۱۴۰۳ مهر ۱۴, شنبه

مقالات توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره ۲۹۴شهریور ماه۱۴۰۳

 مقالات توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره ۲۹۴شهریور ماه۱۴۰۳

را ملاحظه فرمائید

www.toufan.org

https://telegram.me/totoufan

 

ترورجنایتکارانه اسماعیل هنیه،بیان شکست مفتضحانه ارتش صهیونیستی درباتلاق غزه است

"وقتی یکی ازطرفین مذاکره کننده طرف دیگر را می کشد، چگونه می توانیم میانجیگر صلح باشیم؟" این پرسشی است که دولت قطر به عنوان میانجی آتش بس پس از آخرین حملات تروریستی اخیراسرائیل که خطر آتش زدن کل منطقه را دربردارد ،طرح کرده است.

اسماعیل هنیه رهبر سیاسی ومذاکره گر رسمی وبین المللی سازمان مقاومت حماس درحالی که برای مراسم تحلیف ریاست جمهوری در ایران بود در شمال تهران بصورتی تبهکارانه و برخلاف تمام موازین بین المللی ترورشد. این ترور جنایتکارانه یک روز پس از حمله هوایی رژیم صهیونیستی اسرائیل به جنوب بیروت صورت گرفت. تردیدی نیست که این ترور با همکاری اطلاعاتی امپریالیسم آمریکا انجام یافته است وجزاین نیز نمی تواند باشد.

رژیم صهیونیستی اسرائیل در ترور هنیه، همانند بسیاری از حوزه‌ها به‌ تنهایی دست به اقدام نزده است. این رژیم به ‌دلیل ابعاد کم و مشکلات بسیار بدون حمایت قادر به حیات نیست، چه رسد به آنکه قادر به اقدامات بزرگ باشد. توسعه فناوری، سلاح و ساخت سلاح هسته‌ای و ساختارهای اطلاعاتی عظیم همه با کمک حامیان غربی ودرراسش آمریکا صورت گرفته است. مشکلات اسرائیل به‌اندازه‌ای زیاد است که با وجود در اختیار داشتن سیستم اطلاعاتی قوی که در آن یهودیان مهارتی تاریخی دارند، همچنان برای عملیات‌ها از کمک متحدان بهره می‌گیرد. صهیونیست‌ها نه‌تنها قادر به اجرای مستقل عملیات ترور هنیه نبوده‌اند، بلکه در زمینه دفع پیامدهای زیانبار ترور نیز بر توانمندی متحدان‌شان حساب بازکرده‌اند

ترور هنیه در تهران درعین حال یک رسوایی امنیتی برای جمهوری اسلامی نیزاست. این اقدام تروریستی بار دیگر نشان می دهد که عوامل صهیونیسم در ایران نفوذ زیادی دارند. ترورهای مشابه شش تن از کارشناسان ارشد هسته ای ایران در ده سال گذشته نمونه روشنی از عملیات تخریبی و تحریک آمیز رژیم صهیونیستی اسرائیل است.

این حمله تروریستی و رذیلانه همچنین نشان دهنده ضعف رژیم صهیونیستی اسرائیل است که پس از ده ماه جنگ علیه جنبش مقاومت فلسطین به هیچ یک از اهداف اعلام شده خود نرسیده و با شکستی سنگین مواجه شده است.

 عملیات تروریستی در تهران و بیروت فقط یک پیروزی کوتاه مدت و خوراک سیاسی موقت برای افکار عمومی اسرائیل و فرار نتانیاهو از بحران داخلی است. هدف از این حملات از منظر راهبردی، درهم شکستن جنبش مقاومت حزب الله در یک جنگ تهاجمی، درهم شکستن محور مقاومت در برابر صهیونیسم و در نهایت تضعیف و مهار رژیم  جمهوری اسلامی است.

اسرائیل تحت رهبری نتانیاهو در شرایط کنونی و مواجهه با شکست در غزه چاره ای جز گسترش جنگ در منطقه و منحرف کردن افکار عمومی از شکست خود در غزه نمی بیند. طبعا با قتل هنیه توسط اسرائیل، خطر گسترش جنگ درغزه به کل منطقه بیشتر ازهمیشه است. پرسش این است که آیا امپریالیسم آمریکا در شرایط کنونی در چنین جنگ بالقوه بزرگ منطقه ای شرکت خواهد کرد وحضور ناوگان های آمریکایی در آب های خلیج فارس نشانه ورود آمریکا در جنگ علیه ایران ومنطقه است؟ پاسخ منفی است. آمریکا امروز به دلایل داخلی و بین المللی فاقد چنین توانایی است و از گسترش جنگ در منطقه اجتناب خواهد کرد. اقدامات کنونی در بیروت و تهران تنها برای ترمیم شکست اسرائیل در غزه و منطقه و پنهان کردن ضعف قدرت های غربی در اوکراین ودر صحنه جهانی است. تاریخ نظم تک قطبی به رهبری ایالات متحده به پایان رسیده واین ابرقئرت نقش خود را ایفا کرده است و نمی تواند آن را از طریق اقدامات تروریستی و با سیاست های ماجراجویانه احیا نماید. آمریکا دیگر نمی تواند اراده خود را بر سایر کشورها دیکته کند. این دوران به پایان رسیده است و امپراتوری آمریکا رو به زوال است. اما این افول به معنای پایان جنگ افروزی امپریالیست های غربی و آخرین تلاش‌های آنها برای حفظ منطقه نفوذشان نیست.خطر جنگ جهانی با نقشی که هم اکنون قدرت های مهاجم امپریالیستی تحت رهبری آمریکا در اوکراین واقیانوسیه و درخاورمیانه بازی می کنند، منتفی نیست.جنگ وکشتار و درنهایت جنگ بزرگ منطقه ای و جهانی تا زمانیکه حتا امپریالیسم یک دندان دارد منتفی نیست.

 

 آیا ایران حق دفاع از خود دارد؟

 

ترورهنیه در تهران وترور افسران نظامی وکارمندان سفارت ایران درسوریه نقض حق حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی وحقوق بین الملل است وطبق بند 51 منشور سازمان ملل متحد ایران حق دفاع از خود دارد.دفاع ایران درچنین شرایطی، تدافعی، مشروع وعادلانه است. عده ای اینروز ها بجای موضع گیری صریح وروشن درقبال نسل کشی در غزه توسط ارتش متجاوز و صهیونیستی اسرائیل و محکوم کردن ترور اسماعیل هنیه رهبر جنبش مقاومت فلسطین، پرچم صلح و پرهیز ازجنگ را برافراشتند!حتا با بلاهت تمام شعار "جنگ افروزی کافیه سفره ما خالیه " سرمی دهند وایران را جنگ افروزتبلیغ می کنند.این محافل اگر جاسوس موساد درایران نباشند در بهترین حالت مشتی جاهل ونادان هستند که دلیلی برای موجودیت سازمانی شان ندارند. این عده که تعدادشان هم به لحاظ عددی کم نیست، نمی خواهند بفهمند که برای صلح باید جنگید،باید از جنبش های ازادیبخش برای رهایی از قید استعمار دفاع کرد واین دفاع خصلت صلح خواهانه و انترناسیونالیستی دارد. لنین در ۱۹۱۵ در شرح جنگ های عادلانه وغیرعادلانه تأکید می‌کند که «ما مارکسیست‌ها با پاسیفیست‌ها و آنارشیست‌ها تفاوت داریم، به این معنا که ما ضرورت تحلیل جداگانه‌ی هر جنگ از لحاظ تاریخی را قبول داریم».

 فریاد صلح خواهی و عدم حمایت ازجنبش مقاومت فلسطین وسایر جنبش های مشابه که برای حق تعیین سرنوشت علیه امپریالیسم و صهیونیسم می جنگند، همدستی با امپریالیسم برای تداوم جنگ تجاوکارانه وبر ضد جنبش صلح خواهانه است که علیه تجاوزگری و سلطه طلبی امپریالیسم می رزمد.

چپ های پاسیفیست و«صلح خواه و رفرمیست » ربطی به کمونيسم ندارند، دشمن کمونيسم، انقلاب و جنگ های انقلابی و رهائی‌بخشند.

 

جنگ هیبریدی ونقش رسانه های امپریالیستی

اسرائیل با ترورهایی که انجام می دهد‌ تلاش می‌کند نشان دهد درمنطقه دست بالا را دارد و گروه‌های مقاومت ومخالف خود را درهرکجای روی زمین می‌تواند از بین ببرد. وبا این گونه تبلیغات حساب شده وهدفمند که وجه رسانه‌ای وسیعی دارد می کوشد روان فضای عمومی را درکنترل خویش گیرد. اینهم یک عرصه در جنگ است. اما در واقع این عمل شنیع وتروریستی نشان از پیروزی استراتژیک اسرائیل نیست، یک تاکتیک ومسکن موقتی برای فراراز شکست است. ناشی از خستگی وآشفتگی وفرسایشی شدن جنگ است.

جنگی که اکنون جریان دارد، جنگی به مفهوم کلاسیک نیست ؛ازاین رو باید در کنار شکل نظامی آن، بعد سیاسی و اجتماعی و رسانه‌ای آن به درستی فهمیده شود و در سطح بین الملل پیامی بیش از یک "انتقام یا خونخواهی" را مخابره کند. قطعا در این دوره باید توجه داشت سطح انتقامی، زمانی اثر خواهد داشت که روند ترورها را قطع کند. شاید الان بهترین مقطع برای این مسئله باشد به شرط آنکه توجه شود بهترین انتقام، شکلی از انتقام است که ابعاد وسیعی را به همراه داشته باشد. صهیونیست های اسرائیلی زمانی در منطقه دست از ترور خواهند کشید که ارباب آن‌ها بفهمد هزینه کف زدن در کنگره چه میزان سنگین است.

فضای عمومی جامعه ایران فضایی بشدت احساسی ودوگانه است.نارضایی گسترده سیاسی مردم بویژه دربین لایه های کارگری وزحمتکش جامعه وهمینطور اقشار متوسط جامعه ایران وسیعا تحت تاثیر رسانه های برون مرزی هستند ونسبت به هر خطای تاکتیکی وعدم پاسخ روشن به دشمن واکنش نشان می دهند در یک جنگ هیبریدی نباید با عجله و احساسی تصمیم گرفت. برخورد به اسرائیل باید موثر و راهبردی باشد ونه برای تسکین دل عده ای و یا برای سوء استفاده تبلیغاتی وجناحی. بلکه اقدام نظامی باید طوری باشد که مسئله و سطح بازدارندگی را تغییر اساسی دهد. ترورها فقط وجه ضربه نظامی و امنیتی ندارد بلکه در کشوری مثل ایران، به نوعی در تلاش است که از پسا ترور استفاده کند. یعنی درگیری وشکاف در کشور بالا رفته و تصمیم‌گیری را برای کشور سخت کند تا نهادهایی مثل مجلس و دولت را در وضعیتی قرار دهد که به جای افزایش کارامدی درگیر جنگ روانی فرسایشی شود. این در واقع در بلند مدت باعث می‌شود خطای محاسباتی از طرف ایران بیشترو در نتیجه کشور دچار بحران‌هایی شود که در وضعیت فعلی منطقه، به نفع اسرائیل است‌.

روشن است ایران به اسرائیل پاسخ خواهد داد واینکه زمان این پاسخ کی و ابعاد وشکل آن چگونه است غیرقابل پیش بینی است.اما سیاست صبروترساندن دشمن و او را دربلاتکلیفی قراردادن نیز یک تاکتیک سیاسی هدفمند و ویران کننده است.چنین تاکتیکی هزینه روانی و مالی سنگینی بر دشمن تحمیل می کند که تاکنون کرده است.درصورتی که رژیم صهیونیستی وادار به عقب نشینی و پذیرش آتش بس گردد وبه خواست جنبش مقاومت فلسطین تن دهد این یک پیروزی برای جنبش فلسطین و ایران نیز خواهد بود وعقل سلیم حکم می کند ایران برحسب منافع ملت فلسطین ازحمله نظامی تلافی جویانه پرهیزنماید وعقب نشینی اسرائیل را یک شکست برای صهیونیست های متجاوز ویک پیروزی برای خلق فلسطین در امتداد  تقویت سیاست بازدارندگی به فال نیک بگیرد. 

شایان توجه است برخی‌ها آنچنان توقعی ازنبرد رژیم جمهوری اسلامی علیه اسرائیل وآمریکا دارند که توگویی ایران در استالینگراد تحت رهبری ارتش سرخ استالینی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی می جنگد! چنین تصور وانتظاری از رژیم سرمایه داری اسلامی به آنجا منجر می شود یا حمایت رژیم ایران از جنبش های لبنان، فلسطین و یمن...بی ارزش و نفی گردد یا آنچنان انتظاری که ازماهیت سرمایه داری رژیم بر نمی خیزد و نمی تواند برخیزد،این تزلزل تاریخی وناپیگیر بورژوازی را نمی بینند وفراموش می کنند که این تنها پرولتاریا در اتحاد با سایر زحمتکشان وتحت رهبری حزب کمونیست است که می تواند جنگ عظیم ملی و ضد امپریالیستی را بدون تزلزل وکوبنده به پیش برد و آن را به سرانجام برساند.

پایان کلام اینکه ترور هنیه درتهران تبلوری ازوحشی‌گری و سبعیت  توصیف‌ناپذیراز نسل‌کشی در حال وقوع در غزه و مصونیت مطلق جنایتکاران فاشیست و ضد بشر اسرائیلی و حامیان غربی امپریالیستی آنهاست. این نسل کشی و ترور در تهران و بیروت وعراق موجی از خشم در سراسر جهان برانگیخته و انتفاضه‌ای جهانی در همبستگی با فلسطین را به راه انداخته است. بی‌شک فلسطینی‌ها بیش از ۷۵ سال است که با استعمار خونخوار، اشغال و آپارتاید مبارزه بی امان می‌کنند. این نسل‌کشی هم گذشته تاریک استعمار اروپایی را که در قرن‌های نوزدهم و بیستم به اوج خود رسید، به جهان نشان می‌دهد و هم چشم‌انداز هولناکی از آینده سرمایه‌داری جهانی را که در بحران بی‌سابقه‌ ای قرار دارد، به تصویر می‌کشد.سطح نابرابری در سراسر جهان بی‌سابقه است. یک درصد اهالی جهان ، ۹۹ درصد ثروت جهان را در اختیار دارد. میلیاردها نفر نمی‌توانند زنده بمانند، زیرا فروپاشی اجتماعی گسترش می‌یابد. مناطق و کشورهای کامل در حال فروپاشی هستند. میلیون‌ها نفر دیگر با درگیری‌ها، تغییر اقلیم، فروپاشی اقتصادی و تعقیب سیاسی، قومی و مذهبی، با جابه‌جایی مداوم روبرو هستند.
نسل‌کشی در غزه و سرکوب و جرم‌انگاری همبستگی با فلسطین، داستان گسترده‌تری از بحران را روایت می‌کند که فقط با نبرد علیه امپریالیسم و صهیونیسم ومحو آنها می توان ازاینهمه فقزوگرسنگی و نسل کشی خلاص شد.

***

حجاب اجباری سرکوب زنان است،باید لغوگردد

 

چهل وشش سال پیش درزمانی که ملت غیوروشجاع ایران سرگرم مبارزه با دولت دست نشانده پهلوی بود ، خبرنگاری از آیت الله خمینی درفرانسه پرسید که "آیا زنان درایران درفردای انقلاب موظف به پوشیدن چادرو یا بنوعی حجاب اجباری خواهند بود؟"پاسخ خمینی به این مسئله منفی بود. درآن زمان مردان وزنان ایرانی با حجاب ویا بی حجاب  دست دردست هم برای ساختن ایرانی آزاد ودمکراتیک ومستقل مبارزه می‌کردند. انسان‌هایی که تنفر خود را ازآنهمه بی عدالتی و تبعیض، فقرو بیسوادی، فقدان بهداست و معلم و مدرسه درانقلابی بزرگ نشان داده و برایشان تفاوتی نداشت  که زنی با روسری درمقابل توپ و تفنگ کنار چپ‌ها ایستاده، مردان با پیراهن های آستین کوتاه بوده و یا اینکه ریش داشته ویا نداشته وغیرو.اما مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که دستورحجاب اجباری ابتدا برای زنان کارمند و بعد برای تمامی زنان درانظار عمومی صادرگشت.ظاهرا همه متفق القول بر این باورند که مذهبی های دو آتشه به این قضیه دامن زدند.کسانی به مانند زهرا رهنورد وامثال اودر آن زمان زنان را تهدید می کردند که مبادا مردان چشمشان به پاهای عریان زنان بیفتد!!

 

بعد ازپیروزی انقلاب مشکل بیکاری بدلیل اینکه مناسبات جدید اقتصادی و سیاسی هنوز مستحکم نشده بود ، واقعیتی بود که حادتر گشته و سرمایه داری بدنبال تصمیماتی می گشت تا در کوتاه ترین وقت اندک جوابی برای هزاران جوینده کار پیدا کند. بعد از " کشف حجاب " درزمانی که زنان ایرانی با چادر اجازه شرکت در انظار عمومی را نداشتند ، باعث گردید که بسیاری از زنان مدت های طولانی خانه نشین شوند. اما این بار گذاشتن حجاب اجباری بود که می توانست برای مدتی شرکت زنان در محیط کار را تقلیل داده تا زمانی که سرمایه داری دوباره این نیروی عظیم و ارزان کاررا فرا بخواند. بعنوان مثال  حمایت بعضی سازمان های اروپایی برای زنان هند، بنگلادش و دیگر کشورهای سابقا مستعمره خود این کشورهاست . این سازمان ها  به یکباره برای گرفتن حقوق زنان در این جوامعی که مردان دارای حقوق بیشتری در زمینه های اجتماعی هستند  به میدان می آیند.  کشورهایی که تا زمانی که  دولت های خودی اروپایی در آنجا بودند تمایلی به پیشرفت زنان در زمینه آموزش و بهداشت آنان  نداشتند. زنانی که هرروزهفته با ساعت‌های کار متمادی لباس های اروپاییان را می دوزند و زمانی که درآتش کارخانه ها می سوزند کسی نیست تا از حقوق آنها دفاع کند. در واقع نزاع برسرنیروی ارزان کار است ونه دفاع از "حقوق فمینیستی" .

 درایران علیرغم سلطه حکومت اسلامی وقوانین ارتجاعی برضد زنان ،آمارهای رسمی  نشان می دهد که زنان ایرانی در تمامی زمینه ها ی اجتماعی فعال بوده وبر همگان روشن است که بدون کار آنها چرخ بسیاری از کارخانه ها نمی چرخد. پرستاران سخت کوش ما چه زن یا مرد در دوران کرونا با از خود گذشتگی این دوران سخت را برای مردم ما آسوده تر ساختند . آیا در این دوران فرقی می کرد که این زنان حجاب دارند یا نه ؟ و یا معلمان سخت کوشی که با حداقل حقوق در روستاهای ایران سرگرم آموزش کودکان این مملکت هستند،حجاب نقشی ایفا کرده است؟ مشکل این کودکان نداشتن مدرسه مناسب و کتاب و دفتر است و نه اینکه خانم معلم روسری دارد یا نه.

 دراین میان بعد از گذشتن از موانع اولیه ،سرمایه داری در ایران دیگر مشکلی با حجاب ندارد و بخش عظیمی از مردم هم برایشان مقوله پوشاندن موی سرزنان با عرف و مسائل اخلاقی و حفظ حرمت زنان دو مقوله متفاوت هستند. پس علت اینکه هراز گاهی موضوع بحث بر سرحجاب داغتراز همیشه می شود بویژه دردوره کارزار انتخابات ریاست جمهوری دوره اخیر .چرا دولت جمهوری اسلامی بعنوان مجری مسائل حقوقی ایران برای به رسمیت شناختن حق انتخاب پوشش اقدام نمی کند؟آیا تمامی مشکلات پیش پای مردم درزمینه بیکاری ، آموزش ، نداشتن کافی پرستارو کادردرمانی، خانه ومسکن و مسئله بسیار مهم محیط زیست که در صورت ازدست رفتن فرصت برای رفع کمبودها وجلوگیری ازکشتار و به غارت بردن حیوانات این مملکت حل شده است؟ برخورد رژیم به مسئل حجاب اجباری نشان می دهد که این پدیده به یک امر سیاسی مبدل شده وعقب نشینی دراین زمینه می تواند ارکان نظام را به لرزه درآورد واز دخالت نیروهای مذهبی در امورشخصی مردم به کاهد وسرانجام راه را برای جدایی دین از حکومت هموارسازد. 

دراین میان مخالفان مرتجع انقلاب ایران فرصت را غنیمت شمرده و با تبلیغات گسترده وسازمان یافته خود از طریق فضای مجازی از این مسئله برای نیات شوم خود درایران سود می جویند. مسئله حجاب تبدیل به یک مسئله حاد سیاسی گشته است . از یک طرف کارمندان زن ایرانی دولت امریکا بمانند معصومه علینژاد بهمراه فرح دیبا و اخیرا برخی هنرمندان دست چندم ایرانی با نام های مسخره مدافعان حقوق زنان ایرانی با سوء استفاده ازاین نارضایتی زنان  بدنبال سرنگونی حکومت از طریق به کار انداختن کمپین های مختلف هستند. خانم " زهر" امیرآبادی هم انقلاب بعدی را انقلاب زنان می نامد! ظاهرا با برداشتن حجاب وبدنبال آن با بدست آوردن "حقوق زنان " تمامی مشکلات جامعه حل می شود! اما آزادی حق انتخاب پوشش با احترام به حقوق بقیه مردم ایران، تنها یکی ازحقوق افراد اعم از زن یا مرد است. حق داشتن مسکن ، بهداشت، کار، امنیت و آسودگی ، تفریح و امید به آینده، تلاش برای حفظ محیط زیست وحفاظت از حیوانات کشورمعظل امروزما هستند . به عقب انداختن هر روزه این مشکلات تنها حل کردن آنها را مشکل ترخواهد کرد.

معصومه علینژاد که با دست خالی از ایران خروج کرد، چگونه توانسته است تنها ظرف چندین سال به یک میلیونر تبدیل شود.او ظاهرا می خواهد برای ایرانیان ازطریق جاسوسی وفروش ایرا ن به سرمایه داری امریکا کارو مسکن فراهم کند. الگویش هم حتما امریکا است. اما موضوع آزاردهنده در باره او تعداد کسانی است که براین باوراشتباه اند، که او ظاهرا از حقوق ایرانیان و بویژه از زنان  دفاع می کند. افرادی به مانند او ودیگر مخالفان جمهوری اسلامی تنها می خواهند جای آقازاده های فعلی را با فرزندان خود عوض کرده و ثروت های بیکران ایران برای خودی های طرفدار سرمایه از سلطنت طلبان و میلیارد های خودی اصلاح طلب ومفت خوران دیگر نظیر فائزه هاشمی عوض کنند. افشای تمامی این مزدوران سرمایه داری وظیفه بسیار مبرم گفتگوی سیاسی در ایران است. در طرف دیگر بخشی که تعبیر های خود را بعنوان تنها برداشت صحیح از "حرمت وعفت زن" برداشت می کنند وبراین باورند که پوشش غیر اسلامی ، تنها برنامه غرب برای نابودی فضای اجتماعی ایران و ایجاد یک فرصت مناسب برای یک کودتای درونی است. گویا اگرروزی آزادی حق انتخاب پوشش محقق بشود، جمهوری اسلامی ایران سقوط خواهد کرد!دراین باره می توان به سخنرانیهای متعدد امام جمعه های مختلف در این روزها اشاره کرد که ذره ای از نظریه بخشی از جامعه  که خواستارحجاب هستند کوتاه نیامده است و آن را بعنوان یک اصل تغییر ناپذیر می انگارند. اما در تمامی این سالها گشت ارشاد با مزاحمت برای زنان "بد حجاب" و دستگیری آنان نه تنها کمکی برای " ارشاد " این زنان نکرده است ، بلکه تنها باعث بوجود آمدن شکاف ودودستگی در درون جامعه ایران گشته است.

درایران امروزه بطور آشکار درکوچه و خیابان به این مسئله اشاره می شود ومردم این زورگویی وتبعیض وسرکوب را  نمی پذیرند. برخی دیگر امام جمعه ها  اتحاد مردم ایران را ضروری دانسته و زنان " بد حجاب" را بعنوان بخشی از جامعه پذیرفته اند. حتی رهبر جمهوری اسلامی ،سید علی خامنه ای به صراحت تنها از" بد حجابی " بعنوان یک نقص نام برده است!لیکن درعمل روحانیت درمسئله حجاب اجباری دست بالا را دارند و درعمل هستند بسیاری کشورهایی که اکثریت آنان را مسلمانان تشکیل می دهند. در این کشورها زنان با پوشش‌های مختلف درکنار یکدیگر زندگی می کنند. مردان این کشورها هم ازصبح تا شب در فکرچشم چرانی و تعرض به زنان نیستند. اما واقعیت درد ناک درادامه این بحث ها از بین رفتن ساعت‌هایی است که به جای آنها می توانستیم برای از بین بردن مشکلات اجتماعی ، فرهنگی وقت گذاشته و چاره ای بیندیشیم. جهان به سرعت در حال پیشرفت  درتمامی زمینه های سیاسی و علمی است. هر روز اخبار تازه ای در باره محیط طبیعی اطرافمان می شنویم. هر روز درهای بسیاری برای دانستن به روی انسان‌ها گشوده می شود . فقرو نادانی ، این حق طبیعی بخش اکثریت مردم کوشا وفعال جهان را از  آنان می گیرد. این سخت کوشان جهان به جای نشستن در مدارس و اتاق های علمی باید به دنبال قطعه نانی در سبد زباله باشند تا سوداگران سرمایه در وال استریت ها وعمال فروتنشان در کشور های مختلف با هرنام و نشانی در لباس های مختلف سیاه ، قهوه ای و بتازگی با رنگ سبز نجات دهنده محیط زیست نقشه های شوم خود دنبال کنند و برنامه اندوختن ثروت از یک طرف و انبوه  ترکردن خیل عظم سلب مالکیت شدگان ، گرسنگان و زحمتکشان  را به اتمام رسانند. تنها یک راه باقی است. اتحاد تمامی کسانی که در طرف دیگر این معادله هستند. چه با حجاب و چه بدون حجاب درسنگری واحد برعلیه نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی و رفع همه تبعیضات اقتصادی واجتماعی و سیاسی و برعلیه دشمنان رنگارنگ خارجی وجزاین راهی برای برون رفت از بحران کنونی نیست.

 

***

امنیت ملی ایران،امنیت شهروندان نیزاست،پایمال کردن حقوق زحمتکشان بنفع امپریالیسم است

اینروزها بسیار ازامنیت ملی سخن می رود .اما امنیت ملی ایران امنیت شهروندان نیز است و نه تنها امنیت خاک، تپه، کوه و آب، زیرا اگر برای مردم و صاحبان اصلی این آب و خاک امنیتی برای بقاء و ادامه زندگی وجود نداشته باشد و به عنوان برده، شهروند بی‌حقوق و سرکوب‌شده زندگی کنند، غرور قله‌ی زیبای  دماوند چه غروری ملی برای آنها می‌آفریند؟چرا نباید مبارزه برای امنیت ملی با امنیت زحمتکشان که نان وکار ومسکن ورفاه را دربرمی گیرد پیوند بخورد؟ این دوگانگی در کجاست؟

اگر حزب ما نیز بدرستی از امنیت ملی سخن می‌راند و آن را درست و برحق ارزیابی می‌کند با این تحلیل است که نقض امنیت ملی و ورود اشغالگر ومتجاوز به ایران نظیر امپریالیسم وصهیونیسم  وقدرت های استعماری نابودی همین حقوق شهروندان را به دنبال خواهد داشت. متجاوز و اشغالگر با غارت کشور تمام منابع رو و زیرزمینی میهن ما را در خدمت منافع خودش غارت می‌کند و نه برای تامین امنیت مردم میهن ما. امنیت ملی آن سپر بلا و سنگری است که باید حقوق و منافع مردم میهن ما را حفظ کند و مانع شود که ایران ویران و نابود گردد و از صفحه تاریخ مانند بسیاری از کشورها و خلق‌های دیگر زدوده گردد. امنیت و مبارزه برای منافع ملی کشور ما ایران در خدمت آینده مردم و شهروندان ایرانی است و اساسا با این انگیزه‌ی پاسداری از منافع ملی جایگاه بایسته خود را در نبرد اجتماعی تعیین می‌نماید.

امنیت ملی و حفظ منافع ملی ایران درعرصه جهانی و در میان انبوهی از دشمنان و غارتگران در تناقض و تضاد آشتی‌ناپذیر با امنیت شهروندان و مردم در درون ایران نیست. یکی لازم و دیگری ملزوم آن است. یکی بدون دیگری کامل نیست و لذا یکی بر روی دیگری به عنوان دو قطب و پدیده متقابل و متاثر بر روی هم به صورت دیالکتیکی تاثیر گذارده و نابودی یک طرف این تضاد به نابودی طرف دیگر و  خاتمه یافتن این فرآیند تمام می‌شود.

امپریالیسم و صهیونیسم و سایر دشمنان ایران در همسایگی ما وجود دارند. ایران ما که نه تنها در سایه تهدید آنها قرار داشته بلکه حتی در تیررس گلوله‌های غضب‌آلود دشمنان قرار داشته،  سال‌هاست به حیات خود ادامه داده است. هیچکدام از همسایگان ایران، هیچکدام از متحدان موقت ما نظیر روسیه و چین نیز با ایران قدرتمند موافق نیستند. تجربه تاریخ و علم تاریخ به نسل ما چه می‌آموزد؟ مگر جدا کردن هرات از ایران، بحرین از ایران، دره قره‌سو از ایران، جدائی قفقاز از ایران، غارت نفت و اورانیوم ایران، کودتای ننگین 28 مرداد 1332، ضبط ثروت‌ها در بانک‌ها و سرمایه‌گذاری‌های میلیونی ایران در زمان شاه در خارج از ایران، تجاوز عراق به ایران ،کشاندن ایران به ماجراجوئی‌های جهانی و سرکوب خلق‌های جهان چه در ویتنام و چه در ظفار و چه در شرکت در پیمان‌های نظامی استعماری سنتو، سیتو، قرارداد دو جانبه نظامی با آمریکا و... آری! مگر این تبهکاری‌های دشمنان ایران با یاری عمال داخلیشان محصول سیاست‌های «متشنجانه، جنگجویانه و تحریک‌آمیز» ایران بود؟ خیر! محصول حرص و آز امپریالیستی برای غارت ممالک، نقض تمامیت ارضی، منافع ملی و امنیت خارجی و داخلی این ممالک بود. آیا این ایران بود که به سرزمین پرتغال، هلند، بریتانیا، فرانسه، آمریکا و... تجاوز کرده بود و یا آنها بودند که بساط استعماری خویش را در جنوب ایران و در خلیج فارس پهن نموده و جزایر ایران را اشغال کرده بودند. این هندوستان بود که بریتانیا را اشغال کرده بود و یا بریتانیا بود که بر ثروت‌های هندوستان همسایه تاریخی ایران چمبره زده میلیون‌ها هندی «بی‌ارزش» را کشته و همسایه ایران شده بود و از شرق و غرب در عراق، به ایران زور می‌گفت و میراث مرز استعماری «شط العرب» را برای ایجاد نفاق میان خلق‌های منطقه به وجود آورد؟ پس نمی‌شود بر این واقعیت تاریخی و به روشنی روز که امنیت ملی ایران را همیشه تهدید کرده، مانند مزدوران بیگانه‌پرست موسادی چشم بست و در تحلیل‌های علمی مورد نظر قرار نداد. آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که مفهوم پاسداری از امنیت ملی چیست و چرا عده‌ای سعی دارند امنیت ملی در عرصه خارجی را متباین با امنیت شهروندان در ایران قرار داده و مدعی شوند که یا این و یا آن!

دشمنی امپریالیسم برای تجزیه ایران و تسلط بر کشور ما سال‌هاست وجود داشته و دارد و در آینده نیز وجود خواهد داشت. ایران به علت موقعیت جغرافیای سیاسی و راهبردی همواره در معرض تهدید امنیتی و دائمی قرار دارد. ولی آیا پذیرفتنی است که از وحشت جان تهی کنیم و ادامه فقر، فلاکت، دزدی، راهزنی، ارتشاء، برده‌داری و... را به بهانه حفظ امنیت ملی تحمل کنیم؟ این «امنیت ملی» بهانه تبلیغاتی و تئوریک شگرفی خلق کرده تا ایرانیان را مجبور کند در مقابل هر پستی و نقض حقوق قانونی، مشروع و انسانی خویش سرتعظیم فرود آورند.

واقعیت این است که در تاریخ معاصر، بعد از انقلاب بهمن که ایران استقلال سیاسی‌اش را به دست آورد و دست امپریالیسم و صهیونیسم را در عرصه سیاسی، امنیتی، نظامی و.. کوتاه کرد، همواره مورد تهدید بود. سخنی به گزافه نگفته‌ایم اگر مدعی شویم ایران دائما در مسیر یک جنگ اعلان‌نشده حرکت می‌کند و به همین جهت باید به نقش دشمنان ایران و عمال داخلی آنها در داخل خاک ایران و یا در میان لشگر ورشکسته اپوزیسیون مزدور توجه کرد. ولی این توجه به اصل درستِ پاسداری از حفظ امنیت ملی و تقویت ایران به ویژه از نظر نظامی در برابر دشمنان تا دندان مسلح ایران به این مفهوم نیست که از رسیدگی و توجه به زندگی کارگران و زحمتکشان، فرهنگیان، و گرسنگان نظام نئولیبرالی سرمایه‌داری سر باز زد و وضعیت اسفناک آنها را که نه امنیت شغلی، نه امنیت آینده، نه امنیت خانوادگی و نه امنیت جانی دارند نادیده گرفت. کسانی که سرانجام از مرزها، تمامیت ارضی و امنیت ملی خارجی ایران دفاع می‌کنند همین نیروی میلیونی مردم هستند که به امنیت داخلی نیاز داشته و باید بدانند در جبهه نبرد ملی و طبقاتی از کدام دستآوردهای خویش که می‌خواهند آن را برای نسل بعدی به امانت بگذارند دفاع می‌نمایند. کارگر، زحمتکش و یا ایرانی‌ای که خانواده‌اش سر گرسنه بر بالین می‌گذارد توانائی کشیدن ماشه برای حذف دشمن را ندارد. کسی که امنیت خودش تامین نیست نمی‌تواند از امنیت میهن دفاع کند.

امنیت ملی بدون تامین امنیت معیشتی و شغلی طبقه کارگران مقدور نیست و گرنه مقوله حفظ «امنیت ملی» به ابزاری برای خفقان و سرکوب و اتهام به مردم بدل می‌شود. روزی نیست که کارگران برای مطالبات برحق خود به اعتراض دست نزنند. وقتی آنها شعار می‌دهند «وعده وعید کافیه، سفره ما خالیه!» گوش شنوائی برای این فریاد وجود ندارد.

تکیه به امنیت ملی ایران و نه امنیت شیعه و امنیت حکومت، زمانی موثر خواهد افتاد که با مبارزه علیه سیاست‌های سرمایه‌دارانه نئولیبرالیسم همراه باشد. بدون برچیدن بساط بانک‌های غارتگر خصوصی و خاتمه دادن به سیاست خصوصی‌سازی و ممانعت از نابودی نظام آموزشی و بهداشت از طریق خصوصی‌سازی سرمایه‌های غارتگر امکان تامین امنیت ملی در عرصه داخلی و به طریق اولی خارجی وجود ندارد.

این سلاح «حفظ امنیت ملی» دیگر بُرائی تبلیغاتی برای حکومت ندارد و در عمل دروازه‌های دژ ایران را برای ورود قوای اشغالگر باز می‌گذارد. ایران از درون اشغال می‌شود و امنیتش از میان می‌رود. تجربه حکومت دکتر مصدق که به آرایش نمای خارجی ایران چسبیده بود و از توجه به زندگی زحمتکشان، کارگران و دهقانان و بسیج آنها سر باز می‌زد و تنها در پی مماشات  و کشف «رجل ملی» بود در مقابل ماست وباید از درس گرفت

***

هدف نتانیاهو درسفرش به آمریکا کسب مجوز حمله به ایران بود


۲۲ سال پیش در ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۲ -یک سال بعد از تجاوز آمریکا به افغانستان و ارتکاب ۲۰ سال جنایت و شکست مفتضحانه که باعث شد پا به فرار گذاردند و طالبان مجدداً به قدرت رسید- نتانیاهو از سوی امپریالیسم آمریکا به عنوان یک میلیتاریست «متخصص» و نمایندۀ امپریالیسم در منطقه خاورمیانه برای سخنرانی در کنگره آمریکا به این کشور دعوت شد. در محتوای بحث در آن روز این پرسش در رأس قرار گرفته بود که آمریکا بعد از افغانستان باید به چه کشوری در خاورمیانه حمله کند ؟!

در آن نشست نتانیاهو در سخنرانی خود اظهار داشت که کشور بعدی باید عراق باشد! چون اگر عراق را بزنیم بقیه را راحت‌تر می شود زد! عراق راحت ترین لقمه است! او درهمان نطق ۲۲ سال پیشش با این استدلال که: «ایران بازترین جامعه و آزادترین جامعه و کشور در منطقه است، اینترنت دارد و ... ولی در عراق اینطور نیست و عراق به دلیل تحریم ها و ضربات نظامی که در جنگ اول عراق خورده، ضعیف تر گشته است. راحت تر می توان بر آن غلبه کرد،» حمله به ایران را در آن زمان نادرست ارزیابی کرد. او برای تقویت استدلال خود در عین حال افزود که «کافی است شما از طریق تبلیغات در تلویزیونهای فارسی زبان خارج برای ایران و دنیای مجازی، تبلیغات آزادی، رفاه و زندگی غربی را میان مردم ببرید و آن ها را از این طریق علیه جمهوری اسلامی بشورانید.» (همان کاری که تلویزیونهای فارسی زبان پنجگانه در خارج از ایران هنوز هم مشغول دامن زدن به آن هستند. -توفان) و سپس نتیجه گرفت که «اول باید صدام را زد بعد جمهوری اسلامی ایران را، چون ۳ چیز در منطقه مهم است و آن اینکه پیروز شوید، پیروز شوید و باز هم پیروز شوید. قدرت مهمترین چیز است. لذا اول افغانستان، بعد عراق و سپس ایران. چون افغانستان را بزنی همسایه ها ضعیف می شوند، عراق را بزنی نیز، همینطور.» ولی این نظریات «تحلیلگر و متخصص منطقه (!!) تو زرد از آب در آمد»! آنکه در این میان مجبور به فرار از افغانستان شد آمریکا بود، آنکه از سوریه و عراق گریخت آمریکا بود، آنکه امروز در اثر ضربه کاری حماس در ۷ اکتبر هنوز درگیر یک جنگ فرسایشی است که قرار بود در عرض دو هفته حماس را شکست دهد و پیروز شود، اسرائیل است و آنکه در این میان تقویت شد، نیروی نظامی ایران بود. امروز حتی ترامپ در مورد جنگ عراق اظهار مخالفت می کند.
حتی در زمان توافق برجام بسیاری از متخصصین و کارشناسان اسرائیلی آن توافق را مثبت ارزیابی کردند ولی نتانیاهو، این «کارشناس بی همتا!» ضد آن بود و به مثابه یکی از اهرم‌های فشار به ترامپ برای خروج از آن عمل کرد.
متخصصین و کارشناسان اسرائیلی در آن زمان برجام را مثبت ارزیابی می کردند، ولی نتانیاهو ضد برجام بود. اگر برجام در قید حیات می بود ایران ۱۵ سال لازم داشت تا به سلاح هسته ای دست پیدا کند. با بیرون آمدن ترامپ از برجام، امروز ایران فقط دو هفته زمان (بر طبق نظر کارشناسان غربی) لازم دارد تا به بمب اتمی دست یابد! اینست نتیجه سیاست های مشعشعانه یک جانی حرفه ای در لباس «تحلیلگر سیاسی»  که در راس امور رژیم صهیونیستی قرار گرفته است، البته با همدستی یک جاعل اسناد، بزهکار و مجرم که دادگاه او را متهم شناخته است، به نام ترامپ رئیس جمهور وقت آمریکا.

 

نتانیاهو در نطق اخیر خود در کنگره آمریکا برای فریب سیاستمداران کنگره و سنا و برای فریب افکار عمومی بار دیگر ادعا کرد که «ما در خط مقدم مبارزه با تروریسم حزب الله ،حماس و ایران علیه بربریت، برای دفاع از منافع شما هستیم! اگر می خواهید جنگ به نفع ما تمام شود باید هر چه که ما می خواهیم به ما بدهید»! و با وقاحتی که در کمتر سیاستمداری می توان سراغ گرفت نسبت به تظاهرات وسیع بیرون کنگره اعلان موضع کرد و گفت: «آنها که در بیرون کنگره اعتراض به سیاست ما می کنند، احمق هایی هستند که به ایران کمک می کنند.»

دولت ائتلافی و فاشیستی «نی نی» در جنگ غزه نیز دچار توهم است و امروز با آنکه یکبار در ژوئیه ۲۰۰۶ در یک جنگ تجاوزکارانه و خونین ۳۳ روزه از حزب الله شکست خورد، باز فیلش یاد هندوستان کرده و با دروغ و توطئه قصد حمله به حزب الله را دارد که بطور قطع در این عرصه نیز شکست خواهد خورد. زیرا حزب الله از نظر تسلیحاتی با حماس قابل قیاس نیست. برای مثال آنها از موشک های ضد تانک ساخت روسیه و ایران و از موشک های دوربرد نقطه زن که قادرند هر نقطه ازاسرائیل رابزنند برخوردارند.علاوه براین آنها دارای یک ناوگان پهپادی قوی می باشند.


حزب الله قادر است با شلیک موجی از موشک های دوربرد نقطه زن، در آن واحد سیستم «گنبد آهنین» اسرائیل و سایر پایگاه های نظامی نظیر پدافند های استراتژیک اسرائیل را هدف قرار داده و آنها را خشی سازد. در عین حال زیربنای آن نیز از ضربات حزب الله در امان نخواهد ماند. این نکته نیز قابل ذکر است که روزنامه «تاگس اشپیگل» برلین در تاریخ ۳۰ ژوئیه ۲۰۲۴ نوشت که «حزب الله و سایر گروه های نظامی محور مقاومت متحد ایران می بایست خود به توانمندی ساخت سلاحهای فوق الذکر دست یابند. آنگونه که از شواهد امر برمی آید آنها به این توانایی ها دسته یافته و خود مشغول تولید آنها هستند.
نتانیاهو با ارزیابی و اطلاعات غلطی که در اختیار سران آمریکا و نیز کشور جعلی خودش قرار داده و می دهد، باعث به آتش کشیده شدن منطقه شده است. ماجراجویی ها و شقاوت و خونخواری او و همراهانش سران بسیاری از کشورها و میلیونها نفردر سراسر جهان را به اعتراض و ا داشته است. بی جهت نیست که بیش از نیمی از اعضای حزب دموکرات در سخنرانی اخیر او در ۲۴ ژوئیه در کنگره آمریکا شرکت نکردند. حتی «نانسی پلوسی»، «بلينكن» و «کاملا هریس» از شرکت در سخنرانی این عنصر پلید خودداری کردند. نتانیاهو با بی شرمی زائد الوصفی در نشست مذکور به سازمانهای بین المللی، به دانشجویان آمریکا، اروپا و سراسر جهان که به مخالفت با جنگ علیه مردم بی دفاع غزه برخاسته اند، به مردم فلسطین، به افکار عمومی جهان از جمله غرب و به تمام سازمانها و نهادهایی که با این جنگ ضد بشری و با این نسل کشی مخالفت کرده و آن را محکوم می کنند گفت: «شما هر که هستید، آمریکا پشت ماست.»


البته هسته اصلی سخنان او در آن نشست نشان دادن خطر ایران و اینکه باید در مقابل این کشور ایستاد بود. او برای گرفتن چراغ سبز به این سفر رفته بود. دام اخیر وی در مورد موشک زدن به روستای مجدل شمس (این روستا یکی از ۴ روستای دروزی نشین در بلندیهای جولان است که از سال ۱۹۶۷ تحت اشغال اسرائیل است.) که منجر به کشته شدن ۱۲ نوجوان ۱۰ تا ۱۶ ساله شد، را باید در این رابطه ارزیابی کرد. بی جهت نیست که اسرائیل ادعا کرد که حزب الله این موشک را به مجدل شمس شلیک کرده و موشک مزبور ساخت جمهوری اسلامی ایران است. البته حزب الله این اتهام را قویاً تکذیب کرده است. اما هدف اسرائیل شعله ور ساختن جنگ به سوی ایران است. البته این ایران ستیزی وی مایۀ تمسخر نه تنها جهانیان که مردم خود اسرائیل نیز گشته است.


یکی از دلایل این به در و دیوار زدن های نتانیاهو و کابینه جنگی اش را باید در ضربه مهلک و کاری که جنبش مقاومت فلسطین در ۷ اکتبر سال گذشته بر ارتش او وارد ساخت و افسانه «قدرت بازدارنده نظام صهیونیستی اسرائیل را نه تنها به سخره گرفت، بلکه به آن آسیب جدی وارد کرد، جستجو کرد. بی جهت نیست که نتانیاهو بلاانقطاع از نابودی حماس می گوید، امری که اوتنها می تواند خوابش را به ببیند، چون در دنیای واقعیت، امری غیرممکن به نظر می رسد.
امروز به هیچ وجه نمی توان کتمان کرد که با حملۀ ۷ اکتبر، و نیز با قدرت یابی بی سابقه یمن و حزب الله «قدرت بازدارندگی» اسرائیل زیر سوال رفته است. به بیان دیگر علاوه بر حماس و جبهه مقاومت فلسطین، جبهه های چندگانه دیگر نظر یمن، حزب الله، حشدالشعبی عراق که مورد تائید ایران هستند، خواب امنیت را از سران رژیم صهیونیستی ربوده اند. به همین دلیل نتانیاهو به مثابه نماینده صهیونیستهای اسرائیل و سراسر جهان هیچ فرصتی را برای اینکه ایران را دشمن اصلی خود نشان دهند که باید آن را خنثی کرد از دست نمی دهند. غافل از اینکه نه تنها قدرت نظامی ایران با ۲۰ سال پیش به هیچوجه قابل مقایسه نیست بلکه جهان امروز نیز جهان متفاوتی از دو دهه پیش است.


جهان جنوب دیگر قدر قدرتی جهان شمال به سرکردگی آمریکا و سازمان نظامی اش ناتو را بر نخواهد تا بید. هر چند نتانیاهو بکوشد ایران را تهدید و خطر جدی برای غرب وانمود سازد و اسرائیل را مدافع منافع آمریکا و غرب. البته به دیده ما دومی از این جهت درست است که اصولاً یکی از دلایل مهم تشکیل دولت اسرائیل و تا دندان مسلح کردن آن به مثابه پایگاه نظامی قدرتمند در منطقه نفت و گازخیز خلیج فارس، به خاطر حفظ سلطه امپریالیسم آمریکا به طور اخص و منافع غرب به طور اعم بوده است.

نتانیاهو تجاوزات ارتش اسرائیل به غزه وسایر کشورهای منطقه نظیر سوریه، اردن و بعضاً ایران و نیروهای محور مقاومت را جنگ اسرائیل با دشمنان غرب و فداکاری ارتش تجاوزکار اسرائیل در خط مقدم جبهه می نمایاند و چنین وانمود می کند که با تشکیل ائتلافی نظامی از کشورهای غربی و اسرائیل می‌توان خطر ایران برای غرب را خشنی کرد (!!) و جهان غرب نیز به او لبیک گفت. علاوه بر آمریکا هم دولت و هم اپوزیسیون آلمان نیز از اسرائیل در جنگ با حزب الله (که هدف البته ایران است) اعلام حمایت کردند.


البته آنطور که از شواهد امر پیداست بعید به نظر می رسد که آمریکا و یا اروپا مستقیم در جنگ با ایران شرکت کنند ولی در صورت درگیری مستقیم بین اسرائیل و ایران حمایت تسلیحاتی غرب به ویژه آمریکا به اسرائیل مسجل است.

هر چند که اسرائیل با سرسختی وانمود کند که خطر اصلی ایران است (و یا به قول ایران فروشان وطنی سر مار در تهران است) و به همین دلیل باید توان نظامی اش نابود شود! ولیکن این آرزو و خواب و خیالی بیش نیست. زیرا همانطور که حملات حماس، حزب الله، یمن و ایران (وعده صادق) به اسرائیل طی یک سال گذشته نشان داد اسرائیل جعلی به مثابه کشوری کوچک، علیرغم اقتدار نظامی، بسیار آسیب پذیر است و در جنگ با ایران و محور مقاومت بازندۀ اصلی او خواهد بود. حتی اگر همانند جنگ تجاوزکارانه «نیروی ائتلاف» علیه عراق که فشار صهیونیستهای اسرائیل و آمریکا در به راه انداختن آن نقش تعیین کننده ای داشتند، ماشین جنگی ناتو و یا بخشی از آن به سرکردگی آمریکا علیه ایران وارد کارزار شود و ضرباتی به ایران وارد کند، اسرائیل از ضربات ایران و محور مقاومت جان سالم به در نخواهد برد. مضافاً اینکه امکان پشتیبانی از ایران از جانب جنوب جهانی منتفی نخواهد بود.


به هر حال آنچه مسلم است اسرائیل عملاً به راه حل تجربه شده جنگ افروزی و تجاوز هفتاد واندی سال گذشته علیه کشورهای منطقه نظیر مصر، سوریه، اردن، لبنان و … می اندیشد و حضور او در مجمع مشترک سنا و مجلس نمایندگان آمریکا و سپس ملاقات با ترامپ را باید در راستای تدارک تجاوز به ایران ارزیابی کرد. بی جهت نبود که او در سخنرانی اش ایران را «تهدید جدی برای غرب!!» و خود را «حافظ منافع غرب و اسرائیل در خاورمیانه جلوه داد. او جنگ با حماس، حزب الله، یمن و گروه حشد الشعبی عراق را «جنگ با نیروهای نیابتی ایران» خواند که دشمن غرب است و اسرائیل فداکارانه در این جنگ به خاطر حفظ منافع غرب با آنها می جنگد». او با وقاحت همیشگی خود «تشکیل یک جبهه ائتلافی غربی-اسرائیلی را برای حفظ تمدن غرب (!!) ضروری دانست و آن را ائتلاف ابراهیم خواند» (نام ائتلاف شکست خورده با اعراب). او با این سخنان در واقع به جهانیان نمایاند که در تدارک تجاوز به ایران، امید به پشتیبانی همه جانبه نظامی و مالی غرب، بویژه آمریکا دارد. او در این راستا از هر موقعیتی سوءاستفاده خواهد کرد تا مناسبات غرب با ایران را متشنج و تنش زا کند. امری که همچون خاری در چشم غرب گرایان اصلاح طلب صف کشیده پشت پزشکیان می خلد.

طبیعی است بروز چنین درگیری برای مردم، قدرت اقتصادی و بالاخره زیربنای ایران بسیار زیانمند خواهد بود. راه چاره ایران در چنین شرایطی از یک سو اتخاذ یک سیاست مستقلانه پایدار است. به این معنی که در عین استقلال عمل در مناسبات اقتصادی عادلانه با همه کشورهای جهان، در عین حال از شرایط بوجود آمده جهانی در رابطه با چند قطبی شدن مناسبات دنیا و نیز سازمانها و نهادهای اقتصادی جدید شکل گرفته نظیر بریکس، شانگهای و اوراسیا به اضافه بهره برداری حداکثری از جاده ابریشم نهایت بهره را ببرد. اجرای پیمانهای همه جانبه ۲۵ ساله با چین و ۲۰ ساله با روسیه، تعامل سازنده با تمام نیروهای خواهان صلح، همزیستی مسالمت آمیز، حفظ تمامیت ارضی و مناسبات عادلانه اقتصادی براساس به رسمیت شناختن حقوق متقابل نیز از جمله ضروریات زمان است. ایران تنها از این طریق قادر خواهد بود که مناسبات سازنده خود را در عرصه جهانی گسترش و تعمیق بخشد و توطئه های بیگانگان را خنثی سازد.

در عین حال بدون مبارزه با دزدی، فساد، رانت خواری و غارت در کشور، مبارزه جدی با افزایش تورم و بازی با نرخ ارز، افزایش تولید و جلوگیری از فرار سرمایه و در نهایت بهبود یافتن وضع معیشتی مردم و نیز استقرار آزادی در همه زمینه ها جهت حفظ انسجام درونی، پیروزی در مناسبات پیچیده و غامض بیرونی غیر ممکن خواهد بود. در چنین حالتی آنانکه در سطح جهان و منطقه افشاء و طرد خواهند شد اسرائیل و حامیان وی خواهند بود. تنها اتخاذ چنین سیاستی از سوی ایران می تواند فرصت سوءاستفاده و تنش آفرینی اسرائیل را از وی سلب کند.

***

یادآوری تاریخی به مناسبت هفتاد یکمین سالگرد کودتای خائنانه و ضد ملی ٢٨ مرداد ٣٢

 هفتاد ویک سال پیش در ٢٨ مرداد ٣٢ کودتای خائنانه، ضد ملی و امپریالیستی با مداخله سازمان‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس در میهن ما به وقوع پیوست. در سراسر مدت استبداد و خودکامگی سلطنت «محمد رضا شاه»، تا انقلاب بزرگ دمکراتیک و مردمی، ضدامپریالیستی و ضداستبدادی بهمن، که بدست توده‌های میلیونی مردم، رژیم وابسته به امپریالیسم را در ایران سرنگون ساخت و سلطنت را برای همیشه در ایران به مزبله تاریخ سپرد، تبلیغ می‌شد که این روز، «روز تاریخی قیام ملی» مردم ایران بر ضد دولت خائن «دکتر محمد مصدق» بوده است. میدان‌ها و خیابان‌ها را به این نام نامیدند. تاریخ ایران را جعل کردند و در مدارس و مناسبت‌های عمومی تدریس کردند و جار زدند، تصویر شاه را از در و دیوارها آویزان کردند و در سینماها به نمایش گذاردند؛ مردم را مجبور کردند تا در مقابل تصویر شاه با نواختن سرود شاهنشاهی - که آنرا سرود ملی ایران جا می زدند - از جای برخیزند و به حالت احترام خبردار بایستند. «محمدرضا شاه»، گماشته امپریالیسم و نوکر کنسرسیوم جهانی نفت را «شاه شاهان، خدایگان آریامهر» نام نهادند و با شعار «خدا، شاه، میهن» مقام وی را بالاتر از میهن ما ایران قرار دادند. روزنامه‌ها و کتابخانه‌های شاهنشاهی برپاکردند، جعلیات در مطبوعات سانسور و خودفروخته منتشر کردند، آزادیخواهان را کشتند و به سینه دیوار گذاردند، ساواک را به جان و مال ناموس مردم مسلط ساختند، حتی مجلس شورای ملی قلابی را تحمل نکردند، آنرا مدت‌ها تعطیل ساختند و اراده و خودکامگی شخص شاه را بر سرنوشت مردم ایران حاکم نمودند و... ولی نتوانستند کودتای خائنانه ٢٨ مرداد سال ٣٢ را به عنوان «قیام ملی» جا بیندازند. آنها در حکومت بودند، همه امکانات را در اختیار داشتند، حمایت امپریالیست‌های «دموکرات» جهانی را در پشت سر داشتند، ولی نتوانستند داوری واقع‌بینانه و انقلابی مردم ایران را در مورد ماهیت رژیم خودفروخته «محمدرضا شاه پهلوی» و «رضا خان» مستبد و نوکر امپریالیسم انگلیس تغییر دهند.

اكنون سلطنت‌طلبان تحت رهبری «رضا پهلوی» با سوء استفاده از استبداد مذهبی و مصیبت حاكم در ایران به مصداق اینکه مورچه‌ها شاه دارند، زنبورها شاه دارند، پس چرا ما شاه نداشته باشیم، در تلاش‌اند که یک شکل حکومتی فرسوده و پوسیده تاریخی را از گور تاریخ با یاری «سیا» و «موساد» به‌درآورند و ملتی را وادار کنند که نسل‌ها در نسل‌ها مخارج گزاف مشتی طفیلی بی‌مغز را، که هنرشان در برپائی عشرت‌کده‌های درباریست، پرداخت کنند. به اعتبار خویشاوندی خونی صرف‌نظر از درجه کیاست و یا سفاهت‌شان بر میلیون‌ها مردم حکم برانند و به ریش‌شان بخندند و مشتی روشنفکر خودفروخته با صله و درهمی را در مدح پادشاهی به خدمت بگیرند تا مردم کشورشان را شستشوی مغزی دهند و به آنها بقبولانند که ایرانی جماعت «شاه‌دوست» است و «نوکر صفت»!

اصلاح‌طلبان غرب‌گرا نیز این روزها تحت رهبری «موسی غنی‌نژاد» به میدان آمده‌اند، تاکتیکی و در حرف «مصدق» را «فردی دموکرات» می‌دانند، اما منش و رفتارهای او را نه دموکراتیک، که «پوپولیستی» به شمار می‌آورند و نتیجه عملکرد او را در جریان ملی کردن صنعت نفت بی‌شرمانه «زیا‌نبار و بر ضد منافع ملی مردم ایران» ارزیابی می‌کنند. «موسی غنی‌نژاد» منش «مصدق» در ترجیح «مصلحت» بر «قانون» را به عنوان گفتمانی «ضددموکراسی» مورد نقد قرار می‌دهد و اساساً اعتقادی به «کودتا» در سال ٣٢ ندارد و به تطهیر مداخله امپریالیستی و سرزنش «دکتر مصدق» و نفی جنبش ملی ایران می‌پردازد. این خائنان امروز در صحنه سیاسی ایران به هویت‌زدایی و نفی مبارزه ملی و ضدامپریالیستی مشغول‌اند و مُبَلِغ سرسپردگی به اجانب هستند. روحانیت حاکم نیز با دفاع بی‌شرمانه از «آیت الله کاشانی»، این همدست امپریالیسم و حامی کودتای ٢٨ مرداد، حرفی برای گفتن ندارد، سکوت مرگ پیشه کرده است.

 در مقابل این جبهه ارتجاعی باید ایستاد ضمن محکوم کردن این کودتای ننگین و نواستعماری از نقش تاریخی و مبارزه «دکتر محمد مصدق» علی‌رغم ضعف‌ها و اشتباهاتی که داشته است، حمایت کنیم

***

حزب الله لبنان یک جنبش آزادیبخش ملی است که علیه امپریالیسم و صهیونیسم می جنگد

از سال ۱۹۹۷ حزب الله لبنان در لیست سازمان های تروریستی دولت آمریکا قرار گرفت. زان پس کشورهای انگلستان، کانادا، استرالیا، ژاپن، هلند و بعدها آلمان و برخی دیگر از کشورهای حامی اسرائیل و حتی کشورهای عربی به تدریج سازمان حزب الله را تروریست خواندند.

سوال اینجاست که آیا این گروه که امروز به مشابه یک حزب سیاسی عمل می کند و نماینده به مجلس می فرستد و حتی برخی از آنها به مسند وزارت می رسند را می توان تروریست خواند؟ ما می دانیم که این شیوه استعماری و ضد مردمی امپریالیستها سابقه دیرینه دارد و هر نیرویی که به خود جرأت دهد با سلطه استعمارگران از در ستیز در آید «تروریست» لقب می گیرد!

تاریخ شکل گیری حزب الله

سال ۱۹۸۲ به دستور مناخیم بگین نخست وزیر وقت اسرائیل، ارتش صهیونیستی به کشور لبنان حمله کرد، تا به سازمان آزادی بخش فلسطین، که رهبرانش به جنوب لبنان پناه برده بودند، ضربه نهایی را وارد کند! پس از این حمله، یاسر عرفات رهبر جبهه آزادیبخش به کشور تونس پناهنده شد و ۲۵ تن از سران این سازمان به کشور های دیگر عربی پناه بردند. رژیم صهیونیستی نیز خوشحال شد و پنداشت که به هدف خود رسیده است و فلسطین را یکجا خواهد بلعید! در آن تجاوز وحشیانه قریب به ۲۰ هزار لبنانی کشته شدند.

درجنوب لبنان که اکثراً شیعیان می زیستند به علت اشغال سرزمینشان، اجباراً تا رودخانه لیتانی که ۳۰ کیلومتر از مرز با اسرائیل فاصله دارد، عقب نشستند و در آنجا سکنی گزیرند. از همان زمان بود که یک نیروی مقاومت علیه اسرائیل پایه گذاری شد. این گروه نام خود را حزب الله نهاد و بعد از ۱۸ سال چنان قدرتی گرفت که در اثر یک مبارزۀ جانانه بالاخره ارتش تجاوزگر اسرائیل را وادار ساخت تا در سال ۲۰۰۰ نیروی خودا از لبنان بیرون کشید، زیرا که در مقابل جنگ چریکی ارتش نامنظم حزب الله مغلوب شد و به شکستی ننگین تن در داد. در این نبرد جانانه، ارتش اسرائیل بیش از هزار نفر از نظامیان خود را از دست داد.

ناگفته نماند که پس از اشغال جنوب لبنان توسط صهیونیستها، آمریکا و فرانسه نیز دراین منطقه «برای حفظ صلح» (!!) نیروی نظامی پیاده کردند. اما در اکتبر ۱۹۸۳ حزب الله به مقر آنان حمله کرد و ۱۳۴ تن آمریکائی را یکجا به هلاکت رساند که در نهایت منجر به خروج نیروهای آمریکایی و فرانسوی از خاک این کشور شد. البته غرب از همان زمان نام این جنبش مقاومت را «سازمان تروریستی» نهاد که تا امروز هم این ارتش غیر نظامی را همچنان «تروریست» می خوانند.
از همان سال ۲۰۰۰ که اسرائیل از حزب الله شکست خورد، صهیونیست ها ایران را یک دیو خبیث لقب دادند که باید علیه او وارد عمل شد و آن را حتی المقدور ضعیف ساخت. این سیاست تا امروز کماکان ادامه دارد.

 بعد از انقلاب ایران، غرب که سلطه بلامنازع خود بر منطقه نفت خیز منطقه را در خطر می دید، ارتش صدام را تا دندان مسلح کرد وعلیه ایران به جنگ واداشت. بعد از ۸ سال این جنگ متوقف شد، بدون آنکه به اهداف استعماری خود رسیده باشند. در این طولانی ترین جنگ قرن بیستم، گرچه دو طرف صدمات فراوان انسانی و مالی دیدند. اما صدام که ورشکسته شده بود، پنداشت که با حمله به کویت البته با چراغ سبز آمریکا و دستیابی به ذخائر نفتی آن می تواند خود را نجات دهد. اما آمریکا در سال ۱۹۹۱ به عراق حمله کرد و او را از کویت بیرون راند.اسرائیل که عراق را یکی از دشمنان خود به شمار می آورد، به توطئه های خود علیه این کشور و ترغیب آمریکا به جنگ با آن که از بعد از جنگ های قبلی به شدت تضعیف شده بود ادامه داد، تا بالاخره بوش پسر در سال ۲۰۰۳ با دلایل پوچ و واهی در ائتلاف با انگلستان، لهستان و ۲۹ کشور دیگر، که همگی بوی نفت مستشان کرده بود به این کشور حمله ور شدند و عراق را به سرنوشت شومی دچار ساختند که امروز در مقابل ماست. پس می بینیم که مسئله حقوق بشر و دموکراسی در عراق پرده ساطری بود بر اعمال تجاوزکارانه استعمارگران که منجر به کشتار ۱/۵ میلیون عراقی، ویرانی زیر بنای این کشور و در اختیار گرفتن شیر نفت این کشور توسط آمریکا شد. غیر از این هر چه از دهان هرزه درایان رسانه های غربی در آید تبلیغات دروغینی بیش نیست.

 ایران که یکبار مزّه جنگ عراق به پشتیبانی غرب را در خاک خود چشیده بود واز نقشه های شوم رژیم صهیونیستی اسرائیل آگاه بود، اینبار استراتژی تقویت حزب الله لبنان برای ضربه زدن به اسرائیل را دنبال کرد.

شیعیان لبنان از آغاز علیه اسرائیل نبودند، بلکه در اثر اشغال جنوب لبنان و جنایاتی که اسرائیل در این سرزمین مرتکب شد، خود عملاً شیعیان لبنان را در سازمانی مقاوم و مبارز به نام حزب الله منسجم ساخت که امروز به عنوان یک نیروی مقتدر با این اهریمن خونخوار به مقابله و مبارزه برخاسته است.

اسرائیلی ها در زمان اشغال جنوب لبنان برای خود آزادی عمل بی حد و مرز قائل شدند. مین گذاری کردند، مناطق مسکونی را ویران ساختند، روستاها را با خاک یکسان ساختند، روستائیان را هدف گلوله قرار دادند و ... در چنین وضعیتی طبیعی است که مقاومت شکل می گیرد و به این ترتیب حزب الله نضج گرفت. حزب الله را بر خلاف نظر صهیونیستها، امپریالیستها و ایرانیان خود فروخته، ایران بوجود نیاورد، بلکه جنایات اسرائیل آن را ساخت.

ولی ایران به دلایل ذکر شده در بالا حزب الله را تقویت کرد تا اسرائیل که قصد تجاوز به ایران را در سر می پروراند تضعیف سازد. به بیان دیگر ایران از نظر معنوی، تبلیغاتی، تسلیحاتی و مالی به حزب الله کمک می کند تا مانع جنگ اسرائیل علیه ایران شود. حزب الله به هیچوجه دست نشانده ایران نیست، بلکه از استقلال عمل کامل برخوردار است. حزب الله ۱۰ هزار عضو در میان شیعیان لبنان دارد. ایران اگر بخواهد نیز قادر به «رهبری حزب الله» نخواهد بود، اما حزب الله متحد ایران است، همانگونه که یمن، سوریه، و حماس متحد ایرانند.

سال ۲۰۰۶ اسرائیل یک بار دیگر برای ضربه زدن به حزب الله جنوب لبنان را بمباران کرد و ۲۰۰۰ نفر را به قتل رساند. اما متعاقب آن در یک جنگ ۳۳ روزه از حزب الله شکست خورد و دمش را روی کولش گذارد و پی کارش رفت.
در نظر صهیونیستها جان ۲۰۰۰ شیعه لبنانی بی ارزش بود که می بایست در پای صهیونیستهای خونخوار قربانی شوند و جان ۲۰۰۰ لبنانی، قابل قیاس با جان ۱۲۰۰ اسرائیلی که در نبرد الاقصی از سوی سازمان حماس کشته شدند نیست! پس حزب الله و حماس تروریستند ولی اسرائیل برای دفاع از خودش حق دارد ۱۸۶ هزار نفر از مردم بی دفاع نوار غزه را قتل عام کند و این منطقه را از هر جهت غیر قابل سکونت سازد! این حق دموکراتیک «تنها دموکراسی خاورمیانه» است که بلا درنگ مورد پشتیبانی دول «دموکرات» غرب نیز قرار می گیرد، زیرا اسرائیل حق دارد از حق حاکمیت خود دفاع کند! حقی که به هیچوجه از نظر قانونی، تاریخی و جغرافیایی وجود خارجی ندارد. ارزش جان انسانها نیز در جهان غرب با هم متفاوتند. انسانهای مسلمان، رنگین پوست، چشم بادامی و ... با انسانهای سفید پوست، موبور، چشم آبی ... متفاوتند، آنها در کشورهایی زندگی می کنند که می بایست سلطه اربابان سفید پوست را بپذیرند و در غیر اینصورت مستحق نابودی اند!
آری حزب الله در سال ۲۰۰۶ پس از ارتکاب جنایات اسرائیل در جنوب لبنان، شمال اسرائیل را به شدت موشک باران کرد و آن را به شکست واداشت. از آن زمان حزب الله ذخائر نظامی خود را به شدت افزایش داد. امروز حزب الله ۱۵۰۰۰۰ تا ۱۶۰۰۰۰ موشک «اکثراً نقطه زن»، یک ناوگان پهپادیوشکی، یگان های ویژه و ... به یک کلام نیروی نظامی مدرنی در اختیار دارد. حزب الله طبق بیانات حسن نصرالله که می گوید: «طی ده سال گذشته ما این توانایی را پیدا کرده‌ایم که بسیاری از هزاران موشک هایمان را نقطه زن کنیم و پهپاد بسازیم و … و دیگر نیازی به انتقال آن‌ها از ایران نداریم

به جرأت میتوان گفت که امروز حزب الله قدرتمندترین نیروی شبه نظامی غیردولتی در جهان است که برای ادامه بقای خود قادر است در مقابل چهارمین ارتش جهان قد علم کند. از این رو حزب الله قادر است که خسارات سنگینی به اسرائیل وارد کند. طبیعی است که جنوب لبنان نیز خسارات سنگینی خواهد دید، مضافاً اینکه اسرائیل از سلاح هسته ای برخوردار است و با وجود عناصری نظر نتانیاهو و گالانت که در قدرت قرار گرفته اند معلوم نیست که چه سرنوشتی در انتظار مردم جنوب لبنان خواهد بود. ولی مسلماً در یک جنگ فراگیر و وسیع، اسرائیل از نظر اقتصادی و زیربنایی صدمات جبران ناپذیری خواهد دید. بویژه آنکه نه تنها حماس بلکه کل محور مقاومت نیز ساکت نخواهند نشست.

می بینیم که بر خلاف تبلیغات گوش خراش غرب و نوچه های نوکرصفت و گوش به فرمان ایرانی آنها، حزب الله یک سازمان تروریستی و وابسته به تهران نیست، بلکه یک سازمان مستقل شبه نظامی است که از قدرت عظیم نظامی و انسانی برخوردار است و در میان شیعیان لبنان ریشه عمیق دارد. اسرائیل که از نبرد با نیروهای مقاومت بویژه حزب الله و حماس درمانده است، اقدام به ترور زبونانه «عبدالله شکر» و «اسماعیل هنیه» می کند و می پندارد که با این عمل ضد انسانی خود که شایسته لقب تروریسم به معنی واقعی کلمه است، این سازمان ها را به چه کنم، چه کنم گرفتار خواهد کرد! حماس ۱۰ ماه است بدون وقفه با ارتش اسرائیل در نبرد است و تا کنون قادر گشته است قریب به ۷ هزار نفر از نیروی نظامی ارتش صهیونیستی را نابود سازد. حزب الله نیز که ۱۸ سال علیه این اهریمن جنگید و در نهایت پیروز شد، با از دست دادن یک رهبر نه تنها خم به ابرویش نمی آورد بلکه دهها و شاید صدها نفر از مبارزان آن آماده اند که جای رهبران قهرمان خود را پر کنند. حزب الله و حماس سازمانهای شبه نظامی هستند که غلبه بر آنها، همانگونه که تاریخ نبرد چنین سازمانهایی در کشورهای دیگر نشان می دهد آسان نیست. از زمان جنگ جهانی اول تاکنون، بویژه در جنگ جهانی دوم تاریخ می آموزد که غلبه نیروهای نظامی منظم بر چنین سازمانهایی تقریباً غیر ممکن است. اما اسرائیل کماکان می پندارد که موشک فرود آمده در «مجدل شمس» (که البته کار خودش بوده است) آن موقعیت مناسبی را آفریده است که در انتظارش بود، تا جنگ همه جانبه با حزب الله و ایران و به احتمال قریب به یقین با حماس، حوثی های یمن و حشد الشعبی عراق را آغاز کند. البته و صد البته با شرکت مستقیم آمریکا و برخی کشورهای اروپایی نظیر انگلستان و آلمان که علناً اعلام پشتیبانی از اسرائیل کرده اند. بی جهت نیست که رئیس جمهور الکن آمریکا و وزیر جنگش و همچنین دولت آلمان اعلام کردند که در صورت بروز چنین جنگی در کنار اسرائیل خواهند ایستاد.

جنگ علیه ایران که قدرت نظامی وموشکی اش وازطرفی انگیزه قوی برای نبرد با دشمن خارجی قابل قیاس با هیچ کشوری درمنطقه نیست به اضافه محورمقاومت، بازی با آتش است، آتشی که بدون تردید دامن منطقه و از همه بیشتر دامن اسرائیل را خواهد گرفت. علاوه بر این باید دانست که دنیای جنوب به خصوص چین و روسیه که خود نیز مورد هدف امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا هستند، کنار ایران خواهند ایستاد.مضافاً اینکه کلیه کشورهای آسیب دیده ازامپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا نظیر عراق، سوریه، لبنان، یمن و ... در منطقه خود را با ایران و فلسطین هم سرنوشت می دانند.

 به این ترتیب جنگ با ایران نه تنها منطقه را به آتش خواهد کشید، بلکه بطور بالقوه خطر بروز جنگ جهانی سوم را نیز در خود نهفته دارد. بویژه اینکه غرب می اندیشند، اکنون که موقعیت بوجود آمده است می توان بر محور شرارت روسیه، چین و ایران ومحور مقاومت ضد اسرائیل پیروزشد! تقویت روزانه ناتو، حضور روز افزون نظامی آمریکا در ٨٠٠  پایگاه نظامی، استقرار موشک دور برد در آلمان و به احتمال قریب به یقین در اوکراین و بطور کلی گرایش بی سابقه به سمت میلیتاریسم در غرب را باید در این راستا ارزیابی کرد.

مشکل منطقه رژیم صهیونیستی اسرائیل است

 مشکل منطقه نه سازمان مقاومت حماس است، نه " سازمان حزب الله در لبنان، نه بطور کلی محور مقاومت و نه ایران، بلکه مشکل اسرائیل است که به مثابه پایگاه امپریالیسم غرب در منطقه عمل کرده و از ۷۵ سال پیش با «نکبت» اول در سال ۱۹۴۸ باعث آواره شدن ۷۵۰ هزار فلسطینی گشت و امروز با «نکبت» دوم، با نسل کشی در غزه با ۱۸۶ هزار (لنست، روزنامه انگلیسی ) کشته هنوز ادامه دارد.

.
ده‌ها سال است که اسرائیل خلق فلسطین را از هر جهت تحت سلطه و فشار قرار داده است و پیوسته با بهانه هولوکاست، آنتی سمیتیسم (یهود ستیزی) و … جنایات هولناک خود را توجیه کرده و هنوز هم می کند. و دول غربی بویژه دولت خود تحقیر آلمان نیز همزمان در این شیپور می دمند و جنایات صهیونیستها را توجیه می کنند. رژیم صهیونیستی می پندارد با قهر، زور، خشونت و جنایت می تواند مسئله خلق فلسطین را به سبک و سیاق فاشیستی خود «حل کند»!! اما صهیونیستها و حامیانشان باید بدانند که این یک خواب و خیال و آرزو بیش نیست. با افزایش فشار، کشتار و حق کشی، مقاومت فلسطینیان نه دو چندان، بلکه صد چندان می شود. طوفان الاقصی، حمله حزب الله به شمال اسرائیل و بطور کلی حملات محور مقاومت طی ۱۰ ماه گذشته، تازه آغاز کار است. نه تنها اسرائیل بهای جنایات خود را خواهد پرداخت بلکه دول حامی او نیز بی نصیب نخواهند ماند. اروپا فعلاً از هر کوشش دیپلماتیک برای حل مشکل فلسطین شانه خالی می کند و مادام که چنین است، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. تنها کوششی که در این راستا انجام می گیرد دعوت طرف های درگیر به خویشتن داری و اعتدال است! به خصوص وزیر خارجه بی مقدار آلمان که به ویژه از ایران می خواهد خویشتن داری کند!! توجه کنید که از ایران می خواهد و نه رژیم صهیونیستی متجاوز، تروریست و جنایتکار اسرائیل که ننگین ترین کارنامه را در میان جنایتکاران جهان دارد و در مجامع بین المللی از جمله «دیوان بین المللی دادگستری» به جرم نسل کشی و جنایت جنگی محکوم شده است!!

دشمن متجاوز حق دفاع از خود ندارد

اسرائیل حق دارد در تهران به اعمال تروریستی خود ادامه دهد چون «حق دفاع از خود» دارد! هیچ یک از دول غربی ترور جنایتکارانه اسماعیل هنیه،رهبر سیاسی حماس در تهران را محکوم نکردند. تروری که آشکارا هدفش در راستای کشیدن جنگ به خاک ایران است. و آنگاه خانم بربوک دهن دریده به ایران «هشدار» می دهد که «خویشتن داری» کند.

اگر آتش جنگ در خاور میانه، در اثر شرارت اسرائیل مشتعل شود، اولین کسانی که همانند جنگ اوکراین پشت ارتش متجاوز اسرائیل خواهند ایستاد آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان خواهند بود. زیرا که اسرائیل از«ارزش های» غرب «دموکرات» در خاورمیانه دفاع میکند! البته منظور از دموکراسی  در اینجا حفاظت از منافع غرب در رابطه با منابع انرژی در این منطقه است. لذا غرب دموکرات وظیفه خود می داند که از امنیت و منافع رژیم صهیونیستی با هر وسیله ای دفاع کند!
هیچگاه شرایط منطقه خاورمیانه به این خطرناکی نبوده است. مقصر اصلی کیست؟

همانطور که تجربه حداقل ۳۰ ساله گذشته -از قرارداد اسلو در ۱۹۹۳ به این طرف- نشان می دهد، اسرائیل هرگز حاضر به مصالحه با سازمانهای فلسطینی نبوده و وقایع ده ماه گذشته نیز بیش از هر زمان گواه این حقیقت است.

غرب «دموکرات» نیک می داند که آن نظام صهیونیستی اسرائیلی که از دل درگیریهای منطقه پیروز بیرون بیاید، یک نظام تا مغز استخوان فاشیستی را مستقر خواهد کرد و این عنوان «تنها دموکراسی خاورمیانه» را که هم اکنون مشغول کندن گور آن است یک بار برای همیشه به گور خواهد سپرد. آنگاه این تنها فلسطینی ها نخواهند بود که زیر تیغ برهنه فاشیستی-صهیونیستی سرکوب خواهند شد، بلکه کلیه شهروندان یهودی که با عملکرد به غایت ضدبشری صهیونیستهای در قدرت، سر سازگاری ندارند نیز در زمره قربانیان قرار خواهند گرفت. و آنگاه کشورگشایی اسرائیل «بی مرز و بی قانون اساسی» کنونی تازه آغاز خواهد شد و زان پس منطقه یک روز آرام به خود نخواهد دید.


امروز هنوز دنیای غرب همان گونه که در جنگ اوکراین عمل می کند، از سیاست سیاه و سفید نشان دادن معضل موجود میان فلسطین و اسرائیل پیروی می کند. ولی زمانی که هیولای فاشیستی-صهیونیستی با پشتیبانی ترامپیستها حاکم شود، آنگاه سیاهی بر سفیدی غلبه خواهد کرد و جهان با یک معضل لاینحل تاریخی روبرو خواهد شد. بی جهت نیست که اسرائیل به وضوح -همانگونه که نتانیاهو در ۲۴ ژوئیه گذشته در کنگره آمریکا شرح داد- خواهان گسترش جنگ در منطقه خاورمیانه است.

کشورهای اروپایی به ویژه آلمان که به علت داغ ننگ فاشیسم هیتلری و هولوکاست که بر پیشانی خود حس می کند، بدون استثناء بر تمام جنایات فاشیستی- صهیونیستی رژیم حاکم بر اسرائیل که بر خلق فلسطین و لبنان و ... روا می دارد، صحّه می گذارند و با پول، اسلحه و تبلیغات شبانه روزی در پارکابی آمریکا به این کشور کمک می کنند و به این ترتیب خود در زمرۀ هم پیمانان و همکاران این نیروی اهریمنی قرار گرفته اند که نه تنها زندگی حال و آینده را بر مردم فلسطین تباه کرده است، بلکه شعله ور شدن آتش جنگ در منطقه و شاید جهان را نیز به جان خریده است.

حامیان پروپاقرص اسرائیل کوچکترین اقدامی در راستای استفاده از دیپلماسی و مذاکره به منظور دستیابی به صلح انجام نمی دهند زیرا که در قاموس این مردمان سلطه جو و میلیتاریست، صلح جایی ندارد.

اما همانگونه که خلقهای بیدار و از جان گذشته (بویژه ارتش و خلق اتحاد جماهیر شوروی) در سراسر جهان در مبارزه ای خونین و بی امان پوزه فاشیسم هیتلری را به خاک مالیدند، این بار نیز سرنوشت دیگری در انتظار فاشیست-صهیونیستها نخواهد بود.

***

استالين پرچم است و مجددا بپا می خيزد(بخش سوم)

رفیق فریدون منتقمی

 

رویزیونيست ها در برخورد به مسئله «کيش شخصيت» کار تحليل را به ابتذال کامل کشانده اند.

رویزیونيستها برای نابودی سوسياليسم از نظریات رفيق استالين آغاز کردند و سيلی از اتهامات غير قابل اثبات بر وی جاری ساختند. افسانه «کيش شخصيت» استالين را ساز کردند و آن را از هر گونه مفهوم اجتماعی عاری نمودند. آنها از استالين بت بزرگی ساختند و در مقابلش، به سجده نشستند و آن گاه بت خود ساخته را در هم شکستند و به آن نام مبارزه عليه «کيش شخصيت» نهادند. آن ها چنين وانمود ساختند که استالين از قدرت عجيبی برخوردار بود، با گوشه چشم و اشاره انگشت مسائل اجتماعی را حل و فصل می کرد. وی به نقش توده ها ایمان نداشت و با جدائی از توده ها، خویشتن را جای آنها می نشاند و همه چيز را در «شخصيت» خود خلاصه کرده و بت استالين را ساخته بود. اینگونه برخورد به مسئله «کيش شخصيت» که از ذهن خرده بورژوا برمی خيزد و افسانه آن نيز تنها گوش خرده بورژوا را می نوازد، با ارزیابی کمونيستی سر سوزنی قرابت ندارد و خرده بورژوا که همه چيز را در قهرمانی و قهرمانان و در شخصيت خود، در من خود جستجو می کند و دنيا را بر محور شخصيت می گرداند و موجودیت فرد را در مرکز تحولات جهان قرار می دهد، باب طبع وی و قابل قبول وی می باشد.

رفيق استالين می گفت: «اگر هر گامی که من در راه اعتلای طبقه کارگر و تحکيم دولت سوسياليستی این طبقه برمی دارم در آن جهت نباشد که وضع طبقه کارگر را تحکيم و بهبود بخشد، در آن صورت زندگی خود را بيهوده خواهم دانست».

رفيق استالين تا دم مرگ به این گفته خویش وفادار ماند. همين وفاداری به طبقه کارگر و دفاع از منافع وی است که موجی از کينه توزی و دروغگوئی و جعل سند و هتاکی و دهن دریده گی را برانگيخته است. ولی از تجربه تاریخ استالين است که سربلند بيرون می آید و جهانی را به نور خویش روشن می کند. استالين مظهر مجسم لنينيسم است و نفی لنينيسم، نفی کمونيسم خواهد بود. این حقيقت بزودی در عرصه تشدید تضاد و مبارزه طبقاتی روشن می شود.

رویزیونيست ها می خواهند علل بروز این یا آن خصوصيت استالين را از ویژگی شرایط تاریخی مشخص جدا سازند و آن را صرفاً محصول «اراده شخصی» و «خصوصيات اخلاقی» وی جلوه دهند و تاریخ را بر اساس «اراده شخصی» افراد توضيح دهند. آن ها با ارزیابی از «کيش شخصيت» استالين توسط مشتی بی شخصيت، در واقع بریدن خویش را از ماتریاليسم تاریخی به معرض نمایش گذاردند.

«کيش شخصيت» محصول اراده استالين نبود، محصول بوروکراسی بود. بوروکراسی که از دوران گذشته به منزله مصيبتی در جامعه عقب مانده روسيه که در آن سازمان اجتماعی کار تکامل نيافته بود، به ارث رسيده بود. نمی توانست با نزدیکی به توده، با شرکت دادن توده ها در امور، در اداره سازمان کار، با «بورکرات کردن» همه مردم، بوروکراسی را بزداید و لذا با جدائی ازتوده مردم به «کيش شخصيت» دامن زد. استالين که مورد اعتماد عميق توده هاى مردم بود به ایجاد «کيش شخصيت» محتاج نبود. بلشویک هاى انقلابی شوروی در اعلاميه و برنامه خود نوشتند: «کيش شخصيت شيوه استالين نيست بلکه، برعکس شيوه خود بوروکراسی است که در زمان استالين نيز واقعيت جامعه شوروی را مسموم می ساخت و پس از استالين به خفه کردن و تعذیب هر چيز زنده و هر چيز فعال و هر چيز واقعاً شوروی، مشغول است. در واقع «کيش شخصيت» که ما از آن صحبت می کنيم، تکرار ساده (و تکرار به عالی ترین درجه) کيش بوروکراسی است که هر نماینده آن در دفتر خودش «شخصيتی» بود. اپورتونيست ها «کيش شخصيت» را علت بوروکراسی جلوه می دهند و حال آن که «کيش شخصيت» معلول بوروکراسی است. بوروکرات ها بودند که عشق خلق نسبت به استالين را پایمال ساختند و به این طریق که آن را به صورت تشریفات مکانيکی در آوردند و در این کار بدون حساب هاى خودخواهانه عمل نکردند زیرا که این امر به آن ها امکان می داد که بخواهند نسبت به خود آنها نيز چنين روشی در پيش گرفته شود».

لنين خود در مقاله «پنج ساله انقلاب روس» به ریشه هاى پيدایش بوروکراسی در اتحاد شوروی و زمينه بروز انحرافات بعدی اشاره می کند: «چرا ما مرتکب غلط کاری می شویم؟ ــ و ادامه می دهد ــ این مسئله قابل درک است: نخست این که ما کشوری عقب مانده هستيم. دوم این که آموزش در کشور ما به حداقل است. سوم این که ما از جائی کمک نمی گيریم. از طرف هيچ کشور متمدنی به ما کمک نمی شود. بلکه برعکس همه آنها بر ضد ما هستند. چهارم این که ما به علت دستگاه دولتی خویش مرتکب غلط کاری می شویم. ما وارث یک دستگاه کهنه دولتی هستيم و این باعث مصيبت ماست. دستگاه دولتی غالباً به ضرر ما کار می کند. در ٩١٧ این طور شد: پس از آن که ما قدرت را در دست گرفتيم، دستگاه دولتی به خرابکاری عليه ما پرداخت. ما سخت ترسيدیم و به آن ها گفتيم: خواهش می کنيم دوباره نزد ما برگردید و آن وقت همه بازگشتند و این مصيبتی برای ما بود.»

مصيبت بود زیرا کمونيست ها را نيز مسخ می کرد و مسخ کمونيست ها با کنترل توده اى و گزینش مجدد و بررسی توده اى امکان پذیر نبود و صدای پای تهاجم امپریاليستی نيز از بيرون به گوش می رسيد و بر زمينه عظيم عقب ماندگی فرهنگی، بوروکراسی به دستگاهی عظيم بدل می شد که کمونيست هاى زیادی را در کام خود فرو می برد و فاسد می گردانيد. لنين و استالين خود به این نقيصه و خطر واقف بودند. استالين درباره خطر بوروکراسی گفت: اشاره من به وجود عناصر بوروکراتيک در دولت، اتحادیه هاى کارگری، تعاونی ها و سایر سازمان ها می باشد. اشاره به عناصر بوروکراتيکی است که از ضعف ها و اشتباهات ما تغذیه کرده مانند طاعون از انتقاد و کنترل توده ها بيمناک بوده و مانع گسترش انتقاد از خود و غلبه ما بر ضعف ها و اشتباهاتمان می گردند ما نباید بوروکراسی را در صفوف خود صرفاً (به منزله یک امر عادی و کاغذ بازی ساده بدانيم. بوروکراسی مظهر نفوذ بورژوازی در درون سازمان هاى ما است. (جلد پانزدهم کليات آثار استالين) و آنگاه رفيق استالين به ریشه بوروکراسی اشاره می کند و راه غلبه بر آن را نشان می دهد. «تنها راه مطمئن علاج بوروکراسی، بالا بردن سطح فرهنگ کارگران و دهقانان است. لعن و تقبيح بوروکراسی در دستگاه هاى توليدی دشوار نيست ... اما تا زمانی که توده هاى کارگر به سطح معينی از فرهنگ نرسيده اند، سطحی که بدانها علاقه و توانائی کنترل دستگاه هاى دولتی را بدهد. بوروکراسی عليرغم همه اقدامات برای کنترل آن به زندگی خود هم چنان ادامه خواهد داد …

چگونه می توان به بوروکراسی در سازمان هاى اقتصادی پایان داد؟ برای انجام این کار فقط یک راه وجود دارد و آن کنترل از پائين است. انتقاد از بوروکراسی در مؤسسات از نواقص و اشتباهات آن ها به وسيله توده هاى وسيع مردم. (مجموعه آثار جلد یازدهم)

اما از بين بردن بوروکراسی امری نبود که به خواست ذهنی استالين مربوط باشد. استالين در شرایطی زمام امور را بدست داشت که محدودیت هاى عينی و شرایط ویژه تاریخی وی را در ميان گرفته بود، ارتقاء سطح فرهنگی طبقه کارگر به یک باره مقدور نبود. رشد حزب در شرایط مخفی دوران استبداد تزاری، شکل گرفتن آن بر اساس مرکزیت، فقدان سنت هاى دموکراتيک در درون جامعه عقب مانده روسيه، زمينه انحرافات فراوانی را ایجاد می کرد و به فساد کادرهای حزبی یاری می رسانيد. استالين محصول چنين شرایطی بود و در مقياس همين بوروکراسی می توانست با بوروکراسی مبارزه نماید. جنگ جهانی دوم و شهادت ده ها هزار کمونيست هاى صدیق و وفادار مسلماً به قدرت گيری بوروکراسی کمک شایانی نمود. توجه به این واقعيات می تواند ما را که در ارزیابی از نقش برجسته استالين و «کيش شخصيت» وی و زمينه اجتماعی بروز چنين انحرافی مدد کند.

رویزیونيست ها و دشمنان مارکسيسم ميانه خوبی با بررسی و پژوهش علمی ندارند. آن ها گرچه در کلام از تقدم ماده بر شعور سخن می رانند و این مستلزم آن است که در بررسي ها همواره زمينه مادی بروز پدیده ها از نظر تحول تاریخی و حرکت آن ها مد نظر قرار گيرد ولی در عمل ترجيح می دهند ذهنيگری را پيشه کند و آنجا که پای منافع طبقاتی در ميان است افسانه سرائی نمایند. خروشچف یکی از دشمنان مارکسيسم لنينيسم نخستين کسی بود که برای نابودی شوروی مسئله حمله به رفيق استالين را در گزارش محرمانه خویش به کنگره بيستم حزب کمونيست شوروی آغاز کرد. وی می دانست که زدن استالين زدن سوسياليسم است.

 

حمله به «کيش شخصيت» استالين

 

حمله به استالين نخستين بار با کودتای خروشچف آغاز شد و در گزارش محرمانه وی در کنگره بيستم «حزب کمونيست بلشویک» بيان گردید، گزارشی که برای نخستين بار توسط سازمان «سيا» در خارج از شوروی منتشر شد. این ارتباط و تبانی با امپریاليست آمریکا بهترین گواه خيانت به سوسياليسم و کودتا در حزب کمونيست بلشویک شوروی بود. حمله به استالين هنوز هم به پایان نرسيده است و هر بار که روسيه با مشکلات داخلی روبرو می شود، لازم می بيند که اسلحه سحرآميز مبارزه ضد استالينی را از آستين به درآورد. کار به جایی رسيده است که هر خيانتکاری اشتباهات خویش را به استالين منتسب می کند. در احزاب دست راستی و فاشيستی جناحی در مبارزه با جناح رقيب و برای بی اعتبار کردن وی، وی را به توسل به «روشهای استالينيستی» متهم می کند. کسی نيست بپرسد «استالينيسم» چه جایی در احزاب فاشيستی دارد. روشنفکران خرده بورژوا بدون اینکه کوچکترین اثری از آثار ارزنده استالين را خوانده باشند، بدون اینکه نظریات استالين را بدانند، بدون اینکه از ماهيت اختلافات در درون حزب کمونيست بلشویک شوروی آگاه باشند، بدون آنکه تاریخ اتحاد جماهير شوروی را بدانند، بدون اینکه زحمت تحقيق و بررسی را به خود داده باشند، به اتکا شنيده های زهرآگين و دروغين که باید آن را «دانش درگوشی» ناميد، از روشهای استالينيستی که خودشان هم نمی دانند چيست به انتقاد می نشينند و به تکرار خزعبلات یکی از «قربانيان استالين» بنام سولژنيتسين فاشيست که از گشتاپوی هيتلر دفاع می کرد و این امر موجب اعتراض نویسنده معتبر آلمانی هاینریش بول شد مبادرت می ورزند.

حال ببينيم که این حمله چگونه به استالين شروع شد و چرا گزارش آن برای نخستين بار از نظر کمونيستها پنهان مانده بود، توسط سازمان «سيا» آمریکا منتشر شد. تاریخچه این حوادث و اهميت آن بسيار آموزنده است.

 

گزارش محرمانه خروشچف به کنگره بيستم

خروشچف در کنگره بيستم با حمله به «کيش شخصيت استالين» با استفاده از توصيه نامه هاى لنين و اظهارات خصوصی کروپسکایا، رفيق استالين را مورد حمله قرار داد و چنين وانمود کرد که وی عليرغم خواست لنين و حزب بلشویک، مقامات حزبی را غصب کرده بوده است. خروشچف با استناد به اسناد غير قابل رسيدگی، سيلی از اتهام نصيب دوران سی ساله دیکتاتوری پرولتاریا کرد، حال به گوشه اى از گزارش هاى نفرت انگيز خروشچف توجه کنيد: (نقل از گزارش محرمانه خروشچف به کنگره بيستم حزب کمونيست شوروی): «هدف پيشنهاد استالين پس از کنگره نوزدهم حزب، در مورد انتخاب بيست و پنج نفر به عضویت هيآت رئيسه (دفتر سياسی) کميته مرکزی آن بود که همه اعضای قدیمی سياسی را اخراج کند و افراد کم تجربه اى را که مطيع و گوش به فرمان استالين بودند، جانشين آنان گرداند. می توان چنين استنباط کرد که این اقدام استالين مقدمه اى برای از ميان برداشتن و انهدام اعضای قدیمی دفتر سياسی بوده است.»

و یا (از همان گزارش): «استالين به همه کس مشکوک بود. کار شبهه و تردید او بدان پایه رسيد که گمان داشت وروشيلوف، جاسوس انگليس است ...» و در جای دیگر (از همان گزارش): «رفيق ایگنانف وزیر سابق امنيت دولتی، در این کنگره به عنوان نماینده حضور دارد. استالين به او دستور اکيد داده و گفته بود هر گاه از پزشکان اعتراف نگيری، با قطع سر، قد ت را کوتاه تر خواهم کرد.»

خروشچف در اتهام زنی به استالين در همين جا بسنده نکرد. وی در گزارش محرمانه خود ادامه داد.( در همان جا ): «پرونده چنان صورتی داشت که کسی نمی توانست درباره جریان بازپرسی و صحت و سقم اعتراف ها تحقيق کند ... پس از مرگ استالين، پرونده مذکور را مورد رسيدگی مجدد قرار دادیم، ضمن بررسی دریافتيم که پرونده از آغاز، تا انجام ساختگی بوده است. این «داستان» شرم آور، جعلی و ساخته و پرداخته استالين بود. ولی او فرصت نيافت جریان پرونده را دست کم به صورت دلخواه خویش به انتها برساند ... به قرار معلوم استالين قصد داشت همه اعضای قدیمی دفتر سياسی را از ميان بردارد و نابود کند ... هدف او از ميان بردن اعضای قدیمی دفتر سياسی در آینده بود.»١

 

به نقل قول دیگری از این گزارش سری توجه کنيد. (از گزارش سری خروشچف به کنگره بيستم): «پرونده سازمان ناسيوناليستی مينگرل که پيرامون به اصطلاح وجود سازمان مذکور در گرجستان عنوان شده بود. بسيار جالب توجه است. چنان که آگاهيد، کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی، در ماه نوامبر سال ١٩۵١ و ماه مارس سال ١٩۵٢ قطعنامه هائی در این زمينه از تصویب گذرانيد. تنظيم و تصویب این قطعنامه ها بدون طرح و مذاکره در دفتر سياسی صورت پذیرفته. این قطعنامه ها از سوی شخص استالين انشاء شد و حاوی اتهام هاى بسيار سنگين نسبت به بسياری از کمونيستهاى صدیق و مؤمن بود. براساس اسناد و مدارک جعلی و ساختگی مذکور چنين عنوان شده بود که گویا در گرجستان سازمانی ناسيوناليستی وجود دارد که می کوشد با یاری و معاضدت دول امپریاليستی و استعماری، حاکميت شوروی را در این جمهوری ساقط کند و از ميان بردارد. بدین سبب گروهی از کارکنان و مسئولان حزب و دولت شوروی بازداشت شدند. بعدها معلوم شد که این، افترائی بيش نبوده است. ...»٢

 

آنگاه که کار گزارش سری به پایان رسيد، خروشچف به نگارش خاطرات خود اقدام کرد و آن ها را برای چاپ به کشورهای امپریاليستی فرستاد. در این کتب وی کار لجن پراکنی به استالين را تکميل نمود و نوشت: (نقل از کتاب خاطرات خروشچف): «هنگامی که بریا با اصرار فراوان از استالين خواست که سکان کشتی جنگ و پيکار را در دست بگيرد، استالين چنين پاسخ داد: همه چيز پایان پذیرفته است، من تسليم خواهم شد.»

وی سپس اضافه کرد: «استالين در نخستين هفته های جنگ به تمام معنی از پا درآمد». «او در برابر هيتلر از ترس مانند موش در برابر مار بوآ فلج شده بود». «استالين سعی می کرد حرکات جنگی خود را با دنبال کردن مسير واحدهای نظامی به وسيله انگشت خود بر روی کره جغرافيای، طرح ریزی کند»

در کنار سيل اتهامات خروشچف که ظاهراً جمع بندی از سی سال تجربه دیکتاتوری پرولتاریا در شوروی بود، آنتی کمونيستها نيز قلم به دست گرفتند. آوتور خانوف یکی از این فرصت طلبان در کتاب خود با الهام از گزارش سری خروشچف، امر تحليل علمی را آنچنان مبتذل کرد که خواننده بی اختيار داستان «شاه پریان» را به خاطر می آورد. وی نوشت: «هنگامی که اعضای دفتر سياسی مسئوليت شخصی استالين را در صورت بروز جنگ به او یادآور شدند، استالين به حمله متقابل دست زد و مولوتف را به مناسبت انعقاد پيمان با ریبن تروپ متهم به خيانت کرد ... هنگامی که به استالين اعتراض کردند و گفتند همه کارهای مذکور به دستور مستقيم او صورت گرفته است، استالين برخلاف عادت از کوره در رفت و ناگهان از جای برخاست و با نثار چند فحش مادر به آنان از یکی از دیوارهای مخفی که بر نگهبانان محافظ او نيز مجهول بود از سالن خارج شد.»

در مورد این همه اراجيف بيشرمانه چه می توان گفت؟

مارشال ژوکف در خاطرات خویش مسکو ١٩۶٩ در دفاع از استالين می نویسد: «من از روی تجارب دوران جنگ، خود می دانم که هر کس می توانست با خيال راحت مسایلی که به احتمال زیاد خوشایند استالين نبود، با وی در ميان بگذارد، در باره آن ها بحث کند و مطلب خود را به کرسی بنشاند» (ص ٢٨١). و یا «البته، استالين از همه جزئياتی که باید برای آماده شدن عمليات یک یا چند جبهه مورد بررسی دقيق واحدها و سطوح مختلف فرماندهی قرار می گرفت اطلاعی نداشت. و در واقع او نيازی نداشت که از این موارد اطلاعی داشته باشد». «از موضع نظامی من به مطالعه کامل استالين پرداخته ام، چون همراه او وارد جنگ شدم و به اتفاق او جنگ را به پایان رساندم. استالين استاد فن سازماندهی عمليات جبهه و عمليات گروهی چند جبهه و رهبری ماهرانه آنها بود، او کاملا مسایل پيچيده استراتژیک را می فهميد ... استالين در رهبری مبارزه مسلحانه به مثابه یک کل، از هوشياری ذاتی و بصيرت عميق خود یاری می گرفت. او در تشخيص حلقه اصلی در یک موقعيت استراتژیک از خود تيزبينی نشان می‌داد ... او مطمئنا شایستگی یک سرفرمانده را دارا بود». «شایستگی استالين در این واقعيت نهفته است که او نظر کارشناسان نظامی را که به او ارائه می شد به دقت ارزیابی می کرد و سپس بلافاصله خلاصه آن را ... برای رهنمود عملی در ميان واحدها پخش می کرد. استالين در مورد سازماندهی کلی و فنی عمليات، تدارکات استراتژیک، سازماندهی توليد مواد جنگی، ثابت کرد که یک سازمانده برجسته است»(صفحات ۲۸۵ - ۲۸۴).

آنگاه که کار حمله به استالين خاتمه یافت، «قربانيان» استالين مورد تجليل قرار گرفتند، درهاى زندان ها بدون رسيدگی باز شد، دشمنان سوسياليسم بيرون آمدند و در آغوش خروشچف قرارگرفتند و احساسات جریحه دار شده آن ها مددکار این دلقک روسی شد. گومولکا در لهستان، یانوس کادار که با دست آندروپف رویزیونيست سفير وقت روسيه در مجارستان نخست وزیر شد، سولژنيتسين فاشيست و هوادار هيتلر، بوریس پاسترناک و دهها و دهها ضد کمونيست روشنفکر دیگر که تجربه زنده سالهاى اخير حقانيت عمل استالين در مورد آنان را به ثبوت رسانده است، به يکباره «کمونيستهاى صدیق و مؤمن» از کار درآمدند و کار ساختمان رویزیونيسم در مجارستان، لهستان را آنطور که دیدیم به اتمام رساندند.

خروشچف تمام قدرت استدلال خود را در لابلای کلمات «قاتل»، «متهم جزائی»، «راهزن»، «بازیگر»، «مستبد از نوع ایوان مخوف»، «بزرگ ترین دیکتاتور در تاریخ روسیه»، «احمق»، «ابله» و «بیمار روانی» خلاصه کرد و آرزو نمود که ای کاش استالين ده سال زودتر می مرد، ده سال زودتر! یعنی در آستانه تجاوز آلمان هيتلری به شوروی. آیا این آرزوی هيتلر نبود؟

هنوز مرکب گزارش دروغين خروشچف خشک نشده بود که آمار «کشتار و جنایات استالين» منتشر شد. دشمنان کمونيسم آن را از ۵ ميليون تا صد ميليون رساندند. یعنی استالين به تنهائی بيش از کليه انسان هائي که در دو جنگ جهانی و جنگ هشت ساله ایران و عراق کشته شدند آدم کشت. و همزمان با آن کشور شوراها و جنگ جهانی دوم و اشتراکی کردن کشاورزی و صنعتی کردن کشور و حل مسئله ملی و ... را رهبری کرد و به انجام رسانيد. دروغگوها نمی فهمند که برای کشتن این همه آدم به صنایع عظيم آدمکشی و سپس تدفين آن ها نياز هست. باید ده ها سال در بایگانی ها و ادارات مدارک دولتی را تغيير داد، اقتصاد را که به هر صورت، هر انسانی یک عنصر سازنده آن است بی وقفه دگرگون کرد و ... . برای دشمنان کمونيسم جان آدمها ارزش ندارد و به این جهت است که این ارقام افسانه ئی را با افزودن صفر بر جلوی آنها روزانه افزایش می دهند. هنوز دسته های آمریکائی و روسی سالها پس از بروز رویزیونيسم و فروپاشی شوروی در پی «گورهای دسته جمعی صد ميليون نفر» می گردند و موفق به یافتن آنها نمی شوند!؟. آنها حتی موفق نشده اند نام چند هزار نفر از آنها را برای تایید اتهامات خویش منتشر کنند. وقتی خروشچف در سال ١٩۵۶مدعی شد که استالين نيمی از هيئت های نمایندگی هفدهمين کنگره حزب و ٧٠ درصد اعضاء کميته مرکزی را به قتل رسانيد یکی از کسانيکه زندگی نامه استالين را تدوین می کرد بنام کن کامرون  نوشت ”مشکل است بپذیریم که ارقام خروشچف صحيح اند”.

روجر کيران  و توماس کنی دو نویسنده آمریکائی در کتاب خویش بنام «خيانت به سوسياليسم» می نویسند: «پژوهندگان، با استفاده از آرشيوهای شوروی که اخيرا علنی شده است کل اعدامهای سالهای ۱۹۲۱ تا ١٩۵٣ را ۴۵۵ و ٧٩٩ نفر شمارش کرده اند. رقمی به مراتب کمتر از ميليون هایی که روبرت کنکوست  و روی مدودف  و دیگر محققين ضد شوروی تخمين زده اند”.

کدام کمونيستی بود که به این اتهامات دروغين باور آورد و این شيوه مضحک و عوام فریبانه ارزیابی از مقام استالين را بپذیرد. کدام کمونيستی بود که کار عظيم ساختمان یک دنيای بی همتا و نوین را در تاریخ بشریت کار یک «ابله» و «احمق».ادامه دارد

کاری که خود خروشچف بعدا به انجام رسانيد 1)

2) آن چه خروشچف دروغ ارزیابی می کند، هم اکنون چون حقيقتی غير قابل انکار در مقابل ماست. فعاليت سازمان ناسيوناليستی مينگرل که تظاهرات اخير ضد روسی را در گرجستان پدید آورده، واقعيت وجودیش حتی مورد تائيد نشریات اروپای غربی است)

***

«خاویرمیلئی» ومکتب اتریشی «فریدریش هایک»(بخش دوم)

 

خاویر میلئی و «اره برقی»


میلئی به مثابه نوکر گوش به فرمان سرمایه، بویژه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، می کوشد با استفاده از تمام امکاناتی که در اختیار دارد برنامه های ارتجاعی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را پیش ببرد و در این راه با هر آنچه که در جوامع بورژوایی رنگ و بوی دموکراسی دارد به مقابله برمی خیزد. او از جانب صندوق بین المللی پول و بانک جهانی مأمور تغییر بنیادی حکومت آرژانتین شده است. از طریق اجرای یک برنامه اقتصاد اولترا نئولیبرالی به دست یک باند جناتیکار سرمایه داری.

او علیه هر رسانه و یا مطبوعات غیر وابسته کا رزار نفرت پراکنی به راه انداخته است، بویژه علیه «خبرنگاران بدون مرز» یک رفتار کاملاً خصمانه و توهین آمیز در پیش گرفته است.

تنها ده روز پس از آغاز به کار، میلئی اولین فرمان ریاست جمهوری را برای آزادسازی کامل بازار اعلام کرد. این فرمان متشکل از ۳۶۶ بند بود که تقریباً به تمام حوزه های سازمان های دولتی و زندگی عمومی مربوط می شد. فرمان مذکور از جمله اصلاحات گسترده در زمینه های قانون کار، قانون اجاره، استفاده آزادانه ارتش خارجی (آمریکا) از حریم هوایی کشور، مقررات زدایی در فروش زمین به سرمایه گذاران خارجی و خصوصی سازی
شرکت های دولتی را دربرمی گرفت.

دوره آزمایشی کارگران و کارمندان تا ۸ ماه افزایش می یابد، حق اعتصاب بسیار محدود می گردد و لغو جرایمی که برای کارفرمایان، در صورت غیر قانونی استخدام کردن کارگران که در قانون فعلی در نظر گرفته شده است در دستور قرار می گیرد. کلیه این تغییرات به این منظور است که قوانین جامع حمایت از کارگران و سطح بالای سازماندهی آنها و جنبش کارگری قوی، از جمله در بخش غیر رسمی که حداقل ۵۰ درصد از جمعیت شاغل این کشور را تشکیل می دهد درهم شکند.


آرژانتین که دومین قدرت اقتصادی آمریکای جنوبی به شمار می آید در یک رکود اقتصادی غرق است و گویا از یک دستگاه دولتی ورم کرده رنج می برد و به همین دلیل میلئی از زمان روی کار آمدنش ۷۰ هزار کارمند دولت را اخراج و به ورطه بیکاری در غلطانده است. گرچه سطح تولید در این کشور بزرگ بسیار پائین است ولی دارای یک اقتصاد در سایه است که از پرداخت مالیات کاملاً سر باز می زند.

از قرار معلوم میلئی در نظر دارد با اجرای یک برنامه نئولیبرالی اقتصاد این کشور را (همانند شیلی و یونان!) احیا کند!! غافل از اینکه این اقدامات ضد مردمی او، اولین اثر منفی‌اش بر روی خود اقتصاد خواهد بود، زیرا که آن را خفه می کند. هم اکنون صندوق بین المللی پول که خود از بانیان این برنامه ضد مردمی است، اعلام کرده است که اقتصاد آرژانتین از زمان روی کار آمدن خاویر میلئی ۲/۸ درصد پس رفته است. طبق آمار منتشر شده از سوی «دانشگاه کاتولیک» هم اکنون ۵۶ % از شهروندان آرژانتین زیر خط فقر و بیش از ۱۸ درصد آن ها در فقر مطلق به سر می برند.


 سندیکای CGT (Central General de las Trabajadosتصمیم گرفته است که به دادگاه این کشور شکایت کند، که البته با توجه به تغییراتی که ریاست جمهوری جدید در تمام عرصه ها به وجود آورده است، معلوم نیست که چه سرنوشتی در انتظار این شکایت باشد.


هم اکنون جنبش های تا حدی قهرآمیز علیه رفرم های اولترا نئولیبرالی رئیس جمهور به راه افتاده است، زیرا که خصوصی سازی اموال و موسسات دولتی، اخراج کارمندان و کارگران، کاهش دستمزد شاغلین، قلع وقمع خدمات اجتماعی، درمانی و بهداشتی راه دیگری برای طبقات زحمتکش و محروم باقی نمی گذارد. با وجود اعتراضات گسترده مردمی، اعتصابات عمومی توسط سازمانهای سراسری، سندیکاها و نیز سازمانهای حقوق بشری فرامین ارتجاعی رئیس جهور، بویژه مقررات زدایی در قانون اجاره مسکن که منجر به گرانی شدید مسکن شده است، کماکان به قوت خود باقی است. (ما در ایران خودمان به دلیل حاکمیت نئولیبرالها مدتهاست که شاهد چنین شرایط ضدمردمی هستیم).
در پایان دسامبر ۲۰۲۳ دولت جدیدآرژانتین لایحه جامعی با ۶۶۴ بند تحت نام (Ley Omnius) ارائه کرد. قانون توانمندی که می بایست مقررات زدایی را به سرعت پیش برد و به رئیس جمهور اختیارتام قانون گذاری- بدون پارلمان- را بدهد.

به گزارش «پرتال خبری آمریکا ۲۱» اقدام فوق نشان می دهد که اولترا لیبرال از یک طرف در شُرُف از بین بردن نقش قوه قانون گذاری واز سوی دیگر سرکوب هرگونه مقاومت در برابر آن است.

  البته در پارلمان مقاومت هایی در مقابل این قانون جامع بغایت ارتجاعی صورت گرفت که دولت مجبور شد ۳۸۲ مادۀ آن را در یک هتل و سپس در یک منزل شخصی به تصویب برساند!

در همین رابطه نیروهای پلیس به طرز وحشیانه ای اعتراضات متعدد مردم علیه این پروژه ارتجاعی خطرناک را سرکوب کردند. تحریک، ارعاب و دستگیری نیروهای اپوزیسیون در دستورکار قرارگرفته است. «پاتریشیا بولریچ» وزیر امنیت، طرح راهبردی جامعی برای جرم انگاری اعتراضات تدوین کرده است که در آن حتی نیروهای پلیس حق استفاده از سلاح گرم را نیز دارند. کافی است که پلیس حدس بزند فردی مرتکب جرم شده است، آنگاه اجازه گشودن آتش به روی وی دارد.

لازم به ذکر است که در پایان آوریل ۲۰۲۴ لایحه ۳۸۲ ماده ای فوق به عنوان قانون اساسی و «آغاز آزادی آرژانتینی ها» (!!) مجدداً در پارلمان به بحث گذارده شد و در همه بخش ها به تصویب رسید! متعاقباً مجلس سنا نیز بسته قانونی مذکور را به تصویب رساند. در حالیکه صدها پلیس در مقابل پارلمان با خشونت زاید الوصفی تظاهرات مردم را سرکوب و بیش از۳۰ نفر را به جرم «جنایت علیه نظم عمومی و فتنه گری» دستگیر کردند. دادستان نیز به جرم «تشدید فعالیت تروریستی» آنها را به زندان افکند! حتی خبرنگاران نیز به دلایل ارتکاب جرائمی مشابه مورد حمله وحشیانه پلیس قرار گرفتند.
نیروهای پلیس به دستور رئیس جمهور با ماشین آب پاش، گاز اشک آور، گلوله های لاستیکی و گرم به سمت مردم نشانه رفتند و بیش از ۱۰۰ نفر را مجروح ساختند. نکته محوری این بسته «قانونی» اعلام وضعیت اضطراری عمومی در مسائل اداری، اقتصادی، مالی و انرژی است که به رئیس جمهور اختیارات فوق العاده برای یک سال اعطا می کند. در واقع خلع ید از قوه مقننه و واگذاری اختیارات به شخص میلئی تا اواسط سال ۲۰۲۵.


به این ترتیب در پروژۀ خصوصی سازی، شرکت های دولتی نظیر «انرژی آرژانتین» (Energia Argentina S.A.)، شرکت های دولتی و بازاریابی هیدروژن و سوخت فسیلی در زمرۀ اختیارات جناب میلئی هستند.

در فرامین ریاست جمهوری از جمله کاهش مرخصی زایمان، ساده سازی اخراج کارگران، برون سپاری و سایر اقدامات گنجانده شده است. در این قانون از به اصطلاح «ترویج سرمایه گذاری های کلان» نیز سخن به میان آمده است که هدفش جذب سرمایه های خارجی به مثابه موتور اقتصاد آرژانتین است. این سرمایه ها می بایست در تولید هیدروژن که می بایست با مصرف انرژی زیاد از مولکول های آب از طریق «الکترولیز» استخراج شود، در بخش معادن که مضر به حال محیط زیست است و نیز کشاورزی به کار گرفته شوند.


اعمال این سیاست ادامه همان سیاست استعار کهن است که کشورهای جهان شمال از کشور آرژانتین به مثابه منبع تامین کنندۀ مواد خام، بدون در نظر گرفتن نتایج مرگباری که برای محیط زیست و مردم آن کشور به بار می آورد، سوءاستفاده خواهند کرد.

 آرژانتین نه تنها برای سرمایه گذاران آمریکا که سرمایه داران آلمان، که در تولید اتومبیلهای برقی، هم به سوخت هیدروژن و هم به لیتیوم برای «انقلاب دیجیتال» نیاز مبرم دارند بهشت به حساب می آید.

سود و مزایای مالیاتی شرکت ها تضمین می شود و در عین حال شرکت ها ملزم به استخدام کارگران محلی نیستند! مناطق مربوطه باید منابع لازم مانند آب برای تولید هیدروژن و استخراج مواد معدنی را تا پایان قرارداد در اختیار شرکت ها قرار دهند. حتی اگر استفاده فشرده از این منابع، سلامتی و زندگی جمعیت محلی را به خطر بیاندازد. به همین دلیل است که جنبش های اجتماعی در آرژانتین از فروش و حراج کشور صحبت می کنند. (این همان آینده ایست که غرب گرایان و نئولیبرالهای داخل و خارج از کشور خودمان خوابش را برای ایران دیده اند. این همان آینده ایست که در صورت اعمال سیاست کامل آنها در انتظار ایران خواهد بود.)

برنامه "استخراج گرای" میلتی شدیداً مورد توجه خاص سرمایه داران خارجی در شمال قرار گرفته است. زیرا نوید سود بسیار بالا را می دهد و امکان فعالیت گسترده، بدون در نظر گرفتن تاثیرات منفی بر محیط زیست و آب و هوا و جمعیت را فراهم می کند.

توافقنامه تجارت آزاد بین اتحادیه اروپا و «مرکوسور» (Mercosour) که قرار است با رئیس جمهور آرژانتین منعقد شود در همین راستاست. این قرارداد صادرات مواد خام از جنوب جهانی به شمال را تضمین می کند و از طریق امتیازات تعرفه ای، واردات مواد غذایی از آرژانتین، برزیل، پاراگونه و اروگوئه به اتحادیه اروپا را چندین برابر خواهد کرد و در داخل اتحادیه اروپا منجر به کاهش قیمتها و در نتیجه از گردونه خارج شدن  بسیاری از تولید کنندگان کوچک محلی در آمریکای لاتین خواهد شد.

سطح وسیعی از جنگلهای بارانی «ریه زمین» را از میان برده و استفاده از سم ضد آفت پستیسید (Pestizid که استفاده از آن در اتحادیه اروپا ممنوع است را در آمریکای لاتین رواج خواهد داد. (حزب ما در گذشته در مورد بذورات تراریخته «بذرهای تغییر ژنتیکی داده شده» و سم پستیسید و رابطه آنها با کنسرن «مونزانتو» مقالات آموزنده و افشاگرانه ای منتشر کرده است.)


بی جهت نیست که شولتس صدر اعظم «سوسیال دموکرات» آلمان بدون ذره ای شرم و حیا از رئیس جمهور «اره برقی» بدست آرژانتین در ۲۲ ژوئن گذشته دعوت به عمل می آورد تا با این نماینده هار و عربده جوی سرمایه داری نئولیبرال جهانی پیرامون توسعه مناسبات اقتصادی میان دو کشور به مذاکره نشیند. شولتس در ابتدا خواستار به پایان رساندن هر چه سریعتر مذاکرات پیرامون ایجاد منطقه تجارت آزاد میان اتحادیه اروپا و اتحادیه دولت های آمریکای جنوبی، «مرکوسور» (Mercosour) متشکل از کشورهای آرژانتین، برزیل، اروگوئه و پاراگوئه شد. زیرا که با انعقاد چنین قراردادی


بزرگترین بازار تجارت آزاد جهان با جمعیتی معادل ۷۰۰ میلیون نفر ایجاد خواهد شد.


حتی شولتس اعلام کرد خواستار پیوستن آرژانتین به «سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه» (OECD) است و از آن حمایت خواهد کرد. سخنگوی دولت آلمان در عین حال گفت که شولتس و میلئی در ملاقات یک ساعته خود در مورد جنگ اوکراین مبنی بر محکوم کردن روسیه و حق بجانب بودن ناتو در این درگیری به توافق رسیدند! آن دو دستیابی به صلح را تنها در عقب نشینی کامل روسیه و پیوستن اوکراین به ناتو و حفظ و گسترش سلطه سرمایه داری و میلیتاریسم جهانی قابل حصول می دانند!

البته در هنگام شرفیابی خاویر میلئی به حضور نمایندگان سرمایه داری آلمان، در شهرهای هامبورگ و برلن تظاهرات وسیعی از جانب مردم علیه او برگزار شد.

تدوین معیارها و قوانین جدیدی که میلئی اعلام کرده آرزوی دیرینه او و حزب دست راستی افراطی اش «لیبرتاد آوانزا» (Libertad Avanza) مبنی بر مازاد بودجه را برآورده کرده است. این از« دستاورد های» سیاست «اره برقی» اوست که در اثر حذف و کاهش هزینه های دولتی، یارانه وسایل نقلیه عمومی، انرژی، آب و نیز لغو سقف قیمت مواد غدایی تحقق یافته است. به یک کلام سیاست های نئولیبرالی او منجر به یک ریاضت اقتصادی وحشیانه و دامنه دار گشته است. اخراج ده ها هزار کارمند و کارگر، لغو یارانه ها -حتی برای دارو- حذف سقف قیمت مواد غذایی، قطع تحویل غذا به آشپزخانه های سیار برای بی بضاعت ها، لغو یک وعده غذا در روز برای کودکان مدارس و ... از دست آوردهای ایشان است. در آغاز ماه مه متعاقب حکم دادگاه، ماموران دولتی به آشپزخانه های مخصوص بی بضاعت ها و منازل رؤسای سازمان های اجتماعی، با این بهانه که آنها اخاذی کرده اند یورش بردند. در جریان این اقدامات و حشیانه پلیس اموال و اطلاعات مربوط به سازمانهای اجتماعی، احزاب و افراد سیاسی مخالف و مقاوم را ضبط کرد. با این هدف که آنها را در نطفه خفه کند. زان پس احزاب سیاسی و سازمان های حقوق بشر آرژانتینی از پیگردهای گسترده سیاسی می گویند. اینها همه یادآور سرکوب وحشیانه پینوشه در سال های بعد از کودتای امپریالیستی نئولیرال ها در شیلی است. «اره برقی» میلئی حتی دانشگاه های دولتی را در امان نگذارده است. با توجه به نرخ تورم ۲۰۰ درصدی و عدم تطبیق بودجه، موسسات تحقیقی به سختی از پس مخارج جاری خود بر می آیند.


دولت حتی بودجه دولتی «خانه زنان» که زنان بی پناه و بی سرپرست و یا مورد خشونت خانگی قرار گرفته در آن به سرمی برند را شدیداً کاهش داده است.


گفتمان سیاسی دولت و سیاست ناشی از آن که اساساً مبتنی بر تفکیک و نفرت است در کلیه بخش های جامعه در حال گسترش است. سخنان نفرت انگیز و خشونت بار در کلیه بخشهای جامعه در حال عادی شدن است. سخنان تنفرآمیز به سرعت در جامعه در حال ریشه دواندن است. در بسیاری از ارتباطات عمومی با حضور نمایندگان دولت، مکرر اظهارات ضد بشری و نفرت انگیز علیه دگراندیشان بیان می شود. خشونت علیه زنان افزایش یافته و کارِ موسسه دولتی "ضد تبعیض، بیگانه هراسی و نژاد پرستی" مختل گشته است، چون موسسه مذکور به دلیل قطع بودجه تعطیل گشته است.
علاوه بر این از آنجاکه اکثر حقوق های بازنشستگی، بودجه مدارس و یا سقف حقوق کارگران در سال قبل معین گشته، با توجه به تورم نجومی ۲۰۰ درصدی سال جاری بسیاری از مردم بطور فزاینده روز به روز فقیرتر میشوند، بویژه بازنشستگان.

از زمان روی کار آمدن میلئی قیمتها حدود ۹۰ درصد افزایش یافته اند درصورتیکه حقوق ها حداکثر ۵۰ درصد، آنهم فقط در بعضی از قسمها افزایش داشته اند. (پدیده ای که ما در ایران نٹولیبرالسیم زده نیز با آن مواجهیم)
کاهش قدرت خرید در بسیاری از خانواده ها باعث بالارفتن بدهکاری آنها گشته است. طبق آمار موجود در ۹۰ روز میان پایان سال ۲۰۲۳ تا مارس ۲۰۲۴، نسبت به دو دهۀ گذشته فقر به شدت افزایش یافته است (نظیر ایران خودمان) به قسمی که در حال حاضر بیش از نیمی از مردم در فقر و قریب به یک پنجم آنها در فقر مطلق به سر می برند. (این پدیده هم تشابه کاملی با وضع ایران دارد، ایرانی که بر روی طلای سیاه خوابیده و مردمش تحت گرسنگی و ستم استخوان خورد می کنند.)

امسال دولت آرژانتین که به دلیل وجود چهار بار اضافه بودجه جشن گرفت، عملاً و عمداً کاهش مصرف در همه زمینه ها و رکود حاکم در کشور را کتمان کرد. برای مثال از آنجا که دولت تقریباً کلیه پروژه های عمرانی را متوقف کرده است، صنعت ساختمان به شدت رکود داشت. بطوریکه در چهار ماهه نخست سال جاری، فعالیت در این حوزه نسبت به سال قبل قریب به ۴۰ درصد افت داشته است. بخش تولید صنعتی نیز نزدیک به ۲۰ درصد کاهش یافته است. حتی در طول دوران همه گیری کرونا این کشور با چنین رکودی مواجه نبود. ادامه دارد

 

***



مراسم بزرگداشت رفیق فریدون منتقمی عضو رهبری حزب کارایران(توفان) ودبیر اسبق فرهنگی کنفدراسيون محصلین ودانشجویانی ایرانی درخارج از کشور (اتحادیه ملی)

رفیق فریدون منتقمی پس از یک بیماری طولانی در١٩ مه ٢٠٢۴،برابر با ٢٣ اردیبهشت ماه ١۴٠٣ درگذشت.
رفیق منتقمی مارکسیست لنینیستی جسور،میهندوست،انترناسیونالیست و مسلط به دانش سوسیالیسم علمی ویک سازمانده توانا وحرفه ای بود.وی درکتاب خاطراتش جلد یکم در مورد زندگی اش چنین نوشت:


«من از مادرم و پدرم رسم زندگی کردن را آموختم؛آموختم که باید انسان بود وبا شرافت زندگی کرد. آنها مرا به سرزمین ممنوعه‌ها بردند وازمیوه‌های ممنوعه تغذیه‌ ام کردند،تا زخم‌ها و درد زندگی را بیش‌ترحس کنم. من آموختم که زندگی پیکاراست وهمواره باید با مسئولیت نسبت به جامعه زندگی کرد و موظفم که باری راکه آنها بر دوشم گذارده‌اند،به دیگران منتقل کنم»

ما همه دوستان ورفقا و یاران را به این مراسم بزرگداشت دعوت می کنیم تا باشرکت خود هرچه باشکوهتر یاد وخاطره رفیق فریدون منتقمی که تمام زندگی اش را صرف مبارزه برای آزادی خلق‌ها، استقلال و سوسیالیسم در ایران وجهان کرده،گرامی بداریم. 

برگزار کننده: هواداران حزب کارایران(توفان) وتعدادی ازاعضای سابق کنفدراسیون محصلین ودانشجویان ایرانی در خارج از کشور(اتحادیه ملی)

***

یاد آوری یک جنایت ضد بشری وادامه آن در اشکال جدید

 
۷۹ سال از فاجعه بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی  می گذرد

 پرتاب بمب وحشتناک اتمی در شهرهای پُرجمعیت «هیروشیما» و «ناکازاکی» و قربانی‌کردن هزاران نفر مردم غیرنظامی عکس‌العمل منزجرانه بورژوازی امپریالیستی آمریکا و انگلیس در مقابل پیروزی درخشان ارتش سرخ در نبرد تاریخی و آزادیبخش «استالینگراد» بود. جنایتکاران امپریالیست می‌خواهند چنین جنایات هولناکی را به عنوان آئینه تمام‌نمای تمدن بشری به خورد تاریخ دهند و ماهیت جنایتکارانه آن را پرده‌پوشی نمایند.

در ۷۹ سال پیش در روزهای ۶ و ٩ اوت ١٩۴۵ امپریالیسم جنایتکار آمریکا بمب‌های اتمی خویش را، که قبلا در تاریخ ٢۶ ژوئیه در صحرای نیومکزیکو آماده و آزمایش کرده بود، برای زهرچشم‌گرفتن از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی لنینی و استالینی، برای سرکوب نهضت کارگری، برای ممانعت از اوج نهضت‌های آزادیبخش و سرانجام برای تأمین سرکردگی خویش در منطقه اقیانوس آرام به شهرهای «هیروشیما» و «ناکازاکی» پرتاب کرد که حدود دویست هزار نفر در عرض یک ثانیه جان دادند. میلیون‌ها خانه ویران شد و هزاران نفر آواره شدند و نسل‌ها در اثر تاثیرات اشعه رادیو آکتیو به انواع و اقسام بیماری‌ها دچار گشتند که پس از جنگ در بیمارستان‌های «حقوق بشر» آمریکائی به وضع آنها رسیدگی گردید تا نتایج تأثیرات انفجارات اتمی را بر روی بدن آنها آزمایش کنند و آمادگی ارتش آمریکا را برای مقابله با صدمات ناشی از بمب اتم مجهز گردانند.

 امپریالیسم آمریکا مانند امروز، که در مورد عراق وسایر کشورها دروغ می‌گفت، در آن زمان نیز با ریاکاری در مورد لزوم پرتاب بمب‌های اتمی مدعی بود که پایان‌دادن هر چه زودتر به جنگ از قربانی‌شدن افراد بیش‌تر جلوگیری می‌کند و در واقع استفاده از بمب اتمی در خدمت نجات بشریت است.

دُم خروس این استدلال امپریالیستی از یقه آنها بیرون زده است. اگر ساده‌لوحانه این شبه استدلال را بپذیریم، آنوقت این پرسش هنوز بی‌جواب می‌ماند که پرتاب بمب اتمی در ناکازاکی چه لزومی داشت. چرا پس از پرتاب بمب اتمی در هیروشیما، که نتایج غیرقابل تصورش برای هر نوع تسلیمی کفایت می‌کرد، منتظر عکس‌العمل حکومت ژاپن نشدند و با پرتاب بمب دوم هزاران نفر دیگر را نیز نابود ساختند. کجای این تناقض با خدمت به بشریت خوانائی دارد!!؟
این ابر جنایتکار وحشی امروز ممالک «نافرمان و شرور» جهان را تحریم و به تجاوز و بمباران اتمی تهدید می‌کند.
 جنگی که اکنون دراوکراین جریان دارد و مداخله آمریکا در امور داخلی این کشور تلاشی است برای محاصره روسیه و تجزیه این کشور.

نسل کشی که اکنون درغزه جریان دارد بدون حمایت های مالی و معنوی آمریکا از اسرائیل غیر  ممکن بود.
 
تنش اخیر میان چین وآمریکا وخطر احتمالی بروز جنگ دراین منطقه نیز دلیلش حمایت مالی و تسلیحاتی آمریکا به تایوان، مداخله درامور داخلی چین وتحریک هدفمند این کشور به جنگ برای حفظ نظم روبه افول تک قطبی امپریالیستی موجود است.

این سیاست جنگ افروزانه و قلدرمنشانه نشانه بربریت سرمایه داری بطور مشخص امپریالیسم آمریکا است و باید با بسیج توده‌های مردم با دورنمای سوسیالیسم به آن پاسخ گفت.

تنها سوسیالیسم است که بشریت را از قید این همه ستمگری و جنایت نجات می‌دهد و سلاح‌های کشتار جمعی را به گورستان تاریخ می‌سپارد. ما باید خواهان نابودی همه سلاح‌های اتمی در جهان باشیم. باید در درجه اول خطرناک‌ترین دشمنان بشریت یعنی امپریالیست‌ها و صهیونیست‌ها را خلع سلاح کرد، تا خطر جنگ منتفی گردد. این اقدام تنها با یک انقلاب اجتماعی ممکن است!ماباید خواهان انحلال فوری پیمان جنگ افروز ناتو باشیم و برای صلح و امنیت درجهان بکوشیم!

 

نابود باد امپریالیسم آمریکا، بزرگ‌ترین دشمن بشریت، ناقض حقوق ملل و حقوق بشر، بزرگ‌ترین تروریسم دولتی جهان و خطر عمده برای صلح جهانی!
زنده باد سوسیالیسم، این پرچم رهایی بشریت!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چاره رنجبران وحدت وتشکیلات است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر