۱۳۹۱ تیر ۲۰, سه‌شنبه


فاجعهﻯ کودکان، این صاحبان و سازندگان آینده


روز ۲۳ خرداد ماه گذشته (۱۲ ژوئن)، در "روز جهانی مبارزه با کار کودک"، خبرگزاریﮬﺎﻯ مختلف با استناد به منابع سازمان ملل متحد گزارش دادند که:


» ۲۱۵ میلیون کودک در جهان کار می کنند و بیش از ۵ میلیون کودک نیز در تجارت سکس مورد سوءاستفاده واقع می شوند. «.


قبل از هر صحبتی تأکید مؤکد لازم است که آمارهای رسمی، بخصوص آمار سازمان ملل متحد که بر اساس منابع رسمی دولتﮬﺎ جمع آوری و تنظیم می شوند، به هیچ وجه و به طور کلی، قابل اعتماد نیستند و نمی توانند بیانگر واقعیتﮬﺎﻯ جوامع انسانی موجود باشند. شاهد انکار ناپذیر این مدعا، این که هر انسانی در محیط زندگی و یا کار خود، اگر نگوئیم دهﮬﺎ، حداقل چندین کودک کار، خیابانی و بی پناه را می شناسد که نامشان در هیچ دفتر آماری ثبت نشده است. با این وجود، اگر حتی آمارهای رسمی را به عنوان منبع پایه بپذیریم، باز هم نتایج به شدت تکاندهندهﺍﻯ به دست می آید و برای ارائهﻯ تصویر روشن و ملموس تر، باید گفت که همین رقم مجموعاً ۲۲۰ میلیون کودک مشغول به کارمزدوری و گرفتار در عرصهﻯ تجارت سکس، با کل جمعیت سه کشور اروپائی آلمان، انگلستان و فرانسه برابر است.


بر اساس همین ادعای آماری کاملاًً غیرواقعی سازمان ملل متحد، می توان گفت که، در حدود یک چهارم، یعنی، در حدود ۱ و نیم میلیارد نفر از جمعیت بیش از ۶ میلیارد نفری جمعیت انسانی جهان را کودکان، این صاحبان و سازندگان آینده تشکیل می دهند که از هر ۶ کودک، یک نفر آن کار می کند و از هر ۳۰۰ کودک، یک کودک قربانی تجارت سکس می شود.


هر گاه فاجعهﻯ کودکان به همین میزان و به همین موارد ختم می شد، باز جای شکرش باقی بود. چرا که واقعیت فاجعهﻯ کودکان در نظام غیرانسانی سرمایهﺪاری به مراتب عمیق تر و هولناک تر از این آمارها و ادعاهاست. بعید نیست که وخامت هر سال از سال پیش اوضاع کودکان جهان مهم ترین دلیل نامگذاری روز ۱۲ ژوئن از سوی سازمان جهانی کار بنام "روز جهانی مبارزه با کار کودک" در سال ۲۰۰۲، بوده باشد. زیرا، همهﻯ شواهد گواهی از آن می دهند که اوضاع کودکان جهان، به ویژه طی دو دههﻯ اخیر، توأم با تغییر و تحولات بنیادی اوضاع جهان به نفع نظام غیرانسانی سرمایهﺪاری، دستخوش تغییرات شدیداً فاجعه باری گردیده و همرا ه با تعمیق و گسترش بحران ساختاری سرمایهﺪاری، بر دامنهﻯ وخامت آن نیز رفته رفته افزوده می شود.


توجه داشته باشید که بنا به اعتراف مادلن اولبرایت، وزیر خارجهﻯ اسبق امپریالیسم آمریکا، تنها در عراق، در اثر اجرای تحریمﮬﺎﻯ سازمان ملل متحد تا زمان اشغال این کشور از سوی امپریالیستﮬﺎﻯ آمریکا و انگلیس در سال ۲۰۰۳، بیش از ۶۰۰ هزار کودک عراقی در اثر سوءتغذیه و کمبود دارو، جان باختند.


در کشورهای پیشرفتهﻯ سرمایهﺪاری، بخصوص اروپا و آمریکا، کودکان نه به عنوان صاحبان و آینده سازان، بلکه به عنوان مهم ترین ابزار برای تأمین منافع تاجران و دلالان بازار سکس و فروشندگان اعضای بدن انسان، مدیران مافیای گدائی و قاچاق مواد مخدر، جنگسالاران و جنایتکاران سازمانیافته مورد سوءاستفاده واقع می شوند. در اغلب کشورهای کمتر رشد یافته، بخصوص، در کشورهای آفریقائی قریب نیمی از کودکان در اثر فقر و سوءتغذیه تحمیلی غرب و بیماری صادراتی ایدز، قبل از رسیدن به سن پنج سالگی می میرند. در کشورهائی مثل ایران، پاکستان، هند شمار کودکان کار و بیخانمان سر به میلیونﮬﺎ می زند. در کشورهای جنوب شرقی آسیا مثل فیلیپین و تایلند که در تقسیم کار بینﺍلمللی به مراکز عیاشی تبدیل شدهﺍند، کودکان "لذیذترین طعمه"ﻯ عیاشان بیمار به شمار می روند. در مناطق جنگی، مثل افغانستان، عراق، سومالی، لیبی، همواره در فلسطین و در حال حاضر در سوریه و غیره، گروهﮬﺎﻯ تروریستی تحت فرمان غرب، کودکان را به مزدوری می گیرند، اجیر می کنند و در عین حال، با قتل عام کودکان در شرایط جنگی، با حمایت گستردهﻯ رسانهﮬﺎﻯ امپریالیستی، علیهﻯ رژیمﮬﺎﻯ حاکم، تبلیغات سوء راه می اندازند. فراموش نمی کنیم که اکثریت قریب به اتفاق هزاران مقتول بمباران ۳۳ روزهﻯ لبنان و ۲۲ روزهﻯ نوار غزه توسط صهیونیسم اسرائیل را کودکان، زنان و پیران تشکیل می دادند. بر اساس گزارشات مختلف، در طول جنگﮬﺎﻯ استعماری نزدیک به یک و نیم دههﻯ اخیر، یعنی از آغاز جنگﮬﺎﻯ بالکان به این سو، بیش از ۲ ﻣﯿﻠﯿﻮن ﮐﻮدک کشته شده و نیز، آمار کودکان مجروح و ﻣﻌﻠﻮل به ۳- ۴ برابر تعداد مقتولین سر می زند. شمار ﮐﻮدکان ﯾﺘﯿﻢ تنها در عراق پس از اشغال این کشور در سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۸، که مهر و محبت والدین محروم شدند، از مرز چهار میلیون کودک گذشته بود و تعداد کودکان ﺑﯽﺧﺎﻧﻤﺎن و فراری از مناطق جنگی مقیم اردوگاهﮬﺎﻯ پناهندگان، به تدریج به حوالی ۴۰ میلیون نفر نزدیک می شود.


به اضافهﻯ اینها، به جرأت می توان گفت که اوضاع کودکان اروپای شرقی و جمهوریﮬﺎﻯ سابقاً متحدهﻯ شوروی از وضع کودکان عقب مانده ترین کشورهای جهان هم وخیم تر است. در این منطقه، که تا آن وقت زمینهﻯ کار و سوءاستفاده جنسی از کودکان وجود نداشت، کودکان اولین و بیش ترین قربانیان سامانهﻯ منحط سرمایهﺪاری افسارگسیختهﻯ نئولیبرال گردیدند. بدین ترتیب که، در نتیجهﻯ فروپاشی نظام سرمایه داری دولتی موجود این کشورها تا سالﮬﺎﻯ نود قرن میلادی گذشته و بستن فوری و فوتی محلﮬﺎﻯ کار و تولید، بیکاری و فقر تودهﺍﻯ بر جوامع مستولی شد و در نتیجه، کودکان به صورت انبوه به "امان خدا" در خیابانﮬﺎ رها شدند. مثلاً، در روسیه، بزرگ ترین و پرجمعیت ترین جمهوری منشعب از اتحاد شوروی، بر اساس آمارهای رسمی (صرفنظر از این که این آمار هم منطبق بر واقعیات نیستند)، از تقریباً ۲۶ میلیون کودک، بیش از ۵ میلیون نفر آنها کودکان خیابانی هستند که هر یک، بنحوی از انحاء مورد سوءاستفادۀ انواع باندهای جنائی، مواد مخدر، فحشاء و امثالهم واقع می شوند. در پی این رخداد جنایتکارانه علیهﻯ کودکان بود که گلهﮬﺎﻯ دلالان و تاجران "محبت" و اعضای بدن انسان، گماشتگان مافیای گدائی و مواد مخدر، کارچاق کنﮬﺎﻯ جنایات سازمان یافته و جنگ افروزان بینﺍلمللی و میسیونرهای مذهبی از اروپا و آمریکا، از اسرائیل و شیخ نشینﮬﺎﻯ مرتجع خلیج فارس و عربستان سعودی، به منظور تکمیل صفوف باندهای جنایتکار و قاچاق و ارتشﮬﺎﻯ مزدور، برای پرکردن حرمسراها و فاحشه خانهﮬﺎﻯ خود به جمهوریﮬﺎﻯ منشعب از اتحاد شوروی و اروپای شرقی سرازیر شدند. در همین رابطه یادآوری پاسخ رئیس جمهور آمریکا، آقای باراک اوباما به سؤال خبرنگار تلویزیون "روسیه ۲٤" روسیه(۸/۵/۲۰۱۰) دربارهﻯ علل قتل ۱۵ کودک خریداری شده از روسیه، بسیار قابل تأمل است. او می گوید: "بلی، متأسفانه، سال گذشته ۱۵ نفر از میان دهﮬﺎ هزار کودک روسیه که خانوادهﮬﺎﻯ آمریکائی به فرزندی پذیرفتهﺍند، در اثر کاربست روشﮬﺎﻯ نادرست تعلیم و تربیت به دست والدین جدید کشته شدهﺍند...".


طبیعتاً، رد پای این "دهﮬﺎ هزار کودکی" را که آمریکائیﮬﺎ و اروپائیان "دمکرات و بشردوست" به طور منظم از کشورهای مختلف خریداری کرده و می کنند، می توان در صفوف ارتشﮬﺎﻯ مزدور، در میان دسته باندهای قاچاق مواد مخدر، در بیمارستانﮬﺎﻯ انتقال اعضای بدن و در عیاشخانهﮬﺎﻯ سرمایهﺪاران دید. وهم چنین، رد پای آنها در حوادث اتحاد شوروی و یوگسلاوی، در جنگﮬﺎﻯ استعماری علیهﻯ افغانستان و عراق و پاکستان، علیهﻯ لیبی و سوریه، در "انقلابﮬﺎﻯ رنگی" و در بمبگذاریﮬﺎﻯ انتحاری و انفجار اماکن عمومی و کشتار مردم بیگناه، در بمباران مناطق مسکونی کشورهای مختلف، در کشت و کشتارهای صادراتی به اصطلاح بین اقوام و طوایف و ملتﮬﺎ، بین پیروان ادیان و مذاهب مختلف به دست همدیگر، به وضوح قابل مشاهده است.


در اینجا، ذکر این نکته نیز بسیار حائز اهمیت است که مشتریان و خریداران کودکان، حتی در شرایط وقوع سوانح و بلایای طبیعی نیز به کودکان مردم فاجعه زده رحم نمی کنند. هنوز از یادها نرفته است که به دنبال وقوع زلزله در کشور کوچک هائیتی، بلافاصله بعد از گسیل نظامیان آمریکائی به این کشور، سر و کلهﻯ "مشتریان" کودکان نیز در این جزیرهﻯ فلاکت زده پیدا شد و شاید برای خاک پاشیدن به چشم مردم جهان بود که ۱۰ نفر از این خریداران آمریکائی در جریان قاچاق ٣۰ کودک که هر یک از آنها را به قیمت ۵۰ دلار خریده بودند، در تاریخ ٣۱ ژانویه ٢۰۱۰، در مرز جمهوری دومنیکن دستگیر شدند. البته، نباید تصور کرد که پروندهﻯ فاجعهﻯ کودکان به این لیست کوتاه ختم می شود.به هیچ وجه! بلکه، ضخامت این پرونده و بلندی این لیست، با بلندی تاریخ نظامﮬﺎﻯ مبتنی بر مالکیت خصوصی، به خصوص، سرمایهﺪاری برابری می کند.


با این تفاصیل، امروز دیگر همهﻯ بشریت جهان و هر انسان خردمند و بی غرضی باید به دور از هر گونه توهم و خیال پردازی این واقعیت را بپذیرد که نه با مواعیظ دینی ــ مذهبی، نه با نصایح اخلاقی و بدتر از آنها، نه با تدوین و تصویب مقررات و ﻗﻮانین هر چه سختگیرانه تر و یا با امضای منشورها و معاهدات ملی و بینﺍلمللی، نه با تعیین و نامگذاری روزھﺎی بزرگداشت و یادبود، نه با اجرای کنسرتﮬﺎﻯ "خیریه" و ایجاد صندوقﮬﺎﻯ کمک و غیره، نمی توان به جنگ علیهﻯ تضییق گستردهﻯ حقوق کودکان رفت؛ نمی توان به کار کودکان و به سوءاستفادهﻯ جنسی از آنها خاتمه داد؛ نمی توان در راه دادوستد آنها به هر منظوری، مانع ایجاد کرد و از فلاکت و فاجعهﻯ کودکان نگون بخت جلوگیری کرد. بلکه برعکس، برای رشد وتعلیم و تربیت سالم کودکان، برای ساختن دنیای امن و آسوده و سرشار از محبت و مهربانی برای آنها، باید زمینهﮬﺎﻯ عینی و ذهنی آن را فراهم ساخت، باید والدین کودکان را با کار و مسکن مطمئن و مناسب تأمین کرد؛ باید با اجرای برنامهﮬﺎﻯ اجتماعی ــ اقتصادی عادلانه، آن علل و عواملی را که زمینهﻯ کار، بی خانمانی و داد و ستد، آسیب پذیری جسمی و روانی کودکان را فراهم ساخته است، از میان برداشت و این مهم، همان طور که تاریخ جهان گواه است، حداقل با وجود اردوی عظیم بیکاران در جوامع سرمایهﺪاری به هیچوجه ممکن نیست. دلیل بدیهی و سادهﻯ این مدعا اینکه، اگر حل معضل کودکان در شرایط سلطهﻯ نظام بی نظم سرمایهﺪاری ممکن می بود، حداقل یک چهارم کودکان جهان به وضع اسفبار کنونی دچار نشده بودند. بنابراین، بدون برقراری نظام عادلانهﻯ اجتماعی، بدون نابودی کامل نظام غیرانسانی سرمایهﺪاری که زایندۀ همهﻯ علل نگونبختی کودکان و به طور کلی، بیش از نود درصد بشریت جهان است،نه از فاجعه و فلاکت کودکان می توان جلوگیری کرد و نه جهان محل امنی برای کودکان، این آسیب پذیرترین ردهﻯ سنی بشریت خواهد بود.





برگرفته از توفان الکترونیکی شماره  72 تیرماه 1391
نشریه الکترونیکی حزب کارایران
www.toufan.org

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر