۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

بازهم پیرامون انفراد منشی وانضباط حزبی

 پیرامون حزبیت و مقوله انفرادمنشی بسیار سخن گفته ایم و بازهم خواهیم نوشت. سخن بر سر این است چرا عده ای  که خود را چپ و مدافع طبقه کارگر مینامند  به انضباط حزبی تن در نمی دهند و انفراد منش هستند.چنین روحیه بی انضباطی و منیت خواهی و تشکا ناپذیری ازکجا سرچشمه میگیرد. واقعیت این است  که  پذیرش انضباط یعنی قبول این امر که مبارزه طبقاتی پیچیده، بیرحمانه در راهی مملو از دامهای دشمن به پیش می رود و برای اینکه کسی با موفقیت این راه را پشت سر بگذارد به ارتشی کارکُشته، با تجربه، فداکار، معتقد، منضبط و انقلابی نیاز دارد. این ارتش باید فرماندهی شود. ستاد فرماندهی باید از فرماندهان با تجربه که از نظر تئوریک دانش خویش را به ثبوت رسانده و در مبارزه سیاسی چند دست لباس پاره کرده اند و در عمل اجتماعی و تماس با توده های مردم تجربه اندوخته اند مملو باشد که بتوانند با تکیه بر حزب، ادامه کاری مبارزه را تضمین کنند. این تبحر، کیاست و توانائی در امر مبارزه منضبط که با آگاهی طبقاتی صورت می گیرد یک شبه ایجاد نمی شود. به سالها مبارزه بی امان و سرشار از جمعبندی در جهت بهبود و موثر بودن کارها نیاز دارد. این است که حزب بخشی از زندگی رفیق حزبی می شود. بدون یک انضباط حزبی، مبارزه با دشمن مقتدر طبقاتی فقط یک شوخی بی مزه و در مراحلی جنایتکارانه است. زیرا مومنین به راه آزادی طبقه کارگر را بدون داشتن یک فرماندهی منضبط به روی مین های دشمن طبقاتی می فرستد تا کشته شوند. ضد حزبی ها از نظر طبقاتی ماهیت خرده بورژوائی دارند و از این نظر است که “منیّت“ و انفرادمنشی آنها مانع از آن است که به پذیرش انضباط پرولتری تن در دهند. پرولتاریا از انضباط نمی هراسد زیرا زندگیش سرشار از انضباط بوده و با انضباط کار بزرگ شده است. آنها برای فرار از انضباط که منش فردی آنها را مهار کرده و آموزششان می دهد که تابع تصمیمات جمع باشند و به دموکراسی حزبی تن در دهند، یا به صراحت و یا با موذیگری و یا با توسل به تئوریهای ورشکسته “توپاماروئی“، “مارگیلائی“، “کاستریستی“ و “گواریستی“ از قبول انضباط شانه خالی می کنند. فرار از انضباط، فرار از جبهه جنگ و پشت کردن به یاران و خوش خدمتی به دشمن طبقاتی است. فرار از انضباط یعنی فرار از فرماندهی، فرار از مبارزه و انصراف از کسب قدرت سیاسی است. این انحراف در بهترین حالت یک انحراف روشنفکرانه خرده بورژوائی است.
بورژوازی لیبرال که دشمن حزب طبقه کارگر است برای تقویت این تفکرِ شریکِ خرده بورژوایش، به تئوریهای “مبارزه با ایجاد حکومت نظامی در حزب“، “مبارزه با دیکتاتوری رهبری“ و نظایر آنها در می آمیزد تا دل مبارزین طبقه کارگر را از درون خالی کند. نفس این امر خود یک مبارزه بزرگ ایدئولوژیک است. دشمن طبقاتی قبل از اینکه ابزار زندان و شکنجه و اعدام را به کار گیرد، قبل از اینکه از طریق سانسور، جعل اخبار و جعل حوادث تاریخی در شستشوی مغزی حریف موفق شود تلاش می ورزد همه راههائی را که به “روم“ ختم می شود مسدود کند. سم پاشی دشمن طبقاتی که با آگاهی و زیرکی صورت می گیرد بخشی از مجموعه مبارزه طبقاتی و تحت انقیاد گرفتن طبقه کارگر است. عده ای نادان سیاسی که اسیر منش انفرادی خویش هستند و مبارزه اجتماعی را نه امری در خدمت آزادی طبقه کارگر بلکه آبی بر آتش تمنیات شعله ور شده خرده بورژوازی و خود نمائی و جاه طلبی فردی خویش می دانند به نفی انضباط و مالا به نفی حزب می پردازند.
آنکس که با انضباط مخالف است نمی تواند به تصمیمات تشکلی تن در دهد که در شرایط مخفی و تسلط ارتجاع حداکثر انضباط ممکن را می طلبد. این گونه افراد در بهترین حالت صرفا در حرف “انقلابی“ می مانند و در عمل کوچکترین گامی در راه کسب قدرت سیاسی و آزادی طبقه کارگر و برچیدن نظام ستمگر سرمایه داری برنمی دارند. این گونه روحیات آنارشیستی می تواند در مراحلی بسیار خطرناک و ارتجاعی باشد که باید بر ضدش بشدت مبارزه کرد و مبارزان راه آزادی طبقه کارگر را از زیر نفوذ ویروس بی خیالی و انفراد منشی و عقل کل بودن که در عین حال مظاهر بی مسئولیتی و بزدلی هستند نجات داد.
انفراد منش هرگز مسئولیتی تقبل نمی کند ولی در عوض زبانش برای اعتراض دراز است. هر وقت به شما می رسد انبانی از پیشنهاداتی دارد که برای تحقق آنها خودش هرگز حاضر نیست گوشه ای از آنها را بعهده گیرد. کارش مانند چک بی پشتوانه است. وی به مصداق این شعر رفیق محمد علی افراشته کار می کند:
در جلسات اسم مرا یاد کنید
بنده را مستمع آزاد قلمداد کنید

حزب اگر آمد سر کار که ما هم هستیم

شاه سابق اگر آمد که سلامت جستیم
انفراد منش در عین حال ترسو وبزدل است زیرا از قبول مسئولیت واهمه دارد. از گزارش دهی و گزارش خواهی و حساب و کتاب می هراسد. “آسته برو آسته بیا تا گربه شاخت نزنه“ شعار وی است. خواهان دردسر نیست بیشتر سر درد تولید می کند. وی می خواهد همه جا اسمش باشد ولی حضورش پنهان باشد. می ترسد دست به چیزی بزند که مبادا دستش “نجس“ شود. ولی چنین عنصری در عوض ویژه گی های خاصی دارد که شاخص همه انسانهای هم مسلک اوست. به زمین و زمان ایراد می گیرد و بهتر از همه می داند و عقل کل است، با همه اختلافات اساسی و ماهوی دارد. وی می داند که اگر رفیق استالین چنین و چنان نمی کرد سوسیالیسم در جهان پیروز شده بود. وی هوادار سوسیالیستی است که در جهان نبوده و نخواهد بود. “سوسیالیسم بی درد سر“، “سوسیالیسم نا ممکن“، “سوسیالیسم از راه دور“.
این گونه افراد حتی انقلابی نیز نیستند زیرا به دانش مارکسیسم لنینیسم متکی نمی باشند.
یک کمونیست مارکسیست لنینیست منضبط است نه از آن گونه که در اهمیت انضباط در کتابها مطالعه کرده است، نه از آن گونه که از روی بی خبری، دنباله روی را ترجیح می دهد و تصمیم دارد که دیگران به جای وی فکر کنند و به وی دستور بدهند. خیر انضباط کمونیستی در یک حزب لنینی-استالینی یعنی حزبی که بر اساس مرکزیت دموکراتیک شکل گرفته و فراکسیونیسم در آن جائی ندارد انضباطی آگاهانه است. انضباطی که آگاهانه نباشد دوام ندارد، مقاومت ندارد، از پس حل مسایل بر نمی آید، از جان و دل و با فداکاری نیست. انضباطی محکم و موثر است که بر آگاهی طبقاتی متکی باشد. انضباط آگاهانه به مفهوم آگاهی به مارکسیسم لنینیسم یعنی متکی بر علم مبارزه طبقاتی است. اگر این عامل آگاهی را از انضباط بگیریم آنرا به اطاعت کورکورانه بدل کرده ایم. هیچ حزب کمونیستی قادر نخواهد بود با مشتی که به اطاعت کورکورانه تن می دهند قدرت سیاسی را قبضه کند. کسب قدرت سیاسی از درون آگاهی طبقاتی و بسیج توده ها بر این مبنا ممکن می گردد. این امر فقط در درون حزب طبقه کارگر ایران، حزب کار ایران (توفان) ممکن است. زیرا انضباط آگاهانه در عمل در چهارچوب یک تشکیلات سیاسی کمونیستی که به دانش مارکسیسم لنینیسم مجهز است ممکن می گردد. در جمع است که می توان به نیروی جمع پی برد و با منش فردی و روحیات خرده بورژوائی مبارزه کرد و زمینه ای را فراهم نمود که امکان خوش رقصی و رشد انفراد منشی و روحیه ضد حزبی را از بین برد. این است که دشمنان حزب که در جبهه ضد حزبی با منش فردی و بر اساس “منیّت“ خویش گرد آمده اند با تلاش زیاد مانع آن هستند که رهروان صمیمی راه آزادی طبقه کارگر راه درست خویش را پیدا کنند. دامن زدن به آشفته فکری از این قبیل سلاحهای است که آنها در مبارزه ایدئولوژیک از آن استفاده می جویند. آنها مریدان خویش را پند و اندرز می دهند که صبر را پیشه سازند تا آنها از غوره حلوا سازند و همه مسایل جنبش را در گذشته و حال و آینده حل کرده و برای آنها پاسخ قانع کننده پیدا نموده و آنگاه از نقطه صفر شروع به مبارزه نمایند. مبارزه ای که باید بر خلاف مبارزه گذشتگان “بی عیب و نقص“ باشد و مو لای درزش نرود. با این اطمینان که دیگر در مقابل همه مانورهای دشمن، تهدیدات، ستون پنجمها و اشتباهات مصونیت پیدا کرده اند.

داروی این بیماریهای و مالیخولیاها حزب است که بر اساس اعتقاد به دانش مارکسیسم لنینیسم، قبول حزبیت و تن در دادن به موازین حزبی سازمانی قادر است که این افکار را مهار کند و پادزهر آنرا مهیا نماید و راه کسب قدرت سیاسی را با زدودن غبار راهها بگشاید.

  نقل ازتوفان الکترونیک نشریه الکترونیکی حزب کارایران شماره 56 اسفند 1389

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر