۱۳۹۵ آبان ۳۰, یکشنبه

توفان شماره 200 ارگان مرکزی حزب کارایران آبان ماه 1395 منتشر شد

حزب توده ایران دارای دو دوره متفاوت تاریخی است – از میراث انقلابی آن دفاع کنیم، در حاشیه سفر وزیر اقتصاد آلمان به ایران، جایزه صلح نوبل آخرین پرده کودتای دست راستی در کلمبیا، و ابزارهای نفوذی استعماری امپریالیسم نظام مالی و اعتباری: مقالات توفان، شـماره 200 آبان ماه 1395ـ نوامبر سال 2016، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)

حزب توده دارای دو دوره تاریخی است، دوره ای که انقلابی بود، بر مارکسیسم لنینیسم اتکاء داشت و دروه ایکه رویزیونیسم را پذیرفت و به دست دراز شده شوروی ها در ایران بدل گشت و نوحه سرای رژیم جمهوری اسلامی گردید. حزب کار ایران (توفان) که به رهبری رفقا قاسمی و فروتن و همکاری و حمایت رفقا عباس سغائی و علی امیرخیزی از درون این مبارزه ایدئولوژیک بیرون آمد، به مارکسیسم لنینیسم وفادار ماند و فروپاشی آتی شوروی رویزیونیستی را پیشگوئی کرد. حال تنها این حزب است که وارث واقعی خدمات ارزنده و در عین حال اشتباهات جنبش کمونیستی ایران در گذشته می باشد. حزب رویزیونیستی کنونی که خود را حزب توده ایران می نامد کوچکترین خویشاوندی کمونیستی با گذشته پرافتخار این حزب ندارد. ماهیت یک حزب را نه بر اساس ملاکهای غیر مارکسیستی تعلق خاطر، سنت و عادت و دوستی شخصی، توسل به خاطرات و بازار گرمی یا بر اساس اعتقادات لحظه ای مردم، بلکه باید بر اساس ایدئولوژی و مشی سیاسی آن تعیین کرد. تغییر ماهیت یک حزب کمونیستی به تغییر ایدئولوژی و پذیرش نظریات رویزیونیستی که تبدیل به خطوط اساسی راهنمای حزب می­شود، مربوط است و نه به تغییر رهبری، برگذاری مرتب کنگره ­ها، تعداد و تعدد نشریات، تعداد اعضاء، تصاویر شهدا و قهرمانان کمونیست و نه رویزیونیست، تبلیغات دروغین و…از این منظر، حزب توده کنونی، یک حزب رویزیونیستی و ضد انقلابی است و باید این حزب را افشاء کرد تا کمونیستهای واقعی ایران فریب صحنه سازیها و بازیگری های وی را نخورند و بتوانند بدون احساسات با ملاکهای کمونیستی داوری کنند. این حزب کوچکترین قرابتی با مارکسیسم لنینیسم ندارد و رویزیونیسم دشمن کمونیسم است. تمام تحول شوروی سوسیالیستی به نابودی کامل آن شاهد این مدعاست. شناخت ماهیت این حزب در دوره دوم، دست نیروهای انقلابی را در راه تحقق سوسیالیسم و آزادی ایران باز می کند.

toufan1

حزب توده ایران دارای دو دوره متفاوت تاریخی است

از میراث انقلابی آن دفاع کنیم
دهم مهرماه 1320 روز بنیانگذاری حزب توده ایران، حزب ترازنوین طبقه کارگر ایران در 75 سال پیش است. در این روز کمونیستهای ایران که در درون حزب کمونیست ایران، و گروه 53 نفر فعالیت می کردند از اسارت بیغوله­های رضا شاهی آزاد شده  و همراه با جنبش جهانیِ انقلابی- ضد فاشیستی بر ضد بهیمیت فاشیسم، بر ضد امپریالیسم و در دفاع از جنبش جهانی کمونیستی به بنای سازمان مستقل سیاسی طبقه کارگر ایران برای حمایت از طبقه کارگر و زحمتکشان ایران، همت گماردند تا کار مبارزه برای کسب استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران، حمایت از خواستهای طبقه کارگر و زحمتکشان و مطالبات دموکراتیک خلقهای ایران را … به پیش برند. در مدت کوتاهی این حزب قادر شد، طبقه کارگر ایران را بسیج کند و اعتماد وی را به دست آورد و این طبقه انقلابی را برای نیل به ایرانی آزاد، مستقل و سوسیالیستی رهبری نماید. حزب توده ایران بخشی از جنبش کمونیستی جهانی و پیرو اندیشه انترناسیونالیسم پرولتری بود. حزب توده ایران به مثابه بزرگترین سازمان سیاسی در تاریخ ایران، موفق شد بزرگترین تشکل کارگری را در ایران به وجود آورد و روشنفکران مترقی ایران را به خود جلب کند و تحولی از نظر فکری و فرهنگی در عرصه ایرانِ عقب مانده ایجاد نماید، که انوار گرم آن چون خط سرخی در تمام تاریخ ایران تا به امروز تابان است. حزب توده ایران نماینده اندیشه های مدرن و مترقی در ایران بود، در ایران مذهبی و رجال سنتی عقب مانده، جسورانه برای تساوی حقوق اجتماعی زنان با مردان به مبارزه برخاست و زنان را به عرصه مبارزه اجتماعی کشانید و این در حالی بود که سایر نیروهای سیاسی به اسارت زنان صحه می گذاردند و یا از ترس مراجع مذهبی در مورد این تساوی حقوق سکوت می کردند. حزب توده ایران دروازه­های ایران را بر روی ادبیات و فرهنگ مترقی جهان باز کرد و نسلی را در عرصه هنری و فرهنگی پرورش داد که تاثیرات عظیم آن تا به امروز در هر خانه ای حس می شود. حزب توده ایران چند صد هزار کارگر ایران را در اتحادیه های کارگری متشکل نمود که ستون فقرات یک جامعه دموکراتیک و ضد امپریالیستی بودند. آنها از طریق حزب توده ایران به حقوق صنفی و سیاسی خویش پی بردند و به یک طبقه برای خود بدل شدند. آنها بر پرچم خود نوشتند: «کارگران ایران موثرترین نیروی مبارزه در راه تامین استقلال اقتصادی کشور ماست» و یا «ملت ایران خواهان آنست که دولت در برابر تهدیدات امپریالیسمِ متحد، ضعف نشان ندهد.» و یا «به کارگران خوزستان آزادی دهید تا دزدان دریائی را به دریا بریزند» و…
 
حزب توده ایران از آرمانهای کمونیسم حمایت می کرد و بسیاری از اعضاء قهرمانش نظیرآرسن آوانسیان، وارطان سالاخانیان، کوچک شوشتری، سرهنگ عزت ﷲ سیامک، سرهنگ محمد علی مبشری، عباس افراخته، منوچهر مختاری گلپایگانی، ارسطو سروشیان، هوشنگ انوشه و… در راه آزادی و استقلال ایران، در راه دفاع از کمونیسم جان دادند.
 
دراثر فعالیت حزب توده ایران سازمانهای صنفی به وجود آمدند و فرهنگ کتابخوانی، و بحث و نشستهای فرهنگی و هنری در تمام عرصه های جامعه ایران توسعه پیدا کرد. حزب توده ایران مبتکر سواد آموزی در ایران بود و کلاسهای اکابر برقرار کرد تا مردم بتوانند با آموزش زبان فارسی اسناد حزبی و نشریات تبلیغاتی حزب را مطالعه کنند. حزب توده ایران برای نخستین بار به خواستهای دهقانان که بیش از نیمی از جمعیت ایران را تشکیل می دادند، توجه کرد و فئودالیسم را به باد نقد گرفت و از جنبش ملی و دموکراتیک آذربایجان که حل مسئله ارضی را در دستور کار خود قرار داده و زمینهای فئودالها را در اختیار دهقانان قرار داده بود به حمایت برخاست. حزب توده ایران نخستین تشکلی بود که به قرارداد دارسی و شرکت استعماری نفت ایران و انگلیس که در خوزستان حکومت مستقل خودش را داشت اعتراض کرد و طبقه کارگر ایران را در خوزستان برضد این استعمارگران بسیج نمود و در 23 تیر 1325 مهر باطله را بر این شرکت زد بطوریکه استعمار انگلستان قادر نبود به همان وضع سابق به سرکوب کارگران و غارت منابع ملی ایران بپردازد و ناچار شد با مانوری جدید به میدان آید و به طرح پیشنهاد گس-گلشائیان متوسل شود تا استعمار بریتانیا را در ایران ادامه دهد. این حزب توده ایران بود که با شعار انحرافی استیفای حقوق مردم ایران از شرکت نفت استعماری مبارزه کرد، زیرا برای این شرکت غارتگر هرگز حقوقی قایل نبود و حقی برای آنها به رسمیت نمی شناخت تا با این شعاری که در بطن خویش حقی را هم برای شرکت استعماری نفت به رسمیت می شناخت و می خواست با آنها چانه زنی کند، موافق باشد. حزب توده ایران نیروی قدرتمند مبارزه برای استقلال ایران و همواره با بسیج طبقه کارگر و روشنفکران، مانع اساسی در راه تحقق دسیسه های امپریالیسم آمریکا در ایران بود که می خواست در حمایت ظاهری از قانون ملی کردن صنعت نفت، تنها سهم خویش را از بریتانیای تضعیف شده در جنگ بگیرد و سپس حکومت دکتر مصدق را که سرانجام در مقابله زیاده رویهای آمریکا مقاومت می کرد، سرنگون کند. حزب توده ایران تنها تشکل سیاسی ایران بود که دربار را مرکز دسیسه و فساد و توطئه های ضد ملی می دانست و خواهان سرنگونی این رژیم فاسد و دست نشانده بود. کارنامه این حزب مملو از خدمت به ملت ایران و طبقه کارگر ایران است و به همین دلیل نیز دشمنان ایران و دشمنان طبقاتی حزب توده ایران کینه عمیقی از این حزب به دل دارند و با جعل و تحریف در مورد این تاریخ پرافتخار می کوشند تاریخی جعلی برای این حزب بنویسند. بورژوازی امپریالیستی و حتی بورژوازی ملی ایران تمام نتایج عمیق اجتماعی فعالیت حزب توده ایران را از تاریخ ایران حذف می کنند و با پوشاندن نکات منفی فعالیت خویش و پاشاندن زهر اتهام نسبت به سازمان سیاسی طبقه کارگر ایران، می خواهند برای فعالیتهای خویش سرمایه جمع کنند و آنها را بزرگ  جلوه دهند. حزب توده ایران به علت این خدمات ارزنده همواره مورد هجوم ارتجاع ایران قرار داشت و در تمام طول سالهای 1320 تا کودتای 28 مرداد سال 1332 و بعد از کودتا همواره غیرقانونی بود و مورد ضرب و شتم، زندان و تبعید و اعدام قرار می گرفت.
 
چاقوکشان شمس قنات آبادی روحانی خالدار، چاقوکشان پان ایرانیستها، سومکائی­ها، آریائی­ها، حزب اللهی­های میدان بارفروشان، بسیاری توده ای­ها را به قتل رساندند. سرلشگر زاهدی وزیر کشور و سرلشگر بقائی وزیر شهربانی دستشان به خون توده ای ها آغشته بود و در حکومت نیز شرکت داشتند. عوامل فراماسیونری نظیر باقر کاظمی، همدستان صدارالاشراف، قوام و سپس حسین علاء نظیر مظفر بقائی، حسین مکی و سایرین در روزنامه شاهد، داد، اقدام و… مرتب بر ضد نظریات حزب توده ایران تبلیغ می کردند و به فرزندان قهرمان خلق ما لکه اتهام می چسباندند. نه عوامفریبی طبقه حاکمه ایران و جاسوسان سرشناس آنها، نه هجوم ایدئولوژیک و تبلیغاتی روحانیت ارتجاعی، نه تبلیغات دست راستی جبهه ملی ­ها، نه زندان، تبعید، شکنجه و اعدام توده­ای­ها، نتوانست کمر این حزب ترازنوین طبقه کارگر ایران را چه قبل و چه بعد از کودتا بشکند. تمام کسانی که تلاش کردند این کارنامه مثبت و کمونیستی حزب توده ایران را با افسانه هائی نظیر «اپورتونیسم تاریخی حزب توده ایران» به لجن بکشند، خودشان در لجنی که خلق نموده بودند، غرق شدند. تاریخ را نمی شود تحریف کرد، زیرا همیشه هستند کسانی که در بدترین شرایط این آتش را شعله ور می سازند و حفظ می کنند. حزبی که در مقابل این همه سختی ها مقاومت کرد، افسوس که نتوانست در مقابل غده سرطانی رویزیونیسم مقاومت کند و سرانجام با روی کار آمدن خروشچف در شوروی و برافراشتن پرچم ضد کمونیستی «مبارزه با کیش شخصیت استالین» به پذیرش خط مشی رویزیونیستی حزب رویزیونیستی اتحاد جماهیر شوروی تن در داد و به منجلاب رویزیونیسم سقوط کرد. زمانیکه حزب توده ایران مارکسیسم لنینیسم را به دور انداخت و سه اصل مسالمت آمیز خروشچفی را پذیرفت، از دیکتاتوری پرولتاریا رو برتافت و حزب تمام خلق را کعبه آمال خویش کرد و اصلاحات کاسیگین برای برهم زدن نقشه مندی اقتصاد سوسیالیستی را که به نظم زدائی و تمرکز زدائی منجر گشت پذیرفت، دیگر این حزب، حزب کمونیستی نبود. خصوصیت رویزیونیستها این است که در حرف به واژه مارکسیسم لنینیسم می آویزند، زیرا بیان عبارات برای بورژوازی ضرری ندارد، در حالیکه توسل به این واژه ها می توانند چهره رویزیونیستها را استتار کند وبرای گمراهی و عوامفریبی به کار رود. ولی آنها در عمل همه نظریات رویزیونیستی خروشچف را پذیرفتند و تا به امروز نیز به آن عمل می کنند. این حزب رویزیونیستی در بیان تاریخچه خود بر انشعاب در جنبش کمونیستی جهان و در حزب توده ایران سرپوش می گذارد، زیرا در غیر این صورت مجبوراست اعتراف کند که در این نبرد سهمگین ایدئولوژیک جهانی در کنار خروشچف و فرزندان خلفش نظیر گورباچف و یلتسین ایستاده بوده است. حزب توده دارای دو دوره تاریخی است، دوره ای که انقلابی بود، بر مارکسیسم لنینیسم اتکاء داشت و دروه ایکه رویزیونیسم را پذیرفت و به دست دراز شده شوروی ها در ایران بدل گشت و نوحه سرای رژیم جمهوری اسلامی گردید. حزب کار ایران (توفان) که به رهبری رفقا قاسمی و فروتن و همکاری و حمایت رفقا عباس سغائی و علی امیرخیزی از درون این مبارزه ایدئولوژیک بیرون آمد، به مارکسیسم لنینیسم وفادار ماند و فروپاشی آتی شوروی رویزیونیستی را پیشگوئی کرد. حال تنها این حزب است که وارث واقعی خدمات ارزنده و در عین حال اشتباهات جنبش کمونیستی ایران در گذشته می باشد. حزب رویزیونیستی کنونی که خود را حزب توده ایران می نامد کوچکترین خویشاوندی کمونیستی با گذشته پرافتخار این حزب ندارد. ماهیت یک حزب را نه بر اساس ملاکهای غیر مارکسیستی تعلق خاطر، سنت و عادت و دوستی شخصی، توسل به خاطرات و بازار گرمی یا بر اساس اعتقادات لحظه ای مردم، بلکه باید بر اساس ایدئولوژی و مشی سیاسی آن تعیین کرد. تغییر ماهیت یک حزب کمونیستی به تغییر ایدئولوژی و پذیرش نظریات رویزیونیستی که تبدیل به خطوط اساسی راهنمای حزب می­شود، مربوط است و نه به تغییر رهبری، برگذاری مرتب کنگره ­ها، تعداد و تعدد نشریات، تعداد اعضاء، تصاویر شهدا و قهرمانان کمونیست و نه رویزیونیست، تبلیغات دروغین و…
از این منظر، حزب توده کنونی، یک حزب رویزیونیستی و ضد انقلابی است و باید این حزب را افشاء کرد تا کمونیستهای واقعی ایران فریب صحنه سازیها و بازیگری های وی را نخورند و بتوانند بدون احساسات با ملاکهای کمونیستی داوری کنند. این حزب کوچکترین قرابتی با مارکسیسم لنینیسم ندارد و رویزیونیسم دشمن کمونیسم است. تمام تحول شوروی سوسیالیستی به نابودی کامل آن شاهد این مدعاست. شناخت ماهیت این حزب در دوره دوم، دست نیروهای انقلابی را در راه تحقق سوسیالیسم و آزادی ایران باز می کند.

***

امپریالیسم آلمان به جای داشتن زبان دراز، خوب است در مورد ارسال گازهای سمی به عراق برای کشتار سربازان ایرانی به پای میز محاکمه کشیده شود و به عنوان جنایتکار جنگی محکوم گردد. این بشار اسد نیست که گاز سمی به کار می برد، این امپریالیسم و حاکمیت بورژوازی امپریالیستی آلمان است که آنرا به کار برده و بعدا برای خدمت به حقوق بشر حاضر شده است «خرگوشهای آزمایشی ایرانی» را در بیمارستانهای خود مورد درمان و آنهم نه بطور رایگان قرار دهد. به نظر حزب ما استقرار روابط اقتصادی و انعقاد قراردادهای تجاری و اقتصادی حتی با ممالک امپریالیستی، باید بر اساس سود متقابل و احترام متقابل باشد. امپریالیسم آلمان اگر خیلی دلش برای حقوق بشر می سوزد خوب است در زمان انعقاد قراردادهای اقتصادی با دولت ایران به دستگاه فاسد ایران رشوه نپردازد و سبیل پاسداران و یا ماموران آنها را همانگونه که تا کنون می کرده است، چرب نکند. این کار از هزاران طومار دروغین حمایت از حقوق بشر بیشتر ارزش دارد. 
toufan1

در حاشیه سفر وزیر اقتصاد آلمان به ایران

 
زیگمار گابریل، وزیر اقتصاد آلمان روز دوشنبه ۱۲ مهر(سوم اکتبر) برای یک دیدار کاری دو روزه به تهران سفر کرد. ۱۲۰ تن از نمایندگان شرکتهای بزرگ چون زیمنس و فولکس واگن وی را همراهی کردند. حضور این تعداد نمایندگان شرکتهای بزرگ نشان از اشتهای کلان امپریالیسم آلمان دارد که بعد از محاصره اقتصادی و تحریمهای غیر قانونی بر ضد مردم ایران، بعد از خسارت فراوان به اقتصاد ایران، حال به عنوان تاجر وارد ایران شده و از این وضعیت ایجاد شده سودهای کلان ببرد. ولی بر سر راه این برنامه های اقتصادی موانع فراوانی به چشم می خورد.
1- مشکلات اقتصادی و مالی ناشی از تحریمها و تضاد با آمریکا
یکی از مشکلات بر سر راه این روابط، ادامه تحریمهای اقتصادی علیه ایران است. امپریالیستها که هرگز به وعده آنها نباید دل بست، سوگند خورده بودند که بعد از تسلیم شدن ایران در عرصه پژوهشهای هسته ای، به رفع تحریمها دست زنند. البته تحریمهای علیه ایران در سه سطح صورت گرفته بود. نخست تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل، بعد تحریمهای کنگره آمریکا و در مرحله آخر تحریمهای اتحادیه اروپا که همه آنها ضد بشری، غیرقانونی و ناقض منشور ملل متحد بودند. رفع تحریمهای کنونی عملا به رفع تحریمهای شورای امنیت و تا حدودی اروپا منجر شده است، ولی تحریمهای کنگره آمریکا بر ضد مردم میهن ما هنوز به قوت خود باقی بوده و عامل فشار و اخاذی این راهزن بین المللی علیه ایران و مردم جهان است. مشکل بانکی هنوز حل نشده است، زیرا بر نقل و انتقال ارز، امپریالیسم آمریکا نظارت دارد و مانع از آن است که ایران بتواند بهای کالاهای خریداری شده را بپردازد. به این جهت بانکهای جهانی علیرغم رفع تحریمها در استقرار مناسبات جدید با ایران تعلل می ورزند. معضل بانک‌ها در واقع پول است و به بیان دقیق‌تر ایجاد زمینه‌های «اعتماد بانک‌ها» است. مانع اصلی سرمایه‌گذاری بانک در ایران را هنوز باید در آمریکا جست که بر نظارت جریان پول در جهان سلطه انحصاری دارد. جالب آن است که بانکهای ممالک امپریالیستی از ترس تهدیدات و فشارهای آمریکائی، آن جسارت لازم را ندارند که با زبان قابل فهم و روشن صحبت کنند، بلکه عدم رفع تحریمهای غیرقانونی را علیرغم خیانت دولت جمهوری اسلامی به منافع مردم ایران در عرصه استفاده مسالمت آمیز از انرژی هسته ای، هنوز به گردن ایران می اندازند و مدعی اند:
اگرچه دولت آمریکا تمام تحریم‌ها علیه ایران را لغو کرده است، اما هیچ کس نمی‌داند که جمهوری اسلامی تا چه زمان به تعهدات خود در رابطه با توافق اتمی پایبند خواهد ماند. استدلالی از این مضحکتر وجود ندارد. اگر قراردادی منعقد شده و بر اساس آن درِ نیروگاههای هسته ای را بسته اند و مخاذن آب سنگین را با بتون زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی که دست دراز شده آمریکاست، پر کرده اند، دیگر چه جای بهانه ای برای رفع تحریمها باقی می ماند؟ از این گذشته، این طرفِ مقابل است که حتی پس از تسلیم ایران نیز حاضر نیست به تعهداتش عمل کند و به امضای خودش در زیر قرارداد مشترک احترام بگذارد.
البته این تحریمها علیه ایران به نحو غیر مستقیم شامل رقبای اقتصادی آمریکا نیز می شود و آنها را از تجارت با ایران باز می دارد. نشریات از قول منابع مطلع ایرانی نوشتند: «… دولت آمریکا برای فروش ۸۰ هواپیمای بوئینگ مجوز می‌دهد، ولی برای فروش ایرباس فقط ۱۰ هواپیما را مجوز داد.». و این نشانه خودسری و گردن کلفتی و اعمال فشار دولت آمریکاست.
به نقل از «دویچه وله» هم‌اکنون دبیر وزارت اقتصاد آلمان، ماتیاس ماشنیگ، به نمایندگی از سوی گابریل در حال گفت‌وگو با مقامات واشنگتن درباره شروط سختگیرانه دولت آمریکا در این زمینه است.
به همین دلیل بانک‌های بین‌المللی نسبت به سرمایه‌گذاری در ایران تعلل می‌کنند. و وزیر اقتصاد آلمان خیلی خوب می‌داند: بدون سرمایه‌گذاری مالی، معامله‌ای در کار نخواهد بود.
به همین جهت زیگمار گابریل، وزیر اقتصاد آلمان در تهران وعده داد که از آمریکا بخواهد مجازات هایش را علیه ایران کاهش بدهد.
یکی از کارشناسان ایرانی در این زمینه مشکلات را بر شمرده و چنین اظهار نظر کرد: «ما با ۴ مشکل اساسی روبرو هستیم. اولین مشکل تحریم‌هاست. در اروپا تحریم‌ها برداشته شده، ولی آمریکایی‌ها همه تحریم‌ها را برنداشته‌اند. مشکل دوم بیمه است که از طرف شرکت بیمه «هرمس» انجام می‌گرفت. ایران حدود ۲ میلیارد دلار به این شرکت بدهکاری داشت. زمانی که تحریم‌ها شروع شد یک و نیم میلیارد را پرداخت کردند، ولی ۵۰۰ میلیون را نپرداخته‌اند. ایران در ظرف ۴ هفته گذشته بدهی خود را به هرمس پرداخته و این مشکل را حل کرده است.» این کارشناس ایرانی ادامه داد: «مسئله سوم وام هست. شرکت‌هایی که برای فعالیت در ایران باید وام بدهند هنوز علاقه زیادی به دادن وام ندارند چون بیم دارند که دوباره این تحریم‌ها وضع شوند. مشکل چهارم تبادل و ترانسفر امور مالی بانک‌ها هست چون بانک‌های بزرگی چون «کومرتس بانک» در زمان تحریم‌ها اشتباه کردند و بخاطر همین(دور زدن تحریم‌ها) جریمه‌های سنگینی پرداختند و از آن زمان به بعد با دقت عمل می‌کنند.». از این توضیحات روشن می گردد که آمریکا به وعده های خودش عمل نکرده و این خلف وعده را نیز مجددا به گردن ایران انداخته و طبق معمول قصاص قبل از جنایت می کند و مجموعه نظام قضائی جهانی را واژگون می نماید.
 
2- نیازهای اقتصادی
حجم مناسبات تجاری ایران با آلمان در سال 2008 چهار میلیارد یورو بود که در سال 2015 به نصف رسید. حال باید این حجم به ده میلیارد یورو افزایش پیدا کند.
دولت ایران صدها هواپیما سفارش داده است، قصد دارد بانکهای ایران را مدرن کند، تولید انرژی را تغییر و تکامل دهد و لذا به صنایع مدرن و پیشرفته نیاز دارد تا دستگاههای فرسوده تولید را با آنها جایگزین نماید.
ایتالیا و فرانسه که زودتر از آلمانها جنبیدند بسیاری سفارشات کلان از جانب دولت ایران را به دست آوردند. در این میان سر دولت آلمان بی کلاه مانده است. مشگل اساسی را نیز خود دولت آلمان برای خودش در زیر فشار اسرائیل و آمریکا ایجاد کرد. آنها حتی بعد از حل مسئله هسته ای به نفع آمریکا و اسرائیل نیز حاضر نشدند بدون قید و شرط تحریمهای غیرقانونی علیه ایران را برطرف کنند و در یک سطح برابر، متکی بر احترام متقابل و به رسمیت شناختن حقوق طرفین با ایران وارد مذاکره و معامله گردند. مواضع سیاسی آلمان نشانه قلدری و بی حرمتی است و شانتاژ آنها بر ضد منافع ملی کشور ماست. اریک شوایتسر، رئیس اتاق بازرگانی و صنایع آلمان به دویچه وله گفته است: «ایران می‌خواهد تا سال ۲۰۲۰ یک بیلیون(۱۰۰۰ میلیارد) دلار در زیرساخت‌های خود سرمایه‌گذاری کند و ما باید در صحنه حضور داشته باشیم.»
از نظر شوایتسر نیازمندی‌های ایران بیش از این‌هاست: تأسیسات، ماشین‌آلات، زیرساخت‌های بیمارستان‌ها. به گفته او ایران پس از «خشکسالی» تحریم‌های بین‌المللی در واقع به همه چیز نیاز دارد.»
 
3-زورگوئی امپریالیسم آلمان و دخالت در امور داخلی ایران
خانم مرکل که از سینه چاکان صهیونیستها در آلمان است و تمام هم و غم خود را به کار برده تا اسرائیل را تا به دندان مسلح کند، بعد از رفع تحریمها، استقرار مناسبات تجاری با ایران را مشروط به رسمیت شناختن حق حیات اسرائیل از جانب رژیم جمهوری اسلامی کرد. جالب اینکه این امر مفهوم دیگری ندارد جز اینکه رژیم جمهوری اسلامی در ایران سرنگون شود. به این ترتیب دولت ایران باید حق حیات رژیم صهیونیستی و متجاوز و نژادپرست اسرائیل را که به اپوزیسیون خودفروخته ایران پول، خدمات فنی و اطلاعات می رساند به رسمیت شناخته و بر ضد خلق فلسطین وارد پیکار شود. این خواست دولت آلمان یک خواست سیاسی است که در توافقنامه لوزان و وین در مورد رفع تحریمها قید نشده است. این امر یک شرطِ من در آوردی و صهیونیستی است. خانم مرکل که از بزرگترین مدافعان صهیونیسم در اروپاست با این تعصب صهیونیستی(همسر ایشان یهودی است) خویش از قافله تجارت عقب ماند و جای خویش را به ایتالیا و فرانسه واگذار کرد که با چنین شرطی به میدان نیامدند. حال به نظر می رسد که تضاد منافع رقبا در آلمان خشم سرمایه داران را به جوش آورده و رهبر سوسیال دموکراتهای آلمان را وادار کرده است با همان کلمات خانم مرکل، ولی همراه با صدها کارشناس اقتصادی راهی ایران شود تا قراردادهای پر آب و نان ببندد. آقای گابریل در عین حال از شرکت ایران در جنگ بر ضد تروریستهای اروپائی(بخوانید داعش-توفان) که به عنوان مزدور و حدود 60 هزار نفر به سوریه از طریق ترکیه اعزام شده اند نیز معترض است و نقض حقوق ملل(سوریه-توفان) را بر اساس مصالح روز امپریالیسم جایز می داند. امپریالیسم آلمان از جنایتکاران تروریست در خاورمیانه تا کنون حمایت کرده و می کند. آنها تروریستها را با مداخله آشکار در اوکرائین مورد حمایت قرار می دهند و عربستان سعودی و قطر را بسیج می کنند تا در یمن با عملیات تروریستی میلیونها نفر را بکشند و آواره نمایند. نقش خود آنها در افغانستان تروریستی است. آنوقت این امپریالیسم که بعد از انقلاب به تعهداتش در ایران احترام نگذاشت و از بنای نیروگاه نیمه کاره هسته ای امتناع نمود و به صدام حسین گازهای سمی داد تا در جنگ علیه ایران و کردهای حلبچه به کار برد و صدها هزار کشته و معلول به جای بگذارد، حال به دولت ایران اندرز می دهد که در امور داخلی سوریه که متحد ایران در تمام دوران جنگ تحمیلی بوده است و دولتی قانونی و مشروع بوده و عضو سازمان ملل متحد می باشد، همکاری نکند. توانائی حمایت ناتو از داعش به انتها رسیده است و این درخواستها بیشتر بی شرمانه و از روی ناچاری است. نکته آخری که آلمانها طرح می کنند و طبیعتا برای خالی نبودن عریضه و آرایش حجم مبادلات تجاری با ایران است، اشاره به نقض مستمر حقوق بشر در ایران می باشد. اینکه در ایران حقوق بشر نقض می شود بر کسی پوشیده نیست. حتی خود رژیم جمهوری اسلامی نیز آنرا انکار نمی کند. در همین دو ماه پیش ویدئوی سخنرانی آقای منتظری در مورد اعدامهای غیر قانونی و غیر انسانی سالهای اواخر 60 خاطره این جنایات را در افکار مردم ایران زنده کرد. نیروهای انقلابی در ایران نه این کار را می بخشند و نه فراموش می کنند. ولی وقتی یک دولتی که خودش در تمام عرصه جهان مدافع نقض حقوق بشر و تروریسم بین الملل است در مصاف با جمهوری اسلامی ردای حقوق بشر به تن می کند، تنها موجب انزجار و چندش مردم از این همه ریاکاری می شود. این امر توهین به حقوق بشر است که از جانب آمریکا و ناتو هیچوقت مورد احترام نبوده و بی حرمتی نسبت به این حقوق است. امپریالیسم آلمان به جای داشتن زبان دراز، خوب است در مورد ارسال گازهای سمی به عراق برای کشتار سربازان ایرانی به پای میز محاکمه کشیده شود و به عنوان جنایتکار جنگی محکوم گردد. این بشار اسد نیست که گاز سمی به کار می برد، این امپریالیسم و حاکمیت بورژوازی امپریالیستی آلمان است که آنرا به کار برده و بعدا برای خدمت به حقوق بشر حاضر شده است «خرگوشهای آزمایشی ایرانی» را در بیمارستانهای خود مورد درمان و آنهم نه بطور رایگان قرار دهد.
به نظر حزب ما استقرار روابط اقتصادی و انعقاد قراردادهای تجاری و اقتصادی حتی با ممالک امپریالیستی، باید بر اساس سود متقابل و احترام متقابل باشد. امپریالیسم آلمان اگر خیلی دلش برای حقوق بشر می سوزد خوب است در زمان انعقاد قراردادهای اقتصادی با دولت ایران به دستگاه فاسد ایران رشوه نپردازد و سبیل پاسداران و یا ماموران آنها را همانگونه که تا کنون می کرده است، چرب نکند. این کار از هزاران طومار دروغین حمایت از حقوق بشر بیشتر ارزش دارد. 
***
تجربه سیاسی کنونی نشان می دهد که مذاکره با دشمن تنها با حفظ اسلحه و ادامه مبارزه ممکن است. نیروهای انقلابی هرگز نباید در میان هوادارانشان به توهم و سازش طبقاتی دامن زنند که در اثر مانورهای ارتجاع بی­روحیه می­شوند و با شکست مذاکرات به یاس و بدبینی دچار شده و به انزوا می رسند. دولت کوبا نیز اعتبار جهانی خود را در این عرصه، برای نزدیکی به آمریکا به بازی گرفت که این خود  از نتایج سحر است.
toufan1

جایزه صلح نوبل آخرین پرده کودتای دست راستی در کلمبیا

 
جایزه صلح نوبل 2016 به «خوان مانوئل سانتوس»(Juan Manuel Santos)، رئیس جمهور فعلی کلمبیا داده شد. کمیته نروژی جایزه صلح نوبل در اسلو در توضیح این تصمیمش ابراز داشت که وی: «برای تلاش مصممانه اش به خاطر پایان دادن به جنگ داخلی که بیش از نیم قرن طول کشیده است» این جایزه را دریافت می کند. دریافت این جایزه همراه با مخالفت «خلق» از طریق همه پرسی پیرامون توافقات دو جانبه با چریکهای «فارک»(FARC)، پیروزی بزرگی برای ارتجاع کلمبیا و شکستی سخت برای چریکهای فریب خورده فارک و پادرمیانی ساده­لوحانه کوبا، ونزوئلا و شیلی محسوب می شود.
رئیس کمیته نوبل آقای «کاچی کولمن فایو»(Kaci Kullmann Five) که جایزه صلح به آقای «سانتوس» را بعد از اعلام نتیجه منفی همه پرسی و رد توافقات دو جانبه با چریکها، از طرف «خلق» کلمبیا اعلام می کرد و این خود نشانه شکست تلاشهای صلح بود،  برای دلداری چریکهای «فارک» و دست به سر کردن آنها اعلام داشت که این جایزه تشویقی برای نجات دادن روند صلح در کلمبیاست. به سخن دیگر هنوز صلحی صورت نگرفته است و مذاکره تا ابد ادامه دارد و منتظر باشید تا در زیر پایتان علف سبز شود و مبادا به عملیات شتابزده و بدون تعقل دست بزنید تا روند صلح به خطر افتد!!؟؟
به این ترتیب پرده آخر نمایشنامه جنگ داخلی افتاد و نیروهای چریکی از همه جا مانده و رانده، نه راه پس دارند و نه راه پیش.
درگیری‌های نظامی «فارک» و نیروهای دولتی کلمبیا از جمله جوخه های مرگ از سال ۱۹۶۴ تاکنون بیش از ۲۲۰ هزار کشته در بر داشته است. همچنین در این مدت بیش از پنج میلیون نفر آواره شده، ٢٥هزار نفر ناپدید و ٣٠هزار نفر ربوده شده اند. روزنامه شرق در مورد مضمون این توافقنامه می نویسد: «توافق صلح همچنین شامل بندهایی است که با هدف رفع‌ورجوع معضلات ریشه‌ای و تاریخی مسبب جنگ تنظیم شده‌اند. بنابر توافق حاصله، با قانونی‌شدن مشارکت سیاسی شورشیان فارک، این مجراهای دموکراتیک خواهند بود که از این پس به‌جای مقاومت مسلحانه، عرصه اظهار وجود سیاسی این گروه خواهند شد. فارک نه‌ تنها در دو دوره آتی انتخاباتی در هر دو مجلس سنا و نمایندگان دارای پنج کرسی خواهد بود، بلکه پس از آن نیز می‌تواند به‌طور عادی وارد عرصه رقابت‌های انتخاباتی شود. این توافق‌نامه همچنین دولت کلمبیا را موظف می‌کند تا با سرمایه‌گذاری گسترده در بخش توسعه اقتصادی روستایی، به کاهش شکاف موجود بین نرخ رشد اقتصادی متمرکز در شهرها و نرخ فقری که دهه‌هاست به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های کلیدی ایدئولوژی مارکسیستی شورشیان، دامن‌گیر روستانشینان و دهقانان کلمبیایی شده، یاری رساند. …. از طرف دیگر، بند چهارم توافق‌نامه نیز روند دامن‌زدن به خشونت‌ها، فساد و بی‌ثباتی که نتیجه مبارزه قهرآمیز دولت با مواد مخدر بوده را تغییر خواهد داد. دولت به‌جای مجازات کشتکاران کوکائین، درصدد خواهد بود تا با سرمایه‌گذاری در دانه‌های جایگزین، همچون کاکائو و قهوه، انگیزه‌های اقتصادی کشاورزان روستایی را تغییر دهد. از محورهای دیگر این توافق‌نامه، رسیدگی به درد و رنج قربانیان منازعات بر مبنای چارچوب عدالت ترمیمی است؛ چارچوبی که شدت مجازات آن دست اعضای فارک را که مرتکب جنایاتی فجیع شده‌اند، بر مبنای راست‌گویی آنان می‌سنجد؛ آنانی که به‌سرعت پا پیش گذاشته و با صداقت درباره اقداماتشان سخن بگویند، صرفا رفت‌وآمدهایشان با محدودیت‌هایی روبه‌رو خواهد شد؛ در غیر این صورت، باید برای مدت‌ زمانی طولانی راهی زندان شوند. «. در واقع مانند این است که چریکها باید در همه موارد پاسخگو باشند و در این توافقنامه بر صندلی اتهام نشسته اند و باید طلب مغفرت نمایند.
این چریکها در مذاکرات دو جانبه با آقای «سانتوس» در توافقنامه خویش حتی تا به جائی پیش رفتند که ملتمسانه از رژیم حاکم تقاضای عفو، دادن شغل به آنها، قرار منع صدور تعقیب طلبیدند و اعتراف کردند که باید دادگاههای ویژه تشکیل شود که به «جنایات جنگی همه طرفها رسیدگی کند». به این ترتیب چریکها پذیرفتند که در عرض این 50 سال به جنایات جنگی دست زده اند که باید در مقابل دادگاه پاسخگوی آن باشند. این اعترافات همان تبلیغات شوم ارتجاع حاکم است که با کشتار مردم عادی توسط جوخه های مرگ، این عملیات را به پای چریکها می نوشت. این توافق در واقع تبرئه جنایات هیات حاکمه کلمبیاست. این سیاست «همه گناهکاریم» ماهیت مبارزه انقلابی چریکها را نیز به زیر پرسش می برد که برای منافع خلق مبارزه می کردند. آنچه را که رژیم حاکم جنایت محسوب می کند، نمی تواند از منظر طبقاتی و منافع خلق جنایت باشد. مرتکبان جنایت کسانی هستند که قدرت سیاسی را به دست دارند و از نیروی عظیم نظامی، دستگاه انتظامات و دادگاه ها برخوردارند و آنرا علیه مردم تا کنون به­کار برده­اند.
در این مانور اخیر، «خلق» کلمبیا در یک همه پرسی «دموکراتیک» حرف آخر را زده است و چریکها را به عنوان گناهکار و جنایتکار ارزیابی نموده است. در این مانور و نمایشنامه حساب شده، مسئولان همه این جنایات را در گذشته به گردن سازمانهای چریکی انداخته اند.
پرده اول نمایشنامه مذاکرات طولانی میان رئیس دولت کلمبیا با رهبران سازمان چریکی «فارک» بود که در کوبا با پا در میانی رائول کاسترو و سرمایه گذاری از اعتبار انقلاب کوبا به انجام می رسید.
همین گام نخست که چریکها از موضع ضعف و ناچاری به این مذاکرات تن در دادند اساس شکست آنها را در برداشت. یک جریان سیاسی جدی و عاقل می داند که نتیجه مذاکراتی که میان طرفین درگیر بر روی کاغذ می آید و مورد توافق طرفین است باید در همانجا و در همان وقت به عنوان تصمیم قطعی از جانب طرفین مورد تائید و تصویب قرار گرفته و دارای اعتبار و سندیت بوده و بر اساس آن عمل شود. ولی چریکهای «فارک» فرجام کار را نه به اراده خود و طرف مقابل، بلکه به اراده «خلق» محول کردند که در زیر فشار استبداد و ترور حاکم و تبلیغات ضد کمونیستی هیستریک و یکطرفه، قادر نبوده است تا کنون اراده خویش را به کرسی بنشاند. رای دادن به همه پرسی و گره زدن سرنوشت خود به یک همه پرسی در شرایط نابرابر و غیر دموکراتیک نشانه یاس و تسلیم و استیصال این سازمانهاست. از این به بعد این چریکها با «خلق» طرف هستند و نه با حاکمیت تروریست کلمبیا. «سانتوس» در تفسیر رای همه پرسی با مسرت در حالی که جایزه صلح را در دست داشت اعلام کرد تفسیر من این است که :»ما باید استقامت کنیم تا این جنگ به پایان برسد… وی این جایزه را از جانب همه مردم کلمبیا می پذیرد». وی می دانست که ارتجاع کلمبیا برنده جنگ است. رهبر چریکهای «فارک» سرفرمانده «تیمولئو خیمنس»(Timoleón Jiménez) به «سانتوس» تبریک گفت و نماینده «فارک» در هیات نمایندگی مذاکرات در کوبا اظهار داشت: «ما امیدواریم که جایزه صلح نوبل به رئیس جمهور «سانتوس» نیرو بدهد تا به قرارداد روح دمیده و به همه مردم کلمبیا کرامتشان را بازگرداند.».
همین اعطای جایزه نوبل به یک طرف قرارداد صلح و نه به هر دو طرف، خود حاکی از ماهیت دسیسه گرانه این نمایش است. ارتجاع جهانی، رئیس جمهور کلمبیا را بانی صلح می داند و رئیس چریکهارا مسئول جنگ و «تبهکاری» و متاسفانه چریکها هم به این دروغ صحه می گذارند.
«طبیعی است» رئیس جمهور کلمبیا که «منتخب» مردم است باید به رای مردم کلمبیا احترام بگذارد و لذا نمی تواند نسبت به قراردادی که در یک همه پرسی رد شده است، وفادار بماند و لذا در تاریخ 31 ماه اکتبر این قرار داد دو جانبه و آتش بس از نظر رئیس جمهور کلمبیا به پایان می رسد و وی تلاش می کند با چریکها به «مقررات و توافقات» جدیدی برسد!!؟؟. آقای سرفرمانده «تیمولئو خیمنس» این پرسش را مطرح کرده است که آیا جنگ ادامه پیدا می کند؟  و «میلنا ریس»(Milena Reyes)، یکی از اعضای هیئت نمایندگی «فارک» در مذاکرات صلح در هاوانا، می پرسد: «آیا لبخند ما دوباره از چهره ما برطرف می­شود ؟ بعد چه می­شود؟ «. و واقعا چنین پرسشی چقدر کودکانه و نشانه استیصال است. سرفرمانده منتظر تصمیمات رئیس جمهور نشسته است و خودش اساسا سیاست و تصور و دورنمائی در این مبارزه ندارد و به همین جهت نیز ابتکار عمل را به دست دشمن داده و منتظر وعده های سرخرمن است. حال کشتار چریکها اعتبار «خلقی» و «قانونی» نیز به دست آورده است.
رئیس جمهور که ابتکار عمل را در دست دارد و وکالت «خلق» را بر پیشانی نوشته است، اعلام کرد که باید با برندگان همه پرسی که نیروهای افراطی دست راستی و همدستان قدیمی و فعلی خود وی هستند به مذاکره بنشیند و نظریات «اکثریت» را جویا شود و آنوقت نظریات آنها را در نظر بگیرد و وارد قرارداد جدید کند و دوباره قرارداد را به رای همه گانی بگذارد. این بازی تا آخر ادامه دارد. این نیروهای دست راستی افراطی کسان دیگری نیستند بجز رئیس جمهور قبلی که رئیس جمهور کنونی وزیر جنگ وی بوده است. رئیس جمهور قبلی آقای «آلوارو اوریبه»(Álvaro Uribe) بود که از سال 1995 تا 1997 به عنوان فرماندار در «آنتیوکیا»(Antioquia) حکومت می­کرد و در 2002 تا 2010 رئیس جمهور کلمبیا بود. وی مبتکر ایجاد جوخه های مرگ در کلمبیا است که بدون هیچ زمینه حقوقی و قانونی ایجاد شده بود و وظیفه داشت همه مخالفان و افراد مظنون را همراه با خانواده های آنها قتل عام کند. این ارتش مافیائی ده­ها هزار مردم غیر نظامی را به قتل رسانید. هنوز که هنوز است در منطقه «آنتیوکیا» گورهای دستجمعی از مردم عادی غیر نظامی پیدا می شوند که به دست سربازان و  جوخه های مرگ به قتل رسیده و با دست قاتلان دولتی، به لباس ارتش چریکها ملبس شده و به گورهای دستجمعی پرتاب شده اند. مسبب و مشوق این جنایات آقای «آلوارو اوریبه» بود به این طریق که برای هر کشته چریک پاداش نقدی پرداخت کرده و قاتلانِ آنها را ارتقاء درجه می داد. این امر دست جوخه های مرگ را در بالا بردن آمار کشته ها از طریق نابودی مردم عادی به نام چریک و اخاذی بیشتر باز می گذاشت. وی فورا بعد از انتخابش به ریاست جمهوری مناطق جنگی ویژه به وجود آورد که رسما آنها را «مناطق توانبخشی و ثبات» می نامید. در اثر این سیاست مناطق بزرگی به زیر سلطه نظامیان در آمدند. کار به جائی رسید که حتی سازمان عفو بین الملل نیز به صدا در آمده و از این مناطق به عنوان «آزمایشگاههای جنگی» نام برد که در آن مردم غیر نظامی را دشمن خود می­شمردند و فعالان اجتماعی، مدنی و سندیکائی را نابود می­کردند. وزیر دفاع(بخوانید جنگ) آقای «آلوارو اوربیه» در سالهای 2006 تا 2009 همین برنده اخیر جایزه صلح نوبل، آقای «خوان ساموئل سانتوس» بود که همه این عملیات را با دست خودش انجام می داد. وی مدتها بعد از «پیروزی» در این جنایات با سری افکنده و قیافه ­ای محزون در مقابل فشار افکار عمومی، اعلام کرد که این مواردِ رویداده، بسیار نادر بوده است. ناگفته نماند که تعداد این موارد نادر 3000 عدد است. هوگو چاوز رئیس جمهور ونزوئلا به وی لقب جنایتکار جنگی داد و وی در کشور اکوادور به علت چندین اقدامات جنایتکارانه مورد تعقیب قضائی است. وی حتی به عنوان وزیر جنگ برای نابودی چریکهای فارک به کشور مجاورش برخلاف منشور ملل متحد، با هواپیما حمله کرد و اردوگاههای چریکها را بمباران نمود. و در این میان بسیاری از همکارانش در دولت قبل، به عنوان فاسد و رشوه خوار، غاصبان زمین، همدستی با جوخه های مرگ بر صندلی اتهام نشسته اند. اینکه «اوربیه» و «سانتوس» هنوز راست راست راه می روند، مدیون حق مصونیت خویش می باشند.
تجربه سیاسی کنونی نشان می دهد که مذاکره با دشمن تنها با حفظ اسلحه و ادامه مبارزه ممکن است. نیروهای انقلابی هرگز نباید در میان هوادارانشان به توهم و سازش طبقاتی دامن زنند که در اثر مانورهای ارتجاع بی­روحیه می­شوند و با شکست مذاکرات به یاس و بدبینی دچار شده و به انزوا می رسند. دولت کوبا نیز اعتبار جهانی خود را در این عرصه، برای نزدیکی به آمریکا به بازی گرفت که این خود  از نتایج سحر است.
***
امپریالیسم آمریکا از طریق نظارت بر مبادلات ارزی و مالی با شیوه های مدرن ارتباطی و دیجیتال، نبض اقتصاد و گردش پول را در دست می گیرند و رقبا را از میدان بدر می کنند. امپریالیستها سویفت(SWIFT) را که به مفهوم «انجمن برای ارتباطات مالی سراسری جهانی بین بانکی» است، در ماه مه ۱۹۷۳ میلادی توسط ۲۳۹ بانک از پانزده کشور اروپایی و آمریکای شمالی با این ادعا که روشهای ارتباطی غیر استاندارد کاغذی و یا از طریق نمابر را در سطح بین‌المللی با یک روش استاندارد شده جهانی بدل نمایند، راه اندازی کردند. در حال حاضر هزاران بانک و موسسه جهانی به تدریج به این انجمن که مرکزش در کشور بلژیک است و منبطق بر قوانین بلژیک عمل می کند، پیوسته اند. سامان سویفت از طریق مراکزی که نامش SAP است از طریق سیستم ماهواره ای با استفاده از نرم افزارهای مشکوک به تبادل اطلاعات مالی از جمله ارسال و دریافت هرگونه پیام ارزی در بین واحدهای ارزی بانکهای داخل کشورها و بانکهای خارج از کشورها مربوط می شوند. این سیستم از طریق نرم افزارهای مشکوک تمام عملیات ارزی در سطح جهانی را مورد نظارت و جاسوسی قرار داده و میان آنها همآهنگی ایجاد می کند. با افشاءگری های ادوارد اسنودن روشن شد که سازمان جاسوسی آمریکا از طریق نقل و انتقال بانکی و ارزی و مالی و کنترل حسابهای افراد، شرکتها و دولتها، شریان گردش مالی و توانائی های اقتصادی آنها را در دست دارد و هر روز اراده کرد می تواند مانع جریان خون مالی در این شریانها گردد و کشورهای مزاحم را از تجارت در بازارهای جهان محروم کرده و به محاصره اقتصادی بکشاند. امپریالیسم آمریکا از طریق این نظام نرم افزاری مالی جهانی ایران را به شدت تحت فشار قرار داد و هر بانکی که با ایران معامله تجاری و مالی داشت مورد پیگرد قضائی در آمریکا قرار گرفت. امپریالیسم آمریکا در کنار کنترل نظام سویفت، نظامی نیز از کارتهای اعتباری به وجود آورده است که معاملات روزانه مردم جهان را نیز تحت نظر دارد. این کنسرنها تنها به اعتبار موقعیت اقتصادی و اجتماعی که دارند با پول مفت که از کارمزد تجارت و استفاده از کارتهای اعتباری به دست می آورند، موسسات عظیم اقتصادی برای نظارت بر سامان مالی-پلیسی ایجاد کرده اند. نظام استبدادی مالی آنها نامرئی و تحمیل داوطلبانه به همه مردم جهان است. این شرکتها بر اساس این توانائی ها که کسب می کنند می توانند راه سدجوع مردم و مخالفان را مستقیما ببندند و آنها را «بی ضرر» نمایند.
toufan1

مستخرجی از گزارش سیاسی حزب کار ایران(توفان) به کنگره پنجم حزب کار ایران. بخش نخست-اوضاع جهان

ابزارهای نفوذی استعماری امپریالیسم نظام مالی و اعتباری
 
امپریالیسم آمریکا از طریق نظارت بر مبادلات ارزی و مالی با شیوه های مدرن ارتباطی و دیجیتال، نبض اقتصاد و گردش پول را در دست می گیرند و رقبا را از میدان بدر می کنند. امپریالیستها سویفت(SWIFT) را که به مفهوم «انجمن برای ارتباطات مالی سراسری جهانی بین بانکی» است، در ماه مه ۱۹۷۳ میلادی توسط ۲۳۹ بانک از پانزده کشور اروپایی و آمریکای شمالی با این ادعا که روشهای ارتباطی غیر استاندارد کاغذی و یا از طریق نمابر را در سطح بین‌المللی با یک روش استاندارد شده جهانی بدل نمایند، راه اندازی کردند. در حال حاضر هزاران بانک و موسسه جهانی به تدریج به این انجمن که مرکزش در کشور بلژیک است و منبطق بر قوانین بلژیک عمل می کند، پیوسته اند. سامان سویفت از طریق مراکزی که نامش SAP است از طریق سیستم ماهواره ای با استفاده از نرم افزارهای مشکوک به تبادل اطلاعات مالی از جمله ارسال و دریافت هرگونه پیام ارزی در بین واحدهای ارزی بانکهای داخل کشورها و بانکهای خارج از کشورها مربوط می شوند. این سیستم از طریق نرم افزارهای مشکوک تمام عملیات ارزی در سطح جهانی را مورد نظارت و جاسوسی قرار داده و میان آنها همآهنگی ایجاد می کند. با افشاءگری های ادوارد اسنودن روشن شد که سازمان جاسوسی آمریکا از طریق نقل و انتقال بانکی و ارزی و مالی و کنترل حسابهای افراد، شرکتها و دولتها، شریان گردش مالی و توانائی های اقتصادی آنها را در دست دارد و هر روز اراده کرد می تواند مانع جریان خون مالی در این شریانها گردد و کشورهای مزاحم را از تجارت در بازارهای جهان محروم کرده و به محاصره اقتصادی بکشاند. امپریالیسم آمریکا از طریق این نظام نرم افزاری مالی جهانی ایران را به شدت تحت فشار قرار داد و هر بانکی که با ایران معامله تجاری و مالی داشت مورد پیگرد قضائی در آمریکا قرار گرفت. امپریالیسم آمریکا در کنار کنترل نظام سویفت، نظامی نیز از کارتهای اعتباری به وجود آورده است که معاملات روزانه مردم جهان را نیز تحت نظر دارد. این کنسرنها تنها به اعتبار موقعیت اقتصادی و اجتماعی که دارند با پول مفت که از کارمزد تجارت و استفاده از کارتهای اعتباری به دست می آورند، موسسات عظیم اقتصادی برای نظارت بر سامان مالی-پلیسی ایجاد کرده اند. نظام استبدادی مالی آنها نامرئی و تحمیل داوطلبانه به همه مردم جهان است. این شرکتها بر اساس این توانائی ها که کسب می کنند می توانند راه سدجوع مردم و مخالفان را مستقیما ببندند و آنها را «بی ضرر» نمایند. در مقابله با این اقدامات اسارت آور جنبشهای خرده بورژوائی «آکوپا»(جنبش ضد وال استریت) به وجود آمد که با کوته فکری و استیصال، تحت عنوان تحریم کارتهای اعتباری و عدم سپردن پول به بانکها و اختراع ورقه های کوپنی برای مبادله خدمات، افکار مردم را با راه حلهای بی سرانجام خویش و دعوت به گذشته، به گمراهی می کشیدند و عملا راه حل قطعی برای قطع این بند اسارت آمیز  ارائه نمی دادند.
 
 در عرصه قضائی و حقوقی
امپریالیسم آمریکا برای ایجاد فشار به کشورها از ابزار شورای امنیت سازمان ملل متحد استفاده می کند. آنها قطعنامه هائی را در آنجا با زورِ تطمیع و تهدید و یا تبانی به تصویب می رسانند که در مغایرت کامل با حقوق انسانها و دول قرار دارد و ناقض منشور ملل متحد است. اعضاء موقت شورای امنیت همیشه در زیر فشار این تهدیدات قرار دارند. این کشورها شاهد سرنوشت عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و ایران بوده اند و لحن تهدیدآمیز امپریالیسم آمریکا را جدی می گیرند. در عرصه هائی که با وتوی امپریالیستهای روسیه و چین روبرو شوند از ابزار دیگری که مصوبات کنگره آمریکاست استفاده می کنند و به ممالک جهان فشار می آورند که این مصوبات کنگره آمریکا و نظام قضائی آنرا به رسمیت بشناسند و تابع آن شوند. در غیر این صورت با مجازاتهای اقتصادی و یا محدویتهای فراوانی برای تجارت در بازار آمریکا روبرو می شوند.
 
این یکی از روشهای استعماری و فشار و تهدید امپریالیسم آمریکاست که در این اواخر بسیار به آن متوسل شده است. وضع طوری است که امپریالیسم آمریکا این تهدیدات را در مورد سایر ممالک امپریالیستی نیز بکار برده و آنها را تابع تصمیمات کنگره آمریکا می کند.
 
کنگره آمریکا بتدریج نقش قانون گزار جهانی و دستگاه جهانی قضائی را ایفاء می کند که تهدیدی برای بشریت و جایگزینی برای سازمان ملل متحد است.
امپریالیستهای اروپائی نیز دادگاه کیفری جهانی در لاهه را به ابزار اعمال نفوذ و تهدید خویش بدل کرده اند و هر جا بخواهند مخالفی را از سر راه بردارند به اتهامات جعلی و تصمیمات ناعادلانه این دیوان داوری جهانی توسل می جویند. تصمیمات این دیوان داوری بقدری مسخره و گزینشی و گرایشی است که رهبران ممالک آفریقائی به تمسخر بارها بیان کرده اند که این دادگاه را فقط برای محاکمه رهبران ممالک آفریقائی اختراع کرده اند. در این دادگاه جنایتکاران جنگی نظیر نتانیاهوی صهیونیست هرگز محاکمه نخواهند شد.
بر گرفته از توفان شـماره 200 آبان ماه  1395ـ نوامبر سال 2016، ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
toufan@toufan.org
لینک چند وبلاگ حزبی
……………………..
 وبلاگ توفان قاسمی
وبلاگ ظفرسرخ
 وبلاگ کارگر آگاه
  سایت کتابخانه اینترنتی توفان
 سایت آرشیو نشریات توفان
 توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
***

در شماره 200 توفان ارگان مرکزی مقالات زیر را می خوانید:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر