۱۳۹۶ تیر ۲۷, سه‌شنبه


به آیندگان

 

هرگزنمیردآن که دل‌اش زنده شد به عشق           ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما!

 

رفیق مهپاره آهنی ،یکی ازفعالین حزب کارایران(توفان) درآمستردام هلند سرانجام پس از نبردی طولانی بین مرگ وزندگی  ، روز 5 شنبه  20 ژوئیه آگاهانه بدرود حیات می گوید ودر روز شنبه 22 ژوئیه 2017 درآغوش آتش می رود تا برای همیشه دردل وجان ما جاودانه شود

 

*****

 



 

 دکلمه زیردرجشن صدمین سالگرد انقلاب سوسیالیستی اکتبرشوروی در 27 ماه مه 2017 درآلمان  به یاد مبارزه همه کمونیست‌های جهان و ایران که از میدان‌های بزرگ مبارزه طبقاتی گذشته و از نبردهای سهمگین عبور کرده و سربلند به این مبارزه ادامه میدهند و آنرا با دست‌آوردهای خویش به نسل آینده منتقل می‌کنند، اجراء شد و باید افزود که در زمینه مشخص این جشن رفیقی آنرا بیاد رفیق مهپاره  آهنی که با رزم خود و غیبتش در جشن با روحیه زنده و انقلابیش ما را همراهی میکرد اجراء گردید. متن این دکلمه که از کمونیست انقلابی آلمان رفیق برتولت برشت بود با تار رفیق هنرمند ما به صورت پاسخ و پرسش بر صحنه به اجراء در آمد. مجری برنامه در آستانه آن افزود:

این دکلمه از رفیق کمونیست ما برتولت برشت است که آنرا در تبعید خویش در سال ١٩٣٩ در دانمارک سروده است. وی وضعیت آن دوران را توصیف می کند که توگوئی وصف حال ما ایرانیان آنهم در امروز و در تبعید است. بیان برتولت برشت بیان درد مشترک و آرزو و آرمان مشترک ماست.

***

به آیندگان

راستی که در دوره تیره و تاری زندگی میکنم:

امروزه فقط حرف‌های احمقانه بی‌خطرند

گره بر ابرو نداشتن، از بی‌احساسی خبر می‌‍‌دهد،

و آن که میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است.

این چه زمانه‌ایست که

حرف زدن از درختان عین جنایت است

وقتی از این همه تباهی چیزی نگفته باشیم!

کسی که آرام به راه خود می‌رود، گناهکار است

زیرا دوستانی که در تنگنا هستند

دیگر به او دسترس ندارند.

این درست است: من هنوز رِ زق و روزی دارم

اما باور کنید:  این تنها از روی تصادف است

هیچ قرار نیست از کاری که میکنم نان و آبی برسد

اگر بخت و اقبال پشت کند، کارم ساخته است.

به من میگویند: بخور، بنوش و از آنچه داری بهره بگیر

اما چطور میتوان خورد و نوشید

وقتی خوراکم را از چنگ گرسنه ای بیرون کشیدهام

و به جام آبم تشنهای مستحقتر است . اما باز هم میخورم و مینوشم

من هم دلم میخواهد که خردمند باشم

در کتابهای قدیمی آدم خردمند را چنین تعریف کردهاند:

از آشوب زمانه دوری گرفتن و این عمر کوتاه را

بیوحشت سپری کردن

بدی را با نیکی پاسخ دادن

آرزوها را یکایک به نسیان سپردن

این است خردمندی.

اما این کارها بر نمیآید از من.

راستی که در دوره تیره و تاری زندگی میکنم.

در دوران آشوب به شهرها آمدم

زمانی که گرسنگی بیداد میکرد.

در زمان شورش به میان مردم آمدم

و به همراهشان فریاد زدم.

عمری که مرا داده شده بود

بر زمین چنین گذشت.

خوراکم را میان سنگرها خوردم

خوابم را کنار قاتلها خفتم

عشق را جدی نگرفتم

و به طبیعت دل ندادم

عمری که مرا داده شده بود

بر زمین چنین گذشت.

در روزگار من همه راهها به مرداب ختم میشدند

زبانم مرا به جلادان لو میداد

زورم زیاد نبود، اما امید داشتم

که برای زمامداران دردسر فراهم کنم!

عمری که مرا داده شده بود

بر زمین چنین گذشت.

توش و توان ما زیاد نبود

مقصد در دور دست بود

از دور دیده میشد اما

من آن را در دسترس نمیدیدم.

عمری که مرا داده شده بود

بر زمین چنین گذشت.

آهای آیندگان، شما که از دل توفانی بیرون میجهید

که ما را بلعیده است.

وقتی از ضعفهای ما حرف میزنید

یادتان باشد

از زمانه سخت ما هم چیزی بگویید.

به یاد آورید که ما بیش از کفشهامان کشور عوض کردیم.

و نومیدانه میدانهای جنگ را پشت سر گذاشتیم،

آنجا که ستم بود و اعتراضی نبود.

این را خوب میدانیم:

حتی نفرت از حقارت نیز

آدم را سنگدل میکند.

حتی خشم بر نابرابری هم

صدا را خشن میکند.

آخ، ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم

خود نتوانستیم مهربان باشیم.

اما شما وقتی به روزی رسیدید

که انسان یاور انسان بود

درباره ما

با رأفت داوری کنید!”

 

برگرفته ازکانال تلگرام حزب کارایران(توفان)

No automatic alt text available.

www.toufan.org

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر