۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

به بهانه سی امین سالگرد جانباختن رفیق نادررازی
کارگررزمنده توفانی
    
مردم ایران قهرمانان خود را می سازند و علیرغم میل پارهﺍی اپوزیسیون خجول ورفرمیست   وسازشکار، به ویژه در خارج از کشور، این کار را در آینده نیزخواهند کرد. این مردم ایرانند که از آنها که در زندانﻫﺎ مقاومت کردهﺍند پرچم میسازند و قهرمان می پرورند، زیرا در مقاومت آنها، مقاومت خود را، امید به پیروزی خود را، ضعف دشمن را، شکست وی را در مقابل مقاومت مردم می بینند که مرگ را به هیچ می گیرند. رفیق نادر رازی یکی از هزاران قهرمان ایران است که در زندان جمهوری اسلامی حماسه آفرید، شکنجه را به هیچ گرفت و به جلادان جمهوری اسلامی و تمام دستگاه کثیف و سرکوب اسلامی تف ریخت و از حزبش و آرمان پرولتاریا  قاطعانه دفاع نمود.
ملتﻫﺎی جهان در مبارزه خود برای زندگی بهتر همواره با دشمنان آزادی و استقلال، با بهره کشان و همدستان آنها مبارزه کردهﺍند و در این مبارزه سرنوشت مبارزان از شباهتﻫﺎی فراوانی برخوردار است. آنﻫﺎ نیز چون ما تکیه بر سنتﻫﺎی انقلابی مردمشان می گذارند تا الهام بخش نسل جوان باشد. یاد نامه زیر درتابستان 1360 توسط کمیته مرکزی حزب کارایران(توفان) درایران منتشر شد واینک آن را بمناسبت سی  امین سالگرد جانباختن رفیق جوان و دلاور حزبمان نادر رازی به چاپ می رسانیم و یاد او و تمامی جانباختگان  راه آزادی و سوسیالیسم را گرامی میداریم.
                                          یادش گرامی باد!
                                                         هیات تحریریه
                                                                                         خرداد ماه 1390
                                             .............................

این قامت رشید به خون تپیده
این نوگل پرپر شده
این یار خاطر جعفر نژاد دلاور
رفیق نادر رازیست
که اینک در توفان سرود و حماسه ها
حماسه میافریند
این یل خراسان٬ سلف ابومسلم و سربداران و پسیان
این رفیق نادر رازیست
که در سیاهی شب ایران
از آسمان غمزده و پرستاره ما فرو افتاده است
   
کسانی که تاریخ را بی پیش میبرند تودهای میلیونی رنج و کار هستند و این نیروی رزمنده را هیچ خاموشی نیست. اما گاه کسانی پیدا میشوند که با زندگی خویش تاریخ مینویسند و مرگشان نیز نقطه سرخی در تاریخ است. رفیق نادر رازی نیز از آنجمله افراد بود.
رفیق نادر رازی زندگی سیاسی خویش را از اوایل سال ٥٦ با آشنایی با متون مارکسیستی – لنینیستی و مطالعه آنها آغاز نمود٬ اهتمام وافر وی در شناخت علم قوانین تکامل جامعه بزودی وی را به یک کادر ورزیده سیاسی و آگاه مبدل نمود٬ آنچنانکه با آغاز سال ٥٧ سال خونین انقلاب٬ رفیق از چهره های فعال و بمٽابه یک نیروی زوال ناپذیر شناخته شد. پخش اعلامیه٬ روشنگری در میان تودها٬ سازماندهی تظاهرات٬ تسخیر شهربانی و .......... رفیق را برای جذب خصائل یک رهبر نوین برای تودها و برای بعدها آماده ساخت. رفیق بعد از انقلاب همکاری خویش را با گروههای چپ آغاز نمود و سپس به همت وی و چند تن دیگر انجمن فعالیت مشترک دانشجویان و دانش آموزان بجنورد تشکیل شد. وی از همان ابتدا بر علیه حزب توده مزدور موضع گیری قاطعی داشت. سخت گیری و تاکید او بر روی نقطه نظرات سیاسی خویش و بعلاوه بیانات منطقی و برنده او در مقابل تمامی اپورتونیستها باعٽ شد تا او حزب پرافتخار کار ایران (توفان) را به عنوان تشکیلات پرولتاریایی ایران بپذیرد و اندکی بعد رفیق نادر به همراه سایر رفقا به تاریخ اردیبهشت سال ٥٨ کمیته ولایتی بجنور را پایه گذاری کرد و از آن پس است که زندگی حزبی رفیق آغاز میگردد. رفیق نادر از فهم سیاسی بسیار بالا و توانایی فراوانی در تبلیغ و ترویج و جلب افراد برخوردار بود. هم اکنون بسیاری از رفقای ما زندگی حزبی خویش را مدیون تلاشهای پیگیرانه رفیق در توضیح مارکسیسم – لنینیسم و مواضع حزب میباشد.
رفیق معتقد بود که یک کمونیست باید بتواند با خصوصیات توده های کارگر از نزدیک آشنا گشته و زندگی و کردار را نمونه زندگانی یک کارگر آگاه و انقلابی گرداند و او که کارگر جوشکار بود و از بام تا شام با این طبقه سرو کار داشت٬ توانسته بود تمامی استعدادها و خصلتهای عالی این طبقه را در خویش جمع گرداند. او کارگری بود که توانسته بود در تشکیل بسیاری سندیکاهای کارگری موٽر باشد. پشتکار رفیق در ایجاد و گسترش تشکیلات کارگری که باعٽ نمایشات با شکوه اول ماه مه در بجنورد گردید و هنوز هم بسیاری از کارگران بجنوردی سخنان دلنشین رفیق نادر را به گوش دارند که آنها را به اتحاد و تشکل و مبارزه برای برقراری حکومت زحمتکشان فراخواند. رفیق بر این اعتقاد بود که "اگر رفیقی بخواهد بعنوان یک کارگر شایستگی خود را در میان کارگران نشان دهد باید از عهده کارهای سنگین برآید و با زندگی بیامیزد تا آنها را آگاه به منافع طبفاتی خویش نماید."
با فرارسیدن جنگ ایران و عراق رفیق نادر بنا بر رهنمود حزب داوطلبانه رهبری یکی از گروههای اعزامی  به جبهه جنگ برای دفاع از میهن را بر عهده گرفت و با اعتقاد باینکه "حزب ما باید هر چه بیشتر در صحنه مبارزات اجتماعی شرکت کند و تا تاریخ زندگی سراسر مبارزه حزب٬ با قهرمانیها و دلاوریهای ما نگاشته نشود٬ ما نمیتوانیم در میان تودها جای واقعی خویش را بیابیم و از حمایت آنان برخوردار گردیم." رفیق دوماه تمام با ایٽارگریهای بسیار برای دفاع از سرزمین رنج و کار کوشید.
رفیق نادر رازی در ٢١ خرداد ماه ١٣٦۰ به اتهام شرکت در تظاهرات با شکوه مردم بجنورد در دفاع از آزادی بهمراه ١١ تن دیگر دستگیر و در زندانهای بجنورد و شیروان زندانی شد. رفیق چهارماه و ١۰ روز در زیر شکنجه طاقت فرسای رژیم حاکم بر ایران مقاومت کرد.
رفیق نادر بهمراه سایر زندانیان به مدت یکهفته برای اعتراض به رفتار دد منشانه پاسداران اعتصاب غذا نمودند. رفیق بخاطر این اعتصاب و شکنجه های پاسداران خونریزی معده کرد و به بیمارستان منتقل شد. پس از آن زندانیان را به زندان وکیل آباد مشهد منتقل نمودند. رفیق تا واپسین لحظات حیات از داخل زندان با پیامهایش رفقایش را تشویق به پایداری و ادامه مبارزات برحق حزب مینمود.
یکی از رفقای هم بندش چنین از او یاد میکند:
"از لحظه  اول دیدار٬ همه تجربه بود و عشق و ایمان٬ همه درس بود٬ درسهایی از ٢١ بهار زندگیش در زحمت و رنج که بیدریغ به دیگرانش میبخشد. چه خوشبخت رفقایی که با او بودند پیش از من و همه حسرتم از آن بود که چرا زودتر ندیدمش و کینه ام افزون که جلاد از وحشت٬ با وحشت٬ خون سرخش را بر بیابان سرد و ساکت فروپاشید و جشن گرفت. رفتن سرخ نهالی که همه جنگل بود٬ و غافل از این نهال سرافراز که چه دانه ها که نگاشت؟ چه ٽمره ها که نداد؟ خون گرمش! همه دوستش داشتند بخاطر انسانیتش٬ بخاطر ایمانش٬ بخاطر تسلطش بر لحظه ها٬ و چه راستین و عاشقانه ایستاد که هرگز هیج حرکت وحشیانه دژخیم غافلگیرش نکرد و هیچ تلاش و تمهید مذبوحانه "دژخیم خامش نکرد. چنان سریع و روشنگرانه شرایط را تحلیل و اصولیترین راه را پیشنهاد میکرد که هیچکس را یارای مخالفت نبود. در تشکیلات زندان روح و جوهر زندگی بخش بود. با رفیق و همراه با وفایش اصغر که همه آرامشش را میستودند و از افتادگی و رفعت قلبش سخنها بود.
این دو رفیق چنان در زندان زنده بودند که مرگشان نیز همه زندگی بود. خوب به خاطر دارم روزهای اول آشنایی با آنها را که رفیق نادر چگونه برای فریب دژخیمان مزدور آدلف خمینی بسیار کم آفتابی میشد و دائما در سلول خود همراه رفیق اصغر مشغول مطالعه قران و کتب دیگر مذهبیون بود. و روزی که برای اولین بار به "دادگاه انقلاب" اعزام شدند و ما دیگر رفیق اصغر را ندیدیم٬ نزد من آمد و دفترچه کوچکی را همیشه همراه خود داشت به من داد و بعدها دیدم که در این دفترچه لیست آیاتی ا ز قران است که او برای بحٽ با مذهبیون٬ آنها را جمع آوری کرده بود و هنگامیکه ضعف خودم را در فلسفه برایش گفتم بلافاصله از فردای آنروز با تهیه چند کتاب از کتابخانه برای من و چند تن دیگر که شیفته بیان گرم و شیرینش بودیم٬ کلاس آموزش فلسفه گذاشت و چه چیزها که در این مدت نیاموختیم........
چه قلب بزرگ و گرمی داشت این رفیق نادر. و چقدر با رفتنش قلبها به کینه طپید چون قلب من.
پس از اعدام دسته اول رفقای بجنورد٬ برای شناساندن آنها به سایر زندانیان و بخاطر علاقه شدیدش به رفقا به هر بهانه ای از آنها یاد میکرد و آن کاری را که ارگان مرکزی میبایست در بیرون انجام دهد٬ او در درون عمل میکرد و آنجا بود که من برای اولین بار با فداکاریها و ایمان و عشق این رفقا آشنا شدم و امروز نیز هر گاه سرود توفان را زمزمه میکنم٬ تمامی وجودم بیاد او و سخنانش درباره رفقای بجنورد میلرزد.
پس از اعدام رفیق اصغر پهلوان و دیگر رفقای بجنورد٬ اندوه و پنهانی بر او مستولی گشته بود و باعٽ میشد که این رفیق در اوج حملات وحشیانه دشمن خلق بر پیکر استوارش در فکر حزبش باشد و آینده آن. در فکر رفقای خویش بود و همه گونه خطری را به جان میخرید تا با جمله حتی رفع خطر از وجود رفقا کند و هنگامیکه جلاد نیمه شب با لباس مبدل به سراغش آمد و برای آخرین بار تهدید کرد و رفت٬ او خونسرد و آرام در وصیت نامه اش نوشت:
افتخار میکند که سرباز کوچکی از ارتش بیکران زحمتکشان بوده٬ افتخار میکند که در حزب آهنین کار آموزش دیده و در صفوف آن به مبارزه با ارتجاع و سرمایه داری ضد بشر پرداخته است. و تقاضا کرد که هدیه اش را٬ خون سرخ و گرمش را زحمتکشان همه دنیا بپذیرند.
.....آخرین روز نیز همه شور و غوغا بود٬ چه اشکها که بدن داغش از کینه را خیس نکرد و من تنها و مبهوت به او که آخرین گامها هستیش را مردانه و استوار برمیداشت٬ مینگریستم و فقط نگاهی و بدرودی و تنها سخنی که : "یادت باشد ما میرویم ولی شما باید ادامه دهید" و رفت٬ گرم و خونین و من باز هم او را نگریستم و خواندم:
مرغان پرکشیده توفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره برایشان گریستند"
و چنین بود که رفیقمان را به بیدادگاه رژیم جلاد سپردند. رفیق نادر رازی در بیدادگاه رژیم از ایدئولوژی خود٬ از خط مشی خود و از مردم ستمدیده ایران دفاع نمود. رفیق خطاب به رئیس بیدادگاه چنین گفت: "مبارزه ما و شما دنیای نو و کهنه است. تاریخ تودها و مبارزات طبقاتی به ما آموخته است که کهنه زوال یابنده و نو پیروز است. شما حافظ نظام کهنه هستید و به خیال خودتان با تیرباران من و امٽال من خواهید توانست چند صباحی به حکومت ننگین خود ادامه دهید. آیا رفقای من داریوش انصاری٬ مسعود نائینان٬ اصغر پهلوان و شاهرخ اسفراینی که مرداد و شهریور بدست دژخیمان شما تیرباران شدند٬ با شما مبارزه مسلحانه کرده بودند؟ خیر٬ آنها اسلحه نداشتند ولی در عوص یک چیز قویتر از اسلحه داشتند و آنهم افکار مترقی و نوین آنها بود٬ آنها طرفدار روشنایی٬ طرفدار خورشید٬ یعنی طرفدار زحمتکشان٬ آنها صاحبان واقعی جهان بودند. آنها با تاریک اندیشی و با ظلم و ستم مبارزه میکردند. آنها دشمنان واقعی و سرسخت امپریالیستها بودند."
اتهام رفیق نادر دفاع از آزادی٬ عشق به مردم زحمتکش و ستمدیده ایران و جهان و دفاع از استقلال میهن عزیزمان ایران و عضویت در حزب پر افتخار کار ایران (توفان) بود.
رفیق نادر از خود دفاع نمیکرد٬ او از آرمانهای حزبش و مردم ستمدیده ایران دفاع مینمود. در بیدادگاه رفیق نادر و ٧ تن دیگر از زندانیان انقلابی بجنورد از جمله رفیق اصغر پهلوان محکوم به اعدام شدند. حکم در مورد آنان اجرا شد.
رژیم دیکتاتوری حاکم اعدام را به مدت ٥۰ روز اجرا نکرد تا با فشارهای روحی و جسمی بتواند عزم آهنین رفیق ما را در هم شکند. رژیم دو راه در مقابل رفیقمان گذاشت. این دو راه یکی اجرای حکم تیرباران و دیگری آمدن به تلویزیون و خیانت به آرمان خلق و "آزاد" شدن. رفیق نادر جواب رژیم را از اولین روز محکومیت داده و گفته بود که من تیر باران را انتخاب میکنم چون که مرگ با افتخار را بر زندگی ننگین که توام با خیانت به خلق باشد ترجیح میدهم.
رفیق نادر وقتی رفقای حزبی را بدورد گفت در وصیت خود پیام داد که "جسد  مرا به کوه های بجنورد کنار رفقایم داریوش و مسعود بخاک بسپارید تا رفقای حزبیم در هر زمانیکه به کوه میروند مرا بیاد بیاورند." و در وصیت خود به همه اطمینان داد٬ "حزب ما چه من باشم و چه نباشم عادلانه خود را تا محو کامل امپریالیسم و ارتجاع و تا تحقق جامعه بی طبقه ادامه خواهد داد."
رفیق نادر در میدان تیرباران محکم و استوار فریاد سرخ را در شعار مرگ بر امپریالیسم٬ مرگ بر ارتجاع جاری ساخت و در خون پاک خویش غلطید. اما سرخی این شقایق خونین در آسمان آبی پایدارتر از همیشه بجاست.
این خون سرخ نادر است که در نبض ها میتپد و این رزم سرخ نادر است که در بستر حزب جاریست تا موج خلق را به حرکت در آید و بساط امپریالیسم و مرتجعین را برچیند. نام رفیق به عنوان سمبل آزادی٬ سرلوحه شرف و پاکباختگی در دفتر حزب ما ٽبت گشته است.
                         وصیت نامه رفیق نادر رازی
با درودهای فراوان به طبقه کارگر و تودهای پرخروش خلق ایران
با سلامهای سرخ کمونیستی به رفقا و هواداران حزبی
برای من مایه بسی افتخار و مباهات است که سرباز کوچکی در خدمت سپاه بیکران کارگران و زحمتکشان هستم. برای من مایه بسی افتخار است که جزء کوچکی از ستاد پیشاهنگ طبقه کارگر ایران "حزب کار ایران" هستم. من افتخار میکنم که تحت رهبری حزب کار ایران در راه رهایی کارگران و زحمتکشان ایران از یوغ امپریالیسم و سرمایه داری و در نهایت آرمان والای سوسیالیسم و کمونیسم و خوشبختی تمامی تودهای درد و رنج٬مبارزه میکنم.من افتخار میکنم که در حزب کار ایران٬ ستاد پیشاهنگ طبقه کارگر ایران تربیت شدم و ایمان به رهایی طبقه کارگر و آرمان والای کمونیسم را آموختم.
همچنین آموختم که چگونه بی ارزش ترین چیز٬ یعنی جانم را در راه رسیدن به این آرمان مقدس هدیه میکنم.
پیروز باد مبارزات بی امان خلقهای ایران بر علیه
امپریالیستها و سوسیال امپریالیستها!
پیروز باد مبارزات تودها در راه دمکراسی و آزادی!
مرگ بر انحصارطلبی!
پیروز باد مبارزات طبقه کارگر بر علیه سرمایه داری!
زنده باد کمونیسم!
                    اعلامیه کمیته مرکزی حزب کارایران(توفان)  تابستان 1360
                       برگرفته از کتاب مرغان پر کشیده توفان، یاد نامه جانباختگان  توفانی
نقل از توفان الکترونیکی شماره 59 نشریه الکترونیکی حزب کارایران خرداد ماه 1390

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر