خاطرات كلارا
زتكين از لنين، گفتگويي درباره مسئله زن
لنين
درباره مسئله زن
متن زير گزيده اي است از "خاطرات من از لنين،
گفتگويي درباره مسئله زن" نوشته كلارا زتكين. اين متن بر پايه مكالماتي كه در
پاييز 1920 بين لنين و كلارا زتكين صورت گرفت، به رشته تحرير درآمد.
"بنابراين براي ما
كاملا صحيح است كه خواسته هاي زنان را طرح كنيم. اين نه يك برنامه حداقل است، و نه
يك برنامه اصلاحي به معني "سوسيال دمكراتيك" و "انترناسيونال
دومي" آن. اينكار دال بر آن نخواهد بود كه گويا ما فكر مي كنيم بورژوازي و
دولت آن تا ابد حتي براي مدتي طولاني پابرجا باقي خواهند ماند. اين كوششي براي
منفعل كردن توده هاي زنان با رفرمها، و منحرف كردن آنان از جاده مبارزه انقلابي
نيست. به هيچ عنوان چنين نيست؛ اينكار به هيچوجه يك حقه بازي رفرميستي نيست.
خواسته هاي ما يك رشته نتيجه گيري هاي عملي است از احتياجات مبرم و زن ضعيف و
محروم در سيستم بورژوازي، و عليه تحقيرهاي زشتي كه بايد در اين سيستم تحمل كند. با
طرح اينها ما نشان مي دهيم كه از نيازهاي زنان و ستم بر زنان آگاهيم؛ از جايگاه
ممتاز مردان آگاهيم؛ و از همه اينها نفرت داريم. بله، نفرت داريم و خواهان محو هر
گونه ستم آزار هستيم كه به زن كارگر، همسر كارگر، زن دهقان، همسر يك مرد عادي وارد
مي شود؛ و حتي از خيلي جهات به زن طبقات ثروتمند نيز وارد مي شود. حقوق واقدامات
اجتماعي كه ما از جامعه بورژوازي براي زنان مي خواهيم گواهي است بر اينكه ما
موقعيت و منافع آنها را در نظر مي گيريم؛ طبيعتاً نه در نقش رفرميستهاي قيم مآبي
كه اذهان را تخدير مي كنند. نه! بهيچ وجه. بلكه در نقش انقلابيوني كه زنان را به
شركت مساوي در بازسازي اقتصاد و روبناي ايدئولوژيكي فرا مي خوانند."
به لنين اطمينان دادم كه من هم همين عقيده را دارم ولي بي
شك با آن مخالفت مي شود. اذهان نامطمئن و ترسو اين عقيده را به عنوان اپورتونيسم
مشكوك رد مي كنند. بايد اين نكته را هم در نظر بگيريم كه خواستهايي كه اينك براي
زنان جلو مي گذاريم ممكن است بد فهميده شده و نادرست تفسير شود.
لنين با تعجب و قدري ناراحتي گفت "يعني چه" اين
خطر در مورد هر چيزي كه مي گوييم يا انجام مي دهيم وجود دارد. اگر اجازه دهيم كه
ترس از اين مسئله ما را از انجام كارهاي صحيح و ضروري باز دارد، بهتر است مناره
نشين شويم. ما نبايد تزلزل داشته باشيم، به هيچ عنواني نبايد تزلزل داشته باشيم،
والا از اصول والاي خود خواهيم لغزيد. درمورد ما تنها اينكه چه بخواهيم مطرح نيست،
بلكه همچنين چگونه بخواهيم مطرح است. من معتقدم كه اين را به حد كافي روشن كرده
ام. ما نبايد در تبليغات خود از مطالباتي كه براي زنان مطرح مي كنيم، بت بسازيم.
نه! بسته به شرايط، بايد زماني براي اين خواستها و زماني براي خواسته هاي ديگر
مبارزه كنيم. و هميشه، همه اينها بايد در اتحاد با منافع عمومي پرولتاريا باشد."
"هر نزاعي از اين نوع
ما را با دار و دسته بورژوازي محترم و با نوكران رفرميست كه به همان اندازه محترم
هستند، سرشاخ مي كند. اين كار دسته اخير را مجبور مي كند كه يا تحت رهبري ما بجنگد
ـ كه آنها اين را نمي خواهند ـ يا نقاب خود را به دور اندازند. اين مبارزه است كه
ما را از آنان تفكيك مي كند و چهره كمونيستي ما را نشان مي دهد. بدين ترتيب اعتماد
توده زنان را بطرف ما جلب مي شود؛ توده اي كه خود را استثمار شده، و تحت سلطه
مردان مي بيند، توده اي كه تحت قدرت صاحبكاران و جامعه بورژوايي در كل خود را در
هم شكسته و برده مي يابد. زنان كارگر كه همه به آنها خيانت كرده و تركشان نموده
اند، درك مي كنند كه بايد به طور دسته جمعي همراه ما بجنگند.آيا لازم است آشكارا
اعلام كنم يا شما را به اعلام آشكار اين موضوع وادارم كه مبارزه براي حقوق زنان،
بايد همچنين با هدف عمده ما مرتبط باشد. يعني با هدف به دست آوردن قدرت و برقراري
ديكتاتوري پرولتاريا؟ در حال حاضر، اين جزء الفباي ماست و كماكان چنين خواهد بود.
اين روشن است، مطلقاً روشن. ولي توده هاي وسيع زنان كارگر - اگر كه ما فقط روي اين
خواست تكيه كنيم – با اشتياق جذب مبارزه براي كسب قدرت دولتي نخواهند شد؛ حتي اگر
اين خواست را با بوق و كرنا جار بزنيم و گوش فلك را كر كنيم. نه هزار بار نه! ما
بايد در اذهان توده زنان اين خواست را به لحاظ سياسي با رنجها، نيازها و آمال زنان
كارگر بياميزيم. همه آنها بايد بدانند كه ديكتاتوري پرولتاريا براي آنان چه معني
خواهد داشت: تساوي كامل حقوق با مردان، هم قانوناً و هم در عمل، در خانواده، در
دولت و در جامعه، اينها به معني تضمين نابودي قدرت بورژوازي است. "
من گفتم روسيه شوروي اين را ثابت مي كند. اين نمونه بزرگ
ما خواهد بود" لنين ادامه داد: "روسيه شوروي خواسته هاي زنان را درسطح
نويني مطرح مي كند. تحت ديكتاتوري پرولتاريا اين خواسته ها ديگر موضوع مبارزه بين
پرولتاريا و بورژوازي نيستند. اين مطالبات پس از عملي شدن خشتهايي خواهند بود كه
در ساختن جامعه كمونيستي از آن استفاده مي شود. اين كار به زنان آن سوي مرزهاي
شوروي اهميت كسب قدرت توسط پرولتاريا را نشان مي دهد. اختلاف موقعيت اجتماعي آنان
در اينجا و آنجا را بايد با برجستگي جسورانه اي نشان دهيم و حمايت توده هاي زنان
را براي مبارزات طبقاتي انقلابي پرولتاريا جلب كنيم. بسيج توده زنان بر پايه درك
روشن از اصول و بر يك پايه تشكيلاتي محكم، يك مسئله اساسي براي احزاب كمونيست و
پيروزي آنان است. بخشهاي سراسري (دولت) ما هنوز فاقد درك درست از اين مسئله هستند.
آنها در زمينه ايجاد يك جنبش توده اي از زنان زحمتكش تحت رهبري كمونيستي به برخورد
منفعل و صبر و انتظار عادت كرده اند. آنها درك نمي كنند كه رشد و رهبري يك چنين
جنبش توده اي بخشي مهم از فعاليت حزب است؛ نيمي از كل فعاليتهاي حزب است. اينكه
آنها گاهي ضرورت و ارزش يك جنبش كمونيستي هدفمند، قوي و وسيع را برسميت مي شناسند،
بيشتر جنبه تعارفهاي افلاطوني دارد تا يك دلمشغولي و وظيفه حزبي."
"آنان تهييج و تبليغ
در ميان زنان و وظيفه به ميدان كشيدن انقلابي نمودن آنان را به عنوان كاري نه
چندان مهم، و به عنوان وظيفه اي فقط براي زنان كمونيست تلقي مي كنند. و اگر اين
كار سريعتر و نيرومندتر پيش نمي رود، فقط زنان كمونيست را مستحق سرزنش مي دانند.
اين غلط است، اساسا غلط! اين جدايي طلبي عريان است. اين تساوي واژگون شده است. كنه
برخورد نادرست بخشهاي سراسري ما چيست؟ (من درباره روسيه شوروي صحبت نمي كنم) در
تحليل نهايي اين دست كم گرفتن زنان و دست آوردهاي آنان است. دقيقا همين است!
متاسفانه هنوز در توصيف بسياري از رفقايمان مي توان گفت كه، كمونيست را خراش بده
تا يك عامي ظاهر شود". براي اطمينان بايد نقطه حساس مانند طرز فكر آنان
درباره زنان خراش را دهيم . براي اثبات اين حرف چه شاهدي بهتر از اين منظره تكراري
و روزمره كه مردم با خيال راحت مشغول تماشاي زناني هستند كه كار مبتذل و يكنواخت
خانه، توان و وقت آنان را هدر مي دهد، خسته شان مي كند، روحشان را پژمرده و ذهنشان
را كند مي كند، قلبشان را ضعيف و اراده شان را سست مي كند. لازم به گفتن نيست كه
منظور من خانمهاي بورژوايي نيست كه همه كار منزل و مراقبت از كودكانشان را بدوش
خدمتكار مي ريزند. بحث من در مورد اكثريت زنان است كه شامل همسران كارگران نيز مي
شود. حتي اگر آنها روز را در كارخانه به سر برده و مزد گرفته باشند. "
"تعداد بسيار كمي از
شوهران، حتي از ميان پرولترها هستند كه با كمك به همسرشان در اين "كار
زنانه" به فكر كاستن بار زحمات و نگراني هاي او باشند. يا بخواهند وي را
كاملا از اين زحمت خلاص كنند. خير، اين خلاف "امتياز و مقام شوهر" است،
شوهري كه در پي استراحت و راحتي است. زن در زندگي خانگي زن خويش هر روز خود را با
هزاران كار ناچيز قرباني مي كند. حق باستاني شوهر و سرور و ارباب زن بي سر و صدا
پابرجا مانده است. بلحاظ عيني برده نيز از ارباب انتقام مي گيرد، اين انتقام شكل
پوشيده هم دارد.... من از زندگي كارگران با خبرم، اين شناخت فقط از روي كتابها
نيست، فعاليت كمونيستي ما در ميان توده زنان و كار سياسي ما بطور كلي تربيت مردان
را نيز به ميزان قابل توجهي ايجاب مي كند. ما بايد ديدگاه برده دارانه را، هم از
حزب و هم از ميان توده ها ريشه كن كنيم. اين يكي از وظايف سياسي ماست، اين وظيفه
همانقدر عاجل و ضروري است كه تشكيل نهادي از رفقاي زن و مرد كه از نظر تئوريك و
عملي به خوبي تربيت شده باشند و كار حزبي را در ميان زنان كارگر به پيش برند. لنين
به سئوال من درباره شرايط كنوني در روسيه شوروي چنين پاسخ داد: "حكومت
ديكتاتوري پرولتري ـ و مسلما به همراه حزب كمونيست و اتحاديه هاي كاگري ـ هر كوششي
را بعمل مي آورند تا بر ديدگاه هاي عقب افتاده مردان و زنان فائق آيند و بدين
ترتيب روحيات كهنه و غير كمونيستي را ريشه كن كنند. نيازي به گفتن نيست كه مردان و
زنان در مقابل قانون مساوي هستند. ما در همه عرصه ها بوضوح شاهد خواست صادقانه به
تحقق اين برابري هستيم. ما روي زنان براي شركت در فعاليتهاي اقتصادي، مديريت،
قانونگزاري و دولتي حساب مي كنيم. همه رشته ها و موسسات آموزشي يه روي زنان باز
است. تا بتوانند از نظر تخصصي و اجتماعي بهتر تعليم ببينند. ما در حال ايجاد
آشپزخانه ها و نهارخوريها، رخت شوي خانه ها، و بنگاه هاي تعميراتي عمومي و مشترك
هستيم. ما داريم مهدكودكها، كودكستانها، خانه هاي كودك و موسسات آموزشي گوناگون را
تاسيس مي كنيم.
به يك كلام ما داريم صميمانه ملزومات برنامه خود را به
اجرا مي گذاريم تا وظيفه خانه داري و آموزش از عهده خانوار فردي خارج شده و به
وظيفه جامعه تبديل شود. بدين گونه است كه زن از زنچيرهاي كهنه بردگي خانگي و تمامي
وابستگيهايي كه به شوهر خويش دارد رها مي شود؛مي تواند توانايي ها و تمايلات خود
را بطور كامل در جامعه بروز دهد. كودكان نسبت به محيط خانه امكانات بهتري براي رشد
مي يابند. ما پيشرفته ترين قانون كار مربوط به زنان را در جهان داريم. و اين قانون
توسط نمايندگان رسمي كارگران متشكل به اجرا در مي آيد. ما در حال تاسيس مراكز
زايمان و خانه هاي مادر-كودك، مراكز درماني و بهداشتي مادران، كلاس هاي آموزشي در
مورد نگهداري از نوزادان و كودكان، و امثالهم هستيم. ما براي كمك به زنان محتاج و
بيكار به تلاشي دست مي زنيم."
"كاملا مي دانيم كه
همه اينها با توجه به احتياجات زنان كاگر، هنوز بسيار كم است، و اينكه هنوز از
رهايِ واقعي آنان بسيار فاصله دارد. با وجود اين، نسبت به شرايطي در روسيه تزاري و
تحت سرمايه داري وجود داشت، قدم بسيار بزرگي به جلو است. مضافا، در مقايسه با
شرايط در نقاطي كه سرمايه داري هنوز سلطه بلامنازع دارد، پيشرفت بسيار زيادي است.
اين يك شروع خوب در جهت صحيح است، و ما بطور مستمر و با تمام توان به توسعه آن
ادامه خواهيم داد. به شما هم اطمينان خاطر مي دهيم زيرا هرروز كه مي گذرد روشنتر
مي شود كه بدون حضور ميليونها زن ما امكان پيشرفت نداريم. فكرش را بكنيد، اين در
كشوري كه دهقانان هشتاد درصد جمعيت را تشكيل مي دهند چه معني دارد. كشت و زرع
دهقاني كوچك، با خود خانه داري فردي و انقياد زنان را بهمراه مي آورد. شما از اين
جهت در شرايطي به مراتب بهتر از ما خواهيد بود، به شرط اينكه پرولتاريا شما
بالاخره درك كند كه از نظر تاريخي زمان كسب قدرت براي انقلاب، فرا رسيده است. در
ضمن، ما با وجود تمام مشكلات، نااميدي به خود راه نمي دهيم. با افزايش مشكلات
نيروهاي ما هم رشد مي كنند. همچنين ضرورت عملي، مارا وادار به يافتن راههاي تازه
آزاد كردن توده زنان مي كند. منظورم همبستگي رفيقانه كمونيستي است و نه همبستگي
بورژوازيي كه رفرميستها موعظه مي كنند؛ رفرميستهايي كه شور انقلابي خود را همانند
بوي سركه ارزان از دست داده اند. همبستگي انقلابي بايد با ابتكارات فردي همراه
باشد؛ تا اين ابتكارات به فعاليت جمعي تبديل شده با آن تركيب شود. تحت ديكتاتوري
پرولتاريا، آزادي زنان از طريق تحقق بخشيدن به كمونيسم، در دهات نيز پيش خواهد
رفت. از اين جهت من از مكانيزه كردن صنعت و كشاورزي انتظار زياد دارم. اين يك طرح
مهم است! مشكلات اين راه عظيم است، به طرز خارق العاده اي عظيم. براي غلبه بر
مشكلات بايد نيروهاي قدرتمند نهفته در توده ها آزاد شود؛ آنها بايد تعليم يابند.
ميليونها زن بايد در اين كار شركت جويند."
در ده دقيقه آخر، يك نفر دوبار زنگ زد ولي لنين به صحبت ادامه
داد. بعد در حاليكه براي باز كردن در مي رفت فرياد زد: "دارم مي آيم!"
سپس با لبخند رو به من كرد و چنين گفت:
"مي دانيد كلارا، مي
خواهم از اين واقعيت كه با يك زن صحبت مي كردم استفاده كنم و پر حرفي زنانه را به
عنوان بهانه دير كردن ارائه دهم. هرچند اينبار اين مرد بود كه بيشتر حرف مي زد و
نه زن. به طور كلي بايد گفت كه شما شنونده واقعا خوبي هستيد؛ شايد اين بود كه مرا تشويق
كرد اينهمه حرف بزنم."
لنين با اين شوخي در پوشيدن پالتو به من كمك كرد.
"شما بايد گرمتر از
اين لباس بپوشيد، مسكو، اشتوتگارت نيست. شما به مراقبت احتياج داريد. سرما نخوريد.
خداحافظ."
و دست مرا محكم فشرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر