۱۴۰۳ مهر ۲۳, دوشنبه

یک سال بعد از «طوفان الاقصی» ایران، محور مقاومت و اسراییل کجا ایستاده‌اند؟ خاورمیانه آبستن چه تحولاتی است؟

 

یک سال بعد از «طوفان الاقصی» ایران، محور مقاومت

و اسراییل کجا ایستاده‌اند؟ خاورمیانه آبستن چه تحولاتی است؟

 


دریک سال پس از «طوفان الاقصی»، غزه با بمب‌های امریکایی، با خاک یکسان شده و ۴۲هزار نفر کشته بر جای گذارده است. نزدیک به صدهزار نفر زخمی شده‌اند و پیکر حدود هشت‌هزار نفر هنوز زیر آوار ویرانه‌هاست. شصت‌درصد از کشته‌ها وزخمی‌ها زنان و کودکان‌اند.‌

 تمام ۴۶۵ مدرسه غزه و ۳۵ بیمارستان از ۳۶ بیمارستان غزه به به درجات مختلف تخریب شده و بعضاً به تلی از خاک بدل شده‌اند. بیش از نیمی از ساختمان‌های غزه ویران و برآورد‌های جهانی، حاکی از خسارت ۳۶ میلیارد دلاری به باریکه غزه است.هیچ نقطه امنی، در باریکه غزه، برای سکونت اهالی غزه باقی نمانده است. اردوگاه‌های آوارگان و مدارس و بیمارستانها ومساجد و تمام مناطق مسکونی، جز بانک اهداف ارتش اسراییل بوده‌اند. اما امریکا وکشورهای غربی هم‌چنان دست‌ودل بازانه به تسلیح تل‌آویو مشغولند و با بی‌شرمی تمام منتظرند، تا رانندگان و خدمه این ماشین کشتار اهدایی امریکا، یعنی نتانیاهو و دولت فاشیستش،کار در غزه را تمام کنند. روغن‌کاری این ماشین کشتار توسط غرب، تحت عنوان حق دفاع از خود هم‌چنان ادامه دارد.گوش حاکمان امریکا و انگلیس به خروش ضد صهیونیستی مردمان خویش، برای توقف نسل‌کشی، بدهکار نیست. آنان هم‌چنان خود را، بدهکار صهیونیست‌ها در نسل‌کشی یهودیان در قرن ماضی می دانند و جان انسان شرقی و فلسطینی و مسلمان، برایشان پشیزی ارزش ندارد.

 طشت رسوایی لیبرال دموکراسی غرب، خصوصاً نوع امریکایی آن، در همراهی با این نسل‌کشی‌های بی‌سابقه، از بام فرو افتاده است.امپریالیسم امریکا امروز، همان امپراطور لخت قرن نوزدهمی هانس کیستین سن است، که” لخت” به میدان آمده است. بی‌ردا و بی‌نقاب، لباس فاخری که خیاطان دغلکار یعنی تئوریسن‌های لیبرال دموکراسی غرب، برتن این امپراطور دوخته بودند و تا دو دهه پیش یعنی زمان حمله به عراق، حلال‌زادگان حریمش، در باره معجزاتش (صدور دموکراسی و ترسیم نقشه راه خاورمیانه جدید)، داستان‌سرایی می‌کردند تا برهنگی‌اش را بپوشانند، اکنون لخت به میدان آمده است نه با نقاب و ردای فریبنده دموکراسی و حقوق بشر، بل با بمب‌های سنگر شکن و اف۳۵ها، برای مصاف با مردم مظلوم و بی دفاع غزه و لبنان.

 

این خط کشتار و ویرانی، تا کجا تداوم و امتداد می‌یابد؟ سه هفته است که امتداد این کشتار از غزه به لبنان رسیده است. طی یک‌سال اخیر،امریکایی‌ها در اطاق‌های فرماندهی و میدان جنگ و تامین تسلیحات، پا به پای اسراییل، جنگ را اداره کرده‌اند و هرگز در ادعای خود برای برقراری آتش‌بس در غزه صادق نبوده‌اند.

 

آیا باز امریکایی‌ها، آماده آزمودن تجربه تلخ سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳اند، تا نقشه خویش را برای تغییر ژئوپلتیک منطقه و بازآرایی نظم جدید امریکایی با محوریت اسراییل و زنده ساختن طرح صلح ابراهیم عملی سازند؟

 

در صورت داشتن پاسخ آری به این سئوال، امپریالیسم امریکا و صهیونیسم پس از پیروزی درجنگ لبنان (که من احتمال حصول آن را بسیار بعید میدانم) باید به مصاف مستقیم با کشوری برخیزند،که برای اولین بار در تاریخ اسراییل و در دفاع از مردم فلسطین، دوبار به فلسطین اشغالی، حمله گسترده ی موشکی کرده است.

 امروز در اکتبر ۲۰۲۴، هیچ‌کدام از مؤلفه‌هایی که امریکا را قادر می‌ساخت، تا هوس تغییر نقشه ژئوپلتیک خاورمیانه به سرش بزند و به عراق و افغانستان حمله نظامی‌کند، وجود ندارد. امریکا و ناتو درگیر جنگی فرسایشی و بی‌حاصل در اوکراین هستند ونتیجه‌ای جز شکست در انتظارشان نیست. جهان از هم‌اکنون نظمی چند قطبی را تجربه می‌کند و خورشید نظم امریکا محور، در حال غروب کردن است. امروز دیگر امپریالیسم امریکا فعال مایشاء درجهان نیست. ایران هم هیچ شباهتی به عراق و افغانستان اوایل قرن بیست ویکم ندارد و در منطقه نه تنها با اسراییل به بازدارندگی کامل رسیده، بلکه در آستانه اتمی شدن. نفوذ منطقه‌ای ایران از غرب تا دریای مدیترانه و ازجنوب تا خلیج عدن گسترده است. با توجه به موارد پیش گفته، بعید است امریکایی‌ها، خشت بر دریا بزنند و با ریسکی بسیار بالا با ایران درگیر شوند، با خیال خام بازآرایی جغرافیای سیاسی منطقه. این یعنی بلاهتی عظیم یعنی به آتش کشیدن کل منطقه،بهایی که کل منطقه ما و نیز امریکا باید برای سروری اسراییل در منطقه بپردازند!

 این نامحتمل‌ترین سناریو در منطقه و جهان است و هیچ بختی برای موفقیت ندارد و هیچکدام از رژیم‌های محافظه‌کار عرب در منطقه ما هم با آن همراهی ندارند.

 باز گشت اسراییل به نقطه صفر،در یک سالگی طوفان الاقصی

 صهیونیست‌ها امروز،در سالگرد هفتم اکتبر،به کشتارهای وحشتناکی در غزه و جنوب لبنان دست زدند. اما موشک‌های قسام امروز، برای اولین بار به تل‌آویو بزرگ اصابت کرد، خرابی وتلفات بالایی به بار آورد و ترس و وحشت را براین شهر مستولی ساخت.موشک‌های بالستیک یمنی هم عملیات قسام را کامل کرد.حزب اله هم موشک‌های زیادی با بردهای مختلف به مستعمره‌های صهیونی شلیک کرد و خرابی و تلفات به بار آورد.

 مقاومت جانانه فلسطین و لبنان ادامه دارد، اسراییل لاف برنده شدن در جنگ را می‌زند. صهیونیست‌ها می‌خواهند پیروزی های تاکتیکی خود در جنگ را موفقیتی استراتژیک جلوه دهند. اما هرگز موفق به این کار نخواهند شد. اسراییل به هیچ‌کدام از اهداف اعلامی خود یعنی نابودی حماس و آزادی گروگان‌ها دست نیافته است.راهبرد اسراییل هم‌چنان، دمار و کشتار است و هیچ امکانی برای برون‌رفت از این بن‌بست ندارد.

 نتانیاهو تصمیم داشت، در سالگرد هفتم اکتبر پیروزی نهایی خود را، برحماس در غزه اعلام کند، اما وقایع و رویدادها مطابق میلش پیش نرفت. چرا که نه تنها، یک سال پس از عملیات هفتم اکتبر  گروگان‌های اسراییلی هم‌چنان در دست حماسند بلکه حماس و دیگر مبارزان و مقاومین فلسطینی هم‌چنان در این باریکه فعال هستند و نظامیان اسراییلی را گه‌گاه در کمین خود گرفتار می‌کنند.

 موشک‌های القسام  روز هفتم اکتبر ۲۰۲۴ گنبد کذایی آهنین را سوراخ کردند و به تل‌آویو رسیدند و نقاطی را به آتش کشیدند و آژیرها ی خطر را در سراسر تل‌آویو به صدا در آوردند. این یعنی صهیونیست‌ها از به خاک وخون کشیدن مردم غزه طرفی نبسته‌اند وهیچ امنیتی برای خود به ارمغان نیاورده‌اند و پس از یک سال کشتار و ویرانی باز به نقطه صفر بازگشته‌اند.

 اسراییل امروز نا امن‌تر از همیشه است. پانصدهزار نفر از ساکنان اسراییل آواره شده‌اند. ده‌ها هزار نفر از اسراییل طی یک سال اخیر مهاجرت کرده‌اند. اسراییل و رژیم حاکم بر آن میان دولت‌ها وملت‌های جهان بیش از پیش منفور شده است. خصوصاً میان ملت‌های منطقه.

 بن‌بست کشندۀ جنگ یک سالۀ اسراییل در غزه (شهری که دیگر هیچ هدف مهمی برای هدف قراردادن در آن وجود ندارد) صهیونیست‌ها را برای بن‌بست شکنی در این جنگ بی‌انتها به حمله هوایی به لبنان واداشت.

 جبهه لبنان و سوریه و موشک‌های ایران

 اسراییل در ماه‌های اخیر،برای فلج کردن شبکه مقاومت ضد صهیونیستی منطقه وقطع شریانهای حیاتی آن، دست به یک سلسه ترورهای زنجیره ای هدفمند، در لبنان وسوریه زد و تعدادی از مستشاران نظامی ایران و فرما ندهان ارشد حزب اله وحماس را به شهادت رساند.اوج این شرارت ها،حمله به کنسول گری ایران در دمشق در یکم آوریل سالجاری بود،که دو هفته بعد با عملیات موشکی وعده صادق یک، جواب سهمگینی دریافت کرد و پاسخی به ایران نداد. اما ترور هنیه در تهران و به تعویق افتادن پاسخ ایران به اسراییل، با خدعه دیپلماتیک امریکایی‌ها و پیام اردنی ها وعمانی ها ومصری ها وقطری ها، اسراییلی ها را جری تر ساخت و سطح بازدارندگی آنها در برابر ایران را ارتقا داد. با احیای اعتماد به نفس ژنرالهای اسراییلی، ترورهای هدفمند با انفجار پیجرها در لبنان ادامه یافت و نقطه اوج آن،هدف قرار دادن مقر مرکزی حزب اله و کشتن حسن نصراله و بیش از بیست نفر از اعضای موثر این حزب با بمبهای سنگرشکن اهدایی امریکا بود.  بعد از ترور حسن نصراله، رجزخوانی های نتانیاهو و تیم آدمکش آن ادامه یافت تا آنجا که وعده تغییر نقشه ژئوپلتیک منطقه، از دهان ژنرالهای اسراییلی تکرارشد و نتانیاهو آدمخواروعده آزادی تهران را به اپوزیسیون خود فروخته و مزدور ایرانی داد!

 اما این خوشی رژیم صهیونی- امریکایی دیری نپایید و ایران این بار، در آستانه هفتم اکتبر،موشکهای پیشرفته تر خود را در قالب وعده صادق دو، بر مراکز نظامی وجاسوسی اسراییل فرو بارید وبه اعتراف ناظران مستقل وحتی خود اسراییل بسیاری از این موشک‌ها به هدف اصابت کرد و بازدارنگی خدشه دار شده ایران بعد از ترور هنیه ترمیم شد.

 جنگ اسراییل علیه لبنان وکابوس جنگ زمینی

 در فضایی که امپریالیسم جهانی به سرکردگی امریکا، به اسراییل برای نسل‌کشی و تخریب و با استفاده از بمب های سنگرشکن و هوش مصنوعی و جنگنده‌های پیشرفته اف ۳۵ داده است، اگرچه تخریب لبنان از طریق بمباران های هوایی گسترده و بیرحمانه برای اسراییل کار راحتی است اما جنگیدن در روی زمین و پاکسازی ضایحه جنوبی بیروت،ازرزمندگان حزب اله کار مشکلی است.

 خاطره شکست اسراییل از حزب اله در جنگ تموز ۲۰۰۶،هنوز از ذهن افسران وسربازان اسراییلی هنگام ورود زمینی به خاک لبنان محو نشده است.حزب اله نیروی سیاسی و اجتماعی و نظامی ارگانیکی در لبنان است، که طی چهار دهه اخیر بالیده و به یک نیروی مشروع و قدرتمند، در جامعه لبنان بدل شده است.بیش از صد هزار جنگجو دارد و عملیات نظامی و دفاعی آن علیه متجاوزان علیرغم ضربه‌های شدیدی که طی هفته‌های اخیر خورده است هم‌چنان به شدت ادامه دارد. حذف حزب اله هدفی ابلهانه است و تسلیم و خلع سلاح آن هم ناممکن.

 و با توجه به حجم عظیم ذخایر مهمات و موشک‌های حزب اله و تونل های تو در توی آن  در نواحی جنوبی بیروت و منطقه ضاحیه و باعنایت به شکست اسراییل در پیشروی زمینی،در پنج روز اخیر و تلفات بالای نظامیان اسراییل و شلیک صدها موشک از سوی حزب اله به سوی حیفا و الجلیل وتل‌آویو و شهرک های اسراییلی دیگر، بسیار بعید است که اسراییل، حتی اگر در روزهای آینده،پیشروی محدود زمینی به داخل خاک لبنان داشته باشد، بتواند حتی در کوتاه مدت این منطقه را کنترل کند.به اعتراف ژنرال های اسراییلی ارتش رژیم صهیونی، جنگ سختی در زمین لبنان در پیش دارد. با توجه به سخنان دیروز نتانیاهو، که قول داد در روزهای آینده وضعیت جبهه لبنان را به نفع خود تغییر دهد(یعنی اینکه تا کنون نتوانسته این کار را بکند و تمرکزش برحملات هوایی است) هدف اشغال بلند مدت جنوب لبنان و نابودی حزب اله بسیار دور از دسترس به نظر می رسد

 وعده صادق ۲ و موشک‌های ایران و واکنش احتمالی اسراییل

 نتانیاهو در نطق کوتاه خود در سالگرد هفتم اکتبر گفت:ایران پشت تمام درگیری ها با اسراییل است و تا کنون دوبار به ما حمله گسترده موشکی کرده است و ما حق دفاع از خود و مقابله به مثل داریم. اما باید توجه داشت که تمرکز اکنون ژنرال های اسراییلی جبهه لبنان است(هر چند در سالگرد هفتم اکتبر جبهه غزه هم مشتعل شده است). تا زمانی که اسراییل نتواند، تغییر محسوسی در این جبهه ایجاد کنند و یا در حمله زمینی توفیقی به دست آورند و مهم تر از همه اینها امریکا را با خود همراه نبیند. عجولانه دست به حمله هوایی به ایران نخواهند زد.چرا که هر حمله شتابزده ای،پاسخ کوبنده ایران را در پی خواهد داشت واسراییل را در جنگ علیه لبنان و غزه تضعیف خواهد کرد. نتانیاهو این دروغ را به افکار عمومی اسراییل فروخته است که می خواهد با خاموش کردن موشک‌های حزب اله، اهالی شمال اسراییل را به خانه‌های خود برگردند. اما در عمل نه تنها موشکباران حزب اله قطع نشده، بلکه موشکباران ایران و القسام و پهبادهای مقاومت عراق و یمن هم به آن اضافه شده و ده میلیون اسراییلی را به پناهگاه فرستاده است. تصمیم مهم اسراییل در چگونگی مقابله با ایران، به سرنوشت جنگ اسراییل علیه لبنان بستگی دارد. تقدم و اشراف اسراییل در جنگ لبنان در لحظه فعلی، بسیار مهم تر از حمله نمایش هوایی علیه ایران است،که می تواند موشک‌های ایرانی بیشتری را،روانه شهرهای و مراکز حیاتی اسراییل کند.اسراییلی ها وقتی ضربه وعده صادق یک را دریافت کردند و جواب ندادند تماما تمرکز خود را بر جبهه لبنان متمرکز ساختند جایی که آنرا خاکریز اول مقابله با ایران می دانند. به لحاظ اهمیت جبهه لبنان برای ایران است که عراقچی در لبنان و سوریه از آتش‌بسی سخن گفت که مورد توافق حزب اله و دولت لبنان و فلسطینی ها باشد. حتی سخنگوی حزب اله با توجه به حجم خسارات وارده به لبنان در یک هفته اخیر برای اولین بار از اولویت آتش‌بس در لبنان سخن گفت. اسراییل اگر هم‌چنان پایش در جنگ زمینی لبنان گیرکند و توفیقی برای پیشروی و خاموش کردن موشک‌های حزب اله نداشته باشد، اگرچه ممکن است ناچارا به نوعی آتش‌بس تن بدهد اما گزینه دیگرش این است که برای فرار از بن‌بست جنگ، به حمله هوایی به ایران روی آورد که البته عواقب آن، برای اسراییل بسیار مرگبار خواهد بود. هرچند بسیاری حضور فرمانده سنتکام در اسراییل را، نوعی هماهنگی برای حمله اسراییل به ایران ارزیابی می‌کنند، اما من اصلا چنین عقیده ای ندارم.اتفاقا حضور وی نوعی رایزنی و ابلاغ محدودیت های امریکا در همراهی با اسراییلی ها،برای انجام هر نوع حمله ای به ایران است. در فضای مه آلود وعدم قطعیت قبل از انتخابات امریکا، بسیار بعید می دانم امریکا وارد رویارویی مستقیم با ایران شود. اکنون نوعی آتش‌بس اعلام نشده بین محور مقاومت و امریکا در جریان است. بایدن به اسراییلی ها توصیه کرد : بهتر است به جای حمله به تاسیسات نفتی و یا اتمی ایران به نقشه‌های جایگزین فکر کنند. امریکا هم که از اهمیت پیروزی در جبهه لبنان برای اسراییل اطلاع دارد، پیشنهاد کمک های بیشتر نظامی به اسراییل داده به شرطی که اسراییل از حمله نظامی به ایران منصرف شود. با توجه به موارد پیش گفته احتمال حمله قریب الوقوع اسراییل به مراکز نظامی ایران هم بسیارکم است. احتمال انتقام اسراییلی ها در جنگ سایه‌ها و ترورها و. بیشتر است.هر چند اسراییلی ها در بوق کرنا کرده‌اند که: الرد الاسراییلی ستکون قریبا و کبیرا(انتقام اسراییل از ایران بسیار زود و در عین عال بزرگ خواهد بود) اما من هم در قریب الوقوع بودن و بزرگ بودن آن جدا شک دارم.

 برافروختن جنگ داخلی درلبنان و سوریه و عراق و یمن با هدف تضعیف محور مقاومت

 بمباران ضاحیه بیروت با هدف غیر قابل سکونت ساختن این ناحیه و کوچاندن شیعیان لبنان به مناطق دیگر لبنان به غیراز سوریه است. تا آتش جنگ قومی ومذهبی را با تکیه برجنگ سالاران قبلی مشتعل سازد. اما از مشاهدات میدانی و استقبال مردم سنی شمال لبنان، از آوارگان شیعی جنوب و نیز تجربه تلخ جنگ های داخلی قبلی و نقش مهمی که حزب اله در سه دهه اخیر، به عنوان یک جریان سیاسی در وفاق ملی و حاکمیت لبنان ایفا کرده است، پیشاپیش پیداست که این نقشه شوم صهیونیست‌ها متحقق نخواهد شد. در عراق فشار امریکایی‌ها به دولت این کشور برای جلوگیری از حملات مقاومت عراق به اسراییل بی نتیجه مانده است. در یمن نقشه اسراییل و امریکا، با هدف جلب حمایت سعودی ها، برای افروختن دوباره شعله‌های جنگ داخلی در این کشور، شکست خورده است. در سوریه اما تلاش ها برای برافروختن آتش جنگ از شمال و جنوب این کشور توسط اسراییل جدی تر است.استانهای درعا وسویدا و قنیطره در جنوب این کشور ودر مرز با اسراییل و اردن هدف این آشوب آفرینی اند تا اسراییل بتواند نیروهای نیابتی خود را در آن مناطق مستقر سازد.اما این نقشه بدون همکاری تروریست های مستقر در ادلب و بدون کمک و چراغ سبز ترکیه که تروریست های شمالی را کنترل می‌کند امکان پذیر نیست.

 جایگاه ایران – روندهای جاری و تحولات احتمالی آتی

 آیا پرونده راکد فلسطین که در هفتم اکتبر۲۰۲۳ گشوده شد پس از یکسال باز به سادگی به بایگانی تاریخ می رود؟

 آیا ویرانی غزه و سرکوب وکشتار مردمان مظلوم این باریکه وتهاجم وحشیانه اسراییل به لبنان و ترور رهبران حزب اله به معنی شکست استراتژیک محور مقاومت است؟

 جایگاه ایران و تاثیر و تاثر آن از تحولات جاری و آتی چه خواهد بود؟

 شکسته شدن طلسم سکوت،تسخیر سپهر سیاسی جهان پس از هفتم اکتبر

 به غیر از کسانی که تاریخ را وارونه می خوانند و فکر می‌کنند وقایع هفتم اکتبر۲۰۲۳ در خلاء اتفاق افتاده است، راحت ترین کار این است که به علت وسعت و موفقیت عملیات طوفان الاقصی و نیز با اعتقاد به افسانه شکست ناپذیری ارتش اسراییل، در روز هفتم اکتبر، عاملیت را از فلسطینیها و جنبش حماس بگیریم و بانگاهی پسا رخدادگرایانه و در عین حال توطئه انگارانه، دست موساد را درپشت واقعه ببینیم و حماس و فلسطینی ها را به خاطر کشتار ودمار و ویرانی غزه که دستکار صهیونیست‌های اشغالگر است، شماتت کنیم.فلسطینی ها قبل از این، بارها برای آزادی زندانیان و  گروگان‌های خود دست به عملیات کماندویی و گروگان گرفتن از نظامیان اسراییلی زده‌اند و این بار البته به خاطر مقابله با یهودی کردن مسجد الاقصی، عملیات خود را در مقیاسی وسیع تر و گسترده تر انجام داده‌اند و اصلا انتظار چنین واکنش صبوعانه ای از سوی اسراییل را نداشته‌اند. حال اگر پس از یکسال،با پیروزی های تاکتیکی وموقتی ارتش اسراییل در غزه، بخواهیم صهیونیست‌ها را برنده واقعی عملیات هفتم اکتبر و لاجرم از طراحان پشت پرده آن معرفی کنیم در واقع نعل وارونه زدن ومتکی برپیش فرض های مطلق انگارانه(نظیر اشراف اطلاعاتی مطلق اسراییل و شکست ناپذیری این ارتش و..)است. به این امر توجه نمی شود که سیستم اطلاعاتی اسراییل در روزهای منتهی به هفتم اکتبر هک شده بود. به هرحال اگر با نگاه” پیامد محور” بخواهیم به عملیات هفتم اکتبر حماس نگاه کنیم، اکنون پس از یک سال هنوز، سویه تاریک آن که کشت وکشتارو ویرانی و مجازات جمعی اهالی غزه به دست اسراییل است، در پیش چشم جهانیان جریان دارد، که عاملان و مسببان آن رژیم خونریز اسراییل و امریکا هستند.اما رخداد هفتم اکتبر سویه روشنی هم دارد،که همانطور که شاهدیم، به تدریج در حال پدیدار شدن است:

 

شبح فلسطین، در فضای عمومی جهان و منطقه در گشت و گذار است وسپهر سیاست جهان را به تسخیر در آورده است. فلسطین شبحی است که هر روز، در خیابانهای جهان و درکالبد تظاهرات صدها هزار نفری و طنین شعارهای فلسطین را آزاد کنید، تجسد می یابد.رخداد هفتم اکتبر۲۰۲۳ در قالب طوفان الاقصی تاریخ جهان را به قبل و بعد از خود تقسیم کرده است.

 

بسیاری با نگاه تقدیر باورانه و جبرانگارانه واشاره به شکست اعراب از اسراییل در چند جنگ پیاپی، در قرن گذشته آن شکست‌ها را به جنگ امروز محور مقاومت با اسراییل تعمیم می دهند و می‌گویند ما در حال شکست خوردنیم، در حالی که با گذشت یک سال از عملیات هفتم اکتبر هنوزهیچ چیز به پایان نرسیده است.

 

در نهایت واشنینگتن چاره ای ندارد،جز اینکه مهار سگ هار صهیونیسم را بکشد، مگر بتواند ماشین جنگی آن را متوقف کند.البته تداوم و تشدید فعالیت محور مقاومت در برابر تجاوز اسراییل در برقراری آتش‌بس عامیلیتی غیر قابل انکار است.

 

همراهی و همدردی اولیه مردم جهان با اسراییل در روزهای اول حمله حماس، اینک پس از یک سال کشتار و دمارصهیونیست‌ها درغزه و کرانه باختری و لبنان،جای خود را،به نفرت غیر قابل وصف مردم از این رژیم و وطرد آن از سوی بیشتر دولت‌ها داده است. نتانیاهو در دادگاه جنایی بین المللی به خاطر نسل‌کشی محکوم شده است و عضویت دائم و رسمی فلسطین به عنوان یک کشور در دستور کار سازمان ملل است.قفل زبان حکام محافظه کار عرب پس از هفتم اکتبر باز شده است و از لزوم راه حل دو کشوری برای فلسطین سخن می گویند. دولت‌های بیشتری کشور مستقل فلسطین را به رسمیت شناخته‌اند وعضویت دائم و رسمی فلسطین به عنوان یک کشور در دستور کار سازمان ملل است.. همه این ها طلیعه شکست استراتژیک اسراییل است که ازهم‌اکنون در افق پدیدارگشته است. آتشفشان مقاومت فلسطین و لبنان و محور مقاومت، هم‌چنان فعال است.بستن زودهنگام پرونده و پیامدهای عملیات طوفان الاقصی و کوبیدن مهر شکست بر آن، در حالی که هنوز در میانه رخداد قرار داریم، قضاوتی شتابزده با عقلانیت ابزاری و فایده گرایانه است.

 

جایگاه ایران

 اکنون برجهان مسلم شده است که ایران و حزب اله از عملیات کماندویی بسیار سری گروه حماس، که پس از دوسال تدارک و تمرین به اجرا در آمد، بی خبر بوده‌اند و مانند دیگرناظران از وسعت حمله ونیز نا به هنگامی آن شگفت زده شده‌اند.

 برخی می گویند ایران و حزب اله، نباید پس از هفتم اکتبر،بخشی از بازی حماس با اسراییل می شدند چرا که این بازی برای حماس بازی مرگ و زندگی بود وبرای حزب اله و ایران چنین نبود.          ناگفته پیداست، اسراییل از همان ابتدا محور ایران و حماس وحزب اله را محور یکپارچه ای می دید و حتی ماه‌ها قبل از طوفان الاقصی، با بمباران های حساب شده سوریه و حومه دمشق، دست به ترورفرماندهان حزب اله و مستشاران نظامی ایران در سوریه زده بود.ترور دانشمندان هسته ای ایران هم در داخل کشور خود گویای این ماجرا است.

 این تصور خام، که اگر حزب‌الله کنار می‌نشست و نابودی غزه را تماشا می‌کرد و ایران هم بر متحدانش فشار می‌آورد،که پرچم تسلیم را بالا ببرند. جنگ پایان می‌یافت و زبانه‌های آتشی که اشغالگران صهیونیست در غزه بر افروخته‌اند، دامن لبنان را نمی گرفت، دید درستی از استراتژی جنگی تیم نتانیاهو ندارند و تحلیل درستی از صف‌بندی و آرایش نیروها هم در منطقه ندارند.

 برنامه جنگی نتانیاهو، اگرچه درکوتاه مدت، به پیروزی در جنگ غزه خلاصه می شد، اما استراتژی جنگی تیم نتانیاهو، در میان مدت، گشایش جبهه شمال با استفاده از جدا کردن نیروها در محور مقاومت بود. کاری که چند هفته است جنایتکاران صهیونیست در جبهه لبنان صورت داده‌اند درستی این تحلیل را نشان می دهد. در طول ده ماه اول یورش وحشیانه اسراییل به غزه، ژست دیپلماتیک نتانیاهو وتیمش جز خدعه وفریب نبود. آنها تنها می خواستند  گروگان‌های حماس آزاد شوند، تا آنرا به افکار عمومی اسراییل بفروشند و سپس به بهانه نابودی و یا تسلیم حماس به ویرانی وکشتار درغزه ادامه دهند.رهبری حماس هم دست اسراییل را خوانده بود و تنها بر آتش‌بس دائمی و خروج اشغالگران از غزه به بهای آزادی گروگانها تاکید می کرد. اکنون نیز کلید توقف تجاوز به غزه ولبنان در واشنگتن است نه بیروت وتهران. ایران وحزب اله پس ازهفتم اکتبر، گزینه ای جز حمایت از مقاومت فلسطین در غزه نداشتند. ایران وحزب اله در سمت درست تاریخ ایستادند.

 هرچند که امروزبعد از حملات موشکی وعده صادق دو، احتمال رویارویی مستقیم ایران واسراییل افزایش یافته است.اما ایران به عنوان قدرتی مستقل که طی ۴۶ سال اخیر،همواره بعد از انقلاب مورد حمله وتهدید نیروها ی متجاوز امپریالیسم امریکا و صهیونیسم در منطقه پر آشوب خاورمیانه بوده است، چاره ای جز حفظ و ارتقا بازدارندگی خود ندارد.

 طی یک سال اخیر، بعد از هفتم اکتبر وحمایت امریکا از نسل‌کشی در غزه، هرچه قدرت نرم امریکایی با ادعای حقوق بشری آن ازسکه افتاد، به جای آن، قدرت نرم و وجهه ایران خصوصاً با عملیات موشکی وپهبادی وعده ی صادق یک و دو، در حمایت از مقاومت فلسطین ولبنان، در منطقه و جهان، افزایش یافت.همبستگی وهمراهی توده‌ها و افکار عمومی منطقه با مواضع ایران در روزهای اخیر، کاملا محسوس است.

 واکنش ایرانیان خصوصاً احزاب سیاسی و روشنفکران درداخل ایران در رابطه با عملیات موشکی سپاه علیه مواضع نظامی اسراییل، عمدتا حمایت گرانه ومبتنی بردفاع از منافع ملی و استقلال و اقتدار کشور بوده است.

 دو گانه سازی کاذب شیفتگان جنگ و حامیان صلح در فضای مجازی

 آنان که حجم دهشت و ویرانی و کشتار در غزه و لبنان و کرانه باختری نمی بینند و لاجرم مقاومت مشروع مردم فلسطین و لبنان در برابر تجاوز را هم در نظر نمی گیرند و دوطرف جنگ اسراییل در غزه و لبنان را، هم سنگ می انگارند و با تاریخ زدایی از تشکیل دولت یهودی اسراییل در سرزمین آبا واجدادی فلسطینیان، رخداد هفتم اکتبر و نسل‌کشی متعاقب آنرا، به جنگ بنیادگرایان یهودی و مسلمان فرو می کاهند، دچار” کوری” غیر قابل علاج شده‌اند، نوعی کوری تاریخی. که با تاسی از نویسند ه بزرگ پرتغالی” خوزه سارامگو” در رمان معروف کوری، می توانم این کوری تاریخی را نوعی” سفید بینی ” ابلهانه وغیر قابل علاج، ازسمت شیفتگان امپراطوری امریکا بدانم.سفید شویی جنایات هفتاد ساله صهیونیست‌ها در منطقه ما و هیولا انگاری از جنبش مقاومت فلسطین،با این نوع کوری سفید بینانه، سیاهه ی بلند جنایات امریکا و صهیونیسم طی یک سال اخیر درغزه، باید به پای حماس نوشته شود.

 پس از غرش موشک‌های ایران به سمت تل‌آویو، تب صدور بیانیه برای صلح در فضای مجازی هم بالا گرفت. گویی تا کنون جنگ و کشتار در کار نبوده است و این موشک‌های ایران است که اوضاع را خراب می‌کند! طی یک سال اخیر دهها میلیون انسان در سراسر جهان در محکومیت نسل‌کشی اسراییل به خیابان آمدند،هزار ان بیانیه درمحکومیت جنگ در سراسر جهان صادر شد، اما آب از آب تکان نخورد و کشتار فلسطینیان با شدت بیشتر ادامه یافت.

 پربسامد شدن این بیانیه و انذارها پس از غرش موشک‌ها از سمت ایران چه معنی می دهد؟ موشک‌های ایران که پس از ترور سید حسن نصراله در بیروت و کشتار ۲۰۰۰ نفر از مردم لبنان و ویرانی ضاحیه به سمت اسراییل شلیک شد، موشک‌هایی برای صلح و برقراری موازنه وبازدارندگی بود ونه با هدف گسترش جنگ،گزافه نیست اگر، (نگارنده ی این سطور به جنگ طلبی متهم نشود) که بگویم، در این وانفسایی که نتانیاهووو تیمش وحشی اش افسار گسیخته است،این غرش موشک‌هاست که می تواند صهیونیست‌ها را به پذیرش نوعی موازنه و برقراری آتش‌بس وادار کند نه بیانیه‌ها و امضاها.   بیانیه‌ها وامضاهایی که بیشتربرای دلخوشی در فضای مجازی منتشر می شود و در زمین سخت واقعیت تاثیری ندارد. خویشتنداری و صبر استراتژیک ایران در چند دهه اخیردر برابرتوطئه‌های امپریالیسم و صهیونیسم شهره خاص و عام است اما در تقاطع های استراتژیک و پیچ های تند تاریخی،خویشتنداری و صبر استراتژیک،برای ایران بازدارندگی به بار نمی آورد.

 توپ کاهش تنش وبرقراری آتش‌بس و نهایتا برقرای صلح در منطقه غرب آسیا، اکنون در زمین امریکا و متحدانش است، نه در زمین ایران.

 م-نوید

هشتم اکتبر۲۰۲۴

شانزدهم مهرماه ۱۴۰۳

۱۴۰۳ مهر ۱۴, شنبه

مقالات توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره ۲۹۵ مهر ماه۱۴۰۳

  مقالات توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره ۲۹۵ مهر ماه۱۴۰۳

را ملاحظه فرمائید

www.toufan.org

https://telegram.me/totoufan

 

نگاهی به اهمیت ژئوپلیتیکی به مسئله اوکراین ونزاع کنونی در جهان

 

آن مولفه‌هائی که در شرایط کنونی در منظره سیاسی جهان نقش بازی می‌کنند، عروج چین، پیدایش جبهه اروآسیا در مقابل جبهه امپریالیسم انگلوساکسون یعنی جبهه متحد بریتانیا با آمریکاست. این تفاوت را میان اتحادیه اروپای و انگلستان نیزباید قایل شد، زیرا ممالک آلمان و فرانسه با درگیری مستقیم با کشور اوکراین موافقت چندانی نداشتند زیرا ازاین مناقشات بیش‌ترین ضربه را می‌خورند. 40 در صد اقتصاد آلمان دستخوش ضربات جبران‌ناپذیر می‌گردد و به این جهت تضادهای درون امپریالیستی را که با گذشت زمان و عدم موفقیت و تثبیت دارودسته‌های نازیستی در ادامه حاکمیت در اوکراین تشدید می‌شوند باید مد نظر قرار داد. این تضادها بشدت بروز و آشکار خواهند گردید. از این گذشته آمریکا می‌خواهد با قربانی کردن اروپا به تضعیف روسیه برسد. هم اکنون با قطع خط انتقال گاز نورد استریم 2 و واردات غله از روسیه به آلمان هم روسیه و هم آلمان و اروپا به شدت لطمه دیده‌اند. در حالی که با افزایش  100 میلیارد یورو بودجه نظامی آلمان برای خرید تسلیحات و خرید گاز مایع از آمریکا به بهای سی در صد گران‌تر از گاز محصول روسیه، ابعاد این رقابت و سیاست استراتژیک آمریکا برملا می‌شود. این مبارزه در عرصه جهانی و در قلب اروپا تعیین کننده تحولات کنونی جهان ماست. یارگیری‌ها در مناطق جهان بر اساس نیازمندی‌های ملی و امنیتی و بی‌اعتمادی به ناتو و آمریکا افزایش خواهد یافت و این برای آمریکا مسلما دارای تبعات مطلوبی نخواهد بود. در این مبارزه همه کشورهای جهان برای اینکه سقوط نکرده و غرق نشوند، باید مواضع سیاسی و منافع ملی، چگونگی دفاع از تمامیت ارضی و امنیت کشور خود را تعریف کنند و جایگاه سیاسی خویش را در این صحنه نبرد شطرنج جهانی تبیین کرده و بیابند. هر تحولی که در جهان امروز رخ دهد ما باید درجه خلوصش را با شناخت ماهیت تضادها و تاثیرات ژئوپلیتیکی همین معیارها محک بزنیم.

 

پرسش‌ها عبارتند ازاینکه: آیا ما باید به جهان یک قطبی، که جهان قلدری و زورگوئی و نقض حقوق ملل و غارت جهان است تمکین کنیم و یا خواهان برهم زدن و جایگزینی این نظم باشیم واز تغییر تناسب نیروهای موثر جهانی حمایت نمائیم؟  آیا ما برای استقلال کشورمان باید گریبان خود را از چنگال پول بدون پشتوانه‌ای جهانی بنام دلار خلاص کنیم و یا اینکه شیشه عمرمان را تا ابد در دست امپریالیسم آمریکا قرار دهیم که با چاپ پول بی‌پشتوانه، یعنی ایجاد کاغذ پاره، ثروت‌های کشور ما و دسترنج مردمان ما و سراسر جهان را به آمریکا منتقل می‌کند و فربه ‌شود؟. آیا ما باید از نظر سیاسی به اوامر آمریکا گوش دهیم؟ طبیعتا خیر. پس باید این زنجیر اسارت پنهان را پاره کرد و شرط گسست آن برهم خوردن نظم کنونی با سرکردگی آمریکا و ایجاد نظام چند قطبی در جهان است. حرکت در این مسیر، شرایط مناسب تری را برای ادامه مبارزه وشفاف شدن مبارزه طبقاتی ودر بقا جهان، بقا ما و سرنوشت ما را بسوی آینده بهتری فراهم  خواهد کرد.بر این مبنا ما باید همه تحولات کنونی را با همین معیار محک زنیم وسلطه پانصد ساله چرک وخون استعمار غرب را هدف قراردهیم.حزب پرولتاریا دراین مسیر تاریخی بی طرف نیست وبرحسب توازان قوا تاکتیک صحیح خودرا درانطباق با استراتژی استقرار سوسیالیسم اتخاذ می کند.

 

سیاست آمریکا در لحظه کنونی برای تسلط بلامنازع بر جهان، مبارزه با کشور چین، مستعمره کردن مجدد چین، با سیاست تجزیه چین و تبدیلش به اجزاء کوچک نظیر تایوان، هنگ گنگ، تبت و سین کیانگ (ایغورستان)، خفه کردن چین از طریق بستن راه‌های ارتباطی چین از طریق دریائی و خشکی با جهان است. این سیاست خفه کردن چین چه از طریق کنترل تنگه مالاکا، کانال سوئز و یا گذرگاه باب‌المندب در عرصه دریائی هم اکنون در جریان است و جنگ پنهان بیرحمانه‌ای در آسیا و جهان در این جبهه در گرفته است. سیاست امپریالیسم یکه‌تاز آمریکا از طریق خشکی ایجاد دشمنی در ایران، افغانستان و آسیای میانه با چین بوده و قطع رابطه ایران با دریای سیاه و کنترل این منطقه از طریق کنترل آذربایجان، ترکیه و اوکراین است. زنجیره ایران- آذربایجان- ترکیه و اوکراین دیواری است که امپریالیسم آمریکا قصد دارد مانند سلسله جبال اورال میان شرق و غرب آسیا و اروپا بکشد. تمرکز بحران‌ها در این ممالک همه ریشه‌های عمیق ژئوپلیتیک و سیاسی برای ترسیم منظره آتی جهان دارند. به همین جهت تلاش ترکیه برای کشیدن دالان زنگزور و جدا کردن ایران از ارمنستان و روسیه با منطق ژئوپلیتیک امپریالیسم انگلوساکسن در فشردن گلوی چین و پیرو آن ایران منطبق بود. بخشی از سرنوشت آتی میهن ما و سرنوشت کل منطقه به همین مولفه‌ها گره خورده‌اند. پس می‌بینیم برای خفقان چین باید روسیه را نیز تضعیف کرد، ایران را مهار نمود، آن دیوار راهبردی را میان آسیا و اروپا کشید و ممالک این منطقه را که ایران یکی از آنهاست به زیر سلطه آمریکا درآورد. پس بحران اوکراین تنها مسئله روسیه نیست مسئله آینده ایران نیز هست و این آن منطق دیدن جنگل و پرهیز از پنهان گشتن در پشت سر تک ‌درخت است. و این آن چیزی است که ما به عنوان بررسی جامع و همه جانبه، علمی و ژرف از آن یاد می‌کنیم.

شکست آمریکا، برآمدن چین و هند، اتحاد آسیا در مقابل آمریکا و اروپا، سازمان شانگهای، همکاری با ممالک آسیای میانه و قفقاز، نزدیکی به چین، تقویت اتحادیه بریکس و دوری از آمریکا و اروپای غارتگر و دروغگو ضمانت های بقاء ایران و سایر ممالک کم قدرت در جهان به شمار می آیند. در این عرصه استدلال و واقع‌بینی، سابقه طولانی و تمام تجربه‌های غارتگرانه همکاری دشمنانه دو سده گذشته با امپریالیسم سلطه‌گر جهانی آمریکا و اروپا، در تقویت منطق ما به یاری ما میآیند.

در این گیر و دار سرنوشت‌ساز سرکردگی دلار نیز دستخوش تغییرات مهمی می‌گردد. استفاده امپریالیسم آمریکا از سلاح خانمان‌برانداز «سویفت» (SWIFT- جامعهٔ جهانی ارتباطات مالی بین بانکی) که به بمب اتم درعرصه مبادلات مالی مشهور است به مفهوم گرسنگی دادن و جنایات بشری بر ضد مردم است و این امری نیست که از چشم ممالک جهان پنهان بماند. آمریکا می‌تواند این سلاح ضد بشری را همانطور که در مورد ایران و روسیه بکار برد در مورد سایر ممالک جهان نیز برای به بردگی کشیدن آنها بکار برد. بدون تردید موجی از آمادگی برای سرنگونی دلار و ابطال برتری آن در نزد ممالک جهان و آنهم به حمایت آشکار چین، هند و روسیه به وجود خواهد آمد. فراموش نکنیم که اقتصاد اروپا به غله روسیه، مواد اولیه، فلزات نادر که درساختن ریزپردازنده‌ها و تلفن مورد استفاده است، گاز، نفت، ذغال سنگ نیاز قطعی دارد. تحریم‌های روسیه اقتصاد اروپا را فلج خواهد کرد. زمان به نفع اروپا نخواهد بود و مسلما این اتحاد ظاهری و موقتی درهم خواهد شکست. از این تحریم‌ها آمریکا فقط سود می‌برد.

 

حال با این دانش و شناخت، با این چشم انداز و قطب‌نمای روشن باید در دریای متلاطم کنونی به ناخدائی پرداخت و کشتی منافع ملی ایران و آینده سرنوشت مردم مقاوم و صبور آن را به ساحل نجات رسانید. باید با این زمینه علمی و تاریخی به تحلیل اوضاع کنونی پرداخت و نه اینکه در تارعنکبوت اظهار فضل‌های بی‌انتهای صدتا یک غاز روشنفکران طالب نام و شغل که هر روز به سازی رقاصی می‌کنند و منافع فردی حقیر خویش را بر منافع میهن و مردم و زحمتکشان ایران مرجح می‌دانند گم شد و چنان بحث کرد که گویا ما خارج از زمان و مکان سخن می‌رانیم. ناگفته نماند که پایگاه‌های آدمکشی آمریکا در اطراف ایران که وظایفشان را در افغانستان و عراق و یمن و ترکیه و... انجام داده‌اند و یا می‌دهند واقعی بوده و نه تخیلی و در روی کره زمین قرار داشته و نه در کهکشان  رویاهای شیوه زندگی آمریکائی. مردم منطقه تا این متجاوزان و غارتگران ناتو را با توسل به قهر انقلابی از منطقه بیرون نکرده‌اند آنها در مرزهای ایران حضور دارند و هر آن مترصد تجاوز رسمی به ایران هستند. عروج چین، مقاومت ایران، پیدایش جبهه مقاومت در منطقه تمام محاسبات و معادلات سیاسی جبهه ناتو را در جهان و منطقه برهم زد.

 این است سیمای واقعی جهان کنونی که باید آن را دید و شناخت و بر اساس تحلیل آن به اتخاذ سیاست واقعبینانه و به نفع منافع ملی ایران وهمه زحمتکشان مورد بررسی قرار داد وبه تاکتیک های راهگشا ،صورانه ومنطقی مبادرت نمود.

 

***

 

جنگ‌ها با دروغ آغاز و توجیه می شوند
جنگ‌های جدید رسانه ای

 

«پاتریک باب» کارشناس سیاسی و خبرنگار آلمانی معتقد است که: «اگر مطبوعات و رسانه ها نقش واقعی خود را ایفا می کردند، به احتمال بسیار زیاد جنگ اوکراین درنمی‌گرفت».


او این جمله را از «جان پیلجر» محقق، خبرنگار و نویسنده استرالیایی اقتباس کرده که در مورد جنگ دوم عراق گفت. این واقعیتی است که برای توجیه آغاز هر جنگی باید افکار عمومی را تا سرحد ممکن با خود همراه ساخت. اساساً اکثر جنگ ها با دروغ آغاز می‌شوند. در این میان نقش یک خبرنگار آگاه و متعهد اینست که درو‌غ‌ها را کشف و رسوا سازد. و این دقیقاً همان چیزی است که مطبوعات و رسانه های اروپایی و آمریکایی آن را انجام نمی‌دهند.


 
امروزه هم کنسرن‌های مطبوعاتی و هم رسانه های عمومی جملگی مطیع و تسلیم نا تو گشته و دروغ های را به خورد جماعت می دهند. به این ترتیب رسانه ها و مطبوعات که اساساً نقششان می بایست اطلاع رسانی به افکار عمومی باشد، تغییر نقش داده و تبدیل به ارگان‌های جنگ افروز گشته و در عین حال خود به وسیله ای برای سانسور تبدیل شده اند.
آنها به جای بیان واقعیت، آنچه را که خدایان زر و زور به آنها دیکته می کنند به میان افکار عمومی می برند. آنها در حقیقت نفرت را جایگزین اطلاعات واقعی می کنند و به این ترتیب از نفرت در آمد زایی نیز می کنند. «جوزف ووگل» فیلسوف، نام این روش را «جنگ های جدید رسانه ای» می گذارد.

این رسانه ها به جای نگرش واقعی به رویداد های جهان، به جای آنکه اطلاعات واقعی را آنطور که هستند بازتا ب دهند، آن ها را دگرگون ساخته و تحویل افکار عمومی می دهند. جنگ های تجاوزکارانه را که آشکارا قوانین بین المللی را نقض می کنند، عمداً از نظر دور می دارند. ناتو عملاً در صربستان در سال ۱۹۹۹، در افغانستان ۲۰۰۱، در عراق ۲۰۰۳، و در لیبی و سوریه در ۲۰۱۱ تجاوز و زور را جایگزین قوانین بین المللی ساخت. به همین سبک و سیاق کودتای «مایدان» را در سال ۲۰۱۴ در اوکراین انجام داد و یک رژیم افراطی دست راستی و فاشیستی را جایگزین یک حکومت قانونی ساخت که حاصلش جنگ داخلی در دنباس با ۱۴ هزار قربانی روس تبار بود.


مطبوعات و رسانه های غرب گناه این سلسله عملیات تجاوزکارانه و جنایت بار را، نه به گردن ناتو به رهبری آمریکا که به گردن کشورها و مردم مورد تجاوز قرار گرفته، انداختند و هنوز هم به این روش ادامه می دهند. آنها حتی یک کلام از این حقیقت که مناطق شرق دنباس متعلق به روسیه بود که در ۱۹۲۲ بخشی از جمهوری شوروی اوکراین گشت، سخن به میان نیاوردند. به این ترتیب اهداف و نظریات ناتو در همه موارد جای خود را به حقایق مسلم تاریخی می دهند. دروغ جایگزین حقیقت می شود و به این ترتیب مطبوعات «با کیفیت و حقیقت گوی غرب!» مردم را به سمت جنگ های جدید سوق می دهند.
اصولا وظیفه خبرنگاران این است که به سوالاتی نظیر: چه کسی؟، کجا؟، چه زمانی؟، چگونه؟، چرا؟، چه چیز؟، خبر از کجاست؟ و ... پاسخ دهند. ولی آنها با کتمان حقایق، پاسخ های دیکته شده از بالا را نشخوار می کنند.

برای نمونه، ضد حمله اوکراین در تابستان ۲۰۲۳ در یک حمام خون، با شکست مواجه شد، ولی مطبوعات و رسانه های غرب عمدتاً با گزارش های مثبت از جبهه، سروته قضیه را هم آوردند. یا مثلاً دولت روسیه بارها دلایل و اهداف جنگ در اوکراین را ذکر کرده است که به طور خلاصه عبارتند از: «جلوگیری از گسترش ناتو به شرق و پیوستن اوکراین به آن، حفاظت از روس تباران دنباس و مناطق شرق اوکراین و نازی زدایی از اوکراین». نیاز نیست که رسانه ها و مطبوعات با این اهداف سر توافق داشته باشند، ولی وظیفه یک خبرنگار، رسانه و یا مطبوعات مسئول، انعکاس این واقعیات است، نه اینکه پیوسته از «جنگ تجاوزکارانه روسیه علیه اوکراین» و «متخاصم بودن پوتین دیکتاتور» دم بزنند! در گذشته نیز امپریالیسم آمریکا  همین سیاست را در مورد عراق و سوریه انجام داد.

 در آن زمان نیز جنگ افروزی علیه دو کشور مذکور بدون تبانی و توافق نتانیاهو با لابی اسرائیل در کنگره و سنای آمریکا و در نهایت فشار آنها بر سایر مراجع تصمیم گیر آمریکا غیر ممکن بود. تجاوز نظامی که بر قدرت نظامی، اقتصادی و زیربنایی هر دو کشور مذکور ضربات ھولناکی وارد آورد، به قسمی که امروز سوریه توان مقابله با حملات هوایی متعدد صهیونیست ها را نداشته و آنها را بدون پاسخ می گذارد.

سخنان نتانیاهو در جلسه مشترک کنگره و سنای آمریکا در ۲۴ ژوئن گذشته دقیقاً در راستای همان سیاستی است که او از ۲۰ سال پیش علیه عراق و سوریه با موفقیت آغاز کرد و می پندارد در مورد ایران نیز می تواند آن را اعمال کند.

نمونه دیگر مذاکرات صلح در بهار 2022 در استانبول میان روسیه و اوکراین با وساطت ترکیه است. مذاکراتی که پیشرفت هایی هم داشت و می توانست به نتیجه مطلوب برسد. ولی غرب با ارسال جناب جانسون مجنون، نخست وزیر بریتانیا به صورت جدی اوکراین را از ادامه مذاکره برحذر داشت و عملاً مذاکرات را بر هم زد. همین مطبوعات «با کیفیت غرب» دو سال آزگار آن را کتمان کردند.

ابزار سانسور و تبلیغات همچنین شامل این واقعیت است که روزنامه نگارانی نظیر «آرمین گوئه پر» ،از  «برنامه دوم تلویزیون عمومی آلمان)، «آلینا لیپ» و «پاتریک باب» که در منطقه جنگی تحقیق کرده بودند، فوراً نه تنها از کار برکنار شدند، بلکه از حرفه خود محروم و چه بسا در آینده حتی در مقابل دادگاه قرار گیرند! به این ترتیب موسسات رسانه ای با سانسور خود از انعکاس واقعیات جلوگیری می کنند. آنها با انتشار اخبار و اطلاعات یک جانبه در‌واقع اصل آزادی بیان و مطبوعات را لگدمال می کنند.

برای نمونه مشخصاً در مورد روسیه هرکس که از این «قانون تجارت» که جای «قانون رسانه ای » را گرفته پیروی نکند فوراً برچسب «طرفداری از پوتین» و «حامی جنگ تجاوزکارانه روسیه» بر پیشانی اش نثار خواهد شد.

این نشان می‌دهد که تضاد عمیق در رسانه ها با تبلیغات یکجانبه به نحو ناعادلانه ای به نفع ناتو -البته با کمک دستگاه‌های سرکوب دولت ها- حل شده و هر کس از این سیاست تخطی کند متهم به ایفای نقش ستون پنجم دشمن می شود!
 
به جرأت می‌توان گفت که اخلاق روزنامه‌نگاری در اروپا، بویژه آلمان ضربه هولناکی خورده و ورشکستگی کامل رسانه‌ها را به نمایش گذارده است. به ندرت گزارشی در مورد افراد مثله شده، آسیب دیده و کشته شده ها در جنگ غزه را ارائه می دهند.

«پاتریک باب» می گوید: «در سال 1999 دو جوان 12 و 14 ساله را در بیمارستان شهر «پریزرن» در کوزوو دیدم که می‌خواستند پاهایشان را بخارانند ولی آن‌ها دیگر پا نداشتند، زیرا از روی مین عبور کرده بودند و هر دو پایشان را از زانو قطع کرده بودند.


امروز مردم اوکراین گرچه خواهان صلح اند و جوانان از رفتن به جبهه جنگ سرباز می زنند، اخبار و اطلاعات هیئت های تحریریه و رسانه های اروپا دائم از ضرورت تحویل اسلحه به اوکراین دم می زنند و به این ترتیب از طولانی شدن جنگ حمایت می کنند. در حقیقت کسانی که مشوق فرستادن مردم به جبهه مرگ هستند از نظر اخلاقی انحطاط کامل خود را به نمایش می گذارند. برای آنها -همانند خدایان سرمایه و سران میلیتاریست غرب- اوکراینی ها و مردم غزه گوشت دم توپ محسوب می شوند. این گونه نویسندگان و گویندگان اجیر شده، با سخنان سخیف و احمقانه و در عین حال خطرناک خود، بر روی اصل یک قانون اساسی آلمان که می گوید: «کرامت انسانی مصون از تعرض است» و نیز اصل 5 قانون اساسی که خواهان آزادی عقیده و بیان است قلم بطلان می کشند.

 «پاتریک باب» اضافه می کند که «اگر فرزندان گردانندگان این بلندگوها مجبور بودند به جبهه ها بروند، جنگ همین فردا به پایان می رسید.»


«ینس استولتنبرگ» دبیرکل ناتو در ۷ سپتامبر سال گذشته به پارلمان اروپا گفت که پوتین قبل از حمله روسیه به اوکراین طرحی را به او پیشنهاد کرده بود مبنی براینکه «اگر ناتو از پذیرش اوکراین به عنوان عضو صرف نظر کند، روسیه نیز از حمله به اوکراین چشم خواهد پوشید.» او در عین حال افزود «ناتو با این پیشنهاد موافقت نکرد.»!! واقعیت فوق به عیان حاکی از آنست که:

یکم - اگرناتو می خواست، می توانست جلوی جنگ در اوکراین را بگیرد.

دوم - در واقع ناتو در اوکراین مشغول انجام یک جنگ نیابتی است.

سوم - اوکراین در عمل در راه تضعیف روسیه قربانی می شود.

«لوپز اوبرادور» رئیس جمهور سابق مکزیک در مورد اوکراین گفت: «شما اجساد را تامین کنید! و ما سلاح ها را تامین می کنیم»!! و این کمال رذالت و خوی حیوانی امپریالیسم را به نمایش می گذارد.


جنگ اوکراین یک جنگ تجاوزکارانه بی دلیل نیست، هرکس اول دست به اسلحه می‌برد حتماً آغازگر جنگ نیست، بلکه آن کس که او را به این کار وامی‌دارد مقصر است. اما چرا اکثر رسانه‌های غربی از بیان حقیقت طفره می روند.
هیئت های تحریریه را اغلب اقشار متوسط به بالا تشکیل می دهند. آنها در جنگ مزایایی می بیند که در زمان صلح وجود ندارد. در زمان جنگ سهام شرکت های اسلحه سازی افزایش می یابند و اعضای جوان هیئت های گرداننده رسانه ها امیدوارند که با گسترش جنگ بهای سهام شرکت های مذکور، که والدین آنها و یا خود آنها در اختیار دارند افزایش یابد!

در عین حال اکثر این خبرنگاران بصورت پیمانی استخدام هستند و دستمزدشان بصورت سطری در مطبوعات و یا دقیقه ای در رسانه های صوتی و تصویری پرداخت می شود. آنها معمولاً مطالب و اخباری را که از کانال سانسور مدیرانشان عبور کرده است پخش می کنند تا مزد کاملشان را دریافت کنند. آنها خود را موظف می بینند چنان فکر کنند و بنویسند و بگویند که رؤسایشان از آنها انتظار دارند. در واقع به خاطر پول مطیع گوش بفرمانی بیش نیستند. غلبه تبلیغات بورژوازی حاکم در جو رسانه ها، به علاوه کاهش همزمان فرصت شغلی و به طریق اولی افزایش حجم کار -که محصول بلامنازع عملکرد نئولیبرالیسم بی رحم در نظام سرمایه داری است- یکی دیگر از عوامل انعکاس اخبار و اطلاعات دروغ و غرض آلود است. نویسندگان و گویندگان پیرامون جنگ، چه اوکراین، چه غزه و یا هر جنگ دیگری معمولاً نه کتابی درباره آنها خوانده اند و نه خود در مناطق جنگی یا بحرانی حضور داشته اند. همین ویراستاران بی سوادند که مسئولیت پخش اخبار و اطلاعات را به عهده دارند.

 سال هاست که پنتاگون ۲۷۰۰۰ نفر از همین قماش افراد را مسئول اطلاع رسانی کرده و هیچ هیئت تحریریه، ویراستار و یا مدیر رسانه ای از این چنبره بیرون نیست. اغلب آنها حتی با سازمان مخفی اطلاعاتی ناتو همکاری می کنند.

طبیعی است که کنسرنهای رسانه ای در دست کلان سرمایه دارانی است که دارای امتیاز نشریه هستند. همین ناشرین هستند که خط مشی هیئت های تحریریه و مدیران رسانه ای را تعیین می کنند.

«پاول ست» روزنامه نگار محافظه کار می گوید «آزادی مطبوعات، آزادی ۲۰۰ نفر برای انتشار عقاید شان است»!!
امروز دیجیتالی شدن مصرف کنندگان اخبار بطور فزاینده ای به سمت گوشی های هوشمند رفته است. اخبار در مترو، در اتاق انتظار و ... به صورت کوتاه و جنبی مصرف می شود، امری که برای تحقیق و پس زمینه وقایع کاملا مضر است. چون افراد را به اخبار بسیار کوتاه و سطحی معتاد می کند، امری که اساساً برای تحقیق و آگاهی علل اصلی وقوع درگیری ها در جهان بسیار زیان آور است.


در این سبک از اطلاع رسانی تمرکز را بر روی افراد می گذارند. چون خیلی ساده تر است که مثلاً پوتین را فردی «دیکتاتور»، «فاسد»، «رشوه خوار» و ... مسئول جنگ اوکراین جلوه داد، تا اینکه مسیر طولانی علل واقعی بروز جنگ اوکراین را توضیح داد.


«پاتریک باب» می گوید: «به نظر من نخبگان در عرصه های سیاست، رسانه و حتی علم و فرهنگ فراآتلانتیک فاسد هستند.»
آمریکا توانسته است در اروپا در واقع یک تشکل از نخبگان فراملی تشکیل دهد. این پدیده از طریق بنیادهای آمریکایی و سازمانهای فراآتلانتیک نظیر «صندوق مارشال آلمان» ، «پل آتلانتیک» و «بنیاد ملی برای دمکراسی»  و بسیاری دیگر، اجرایی می شود. این «نخبگان» دعوت نامه هایی برای شرکت در کنفرانس ها جهت تبادل نظر میان «دانشمندان» و بازدیدهای مطالعاتی، بورسیه ها و بودجه های تحقیقاتی دریافت می کنند.

سرعت قطع ارتباط با روسیه در همه عرصه های اجتماعی و نیز تحت فشار قرار گرفتن اتباع روس نشان می دهد که این تنها یک دستور نیست، بلکه یک «کنسرت» از پیش تنظیم شده برای اطاعت است. آنها جوی ایجاد کرده اند که شما خود را موظف می بینی «لطفی در حق برادر بزرگتر» انجام دهید! بحران آموزشی در اروپا، از جمله آلمان که ثمره سیاست نئولیبرالی می باشد، نقش عمده ای در این میان ایفا می کند. دانشگاه ها به علت کمی بودجه اغلب به بخش خصوصی وصل می باشند. لذا آموزش های گزینه ای باب میل بخش خصوصی جای خود را به رویکردهای پژوهشی، انتقادی و تاریخی داده اند. این روند در حال جایگزینی یک تفکر هویتی بر تعهدات یک گروه اجتماعی خاص متمرکز است و نه بر یافته های مبتنی بر معیارهای واقعی و حرفه‌ای. در این میان هر نیرویی که نفوذش در جامعه بیشتر است، بر برتری مواضع خود تأکید می کند و منافع دیگران، بویژه منافع اجتماعی را به کلی نادیده می انگارد. «رامون شاک» از «عصر حماقت» سخن می گوید.
تحت چنین شرایطی، آنان که منافع خود را در دامن زدن به جنگ می بینند دست بالا را دارند. به قول «کارل کراوز»: «به جرات می توان ادعا کرد که رسانه های عمومی (صدا و سیما) تبدیل به مأوای خبرنگاران روسپی در پادگان ها گشته است.» این خبرنگاران نمی دانند جنگ یعنی چه! شاید تنها یک کارآموزی در مناطق جنگی بتواند افق دید آنها را بگشاید. رسانه های عمومی مثلاً کشور آلمان به سیاستمداران جنگ طلب این کشور از سه حزب ائتلافی حاکم، میدان داده و مخالفین جنگ کمتر امکان ابراز عقیده در اختیار دارند.


اگر برای نمونه در یک برنامه گفتگوی تلویزیونی «تالک شو» یک نفر از مزایای صلح سخن گوید، حتما 2یا 3 جنگ طلب شرکت کننده در آن برنامه نمایشی بر سرش فریاد خواهند زد که تو طرفدار پوتین و یا حماس هستی!! این سخن گویان به خود اجازه می دهند که هر اتهام و توهینی را نه تنها به فرد صلح طلب که به پوتین، روسها، سازمان های حماس و حزب الله لبنان و سایر سازمان های رزمنده فلسطینی روا دارند.


 
یک خانم مبلغ ناتو به نام «فلورنس گاوب» به عنوان «کارشناس»، به برنامه پربیننده ای به نام «مارکوس لنس» در تلویزیون ۲ آلمان  دعوت می شود و با وقاحت توام با حماقت ادعا می کند که «روسها اروپایی نیستند و با مردن و مرگ رابطه متفاوتی دارند تا ما اروپاییان»!! طبیعی است این خانم که نه مطالعات تاریخی دارد و نه فرهنگی، چون یک افسر ذخیره ارتش فرانسه است می تواند چنین خزعبلاتی تحویل بیننده دهد و گرداننده برنامه نیز خفقان می گیرد. اینست «اخلاق ژورنالیستی» در آلمان!! این ژورنالیست مأمور است و معذور. او تابع دستورات از بالاست، امری که در مورد همه گویندگان و مجریان برنامه ها صدق می کند. خبرنگاران در واقع به جای گزارش واقعی پیش داوری های خود را به خورد مردم می دهند.
آنها اینترنت را پنجرۀ جهان نما جلوه می دهند، در صورتیکه اینترنت یک فیلتر به تمام معنی است که به پنجره شباهت دارد. شنونده، بیننده و خواننده اخبار و اطلاعات، تنها آن بخش از خبرها را دریافت می کنند که «مأموران معذور» بر اساس ضوابط و علائق خود از فیلتر اینترنت خارج کرده اند. آنها در واقع فرمانبر نظر غالب در دفتر مدیریت هستند که دست پروردگان همان «سازمان فراآتلانتیک» یاد شده در بالا می باشند، چون کلیه مدیران رسانه ها و مطبوعات بدون شک از قماش همین دست پروردگان هستند.


آنان که به دنبال مقام و رتبه ریاست و مدیریت هستند حتماً باید تابع این سیستم باشند، در غیر اینصورت به چنین مقامی نائل نخواهند آمد. این دست از «خبرگان» به دلیل محدودیت هائی که برایشان تعیین شده است، در برخورد به وقایع یا نابینا هستند و یا خود را به نابینایی می زنند! آنها عموماً برداشت نادرستی از شرایط و موقعیت نظامی در مناطق جنگی دارند در صورتیکه کارشناسان واقعی جنگی غیروابسته هرگز بر این نظر نیستند که مثلاً اوکراین برندۀ جنگ کنونی خواهد بود.

آنها عمداً چشم خود را بر این واقعیت می بندند که ادامه جنگ اوکراین قربانی زیادی در میان نظامیان و غیرنظامیان آن کشور می طلبد. اگر مصیبت واقعی جنگ نمایان شود آنگاه پای استدلال این عده در مورد ادامه جنگ خواهد لنگید و مواضع کنونی آنها را دچار تزلزل خواهد کرد. نابینایی هدایت شده این گونه خبرنگاران باعث شده است که شکست روحی مردم اوکراین را نادیده بگیرند و از آن دم نزنند. در عوض دروغ پشت دروغ تحویل خلق الله می دهند.

 واقعیت اینست که امروز مردم، هم در دنباس و هم در غرب اوکراین از جان و دل خواهان صلح هستند. آنها که در غرب با ادامه تحویل اسلحه آتش بیار این جنگند، چون خود مستقیم در آن شرکت ندارند، دائم در شیپور جنگ می دمند. ژورنالیست ها وظیفه انعکاس اخباری را دارند که میلیتاریستهای غرب از فیلتر گذرانده اند. زیرا این میلیتاریستها مامور اجرای فرامین ناتو به رهبری آمریکا برای نیل به اهداف استراتژیکش می باشند.

اما این قلم بدستان مزدور غافلند که خود مجری سیاست جنگ طلبانه خطرناکی هستند که نه تنها در حال حاضر مردم اوکراین و یا غزه را به مثابه گوشت دم توپ قربانی مطامع امپریالیسم و صهیونیسم می کند، بلکه ادامۀ آنها خطر وقوع جنگ جهانی سوم و چه بسا نزاع هسته ای را در خود نهفته دارد که می تواند باعث نابودی بخش عظیمی از اروپا و در درجه اول آلمان گردد.

حیرت آور اینکه با ایجاد فضای رعب و اعمال دیکتاتوری در عرصه مطبوعات و رسانه ها، با حذف مواضع اصولی مبتنی بر صلح -که در قانون اساسی آلمان نیز قید شده است- عملاً خشن ترین سانسور در داخل و تبلیغ جنگ افروزی در خارج اعمال می شود.

رسانه ها از طریق گزارش های عاری از حقیقت به طور چشمگیری به این فضای دیکتاتوری دامن می زنند. برای نمونه در گزارش سالانه عفو بین الملل آمده است که: «علیه آقای «پاتریک باب» و خانم «پروفسور اولریکه گوئرو» ممنوعیت های حرفه ای به اتهام «افترای عمومی» وضع شده است.» این دو خبرنگار می گویند که از ایالات متحده آمریکا، کانادا، انگلستان، دانمارک و سوئد نامه های حمایت دریافت کرده ایم ولی برای مطبوعات آلمان بی اهمیت است.
این‌ها نشان می دهد که دولت آلمان در چه مسیری گام گذارده و به کدام سمت روان گشته است. به عقیده «پاتریک باب»: «اینها نشان می دهد که جناح جنگ طلب حاکم در شرف لغو کامل دموکراسی فعال است، تا قدرت را در یک سیستم سیاسی «پسا دموکراتیک» غصب کند. اینها تنها با حمایت برادر بزرگ در واشنگتن و با سرکوب مخالفان می توانند زنده بمانند. جرم انگاری مخالفان نشانه کلاسیک یک دیکتاتوری است.»


امروزوظیفه هر شهروندی در سراسر جهان است که به اخبار و اطلاعاتی که از رسانه های عمومی و خصوصی که به نوعی مبلغ جنگ و سلطه یک جانبه و تک قطبی غرب به سرکردگی آمریکا هستند به سادگی باور نیاورند و به آنها با دیده تردید بنگرند.«پاتریک باب» حتی معتقد است که «شهروندان» باید اشتراک روزنامه های خود را لغو و تلویزیون را خاموش کنند و اطلاعات خود را به طور عمده از رسانه های جدید منتقد سیاست حاکم کسب کنند.»

مردم جهان روز به روز بیشتر علیه جنگ افروزان و آدمکشان فاشیست ضد بشر به تظاهرات های توده ای عظیم دست می زنند و با این عمل خود دست رد به سینه میلیتاریسم و سلطه طلبی، آدمکشی و نسل کشی می زنند و کوس رسوایی آنها را بر سر هر کوی و برزن می نوازند. گسترده باد بیداری خلق های جهان!

 

***

 

تبلیغ "نبردفرهنگ ها و اسلام هراسی"همچنان در جهت منافع امپریالیستی

غرب ادامه دارد

 

امپریالیسم جهانی، بویژه آمریکا پس از جنگ جهانی دوم جهت مبارزه با کمونیسم و جلوگیری از نفوذ و گسترش روز افزون آن در میان کشورها و توده های مردم جهان برنامه ریزی وسیعی نمود. از یکطرف با به راه انداختن جنگ سرد به مقابله سیاسی، نظامی و اقتصادی علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پرداخت و از جانب دیگر با تبلیغات سوء و گوش خراش کمونیسم را هیولائی آدمخوار در اذهان جلوه داد.

 

امپریالیست ها در هر دوره ای نیاز به "دشمن نمائی" کشور یا کشورهائی- دارند، تا افکار عمومی کشور خویش را از بحران، بیکاری، بیخانمانی، فقر، استثمار و ناحقی های دیگر منحرف ساخته و به دشمنی خارجی معطوف دارند.

در نخستین سالهای پس از جنگ جهانی دوم گرچه تبلیغات بطور عمده متوجه اتحاد شوروی سوسیالیستی بود، ولی کشورهای دیگری که قصد آزادی(حتی نسبی) از یوغ امپریالیسم و حفظ استقلال خویش را داشتند- و در این راه از حمایت مادی و معنوی شوروی سوسیالیستی برخوردار بودند- از قلم نمی افتادند.

با تغییر ماهیت اتحاد شوروی از حدت و شدت تبلیغات سوء علیه آن کاسته شد و بتدریج جای خود را به همکاری و همگامی داد. تا اینکه بالاخره با فروپاشی شوروی و اقمارش دیگر نیازی به تبلیغات گذشته نبود. زان پس نظریه پردازان امپریالیسم برای آنکه بتوانند شیوه گذشته را اِعمال کنند بدنبال "دشمن نمائی" جدید رفتند.

 در این دوران آمریکا برای آنکه بتواند دکترین "نظم نوین" خود را حُقنه کند، بهر جا که تصمیم گرفت نیروی نظامی گسیل دهد و به هر کشوری که علیه سلطه وی قد علم کرد تجاوز نظامی کند و... می بایست زمینه را در افکار عمومی از قبل آماده سازد. از اینرو نظریه پردازان امپریالیسم ابائی نداشته و ندارند که زیرکانه به افکار ناسیونالیستی و نژادپرستانه دامن زنند. آنها معتقدند که امروز دیگر این ایدئولوژی ها نیستند که در مقابل هم صف آرائی می کنند، که تمدن ها با فرهنگ های گوناگون اند که در مقابل هم ایستاده اند. امروز باید به مخالفین نام و نشان تازه ای داد و با تعیین، تبیین و تعریف جدید، جوّ عمومی را علیه آنها برانگیخت. هر کشوری که نخواهد یوغ امپریالیسم را برگردن نهد، مُهر جدیدی بر پیشانی اش می کوبند تا حملات، دسایس و توطئه های خود را علیه او توجیه کنند.

مقابله با کمونیسم فعلا از آنچنان اهمیتی برخوردار نیست، لذا باید مسئله جدیدی ابداع کرد. مقابله تمدن های مختلف و با فرهنگ های گوناگون مُد روز شده است. کنفسیوس، اسلام، بودا و ... در یک طرف، فرهنگ مسیحیت باختر در طرف دیگر. به دیگر سخن مقابله فرهنگ "متمدن" با فرهنگ "وحوش" در دستور روز قرار گرفته است.

"ساموئل هانتیگتون Samuel Huntington ، استاد دانشگاه هاروارد در آمریکا که به "پیشگوی بحرانهای جهان" معروف است، در کتاب ششصد صفحه ای خود تحت عنوان "نبرد فرهنگها" حتی اتحاد بلوک های اسلام و کنفسیوس را پیشگوئی کرده و معتقد است که این اتحاد در بدترین حالت باعث وقوع جنگ جهانی سوم خواهد شد. البته او اسلام را خطرناکتر جلوه داده و به غرب هشدار میدهد که خود را از آن بر حذر دارد.

 

روزنامه "فورانس آیرس" که مدت سه سال "نبرد فرهنگ ها" نوشته "هانتیگتن" را(که اکنون به صورت کتاب انتشار یافته) به صورت پاورقی منتشر کرد، در سال 1947 نظریات "جورج کَنن" یکی از کارمندان عالیرتبه وزارت امور خارجه آمریکا را که تئوری مقابله با نفوذ شوروی و دامن زدن به جنگ سرد را عرضه می کرد، نیز منتشر ساخته بود.

همانگونه که در بالا اشاره رفت "هانتیگتن" معتقد است که زمان مقابله ایدئولوژی ها به سر آمده و جای خود را به بلوک بندی فرهنگ ها داده است. بلوک فرهنگ غرب در مقابل فرهنگ چینی کنفسیوس و اسلام. به سایر فرهنگ ها هندوها، آمریکای لاتینها و آفریقایها نقش جنبی داده است. بررسی کوتاه این تقسیم بندی ها نشان می دهد که مبلغین امپریالیسم برای آماده سازی افکار عمومی چه زیرکانه عمل می کنند. در تقسیم بندی فوق طبیعی است که از غرب، آمریکا، کانادا و اروپای غربی مستفاد می شود.

او به آمریکای لاتین، هند و آفریقا نیز نقش جنبی داده است، چون نه از آن چنان قدرت اقتصادی برخوردارند و نه از آنچنان ذخائر عظیم نفتی. لذا تمرکز بر روی اسلام و بعد کنفسیوس، به دیگر سخن کشورهای نفت خیز و چینِ در حالِ رشد.

 

چرا کنفسیوس برجسته می شود؟ کنفسیوس از چین می آید. رهبران امروزی چین نیز از کمونیسم روی برتافته و به کنفسیوس روی آورده و راه سرمایه داری را با شتاب هر چه تمامتر طی می کنند. به دیگر سخن چین کشوری است بابیش از یک میلیارد جمعیت، کشوری مستقل از امپریالیست های  آمریکایی واروپایی و مخالف سیاستهای هژمونی طلبانه آنها. این کشور هم اکنون با رشد اقتصادی غول آسا در حال تبدیل شدن به یکی از قطب های عظیم جهانی است. این کشور در عین حال می کوشد که با کشورهای دیگر آسیای جنوب شرقی بلوک قوی اقتصادی بوجود آورد. طبیعی است که آمریکا به این غول در حالِ رشد بمثابه رقیبی خطرناک می نگرد و باید از هم اکنون زمینه های مقابله با آن را در افکار عمومی کشور خود آماده سازد. در مورد اسلام "هانتیگتن" به غرب هشدار می دهد که حتی کشورهای اسلامی غیر بنیادگرا نیز خطر بالقوه اند، زیرا که آنها اسلام را دین برتر می دانند، ولی در مقابل قدرت غرب خود را ضعیف می یابند. او در عین حال به غرب هشدار می دهد که مسلمانان تولید نسلشان بیشتر است در واقع به این مسئله از دیدگاه نژادی برخورد میکند. چرا؟ برای آنکه در غرب ِ مسیحی تولید نسل در حال افول است و او از این می ترسد که مبادا روزی نسل غربیها منقرض شود و در عوض مسلمانان در اثر تولید نسلِ زیاد، تعدادشان افزایش یابد و بر اقلیت مسیحی غلبه کنند. آیا تفاوتی میان این افکار برتری نژادی با افکار نازیها وجود دارد؟ بی جهت نیست که "ویلیام فاف" کارشناس امور خارجه آمریکا به نوشته های "هانتینگتن" بمثابه حربه ای در "نبرد نژادها" اشاره می کند.

 

تبلیغات علیه اسلام و دشمن نمائی آن در مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی آمریکا که بعضا جنبه ناسیونالیستی افراطی و راسیستی به خود گرفته است، به این دلیل صورت میگیرد که در کشورهای اسلامی مخالف آمریکا نظیر یمن، لبنان،لیبی، مصر، افغانستان، عراق، ایران... منابع عظیم طبیعی خوابیده وبه لحاظ ژئوپولیتیک نقش مهمی در منطقه ایفا می کنند. همانگونه که آمریکا با تبلیغات ضد کمونیستی، حمله به ویتنام و کره را توجیه می کرد، امروز نیز با تبلیغات ضد اسلام، حمله به ممالک اسلامی را توجیه می کند و در عین حال زمینه تدارک حمله به ایران که به زیر یوغ آمریکا نمی رود  و یا سایر کشورها را نیز فراهم می سازد.

واقعیت اینست که نظریه پردازان امپریالیسم "جنگ فرهنگ ها" را نه به خاطر حُرمت مسیحیت و دفاع از آن براه انداخته اند، بلکه هدف تثبیت هژمونی آمریکا بر مناطق نفت خیز کشورهای اسلامی و بر اقتصاد جهانی است و نه چیز دیگر.

مادامی که "کشورهای در حال توسعه" در مقابل زورگوئی ها و سلطه جوئی های امپریالیسم مقاومت می کنند، تبلیغات منفی علیه فرهنگ ها قطع نخواهد شد. البته اخلاق دوگانه، بهتر بگوئیم منافع امپریالیسم ایجاب می کند که مثلا در رقابت با اروپا در "بوسنی" به "کمک" مسلمانها بشتابد ولی درعراق یا یمن  وفلسطین مسلمانان را نابود کند.

شکی نیست که مذهب اسلام در جوامعی مانند ایران باعث عقب ماندگی گشته است ولی قدر مسلّم اینکه مخالفت آمریکا با اسلام که در چارچوب "نبرد فرهنگ ها" مطرح می گردد، نه برای نجات مردم ایران از چنگال اسلام عقب گرا که برای چنگ اندازی بر مواد خام و بازار آن است. واِلا عربستان سعودی، این نوکر آمریکا قوانین اسلام را از ملاهای مرتجع ایران بیشتر بکار می بندد.

***

 

«خاویرمیلئی» ومکتب اتریشی «فریدریش هایک»-بخش سوم.پایان

 

اعتراضات و تظاهرات گسترش می‌یابد

 

اکنون تظاهرات و اعتراضات میان مردم آرژانتین شکاف ایجاد کرده است. در حالیکه بخشی از مردم هنوز از دولت حمایت می کنند و به روزهای بهتری امید بسته اند! بخش دیگری از آنها در مقابل این دولت به غایت ارتجاعی مقاومت و مبارزه می کنند.

گسترش فقر، دورنمای تیره آینده، ابتکارات گوناگون مردم و گروه های محلی جهت مقابله با گرسنگی از یک طرف و به حراج گذاردن کشور از سوی دیگر در حال گسترش است. فدراسیون های صنفی مختلف، دو اعتصاب عمومی را در ۲۴ ژانویه و ٩ ماه می برگزار کردند. شعارهای آن‌ها علیه ریاضت اقتصادی، «اصلاحات» و تعدیل کارگری بی سابقه از یک سو و طلب افزایش دستمزد کارمندان و کارگران از سوی دیگر بود.

به غیر از مدارس دولتی و برخی فروشگاه های موادغذایی، در هر دو اعتصاب، کشور به حالت تعطیل درآمد. پیش زمینه این دو اعتصاب عظیم، چندین تجمع اعتراضی و تظاهرات دیگر بود.

در ٨ مارس -روز جهانی زن- تظاهرات عظیم و با شکوهی در دفاع از حقوق زنان برگزار شد. تظاهرکنندگان در این تظاهرات و سایر اقدامات اعتراضی، نگرانی شدید خود نسبت به سیاست های تعدیل اقتصادی و کاهش چشمگیر رفاه اجتماعی از جانب دولت را ابراز داشتند.

در ۲۴ مارس «روز یادآوری حقیقت و عدالت» که یاد آور آغاز دیکتاتوری نظامی (۱۹۷۶ تا ۱۹۸۷) می باشد، تظاهرات و تجمعات بسیاری در «بوینس آیرس» و سایر شهر های بزرگ این کشور برگزار شد که طی آن خشونت پلیس و نقض حقوق بشر محکوم شد. بسیاری از عکس‌ها و بنرها به روابط بین مقامات دولت فعلی، بویژه رابطه «ویکتوریا ویلروئل» معاون رئیس جمهور با جناتیکاران نظامی ضد بشر دوران دیکتاتوری نظامی اشاره کردند. علاوه بر این تظاهراتی در 3 فروردین در دانشگاه ها از جمله «دانشگاه فدرال مارگا» علیه بودجه ناکافی آموزش که منجر به عدم توانایی پرداخت حتی هزینه های جاری نظیر آب و برق گشته، برگزار شد که در آن قریب به دو میلیون نفر(تنها در بوینس آیرس نیم میلیون نفر) شرکت داشتند.

علیرغم این، تظاهرات ها با ترس و لرز انجام می گیرند. زیرا دولت در تلاش است که اعتراضات و تظاهرات را با سرکوب محدود سازد! به همین دلیل دولت از جمله تهدید کرده است که مزایای اجتماعی افرادی را که در تظاهرات دستگیر شوند قطع خواهد کرد. خطر اعمال خشونت و سرکوب تظاهراتها توسط پلس قابل لمس و رویت است. علیرغم این، مردم از پیر و جوان، شاغلین و یا مستمری بگیران به خیابانها می ریزند و در مجامع خود سازماندهی شده شرکت می جویند.

سیاستهای اولترا لیبرالیستی رئیس جمهور آرژانتین، واظهارات غیرانسانی، بهتر بگوئیم  ضد انسانی او گرچه از جانب صندوق بین المللی پول با اهدای وام جدید ترغیب و تشویق می شود (!!) نه تنها در داخل که در خارج از کشور آرژانتین با مخالفت مردم آزاده جهان مواجه شده است. آرژانتینی های ساکن کشورهای دیگر با تشکیل سازمان های همبستگی، مبارزه علیه دستبردهای دوست آرژانتین به دموکراسی و بنیادهای مردم را سازماندهی می کنند. در شهرهایی نظیر بارسلونا، مادرید، برلین، هامبورگ، کپنهاگ و ... گروه هایی تشکیل شده است که فعالانه اکسیون هایی علیه اقتصاد دولت میلئی سازماندهی می کنند. برای مثال آرژانتینی ها در دانمارک در جریان سفر «لوئیز پتری»، وزیر دفاع آرژانتین به کپنهاگ جهت خرید ۲۴ جت جنگنده اف ۱۶ به قیمت ۳۱۴ میلیون دلار به مخالفت برخاسته و تظاهرات هایی سازماندهی کردند.

درآلمان نیز شهروندان آرژانتینی با تشکیل سازمانی تحت نام ”Asamlea en Solidaridad Argentinia” تظاهرات هایی ضد میلئی برگزار کردند. آنها طی نامه ای از صدراعظم آلمان خواستند که رئیس جمهور آرژانتین را نپذیرد. تشکل مذکور در ۲۲ ژوئن، دقیقاً در زمانی که مراسم اهداء جایزه «فریدریش هایک» به میلئی اولترا نئولیبرال در انجمن هایک در شهرهامبورگ برگزار می شد، در جشنواره اعتراضی در شهر برلن به صورت نمادین مراسم اهدای جایزۀ «اره برقی زنگ زده» به وی را برگزار کردند!!

دیکتاتوری معاصر سرمایه داری که از ده ی هفتاد میلادی به علت افت نرخ سود سرمایه روز به روز بیشتر به سیاست نئولیبرالی با تمام ابعاد ضد مردمی اش، جهت کسب حد اکثر سود روی آورد، امروز در بسیاری از کشورها از جمله آرژانتین به شدیدترین وجهی به پیش می تازد. علیرغم این، سرمایه داری از بحرانی به بحران دیگر در می غلطد.

علی الخصوص امپریالیسم آمریکا که سلطه دلاری، اقتصادی و نظامی خود را در اثر رقابت با نیروهای نوظهور در خطرمی بیند، به عبث می کوشد به  وسیله تهدید، تحریم، تجاوزو جنگ به سلطه ی ننگینش ادامه دهد. در واقع می توان گفت که سرامایه داری در دوری باطل گرفتار آمده است.

به موازات این یورش وحشیانه و چند جانبه ی امپریالیسم، مبارزات کارگری، سندیکایی، مقاومت وایستادگی اقشار

میانه و زحمتکشان جوامع درحال شکل گیری، رشد و پیشروی است. اما متاسفانه هنوز به علت عدم رهبری واحد و متمرکزکماکان پراکنده است.

به دیده ی حزب ما راه چاره از یک سو متشکل شدن کارگران،کارمندان و دیگر زحمتکشان در سندیکاهای مستقل خویش واز دیگرسوتشکیل حزب واحد طبقه ی کارگرجهت متشکل کردن هرچه بیشتر نیرو و نیز رهبری مبارزات آنها به سمت پیروزی است.

***

             جوامع سرمایه داری با بحران و جنگ آجین اند

 
بحران ها در جوامع سرمایه داری می توانند از عوامل گوناگونی منتج شوند. یکی از مهمترین آنها را می توان ناشی از رقابت شدید امپریالیست ها در دستیابی به موادهای خام، نایاب و انرژی زا، گسترش بازار فروش و بالاخره استفاده از نیروی کار ارزان در جوامع تحت سلطه دانست. امری که در تاریخ جوامع سرمایه داری بویژه در صد و اندی سال گذشته، دو جنگ جهانی و ده ها جنگ نیابتی و محلی که میلیون ها کشته، معلوم و آواره به جای گذارد را آفرید.

آنچه که امروز بشریت با آن مواجه است نیز به طور عمده ناشی از رشد روز افزون همین بحران است. ساير پدیده های مذموم و ضد بشری نظیر دیکتاتوری و فاشیسم نیز در خدمت به امپریالیسم جهت چیره شدن بر رقيب به کار گرفته می شوند.


امپریالیسم هنگامی که با چنین بحرانی مواجه می شود، راه نجات خود را در درجه نخست در به پا کردن آتش جنگ می جوید. قتل عام می کند، ویران می سازد، مأوای مردم را در هم می کوبد، زیربنا و سرمایه انسانی و ملی را نابود می سازد. از اینرو این تاخت و تاز ضد انسانی و وحشیانه منجر به نابودی صدها هزار و بعضا میلیون ها انسان می گردد. در این راستا سیاه ترین حکومت ها احزاب و دستجات و عناصر تحت حمایت آنها قرار می گیرند تا راحت تر بر نیروهای انقلابی، مترقی و مقاوم چیره گردند و با اجرای فرامین اربابانشان سود حداکثر را برای آنها تامین کنند

.
در این میان رسانه های عمومی و مطبوعات و سایت های اینترنتیِ گوش به فرمان، با تمام توانشان، شب و روز با اشایه اخبار دروغ و واژگونه نمایی حقایق به فریب افکار عمومی جهان جهت توجیه جنایات اربابانشان مشغولند. به یک کلام جنگ محصول سیاست سلطه جویی امپریالیسم بر منابع خام، تولید ارزان و بازار فروش است. هدف نهایی جنگ بوجود آوردن امکانات هرچه بیشتر به منظور حفظ و گسترش نظامِ سلطه، استثمار و در نتیجه افزایش سرمایه در کلیه عرصه‌های تولید و تجارت است.


با وقوع جنگ سیاست ناگزیر خود را مستقیما در خدمت صنایع اسلحه سازی قرار داده و از هیچ کوششی جهت افزایش تولید تسلیحات و در نتیجه دستیابی به درآمدهای نجومی برای صاحبان سرمایه فروگذار نمی کند.
به منظور اثبات ادعای فوق ما درزیر تنها به یک نمونه درکشور آلمان اشاره می کنیم.
تنها در نیمه اول سال جاری حجم صادرات اسلحه ی شرکت اسلحه سازی "راین متال" در آلمان نسبت به سال قبل ۳۰ درصد افزایش نشان می‌دهد. کشور اوکراین به تنهایی محل صدور ۶۸ درصد از حجم این افزایش بوده است که حجم پولی آن معادل ۵ میلیارد یورو می باشد. کشورهای عربستان، سنگاپور، هند و قطر نیز ازجمله خریداران سلاح‌های تولید شده شرکت مذبور هستند.


هنگامی که مخالفان جنگ ناتو با روسیه، این سازمان جهنمی متجاوز را متهم به ورود جنگ مستقیم با روسیه می کنند، دولت ائتلافی آلمان و همپالکی های غربی اش به زعامت آمریکا آن را انکار کرده و می‌گویند که اوکراین صرفا با حمله روسیه مقابله می کند! ولی دُم خروس، آن موقع از زیر عبای امپریالیسم بیرون می زند که صدراعظمِ حلقه به گوش آلمان همزمان با نشست وزرای خارجه کشورهای عضو ناتو در پراگ - پایتخت کشور چک - اظهار می‌دارد که کشورش به دولت اوکراین اجازه استفاده از تسلیحات سنگین آلمانی برای حمله به خاک روسیه را می دهد.

ازآنجا که امپریالیسم آلمان بعد از آمریکا بزرگترین حامی اوکراین به شمار می‌رود، با تحویل توپخانه سنگین و موشک اندازها باضافه خدمه آلمانی عملا به عنوان عضوی از ناتو در حمله اخیر به روسیه سهیم است.

شرکت اسلحه سازی "راین متال" که یکی از غول پیکر ترین کارخانه های اسلحه سازی جهان به شمار می‌آید در شهر دوسلدورف آلمان مستقر است. این شرکت که بطور عمده تانک های لئوپارد و مهمات برای ادوات جنگی سنگین تولید می کند، سهامش در بازار بورس از ژانویه گذشته که صدراعظم آلمان با ارسال تانک های ساخت این شرکت به اوکراین موافقت کرد به شدت سیر سعودی پیمود دوبرابر شد. انفجار تعدادی از این تانک ها توسط ارتش روسیه طبعا باعث خوشحالی مدیران شرکت مذکور شد، زیرا بازهم تعداد تانکهای بیشتری به اوکراین صادر خواهد شد و دولت آلمان عملا از جیب مالیات دهندگان این کشور از کیسه خليفه می بخشد.


حتی شرکت مذکور قرار است که یک شعبه مهمات سازی در کشور اوکراین احداث کند. این خبر را روزنامه "فرانکفورته آلگماینه سایتونگ " منتشر کرد.

افزایش بی سابقه تسلیحات ساخت آلمان در پی دو جنگ اوکراین و غزه به اوج خود رسیده است.

حجم ارسال اسلحه این کشور به اسرائیل که در ماه نوامبر سال گذشته میلادی نسبت به سال ۲۰۲۲ ده برابر شده و به رقم ۳۰۳ میلیون یورو رسیده بود، در ماه مه سال جاری به ۱/۱ میلیارد یورو ارتقا یافته است. علاوه براین صدراعظم آلمان به نتانیاهو قول ارسال اسلحه بیشتر ی در آینده داده است صادرات اسلحه آلمان هم اکنون به ۱۱/۷۱ میلیارد یورو رسیده است که نسبت به سال گذشته ۴۰ درصد افزایش نشان می‌دهد.

مدیر اجرایی شرکت "راین متال" به علت اطمینانی که از دولت نماینده سرمایه داری آلمان دارد، می‌گوید: "انتظار می رود درآمد این شرکت در آینده بیش از این افزایش یابد.

پس ملاحظه می کنید که در شرایط جنگی، برنده اصلی در درجه اول همین تولید کنندگان اسلحه هستند. اما در عوض طی دو سال گذشته بیش از ۲۰۰ هزار نفر از نظامیان و هزاران غیر نظامی به مثابه گوشت دم توپ در اوکراین قربانی مطامع و مقاصد گردانندگان ناتو گشته و ۴۰ هزار نفر در غزه قربانی تجهیز ارتش‌ کودک کش اسرائیل به مثابه حکومتی صهیو - فاشیستی که در عین حال حافظه منافع غرب در منطقه خاورمیانه و غرب آسیا است می شوند
"
ما باید خود را برای جنگ آماده کنیم" جمله ای که ماه هاست وِردِ زبان وزیر جنگ میلیتاریست آلمان است. نه تنها او و همپالکی های مؤتلفش، که سران اپوزیسیون احزاب "مسیحیون دموکرات" و "سوسیال مسیحیون" آلمان نیز آن را نشخوار می کنند.

بی‌جهت نیست که دولت آلمان با شرکت "راین متال " این غول صنعت تسلیحات آلمان یک قرار داد ۸/۵ میلیاردی یورویی یورویی می بنددمیلیتاریست های دولت آلمان از وزیر جنک عضو "سوسیال دموکرات" های آلمان گرفته تا وزیر امور خارجه ی عضو حزب سبز ها و وزیر دارایی عضو حزب "دموکرات های آزادبه مثابه لابی صنایع تسلیحاتی، علیرغم مخالف وسیع در پایه های احزاب "سوسیال دموکرات" و سبزها، قرارداد مذکور را به دولت و مردم آلمان حقنه کردند.

به اعتراف مدیر اجرایی شرکت "راین متال" این قرارداد بزرگترین قراردادی است که این شرکت طی حیات ۱۳۵ ساله اش بسته است. گویا قسمت اعظم گلوله هایی که در این قرارداد لحاظ شده است به اوکراین ارسال خواهد شد!

سایر اعضای ناتو نظیر استونی،دانمارک و هلند نیز قراردادهایی با شرکت مذبور بسته اند.

 


بی‌جهت نیست که شرکت تسلیحاتی "راین متال" جزو یکی از ۴۰ شرکت عظیم آلمان بشمار می‌آید که عضو شاخص بورس "داکس" (DAX) در آلمان شده است.


اخیرا این شرکت گام‌های بلندی در بلعیدن شرکت های کوچک تر اسلحه سازی برداشته است. از جمله شرکت تسلیحاتی آمریکایی "لاک پرفورمنس" به قیمت ۹۵۰ میلیون دلار اخیرا لقمه چپ این غول اسلحه سازی آلمان شد. لازم به ذکر است که شرکت "لاک پرفورمنس" دارای ۴ کارخانه در میشیگان و اوهایو با تقریبا ۱۰۰۰ کارگر و کارمند است. در برنامه شرکت "راین متال" در آمریکا نخست ساخت ۴ هزار نفر برِ زرهی به ارزش ۴۵ میلیارد دلار که می بایست جایگزین نفر برِ زرهیِ "برادلی" (Bradley) شود و سپس تولید ۴۰ هزار کامیون نظامی "سی تی تی" به ارزش ۱۶ میلیارد دلار گنجانده شده است.

به این ترتیب "راین متال" با برداشتن این گام در مجموع به قراردادهایی معادل ۶۰ میلیارد دلار دست می یازد که بعد از قرارداد ۸/۵ میلیارد یورویی با دولت آلمان بزرگترین قرارداد تاریخ حیاتش محسوب خواهدشد.

"آرمین پاپرگر" مدیر عامل شرکت "راین متال" در نشستی که با سرمایه گذاران عمده این شرکت داشت اظهار داشت که "ما پول زیادی سرمایه گذاری می کنیم و استراتژیِ روشن و مشخص برای رشد داریم. ایالات متحده آمریکا در سال های آینده به یکی از بازارهای محوری ما تبدیل خواهد شد.

با توجه به رشد میلیتاریسم در کشور های بلوک غرب در رابطه با جنگ ناتو با روسیه و حمایت از نسل کُشی صهیو فاشیسم در فلسطین، امکان رشد سریع این غول تسلیحاتی آلمانی قابل پیش بینی است.

مدیر عامل شرکت "راین متال" با افتخار اعلام داشت که رشد این شرکت در سه ماهه دوم سال جاری بی سابقه بوده است.

این شرکت در فوریه سال گذشته یک کارخانه جدید برای تولید مهمات توپخانه ای در ایالت "نیدرزاکسن" آلمان تاسیس کرد. این شرکت چنگال خود را در ایتالیا نیز گشاده و با شرکت ایتالیایی "لئوناردو" یک شرکت مشترک جهت تولید تانک برای ارتش ایتالیا و سایر قراردادها با کشور های دیگر اروپایی تاسیس کرده است.

شرکت "راین متال" که بدون تردید در مسیر یکی از عمده ترین تولید کنندگان اسلحه در جهان گام گذارده است، زین پس‌ لابی های گردن کلفت تری در عرصه سیاسی آلمان و اروپا اجیر خواهد کرد، تا به سودهای نجومی دست یابد.

***

                                                                 استالين پرچم است و مجددا بپا می خيزد(بخش چهارم)

 

توضيحات

مقاله ای را که از نظر خوانندگان گرامی توفان می گذرد به قلم رفیق فریدون منتقمی است که به یاد او منتشر می کنیم.

این مقاله محصول یادداشت‌های پراکنده رفیق فریدون است منتقمی است که ازسال 1365 خورشیدی در فرصت هائی که دراختيارش قرار گرفته بود قلم زده است. این یادداشت های خطی در زمينه های گوناگون دوران زندگی استالين برشته تحریر در آمده است .

پيشرفت فنون و تجهيز کامپيوتر با زبان فارسی کار این نگارش را تسهيل کرد زیرا نویسنده موفق شد یادداشت های پراکنده و مجزا از هم را با پيدایش این شرایط جدید در جای مناسب خویش بگنجاند و بتدریج کار تدوین و تنظيم یک سند تاریخی را که به صورت روزانه تکميل می شود آغاز کند.اینک به بخش چهارم مقاله توجه فرمائید!

خروشچف جاعل اگر فراموش کاری را پيشه نمی ساخت، می‌دانست که شخص وی بود که در ژانویه ١٩٣٧ در تظاهرات توده اى که در مسکو برگزار شد، دقيقاً همان اشخاصی را که به استالين حمله می کردند به حق مورد سرزنش قرار داد و گفت: «حمله آنها به رفيق استالين به معنای حمله به آموزش مارکس، انگلس و لنين است».

همين خروشچف که امروزه جانش از دست «کيش شخصيت استالين» به لب رسيده بارها و بارها استالين را ستوده و گفت: «استالين دوست و همرزم نزدیک لنين کبير»، «بزرگ ترین نابغه، آموزگار و پيشوای بشر»، «مارشال کبير پيروزمند»، «دوست صادق مردم» و «پدر معنوی ما» بود.

همين خروشچف که عليه «جعل» تاریخ به پا خاسته و گویا امروز حقایق را برملا می کند و اتهاماتش به استالين به هيچوجه قابل رسيدگی و کنترل نيست، در ۶ ژوئن ١٩٣٧ در پنجمين کنفرانس حزبی ایالت مسکو گفت: «حزب ما مسلماً بی رحمانه گروه بندی راهزنان خائن را در هم شکسته و تمام دارودسته تروتسکی راست را از روی زمين برخواهد انداخت ضامن این رهبری استوار کميته مرکزی حزب ما، رهبری پایدار پيشوای ما رفيق استالين می باشد. ما کليه دشمنان را بدون استثناء از بين خواهيم برد، اجساد آنان را سوزانده و خاکسترشان را به باد خواهيم داد.»

همين خروشچف که آن روز مدارک دیگری له استالين و در تقبيح دشمنان سوسياليسم ارائه می داد و می خواست بی رحمانه گروه بندی راهزنان خائن را درهم شکند و اجسادشان را خاکستر کند، امروز اشک تمساح می‌ریزد و اسنادی ارائه می دهد که گویا له متهمين است. خروشچف در ٨ ژوئن سال ١٩٣٨ در چهارمين کنفرانس حزبی ایالت کيف گفت: « یاکيریها، باليتسکیها، ليوبچنگها و زاتونسکیها و سایر عناصر پليد می خواهند ملاکين لهستانی را به اوکرائين وارد کنند و می خواهند فاشيستها، ملاکين و سرمایه داران آلمانی را بدین جا داخل سازند ... ما دشمنان بسيار زیادی را از بين بردیم ولی هنوز تمام دشمنان را نابود نساخته ایم و بدین جهت باید هوشياری خود را بالا بریم. ما باید به طور محکم این سخن رفيق استالين را به خاطر داشته باشيم: دشمن، جاسوسان و خرابکاران را بدین جا خواهد فرستاد.»

حال به کدام اظهارات خروشچف می توان باور داشت؟ خروشچفی که از پرونده سازی زمان استالين می نالد و حال آن که خود از مجریان قطعی آن بوده است و یا خروشچفی که غسل تعميد کرده است و از ترس مردم شوروی گزارش سری اش را برای سازمان جاسوسی آمریکا می فرستد؟ در گزارش مخفی خود به کنگره بيستم می آورد: «بریا، آن دشمن غدار حزب و عامل دستگاههاى جاسوسی بيگانه که در سازمان دادن انواع اعمال پليد و شرم آور نقشی بسيار زشت و کثيف بر عهده داشت ... توانست در حزب و دستگاه دولت به مقامهاى بسيار عالی چون عضویت دفتر سياسی (پوليت بورو) کميته مرکزی و معاونت اول شورای وزیران اتحاد شوروی دست یابد.»

شگفتا! اگر اتهامات این دلقک را بپذیریم باید اعتراف کنيم که خروشچف نيز امکان نفوذ عمال دشمن را در مقامات بالای حزبی نفی نمی کند! برای وی مالنکف، گاگانویچ، مولوتف و ... همه عمال نفوذی دشمن در دستگاه رهبری حزب بودند. اگر در دوران استالين برای متهمين دادگاه علنی تشکيل می دادند، در دوران خروشچف حداقل به این «ظاهر سازی» نيز دست نزدند که خوانندگان به صداقت گفتار خروشچف باور کنند. اگر همه پرونده هاى سابق جعل و تحریف است، از کجا که اسناد منتشره از طرف خروشچف جعل و تحریف نباشد؟ خروشچفی که ١٨٠ درجه حرفهاى خود را عوض کرده، تا چه حد واقعاً قابل استناد است؟ کدام خروشچف صادق و حقيقت گو می باشد؟ خروشچف ١٩٣٧ و یا خروشچف ١٩۵۶؟.

خروشچف کار کينه توزی به استالين را به آنجا رساند که در نطق رادیوئی خود در مسکو مورخ نوزدهم ژوئيه ١٩۶۴ چنين اظهار داشت: « استالين به شيوه خود انقلابيون قدیمی را محو و نابود می کرد. ما به خاطر این خود سری، او را محکوم می کنيم. ... گروهی بی جهت تلاش می کنند، دستگاه رهبری کشور ما را تغيير دهند. آنان از همه جنایتهاى استالين حمایت و پشتيبانی می کنند. ... هيچکس را یارای آن نيست که گناهکار را بی گناه جلوه دهد. ... هرگز به شستن، زنگی را نمی توان سپيد کرد. (کف زدنها) . در تاریخ بشر، جباران ستمگر بسيار بوده اند، اما همه آنان با ضربت تبر از ميان رفتند و نابود شدند. چون حاکميت خویش را به زور تبر بر جامعه تحميل کردند

تمام ارزیابی خروشچف درباره استالين در همين دو جمله اخير خلاصه میشود. وی تئوری «تبر» و «زنگی به شستن نگردد سپيد» را به جای تئوری مبارزه طبقاتی جا می زند و کار یک ارزیابی علمی را به دلخوری هاى شخصی و تسکين کينه انتقام جویانه خود از استالين می کشاند و نام مبارزه با کيش شخصيت استالين بر آن می گذارد. خروشچف «کيش شخصيت استالين را عـَلـَم کرد تا رویزیونيسم را وارد کند، استالين را کوبيد تا دیکتاتوری پرولتاریا را بکوبد، تا لنينيسم را بکوبد، تا آب به آسياب امپریاليسم بریزد، ضد انقلاب را در یوگسلاوی و مجارستان تقویت کند، انترناسيوناليسم پرولتری را به نوکرمنشی بدل گرداند و بی جهت نيست که سالهاست احزاب رویزیونيستی اسپانيا، ایتاليا، فرانسه و ... به صراحت دیکتاتوری پرولتاریا و لنينيسم را منسوخ شده، اعلام کرده و به دور افکنده اند.

خروشچف دلقک و جاعل، استالين را متهم می کرد که در مقام دبيرکل «به سوء استفاده از قدرت» مبادرت می ورزد. کدام قدرت؟ مگر قدرت مافوق طبقاتی نيز وجود دارد؟ قدرت پرولتری یا قدرت بورژوائی؟ مگر می شود مقوله قدرت را از مبارزه طبقاتی تفکيک کرد؟ آیا استالين برای انجام دزدی و فساد، برای زندگی تجملی؟ برای کلاهبرداری و مال اندوزی از قدرت خویش استفاده می کرد؟ آیا استالين که اندیشمند بزرگ با منطقی شکننده بود و کسی را یارای مقابله فکری با وی نبود از کسی هراس داشت که کرسی «قدرت» وی را متزلزل بکند که منجر به سوء استفاده وی از قدرت شود؟ انگيزه استالين در «سوءاستفاده از قدرت» چه بود؟ خروشچف پاسخی برای این امر مهم که به ماهيت دیکتاتوری پرولتاریا باز می گردد ندارد. یا باید به «تئوری احمق و ابله و دیوانه» متوسل شود و یا باید بر دانش طبقاتی مارکسيستی لنينيستی اتکا کند. وی ترجيح می‌دهد گرد و خاک کند و خاک بپاشد و آشفته فکری ایجاد کند و فضائی مسموم از اتهام و تهدید فراهم آورد. سوء استفاده از قدرت در زمان خروشچف و برژنف شروع شد. سوءاستفاده از قدرت، داماد خروشچف را مدیر روزنامه «ایزوستيا» کرد، فرول کوتسلف (…...) رشوه خوار و دزد را، دست راست خروشچف، معاون نخست وزیر و دبير کميته مرکزی حزب «کمونيست» نمود و دختر برژنف و داماد وی را عضو باند مافيائی «زندگی شيرین» نمود و به دستگاه دولتی رخنه داد. اگر در زمان استالين هر کس می توانست با وی عليرغم نظر مخالف به بحث و تبادل نظر بشيند و تمام تاریخ پرافتخار حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروی گواه آن است، در زمان بعد از استالين، سر همه مخالفين را بزیر آب می کردند و به عنوان «استالينيست» از کار برکنار کرده و یا تبعيد می نمودند. خروشچف جنایات خویش را به رفيق استالين نسبت می دهد.

استالين تئوریسين بزرگی بود. وی آن چنان مستدل، منطقی به بيان نظریات می پرداخت که مخالفين را از هر نظر خلع سلاح می کرد. وی بوخارین و ترتسکی را در عرصه مبارزه نظری از ميدان مبارزه بدر کرد و پوزه آنها را به خاک ماليد، نظریات انحرافی زینویف و کامنف را در عرصه مبارزه ایدئولوژیک به انزوا کشانيد و بی اعتبار کرد. حزب یک صدا پس از یک بحث عميق و گسترده دموکراتيک در پشت استالين قرار گرفت. اپوزیسيون بی پلاتفرم و بی برنامه شد. حرفی برای گفتن نداشت. کارش به خرابکاری و تروریسم کشيد.ادامه دارد.

 

 

 

 

 

 

یاد وخاطره رفیق فریدون منتقمی عضوبرجسته رهبری حزب کارایران (توفان) گرامی باد!