۱۳۹۸ تیر ۲۵, سه‌شنبه

به مناسبت دهمین سالگرد جنبش دمکراتیک سال ۱۳۸۸
 
ده سال از جنبش خرداد ۸۸ می‌گذرد، جنبشی که در فقدان رهبری انقلابی و عدم توازن قوا توسط ارتجاع تا بُن مسلح حاکم با برجای‌گذاشتن صدها کشته و مجروح  درهم‌شکست و ناکام ماند:
یکم اینکه جنبش اعتراضی خرداد ۸۸ یک جنبش دموکراتیک و بیان خشم فروخفته سی‌ساله مردم ایران بود. مردمی که تجارب هم انتخابات تقلبی گذشته را پشت سر داشتند و قصد نداشتند در هیچ انتخاباتی شرکت کنند.
با تشویق و تبلیغ رژیم که مردم را دعوت به شرکت در یک انتخابات فرمایشی و نمایشی می‌کرد و به آن چاشنی مناظره نامزدها را به تقلید از جرج بوش و اوباما می‌زد، تنور انتخابات داغ شد و رژیم مصمم گشت تا تنور داغ است، نان خود را به‌پزد و از مردم مشروعیت طلب کُند. حساب بسیاری از مردم در این انتخابات البته این نبود که به رژیم مشروعیت دهند. جنبش سال ۸۸ در کلیت‌اش جنبش خِرَد در مقابل جَهالت بود. این جنبش حتی به علت این طیف عظیم نابسامانی و نارضائی بخشی از طبقات حاکمه را نیز دربرگرفته بود. طبیعتاً درجه تحول و خواست پیشروی در همه شرکت‌کنندگان یکسان نبود. هرچه جنبش رادیکال‌تر می‌شد، ترکیب جنبش نیز تغییر می‌کرد، ولی خواست‌های مردم خواست‌های به حقی بود و باید از آنها حمایت می‌شد و به مردم با حوصله نشان می‌دادیم که تحقق این خواست‌های انسانی، مدنی، سیاسی تنها بر ویرانه‌های رژیم جمهوری اسلامی امکان پذیر بود. هرگونه مبارزه‌ای در چارچوب بقاء رژیم جمهوری اسلامی و دنباله‌روی از موسوی و کروبی و رفسنجانی و.... ره به جایی نمی‌برد و تکرار وضعیت کنونی بود. متأسفانه این جنبش به خاطر فقدان رهبری صحیح و دورنمای سیاسی سرکوب شد.
دوم اینکه مسلماً در میان تظاهرکنندگان سال ۸۸ شعارهای انحرافی و‌ ارتجاعی نیز داده می‌شد و رسانه‌های امپریالیستی و صهیونیستی نیز در آن نقش داشتند. شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» نیز یکی از آن شعارهای انحرافی بود که درعین حال خُنک‌کننده دل عده‌ای از ناسیونالیست‌های افراطی در مقابل اسلام‌گرائی و بی‌وطنی پان‌اسلامیست‌ها بود. عده ای نیز شعار «مرگ بر روسیه و چین» را سازکرده بودند و امپریالیست‌های غربی را ناجی ملت می‌پنداشتند. بخش بزرگی از تظاهرکنندگان شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» را فریاد می‌زدند، که در عین تأیید انقلاب بهمن و رد رژیم ننگین و دست نشانده سلطنتی پهلوی و تکیه بر ایرانیت و نه اسلامیت داشت. شعارهای «آزادی»، «آزادی زندانیان سیاسی»، «آزادی مطبوعات و احزاب و حقوق دمکراتیک» و..... از جمله شعارهای بخش عظیم مردم جان به لب رسیده بود. پُرواضح است که امپریالیست‌ها هیچگاه بیکار نمی‌نشینند و همواره تلاش می‌کنند با توسل به رسانه‌های عظیم تبلیغاتی جنبش را به سمت منافع خود سوق دهند. وظیفه نیروهای آگاه، شرکت در این جنبش‌ها و طرح شعارهای صحیح و هدایت آن برای تحقق حقوق دمکراتیک عموم مردم ایران است. وظیفه نیروهای آگاه است که دشمنان داخلی و خارجی را افشاء کنند و با تاکتیک‌های صحیح جنبش را به سرمنزل مقصود برسانند.
سوم اینکه جنبش اعتراضی بی‌رهبری و یا تحت‌تأثیر رهبری سازشکار دست به دامان خامنه‌ای شده بود. خطاب‌اش ارگان‌های رژیم بود. رژیمی که خود مسئولیت مستقیم سرکوب‌ها و آدم‌کُشی‌ها را داشت. این خوش خیالی را عده‌ای با «ترس از انقلاب»، «پرهیز از خشونت»، توجیه می کردند که معنی دیگری نداشت که بدون آمادگی، بدون شناخت ماهیت این رژیم ضدانسانی با سینه‌های باز به استقبال گلوله برویم. طراحان این شعارها از انجام یک انقلاب بعدی که تنها می‌تواند مسئله کسب قدرت را برای طبقه کارگر مطرح کند، می‌ترسیدند. آنها می‌ترسیدند که فرهنگ انقلاب قهرآمیز در مردم زنده شود. آنها می‌ترسیدند که مردم درک کنند که زور قابله زمان و تاریخ است و قهر هرگز نمی‌تواند در انحصار طبقه حاکمه باشد. توده مردم گام به گام درک می‌کرد که بدون قهر انقلابی یک تحول عمیق انقلابی ممکن نیست. توده مردم گام به گام حس می‌کرد که بدون سرکوب گرازهای پاسدار و بسیج و تمام ارگان‌های حافظ نظام ارتجاعی امکان پیروزی وجود ندارد.
رهبری جنبش ۸۸ تلاش کردند با طرح شعارهای رفرمیستی در چارچوب نظام، جنبش مردم را در مجاری سازش و همدستی با رژیم و در بهترین حالت آن در مجاری گشایش راه‌های لیبرالی مشکلات را حل کنند. آنها از مردمی که با روحیه «خشونت» و انقلابی به میدان آمده بودند، می‌ترسیدند. آنها ترجیح می‌دادند مردم کُشته شوند تا بِکُشند و این جنایت را با تئوری‌های «جامعه مدنی» و «انسانیت» توجیه می‌کردند. انسانیت آنها خیابان یک طرفه بود. جوازی بود تا طبقه حاکمه مردم بی سلاح را بِکُشد. برای آنها اجساد مردم بیشتر به مصلحت برای زد و بند بود تا زنده پر شور و انقلابی آنها. لیبرال‌های مذهبی از همان بدو امر خواهان مهار طغیان مردم بودند.
 
ولی در همین مدت کوتاه مردم در تجربه عملی خویش پی‌بُردند که شعار مسخره «رای مرا پس بده» و یا «ابطال انتخابات»، «شمارش مجددا آراء» تأیید وضعیتی است که تاکنون بوده است. آنها باید شعارهای خویش را به سطوح دیگری ارتقاء می‌دادند. «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنه‌ای» و «سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی» گام‌های جدیدی بود که مردم را به سوی اقدامات راه‌گشا می‌کشایند و منازعه را از کادر دعوای جناح‌های حاکمیت به در می‌آورد. نیروهای آگاه می‌بایست بر این روند تکیه می‌کردند، راه درست را به مردم نشان می دادند و در این راستا شعارها را ارتقاء داده و در مردم آمادگی نبرد با چشم انداز روشن ایجاد می‌کردند. رفتن «احمدی نژاد» مشکل‌گُشا نیست، «رفسنجانی»، «مصباح یزدی»، «محسنی اژه‌ای»، «خاتمی»، «میرحسین موسوی» نیز باید می رفتند. مردم می بایست به روزهای نخست انقلاب بهمن ۵۷ برمی‌گشتند و در مقابل قوای سرکوب ارتجاع، مسلح می‌شدند. این جنبش نشان داد که تحت رهبری جناح‌های بورژوازی علی‌رغم تمام فداکاری‌هائی که صورت گرفت، اما به پیروزی نه خواهد رسید و تنها تحت رهبری حزب سیاسی واحد طبقه کارگر است که می‌توان کشتی را به ساحل هدایت کرد و به مطالبات سوزان و محقانه توده مردم پاسخ داد.
 
نقل از توفان الکترونیکی شماره 156 تیرماه 1398

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر