگران و زحمتکشان شود شدیداً مقابله می کند.

سرچشمه دشمنی و کینه توزی ددمنشانۀ حاکمیت نسبت به مارکسیست لنینیستها و دمکراتهای انقلابی و روشنفکران مردمی طرفدار زحمتکشان و فعالین سندیکائی از همین امر ناشی می شود که آنها به عنوان دشمنان طبقاتی آگاه نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی، در جهت رشد آگاهی و سازمانیابی طبقه کارگر و زحمتکشان تلاش و مبارزه می کنند.

اینان هراسشان ز یگانگی ماست!

باید که دوست بداریم یاران !
باید که چون خزر بخروشیم
فریادهای ما اگرچه رسا نیست
باید یکی شود
باید تپیدن هرقلب ، اینک سرود
باید که سرخی هرخون ، اینک پرچم
باید که قلب ما
سرود و پرچم ما باشد
باید درهرسپیده البرز
نزدیکترشویم
باید یکی شویم
اینان هراسشان ز یگانگی ماست

( خسرو گلسرخی )

 

سیاستهای اقتصادی نئولیبرالیستی جمهوری اسلامی که بر اساس دستورالعمل های صنوق بین المللی پول و بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی طی 24 ساله اخیر مو به مو اجرا شده و با خصوصی سازی های گسترده ثروت ملی در همه عرصه ها و حذف یارانه ها ضرباتی اساسی به تولید ات صنعتی و کشاورزی زده و باعث گسترش بیکاری و فقر شده است، در کنار تحریمهای کشورهای امپریالیستی بخصوص تحریمهای نفتی و مبادلات بانکی، که باعث کاهش ارزش پول داخلی، و تورم گسترده وگرانی سرسام آور، و کمبود بسیاری کالاهای اساسی از جمله دارو شده است، وضعیت دهشتناکی را برای طبقه کارگر و زحمتکشان شهر و روستا بوجود آورده که با ادامه این حاکمیت راه برون رفتی از آن متصور نیست.

بر بستر چنین بحران گسترده اقتصادی و تنفر مردم از حاکمیت سرکوبگر و استبدادی احتمال شورشهای خودجوش گرسنگان وجود دارد؛ و این همان چیزی است که جمهوری اسلامی را به وحشت می اندازد. البته وجود کادر های انقلابی سازمانگر و فعالین  کارگری و تشکلات مستقل صنفی بر بستر چنین شرایط عینی، وحشت رژیم ، و همینطور، هراس دشمنان خارجی امپریالیستی، را چند برابر می کند، چرا که با جنبشی رادیکال و سازمانیافته، بسیار مشکلتر می توان برخورد، و آن را سر کوب کرد، و یا ، به انحراف کشاند.

جنبش خودانگیخته و بی برنامه و بدون رهبری مارکسیستی لنینیستی انقلابی را، به راحتی می توان سرکوب یا منحرف کرد، و حتی، به آلت دست مقاصد دشمنان طبقاتی نفوذ کرده در جنبش، تبدیل کرد. توجه به این امر، هم به دوستان ، و هم  ، دشمنان جنبش کارگران و زحمتکشان، نشان میدهد، نقش عنصر آگاه و فعالین کارگری، تا چه حد با اهمیت می تواند باشد.

دشمنان داخلی و خارجی طبقۀ کارگر و زحمتکشان ایران بسیار رذل و بی شرف و خدعه گر و بی رحم و در عین حال با برنامه هستند. همۀ آنها کارگران را نا آگاه و منفرد می خواهند تا بتوانند هر بلائی خواستند سرش بیاورند. بنابراین برای خنثی ساختن برنامه آنها باید آگاه و متحد شد. باید از رهبران و فعالین آگاه و فداکار و انقلابی جنبش کارگری مانند مردمک چشم محافظت کرد. باید حامی و یاری دهندۀ مادی و معنوی آنها در مبارزاتشان بود. باید از خانواده های آنها بخصوص خانواده های فعالین کارگری زندانی مثل خانوادۀ خود  مراقبت و حمایت کرد و به آنها یاری رساند. باید توجه داشت کارگر زن و مرد و پیر و جوان و رسمی و پیمانی و با سابقه و کم سابقه و شاغل و بازنشسته و اخراجی و بیکار با هر زبان و قومیت و مذهبی ، ایرانی و افغانی و هر ملیت دیگری کارگر است و همه کارگران دارای منافعی مشترک هستند ؛ به احدی نباید اجازه داد به این همبستگی طبقاتی آسیب رساند. کسانی که به هر بهانه و ترفندی بدلیل اختلافات زبانی و قومی و مذهبی ، مانع وحدت و همبستگی ملی و سراسری طبقه کارگرایران می شوند و یا به همبستگی انترناسیونالیستی طبقه کارگر جهانی لطمه می زنند دشمنان طبقه کارگر هستند.

می رسد آخر

روز دیگر گون:

روز کیفر،

روز کین خواهی،

روز بار آوردنِ این شوره زار خون.

زیر این باران خونین

سبز خواهد گشت بذر کین.

وین کویر خشک

بارور خواهد شد از گلهای نفرین.

آه،هنگامی که خون از خشم سر کش

در تنور قلبها می گیرد آتش،

برق سرنیزه چه ناچیزست!

و خروش خلق

هنگامی که می پیچد

چون طنین رعد از آفاق تا آفاق،

چه دلاویزست!

بشنو،ای جلاد!

می خروشد خشم در شیپور،

می کوبد غضب بر طبل،

هر طرف سر می کشد عصیان

و درونِ بسترِ خونینِ خشمِ خلق

زاده می شود طوفان.

بشنو،ای جلاد!

و مپوشان چهره با دستان خون آلود!

می شناسدت به صد نقش و نشان مردم.

( هوشنگ ابتهاج )

 

* * * * * * * *

 

                 فراخوان حزب کار ایران (توفان)

به احزاب برادر و بیش از50 تشکل کارگری و دمکراتیک برای اعتراض به   

          قتل افشین اسانلو وضرب و شتم فعالین کارگری درایران

 

فعال کارگری افشین اسانلو قربانی جنایت رژیم جمهوری اسلامی ایران شد.

رژیم جمهوری اسلامی را بخاطر این جنایت شدیدا محکوم کنید!

 



کنفرانس بین المللی احزاب و سازمانهای مارکسیست لنینیست ، سازمانهای دمکراتیک و مترقی  و تشکلهای کارگری 

 

رفقای عزیز،

رژیم جمهوری اسلامی دست به جنایت جدیدی زد. افشین اسانلو ، فعال سندیکائی و زندانی سیاسی درزندان رجائی شهر در اواخر خرداد 1392 قربانی جنایت رژیم جمهوری اسلامی شد. رژیم جمهوری اسلامی مرگ  افشین را در روز 30 خرداد اعلام میکند و چنین  اظهار داشت که علت مرگ او سکته قلبی بوده است. خانواده و هم بندان افشین میگویند که او ناراحتی قلبی نداشته و پرستاران بیمارستان گفته اند که افشین قبل از بردن به بیمارستان در گذشته است. آنچه مسلم است افشین اسانلو درچنگال  های خونین رژیم جمهوری اسلامی جان خود را از دست داده است . رژیم مسئول مستقیم مرگ اوست.

افشین اسانلو ، 42 ساله ، راننده اخراجی شرکت واحد اتوبوسرانی ، راننده اتوبوس میان شهری ، راننده کامیون ، عضو هیات موسس سندیکای رانندگان کامیون ، در سال 1388 توسط نیروهای امنیتی –اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی بخاطر فعالیت سندیکائی دستگیر میشود و در زندان اوین تحت شکنجه وحشیانه قرار میگیرد. رژیم جمهوری اسلامی  با اتهام توطئه واقدام علیه امنیت ملی:" او را به 5 سال زندان محکوم میکند. پس از 3 سال او را به زندان رجائی شهر منتقل میکنند. او در حال اتمام دوران محکومیت خود بود.

 رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی دهها فعال گارگری را به بند کشیده است. گناه آنها تلاش برای ایجاد تشکل های مستقل کارگری است ، کناه آنها دفاع از حقوق کارگران است ، گناه آنها مبارزه برای بهبود دستمزد  و تامین امنیت شغلی و عقد قراردادهای دسته جمعی و داشتن بیمه بهداشتی و ... است ، گناه آنها قد علم کردن در مقابل رژیم است ، گناه آنها خم نشدن در مقابل فشار و تهدید رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی است که مردم در کوچه و خیابان از دزدی های میلیاردی سران آن صحبت میکنند و ...

اما رژیم جمهوری اسلامی  پاسخ مطالبات برحق کارگران و نمایندگان آنها را با دستگیری وشکنجه و محاکمه به اتهام " توطئه و اقدام علیه امنیت ملی "  میدهد.  تعدادی از فعالین کارگری و زندانیان سیاسی زیر شکنجه های وحشیانه و قرون وسطائی رژیم جان باخته اند. ستار بهشتی در کمتر از 2 هفته پس از دستگیری و در زیر شکنجه  در جنگال خونین رژیم جان باخت. علیرضا کرمی و چندین فعال دیگر بهمین سرنوشت دچار شدند. علاوه بر شکنجه طاقت فرسا و فشارهای روحی و جسمی بر زندانیان سیاسی و فعالین کارگری ، رژیم جمهوری اسلامی امکان دسترسی به درمان پزشکی رابرای آنها محدود نموده و با "بی توجهی " پزشکی سعی دارد که مرگ "معمولی" و بعلت بیماری را بر زندانیان تحمیل کند.

رژیم جمهوری اسلامی خانواده زندانیان سیاسی را گروگان میگیرد و آنها را تهدید کرده و تحت فشار قرار میدهد تا شاید مقاومت فعالین کارگری را در هم شکند.  انتقام جوئی از خانواده فعالین سیاسی بخشی از سیاست کثیف جمهوری اسلامی است.  مدت مدیدی است که رژیم خانواده اسانلو را تهدید میکند. منصور اسانلو ، برادر جان باخته افشین اسانلو ، نیز یکی از فعالین کارگری است. او از اعضای هیات موسس سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران بود و بخاطر فعالیت درخشان اش در جنبش کارگری ایران مدت مدیدی زندانی رژیم جمهوری اسلامی بود و بخاطر فشار و  تهدید جانی مجبور به ترک ایران شده است. مادر افشین اسانلو نیز تحت فشار و تهدید جمهوری اسلامی است. فعالین کارگری نه تنها خود باید  با زندان و  شکنجه و بد رفتاری  رژیم مقابله کنند بلکه باید درد و رنج فشار رژیم بر خانواده را هم متحمل شوند .

 

رفقای گرامی ،

رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران مرگ خود را در اتحاد و همبستگی کارگران و و مردم  می بیند و بهمین دلیل است که هر تلاشی برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری را سرکوب کرده و فعالین آنرا با اتهام "اقدام علیه امنیت ملی " به بند میکشد.  اما مبارزه کارگران ایران برای ایجاد سندیکا سابقه طولانی دارد و بگیر و به بند ها و سرکوب رژیم  شاه و شیخ نتوانسته است این مبارزه را متوقف کند.  با تشدید مبارزه بر علیه رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی  باید خواست کارگران را به رژیم تحمیل نمود.

حزب کارایران( توفان) رژیم جمهوری اسلامی را مسئول مستقیم مرگ کارگر مبارز افشین اسانلو میداند.  ما دستگیری ،  بدرفتاری ،  فشار ، تهدید ، شکنجه ،  و اعدام  فعالین کارگری را شدیدا محکوم میکنیم.

 

حزب کارایران( توفان) خواهان آزادی بدون و قید وشرط همه فعالین کارگری و زندانیان سیاسی است . ما از احزاب برادر ، سازمانهای دمکراتیک  و مترقی ،تشکل های  کارگری و انسانهای آزاده میخواهیم که قتل افشین اسانلو و جنایات رزیم جمهوری اسلامی بر علیه کارگران و زحمتکشان و مردم ایران را محکوم کنند و آزادی بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی را درخواست نمایند.

 

ننگ و نفرت بر رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی ایران !

زنده باد مبارزات کارگران و زحمتکشان ایران !

فعالین کارگری و زندانیان سیاسی را بدون قید و شرط آزاد کنید !

زنده باد سوسیالیسم !

حزب کار ایران (توفان)

13 ژوئیه 2013

 



 

احزاب برادر متشکل در کنفرانس احزاب و سازمانهاﻯ مارکسیستی ــ لنینیستی :

 

حزب کمونیست کارگران تونس

حزب کمونیست انقالبی ترکیه

حزب کمونیست کارگران دانمارک

حزب کمونیست کارگران فرانسه

حزب کمونیست آلمان

پلاتفرم کمونیستی نروژ

تشکیلات برای احیای حزب کمونیست یونان

سازمان برای بازسازی حزب کمونیست ایتالیا

حزب کمونیست اسپانیا  (مارکسیست ــ لنینیست )

حزب کمونیست کار دومینیکن

حزب کمونیست مکزیک (مارکسیست- لنینیست)

حزب کمونیست کلمبیا (مارکسیست ــ لنینیست)

حزب کمونیست انقالبی ولتا

حزب کمونیست شیلی (مارکسیست ــ لنینیست)

حزب کمونیست اکوادور (مارکسیست ــ لنینیست)

حزب کمونیست انقالبی برزیل

حزب کمونیست ونزوئلا  (مارکسیست ــ لنینیست)

حزب کمونیست بنین

 

و.... سازمانهای دمکراتیک و مترقی  و تشکلهای کارگری بین المللی  

 

******

    مخملباف ضد انقلاب "با انقلاب مخملی اش" سر

از آخور اسرائیل در آورد

طبق گزارش خبرگزاری فرانسه از اورشلیم، محسن مخملباف که با آخرین ساخته خود به نام «باغبان» در جشنواره فیلم اورشلیم حضور دارد، در یک کنفرانس خبری خطاب به اسرائیلی‌ها گفت: «من ...شما را دوست دارم، لطفاً به ایران حمله نکنید. این راه حل نیست؛ حمله فقط منجر به بدتر شدن وضعیت می شود.»........مخملباف با تأکید بر این که زور، مشکلی را حل نمی کند، اضافه کرده که "بهتر است اسرائیل به نیروهای دموکرات ایرانی کمک کند."

حضور آقای مخملباف در اسرائیل و چنین اظهار نظرهای سخیف و نوکرمنشانه ای در محضر صیهونیستهای آدمکش و متجاوز یک خاصیت مهم دارد و آن اینکه تضادهای میان نیروهای مذبذب و دودوزه باز و متزلزل را تشدید می کند. آنها که با کلمات بندبازی می کنند و در کنار اسرائیلی ها چاقوهای خویش را تیز می کنند تا هر فلسطینی را به عنوان "بنیادگرا و عقب مانده اسلامی" سر ببرند ناچارند از لاک خویش بیرون آیند و نقابشان را بدور اندازند و نشان دهند که لیبرال به تمام معنا هستند و نه اسرائیل را صهیونیست می شناسند و نه آمریکا را امپریالیست. اگر این کار را نکنند جبر مبارزه و تشدید تضادها همه آنها را به این کار وادار خواهد کرد. نه صهیونیست ها و نه امپریالیست ها از جنایات خود دست بر دار نیستند و نه مبارزه طبقاتی به پایان می رسد. تنها این عناصرند که باید تکلیف خودشان را در مورد عراق، افغانستان، فلسطین، لیبی، سوریه، و مسئله بمب اتمی موهومی ایران که بهانه ای از سوی صهیونیسم و امپریالیسم برای تجاوز به ایران است و... روشن کنند وگرنه استبدای که آنها به ارمغان خواهند آورد بمراتب سیاهتر از استبداد رژیم جمهوری اسلامی است زیرا آنها زیر چادر مبارزه برای تامین حقوق بشر و آزادی و مدرنیته و رفع حجاب سر همه مخالفین خویش را می برند. کسانیکه حق حیات را به حکومت نرسیده از ملت فلسطین و لبنان و عراق و افغانستان سلب می نمایند و از" ارتش آزاد" و آدمخوار و تروریست سوریه دفاع میکنند..، نمی توانند خواهان حق حیات برای ملت ایران باشند، نمی توانند مدافع حقوق بشر و آزادی و دموکراسی باشند.

ما در گذشته نیز نوشتیم که سفر دلقکی بنام کاسپین ماکان "نامزد سابق ندا آقا سلطان" به اسرائیل عمیق تر از یک سفر توریستی معمولی بود. و امروز نیز در مورد حضور آقای مخملباف در اسرائیل و درخواست "کمک به اپوزیسیون دمکرات ایرانی" ... تاکید می کنیم که این سفر، سفر بخشی از اپوزیسیون ضد انقلابی ،ارتجاعی و وطنفروش به اسرائیل است. آقای مخملباف و دوستانش نماینده غیر رسمی این اپوزیسیون خودفروخته و اسرائیلی اند.


حزب ما همواره تاکید کرده است که مبارزه برای تحقق حقوق بشر جدا از مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم و تروریسم دولتی آنها نیست. سرنوشت همه انسانهای دربند از اردوگاههای اشغالی نوار غزه گرفته تا بیغولهای افغانستان و تا اوین و گوهر دشت، ابوغریب و گوانتانامو یکی است و جزاین نیز نمی تواند باشد.دمکراسی و حقوق بشر و استقلال فقط با اتکا و اراده نیروی خود مردم قابل تحقق است و بس.

 فیسبوک توفان
سخن هفته
پنجشنبه
۲۰ تیر ۱۳۹۲

*******

 

تشدید فشاربرزنان در تابستان وماه رمضان


ماه رمضان همراه با فشار بر زنان "بد حجاب" آغاز شد. آنچه در زیر مشاهده میکنید(حجاب چیست؟) بر گرفته ازسایتهای ایران است که بازهم زنان را به حجاب بیشتر دعوت کرده اند.  ما بارها نوشتیم که حجاب سمبل بردگی و اسارت زن است. اما درعین حال مخالفتمان را با حجاب اجباری و یا بی حجابی اجباری ابراز داشتیم. شیوه زوری چکمه رضاخانی ویا نعلین خونین اسلامی، پاسخ به مسئله حجاب نیست.هردو شیوه مذموم و زشت و سرکوبگرانه است. آزادی پوشش حق طبیعی زنان است و دولت حق فضولی در زندگی شخصی زنان را ندارد. می گویند بی حجابی موجب فساد و فحشاست. اما این ابلهان کوراندیش و زن ستیز باید بدانند که فحشا، اعتیاد و همه مفاسد دیگر اجتماعی یک ریشه دارند و این روشن است که ریشه این پدیده ها بی حجابی و یا" بد حجابی" نیست. ریشه مشترک فحشا، دزدی و جنایت و کلاهبرداری درسیستم بحران زده سرمایه داری جمهوری اسلامی است که با شیوه مافیایی و غارت و چپاول نفت کشور فقر عظیمی در جامعه ایجاد کرده بطوریکه از کشور" عفیف اسلامی" صدها دختر زیر پانزده سال به ممالک شیخ نشین صادر میگردد و فحشا در چنین ابعاد گسترده ای در صد سال اخیر در ایران بی سابقه بوده است. از سویی مگر تعدد زوجات و صیغه موقت مشروعیت بخشیدن به فحشا نیست؟ حقیقت این است که برای روحانیت حاکم و آیت الله ها با شیوه تفکر اسلامی زن چیزی جز پاسخگوی نیازهای جنسی مردان و تولید کننده صرف فرزندان و برده خانگی نیست. مبارزه با فحشا در حرف اما مشروعیت دادن به فحشا در قالب صیغه موقت چیزی جز انحصار دلالی معاملات پر رونق و پر درآمد دردست ملایان نیست. ملاهای های ما حاضرند هر امر " حرامی" را با یک ورد حلال کنند. اما این نه نشانه محبت آنان به " مومنینی" هرزه بلکه نشانه حرص وولع سیری ناپذیر آنها درکسب پول بیشتر حتا از طریق انحصار قوادی است. رژیم جمهوری اسلامی با گسترش اختناق و تعرض فاشیستی به زنان قادر نخواهد گشت جلوی موج اعتراضات مردم را بگیرد.

 

 

Photo: ‎تشدید فشار بر زنان در تابستان و ماه رمضان
ماه رمضان همراه با فشار بر زنان "بد حجاب" آغاز شد. آنچه مشاهده میکنید(حجاب چیست؟) بر گرفته ازسایتهای ایران است که بازهم زنان را به حجاب بیشتر دعوت کرده اند. در یادداشتی که در گذشته نوشتم حجاب را سمبل بردگی و اسارت زن دانستم. اما درعین حال مخالفتم را با حجاب اجباری  و یا بی حجابی اجباری ابراز داشتم. شیوه زوری چکمه رضاخانی ویا نعلین خونین اسلامی، پاسخ به مسئله حجاب نیست.هردو شیوه مذموم و زشت و سرکوبگرانه است. آزادی پوشش حق طبیعی زنان است و دولت حق فضولی در زندگی شخصی زنان را ندارد.
می گویند بی حجابی موجب فساد و فحشاست. اما این ابلهان کوراندیش و زن ستیز باید بدانند که  فحشا، اعتیاد و همه مفاسد دیگر اجتماعی یک ریشه دارند و این روشن است که ریشه این پدیده ها بی حجابی و یا" بد حجابی" نیست. ریشه مشترک فحشا، دزدی و جنایت و کلاهبرداری درسیستم بحران زده سرمایه داری جمهوری اسلامی است که با شیوه مافیایی و غارت و چپاول  نفت کشور فقر عظیمی در جامعه ایجاد کرده بطوریکه از کشور" عفیف اسلامی"  صدها  دختر زیر پانزده سال به ممالک شیخ نشین صادر میگردد و فحشا در چنین ابعاد گسترده ای در صد سال اخیر در ایران بی سابقه بوده است. از سویی مگر تعدد زوجات و صیغه موقت مشروعیت بخشیدن به فحشا نیست؟ حقیقت این است که برای روحانیت حاکم و آیت الله ها با شیوه تفکر اسلامی زن چیزی جز پاسخگوی نیازهای جنسی مردان و تولید کننده صرف فرزندان و برده خانگی نیست. مبارزه با  فحشا در حرف اما مشروعیت  دادن به فحشا در قالب صیغه موقت چیزی جز انحصار دلالی معاملات پر رونق و پر درآمد دردست ملایان نیست. ملاهای های ما حاضرند هر  امر " حرامی" را با یک ورد حلال کنند. اما این نه نشانه محبت آنان به " مومنینی" هرزه بلکه نشانه حرص وولع سیری ناپذیر آنها درکسب پول بیشتر حتا از طریق انحصار قوادی است. رژیم جمهوری اسلامی با گسترش اختناق و تعرض فاشیستی به زنان قادر نخواهد گشت جلوی موج اعتراضات مردم را بگیرد.‎

 

 

پاسخ به یک سئوال درمورد جنبش 15 خرداد 42

 

دوست عزیزی درصفحه فیسبوک توفان سئوالی درمورد علت بروز جنبش 15خرداد 42 طرح نمود و بیان داشت" آیا اساسا جنبش 15 خرداد 42 با وجود اینکه خمینی درراس آن قرارداشت  می تواند مردمی محسوب شود".

 

پاسخ: جنبش 15 خرداد سال 1342 جنبشی بود، که برای نخستین بار پس از کودتای خائنانه و ضد ملی 28مرداد 1332 و 10 سال بعد از آن آغاز شد. رژیم ضد ملی و ارتجاعی محمد رضا شاه در این دوران منابع ثروت میهن ما را در اختیار امپریالیستها قرار داده و در پیمانهای نظامی امپریالیستی شرکت فعال کرده و بر دستآوردهای مبارزه خلق ما از دوران شهریور 20 تا مرداد 32 قلم بطلان کشیده بود. مصدق در احمد آباد در حصر خانگی بسر می برد و دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه قانونی و ملی ایران تیرباران شده بود. اوباش شعبان بی مخی و حزب اللهی های شاه پرست بر کشور حاکم بودند. نفت ملی شده ایران را با پرداخت غرامت به حلقوم امپریالیستها ریختند و در خدمت منافع ضد انقلاب جهانی، برای جلوگیری از یک انقلاب دهقانی که امپریالیستها با توجه به تجربه هندوچین بشدت از از می ترسیدند، به اصلاحات ارضی نواستعماری از بالا دست زدند، تا با ایجاد زیرساختهای اقتصادی، زمینه غارت سرمایه گذاریهای امپریالیستی را در ایران فراهم کنند و درجه بهره کشی انسانها و غارت ایران را افزایش دهند. ارتش ایران به زرادخانه مدرن تسلیحات آمریکا بدل شد، که مستشاران آمریکائی که تعدادشان در ایران به 50 هزار نفر رسید، باید با نقض استقلال و حق حاکمیت ملی ایران، کنترل کامل بر آن و طرز استفاده خودسرانه از آن را در دست می گرفتند. شاه که نوکر سرسپرده آنها بود و حتی تا روز آخر گوشی تلفن برای فهمیدن حرف و تصمیم آخر امپریالیستها از دستش به زمین نیافتاد، در خدمت اربابش، پافشاری کرد، تا لایحه مصونیت قضائی اتباع آمریکائی در ایران را به تصویب برسانند، و مانع شود که قوانین ایران آنها را به مناسبت تخلفات و جرایمشان در ایران تحت تعقیب قانونی قرار دهند. قوه مقننه با تصویب این قانون به فقدان صلاحیت خویش رای داد و قوه قضائیه ایران عملا و رسما از اعمال قدرت بیرون گذاشته شد. ایران عملا بیک نیمه مستعمره کامل آمریکا بدل شد، که مستشارانش می توانستند در آن به هر کاری بدون واهمه از پیگرد دست زنند. این خیانت ملی، این توهین به مردم ایران بقدری گران تمام شد، که وقتی صدای اعتراض خمینی و بخشی از روحانی ها بلند شد، مردم آنرا وسیله و پرچمی برای مبارزه بر ضد استبداد رژیم کودتا کردند و در نمایشات چند هزار نفره در سراسر ایران به خیابانها ریختند و صدها نفر کشته دادند، تا نارضائی عمیق خویش را نسبت به این رژیم سفاک و نوکر امپریالیسم ابراز دارند. دانشجویان، دانش آموزان، کسبه، آموزگاران و... همه به این جنبش پیوستند، بطوریکه امتحانات نهائی دبیرستانها برای اخذ دیپلم در آن سال، 15 روز به تاخیر افتاد.

 

 

جنبش خودجوش و توده ای 15خرداد، محصول تمام جریانهای اعتراضی پیش از خودش، که جنبه مسالمت آمیز داشتند، ولی بدست عمال رژیم پهلوی سرکوب شدند، به حساب می آمد. شرکت کنندگان در این جنبش، در مبارزات دانش آموزان بر ضد وزیر فرهنگ وقت مهران، مبارزه کردند و کسانی بودند که در مبارزه تاریخی آموزگاران شرکت کرده، شاهد شهادت دکتر خانعلی شدند و در فعالیتهای جبهه ملی ایران در سالهای 40 سهیم بودند. شعارهای مردم در روز 15 خرداد، تنها حمایت از خمینی نبود، شعارهائی بود که در عین حال دربار مرکز تمام دسیسه های ضد ملی را آماج حملات خویش قرار می داد. شعار مرگ بر شاه، ای جلاد ننگت باد، که فریاد خشم غصب انباشته مردم در این ده سال بود، در بسیاری مناطق به چشم می خورد و ربطی هم به خمینی نداشت.

 

 

قیام 15 خرداد با دست ارتش شاه با آهن و آتش سرکوب شد. این قیام شکست خورد، زیرا رهبری نداشت، سازمان نداشت، با دست خالی در برابر ارتش تا بدندان مسلح شاه و آمریکا قرار گرفت و به خون غلطید.شکست قیام 15 خرداد، درسهای آموزنده ای برای مردم میهن ما در آن دوران داشت. این قیام نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مسالمت آمیز سالهای بعد از کودتا بود. ملتی که تحقیر شده بود، می دید که با زبان خوش نمی تواند با دربار پهلوی سخن گوید و تمام ابزارهای مسالمت آمیز برای پیشبردن اهدافشان بی نتیجه است، مصمم شد راه دیگری بیابد. فکر توسل به قهر انقلابی در میان راهروان راه آزادی و استقلال ایران، پس از شکست و سرکوب قیام 15 خرداد، شکل گرفت و به بعدها به صورت قهر مسلحانه بروز کرد.قیام خرداد، گرچه قهرآمیز بود، ولی سلاح در دست نداشت و بار دیگر نشان داد که پیروزی از دهانه لوله تفنگ بیرون می آید. بدون قرار دادن ارتش مسلح خلق در برابر ارتش مسلح ضد خلق، هیچ قیامی به پیروزی نمی انجامد. شکست 15 خرداد، شکست "تئوری" راه مسالمت آمیز انقلاب از طریق تظاهرات خیابانی بود که رویزیونیستهای ایرانی تبلیغ می کردند. شکست قیام خرداد، تائید این شعار بود که مبارزه مسلح راه رهائی خلقهای ایران است.

 

 

 

 

ننگ و نفرت بردو رژیم استبدادی و ضد مردمی پهلوی وجمهوری اسلامی

امپریالیسم و کودتای" دمکراتیک" در مصر


درادامه تظاهراتهای میلیونی مردم ناراضی مصرعلیه دولت ارتجاعی محمد مرسی ومطالباتی نظیر استعفای فوری اوو برگزاری یک انتخابات دمکراتیک و آزاد،باردیگر فرصتی برای ارتش این نیروی تعیین کننده ضد انقلاب وسخن گوی امپریالیست آمریکا بود تا خود را با مردم ناراضی همسو سازد و با یک کودتای" دمکراتیک" قدرت را ازآن خود نماید.ارتش، همان ارتشی است که بیش از سه دهه از حسنی مبارک مرتجع وکارگزارامپریالیسم  دفاع کرد و در سرکوب جنبش ملی و دمکراتیک  مصر نقش تعیین کننده ای ایفا نمود. رسانه های امپریالیستی با حزم و احتیاط اما یکی پس ازدیگری به حمایت ازاین "کودتای دمکراتیک" پرداخته وازاپوزیسیون لیبرال مصربه رهبری محمد البرادعی به دفاع بر خاسته اند.

 

امپریالیست آمریکا که سالهاست در مصر جولان داده و این کشوررا درمنطقه نفوذ خود بشمارمی آورد برای ممانعت از پیشروی انقلاب مردم مصر ارتش را به سازش با محمد مرسی رهبراخوان المسلمین ترغیب کرد تا  نظم کهن درقالب تعدیل یافته ای ادامه و منافع امپریالیسم و کلان سرمایه داران تامین گردد.انقلاب نیم تمام مصراما ادامه یافت و مردم انقلابی نه تنها سیاستهای حکومت ارتجاع اسلامی را بر نتابیدند بلکه برای تحقق مطالبات دمکراتیک خود و استقراریک رژیم مستقل سیاسی به مبارزات خود شدت بخشیدند وهرروزقویتر درمقابل ارتجاع و توطئه های انها صف آرایی کردند. کودتای نظامی ارتش مصر درچنین شرایطی قابل پیش بینی بود. درشرایط فقدان یک بدیل نیرومند ملی و دمکراتیک ارتش مصر این بار نیز درکسوت ناجی مردم مصر ظاهر گشت تا به رتق و فتق امور بپردازد و با توسل به" مشروعیت مردمی" آتش انقلاب مردم را خاموش سازد. دلیل حمایت امپریالیستها ازاین "کودتا ی دمکراتیک" جز خاموش ساختن انقلاب نیست. محمد مرسی که در حمایت از سیاستهای نو استعماری امپریالیسم وعملیات محافل تروریستی و آدمخوار اسلامی درسرنگونی رژیم بشار اسد خوشبین بود، اما سرانجام  دستمزد خوش خدمتی اش را دریافت کرد و ازاریکه قدرت به زیر کشیده شد.

 

لیکن مردم مصر، کارگران وزحمتکشان، زنان وجوانان و نیروهای دمکرات و درراس آن مارکسیست لنینیستها با ادامه حضور فعال خوددرمیدان مبارزه وسازماندهی خویش می توانند توطئه های ریز و درشت امپریالیسم برای سربریدن انقلاب را خنثی سازند و مهر خود را بر انقلاب و منطقه بکوبند. شرط پیروزی نهایی این جنبش رهبری حزب طبقه کارگرو قطع دست کامل سرمایه داران و امپریالیسم ازسرنوشت  کشوراست.

 زنده با انقلاب مصر!

نابود باد ارتجاع و امپریالیسم!

 فیسبوک توفان

سخن هفته

چهارم ژوئیه 2013

 

انقلاب مصر پایان نیافته است. میلیونها مردمی که بر ضد استبداد مبارک، امپریالیسم و صهیونیسم، برای بهبود شرایط اقتصادی زندگی خویش به میدان آمده بودند و خلاقیت از خود نشان دادند و سیاسی شدند و به حقوق خویش واقف گشتند، دیگر حاضر نیستند قلدری مستبدها و دیکته امپریالیستها را به راحتی بپذیرند. از این ببعد ارتش تلاش خواهد کرد مردم را به خانه های خود بفرستد، ولی مردم مصر باید از شرایط جدید کنونی استفاده کرده سازمانهای دموکراتیک و ترقیخواهانه خویش را برپا سازند. ایجاد و یا تقویت اتحادیه های کارگری، مبارزه با سانسور و مبارزه با تحدید اجتماعات، مبارزه برای گسترش دموکراسی و آزادی، مبارزه برای تساوی حقوق زن و مرد، بویژه پیوند مبارزه دموکراتیک مردم با جنبش کارگری و... و توجه به مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی، عرصه هائی هستند که باید در آنها فعال شده و دموکراسی را تعمیق و پیگیری کرده و خود را برای نبرد بعدی آماده گردانند. مردم مصر باید بیاموزند که تئوری "بد بهتر است یا بدتر" را بدور بیاندازند و با تحلیل از شرایط مشخصی که در مصر بطور عینی پدید آمده است و با توجه به تناسب قوای طبقاتی، خویش را برای تسخیر سنگرهای دیگر و بیشتر و پیشروی برای بسیج مردم، سیاسی کردن و سازماندهی آنها آماده کنند. انقلاب مصر تعمیق می شود و در تمام منطقه تاثیر می گذارد.نقل از بیانیه حزب کارایران(توفان) 14 تیر ماه 1392

تضعیف و تجزیه سوریه هدف شوم امپریالیست آمریکاست

رویترز: موافقت کنگره آمریکا با مسلح کردن شورشیان سوریه نقل از رادیو فردا دوشنبه 31 تیر ماه 1392

ماهیت جنگ علیه سوریه چیست؟

این پرسش مطرح است چراغرب میخواهد رژیم بورژوا سکولار بشاراسد را سرنگون سازد؟
این پرسش مطرح است آیا رژیم سوریه حق دفاع ازخود درمقابل این توطئه ودخالت خارجی وغیرقانونی رادارد؟
این پرسش مطرح است آیا رژیم سوریه درشرایط کنونی درمقابل یک جنبش اعتراضی کارگری, زنان٬دهقانان وروشنفکران ویک انقلاب اجتماعی...قرار دارد ؟اگرچنین نیست آیا مقاومت رژیم سوریه سوای ماهیت دیکتاتوری اودرمقابل جریانات جگرخوارمنحط مذهبی برای حفظ استقلال وتمامیت ارضی وموجودیت کشورمشروع می باشد؟ بنظرما پاسخ مثبت است.واقعیت این است که دخالتهای بیشرمانه و تروریستی امریکا در سوریه با شکست روبرو شده است، اما این ابرقدرت جنایتکار دست بردارنیست ، پرده ها را کنار زده و علنا ارسال اسلحه به تروریستهای آدمخوار را مورد تائید قرارداده است.... هدف آمریکا سرنگونی رژیم بشاراسد درقالب " مداخله بشردوستانه است".هدف شوم امریالیست آمریکا و شرکاء این است که سوریه را به چهارمنطقه سنی نشین( دردمشق و حومه)، دروز نشین( دربلندیهای جولان)، علوی نشین( در منطقه ساحلی انطاکیه) و کرد نشین(درشمال شرقی سوریه) تقسیم کنند. یک سوریه وابسته، پاره پاره شده و ضعیف به نفع سیاست راهبردی آمریکا و صهیونیستهای اسرائیلی و شرکایشان درمنطقه است. سکوت مدعیان دفاع ازحقوق بشر درقبال نقض آشکار حقوق ملل توسط امپریالیست آمریکا، ریاکاری این محافل قلابی حقوق بشری را آشکار می سازد. حزب ما بارها تحلیل کرده است  که براندازی رژیم اسدبرای حفظ استقلال و استقرارآزادی وعدالت اجتماعی فقط با دست مردم سوریه وپیشاپیش آن به رهبری طبقه کارگر امری انقلابی ومترقی وبنفع سوریه وکل مردم منطقه می باشد.درغیراینصورت ٬ سرنگونی رژیم اسد توسط امپریالیسم نه بنفع مردم سوریه است ونه بنفع خلقهای منطقه.احزاب وسازمانهای سیاسی که ازاشغال عراق و....هنوز نیاموخته اند وبه تکرار همان تئوریهای‍‍ی مبارزه علیه «همه نیروهای ارتجاعی »وحل «همه تضادهای اجتماعی»« درآن واحد میپردازند٬نه ازسیاست چیزی میفهمند ونه تاکتیک .آنها دررویا های کودکانه خود غرقند وخدمتی که به خلق نمی کنند هیچ بلکه درمبارزه ملی ورهائیبخش علیه امپریالیسم وتجاوزگری اخلال نیز میکنند.افشای بی امان این جریانات سیاسی که بنام کمونیست وچپ سخن میگویند وظیفه همه انقلابیون ومارکسیست لنینیستهاست.


 

«مزدوران وارداتی به سوریه حدود دو سال است که با حمایت امپریالیستها به غارت و تجاوز و تخریب مشغولند. آنها در مراکز شهرهای بزرگ نظیر حلب و دمشق بمب می گذارند و خانه های مردم را ویران می کنند. این مزدوران وارداتی را سازمانهای امنیتی امپریالیستی از طریق عربستان سعودی و قطر بسیج کرده و به سوریه برای جنایتکاری ارسال کرده اند. امروز دیگر هویت آنها به نحو غیر قابل انکاری تا حدود زیادی روشن شده است. آنها ترکیبی از القاعده، اخوان المسلمین، سلفیستها، اتباع افغانستان، لیبی، اردن، عربستان سعودی، قطر، دوبی، مصر، چچن، چین، لبنان، مجاهدین ضد خلق از ایران و... هستند. اوضاع بقدری بلبشو و غیر قابل کنترل شده است که حتی پاره ای از دول امپریالیستی از ارسال اسلحه به دست اپوزیسیون خود فروخته سوریه هراس دارند، زیرا خودشان هم دیگر نمی دانند که "کی به کی" است و این اسلحه ها به دست چه کسانی می رسد و به چه منظوری از آنها در آینده استفاده خواهند کرد.آنها تلاش کردند که با اشغال مناطقی در داخل خاک سوریه به خیال خودشان "مناطق آزاد" خلق کنند و با استقرار در آنجا و معرفی خویش به عنوان "دولت مشروع سوریه" پایگاهی برای تخریب و جنایت درمنطقه شوند. دول اردن و ترکیه بسیار به آنها برای تحقق این سیاست یاری رساندند که با شکست کامل روبرو شد.....» نقل از توفان ارگان مرکزی شماره 159 خرداد ماه 1392
 
 

شرح حال زندگی لنین (قسمت دوم)

 

کتاب شرح حال زندگی لنین اثراستفان لیندگرن، نویسنده و نظریه پرداز چپ سوئدی، سردبیر اسبق نشریه جرقه و مردم درتصویر/جبهه فرهنگ و چندین کتاب درمورد نیروهای مقاومت افغانستان علیه اشغالگران روسی ......اخیرا  به کوشش رفیق پیام پرتوی ترجمه و نسخه ای از آن در اختیار ما قرار گرفته است. این کتاب از نگاهی دیگر به زندگی رفیق لنین  به رشته تحریر در آمده و نکات تازه و آموزنده ای در آن نهفته است. البته در این اثر به نکته ای نیز اشاره شده که متاثر از تبلیغات بین المللی واستالین ستیزی(بخوانید کمونیسم ستیزی!) است که نویسنده را نیز به رغم تائید لنینیسم و سیاستهای حزب بلشویک شوروی درتمام دوره های پرفراز و نشیب انقلاب اکتبر و ساختمان سوسیالیسم در امان نگذاشته ووی نیز بدون ارتباط با آنچه که خود دراین این کتاب بدان پرداخته است، دریک نکته  آنهم بدون هیچ سند و مدرکی به اظهار نظر درمورد قتل ترتسکی توسط رفیق استالین می پردازد. مترجم کتاب با وسواس و احساس مسئولیت  تمام دراین مورد وعلل  ترجمه این کتاب چنین می نویسد:

 

« هدف ازخواندن اين کتاب رفع کنجکاويهاى خودم بود اما با نگاهى دراز مدت دريافتم که رفع کنجکاويهاى من به تنهايى مشکلى را از مشکلات جنبش نميکاهد و من بخاطر آزاديم نياز به رفع کنجکاويهاى ديگران نيز دارم. لذا ترجمه مطلب را آغاز نمودم. به همين دليل کتاب و ترجمه آنرا به تمام انسانهاى کنجکاو تقديم ميکنم.

موردى که درباره آن صحبت ميکنم اينست که رفيق نويسنده رفيق استالين را تنها در يک خط و بدون ارائه مدرکى متهم به قتل ترتسکى مينمايد و در ضمن مدعيست که اين را همه ميدانند.به نظر من اين شيوه برخورد منطقى نيست٬ حتى اگر رفيق استالين اين کار را٬ هر چند به نظر من بر حق٬ انجام داده باشد. همانطور که گفته شد در اينجا اينکه من و يا نويسنده چگونه ميانديشيم چندان تفاوتى نميکند٬ چرا که کتاب به صورتى علمى و با ارائه مدارک زندگى لنين را تشريح مينمايد. من در اين رابطه کتاب ديگرى به نام "استالين از نگاه ديگر" را نيز خوانده ام. در اين کتاب بخشى از تشريحات ترجمه فوق تاييد شده اند.»

 

هئیت تحریریه توفان ضمن تشکراز زحمات خستگی ناپذیررفیق پیام پرتوی مستخرجی ازاین کتاب را در نشریه توفان الکترونیکی به چاپ می رساند به این امید که گامی ولو کوچک در تنویر افکار و تقویت سنگر لنینیسم و خدمت به همه حقیقت جویان بی غرض برداشته باشد.

 

هئیت تحریریه توفان

خرداد ماه 1392


زندانی شدن

ولادیمیر اولیانوف جوان با دقت فراوان هر آنچه را که در جهان اطرافش میگذشت تحت نظر داشت. کشفیات دوران کودکی٬ آن بینش هوشیارانه که از والدین خود به ارٽ برده بود و آن سالهای پربار دوران دبیرستان با تجزیه و تحلیلهای صحیح از جامعه زشت روسیه٬ در هم آمیختته بودند.

١٨٦١ همزمان با الغای برده داری در ایالات متحده آمریکا٬ ٥۰ میلیون رعیت روسی آزاد شده بودند. آیا زندگی آنها بهبود يافته بود؟ خیر! او میدانست. برعکس مالکان یک پنجم از زمینهای کشاورزان را به تصاحب خود درآورده بودند. آنهایی که زمینهای خود را با پرداخت پول آزاد نموده بودند زندگیشان زیر بار فشار وامها از هم متلاشی شده بود. آنهايى که برايشان چيزى باقى مانده بود٬ معهذا٬ بدهيهاى روزهاى کارى داشتند.

روسیه همچنین کشوری بود که در آنجا سه نفر از چهار نفر بزرگسال سواد خواندن و نوشتن نداشتند٬ همزمان نیمی از بودجه دولتی صرف جنگ میشد. امپریالیسم روسیه مانند یک حیوان وحشی گریزان به پیش میرفت. روسیه ساچالین را تصرف و بصورتى پيوسته به نفوذ خود در آسیای مرکزی ادامه ميداد٬ با ترکیه از در جنگ وارد شد٬ اگر چه پس از آن ـ بايد از بخش بزرگی از فتوحات در کنگره برلین صرفنظر ميشد.

با مطالبات دانشجویان در مورد آزادی نشستها و اجتماعات٬ داشتن آزادی در سازماندهی تشکلها٬ لغو سانسور و آزادی در تحقیقات علمی شدیدا برخورد و جلسات صلح جویانه دانشجویان  مورد حمله واقع میشدند٬ قزاقها به تظاهرات یورش برده٬ شرکت کنندگان را ميکشتند٬ زخمی ميکردند و شلاق میزدند. روسیه کشوری بود که حتى بضاعت معرفى طبقات اجتماعی – ى "قابل شکنجه" و "غیر قابل شکنجه" را که در جوامع به اصطلاح متمدن معمول بود را هم نداشت. در روسيه هر کسى ميتوانست دچار مخمصه بشود.

مدت کوتاهی پس از مرگ ساسیا٬ Volodja وارد دانشگاه Kazan شد. مادرش نيز که دو خواهر متاهل در آن شهر داشت به آنجا مهاجرت نمود. مستمرى او پس از شوهرش با کمکی مالی که از پدرش (دکتر بلانک) دریافت میکرد افزایش یافت و آنها بدین ترتیب توانستند مخارج تحصیل Volodja را فراهم آورده و اقتصاد خانواده را سر و سامان بخشند.

Volodja ٬ از همان اولين ترم در Kazan٬ دسامبر ١٨٨٧ ٬ با نگهبانان درگیر شد. او و تعدادی از دانشجویان دستگیر و به زندان افتادند.

بازرس پلیس سوال کرد: "خوب جوون٬ چرا سر و صدا میکنی"؟ شما متوجه نمیشید که دارید سرتونو به دیوار میکوبید؟"

لنین جواب داد: "چرا متوجه میشیم٬ ولی ما سرمونو به دیواری میکوبیم که ضعیفه. دیواری که با یک تکون کوچیک پایین میریزه!"

اخراج و تبعيد به املاک پدربزرگ در Kukusjkino به دنبال آن آمد. ولادیمیر لنین با علاقه شدیدى کتاب میخواند٬ شکار ميکرد٬ شطرنج و اسکی بازی میکرد.

پس از یک سال به خانواده اولیانوف اجازه داده شد که بار دیگر در Kazan زندگی کنند. اما Volodja هنوز اجازه نداشت که به دانشگاه برود و به او گفتند که در خانه درس بخواند. او از این فرصت استفاده کرده و مانند برادرش مطالعه مارکسیسم را آغاز نمود.

لنین از مرخصی تحمیل شده جهت نوشتن نامه ای که مدتها به آن فکر کرده بود نيز استفاده کرد. او به Nikolaj Tjernysjevskij٬ نویسنده ای که همراه با بنیان گذار مارکسیسم فردی بود که بیشترین اهمیت را برای او داشت٬ نوشت. رمانهای Tjernysjevskij "چه باید کرد؟" و "پیش پرده" مانند مقاله های "نامه بدون آدرس"١ تاٽيرى هميشگى بر روی Volodja گذارده بودند. لنین در آٽار خود تقریبا  ٣۰۰ بار٬ بیش از هر رمان نویس دیگری از Tjernysjevskij نقل قول میاورد. ديگر نویسندگان مورد علاقه او – Gribojedov٬ کريلوف٬ Saltykov٬ گوگول بودند٬ و تورگنيف در رده آخر قرار داشت.

 

 

همسر لنین Krupskaja ميگويد که لنین همواره نام Tjernysjevskij را "با اشتیاق.... با گرمی بخصوصی" به زبان میاورد.

Tjernysjevskij٬ بدلیل روح آشتی ناپذیرش٬ نقطه نظراتش٬ بدلیل آن عزت و غروری که با سرنوشت غم انگیز خود حمل مینمود٬ شاید تنها کسی بود که بیش از هر کس دیگری در شکل دادن به شخصیت لنین سهم داشت.

 

 

او در سال ١٨٦٢ بر اساس اتهامات بی اساس از قبیل شرکت در تولید حریق دستگیر شده بود. در زندان سن پطرزبورگ او بزرگترین کتاب انقلابی خود "چه باید کرد" را نوشت. ابتدا ٢١ سال بعد٬ زمانیکه سلامت خود را بر اٽر انجام اعمال شاقه و تبعید در Jakutien از دست داده بود٬ به او اجازه بازگشت به شهر زادگاه خود٬ ولگا٬ داده شد.

لنین برايش نامه اى نوشت. او حرفهای زیادی برای گفتن داشت. از طریق نوشته های Tjernysjevskij بود که لنین شیوه نگاه کردن به آن "رفرم بزرگ" – الغای ارباب و رعیتی٬ را آموخته بود.

 

"زمینها برای دهقانان٬ هيچگونه بازپرداختى! Tjernysjevskij درخواست کرده بود "مالک بزرگ٬ براى ابد٬ ناپديد شو".

اين امر مانند درک Tjernysjevskij در مورد طبقات لنین را تحت تاٽیر قرار داده بود:

"مسئله این نیست که پادشاهى باشد یا نباشید٬ که نظام نامه ای باشد یا نباشد. به عبارت بهتر وجود طبقات ناشی از روابط اجتماعى است٬ در اين حقیقت که یک طبقه نباید خون دیگر طبقه را بمکد."

در اعلامیه "روسیه جوان"٬ که در میان هواداران Tjernysjevskij دست به دست میگشت٬ دیدگاههای روشنی در مورد اینکه روسیه پس از تزار چگونه باید ساخته ميشد وجود داشت: تعلیم و تربیت مجانی در تمام سطوح٬ سوسیالیستی نمودن زمینها٬ الغای تجارت خصوصی٬ تصویب قانون دولتی نمودن فروشگاهها غیرو و غیرو.

 

 

لنین آنچه که Tjernysjevskij نوشته بود بلعید٬ چرا که حکايت از "مبارزه طبقاتی" داشت و او در آینده از آنها مزيتهاى عملى بزرگى شاملش ميشد.

درآنزمان لنین بدون در نظر گرفتن نتایجش به بت خود نوشت. او میدانست که Tjernysjevskij سلامتی خود را بر اٽر تنبیهاتی که در دوران کودکیش در Saratov متحمل شده بود و به دلیل کار اجباری در کارخانه های نمک سازی در Irkutsk٬ محلی که بسیاری بیهوده تلاش نموده بودند که او را از آنجا آزاد نمایند٬ از دست داده بود. اما لنین به گرفتن پاسخی امیدوار بود.

شاید که نامه هرگز بدست Tjernysjevskij نرسید٬ ما نمیدانیم. اما لنین به هر حال پاسخی دریافت نکرد و Tjernysjevskij در سال ١٨٨٩ درگذشت.

مادر لنین٬ که برای خانواده اش نگران بود٬ بر آن شد که از شهر نقل مکان نمايد. او قطعه زمینی را در روستای Alakajevka واقع در فرمانداری Samara خرید و در می سال ١٨٨٩ همراه با خانواده اش به آنجا کوچ کرد. زمستانها اولیانوها در Samara زندگی میکردند. لنین در روزنامه – ى محلی٬ جهت کسب درآمد اضافی٬ به عنوان معلم خصوصی تبلیغات میکرد.

 

 

با اینحال کشاورزی کاری نبود که رهبر انقلاب آینده مايل به انجام آن باشد. او ميخواست که زندگی روستایی و مسائل کشاورزی را به صورت نظرى مطالعه نماید٬ اما به اينکه مانند سر کارگر یا مالک کار کند نيانديشيده بود.

 

 

مرگ خواهر عزیز لنین اولگا٬ که سوئدی را در دانشگاه سن پطرزبورگ خوانده بود٬ ضربه سختی به خانواده لنین وارد آورد. او به مرض تیفوس و باد سرخ٬ یک بیماری خطرناک که قبل از پنیسیلین وجود داشت٬ مبتلا و در سال ١٨٩١ درگذشت. اما این حادٽه نیز مانند حوادٽ دیگر عزم لنین را در ادامه راهش جزمتر نمود. در Samara او مطالعه کتاب کاپیتال اٽر مارکس و آنتی دورینگ در مورد ماتریالیسم نوشته انگلس را آغاز کرد. در آن دوران انگلس هنوز در قيد حيات بود.

بعدها لنین خود علل رشد سریع مارکسیسم را در روسیه٬ که به زعم او در مقايسه با بسيارى از ديگر کشورهای اروپایی سريعتر ریشه دوانده بود٬ جستجو نمود٬ او نوشت:

"در طول نیم قرن٬ تقريبا از دهه های ٤۰ تا ٩۰ افکار ترقيخواهانه در روسيه تحت استبداد خشن٬ شديد و ارتجاعى تزارى مشتاقانه یک تئوری انقلابی واقعی را جستجو کرد و با کوششی  تحسین برانگیز و دقیق [آخرين نظرات علمی و تعیین کننده] آمریکایی و اروپایی را در این زمینه دنبال نمود. طی نیم قرن روسیه یقینا عذاب فراوانی را از طریق تحمل رنج و دادن قربانی٬ با صرف انرژی فراوان به جان خریده و فداکارانه مارکسیسم را به عنوان تنها تئوری واقعی انقلابی جستجو نموده است......"

او در توضیح دیگری هر چه عمیقتر به علل اینکه چرا مارکسیسم در کشور "عقب مانده" روسیه با آن سرعت رشد کرد میپردازد. تمدن روسیه صدها سال در گفتگویی پرٽمر با اروپای غربی٬ که در آن روسیه در بسیاری جهات معرف ارزشهای "انسانیتری" بوده است٬ شرکت نمود. سنتى آزادیخواهانه و مشخص روسی وجود دارد که به پدیده هاى منحصر بفردى٬ مانند تجمعات مردمی در Novgord و Pskov ([Vetje]) در دهه های ٩۰۰ – ١٣۰۰ باز میگردد. یقینا در طول بخش بزرگى از تاریخ٬ در مقایسه با تمامی روسیه٬ کنترل سیاسی و اجتماعی شهروندان توسط مقامات اجرایی در کشورهای پیشرفته اروپای غربى وسیعتر بوده است.

لنین - ه روسی٬ در مارکس و انگلس چالشى را بر علیه تمدن کشورهای غربی میدید. در هیچ کجای جهان٬ سرمایه داری به ميزان سرمایه داری روسیه بی آبرو نبود. در کجا بیشتر از روسیه میتوان سرمایه داران بزرگى را پيدا کرد که تروریستهای انقلابی را تامین مالى و حتی اعتصابات را در شرکتهای خودشان سازماندهی میکردند؟٢

 

 

طى مدت کوتاهى لنین در کنار مطالعات مارکسیستی خود دیپلم حقوق را که به صورت غیر حضوری در دانشگاه سن پطرزبورگ خوانده بود دریافت نمود و توانست با آن به عنوان وکیل مشاور یک "وکیل قسم خورده" در Samara و در سن پطرزبورگ آغاز به کار کند. کارفرمای او٬ وکیلى به نام Chardinm٬ مردی با هوش و شطرنج باز ماهرى بود.

 

 

نظرات مختلفی در مورد اینکه لنین تا چه ميزان در کار وکالت موفق بود ارائه شده است. اما دستکم چند دعواى حقوقى ٽبت شده که او در آنها پيروز شد وجود دارند. او یک بار خودش از تاجرى به نام Arefjev شکايت کرد که تصور میکرد کنترل ترافیک بخشی از ولگا فقط در انحصار او بود. زمانیکه لنین و باجناغ او Jelizarov بدون اجازه با قایقدار دیگری بر روی رودخانه سفر میکردند٬ Arefjev او را با خشونت ناگزير به بازگشت نموده بود. سرانجام لنین بر تاجر پيروز و او به خاطر رفتارش به یک ماه زندان محکوم شد.

 

شغل وکالت به ماسک مناسبی برای آن انقلابی جوان مبدل شده بود. یک ریش قرمز رنگ و یک تاسی که در مراحل ابتدایی خود قرار داشت٬ تاییدیه ای ظاهری به جایگاه جدید او داده بود. دادگاهها در اصل کار خود را در سال ١٨٦٤ آغاز کردند. در اینجا لنین در تماس با جوانانی قرار گرفت که افکار انقلابی داشته و از جانب ارگانهای دولتی مورد اذیت و آزار قرار گرفته بودند. او بسرعت توانست اولین هسته مارکسیستی را در Samara سازماندهی نماید. پس از گذشت ٤ زمستان و پنج تابستان در آن منطقه٬ در اوت ١٨٩٣ به لنین اجازه داده شد که به سن پطرزبورگ مهاجرت نماید. بدون حرفه ای خاص و یا مشغولیتی لنین ناگزير شد که با دریافت کمکهای مالی ناچیز از مادرش امرار معاش نماید٬ اما مخارج خود را دقیقا به خانه گزارش میداد. او به مادر خود نوشت: "این ماه قیمت بلیط  قطار شهری تا یک روبل و ٣٦ کوپک بالا رفته".

 

 

برای او که پس از مرگ شوهرش مستمرى برابر ١۰۰ روبل در ماه داشت بسیار دشوار بود که شکم یک و گاهی دو بچه را در سن پطرزبورگ٬ محلی که دست کم ٤۰ روبل در ماه برای زندگی نیاز بود٬ سير کند.

لنین یقینا از در آمدهای ناگهانی که هر از چند گاهی نصيبش میشد بهره ميبرد٬ اما انرژی اصلی خود را صرف انجام کارهای بزرگ مینمود. او درآنزمان برای اولین بار در ارتباط با دیگر مارکسیستها و دانش آموزان پدر مارکسیسم روسیه٬ گئورگى پلخانف٬ قرار گرفته بود. Pjotr Struve پسر شهردار شهر - ه Astrachan فردى بود که بیش از همه خود را برجسته مینمود.

 لنین بلافاصله از او فاصله گرفت و پيش بينى نمود که آن مرد مدت زيادى در صف مبارزان باقى نميماند.٣ "مارکسیسم قانونی" که او مدعی آن بود٬ در تقابل با طرحهای لنین قرار داشت.

 

 

١٨٩٥ لنین با دیگر مارکسیستهای جوان سن پطرزبورگ "انجمن برای آزادی طبقه کارگر" را تاسيس نمود. این اتحادیه ١٧ عضو داشت٬ پنج عضو - ه مهندس٬ دو عضو- ه دکتر و یک "انقلابی حرفه ای" (دشمن آینده لنین٬ رهبر منشویکها Martov).

یقینا در آغاز شمار کارگران عضو در اتحاديه اندک بود. اما در برنامه نقش طبقه کارگر بعنوان عنصرى تعيين کننده ذکر شده بود.

زمستان ١٨٨٤-٨٥ Nadezjda Konstantinova Krupskaja به گروه لنین پیوست. او یک سال از لنین جوانتر بود٬ یک معلم قد بلند٬ رنگ پریده و جدی٬ که هسته های مطالعاتی مارکسیستی را در شهرهای حومه ای سن پطرزبورگ رهبری و بزرگسالان را در مدرسه ای که یکشنبه ها به آنها اختصاص داشت تدریس مینمود. او چهره ای معمولی داشت و یکی از معمولترین نامهای روسی را "حقیقت" (Vera), "امید" (Nadezjda) و "عشق" (Ljubov) را بر خود داشت.

آنها یکدیگر را در ایام روزه در يک مهمانی کلوچه در خانه مهندس روبرت کارلسون٬ که بعدها به مهره ای مهم در طرحهای برق رسانی به روسیه سرخ تبدیل شد٬ ملاقات نمودند. فردی به صورتی اتفاقی گفت٬ شاید بهتر باشه که ما به کمیته هایی وارد بشيم که براى آموزش خواندن و نوشتن تاسیس شدن.

Krupskaja در خاطرات خود نوشت: "ولادیمیر ایلیا ایلیچ خندید و خنده او به نحوی آزار دهنده بود. من دیگر هرگز نشنیدم که او اينچنين بخندد."

او گفت٬ "اگر کسی وجود داره که میخواد با این قبیل کمیته ها میهنو نجات بده٬ ما مانع او نمیشیم."

لنین معاشرت با Krupskaja را در خانه اش که پایین خيابان Nevskij (شماره ۹٧) زندگی میکرد آغاز کرد. پدرش که افسر بود Herzen و Tjernysjevskij را میخواند و از پستش به دلیل افکار غیر قانونی معزول شده بود. با گذشت زمان علاقه ولادیمیر و Nadezjda به یکدیگر شدیدتر شد و به یک زوج مبدل شدند٬ یا شاید بتوان گفت يه هيئت سه نفره: لنین٬ Nadezjda و هدف مشترکشان.

سن پطرزبورگ نه فقط پایتخت کشور٬ با طبقه کارگرى که در همان زمان آموزش سوسیال دمکراتیکی میدید٬ بلکه همچنين بزرگترین مرکز صنعتی کشور بود.

چند سال بعد Krupskaja در مورد بازدیدها ی خود از کارخانجات پارچه بافی Thornton در خیابان Schlusselburg و نحوه زندگی در آنجا سخن گفت. او نوشت٬ محل سکونت آنها آنچنان هوای خفه اى داشت که در آنجا شمع روشن نمیشد. در جريان اعتصابى در همان کارخانه لنین اعلامیه ای را نوشت و استعداد خود را برای توصیف یک هنر متقاعد کننده و ساده افشاء نمود. او با استفاده از چند صد لغت٬ در سه سطر٬ تفاوت میان ساختمان یک دولت تزاری٬ لیبرال و یک دمکراسى سوسياليستى را توضیح داده بود.

یکی از رفقای او Krzjizjanovskij میگفت: " از لحاظ ظاهری لنین چنان ساده بود که به راحتی میتوانست در مناطق کارگری زندگی کند. او شبيه یک Kulak کوچک از اهالی Jaroslavl است. یک کشاورز زیرک٬ به خصوص زمانیکه او ریش دارد".

استخوانهای بزرگ گونه هایش٬ اين حقیقت که او نسبت به رشد بدنيش کوتاه قد بود و اینکه او کلمه "r" را بصورتى ناهنجار تلفظ مینمود٬ چیزهايى نبودند او را از دیگر روسها متمایز نمايد.

در مورد اندازه قد لنین کسی دقیقا چیزی نمیداند٬ فقط اینکه تمامی شاهدان قد او را ١٬٦۰ حدس میزنند. اما در هیچیک از پروتکلهای پلیس اندازه - ى مشخصى از او ٽبت نشده است. مسئله اینجاست که در قانون اساسی روسیه تا سال ١٩۰٥ مقرر شده بود که شخصیت نجیب زادگان نباید بوسیله رفتار بد از جمله گرفتن عکس و اندازه گیری قد مورد بی احترامی قرار ميگرفت.

 

Krupskaja بر این عقیده است که تبلیغات میان کارگران سن پطرزبورگ به لنین آنچیزی را آموخت که بعدها  توانست زمينه را براى مبدل نمودن او به یک رهبر مردمی فراهم آورد. اولين نوشته باقیمانده از او شامل مجموعه اى از مقالات تکٽیری٬ "دوستان مردم" چه میخواهند؟ (١٨٩٤)٬ است که خشمگینانه "مارکسیستهای قانونی" را به باد طعنه گرفت. زهرآگین بودن مشهور لنینى در همان زمان به صورتی کاملا تکامل یافته وجود داشت.

انسجام انضباطى – ه "انجمن مبارزه" نطفه حزب سوسیال دمکراسی روسیه شد. اين انجمن تبلیغات سیاسی را به پیش ميبرد و اعتصابات را رهبری مينمود. دستمزد کارگران صنعتی برای سیر کردن شکمشان هم کفایت نمینمود٬ آنها اجازه سازماندهی خود را نداشتند٬ بلکه در اختيار رحمت و فضل صاحبان کارخانه ها يا صلاحديد پلیس قرار میگرفتند.

در اطلاعیه ای که از جانب انجمن مبارزان منتشر شد این چنین آمده بود: "ما باید هر روز اینجا یا آنجا بشنویم که فردی مرده است (در جریان حاٽه ای به دلیل کمبود امنیت کاری)٬ اما کسانی که خون ما را میمکند به پر کردن جیب خود ادامه میدهند٬ آنها به کسانی که مرده اند و خانواده آنها که نان آور خود را از دست داده اند توجهی ندارند. ما تمام روز را کار میکنیم٬ عرق و خون خود را میدهیم. ما جان خود را به خطر میاندازیم٬ اما هیچ امکانی براى استراحت نداریم٬ و اگر اتفاقی روی دهد آنها ما را متهم به عدم توجه میکنند! طمع سرمایه داران٬ روزهای بلند کار٬ دستمزد کم – اینها هستند دلایل تمامی حوادٽ. به نظر-ه این حیوانات وحشی حتی روزهای استراحتى که تا به حال گرفته ایم نیز زیاد است٬ و اکنون دولت را متقاعد نموده اند که همیشه جانب سرمایه داران را گرفته و ازتعداد روزهای استراحت در سال بکاهد."

از طریق فعالیت انجمن مبارزان٬ محبوبیت سوسیال دمکراتها میان توده های کارگر٬ بخصوص پس از اعتصاب کارگران پارچه باف در سن پطرزبورگ در ١٨٩٦ که ٣۰۰۰۰ نفر در آن شرکت نمودند٬ افزایش یافت. درآنزمان انجمنهای سوسیال دمکراسی در مسکو٬ کیف٬ ولادیمیر٬ یاروسلاول٬ Ivanov-Voznesensk و مناطق دیگر سازماندهی شده بودند.

 

 

در آوریل ١٨٩٥ لنین جهت ملاقات با مارکسیستهای تبعیدی روسی٬ مطالعه روابط اروپایی و همزمان درمان بیماری معده خود در یک استراحتگاه درمانی در سوئیس به سوئیس٬ پاریس و برلین ٬ مسافرت کرد. او در همان زمان به گفته رفقایش ٣٥ یا ٤۰ ساله به نظر میامد و نام مستعار "Starik" (پیرمرد) را گرفته بود. اما ملاقات او با پلخانف٬ در محل زندگی تابستانیش در Les Ormonts در سوئیس٬ نيز به حل مشکل کمکى نکرد. پلخانوف که ١٤ سال مسنتر بود با لنین مانند یک کودک دبستانى صحبت کرد. او یقینا استعداد لنین را تحسین و با نقطه نظراتش موافق بود٬ اما رفتار او را عقب افتاده و خشن ارزیابی نمود.

در ماه سپتامبر لنین به سن پطرزبورگ بازگشت و کار سیاسی خود را از سر گرفت. او در مقاله ای خاطر نشان ساخت که ما اکنون باید به قوانينى توجه کنيم که به سرمایه داران یاری ميرساند و وزرایی را مد نظر قرار دهیم که نظرى خصمانه تر از ديگران به کارگران دارند.

 

برای کارگران و کشاورزان پادشاه هنوز "پدر کوچک" محسوب ميشد. لنین گفت: "اگر کسی بر علیه تزار و ارگانهای جاری نظم و ترتیب دهنده جامعه سخن بگويد٬ تنها کارگران را بر علیه خود تحریک مينمايد. آلکساندر سوم به دليل افراط در نوشيدن مشروب مرده بود و نیکلای جوان از همان ابتدای به دست گیری قدرت نشان داد که لیاقت اداره امور را نداشت. طی جشن تاج گذاری در دشت Chodynka در مسکو ٢۰۰۰ نفر به دلیل ازدحام بیش از حد زیر دست و پا له شدند. نیکلای به جای اینکه به جشن و پايکوبى خاتمه دهد و عزای عمومی اعلام نماید٬ فرمان به ادامه جشن داد.

اما ابتدا ده سال بعد بود که تزار اقتدار خود را از دست داد و مردم معمولی نیکلای را "جانور خون آشام"٬ "قاتل" و "هیولا" خواندند".

٤

لنين علیرغم بينشهاى فتنه جويانه اى که طی دوران تمايلش به Narodnaja volja "ناردنیکها"  بدست آورده بود نتوانست توجه پلیسهاى تزار را به خود جلب ننماید. نام خانوادگى او از پيش پلیس را مظنون نموده بود.

شب ٨ دسامبر لنین و تعداد بسیاری از دوستان او دستگیر شدند. روزنامه انجمن Rabotjee delo قبل از انتشار اولین شماره اش توقیف شد. انجمن مبارزان که آنزمان ٦٤ عضو داشت٬ در عمل از میان رفت.

لنین در زندان معروف دادرسی٬ در سلولی انفرادی زندانی شد٥ اما براى ايجاد تماس با جهان خارج راهی را پیدا کرد. بنا بر اظهارات یکی از رفقای زندانیش آنها حتی با کمک زدن ضربات به دیوار کلفت زندان شطرنج بازی میکردند. به او اجازه داده شد که "نامزد" خود را در زندان ملاقات کند٬ و بلافاصله Krupskaja خود را معرفی نمود. لنين بدليل اینکه حق داشت با او کتاب رد و بدل نمايد توانست پیغام های خود را توسط نوشته های نامرئی – ه پنهان شده در میان خطوط  به رفقايش در بیرون از زندان برساند. او نگارش رساله "تکامل سرمایه داری در روسیه" را که سالها بعد بصورتى کاملا قانونی منتشر شد آغاز نمود.

هر بار که نگهبانان از جلوی سلول او عبور میکردند٬ لنین ناگزير میشد که "جوهر" خود را که از ورده های نان درست شده بود قورت بدهد.

 

او در نامه ای وضعیت خود را به خواهرش آنا اینچنین گزارش داد: "من امروز شش تا جوهر خوردم. اوضاع سلامتی من خوبه". من در اینجا میتونم آب معدنی بگیرم٬ داروهامو همان روزی که به داروخانه سفارش میدم تحويل ميگيرم٬ در روز ده ساعت میخوابم و در مورد بخشهای جدید کتاب آینده ام خواب میبینم."

او گفت که راحت میخوابید٬ به دلیل اینکه هرشب حدود پنجاه بار از ناحیه کمر بدون اینکه زانوهای خود را تا کند بسمت زمین خم میشد.

نگهبانی که وظيفه مراقبت از لنین بر عهده اش گذاشته شده بود تصور میکرد که او بشدت وقت خود را صرف انجام دعاهای مرسوم ارتدکسی مينمود. بر اساس اظهارات برادران Dmitrij٬ لنين در حقیقت از آزادى زود هنگام خود٬ اگر چه ١٤ ماه در زندان انفرادی بسر برده بود٬ متاسف بود. لنین گفت٦: "اگر بیشتر در زندان میماندم٬ میتوانستم کتابم را تمام کنم"

در فوریه ١٨٩٧ لنین حکم مجازات خود را دریافت نمود: تبعید به شرق سیبری برای سه سال.

 

١- از Tjenysjevskij فقط رمان "چه باید کرد؟" باقى مانده است (مترجم Göran Dahlberg-Bo٬ استکهلم ١٩٨٣).

٢- Krasaja smuta ( 1997 Moskova)٬ ص ٦٨.

٣- لنین نشان داد که حق داشت. Struve به کار خود به عنوان نماینده مجلس در کابینه ژنرال سفید Wrangel پایان داد.

٤- , p49 Buldakov.V: Aa

٥- "Predvarilka" در Vojnova.Ul شماره ٢٥. در اینجا به دلیل تنبیه یک زندانی سیاسی بود که

Vera Zasulitj به افسر فرمانده شهر مراجعه کرد.

٦- خاطرات منتشر نشده Dimitrij Ulianovs که در Novyj mir شماره ٦ در ١٩٦٣ نقل قول میشود.

 

*********

 

* * * * * * * *

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 زنده باد لنینیسم، تئوری وتاکتیک پرولتاریا درعصرامپریالیسم!

 

 

 
توفان شمارۀ 161 مرداد ماه 1392
 ارگان مرکزی
حزب کار ایران منتشر شد.

 

رفقا، دوستان و یاران مبارز!

 

برای پیشبرد نبردعلیه رژیم سرمایهﺩاری جمهوری اسلامی، علیه امپریالیسم جهانی،علیه رویزیونیسم وضد انقلاب ترتسکیسم و شبه ترتسکیسم و تقویت جنبش کمونیستی ایران به حزب کارایران (توفان) کمک مالی کنید!

 

پارهﺍﻯ از انتشارات جدید توفان از سایت اینترنتی:

 

* برعلیه عامیانه کردن شعار انتقاد از خود ــ استالین

* گزارش سیاسی کمیتۀ مرکزی به کنگرۀ چهاردهم حزب کمونیست (ب) اتحاد شوروی

* گزارش سیاسی کمیتۀ مرکزی به کنگرۀ پانزدهم حزب کمونیست (ب) اتحاد شوروی

* جنبۀ بین المللی انقلاب اکتبر ــ استالین

* مارکسیسم و مسئلۀ ملی ــ استالین

* ترتسکیسم، ضدانقلاب در پوشش ــ م. ج. اولژین

* سخنرانی و نطق استالین به مناسبت شروع جنگ کبیر میهنی

* مانیفست حزب کمونیست ــ مارکس و انگلس

* امپریالیسم به مثابۀ بالاترین مرحلۀ سرمایهﺪاری ــ لنین

* توطئۀ بزرگ کتاب سوم

* توطئۀ بزرگ کتاب چهارم

 


آدرس سایتها ووبلاگهای مرتبط با حزب

www.toufan.org

http://www.kargareagah.blogspot.com/

http://kanonezi.blogspot.com/


سایت کتابخانه اینترنتی توفان


سایت آرشیو نشریات توفان


توفان در توییتر


توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی


توفان در فیسبوک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر