۱۴۰۳ بهمن ۱۷, چهارشنبه

توفان الکترونیکی شماره ۲۲۳ نشریه الکترونیکی حزب کارایران

 مقالات توفان الکترونیکی شماره ۲۲۳ نشریه الکترونیکی حزب کارایران

بهمن  ماه ۱۴۰۳

 آدرس تارنمای حزب کارایران (توفان):

www.toufan.org

آدرس مرکزی ایمیل حزب کارایران(توفان)

toufan@toufan.org

آدرس کانال تلگرام توفان

https://t.me/totoufan

دراین شماره می خوانید:

 

تعميق نئوليبراليسم، گسترش خصوصي سازيها وادامه بن بست حکومت سرمايه داري

امنيت ملي وپيوند ناگسستني آن با امنيت معيشتي مردم

فرقه رجوي يک جريان تبهکار و جاسوسي است

تصوير زن زنداني که جهاني شد!!

يادداشتي  پيرامون پيروزي جنبش مقاومت فلسطين وتحميل آتش بس به قواي اشغالگر صهيونيست

مروري بر اخبار و گزارشات کارگري دي ماه ۱۴۰۳

دوران جديد ترامپ و تشديد تضادهاي درون جبهه غرب

نگاهي به وضعيت سياسي و اقتصادي در جهان کنوني

قدرت سرمايه قانون نميشناسد

آتشبس پس از۱۵ماه،پيروزي فلسطين و چپ ضد کمونيست صهيونيستي

اقليتها در سوريه از خلافتي که در شرف تکوين است هراس دارند

بيانيه حزب کارگران تونس در مورد آتشبس بين جنبش مقاومت فلسطين و رژيم صهيونيستي اسرائيل

تصوير سه گروگان اسرائيلي آزاد شده و رفتار انساني مقاومت فلسطين با آنها

بهمناسبت درگذشت رفيق ابو احمد فواد رهبرجبهه خلق براي آزادي فلسطين

ادبيات مارکسيستي به زبان مختصر و ساده

گشت وگذاري در فيسبوک ، پاسخ به يک پرسش

پاسخ به يک پرسش در شبکه تلگرام

***

تعمیق نئولیبرالیسم، گسترش خصوصی سازی‌ها وادامه بن بست حکومت سرمایه داری  

عبدالناصرهمتی وزیر اقتصاد ایران درگفتگو با اخبار ۲۱ سیما،۲بهمن ماه ۱۴۰۳  راه حل رونق اقتصادی را خصوصی سازی اقتصاد وکاهش دخالت دولت در اقتصاد، مقررات زدایی ها با هدف شتاب بخشیدن به رشد اقتصادی تعریف کرد. و رهبر جمهوری اسلامی، سید علی خامته ای نیز در خطاب به وزیر نفت ایران صریحا بیان کرد"کاری کنید گله‌های بخش خصوصی از دولت کم بشود و بتوانند واقعا کار کنند؛ کشور را بخش خصوصی پیش می‌برد"

بیش ازچهاردهه ازاجرای سیاست های نئولیبرالی تحت نام دکترین تعدیل اقتصادی رفسنجانیسم که با تائید رهبر جمهوری اسلامی اجرا شده است می گذرد و این سیاست هار سرمایه داری درایران فاجعه آفریده است.چنین سیاستی  در پی کاهش قدرت طبقاتی توسط اتحادیه ها، جلوگیری از باز توزیع ناچیزاز ثروت توسط دولت رفاه و توقعات دموکراسی واقعی مردم هستند.چنین سیاستی درپی درهم شکستن همبستگی نیروی کار با استفاده ازحیل مختلف است.نئولیبرال‌های حاکم در پی از بین بردن هر محدودیت قانونی برای حرکت بی در و پیکر سرمایه می‌باشند. یکی از اصول با اهمیت نولیبرالیسم در آمریکا این بود که محدودیت ها از بازار سرمایه، که طی یک قرن مبارزه برای قانونمند کردن سرمایه بدست آمده بود را از میان برداشتند. به این ترتیب وال استریت و والستریت‌ها قدرت بالای سر دولت شدند. دولت ها آنچه را که بازار مالی می‌نامند، بازگشت سرمایه داری افراطی است که هیچ قانونی نمی‌شناسد جز حداکثر سود.درایران نیز پس از بیش از چهاردهه سیاست ویرانگر نئولیبرالی به اجرا درآمده وجامعه را به بن بست کشانده است.همتی به نمایندگی از رهبر جمهوری اسلامی پرده ها را کنارزده و بی تعارف ادامه تعرض به معیشت مردم را دردستور کارخود قرارداده است.

جمهوری اسلامی به نمایندگی ازاتاق بازرگانی و به تبعیت از دستورات بانک جهانی وصندوق بین المللی پول  تعمیق نئولیبرالیسم در جامعه را راه حل برون رفت از رکود وبحران اقتصادی تعریف کرده است. درحالی که راه برون رفت ایران ازاین بست تاریخی  شناساندن علنی امپریالیسم و صهیونیسم و دشمنان مردم ایران به توده مردم است و اعتراف به این واقعیت که اجرای سیاست اقتصادی نئولیبرالیسم در ایران خواست امپریالیسم سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی است. بن بست نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که درماهيت او‌نیست که مبارزه برای امنیت  ملی را با تامین امنیت معیشتی زحمتکشان پیوند زند. تکیه به امنیت ملی ایران و نه امنیت قشرشیعه وامنیت خودیهای نظام، زمانی موثر خواهد افتاد که با مبارزه علیه سیاست‌های سرمایه‌دارانه نئولیبرالیسم همراه باشد. بدون برچیدن بساط بانک‌های غارتگر خصوصی و خاتمه دادن به سیاست خصوصی‌سازی و ممانعت از نابودی نظام آموزشی و بهداشت از طریق خصوصی‌سازی سرمایه‌های غارتگر امکان تامین امنیت ملی در عرصه داخلی و به طریق اولی خارجی وجود ندارد.این سلاح «حفظ امنیت ملی» دیگر بُرائی تبلیغاتی برای حکومت ندارد و در عمل دروازه‌های دژایران را برای ورود قوای اشغالگر باز می‌گذارد. ایران از درون اشغال می‌شود و امنیتش از میان می‌رود. سیاست چنددهه اخیر حکومت سرمایه داری جمهوری اسلامی که به آرایش نمای خارجی ایران چسبیده و از توجه به زندگی زحمتکشان، کارگران وفرودستان  و بسیج آنها سر باز زده است در مقابل ماست. امروز کسانی که درجه بهره‌کشی و خون‌آشامی خویش از مردم را تشدید کرده و از فقر عمومی شرم ندارند، وضعیت را به جائی می‌کشانند که فریب خوردگان با دسته‌گل به پیشواز متجاوزان به مصداق «پس اگر نادری پیدا نخواهد شد، کاشکی اسکندری پیدا شود» بروند. آنچنان روز مباد! و تنها راهش تغییر بنیادی جامعه ایران به نفع زحمتکشان و گذر از جمهوری سرمایه‌داری اسلامی است. حفظ امنیت ملی ایران در مقابل دشمن بدون تکیه به امنیت شهروندان ایران ممکن نیست. مقررات زدایی یعنی عدم برسمیت شناختن حقوق کارگران و تشکلات مستقل کارگری و سندیکاها و سازمانهای مدنی است. راه برون رفت ازاین اوضاع بحرانی مبارزه با دزدان و آقازاده ها ، اختلاس گران و مافیای قدرت و پیکار علیه سرکوب دستمزد است واین نه در خواست نظام سرمایه داری ولایی است و‌نه در توان او.

کارگران و‌زحمتکشان راهی جز متحد شدن و‌مبارزه مستقل خود علیه سیاست‌های  نئولیبرالی و‌ فقر و  شکاف طبقاتی و از طرفی مبارزه هوشیارانه در مقابل دشمنان رنگارنگ خارجی ندارند. رمز موفقیت کارگران آگاهی و‌تشکل و سرانجام  سرکردگی حزب واحد طبقه کارگر راه برون رفت از ظلمت نظام سرمایه داری است.

***

امنیت ملی وپیوند ناگسستنی آن با امنیت معیشتی مردم

بسیاری ازمردم گیتی ازجمله مردم داخل و خارج از ایران ازخود می پرسند چگونه است که در جریان نسل کشی صهیونیست‌ها درغزه و لبنان میلیون‌ها انسان شرافتمند و دلسوز، ازآسیا تا اروپا،از آفریقا تا آمريکای شمالی و جنوبی به خیابان‌ها ریخته و مراکز علمی را با اعتصابات گسترده به تعطیلی کشاندند،ولی درخیابان های شهرهای ایران، که نظامش خود عضو  «محور مقاومت» بشمارمی‌آید، کوچکترین پشتیبانی از سوی مردم،از رزمندگان حماس و حزب‌الله و نیز اعتراض به جنایات صهیونیست‌ها صورت نگرفت.

به جرات می‌توان گفت که عدم حمایت بخش مهمی از مردم از مقاومت در درجه اول ریشه درخالی تر شدن روزافزون سفره مردم و گسترش فقر،تا جائیکه امروز ۸۰ ٪ مردم میهنمان زیرخط فقر به سرمی برند، داشته و دارد.

می دانستید که درخاورمیانه کشور ايران دارای بیشترین میلیونر دلاری است؟

طبق اسنادی که دردست است در سال ۲۰۲۱ ايران ۲۵۰۰۰۰ میلیونر دلاری داشت و در همان سال عربستان سعودی بعد از ايران با داشتن ۲۱۰ هزار میلیونر رتبه دوم را داشت.این درحالی است که در همین منطقه، متوسط درآمد اکثریت شاغلین درایران -که دستمزدها به تومان و مخارج به دلار است - ۱۴۵ دلار درماه،در امارات ۴۰۸،در ترکیه ۵۴۰ و درعربستان حدود ۸۰۰ دلار در ماه است.

به این ترتیب قریب به  ۸۰٪مردم ایران به علت کوچک ترشدن سفره شان روزانه کمتراز ۲۰۰۰ کالری مصرف می‌کنند،درحالیکه حداقل نیاز روزانه انسان -نسبت به سن و فعالیت بدنی - بین ۱۶۰۰ تا ۳۰۰۰ کالری می باشد.این آمار و ارقام مربوط به شاغلین است. والا بیکاران،خانه به دوش‌ها، معتادان ،زباله گردها،فواحش و... روزانه با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند.

آیا با چنین وضع ناعادلانه ای که درکشور ما حاکم است،ازمردم انتظار مقاومت و پشتیبانی از رزمندگان فلسطینی و لبنانی داشتن خام خیالی محض نیست؟به ضرس قاطع می‌توان گفت که این اختلاف طبقاتی فاحش و بی سابقه یکی ازموانع جدی شکل گیری مقاومت و حمایت از رزمندگان فلسطینی و لبنانی درایران است.

سردمداران نظام ولایی سرمایه داری که خود سر درآخور غارتگری و رانت خواری دارند نمی توانند ازیحیی سنوار که هنگام شهادت سه روز بود که شکمش خالی بود دفاع کنند.نظامی که خود حامی دزدان و غارتگران است حرفش در دفاع از مقاومت -هرچند که برای بقای خود اينجا وآنجا صورت پذیرد-خریدار ندارد.

در رابطه با نظارت مالی، بخصوص بر بانک‌های کشور،در میان بیش از ۱۰۰ کشور، ايران بدترین رتبه را دارد.

بانک‌ها در واقع شرکت های سهامی اصلی اقتصاد ایران به شمار می آیند که کوچکترین نظارتی بر کار آنها نیست. آنها هم صرافی دارند، هم بنگاه‌های عظیم ساخت و ساز که هم مسکن می‌سازند، هم هتل، هم "مال" و نیز کارگزاری بورس و... در اختيار دارند که نه دولت و نه بانک مرکزی هيچگونه نظارتی بر درآمد آنها ندارند.

اما همین دولت ۲ میلیارد دلار از واردات کالاهای اساسی می‌کاهد و آن را به واردات اتومبیل اختصاص می دهد.

این دولت حمایت های درمانی را لغو می‌کند، آموزش را بازهم بیشتر خصوصی می‌کند، شوک درمانی می‌کند و دلار را از ۶۵۰۰۰ تومان به کانال ۸۰ هزار تومان روانه می کنند و در نظر دارد که بنزین را هم گران کند.

در ۸ ماه اول سال جاری ایران ٣٨ میلیارد دلار صادرات غیر نفتی داشته است که تجار دست اندر کار آن، ارز حاصل از آنرا یا در خارج نگه داشته و یا قاچاقی وارد کشور می کنند تا بتوانند با گذشتن قیمت دلار از مرز ۸۰ هزار تومان آن را گران‌تر بفروشند و باز هم بیشتر بر ثروت نجومی خود بیافزایند. و به این ترتیب تورم بازهم صعود کند و سفره مردم باز هم کوچک تر شود.

بر همه این مصائب باید عدم آزادی و سرکوب معترضان و مخالفان را افزود.

مردم ما که در چنین  شرایطی به سر می برند نه تنها حاضر به دفاع از جبهه مقاومت نیستند، نه تنها با دادن یک شاهی کمک به آن مخالفند، نه تنها از این جبهه حمایت نمی کنند و با آن مخالفند، بلکه وقتی یحیی سنوار با آن رشادت و سرافرازی و افتخار به شهادت می رسد، در برخی از ادارات ایران جشن گرفتند!

مضحک اینجاست که همین نظام، با چنین ماهیت و عملکرد ننگینی و در چنین شرایط اسفبار اقتصادی و خطر کمین کرده در مرزهای کشور، سعی در اعمال قانون به غایت ارتجاعی حجاب منسوخ دارد. تو گویی نظام وظیفه ای جز ناراضی تراشی ندارد تا هرچه بیشتر شعله های خشم مردم را نسبت به خود بیافروزد.

وفاقی که مورد نظر پزشکیان میان جناح های مختلف رژیم به وجود آمده همین قانون منسوخ حجاب،شوک درمانی از طریق افزایش قیمت دلار، فیلترینگ،لغو حمایت های درمانی، عدم افزایش دستمزد کارگران،خصوصی کردن آموزش و بهداشت، گرانی بنزین و... می باشند.

لذا جای تعجب ندارد که زیر پای رژیم متکی به مفسدین،رانت خواران و غارتگران خالی گردد وخطر تهاجم و تجزیه ایران بیش از هرزمان متوجه میهنمان گردد.

کشور ما زمانی خواهد توانست از این مخاطرات بکاهد که جهت پیشرفت و ایجاد فرصت های شغلی اوضاع مالی و مالیاتی کشور را سامان دهد، بردرآمد ارزی جهت جلوگیری از قاچاق و کنترل قیمت آن چاره جدی بیاندیشند، از غارت، دزدی اموال عمومی و به طور کلی فساد جلوگیری کنند و نفوذ نئولیبرال ها را قطع کند. باید از تجارب تاریخ کشورمان و سایر کشورهای جهان بیاموزند و زیر بار فشار نیروهای غرب گرا - بهتر بگوییم وابسته به غرب - نروند. و از سوی دیگر با توجه به دریچه‌های گشاده شده نظیر بریکس، سازمان شانگهای، سازمان همکاری های اوراسیا و نیز جاده ابریشم، به سمت شرق و بهتر بگوییم به جهان چند قطبی- بجای جهان تک قطبی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا - به پیوندد.

***

فرقه رجوی یک جریان تبهکاروجاسوسی است

یت کلوگ، فرستاده دونالد ترامپ در امور اوکراین، شنبه ۱۱ ژانویه، ۲۲ دی در نشست شورای ملی مقاومت فرقه مجاهدین رجوی در پاریس شرکت ودر کنار چهره‌های غربی دیگر از جمله نیز تراس، نخست‌وزیر پیشین، جان برکو، رئیس پیشین پارلمان بریتانیا و مایک پمپئو، وزیرخارجه و رئیس پیشین سی‌آی‌ای با مریم رجوی دیدار کرده است. کلوگ، ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا، قرار است به عنوان فرستاده ویژه ترامپ در امور اوکراین و روسیه در دولت ترامپ خدمت کند. او پیشتر هم در نشست‌های  فرقه وطنفرپش و جاسوس تروریست مجاهدین سخنرانی کرده که آخرین آنها در نوامبر ۲۰۲۴ برگزار شد. اما حضور او در نشست روز شنبه در پاریس، نشانگر آغاز فشار حداکثری بر رژیم جمهوری اسلامی  و وادار کردن او برای مذاکره  وکسب امتیاز است.

خبرگزاری رویترز روز شنبه ۲۲ دی‌ماه نیز گزارش داد کیت کلاگ، ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا و نماینده ویژه ترامپ در امور اوکراین و روسیه، پیشتر سفر خود به پایتخت‌های اروپایی را به بعد از مراسم تحلیف ریاست‌جمهوری آمریکا در ۲۰ ژانویه موکول کرده بود، اما در همایش "سازمان مجاهدین" در حومه پاریس شرکت کرده است.

او درسخنرانی خود درنشست سازمان مجاهدین رجوی خواستار بازگشت جهان به سیاست «فشار حداکثری» بر حکومت جمهوری اسلامی ایران شد و تصریح کرد علاوه بر«نیروی نظامی» باید از فشار «اقتصادی و دیپلماتیک» نیز به این منظور استفاده کرد. اودرادامه گفت که فرصتی برای «تغییر ایران به سمت وضعیت بهتر» وجود دارد اما این فرصت همیشگی نیست.این ژنرال بازنشسته ارتش متجاوز آمریکا افزود: «باید از ضعفی که اکنون (در حکومت ایران) می‌بینیم،‌ استفاده کنیم. امید وجود دارد و بنابراین باید اقدام هم باشد».

همایش یاد شده در ۲۰ دی‌ماه با عنوان «ایران: مقاومت سازمان‌یافته، کلید سرنگونی» آغاز به کار کرد.

جان بولتون، مشاور امنیت ملی کاخ سفید نیزدردوره اول ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، سابقه حضور در همایش‌های برگزار شده توسط "سازمان مجاهدین" را دارد.وی وقیحانه و بدون هرگونه ملاحظات بین المللی در مصاحبه های مختلف حمله مستقیم نظامی به ایران را راه حل بحران خاورمیانه بیان کرد.

در افتتاحیه همایش شورای ملی مقاومت مجاهدین رجوی که در دفتر مرکزی آن در «اُوِر سور اواز» در حومه پاریس برگزار شد، مریم رجوی درطی سخنرانی گفت: «توازن قدرت منطقه‌ای علیه رهبری ایران تغییر کرده است؛ به ویژه با سقوط رژیم بشار اسد و ضربه خردکننده‌ای که اسرائیل بر مهم‌ترین متحد جمهوری اسلامی، حزب‌الله، وارد کرده است».

او تصریح کرد اکنون زمان آن فرا رسیده که دولت‌های غربی سیاست‌های گذشته را کنار بگذارند و این بار در کنار مردم ایران بایستند.ترامپ پیشتر از احیای سیاست «فشار حداکثری» علیه جمهوری اسلامی برای وا داشتن دولت تهران به توافق هسته‌ای و بازبینی در برنامه‌های موشکی و فعالیت‌های منطقه‌ای خبر داده بود.

 

فرقه رجوی یک جریان تبهکار و جاسوسی است .این عده مزدوران جان بولتن ها، پنس ها و دیگران هستند واز نسل کشی در غزه حمایت می کنند. آنها ضد ایران و ایرانی هستند  وبرای دشمنان بشریت جاسوسی می کنند. فضای مجازی تا امروز مملو از دروغ‌ها و جعلیات و پرونده سازی های سازمانیافته آنهاست.این سرنوشت اپوزیسیون مزدوری است که وجود رژیم جمهوری اسلامی  را توجیهی برای هر نوع خیانت کرده است. اپوزیسیون فرقه ترامپیست رجوی پس از سرنگونی رژیم سوریه توسط آمریکا و‌متحدینش خیز برداشته تا نقش الجولانی داعشی را درایران ایفا کند.این جریان ننگ تاریخ است و ربطی به سازمان مجاهدین رضایی ها و‌حنیف نژاد ها که علیه سلطه امپریالیسم برای رهایی ایران می جنگیدند ندارند.

«سازمان مجاهدین خلق» در دوران ستمگری «محمدرضا شاه»، سازمانی  ملی،انقلابی و مترقی بود. ایدئولوژی این سازمان اسلامی و به شدت تحت تأثیر ایدئولوژی مارکسیسم - لنینیسم و اوضاع سیاسی وقت جهان قرار داشت. سازمان مجاهدین درآن زمان قدرت‌مندترین سازمان سیاسی ایران بود و برخلاف سایر سازمان‌ها و گروه‌های موجود دیگر، از درجه قابل توجهی از نفوذ توده‌ای در میان مردم، به علت پیشینه مذهبی مردم در ایران برخوردار بود. این سازمان در انتخاب بزرگ تاریخی و سیاسی خود در دوران جنگ سرد در سمت مردم ستمدیده جهان قرار گرفته بود و از این جهت قابل احترام و مورد حمایت بسیاری از نیروها قرار داشت. با اعدام رهبران انقلابی این سازمان و سپس سیاست‌های انحرافی  ونادرستی که رهبران بعدی آن در پیش گرفته و اجراء کردند، کار این سازمان به تدریج با مشکلات عدیده روبرو شد که ماهیت این سازمان را به تدریج از یک سازمان انقلابی، ضدامپریالیستی، ضد صهیونیستی و میهن‌پرست، مدتی بعد از سال ۱۳۶۰ و پاشاندن "شورای ملی مقاومت"، به سازمانی در خدمت منافع بیگانگان، آلت دست امپریالیسم و صهیونیسم جهانی قرار داد.

همکاری این سازمان با رژیم بعثی درعراق و جاسوسی برای دشمنان ایران، نقطه عطفی بود که آنها را به تدریج از جبهه مبارزان خلق به بیرون پرتاب کرد. سازمان مجاهدین دیگر سازمانی خلقی نبود و نیست و به تدریج به سازمانی ضدانقلابی و ضدخلقی، عامل امپریالیسم و دشمن منافع ملی ایران بدل شده است. کوربینی خرده‌بورژوازی، عطش خونخواهی، قصاص، انتقامجوئی، حرص ریاست و انحصارگرائی چشم آنها را به قدری کورکرده که آنها را از اتخاذ یک سیاست منطقی و درازمدت برای ایجاد یک ایران دموکراتیک، ضدامپریالیستی، مستقل، مدرن، مقتدر در منطقه و... دور نموده و به آلت دست قدرت‌های ارتجاعی جهانی، ناتو و منطقه، که بر ضد منافع ملی ایران بودند، بدل کرده است. دلارهای خون به صندوق بقاء آنها واریز شده و می‌شود و هستی آنها نه مبتنی بر اتکاء به امکانات خلق، بلکه به این اخاذی‌ها و روابط استعماری و لابی‌های خون‌آشام بین‌المللی وابسته است. آنها با ایجاد یک فرقه در بسته، که مغزهایشان را به روی افکار نو و نظریات و انتقادات مخالفان به علت ضعف نظری درونی بسته‌اند، به سطح محفلی خطرناک رشد کرده‌اند. مشتی انسان سرگشته، مفلوک، شکست‌خورده، عمیقاً وابسته و اسیر، که همه چیز خود را از دست داده‌اند به جز حقوق اخاذی شده از ممالک بیگانه، که بیان واقعیت وجودی کنونی آنهاست. جمعی که هرچه وابسته‌تر، حقیرتر، نادان‌تر، خشونت‌طلب‌تر، خونخواه و خونریزتر گردد، امر هدایت کورکورانه آنها برای رهبری مستبد و خودکامه ساده‌تر است. این اسراء دیگر جائی برای رفتن ندارند. باید بسوزند و بسازند، حتی اگر با سیاست‌های این سازمان موافقتی نداشته باشند. «دموکراسی» درونی این سازمان حکم می‌کند که از همه دستورات کورکورانه «ولی فقیه» خویش پیروی کنند، چشم و گوش خود را ببندند و زبان انتقاد را بِبُرند. آنها باید به خود تلقین نمایند که فقط گوشت دم توپ هستند، انسان‌های فاقد غرور، شعور و شخصیت. کار آنها به جائی رسیده است که حتی نوکری امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع منطقه، جاسوسی، خیانت به منافع ملی را به عنوان «فضیلت» می‌پذیرند و آنرا در خدمت «انقلاب» تبلیغ می‌کنند. آنها در مغزِ پیروانشان فروکوفته‌اند که امروز هیچ چیز مهم‌تر از سرنگونی رژیم آخوندها نیست و ما باید تمام هم و غم خود را تنها در این زمینه صرف کنیم. مبارزه با امپریالیسم و صهیونیسم برای آنها «حرف مفت» است. امروز باید از «همه تضادها» تنها برای سرنگونی رژیم آخوندها سود جست. آنها برای خیانت ملی و شستشوی مغزی این تئوری‌ها را آفریده و تبلیغ می‌کنند. در حالی که برای هر نیروی انقلابی، آگاه، با مسئولیت و با شرف باید هدف هر اقدامی برای کسب قدرت سیاسی و سرنگونی رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی از قبل روشن و معلوم باشد. هر حرکت آگاهانه و جنبشی انقلابی باید اهداف خویش را در مقابل چشمان خود داشته و به آن سمت حرکت نموده و آنرا میان مردم برای آگاهی دادن و بسیج آنها تبلیغ کند. جنبش کور و یا کور کرده فقط به قعر دره می‌رود و اساساً نیات بانیان آن شبهه‌انگیز است. تعریف مشخص این هدف، ماهیت مبارزه ما را تعیین می‌کند و مضمون سرنگونی رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی را در آینده چنین حرکت پیروزمند اجتماعی روشن می‌گرداند. طیف سرنگونی‌طلبان و براندازان در شرایط کنونی وسیع است. از همه دول امپریالیستی غرب به رهبری آمریکا و ناتو گرفته تا صهیونیسم و همسایگان ارتجاعی ایران. در کنار این دُوَل نیروهای تروریستی، داعش و نظایر آنها نیز در طیف این سرنگونی‌طلبان جای دارند که طبیعتا خواست آنها و اعمال‌شان در خدمت منافع ملی ایران نیست. آن سرنگونی در ایران که منافع ارتجاع و امپریالیسم را در میهن ما تأمین کند و یا به دست‌آوردهای انقلاب بهمن پشت کند و دلقکی به نام «رضا پهلوی» را نامزد کسب قدرت سیاسی در ایران نماید، پشیزی ارزش ندارد و خیانت به منافع خلق ایران و تمامی شهدای انقلابی تاریخ معاصر ایران، از زمان مشروطیت تاکنون است. کسانی که این مرز را روشن نمی‌کنند و از سرنگونی به طور کلی و بدون مرزبندی با دشمنان مردم ایران و بشریت صحبت می‌کنند، طبیعتا در کنار مردم ایران قرار ندارند. مجاهدین یکی از این سازمان‌ها هستند. کارنامه کنشگری این سازمان در چند دهه اخیر به شدت ننگین است.

***

تصویر زن زندانی که جهانی شد!!

عکس برنده جایزه صلح نوبل در روی جلد مجله فرانسوی Elle، مجله مد و لوازم زیبائی را مشاهده می‌کنید .

چند ماهی است که تبلیغات زیادی درمورد سلامت نرگس محمدی دررسانه های خارجی شده که از قضا وی از بیماری قلبی رنج میبرد و جانش در خطر است! ولی‌ مدتی نگذشت که فیلم رقص او از زیر عبای ملای مستبد بیرون زد! خانم نرگس محمدی قبراق و سرحال و با لباسی رنگین دربین دوستان و اقوامش رقصید و آواز خواند واثری از آن بیماری مرموزرو مرگبار که جانش را به خطر انداخته بود دیده نشد.

واقعیت اما این است که اتحادیه اروپا مدتها بود در همکاری با بخشی از اپوزیسیون راست ایران جایزه صلح  نوبل را برای خانم نرگس محمدی آماده کرده بود تا وی را بعنوان رهبر زندانی به جلو صحنه «انقلاب زنانه ایران»به نمایش درآورد.

سکوت خانم نرگس محمدی در قبال نسل کشی در غزه  سکوتی آگاهانه بود.وی سرانجام مجبور شد پس از چند هفته بخاطر خالی نبودن عریضه با انتشار اطلاعیه ای درمورد غزه اظهار نظرکند.ریاکاری خانم نرگس محمدی در این است که وی در تمام متن اطلاعیه اش  نامی از صهیونیست‌های اسرائیل نمی‌برد وچنین جلوه می‌دهد که مبارزه مردم فلسطین فاقد پیشینه تاریخی و خارج از زمان و مکان اتفاق افتاده است. وی از مسببان نابودی بیمارستان‌ها، شهرها، مدارس، قتل‌عام کودکان و... نامی نمی‌برد و به مبهم‌گوئی عامدانه پرداخته است تا صهیونیسم جنایتکار و ضد حقوق بشر را در کنف حمایت خویش بگیرد. وی با هر جنگی ظاهرا مخالف است، با جنگ بر ضد نازی‌ها، با جنگ بر ضد آمریکا و... ولی با جنگ علیه ایران موافق است. این خانم منکر عادلانه بودن جنگ‌های عادلانه ملت‌هاست. وی با تکیه بر «استبداد» در همان آغاز سند ننگینش به خلط مبحث می‌پردازد. پرسش این است که آیا جنگ عادلانه مردم الجزایر، اندونزی، مالی، سودان، هندوستان، ویتنام، چین و... برای استقرار «استبداد» دینی بود و یا برای پایان دادن به سلطه اجانب و رهائی ملی. این مترادف قرار دادن «استبداد» و «جنگ» مخدوش کردن مبارزه آزادیبخش ملت فلسطین بر ضد اشغالگران کودک‌کش و جنایتکار صهیونیسم اسرائیل است. خانم نرگس محمدی که ظاهرا «پایش در زنجیر» ولی کلام و قلمش در خدمت اجانب و دشمنان ایران رقم می‌زند و ظاهرا از آزادی کامل برای نشر اکاذیب برخوردار است، می‌خواهد چنین القاء کند که مبارزه با سازمان فلسطینی حماس مبارزه با استبداد دینی و مبارزه با جمهوری اسلامی است و لذا نابودی آنها آرزوی قلب دردمند ایشان است حتی اگر تحقق رویاهایش به کشتار ١۵ میلیون ایرانی و ویرانی سرزمین ما منجر شود.

 

خانم نرگس محمدی جنایات صهیونیسم را که مردم عادی را در سرزمین اشغالی توسط ارتش و شهرک‌نشینان نازی و نژادپرست می‌کشد، به کشتار ٢۴ هزار کودک تا کنون دست زده است، نوار غزه را به تل خاک بدل نموده و فلسطینی‌ها را از آب، غذا و دارو برخلاف پیمان‌های جهانی حقوق بشری محروم کرده و آنها را حیوان می‌نامد، به یکباره به گردن «استبدادمذهبی»  که محلی از اعراب در این بحث ندارد با آگاهی و ریاکاری تمام قرار می‌دهد تا مسبب را جمهوری اسلامی و یا سازمان فلسطینی حماس جلوه دهد.

ما بارها نوشتیم که خانم نرگس محمدی  نماد انقلاب مخملی درایران است و امپریالیست ها روی وی سرمایه گذاری کرده اند تا روزی وی بعنوان رهبر «زن زندگی آزادی» در زندان رهبری را دردست گیرد و راه براندازی نظام را بنفع اجانب هموار سازد. خانم نرگس محمدی پس از انتشار آن اطلاعیه سراسر بودار وفاقد روح همبستگی با مردم غزه هیچ اطلاعیه دیگری درمورد فلسطین انتشار نداده است.این درحالی است که تعداد جانباختگان غزه اکنون پس از ١۵  ماه از ۵٠ هزار نفر گذشته است و ٧٠ در صد قربانیان زنان و کودکان هستند.

سکوت و بی‌تفاوتی خانم نرگس محمدی  و شیرین عبادی، برندگان «جایزه صلح نوبل » در قبال نسل کشی درغزه همدستی با رژیم فاشیست اسرائیل است و جزاین نیز نمی باشد.

 

***

یادداشتی پیرامون پیروزی جنبش مقاومت فلسطین وتحمیل آتش بس به قوای اشغالگر صهیونیست

سرانجام با آغاز آتش بس وپایان موقت جنگ صف دوست و‌دشمن بیش ازهر زمان روشن تر شده است. آنچه بود ،گفته شد.حامیان فلسطین در طول ۱۵ ماه در کنار مردم غزه پرچم کرامت انسانی و‌همبستگی را برافراشتند ودرعوض نوکران اسرائیل درحاشیه ودرعرصه مجازی و‌حقیقی قتل عام مردم غزه را تحت نام «جنبش متحجر اسلام سیاسی و تروریستی»  تائید و به جنبش اعتراضی علیه نسل کشی تف ریختند! این مزدوران ضد بشر را آرام نگذاریم! هجوم صدهاهزارنفره مردم غزه به خیابان‌ها وحلقه زدن به دور مبارزان مسلح جنبش مقاومت فلسطین و برافراشتن پرچم های ملی و پایکوبی درخیابان‌های ویران  ونیمه ویران، فریاد ملتی است که تسلیم ظلم و زور وبمباران های ویرانگر صهیونیست‌ها نمی شود ومصمم است برای رهایی میهنش جان فدا کند و دشمن متجاوز را از سرزمینش بیرون ریزد.تحمیل آتش بس بر دشمن متجاوز وخونریز یک پیروزی برای خلق فلسطین است وبرای تصفیه حساب نهایی ودرهم کوبیذن  استعمارگران صهیونیست به نبردش ادامه می دهد. آتش بس، شکست قوای متجاوزو یک پیروزی برای ملت فلسطین است وجزاین نیست  

یکم اینکه هفتم اکتبر، روزی بود که فلسطینیان با عملیات طوفان اقصی، ساختار امنیتی اسرائیل را درهم شکستند. این عملیات، نه تنها یک دستاورد نظامی، بلکه ضربه‌ای روحی روانی به رژیمی بود که همواره خود را شکست‌ناپذیرجلوه می داد. شکستن دیوارهای امنیتی، نفوذ به عمق مناطقی که غیرقابل دسترس پنداشته می‌شد، و ناکارآمدی فناوری‌های پیشرفته اسرائیل، نشان داد که هیچ سپری نمی‌تواند در برابر اراده و برنامه‌ریزی دقیق تاب آورد. این روز، آغازگر تغییری تاریخی بود؛ تغییری که پرده از آسیب‌پذیری اسرائیل متجاوز برداشت و افسانه شکست‌ناپذیری آن را به پایان رساند. سازمان مقاومت فلسطینی حماس توانست برای اولین باردر تاریخ ۷۵ ساله رژیم جعلی اسرائیل، بنیان صهیونیسم را به لرزه در آورد و هیمنه ای که در طول سال‌ها تحت عناوینی چون چهارمین ارتش جهان، اولین ارتش در غرب آسیا، و ابرقدرت اطلاعاتی - امنیتی منطقه به دست اورده بود را یکجا فرو بریزد وآن را کاملا بی اعتبار سازد.

نا امن ساختن تمام مناطق اشغالی و فراری دادن بیش از ۷۰۰ هزار مهاجر صهیونیست ضربه مهلکی بر ادامه یهودی سازی سرزمین فلسطین بود.

دوم اینکه درعرصه‌های سیاسی و مدیریتی، پیروزی و شکست بر اساس میزان تحقق اهداف و برنامه‌ها تعریف می‌شود. سازمان حماس وکل جنبش مقاومت فلسطین، با هدف آزادی فلسطین، شکستن محاصره غزه و یادآوری حقوق تاریخی فلسطینیان و زخم اشغالگری به جهان، برخاست. آنان به جهانیان نشان دادند که با امکانات ناچیز دفاعی ودر تونل های تاریک نیز می‌توانند در برابر قدرت‌های امپریالیستی و صهیونیستی تا بن دندان مسلح ایستاد. اسرائیل متجاوز اما با تمام ادعاهایش برای نابودی مقاومت، بازپس‌گیری گروگان‌ها و تثبیت اقتدار، نه تنها به اهداف خود نرسید، بلکه چهره کثیف و ضد بشری واقعی‌اش در نسل‌کشی و نقض حقوق بشر آشکار شد و افکار عمومی جهان علیه آن بسیج گردید. دنیا شاهد است سازمان مقاومت حماس که بارها از طرف اسرائیل تحقیر شد، تروریست نامیده شد که دیگر خطر جدی برای اسرائیل محسوب نمیشود کاملا تحت کنترل ارتش اسرائیل قراردارد.... اما همین سازمان کوچک "تروریستی" یک قدرت ادعاییِ نظامی-امنیتی را اینگونه ذلیل می‌کند، دیگر دراین حوزه حیثیتی برای اسرائیل باقی نمی‌ماند و حتی حکام  مرتجع کشورهای عربی نیز خواهند فهمید اسرائیل واقعا آن چیزی که ادعا می‌کند نیست.

سوم اینکه پذیرش آتش‌بس ازسوی اسرائیل، چیزی جز اعتراف به شکست نبود. رژیمی که با تمام توان وارد میدان شده بود، سرانجام ناگزیر شد که دربرابرجنبش مقاومت فلسطین ، فشاروانزجار جهانی، سلاح را زمین بگذارد. این آتش‌بس، معنایی فراتر از توقف جنگ داشت؛ چرا که تصویری از فروپاشی اخلاقی و سیاسی اسرائیل را در برابر دیدگان جهانیان به نمایش گذاشت. جنایات این رژیم، از کشتار غیرنظامیان گرفته تا تخریب خانه‌ها و زیرساخت‌ها، موجی از اعتراضات جهانی را برانگیخت. خیابان‌های اروپا و آمریکا، صحنه اعتراضاتی شدند که رژیم صهیونیستی را به نقض حقوق بشر متهم می‌کرد. پذیرش آتش‌بس، نقطه‌ای بود که نشان داد اسرائیل، نه تنها در میدان نبرد، بلکه در افکار عمومی جهانی نیز منزوی شده است.

 

چهارم اینکه حمله طوفان اقصی، جدالی برای هستی دربرابر نیستی بود. دفاعی قهرمانانه  دربرابر تجاوزی شرورانه وفاشیستی که نه تنها زمین، بلکه هویت، تاریخ و کرامت انسانی را هدف گرفته است. فلسفه این نبرد، برخاسته از حق طبیعی هر موجود زنده برای دفاع از حیات خویش است. این جنگ، بخشی از پازلی تاریخی است که با گذر زمان، معنای کامل آن در تغییر سرنوشت ملت فلسطین نمایان خواهد شد.

آتش‌بس» سوا از اینکه یک ضرورت بشردوستانه و انسانی است، در عمل به معنی شکست همه‌جانبه اسرائیل است. شکستی که در این ۷۵ سال نظیرش را تجربه نکرده و هرگز تصورش را هم نمی‌کرد. شکستی که تبعات بلندمدت برگشت‌ناپذیری - چه در داخل، چه در منطقه و چه در صحنه بین‌المللی - برایش رقم خواهد زد

پنجم اینکه یکی ازاتهامات ناروایی که همواره برسازمان حماس و سایر متحدین این سازمان نظیر جهاد اسلامی ، جبهه خلق برای آزادی وجبهه دمکراتیک خلق .... وارد می‌شود، تمرکز بر خسارت‌های انسانی و مادی به عنوان نشانه‌ای از شکست است. اما چنین نگاهی، سطحی و ناقص است. چراکه خسارت‌ها بخشی از خروجی‌های مستقیم جنگ هستند، اما تحلیل درست، نیازمند بررسی دستاوردها و تأثیرات بلندمدت است. به‌علاوه، سازمان مقاومت فلسطینی حماس در برابر تجاوز، با معیارهای مادی قابل سنجش نیست.همانطور که کشتار میلیونها ویتنامی وتخریب صدها هزار هتکار زمین وسوزاندن بخش عظیمی از جنگلها و مراتع و زیرساخت های ویتنام .... پیروزی برای امپریالیسم آمریکا تعریف نشد و شکست آن را درتاریخ رقم زد ودر حافظه تاریخی بشر ثبت گردید. مبارزان فلسطینی، نه برای منافع شخصی خود ، بلکه برای رهایی ملی،آزادگی و کرامت انسان جنگیده‌اند. آنان مرگ را به عنوان پلی به سوی جاودانگی پذیرفتند و روحی تازه در کالبد مبارزه دمیدند.

ششم و درپایان اینکه جنبش مقاومت فلسطین میان دومرگ، یکی مرگ تدریجی در سایه سکوت جهانی، و دیگری مرگ مبارزه‌ طلبانه دربرابر چشم جهان، دومی را انتخاب کرد. این فریاد خونین و پر طنین، ‌زخم ودرد ملت فلسطین را به جهانیان نشان داد و آنان را ازخواب سنگین و شستشوی مغزی تبلیغات رسانه های بیوجدان امپریالیستی بیدار کرد. یعنی یکی از مهم‌ترین پیامدهای این جنگ، تغییری بود که درافکار عمومی جهانی ایجاد شد. اسرائیل، که همواره خود را قربانی نشان می‌داد، این بار به عنوان یک اشغالگر متجاوز وکودک کش وجنایتکار معرفی شد. تصاویر کشتار غیرنظامیان و تخریب زیرساخت‌ها، موجی ازانزجار جهانی را برانگیخت. اعتراضات دربیش از ۳۰ هزار شهرجهان،که هنوز هم ادامه دارد  نشان داد که جنایات اسرائیل دیگر نمی‌تواند در پرده تبلیغات رسانه‌ای پنهان بماند. این تغییر گفتمان، پایه‌های مشروعیت اسرائیل را در محافل بین‌المللی به لرزه انداخت و فرصتی بی‌سابقه برای فلسطین فراهم کرد تا صدای خود را به گوش جهانیان برساند.

این شکست یک شکست استراتژیک برای اسرائیل غیر قابل ترمیم است دقیقا یعنی اسرائیل علاوه بر فروریختن هیمنه ساختگی اش، اگرجنگ را پس از۶ هفته آتش بس ادامه دهد با فرسایشی شدن جنگ، علاوه بر زیان های عمیق تر اقتصادی و روانی آن،همینطور فشار ملت های صلح‌خواه جهان بر ضد اسرائیل افزایش می یابد......وازاین رو درهرحال شکستش محتوم است وباید ادامه آتش بس وخروج کامل خود از غزه را بپذیرد. نبرد ملت فلسطین با فراز و فرودهایی که داشته است اما  پس از پایان آتش بس نیز ادامه می یابد. سازمان ها واحزاب فلسطینی متحدتر و با اعتماد بنفس و اراده ای قوی تر از هرزمان و درشرایط جدید جهانی ومنطقه ای برای رهایی کامل میهن ازچنگال متجاوزین صهیونیست به پیشروی خود ادامه خواهند داد.

***

مروری بر اخبار و گزارشات کارگری دی ماه ۱۴۰۳

در جبهه نبرد طبقاتی

چهل و شش سال پیش در بهمن ماه ۵۷، انقلاب شکوهمند مردم ایران با پیشتازی کارگران صنعت نفت به پیروزی رسید در حالی که روحانیت و بازاریان در نبود یک حزب قوی کارگری بر موج اعتراضات کارگران و زحمتکشان سوار، و رهبری انقلاب را مصادره کردند .

روحانیت و تجار سنتی بازار که از حضور امپریالیست‌ها ضربات سنگینی را در گذشته خورده بودند، مترصد فرصتی برای بازیابی جایگاه خود بودند. در فقدان حزب نیرومند واحد طبقه کارگر در انقلاب بهمن، این فرصت در اختیار آنان قرار گرفت. روحانیون و بازاریان علیرغم تمایلات و منافع طبقاتی خود در ظاهر مطالبات و شعار های طبقات سرکوب شده را پذیرفتند و البته با طرح شعارهای غیر طبقاتی و ناآشنا برای مردم، مانند مستضعف و مستکبر و... به خورد مردم دادن آنها، منتظر فرصت مناسب شدند تا علیه مطالبات انقلابی کارگران و زحمتکشان وارد عمل شوند.

مصادره اموال سرمایه‌داران وابسته و فراری و ملی اعلام داشتن صنایع و معادن، برخلاف اعتقادات مذهبی و سیاسی و منافع طبقاتی آنان بود که بوسیله انقلاب مردم زحمتکش و سرکوب شده ایران، به آنان تحمیل شده بود. مسئولان رژیم سرمایه‌داری جمهوری‌اسلامی در اکثریت خود از همان ابتدا تمایلی برای سهم بری و تملک بر کلیه اموال منقول و غیر منقول رژیم سابق و سرمایه‌داران مخالف خود بودند و اگرچه در ابتدا و در زمان «جنگ ایران و عراق» امکان انجام خصوصی‌سازی را نداشتند ولی سازوکار اولیه آن را بوجود آوردند و از بعد از جنگ تاکنون، تمامی دولت‌ها و تمامی جناح‌های حکومت در راستای انجام سیاست‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول به «خصوصی‌سازی، کوچک کردن دولت، سرکوب مزدی، بی‌تشکل سازی کارگران و زحمتکشان، سرکوب قانون کار و اعمال بی‌قانونی در محیط کار و غارت و چپاول مغول وار تمامی دارایی‌های کشور در رو و زیر زمین» اقدام کردند. اگرچه هنوز عناصری در حاکمیت کماکان مدعی نوعی عدالت هستند و علیه سیاست‌های نئولیبرالی تلاش می‌کنند (البته این افراد نیز در کلیت خود موافق خصوصی‌سازی‌ها هستند و فقط کمی معتدلتر آن را خواهانند) ولی قدرتی برای ایجاد مانع در مسیر نئولیبرال‌ها ندارند و چرخ نظام مقدس! بر حول بی‌حقوق سازی اکثریت مردم می‌چرخد و مسئولان نظام فقط شرمنده سرمایه‌داران زالو صفتند و خیال توجه به مطالبات اکثریت مردم پرتاب شده به جهنم «زیر خط فقر» را ندارند، تا چه رسد به شرمندگی در مقابل کارگران و زحمتکشان! که حتی برای جلوگیری از شکایت کارگران در مجامع رسمی نیز «طرح ارائه پرونده شکایات مطالباتی کارگران به کارفرمایان» در هنگام استخدام را پیش کشیده‌اند! بی‌شرمی تا کجا!

مبارزه کارگران و زحمتکشان ولایه‌های محروم بازنشستگان همچنان ادامه دارد و این مبارزه خاموش‌شدنی نیست.در دی ماه مبارزات کارگران و لایه‌های زحمتکش جامعه و بازنشستگان در بسیاری از شهرهای ایران علیرغم بگیر و ببندها و بی‌توجهی مسئولان و کارفرمایان ادامه یافته و در زیر مختصرا به مهمترین آنها اشاره می‌کنیم:

یکم: کارگران نفت، گاز و پتروشیمی

کارگران و پرسنل نفت از شب شب‌یلدا با پهن کردن سفره خالی و قراردادن مطالبات خود در سفره، به استقبال روزهای مبارزاتی در دی ماه رفتند و خواسته‌هایی که از ماه‌ها و سال‌های گذشته تاکنون در تجمعات و راهپیمایی ها طرح کرده‌اند را مجددا مطرح کرده تا با پیگیری به گوش مسئولان کر و کور، ولی پرحرف برسانند، مسئولانی که تنها وعده وعید می‌دهند.

کارگران پیمانکاری صنعت گاز بوشهر به دعوت «کانون انجمن‌های صنفی» در واکنش به بی‌توجهی دولت به مطالبات چهارگانه خود بعد از ۱۶ هفته تجمع متوالی، به همراه خانواده‌های‌شان تجمع‌هایی یکپارچه مقابل ساختمان ستاد مجتمع گاز برگزار کردند که با بی‌توجهی مسئولان مواجه شدند و به همین دلیل در بهمن ماه برای تجمع اعتراضی خود به تهران آمدند. کارگران پیمانی در گوشه گوشه ایران خواستار «بازگشت کارگران اخراجی به کار، افزایش حقوق، پرداخت معوقات، تبدیل وضعیت شغلی و عقد قرارداد مستقیم، اصلاح طرح طبقه‌بندی مشاغل، رفع تبعیض و حذف شرکت‌های پیمانکاری‌» هستنند.

کارگران رسمی شرکت نفت در شهرهای مختلف کشور نیز در خصوص «سقف حقوق، عدم اجرای ماده ده، محدودیت‌های پرداخت و تفکیک ناعادلانه مشاغل و مطالباتی دیگر»، در روزهایی از دی ماه به روال گذشته دست به تجمع زدند.

دوم: بازنشستگان

بازنشستگان تامین‌اجتماعی، فولاد و معدن، فرهنگی، مخابرات و ... به روال گذشته در پیگیری مطالبات خود، دست به تجمعات و راهپیمایی‌ها زدند. بازنشستگان فرهنگی ۴۰۲، فولاد و ... که به دفعات از سراسر ایران به تهران آمده‌اند تا صدای حق طلبی خود را به گوش مسئولان بی‌کفایت برسانند، در دی ماه نیز رنج سفر را به تن خریده و برای تجمعات اعتراضی خود به تهران آمدند.

بازنشستگان مخابرات تاکنون بیش از ۸۰ تجمع در اعتراض به‌وضعیت معیشتی خود به صورت سراسری در استان‌های مختلف برگزار کرده‌اند.

برخی از مطالباتی که بازنشستگان پیگیر آنها هستند «افزایش مستمری‌ها براساس تورم و خط‌فقر، اصلاح همسان‌سازی، پرداخت معوقات و عیدی، اجرای تعهدات درمانی و ...» می‌باشد.

 

پرستاران و کادر درمان

از آنجایی که مسئولان تمایلی به پایان دادن سیاست سرکوب مزدی ندارند، پرستاران و کادر درمان نیز علیرغم تجمعات اعتراضی خود کماکان با مشکلات عدیده معیشتی و شغلی دست به گریبان هستند. حقوق‌های زیر خط‌فقر، اضافه کاری‌های اجباری با حقوق کم، معوقات مزدی، کسر مالیت‌های سنگین، نداشتن امنیت شغلی، نداشتن تشکل صنفی مستقل، شیفت‌های طولانی، حجم بالای کار در هر شیفت و ... از جمله مشکلات پرستاران و کادر درمان است که سالهاست بر روی هم تلنبار شده است.

سوم:کارگران صنوف دیگر

کارگران کارخانه فولاد سیادن ابهر (خلیج فارس)، پاکبانان و کارمندان شهرداری‌ها، کارگران نیشکر هفت‌تپه، کارگران پیمانکاری واگن پارس اراک، کارگران شرکت فرآورده‌های روغنی ایران (فریکو)، کارکنان شرکت گل‌گهر سیرجان، کارگران کارخانه مس تغلیظ درآلو، کارگران پیمانکاری شاغل در پروژه ساخت گردشگری لیپار، کارگران روغن نباتی جهان، کارگران معدن طلای مزرعه شادی ورزقان، ، کارگران کارخانه صنایع چوب و کاغذ ایران چوکا، کارگران کارخانه آب معدنی داماش، اپراتورهای پست‌های فشار قوی استان فارس، کارگران کارخانه کنسانتره پانیان پرتو کهربا اندیمشک و داوطلبان آزمون آموزگاری و دبیری در روزهای مختلف دی‌ماه برای یک و یا چند روز دست به اعتصاب و یا تجمع زدند. اهم مطالبات مشترک پاسخ داده نشده و سرکوب شده کارگران صنوف مختلف در سراسر ایران در سال‌های اخیر از طرفی مربوط است به حقوق‌های اندک که بواسطه تورم و رشد قیمت‌ها و سقوط مداوم ارزش ریال در مقابل دلار، در حال آب رفتن می‌باشد و از طرف دیگر مربوط است نداشتن امنیت شغلی که نتیجه قراردادهای پیمانی و یا نداشتن قرارداد کار است.

علاوه بر اینها مشکل بزرگی که سیاست‌های نئولیبرالی بوجود آورده است نبود تشکلات مستقل صنفی است که باعث شده است تا مبارزات کارگران جدا از هم و بی‌تاثیر و یا دارای اثر کمی باشد. معوقات مزدی و مشکلات بیمه نیز بر دوش کارگران باری اضافه است که وضعیت معیشتی و درمان را سخت و جانفرسا ساخته است. از دیگر مشکلاتی که کارگران با آن دست به گریبان هستند اخراج‌های غیرقانونی و ضد انسانی است که نظام سرمایه‌داری اسلامی به کارفرمایان اجازه آن را می‌دهد و کارگران را از هستی ساقط می‌کند.

پایان دادن به‌خصوصی‌سازی و عقد قراردادهای دائمی و ایجاد تشکلات مستقل از خواسته‌های محقانه تمامی کارگران و زحمتکشان شاغل و بازنشسته است که در تمامی اعتصابات و تجمعات فریاد می‌کشند.

تشکل آن سلاحی است که کارگران و زحمتکشان بدون داشتن آن نمی‌توانند در مبارزات خود علیه نظام چپاولگر سرمایهداری به پیروزی دست یابند.

چاره کارگران وحدت و تشکیلات است!

***

دوران جدید ترامپ و تشدید تضادهای درون جبهه غرب

گرینلند به قلمرو آمریکا تبدیل می‌شود، کانادا پنجاه و یکمین ایالت ایالات‌متحده می‌شود، آمريکا کنترل کانال پاناما را به عهده می‌گیرد و خلیج مکزیک به خلیج آمریکا تغییر نام می‌یابد. در چشم جهانیان این تهدیدهای جدید رئیس‌جمهور منتخب ایالات‌متحده مضحکه‌ای بیش نیست. صرف نظر از این که آیا و تا چه حد دونالد ترامپ قادر خواهد بود این برنامه‌ها را عملی کند، از آسیبی که او در حال حاضر با لفاظی‌های تهاجمی خود وارد می‌کند بسیار جدی و در عین حال دارای اهمیت جهانی استشمشیری که او از رو بسته است تصویری تلخ از سیاست سلطه جویانه‌ی امپریالیسم آمریکا ترسیم کرده و خاطرات فصل‌های خونین تاریخ را در اذهان زنده می‌کند.

الحاق تگزاس در سال ۱۸۴۵، جنگ با مکزیک، که از طریق آن ایالات‌متحده کالیفرنیا را ضمیمه کشور خود ساخت و یا دکترین مونرو که در واشنگتن برای توجیه مداخله‌گری وحشیانه امپریالیسم آمریکا در آمریکای لاتین مورد استفاده قرار گرفتن..... نمونه‌هایی از این خصلت تجاوزگری آمریکاست.

ترامپ حتی پا را از این هم فراتر گذارد و در آخرین کنفرانس مطبوعاتی خود در "مارآ لاگو"روز سه شنبه ۷ ژانویه، استفاده از نیروی اقتصادی یا حتی نظامی برای اجرای برنامه‌های جدید خود را رد نکرد.

ترامپ که روی سخنش با دولت دانمارک بود گفت: "ما خواهان واگذاری داوطلبانه گرینلند به ایالات‌متحده هستیم، زیرا برای امنیت ملی به آن نیاز داریم."(!!!)

بیانیه او با صراحت و واقعیت تکان دهنده‌ای، حتی به متحدین غربی‌اش نشان می‌دهد که همکاری بین‌المللی برای امپریالیسم آمریکا پشیزی ارزشی ندارد. و نشان می‌دهد آنجا که پای منافع حتی زورگویانه - آنها در میان باشد، اصول و هنجارهای مورد توافق خود آنها نیز به زیر پا گذارده می‌شود.

اهداف ترامپ در رابطه با سلطه بلامنازع بر کشور های دیگر، الگوهای فکری و رفتاری استعماری امپریالیسم را احیا می‌کند. امپریالیسم آمريکا عملا در پی اعمال قانون جنگل (قانون قوی‌ترین‌ها) است.

به این ترتیب دولت‌های "قدرتمند" از موقعیت خود برای بهره‌برداری از کشورهای ضعیف‌تر و تصرف قلمرو و منابع آنها استفاده می‌کنند.متحدان غربی امپریالیسم آمریکا اکنون به وضوح شاهدند که ترامپ به عنوان نماینده امپریالیسم آمریکا به عنوان "متحد طبیعی" نه تنها کوچکترین امیدی به وجود نمی‌آورد، نه تنها به حل مشکلات جهانی کمک نمی‌کند بلکه می‌خواهد به عنوان «رهبر جهان آزاد» - که خود به کذب مدعی آن است - هر کاری که از دستش بر می‌آید برای آغاز یک دوره جدید انجام دهد. یعنی دوره هارتر شدن هرچه  بیشتر امپریالیسم جنگ افروز آمريکا برای حفظ سلطه تاکنونی به مثابه  قدرت اول جهان، تا در تغییر جهان تک‌قطبی به جهان چندقطبی خلل وارد کند.

حتی از دید "متحدین طبیعی" امپریالیسم آمریکا نیز "او شک و تردیدهای باقی مانده را از بین می‌برد، که او به هیچ وجه از مستبدان این جهان پایین‌تر نیست. به ندرت کسی امیدوار بود که دور دوم ریاست جمهوری ترامپ قوانین بین‌المللی و همکاری چندجانبه را تقویت کند. اما در زمانی که نظم بین‌المللی مبتنی بر قوانین به شدت تضعیف شده است، لفاظی‌های قلدرمنشانه رئیس‌جمهور آمریکا پیامی مرگبار با تأثیر جهانی ارسال می‌کند.پیام او اینست که اصل حاکمیت دولت و تمامیت ارضی پایه و اساس "حقوق بین‌الملل مدرن" - در نهایت بی‌ارزش است.ترامپ نشان می‌دهد که پیگیری بی‌حد و حصر به معنای واقعی کلمه برای منافع امپریالیسم آمریکا مشروع است. درپس زمینه بحران‌ها و درگیری‌های کنونی نظیر جنگ اوکراین، جنگ غزه، وضعیت ناپایدار سوریه و...اظهارات ترامپ برای "متحدان طبیعی‌اش کاملاً عجیب به نظر می‌رسد و نوید خوبی ندارند!

حتی اگر ترامپ در«روز اول» پس از روی کار آمدنش، تصمیم به پایان دادن به جنگ اوکراین بگیرد، مذاکرات صرفاً بر اساس منافع امپریالیسم آمریکا انجام خواهد شد. پیام ترامپ در سایر مناطق درگیری نیز با صدای بلند و واضح شنیده خواهد شد. به عنوان مثال در تایوان جهت تطمیع، تحریک و تهدید چین تا سرحد جنگ، جنگی که می‌تواند به جنگ سوم جهانی بیانجامد پیش خواهد رفت.

پرسش این است آیا دونالد ترامپ خودسرانه چنین تصمیمات و تهدیداتی را علیه متحدان خود نشانه می‌گیرد یا مولود بحران اقتصادی است که باید با توسل به زور حل شود؟ برای فهم این مسئله مختصرا به دو نکته اشاره می‌کنیم:

 

 یکم اینکه آمریکا در حال حاضر در رقابتی سه‌جانبه با چین و روسیه بر سر منابع طبیعی منطقه قطب شمال است.این منابع شامل عناصری نادر مانند لیتیوم، کبالت و گرافیت است که طبق گزارش مرکز ویلسون،برای تولیدات دفاعی و الکترونیک حیاتی هستند. ترامپ به نمایندگی از سرمایه‌مالی آمریکا بارها در مصاحبه‌های اخیرش اعلام کرد "هدف نهایی او ممانعت از افول آمریکا و تثبیت جایگاه آن در جهان است".

ترامپ از زمان پیروزی مجدد در انتخابات،مکررا به ایده گشایش سرزمینی ایالات متحده - از جمله پس گرفتن کانال پاناما که اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام را به هم متصل می‌کند - بازگشته است.

ترامپ در کنفرانس خبری‌اش گفت که این کانال «برای کشور ما حیاتی است» و مدعی شد که این کانال «توسط چین اداره می‌شود.» او قبلا نیز پاناما را متهم کرده که بیش از حد از کشتی‌های آمریکایی عوارض عبور می‌گیرد.

دوم اینکه همانطور که درفوق اشاره رفت دونالد ترامپ یک فرد نیست اونماینده نظام امپریالیستی آمریکاست که برای حفظ هژمونی‌اش در جهان به جلو پرتاب شده است.امپریالیسم همیشه در نبردِ رقابت سرمایه‌دارانه انحصاری پدید آمده و دائما در مبارزه با یکدیگر به سر برده‌اند.این مبارزه بدون وقفه بوده و برای تسلط بر جهان ونظارت برسایر رقباست که متاثر از توازنِ توان و نیروهای آنها همواره متغییر است. امپریالیست‌ها در میان خود برای کسب رهبری و نفوذ بیش‌تر به رقابت مشغولند و قوای نظامی خویش را تقویت نموده وجنگ می‌آفرینند و میلیون‌ها انسان را در خدمت منافع استعماری و غارت‌گرانه خود می‌کشند، و جا عوض می‌کنند، ولی این امر تناقضی با تلاش آنها برای این که سرکردگی جهان امپریالیستی را در مبارزه با رقیبِ تضعیف شده در دست بگیرند و به صورت امپریالیسم متفوق درآیند ندارد.تمام تاریخ سرمایه‌داری و امپریالیسم گواه این ادعای ماست. سرکردگی امپریالیسم در دوره‌ای با امپریالیسم بریتانیا و تسلط لیر- استرلینگ و اکنون با آمریکا با تسلط دلار است.این سرکردگی محصول تناسب زور و نیروی مشخص در دورانی مشخص،گذرا و محصول رقابت و تشدید تضادهای میان امپریالیستی و مبارزه طبقاتی است و جای خود را با تغییر تناسب قوای امپریالیستی برای تقسیم مجدد جهان تغییر می‌دهد.

دانمارک و کانادا عضو ناتو هستند اما هیچ تضمینی نیست که آمریکا برای حفظ منافعش به حق حاکمیت و اراضی آنها تعرض نکند.انچه برای امپریالیسم تعیین کننده و دائمی است، نه دوستی و اتحاد بلکه منافع ذاتی آن است.

آیا اروپا قادر است که با این روش سلطه جویانه "برادر بزرگترش" آمریکا، که مخالف همه قوانین بین‌المللی است و ممکن است روزی گریبان خودش را بگیرد- عرض اندام کند؟

اینکه آیا اتحادیه اروپا می‌تواند در زمانی که نیروهای دست راستی رادیکال متمایل به ترامپ در کشورهای اروپایی به سرعت و بطور فزاینده‌ای در حال رشد و افزایش قدرت هستند، به این مهم دست یابد، بسیار بعید به‌نظر می‌رسداگر اتحادیه اروپا نتواند از آنها دفاع کند، در نهایت باید منتظر فروپاشی خود باشد.

***

نگاهی به وضعیت سیاسی و اقتصادی در جهان کنونی

امروزه در جهان ، دوسیستم اقتصادی شناخته و تجربه شده است ؛اقتصاد سرمایه‌داری و اقتصاد سوسیالیستی !

هرگونه ادعای اقتصادی دیگر، نظیر اقتصاداسلامی، "سوسیالیسم بازاری چینی"، "سوسیالیسم سوسیال دمکراتیک اسکاندیناوی"، "سوسیالیسم خلاق"، "سوسیالیسم انسانی" و اقتصاد"سرمایه‌داری معقول و بشردوستانه"، سخنی بیهوده  و ریاکاری محض است . همه موارد فوق در اساس و در مضمون همان سرمایه‌داری اما در شکل‌های متفاوت هستند !

 

همه جهانیان به تجربه دریافتند که سرمایه‌داران و نظام سرمایه‌داری برای کسب پول و ثروت ، با بی‌رحمی تمام و با سلاح مخوف گرسنگی و فقر، انسان‌ها را با حداقل دستمزد در استخدام خود در می‌آورند و از ثمره کار و تلاش آنها روز به روز ثروتمندتر می‌شوند‌. علاوه برآن برای سودِ سیری ناپذیری خود و انباشت سرمایه ، با وحشی‌گری، طبیعت زیبا و محیط زیست را هم ویران و تخریب نموده و کره زمین و زندگی میلیاردها انسان را به سمت نابودی می‌کشانند .

 

می‌دانیم که در سیستم سرمایه‌داری ابزار تولید ؛ نظیر زمین ، کارخانه ، معادن ، بانکها ، بیمه ، صنایع اسلحه‌سازی ، شرکت‌های عظیم، بورس سهام، کارخانه‌های اتومبیل و هواپیما و کشتی‌سازی، سیستم حمل و نقل و هر چیزی که سودآور باشد در اختیار صاحبان سرمایه است . آنها مالکیت خصوصی را تقدیس می‌کنند و هر نیرو و سازمان و حتی کشوری که بخواهد جلوی سودآوری و زیاده‌خواهی‌شان را بگیرد با "دیکتاتوری بورژوایی"و با تمام قوای نظامی و انتظامی و سازمان‌های جاسوسی‌شان بی‌رحمانه به مقابله برمیخیزند و سرکوب می‌نمایند .

 

اما اقتصاد سوسیالیستی ، بنابر تجربه سی‌ساله در اتحادشوروی استالینی ، دقیقا ۱۸۰ درجه تفاوت اساسی با سرمایه‌داری دارد . به سخن دیگر سوسیالیسم بدیل سرمایه‌داری است .در سوسیالیسم از صاحبان ابزار تولید ، که در بالا از آنها نام بردیم ، سلب مالکیت می‌شود و هرگونه مالکیت‌خصوصی بر ابزار تولید-نه مالکیت‌شخصی- ملغی می‌گردد . مالکیت به‌نفع عموم و سلب مالکیت شدگان بویژه طبقه کارگران و زحمتکشان، مصادره می‌گردد. در سوسیالیسم تولید کالا برای فروش در بازار و کسب سود نیست بلکه برای رفع نیاز انسان و جامعه و برای پیشرفت زیرساختهای کشور است .

سوسیالیسم، فقط با قهرانقلابی و انقلابات کارگری مستقر خواهد شد. هرگونه روش دیگری مثل پارلمان، انتخابات ، صندوق رای و اصلاحات (رفرم) و غیره ، ریاکاری و حرف مفتی بیش نیست .

همانگونه که سرمایه‌داران با "دیکتاتوری بورژوازی" از مالکیت و منافع خودشان دفاع می‌کنند، در سوسیالیسم هم طبقه کارگر(پرولتاریا) باید با اِعمال "دیکتاتوری پرولتاریا "و سرکوب جبری هرگونه استثمارگری و مفت‌خواری و زندگی انگلی ، از مالکیت عمومی بر ابزار تولید و منافع طبقه کارگر و اکثریت جامعه و حفظ محیط زیست ، قاطعانه دفاع نماید . مانند اِعمال دیکتاتوری پرولتاریا در حاکمیت بلشویک‌ها در شوروی .

برای رهایی از بیداد و بی‌عدالتی و بهره‌کشی انسان از انسان و جلوگیری از نابودی طبیعت و نجات بشریت از یوغ استعمار و استثمار، هیچ راهی بجز استقرار و حاکمیت سوسیالیسم و دیکتاتوری طبقه‌کارگر وجود ندارد. سخنان دیگری غیر ِاز این ،سخنی پوچ و کذب محض است !

ایدئولوژی و یا طرز فکر طبقه سرمایه‌دار (بورژوازی)، در دوره صنعتی و رقابتی "لیبرالیسم"بود ولی از اواخر قرن ۱۹ و از ابتدای قرن بیستم که نظام سرمایه‌داری وارد دوره انحصارات و امپریالیسم گردید، به تدریج "نئولیبرالیسم "حاکم شد و در ادامه و اکنون، سیاست و اقتصاد مالی و نظامیگری حاکمیت یافت. این بدان معناست که امپریالیست‌ها و صهیونیست‌ها و بانکداران و میلیاردرها با پول ، روئسای جمهور کشورها ، سیاستمداران ، سران ارتش ، قانون گذاران ، رسانه‌ها ، مطبوعات و دادگاه‌ها و غیره را می‌خرند و کارخانه‌های اسلحه‌سازی با تولید سلاح‌های مرگبار و راه‌اندازی انواع جنگها ، کشورهای جهان را به زور تسلیم و منابع‌شان را غارت می‌نمایند .

سال‌هاست که تجارت در کشورهای امپریالیستی، خصوصا آمریکا از مرحله صنعت و صدور کالا گذشته و به مرحله ایجاد بحران و تولید و فروش تجهیزات نظامی بر جهان و در یک کلام جنگ و بربریتِ عریان ، گام نهاده است !

اما ایدئولوژی و یا جهان‌بینی طبقه‌کارگر "مارکسیسم- لنینیسم "برای استقرار سوسیالیسم است .

مارکسیسم- لنینیسم به مجموعه‌ای از تعالیم و آموزه‌های متفکرین، فلاسفه و انقلابیون بزرگ گفته می‌شود که با اندیشه و نبوغ‌شان ضمن تفسیر جهان، در پی تغییر جهانِ بی‌رحم سرمایه‌داری برآمدند و در این راستا کارگران و زحمتکشان و خلق‌های تحت‌ستم را به اتحاد و مبارزه علیه طبقه سرمایه‌دار و علیه تجاوزات وا ِشغالگری و استعمار امپریالیست‌ها فرا خواندند .

در توضیح مختصر این ایدئولوژی می‌توان گفت ؛مارکسیسم، آموزه و راهنمای کارگران و زحمتکشان جهان در دوران اولیه سرمایه‌داری یعنی دوره صنعتی-رقابتی است و چون " مارکس "در سال ۱۸۸۳ درگذشت لذا ویژگی‌های عصر امپریالیسم تکامل یافته و دوره انقلابات کارگری به‌وضوح و جامع در نوشته‌هایش تبیین نشده است .اما " لنین " و لنینیسم که مارکسیسم دوره امپریالیسم و انقلابات کارگری است با تئوری‌های علمی خود ، مارکسیسم را اعتلا بخشید .

"استالین" ، این مارکسیست - لنینیست بزرگ و شاگرد وفادار لنین ، سهمیه لنین به تئوری مارکسیسم را چنین توضیح می‌دهد:

"لنینیسم ، مارکسیسم عصر امپریالیسم و انقلاب پرولتری است . اگر دقیق‌تر صحبت کنیم ، لنینیسم تئوری و عمل انقلاب کارگری به طورعام و تئوری و تاکتیک دیکتاتوری پرولتاریا به‌طور خاص است .

مارکس و انگلس در دوره سرمایه‌داری رقابت آزاد فعالیت می‌کردند ، زمانیکه سرمایه‌داری هنوز به مرحله انحصار تکامل نیافتاده بود. ولی "لنین"به عنوان ادامه دهنده راه مارکس و انگلس ، فعالیت خود را در دوره امپریالیسمِ تکامل بخشید و در مرحله شکوفایی انقلاب پرولتری دنبال می‌کرد" . پایان نقل قول .

بعد از درگذشت استالین و قدرت گیری رویزیونیست‌های خائن در اتحادشوروی آنهم به مدت بیش از سی سال و بویژه بعد از فروپاشی "شوروی" در سال ۱۹۹۱، سلطه مرگبار امپریالیسم برجهان در حال تحقق یافتن است . پیداست که در این حالت، یعنی در حاکمیت سرمایه‌مالی و مجتمع نظامی و در تهاجم و تجاوز بربرمنشانه به کشورهای جهان ، آینده شوم و تاریکی برای بشریت در حال رقم خوردن است. چنانچه نیروهای انقلابی و مترقی ، بشریت آگاه و خلق‌های زیرستم استعمار و استثمار، فارغ از نژاد و مذهب و مرام، علیه جنایات امپریالیست‌ها و صهیونیست‌ها بپا نخیزند و صف واحدی تشکیل ندهند، بربریت حاضر جایی برای آسایش فکر و صلح و آرامش برای جهانیان باقی نخواهد گذاشت و جهان به سوی بربریت کامل و چه بسا به سمت جنگ اتمی خواهد رفت !!

 

***

قدرت سرمایه قانون نمی‌شناسد

 

پس از توهین‌های ماسک به اشتاین مایر، "موتزنیخ" رئیس فراکسیون سوسیال دموکرات‌های آلمان در مجلس، روابط با آمریکا را از جانب ماسک در خطر می‌بیند!

اما از دست دادن ایلان ماسک میلیاردر آمریکایی برای آلمان فاجعه محسوب می‌شود. "ماسک" که نه تنها به رئیس‌جمهور فدرال فرانک والتر اشتاین مایر و صدراعظم اولاف شولز (هردو سوسیال‌دموکرات) ، توهین کرده است بلکه حزب دست راستی و راسیستی AFD را بهترین آلترناتیو برای آلمان خواند و عملا در انتخابات پیش روی این کشور دخالت کرده است.

رهبر گروه پارلمانی سوسیال دموکرات‌ها، "رولف موتزنیخ"، اظهارات ماسک را باری بر روابط آلمان و آمریکا می‌بیند! موتزنیخ در اشپیگل خواستار شفاف‌سازی در مورد اینکه: آیا بی احترامی مکرر، افترا و مداخله در انتخابات نیز به نام جنگ جدید بوده است، شد؟

"موتزنیخ" ماسک را متهم کرد که "مرز بین کشورهای دوست را خدشه‌دار کرده است"! همین و بس! آخر به ثروتمند ترین مرد جهان که شعبه تولید اتومبیل برقی "تسلا" را در استان براندنبورگ آلمان دائر کرده است نمی‌شود گفت که "بالای چشمت ابروست"!

در پلتفرم اینترنتی X که متعلق به " ماسک" است به انگلیسی نوشته شده است: "اشتاین مایر یک ظالم ضد دمکراتیک است! شرم بر او باد."!

به این دلیل که اشتاین مایر قبلاً در رابطه با اظهارات ماسک مبنی بر اینکه "حزب AFD آخرین جرقه امید برای آلمان است"، نفوذ خارجی بر سیاست داخلی آلمان را ممنوع خوانده بود. علاوه بر این، ماسک، "شولتز" صدر اعظم این کشور را نیز در مورد نظر او نسبت به صاحبان رسانه‌های اجتماعی "احمق" خواند. رئیس تسلا قبلاً هم چندین بار اظهارات مشابه‌ای کرده بود. ولی از سوی دستگاه قضایی آلمان هیچگونه بر خورد جدی به وی نشد، زیرا که وی را، به مثابه ثروتمند ترین مرد جهان و سرمایه‌گذار مهم در صنعت اتومبیل سازی آلمان نمی‌توان رنجاند! این آن قانون واقعی است که سرمایه و سرمایه‌گذار دیکته می‌کند.

ماسک به عنوان یکی از مشاوران نزدیک دونالد ترامپ رئیس‌جمهور منتخب ایالات متحده در نظر گرفته شده است و از سوی وی مامور شد تا با کارآفرین "ویوک راماسوامی" در کمیته‌ای جدید به نام DOGE (دپارتمان کارایی دولت) همکاری کند.

 

راه دیگری که برای دولت آلمان باقی می‌ماند این است که باید با او در همه سطوح به‌طور مناسب برخورد شود، مخصوصاً هر کسی که با او در ارتباط است!

مثال: در ایالت براندنبورگ آقای "وویدکه" (رئیس دولت این ایالت و عضو سوسیال دموکرات‌های آلمان) برای نرنجاندن ایلان ماسک به عنوان یک سرمایه‌گذار، هیچ کاری انجام نداده است! و برای اینکه ارباب سرمایه‌گذار را نرنجاند، سکوت شرم‌آوری اختیار کرده است.

"وویدکه" مانند شولتز و اشتاین مایر که مورد توهین قرار گرفته‌اند، یک سوسیال دموکرات است. آنها هر سه نماینده عالی آلمان هستند.

تنها چیزی که "موتزنیچ" سوسیال‌دموکرات خطاب به "کریستین لیندنر" رئیس FDP و وزیر مستعفی وزارت مالیات آلمان که اخیرا ماسک را سرمشق نامیده بود گفت، این بود که: او باید فوراً دست از تاسی به یک کارآفرین مشکوک بردارد! که البته در مورد حزب خودش بیشتر صدق می‌کند!

البته طبق قوانین موجود در این کشور هیچ‌کس حتی یک ابرثروتمند با کانال‌های ارتباطی خود نباید بتواند، خارج از هر مقررات و مجازاتی باقی بماند. امری که در مورد ماسک، با فضاحتی تام خلاف آن ثابت شده است.

تنها کسی که به خود جرات داد پا را کمی از گلیم خود فراتر گذارد "مایکل مولر" رئيس دولت سابق برلین بود. او می‌گوید: " واقعیت اینست که ترامپ به ماسک و پول او وابسته است." ولی فراموش می‌کند که بگوید رفيق حزبی‌اش در ایالت براندنبورگ بیشت از ترامپ به ماسک و پول او وابسته است.

او می‌افزاید:

"اگر این درست است که اظهارات ماسک صرفا بیش از بیان یک عقیده است، بلکه نفوذ سیاسی به منظور اقدام علیه ارزش‌های دموکراتیک اساسی کشور ماست، در اینصورت به قوانین دیگری نیاز است.

آنچه او در مورد رئیس‌جمهور فدرال گفت نه تنها مزخرفات فاحش، بلکه افترا و توهین است. توهینی که باید به وضوح رد شود.

جرم کیفری توهین وجود دارد، یک جرم کاربردی. یعنی: علیه ایلان ماسک باید اعلام جرم شود. باید!

اکنون می‌خواهیم آن را ببینیم. پس اگر می‌توانید جرأت کنید این کار را انجام دهید!"

سخنانی که تنها در سطح حرف باقی خواهد ماند و هیچ ضامن اجرایی نخواهد داشت و ایلان ماسک و ترامپ را بی‌پرواتر و وقیح‌تر از پیش خواهد ساخت.

***

 

آتش‌بس پس از ۱۵ ماه،پیروزی فلسطین و چپ ضد کمونیست صهیونیستی

چپ ضد‌ کمونیست ایران صدای روشن صهیونیسم در ایران است و نقش خرابکارانه‌ای در تمام برنامه‌ریزی‌های صهیونیستی اعم از دادگاه‌های فرمایشی، نمایشی، تبلیغاتی کیفری لاهه، این ابزار استعماری امپریالیسم اروپا، تحریم ضدبشری و غیرقانونی مردم ایران، تائید مسدود کردن غیرقانونی و ضدبشری منابع مالی ایران که متعلق به غارت‌گران جهانی نیست، تائید ترور دانشمندان هسته‌ای ایران، تائید تروریسم دولتی امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل، تائید دخالت‌های بی‌شرمانه در امور داخلی کشورها و از جمله ایران، در تائید تجاوزات این ارتجاع سیاه بین‌المللی به لبنان، افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن و اشغال سرزمین‌های فلسطین و کشتار صدها هزار انسان و نیم میلیون کودک عراقی ایفاء می‌کند، این چپ مایه ننگ انسانیت است.

آنها در زمان تهدیدات امپریالیسم و صهیونیسم برای تجاوز به ایران در پا رکابی آمریکا خواهان ایجاد «جبهه سوم» برای حمله به ایران بودند تا به عنوان ستون پنجم ارتجاع با «صف مستقل» به قتل و غارت، تروریسم، دامن زدن به خشونت و کشتار مردم میهن ما، سوریه‌ای کردن ایران بپردازند و آن را زیر روپوش دفاع از «سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی» پنهان می‌کردند. آنها با تحریف ماهیت و مضمون انقلابی سرنگونی حاکمیت سرمایه‌داری جمهوری اسلامی در کنار خواست «سرنگونی» امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع سیاه جهانی قرار داشتند و متحد و جانباخته سینه چاک آنها بودند. در تمام جبهه‌های ضد تجاوز و جنگ‌افروزی صهیونیبستی و نسل‌کشسی در غزه اخلال ‌کردند و مدعی بودند باید در کنار جبهه "سکولار و مدرن غرب و صهیونیسم اسرائیل"و نه «جبهه ضد صهیونیستی و ضد امپریالیستی و در همبستگی با فلسطین و علیه تجاوز به ایران ایستاد. تلویزیون‌های ورشکسته که تا خرخره از منابع مالی ممالک امپریالیستی تغذیه می‌شوند تا ماموریت خویش را انجام دهند در خدمت این تبلیغات به کارگرفته شدند. این کارنامه ننگین این چپ ضدکمونیست است.

 

یقین داشته باشیم این جماعت چپ ضد کمونيست صهیونیستی که پرچم ورشکسته «مبارزه با دوقطب ارتجاع» را برافراشته و ‌تمام حملاتش را بسوی سازمان حماس نشانه گرفته بود و با بمباران شهر کوچک دو میلیون نفری غزه، لودگی یا خوشحالی کرده و اینگونه حقارت و بزدلی و سکوت خود را به نمایش گذاشته، آبرویی برایش باقی نمانده است. اینان عاملان و‌ ستون پنجم صهیونیسم و ‌دست دراز شده امپریالیسم در جنبش‌های ضد صهیونیستی و ‌ضد استعماری هستند.

چپ ضد کمونيست و صهیونیست  «دو ‌قطب ارتجاع»  کشتار و نسل‌کشی و ویرانی غزه را  شکست جنبش فلسطین جار می‌زند، بیشرمانه عملیات قهرمانانه ۷ اکتبر را محکوم و ‌تحقیر و اسرائیل را پیروز ۱۵ ماه جنگ بر فلسطین تبلیغ می‌کند. «مسبب این مصیبت سازمان اسلامی حماس است»؟!

 

اما به این بیخردان و مزدوران مواجب بگیر باید گفت در عرصه‌های سیاسی و مدیریتی، پیروزی و شکست بر اساس میزان تحقق اهداف و برنامه‌ها تعریف می‌شود. جنبش رهایبخش فلسطین و در راسش سازمان حماس، با هدف آزادی فلسطین، شکستن محاصره غزه و یادآوری حقوق تاریخی فلسطینیان و زخم اشغالگری به جهان، برخاست. آنان به دنیا نشان دادند که با دستانی خالی نیز می‌توان در برابر قدرت‌های تا بن دندان مسلح ایستاد. اسرائیل اما با تمام ادعاهایش برای نابودی مقاومت، بازپس‌گیری گروگان‌ها و تثبیت اقتدار، نه تنها به اهداف خود نرسید، بلکه چهره واقعی‌اش در نسل‌کشی و نقض حقوق بشر آشکار شد و افکار عمومی جهان علیه آن بسیج گردید.

 

پذیرش آتش‌بس از سوی اسرائیل، چیزی جز اعتراف به شکست نبود. رژیمی که با تمام توان وارد میدان شده بود، سرانجام ناگزیر شد که در برابر فشار جنبش مقاومت فلسطین و انزجار جهانی، سلاح را زمین بگذارد. این آتش‌بس، معنایی فراتر از توقف جنگ داشت؛ چرا که تصویری از فروپاشی اخلاقی و سیاسی اسرائیل را در برابر دیدگان جهانیان به نمایش گذاشت. جنایات این رژیم، از کشتار غیرنظامیان گرفته تا تخریب خانه‌ها و زیرساخت‌ها، موجی از اعتراضات جهانی را برانگیخت. خیابان‌های اروپا و آمریکا، صحنه اعتراضاتی شدند که رژیم صهیونیستی را به نقض حقوق‌بشر متهم می‌کرد. پذیرش آتش‌بس، نقطه‌ای بود که نشان داد اسرائیل، نه تنها در میدان نبرد، بلکه در افکار عمومی جهانی نیز منزوی شده است. چپ ضد کمونيست صهیونیستی ایرانی باید شرم کند که در طول ۱۵ ماه نبرد مرگ و زندگی و بمباران‌های وحشیانه در کنار رژیم اشغالگر اسرائیل قرار داشت و مشغول  تخریب تظاهرات‌های میلیونی سراسر جهان در همبستکی با مردم غزه بود.

 

جنبش انقلابی خلق فلسطین باید سرزمین فلسطین را از وجود نازیسم، آپارتاید، نسل‌کشی، نژادپرستی، یهودیت سیاسی پاکسازی کند. صهیونیسم در هیچ کجای دنیا نظیر نازیسم حق بقا ندارد. نباید فریب صهیونیست‌ها و نوکران ایرانی آنها را خورد که صهیونیسم را با یهودی‌ستیزی مترادف می‌کنند. با یهودی‌ستیزی همانگونه باید مبارزه کرد که با اسلام‌ستیزی و نشان داد که ریشه یهودی‌ستیزی در موجودیت صهیونیسم است و برای نابودی این شرّ بشری، باید صهیونیسم را نیست و نابود نمود.

امروز با آغاز آتش‌بس و پایان موقت جنگ صف دوست و ‌دشمن بیش از هر زمان روشن شده است. آنچه بود ،گفته شد.حامیان فلسطین در طول ۱۵ ماه در کنار مردم غزه پرچم کرامت انسانی و‌ همبستگی را برافراشتند و در عوض نوکران اسرائیل در حاشیه و در عرصه مجازی و ‌حقیقی قتل‌عام مردم غزه را تحت نام «جنبش متحجر اسلام سیاسی»  تائید و به جنبش اعتراضی علیه نسل‌کشی تف ریختند! این مزدوران ضد بشر را آرام نگذاریم!ننگشان باد!

***

اقلیت‌ها در سوریه از خلافتی که در شرف تکوین است هراس دارند

 

حکومت اسد به‌طور غیر مترقبه در ماه دسامبر گذشته سقوط کرد. بسیاری شگفت زده شدند، به‌ویژه از اینکه چگونه تغییر قدرت تا به این حد منظم انجام شده است.  حکومت جدید به‌رهبری احمد الشرع به این امر اهمیت زیادی می‌داد. می‌گویند گروه اسلامگرای تروریستش، «هیات تحریر الشام » تحت رهبری عنصر قصی‌القلبی چون محمد الجولانی، باعث سقوط اسد شد! ولی کیست که نداند که این تغییر قدرت در سوریه عملا با برنامه. حمایت ، دخالت و تجاوز آشکار امپریالیسم آمریکا، اسرائیل و ترکیه محقق گشت.

به ظاهر احمد الشرع خود را عملگرا، میانه‌رو و مایل به سازش معرفی می‌کند. این امر برای گروه شبه نظامی‌اش که از سازمان تروریستی القاعده و داعش بیرون آمده اند، امری بدیهی نیست.

اما "الشرع" (جولانی) دیگر نمی‌خواهد چیزی در باره این گذشته بداند! او ادعا می‌کند که می‌خواهد سوریه را به آینده‌ای صلح‌آمیز هدایت کند، خواستار برگزاری انتخابات آزاد است و قول حمایت از اقلیت‌ها را می‌دهد. این‌ها لاف‌های عوامفریبانه و توخالی هستند .

به‌ویژه، گروه‌های مذهبی و قومی و همچنین سوری‌های متفکر به احمد الشرع و اعلامیه‌های او اعتماد ندارند، بلکه هشدار می‌دهند که FTS به محض محکم کردن پایه‌های خود و در دست گرفتن کنترل کامل کشور، یک "خلافت" ایجاد خواهد کرد.

"کمال سیدو" رئيس "انجمن جوامع در معرض تهدید" می‌گوید: "پس از سقوط حکومت سکولار اسد، جامعه سوریه به شدت اسلامی و قوانین شریعت در بخش‌های بیشتری از کشور اعمال خواهد شد.

 

"دوزن تکال" نیز به نتیجه مشابهی رسید. کاملاً مشخص نیست که آیا می‌توان از حقوق‌بشر اقلیت‌های مذهبی و قومی تحت رهبری جدید در دمشق حمایت کرد.

 

"دوزن تکال" موسس سازمان کمک رسانی Hawar.help می‌گوید:

"ایزدی‌ها، آشوری‌ها، دروزی‌ها، ارمنی‌ها، چرکس‌ها، یهودیان و کردها در حال حاضر بسیار بیمناکند." علوی‌ها نیز از اقدامات تلافی جویانه بیشتر حراس دارند، زیرا آنها در اذهان عمومی به وفاداری به اسد متهم هستند.  "دوزن تکال" تاکید می‌کند که این نگرانی‌ها بی‌اساس نیست.  پیشروی‌های نظامی شبه‌نظامیان اسلام‌گرای HTS و "ارتش ملی سوریه" که به دستور ترکیه، شریک ناتو عمل می‌کنند، متهم به حملات و قتل علیه اعضای اقلیت‌ها، از جمله ایزدی‌ها شده‌اند.

این اتهام از سوی "گهدار القاعدی" محقق اسلامی و نیز مسئول "انجمن امور ایزدی‌ها "نیز مطرح شده است که در همان روز اول تسخیر بخش‌های وسیعی از حلب، اولین غیرنظامیان ایزدی در حلب به دلیل اعتقادات مذهبی‌شان به قتل رسیدند.

بطور کلی وحشت از استقرار خلافت در سوریه بی‌پایه نیست.

 

"کامال سیدو"، فعال حقوق‌بشر آلمانی-کرد، تأکید می‌کند که "این پدیده برای او تعجب‌آور نیست.  بسیاری از تروریست‌های گروه شبه‌نظامی اسلام‌گرا HTS که اکنون حاکم هستند، اسلام‌گرایان رادیکالی هستند که مرتکب جنایات جنگی گسترده شده‌اند. رهبر آنها و حاکم کنونی سوریه احمد الشرع کارآموز داعش و القاعده بود". "گهدار القاعدی" نیز حاکم جدید سوریه را متهم می‌کند:

احمد الشرع تا حدی مسئول نسل‌کشی ایزدی‌ها توسط "دولت اسلامی"(داعش ) در سال 2014 نیز بوده است. به نظر او "تحریر الشام"  چهره واقعی خود را نشان داده و خواهد داد".

اینکه احمد الشرع امروز خواهان آزادی تروریست‌های داعش از زندان "الهول"کردها در شمال شرقی سوریه است خود گویای همه چیز است. او به چنین تروریست‌های قصی‌القلبی که مرتکب هزاران قتل شده‌اند نیاز مبرم دارد.

 

بدون تردید یک کمپین نابودی با هزاران قربانی در انتظار مردم سوریه است.

از منظر ایزدی‌ها، شبه نظامیان تروریست داعشی تبار، به‌طور جدایی ناپذیری با یکی از بدترین جنایاتی که تاکنون علیه آنها انجام شده است، مرتبط‌اند.

در ۳ اوت ۲۰۱۴، جنگجویان داعش به‌منطقه سنجار در شمال عراق حمله کردند. در این روز یک نسل‌کشی در میان ایزدی‌ها آغاز شد.  در مدت کوتاهی، هزاران مرد و زن مسن در جریان کارزار کشتار، قربانی شدند. در آن زمان، آمریکا مواضع داعش را بمباران کرد. واحدهای کرد متحد با آمریکا سرانجام توانستند یک راهرو فرار را برای ایزدی‌های زنده‌ مانده پاکسازی کنند. با این وجود، داعشیان تبهکار حدود ۷۰۰۰ زن و دختر ایزدی را ربوده بودند. هنوز بیش از ۲۵۰۰ نفر از آنها مفقود‌ اند.

 "گهدار الکایدی" هشدار می‌دهد که ایزدی‌ها در سوریه اکنون وحشت زده هستند که مبادا اتفاقی مشابه در زمان حاکمان جدید اسلام‌گرا در سوریه تکرار شود.

***

بیانیه حزب کارگران تونس در مورد آتش‌بس بین جنبش مقاومت فلسطین و رژیم صهیونیستی اسرائیل

 

ملتی که مقاومت می‌کند، شکست‌ناپذیر است

چهارشنبه شب اعلام شد که توافقی برای آتش‌بس میان مقاومت و رژیم غاصب حاصل شده و قرار است اجرای آن از پایان هفته آغاز شود. با بررسی مفاد این توافق، به‌راحتی می‌توان فهمید که تقریباً همان مواردی است که در ماه مه گذشته مطرح شده بود. اما نتانیاهو جنایتکار در آن زمان اجرای توافق را متوقف کرد و به جنگ نسل‌کشی ادامه داد، با این تصور که می‌تواند به اهداف خود برسد؛ اهدافی که اساساً سه‌گانه بودند: دو هدف اعلام‌شده، یعنی نابودی مقاومت و «آزادسازی گروگان‌ها با زور»، و هدف سوم، که اعلام نشده بود: نابودی تمامی مظاهر زندگی در غزه، کوچ اجباری ساکنان و وادار کردن آنها به مهاجرت بهسوی سینا.

امروز، پس از حدود شانزده ماه از جنگ نسل‌کشی، رژیم صهیونیستی، که مستقیماً از سوی قدرت‌های امپریالیستی غربی، به‌ویژه ایالات متحده، حمایت می‌شود و از همدستی رژیم‌های مزدور و خائن عربی و اسلامی در منطقه برخوردار است، به هیچ یک از اهداف خود دست نیافته است.

رژیم غاصب توانست ده‌ها هزار انسان بی‌گناه را بهقتل برساند و تعداد بیشتری را زخمی کند، که بیشتر آنها زنان و کودکان بودند. همچنین بسیاری از رهبران و فرماندهان را ترور کرد، خانه‌ها، بیمارستان‌ها، عبادتگاه‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها را ویران کرد و تقریباً چیزی از آنها باقی نگذاشت. اما با این وجود، به اهداف خود نرسید: مقاومت شکست نخورد، «گروگان‌ها» آزاد نشدند و مردم غزه سرزمین خود را ترک نکردند.

علاوه بر این، مسئله فلسطین به واسطه همبستگی جهانی، بار دیگر به صحنه بازگشت، در زمانی که تلاش می‌شد آن را دفن کنند. در مقابل، ماهیت فاشیستی و نژادپرستانه رژیم صهیونیستی به شکلی بی‌سابقه فاش شد، رژیمی که پیش از این به‌عنوان «قربانی» و «تنها کشور دموکراتیک و متمدن منطقه» تبلیغ می‌شد.

طوفانالاقصی نقطه عطفی بزرگ در مسیر جنبش آزادی‌بخش ملی فلسطین به شمار می‌آید و بدون شک ملت فلسطین بر این دستاورد می‌افزاید تا گام‌های بیشتری بهسوی هدف استراتژیک خود، یعنی آزادسازی سرزمینش از «رودخانه تا دریا» و برچیدن رژیم صهیونیستی نازی، بردارد؛ رژیمی که توسط قدرت‌های استعماری غربی در منطقه کاشته شد تا پایگاه مقدم آنها برای تحمیل سلطه بر ملت‌ها و غارت ثروت‌های آنها باشد.این امر مأموریت نابودی این رژیم و اخراج حامیان استعماری آن را نه فقط وظیفه ملت فلسطین، بلکه وظیفه همه ملت‌های منطقه می‌سازد.

تردیدی نیست که مسیر رسیدن به این هدف بسیار دشوار است – و مگر جنگ‌های آزادی‌بخش آسان بوده‌اند؟ – و سراسر پر از خار و موانع است. توطئه‌ها و دسیسه‌ها از همین لحظه آغاز شده‌اند تا دستاوردهای این نبرد را کم‌اهمیت جلوه دهند و حتی «طوفانالاقصی» را یک «فاجعه» یا «مصیبت» معرفی کنند، تا راه را برای شرکا در رام‌الله و حکومت همدست اشان باز کنند تا با کمک امپریالیست‌ها، صهیونیست‌ها و رژیم‌های ارتجاعی عربی، بر غزه مسلط شوند و پروژه عادی‌سازی کامل که توسط «طوفان الاقصی» به تعویق افتاده بود، دوباره به جریان بیفتد؛ پروژه‌ای که انتظار می‌رود با بازگشت ترامپ فاشیست به کاخ سفید، به صحنه بازگردد.

اما همان‌طور که ضرب‌المثل تونسی می‌گوید: «کسی که تنها حساب می‌کند، اشتباه می‌کند.» مقاومت به‌اندازه‌ای تجربه سیاسی و نظامی به دست آورده که بتواند با سخت‌ترین شرایط مقابله کند، به‌ویژه که امروز تنها نیست. درست است که نقشه منطقه پس از سقوط نظام خانواده اسد در سوریه تغییر کرده و گروه‌های تروریستی توانسته‌اند با حمایت رژیم صهیونیستی،آمریکا، ترکیه، قطر و عربستان، کنترل دمشق را به دست بگیرند، و این می‌تواند برای نیروهای مقاومت در منطقه که همچنان به حمایت از غزه و فلسطین پایبندند و قربانی‌های بزرگی در این راه داده‌اند – به‌ویژه مقاومت لبنان و یمن – دشواری‌هایی ایجاد کند.اما سرنوشت ملت‌ها این است که با این مشکلات روبرو شوند و آنها را پشت سر بگذارند.برای اینکه دشمنان بر ملت فلسطین و مقاومت او در این مرحله جدید مسلط نشوند، وظیفه مقدس ما این است که آنها را تنها نگذاریم و همچنان در کنارشان بایستیم، چرا که مسئله آنها مسئله ماست، دشمنانشان دشمنان ما هستند و سرنوشتشان سرنوشت ماست.

بیایید ابتدا برای آگاهی‌بخشی و مقابله با صدای ارتجاعی که سعی در بی‌ارزش جلوه دادن دستاوردهای مقاومت دارد، تلاش کنیم. سپس در کنار مقاومت، در برابر هرگونه بازگشت از آتش‌بس یا تلاش برای تحمیل پروژه‌های تسلیم بایستیم.

و در نهایت، مبارزه در تونس را برای تصویب قانون جرم‌انگاری عادی‌سازی با رژیم غاصب و بیرون راندن منافع آمریکا و غرب از سرزمینمان ادامه دهیم، در مسیری که منجر به آزادی از نظام استبدادی پوپولیستی شود؛ نظامی که طی بیش ازپانزده ماه، چیزی جز سخنرانی‌های پرطمطراق و توخالی برای ملت فلسطین نداشته است.

 

افتخار به‌مقاومت، جاودانگی برای شهدا و پیش بهسوی توسعه دستاوردها در مسیر آزادی کامل و جامع!

حزب کارگران تونس

ژانویه ۲۰۲۵

***

تصویر سه گروگان اسرائیلی آزاد شده ورفتار انسانی مقاومت فلسطین با آنها

 

اسرای اسرائیلی با لباس‌های گرم،کامل و تمیز و با وسایل شخصیشون، خندان آزاد شدند.آنها ١۵ ماه در برابر بمباران وحشیانه ارتش متجاوز اسرائیل توسط جنبش مقاومت حماس محافظت شدند.مقایسه کنید با تصاویر گروگان‌های فلسطینی شکنجه شده، تجاوز شده با بدن‌هایی نحیف و درهم شکسته مثل اسیران اردوگاه‌های ارتش نازی!

دیدن تصاویر اسرای اسرائیلی و همینطور شنیدن صدای آنها پس از آزادی و چگونگی برخورد سازمان حماس با آنها در دوره اسارت، سندی بر افشای تبلیغات دروغین و پخش جعلیات رسانه‌های امپریالیستی و صهیونیستی است که از شکنجه و تجاوز به اسرای اسرائیلی نام بردند.

تلویزیون رسمی اسرائیل گزارش کرد سازمان مقاومت حماس به این سه اسیر قبل از آزادی و انتقال به تل‌آویو هدایای یادبودی اعطا کرده است.این هدایا شامل نقشه نوارغزه، تصاویر اسرای زن در دوران اسارت و لوح تقدیر است. به نقل از رسانه‌های اسرائیلی گردان‌های شاخه نظامی حماس گردنبندی با پرچم فلسطین برگردن اسرای زن صهیونیست آویختند.بستگان اسرای آزاده شده هم تأیید کردند برخلاف تبلیغات صهیونیستی، مقاومت فلسطین با آنها رفتار خوبی داشته است وبا آنها مانند یک انسان رفتارکرده است

نکته‌ای که در این تصاویر جلب توجه می‌کند لبخندهای اسرای صهیونیستی و خداحافظی آنها با مبازران حماس است که آنها را تا زمان تحویل به‌صلیب سرخ همراهی می‌کردند. برخی از این تصاویر بیانگر تفاوت کلیشه‌ای و غالب از رابطه زندانی با زندانبانانش را نشان می‌داد.

 

ارتش اشغالگر روز یکشنبه در بیانیه‌ای تحویل این سه اسیر از صلیب سرخ بین‌المللی را تأیید کرد که در چارچوب مرحله اول آتش‌بس و تبادل اسرا میان حماس و رژیم صهیونیستی آزاد شدند.

 

حال این سه اسیر صهیونیستی طی فرآیند تحویل بسیار خوب بود بر خلاف اسرای فلسطینی که قبلاً توسط اسرائیل آزاد شده بودند و نشانه‌هایی از شکنجه، آزار و گرسنگی در آنها دیده می‌شد و برخی از آنها با شرایط بد روحی آزاد شدند.

این اولین بار نیست که جنبش مقاومت رفتار خوبی با اسرای اسرائیلی از خود نشان می‌دهد، این جنبش در نوامبر ۲۰۲۳ در جریان آتش‌بس موقت یک هفته‌ای که تا ابتدای دسامبر ۲۰۲۳ به‌طول انجامید، گروهی از اسرا را آزاد کرد و در آن زمان رفتار خوب سازمان حماس با اسرا حین اسارت توجهات زیادی را برانگیخت.

طبق گزارش رسانه‌ها و شهادت‌های برخی از این اسرایی که در آن زمان آزاد شدند، حماس تلاش کرده بود نیازهای ضروری آنها مانند غذا و مراقبت‌های بهداشتی را تأمین کند و رفتار خوبی با آنها داشته باشد.

بستگان اسرای اسرائیلی آزاده شده هم تأیید کردند برخلاف تبلیغات رژیم صهیونیستی، مقاومت فلسطین با آنها رفتار خوبی داشته است و با آنها مانند یک انسان رفتار کرده است.

این شهادت جدید چند هفته پس از شهادت قبلی در این زمینه توسط زن سالخورده اسرائیلی که در آغاز جنگ به دلایل بشردوستانه از نوار غزه آزاد شده بود، عنوان می‌شود. این زن سالمند اسرائیلی در زمان آزادی خود از رفتار خوب رزمندگان مقاومت و دریافت مراقبت‌های پزشکی لازم صحبت کرد.

 

صبح روز یکشنبه ۳۰ دی ماه مصادف با ۱۹ ژانویه مرحله اول توافق آتش‌بس میان حماس و رژیم صهیونیستی که ۴۲ روز است، وارد مرحله اجرا شد. در طول این مرحله، مذاکرات برای شروع مرحله دوم و سوم هم انجام خواهد شد.

قرار بود پس از آزادی این سه اسیر زن صهیونیستی توسط حماس، رژیم صهیونیستی هم روز یکشنبه ۹۰ اسیر فلسطینی از جمله ۲۱ کودک را آزاد کند.

رژیم صهیونیستی با حمایت آمریکا از هفت اکتبر ۲۰۲۳ نسل‌کشی جمعی در نوار غزه مرتکب شد و افزون بر ویرانی گسترده و گرسنگی که جان ده‌ها کودک و افراد مسن را در یکی از هولناک‌ترین فجایع انسانی در جهان گرفت، بیش از۲۰۰ هزار کشته و زخمی و بیش از ۱۱ هزار مفقود برجای گذاشت.

دیوان کیفری بین‌المللی ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴ حکم بازداشت «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر رژیم جنایتکار و «یوآو گالانت» وزیر سابق جنگ این رژیم را به اتهام ارتکاب جنایات جنگی و ضد انسانی علیه مردم غزه صادر کرد.

***

اطلاعیه حزب کارایران (توفان)

به‌مناسبت درگذشت رفیق ابو احمد فواد رهبرجبهه خلق برای آزادی فلسطین

با تاسف و اندوه عمیق خبر درگذشت رفیق «داوود مراغه» ملقب به ابو احمد فواد، نماد انقلابی، معاون سابق دبیرکل جبهه خلق برای آزادی فلسطین و رهبر ثابت‌قدم مبارزات رهایبخش فلسطینی را مطلع شدیم.

سراسر زندگی رفیق ابواحمد فواد مشحون از استواری و مقاومت بود که با فداکاری بی‌دریغ او برای عدالت اجتماعی، آزادی و شکست استعمار صهیونیستی شکل گرفت. او اصول انعطاف پذیری و ایثار را تجسم بخشید و میراثی غنی از خود به جای گذاشت که الهام بخش نسل‌های انقلابی آینده سرزمین فلسطین خواهد بود.

رفیق ابواحمد فواد که در محله سیلوان اورشلیم اشغالی در سال ١٩۴٢ به دنیا آمد، در خانواده‌ای بزرگ شد که عمیقاً ریشه در عشق به فلسطین و نبرد علیه اشغالگران صهیونیست داشت. آرمان‌های انقلابی او در جوانی تبلور یافت، زیرا او بخشی از جنبش رهایبخش انقلابی عرب شد، که اساس مبارزه مادام‌العمر علیه امپریالیسم را پایه‌گذاری کرد. او به عنوان یکی از اعضای موسس جبهه خلق برای آزادی فلسطین در سال ١٩۶٧، در کنار رفیق جورج حبش، نقشی حیاتی در ایجاد توانمندی‌های سیاسی و نظامی مقاومت فلسطین داشت.

ابواحمد فواد در طول سفر سیاسی خود به اصول وحدت و مقاومت متعهد ماند و پیوسته از مبارزه مسلحانه به عنوان سنگ بنای آزادی دفاع کرد. حتی زمانی که او نقش‌های رهبری سیاسی را در جبهه خلق به عهده گرفت، به آرمان‌های همبستگی انقلابی وفادار ماند. در سال‌های پایانی زندگی، او به چهره‌ای برجسته در گفت‌وگوهای ملی تبدیل شد و بر ضرورت اتحاد میان فلسطینی‌ها برای مقابله با اشغال و امپریالیسم تأکید کرد.

 

ابواحمد فؤاد در ماه‌های پایانی خود، علی‌رغم مبارزه با بیماری، عمیقاً با مبارزات خلق فلسطین مرتبط ماند و تحولات غزه را دنبال کرد و ایمان خود را به اجتناب‌ناپذیری پیروزی از طریق مقاومت تاکید کرد. برای او، استقامت غزه نمادی از روحیه شکست‌ناپذیر خلق فلسطین و ظرفیت آنها برای به چالش کشیدن سلطه شوم صهیونیست‌ها بود.

 

زندگی ابواحمد فؤاد یک زندگی با شجاعت و هدف فوق‌العاده بود. میراث او نه تنها یادآور آنچه به‌دست آمده است بلکه فراخوانی برای ادامه مبارزه تا آزادی کامل فلسطین است. در حالی که از دست دادن او عمیقا در جنبش فلسطین احساس می‌شود، نمونه او چراغ راه همه کسانی خواهد بود که برای عدالت و رهایی می‌جنگند.

 

حزب کارایران(توفان) تسلیت صمیمانه خود را به‌رهبری، اعضا، مبارزان، خانواده و همرزمان جبهه خلق برای آزادی فلسطین ابراز می‌دارد و برایشان در جبهه نبرد علیه اشغالگران صهیونیست موفقیت روزافزون آرزو می‌کند.

 

یاد رفیق انقلابی، ابو احمد فواد گرامی باد!

زنده باد نبرد جنبش رهایی‌بخش خلق فلسطین علیه متجاوزین صهیونیست !

زنده باد جبهه خلق برای آزادی فلسطین!

 

حزب کارایران(توفان)

٢۵ ژانویه ٢٠٢۵

***

ادبیات مارکسیستی  به زبان ساده

رویزیونیسم ونفی رهبری حزب طبقه کارگردر جنبش های ملی

رویزیونیسم اما، از تضادهای فوق تضاد ‌میان سوسیالیسم و سرمایه داری را مطلق‌می‌کند و تضاد‌های دیگر را از نظر فرو ‌می‌گذارد یا به آن‌ها اهمیتی که در خور آنهاست نمی‌‌دهد. در نامه حزب کمونیست اتحاد شوروی به حزب کمونیست چین مورخ ۳۰ مارس ۱۹۶۳ چنین‌می‌خوانیم:

«تضاد‌میان سرمایه‌داری و سوسیالیسم تضاد اساسی دوران ماست. سرنوشت صلح،‌ دموکراسی و سوسیالیسم به طور قاطع وابسته به فرجام مبارزه‌میان دو سیستم جهانی است»

در اینجا از "مبارزه‌میان دو سیستم جهانی" سخن به میان آمده است. اما اگر آنطور که رویزیونیست‌ها ‌می‌گویند "اصل همزیستی مسالمت آ‌میز … مناسبات دوستانه اقتصادی و سیاسی‌میان این دولت‌ها و برقراری و رشد اشکال گوناگون همکاری مسالمت آ‌میز را مفروض‌می‌دارد" دیگر چه جای گفتگو از مبارزه دو سیستم آنتاگونیستی است؟ آیا برقراری مناسبات دوستانه اقتصادی و سیاسی و برقراری و رشد اشکال گوناگون همکاری‌میان دوسیستم که از لحاظ ماهیت طبقاتی به دو طبقه آنتاگونیست پرلتاریا و بورژوازی تعلق دارند آن مبارزه ایست که سرنوشت جهان را بطور قاطع تعیین‌می‌کند؟ این چگونه مبارزه طبقاتی است که در مناسبات دوستانه اقتصادی و سیاسی و برقراری و رشد اشکال گوناگون همکاری محدود ‌می‌شود؟! واقعیت این است که در قاموس رویزیونیسم «مبارزه طبقاتی» به معنی همکاری طبقاتی است.

از این گذشته اگر تضاد‌میان سرمایه‌داری و سوسیالیسم «بطور قاطع» تعیین کننده سرنوشت جامعه بشری است بدیهی است تضادهای دیگر به ناچار در پرده قرار‌می‌گیرند. رویزیونیسم‌می‌کوشد بویژه به خلق‌های اسیر و محروم تلقین کند که مبارزه آن‌ها در کار رهائی آن‌ها نقش قاطع بازی نمی‌‌کند،‌ سرنوشت آن‌ها نه در گرو مبارزه خود آن‌ها بلکه در گرو مبارزه کشورهای سوسیالیستی است و اصرار در این حکم نادرست در‌واقع کوششی است برای منصرف ساختن خلق‌های ستمدیده از مبارزه انقلابی یا لااقل سست کردن پایه‌های این مبارزه.

رویزیونیسم باز هم برای در پرده گذاشتن تضاد کشورهای منطقه توفان‌ها با امپریالیسم و جلوگیری از مبارزه انقلابی خلق‌های این منطقه این اندیشه را‌می‌پراکند که گویا استعمار از صفحه جهان رخت بربسته است و شیوه‌های نواستعماری امپریالیسم و عمال آن بسود ترقی و استقلال خلق‌های ستمدیده است. رویزیونیست‌های شوروی برآنند که «در دنیای ما فقط پنجاه‌میلیون نفر در زیر یوغ استعمار بسر‌می‌برند» رویزیونیست‌های ایتالیا از این هم جلوتر‌می‌روند: «رژیم استعماری تقریباً به طور کامل فروریخته است» و «در جهان دیگر مناطق نفوذی برای امپریالیسم باقی نمانده است» (تکیه روی کلمات از ماست). با این ترتیب چه جای آنست که از تضاد‌میان امپریالیسم و ملل اسیر سخن به میان آید.

رویزیونیسم باز هم برای کاستن از حدّت این تضاد، توجه و ا‌مید خلق‌های  ستمدیده را برای آزادی و استقلال به سوی سازمان ملل متفق معطوف‌ می‌دارد. «چه کسی غیر از سازمان ملل متفق باید برای برانداختن رژیم اداری استعماری اقدام کند؟». و اگر سازمان ملل اقدام کند «خلق‌هائی که اکنون از حقارت ناشی از تسط بیگانه رنج‌می‌برند از یوغ خارجی نجات خواهند یافت و دورنمای نزدیک و روشنی برای آزادی آن‌ها از راه مسالمت آ‌میز گشوده خواهد شد». بدیهی است اگر آزادی خلق‌ها از یوغ استعمار در دست سازمان ملل متفق باشد دیگر به مبارزه خلق‌ها چندان نیازی هم نیست و تضاد‌میان استعمارگر و استعمار زده دارای حدت خاصی نمی‌‌تواند باشد.

رویزیونیسم بازهم مدعی است که پیروزی‌های جدید کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره علیه امپریالیسم باید تحت سرگردگی سیستم جهانی سوسیالیسم و جنبش کارگری کشورهای سرمایه‌داری بدست آید و نه زیر رهبری طبقه کارگر خود این کشورها.

در نامه سرگشاده کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی به سازمان‌های حزبی (ژوئیه ۱۹۶۳) چنین‌می‌خواینم:

«… اتحاد محکم با کشورهای سیستم جهانی سوسیالیسم،‌ این نیروی عمده در مبارزه با امپریالیسم،‌ اتحاد محکم با جنبش کارگری کشورهای سرمایه‌داری  یکی از شرایط عمده پیروزی این جنبش است… این موضع گیری مبتنی است بر اندیشه لنینی رهبری (هژمونی) طبقه کارگر بمثابه شرط پیروزی در مبارزه ضد امپریالیستی. فقط در صورتی که این هژمونی برقرار شود جنبش سرانجام خصلت واقعاً سوسیالیستی خواهد یافت و به گذار به انقلاب سوسیالیستی خواهد انجا‌مید».

گویا اندیشه لنینی رهبری طبقه کارگر به این معنی است که جنبش نجات بخش ملی باید تحت رهبری کشورهای سوسیالیستی و طبقه کارگر کشورهای سرمایه‌داری به پیروزی‌های جدید نائل آید و به سوی سوسیالیسم برود. این نظر حاکی از آن است که رویزیونیست‌ها در‌واقع طبقه کارگر کشورهای منطقه توفان‌ها را شایسته آن نمی‌‌داند که رهبری جنبش انقلابی خود را در دست گیرد و آنرا به سوی سوسیالیسم رهنمون شود. آن‌ها‌می‌خواهد جنبش‌های نجات بخش ملی تحت استیلای آن‌ها قرار گیرد تا آن‌ها را به‌میل و دلخواه در جهت اجرای مقاصد خود بگردانند.

این‌ها ‌می‌رساند که رویزیونیسم‌می‌کوشد از طرق گوناگون تضاد‌میان سوسیالیسم و سرمایه‌داری را برجسته کند و آنرا عمده ترین تضاد وانمود سازد،‌ از حدت مبارزه انقلابی منطقه توفان‌ها بکاهد یا در راس آن‌ها قرار گیرد و آن‌ها را از مسیر انقلابی منحرف نماید

***

پاسخ به یک پرسش در صفحه فیسبوک توفان

پرسش: دوستان محترم توفان،با عرض سلام، من  بسیاری از مطالب خوبتان را از طریق کانال تلگرام  می خوانم و با ادبیات وفلسفه نظرات حزبتان تا حدودی آشنا شدم. آن چیزی که نظر مرا بیشتر جلب کرد این است که حزب شما از یوسف استالین که جان خیلی از مبارزان را گرفت دفاع می کند،از اتحاد استالین با هیتلرهم دفاع می کند. آیا فکر نمی کنید این مسئله با وجود موضع انقلابی ومیهندوستانه تان  به زیان حزبتان وکمونیست‌ها باشد ؟من مخالف سلطنت پهلوی و رژیم جمهوری اسلامی ومخالف ان دسته از مخالفین رژیم که خودشان را برای چند صد دلار فروختند هستم و موافق یک ایران آزاد از فساد و حکومت آخوند می باشم . همیشه شاد باشید و مانا. با تشکر- حسن عبدی. کرج.

پاسخ:با سلام خدمت دوست گرامی جناب حسن عبدی،ضمن تشکر از نامه تان بسیارمسروریم که مطالب توفان را از طریق کانال تلگرام دنبال می‌کنید وعلاقمند به ادبیات حزب ما هستید.پرسش شما را در دوبخش پاسخ می دهیم.

 یکم درمورد استالین و اینکه چرا حزب کارایران(توفان) ازاین رهبر بزرگ جنبش کمونیستی دفاع می‌کند ودیگری در مورد پیمان عدم تجاوز بین اتحاد جماهیر شوروی و آلمان تحت رهبری هیتلر.

 

  نخست درمورد استالین:از نظر حزب ما استالین فقط یک شخص نیست، بلکه یک معیار کمونیستی است.دفاع از این رهبر بزرگ دفاع ازاصول ومبانی کمونیستی است.دفاع ازانقلاب وسوسیالیسم است. برای بورژوازی ضدیت با کمونیسم از کانال ضدیت با استالین می گذرد. البته این امر تصادفی نیست، چرا که بورژوازی بخوبی می داند که در ذهن توده های مردم، استالین مظهرکمونیسم است. کمونیسم ایده ای است مجرد، ولی استالین واقعیتی است تاریخی و قابل لمس. برای بورژوازی مبارزه مستقیم با ایده ی کمونیسم غیر ممکن است چرا که این ایده حامی عالیترین آرمان‌های انسانی است و مشکل می توان آنرا از اذهان و قلوب مردم زحمتکش زدود. ولی واقعیت را، بخصوص وقایع تاریخی را دگرگون جلوه دادن امری است بسیار ساده برای طبقه ایکه تمامی وسائل تبلیغاتی جامعه را در انحصار خود دارد. بدین جهت بورژوازی به درستی بهترین راه ضدیت با کمونیسم را، ضدیت با استالین تشخیص داده است. از این جاست که امروزه در جوامع بورژوازی وقتی نام استالین به میان می آید موج عظیمی از احکام از قبل صادر شده ذهن شنونده را بخود مشغول میسازد. علل انتشار آمارهای جعلی و دروغ های ضد کمونیستی در مورد استالین را باید در چهارچوب جنگ ایدئولوژیک سرمایه داری برای خلع سلاح روحی وعقیدتی نیروهای انقلابی وتوده مردم مورد تبیین قرارداد.بورژوازی با توسل به تمام ابزار وساز کارهای تاریخی،سیاسی واقتصادی و فرهنگی و تبلیغاتی وحتی اخلاقی سعی دور کردن مردم و بویژه کارگران از کمونیسم دارد.لذا، عجیب نیست که هرروز شاهد مطالب جعلی وتحریفات رایج در رسانه های امپریالیستی باشیم.  برای درک صحیح این مقوله ضد کمونیستی مطالعه آثار ارزشمند را زیر راتوصیه می کنیم.

 

دوم درمورد پیمان عدم تجاوز اتحاد شوروی استالینی با هیتلر:باید شما را اصلاح کنیم که  استالین هیچ اتحادی با هیتلر نکرد. چنین سخنی نادرست است. منظور“پیمان عدم تجاوزبا آلمان” است که  یک تاکتیک صحیح دیپلماتیک درنبرد علیه دشمنان قسم خورده سوسیالیسم وخلق‌های جهان بود که مدتی تجاوز فاشیسم هیتلری به شوروی راعقب انداخت تا خلق قهرمان شوروی را آماده این نبرد افسانه ای نماید.رهبرخردمند شوروی رفیق استالین پیشبینی کرده بود که آلمان سرانجام به اتحاد شوروی سوسیالیستی تجاوز خواهد کرد.استالین این پیشبینی را نه از سال ١۹٣۹ بلکه از١۹٣٣-۱۹۳۰ با روی کارآمدن هیتلر کرد وهشدار داد. وهمینطور هم شد. اما سازماندهی ارتش سرخ، کارگران و زحمتکشان که یک دل ویک صدا بدور حزب کمونیست بعنوان قطبنمای این نبرد وفرماندهی ارتش سرخ چون تنی واحد و متمرکز گردآمده بودند درمقابل ارتش نازیسم چون کوهی ایستادند وکاری کردند کارستان وپوزه فاشیسم را به خاک مالیدند. پرواضح است حزب ودولت وفرمانده آن رفیق استالین بدون حمایت  آگاهانه وعمیق کارگران و زحمتکشان وهمه خلقهای شوروی سوسیالیستی امکان پیروزی درمقابل عفریت دیو فاشیسم هیتلری را نداشتند.تاکتیک “پیمان عدم تحاوز” با آلمان یک سیاست خردمندانه دیپلماتیک بود که درانطباق کامل با سیاستهای سوسیالیستی وانترناسیونالیستی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی قرارداشت . سیاست پیمان عدم تجاوز با آلمان ادامه سیاست لنینی اتحاد جماهیر شوروى در سال ١۹١۸ در نتیجهﻯ سیاست عداوت جویانهﻯ قدرتﻫﺎﻯ غربى  است که ناگذیر شد با آلمانیﻫﺎ قرارداد صلح برست لیتوفسک را منعقد کند٬ به همانگونه نیز اتحاد جماهیر شوروى در سال ١۹٣۹، بیست سال پس از صلح برست لیتوفسک٬ به جهت همان سیاست عداوت جویانهﻯ انگلستان و فرانسه ناگزیر شد٬ پیمان با آلمان را ببندد. دفع متجاوزین امپریالیست و بهره گرفتن از تضادهای اردوی دشمن برای حفظ سوسیالیسم ودهنه زدن به امپریالیسم  سیاست صحیحی لنینی بود که توسط رهبر استثنائی آن دوران استالین اجرا شد. همه مردم صلحدوست جهان  مدیون چنین رهبری هستند که تحت فرماندهی اوستون فقرات فاشیسم  را درهم شکاند.  توصیه می‌کنیم  "سند ارزشمند تحریف کنندگان تاریخ" را که درافشای امپریالیست‌های غربی است مطالعه کنید زیرا این سند بطور مبسوط به  "پیمان عدم تجاوز" می پردازد ومشت امپریالیست‌های دروغگو را باز می‌کند.

 

کتاب تحریف کنندگان تاریخ" درافشاي دروغ‌ها و جعليات رسانه هاي امپرياليستي عليه كمونيسم است.این اثر ارزشمند را می توانید ازطریق کتابخانه اینترنتی توفان تهیه کنید.

برایتان آرزوی موفقیت می کنیم.

 

💢افسانه استالینیسم از انتشارات حزب کارایران-توفان

 http://www.toufan.org/Ketabkhaneh/Afsanehe%20Stalinism%20ketab%201.pdf

 

💢بازگشائی آرشیو محرمانه شوروی وجعلیات امپریالیستی درمورد کشتار میلیونی-اثررفیق ماریوسوزا

http://www.toufan.org/Ketabkhaneh/Ordogahaye%20ejbari%20141231.pdf

 

💢مبارزه طبقاتی درشوروی سوسیالیستی ،پاکسازیها ومحاکمات سیاسی-اثررفیق ماریوسوزا 

http://www.toufan.org/Ketabkhaneh/Stalin%201930%20%20M%20Souza.pdf

 

💢سیمای دیگری ازاستالین اثر رفیق لودو مارتنز

http://www.toufan.org/Ketabkhaneh/Simaye%20%20digar%20az%20stalin%201503.pdf

 

🔹آثاری بیشتر دراین مورد را می توانید ازطریق کتابخانه اینترنتی  توفان تهیه کنید

http://www.toufan.org/ketabkane.htm

 

 

پاسخ به یک پرسش در شبکه تلگرام

 

 پرسش:سلام دارم خدمت دست اندرکاران نشریه توفان الکترونیکی، من مدتی دانشجوی دانشگاه کیف بودم با آغاز جنگ مجبور به ترک این کشورشدم.سئوال من این است چرا حزب شما از اشغال کریمه توسط روسیه فدراتیو دفاع می کند آیا این صحت دارد که شبه جزیزه  کریمه متعلق به روسیه بوده و پس چرا دردوره اتحاد شوروی کریمه را  به اوکراین بخشیدن ؟آیا بدبینی در اوکراین نسبت به روسیه ناشی از برخورد استالین دردوره جنگ جهانی دوم به این منطقه نیست؟سرنوشت اوکراین چه خواهد شد؟آیارراه حلی برای این جنگ بی حاصل وجودارد؟ با تشکر. نعیم.بازوکی. ورشو

پاسخ:با سلام وتشکر از پرسش مهم شما  سعی می کنیم بطور مختصر به سئوال شما پاسخ دهیم. ازهمان ابتدا تاکید می کنیم که کریمه توسط روسیه اشغال نشد بلکه دراثر تحولات اوکراین مردم این شبه جزیره داوطلبانه درطی یک همه پرسی دمکراتیک تصمیم گرفتند به روسیه بپیوندند. درمورد تاریخ وچگونگی این امر درزیر بدان اشاره می کنیم.

یکم اینکه کریمه از سالهای ۱۷۰۰-۱۸۰۰ - میلادی  بخشی از روسیه بود و در تقسیمات کشوری شوروی ، کریمه و تاتارهایش در قالب جمهوری شوروی سوسیالیستی جای گرفتند.در جنگ جهانی دوم هیتلر به اوکراین وکریمه چشم دوخته بود تا با اشغال این منطقه استراتژیک شوروی را محاصره واز پای درآورد..دراین دوره استالین  رهبر خردمند و پیشوای بزرگ جنگ ضد فاشیستی می بایست با پاکسازی ستون پنجمی ها و گروهی از تاتارهای مذهبی و ضد کمونیست را که به هیتلر سمپاتی داشتند به مناطق دیگرمنتقل کند، تا بطور یکپارچه درمقابل ارتش آلمان بایستد وستونش را درهم کوبد. با این پیشینه بود وقتی ارتش آلمان نازی در زمان جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۱ به کریمه رسید،از سوی تاتارها پشتیبانی شد و حتی یک گروه مسلح نزدیک به ۲۰هزار نفری دفاع از خود در مقابل ارتش شوروی تشکیل دادند.بر کسی پنهان نیست که گروه هایی از تاتارها به ارتش نازی کمک کردند، و ارتش سرخ نمی توانست درمقابل این وضعیت بی تفاوت باشد.یا می بایست با تاکتیک صحیح وجابجایی نیرو در مقابل هیتلر می ایستاد و او را شکست می داد و یا اینکه با ارتشی پراکنده وضعیف و ملتی چند پاره ومتلاشی به جنگ ماشین عظیم جنگی هیتلر می رفت که دراین شرایط شکستش حتمی بود. حال بنگرید به دروغ پراکنیها و ریاکاریهای فرزندان خلف هیتلر و حامیان بیشرم فاشیستهای کیف که با تحریف تاریخ وقلب حقایق به دنبال مشروعیت بخشیدن به کودتای ۲۰۱۴ در اوکراین هستند واز پیمان جنگ طلب ناتو حمایت می کنند و او را ناجی ملتها جلوه می دهند.

تاکید براین نکته ضروری است که درسال ۱۹۵۴، نیکیتا خروشچف رهبر رویزیونیست وضد کمونیست شوروی  کریمه را به دلایل جا انداختن سیاستهای رویزیونیستی و ضد استالینی  به اوکراین واگذار کرد واز.تاتارها بعد از مرگ استالین اعاده حیثیت نمود همانطور که از همه ضد کمونیستهای وترتسکیستها وخائنین به انقلاب و سوسیالیسم  شوروی اعاده حثیت کرد و با احیای سرمایه داری راه فروپاشی شوروی را هموار نمود.بعد از فروپاشی شوروی، تاتارهای کریمه همواره از سیاست های دوری از روسیه در اوکراین حمایت می‌کردند. آنها پشتیبان" انقلاب مخملی یا نارنجی" سال ۲۰۰۴ و کوشش‌های اخیر کی‌یف برای پیوستن به اتحادیه اروپا وناتو بوده وهستند واز دولت ضد روس و نازیستی اوکراین حمایت میکنند. اینهاست گوشه کوچکی از حقایق تاریخی است که کسی توان کتمان آن رانخواهد داشت

 

دوم اینکه در‌جريان ‌قضيه ‌اوكراين ‌وهمه پرسی ‌كريمه وادعای ‌غرب در موارد "‌پايمالي ‌حقوق مردم کریمه" ومتهم کردن روسیه به اشغالگری با سیاست شناخته شده ‌استانداردهاي ‌دوگانه صورت می گیرد و این سیاست ریاکارانه مرغ پخته را به خنده می اندازد.همه اسناد تاکنونی مبین آن است  نئونازیهای اوکراینی ‌درصدد تسویه و پاکسازی قومی در کریمه ومناطق روس زبان ‌بودند وعلل همه پرسی والحاق به روسیه را باید درسیاست سرکوب وترور حکومت نئونازی و سرسپرده به غرب مورد تبیین قرارداد. بی شک ‌اين ‌تسويه قومی می توانست ‌به ‌تلفات ‌انساني وحشتناکی  ‌منجر شود.برای غرب ‌مهم ‌نيست ‌كه ‌۹۶.۷۷درصد ‌شركت ‌كنندگان ‌ در کریمه به ‌تجديد ‌اتحاد ‌با ‌روسيه ‌رأي ‌دادند. ‌مهم ‌اين ‌است ‌كه ‌۸۳.۱ درصد ‌رأي ‌دهندگان ‌در ‌همه ‌پرسي ‌شركت ‌كردند ‌و ‌لذا ‌۸۰.۴۱درصد ‌مردم ‌كريمه ‌كه ‌از ‌حق ‌رأي ‌برخوردار هستند، ‌خواهان ‌پيوستن ‌به ‌روسيه ‌شدند. ‌اگر ‌ساكنان ‌كريمه ‌كه ‌در ‌آن ‌زمان ‌خارج ‌از ‌شبه ‌جزيره ‌به ‌سر ‌مي بردند، ‌مي توانستند ‌رأي ‌بدهند، ‌اين ‌نتيجه ‌ميتوانست ‌به ‌۹۰ درصد ‌برسد. ‌ولي ‌با ‌توجه ‌به ‌اينكه ‌روس ها ‌فقط ‌۵۸ درصد ‌جمعيت ‌كريمه ‌را ‌تشكيل ‌ميدهند، ‌نتيجه ‌رسمي ‌هم ‌به ‌اندازه ‌كافي ‌نشان ‌مي دهد ‌كه ‌در ‌كريمه ‌توافق ‌عمومي ‌درباره ‌بازگشت ‌به ‌روسيه ‌وجود ‌داشت ‌زيرا ‌اكثر ‌اوكرايني ها ‌و ‌حد‌اقل ‌نيمي ‌از ‌تاتارهاي ‌كريمه ‌به ‌اين ‌گزينه ‌رأي ‌دادند. ‌فراموش ‌نشود ‌كه ‌در ‌برگ ‌رأي ‌سئوال ‌درباره ‌باقي ‌ماندن ‌كريمه ‌در ‌تركيب ‌اوكراين ‌وجود ‌داشت ‌و ‌هر ‌كس ‌مي توانست ‌اين ‌گزينه ‌را ‌انتخاب ‌كند. ‌

 

حال اين ‌سئوال مطرح مي شود كه چرا ‌۷۶.۰۳درصد ‌آراي ‌شهروندان ‌اوكراين به نفع ‌استقلال ‌در ‌سال ‌۱۹۹۱ ‌مشروع ‌و ‌مقدس ‌است ‌در‌حالي ‌كه ‌۸۰.۴۱درصد ‌آراي ‌مردم ‌كريمه ‌در‌همه ‌پرسي ‌۱۶ ‌مارس ‌۲۰۱۴ ‌نامشروع ‌است؟ ‌مطابق ‌با ‌حقوق ‌بين ‌الملل ‌معاصر ‌مردم ‌كريمه ‌از ‌قبل ‌انسان هاي ‌درجه ‌دوم ‌در ‌مقايسه ‌با ‌اوكرايني ها و ‌مردم ‌كوزوو ‌‌وبوسنی  و اسلوانی ومقدونیه و‌اسكاتلند.... محسوب مي شوند.از طرفی اگر همه پرسی در کوزوو امر درستی است چرا در کریمه نباشد؟ این سیاست غرب، گزینشی وبا استاندارد دوگانه پاسخگوی واقعیت نیست.

بدون ‌ترديد،‌حوادث ‌كريمه ‌به ‌بزرگترين ‌شكست ‌ژئوپلتيكي ‌غرب ‌تبديل ‌شده ‌است. ‌غرب ‌براین خيال ‌باطل است ‌كه ‌هر ‌كاري ‌براي ‌آن ‌مجاز‌است ‌و ‌اينكه ‌او‌از ‌همه ‌قوانين ‌مستثني ‌است ‌و مي تواند ‌بدين ‌وسيله ‌حقوق ‌بين ‌الملل ‌را زير پا بگذارد ‌ولي ‌از ‌ديگران ‌بخواهد ‌كه ‌بر‌اساس ‌حقوق ‌بين ‌الملل ‌رفتار ‌كنند. ‌ولي ‌چطور ‌ميتوان ‌چيزي ‌را ‌رعايت ‌كرد ‌كه ‌وجود ‌ندارد؟ ‌كسي ‌كه ‌به ‌ديگران ‌درس ‌اخلاق ‌مي دهد، ‌بايد ‌قبل ‌از ‌همه ‌به ‌خود ‌بنگرد. مشكل ‌بتوان ‌به ‌دقت ‌علت ‌بروز ‌اين ‌وضعيت در ‌غرب ‌را ‌تشخيص ‌داد. ‌شايد ‌مسأله ‌اين باشد ‌كه ‌غرب ‌رقيب ‌خود ‌را ‌به ‌صورت ‌اتحاد ‌شوروي ‌از ‌دست ‌داد. ‌از ‌قرار ‌معلوم، ‌رقابت ‌اقتصادي ‌و ‌سياسي ‌يكي ‌از ‌اركان ‌نظام ‌غربي ‌است. ‌غرب ‌برنده ‌رقابت ‌با ‌اتحاد ‌شوروي ‌شد ‌و ‌بدين ‌وسيله ‌اين ‌ركن ‌مهم ‌را ‌بر ‌چيد. ‌بعد ‌از ‌آن ‌به ‌ارتكاب مداخله ‌سنگيني ‌پرداخت ‌كه ‌شرایط جدید دراوکراین را سبب شد.

برخورد تهاجمی ‌غرب ‌با ‌روسيه ‌بعد ‌از ‌فروپاشي شوروي، سلطه جویی غرب به سرکردگی آمریکا را بیشتر عیان کرد. ‌روسيه ‌اوايل ‌سال هاي ‌۱۹۹۰ ‌در ‌زمان ‌بوريس يلتسين ‌و ‌اوايل ‌سال هاي ‌۲۰۰۰‌در ‌زمان ‌ولاديمير ‌پوتين ‌پيشنهاد ‌كرد ‌كه ‌به ‌عنوان ‌عضو ‌برابر ‌نظام ‌غربي ‌به ‌غرب ‌ملحق ‌شود.اما غرب آن را نپذیرفت ‌ولي هر ‌دفعه ‌با ‌تلاش ‌براي ‌محدود ‌كردن ‌هر‌چه ‌بيشتر تمامیت ارضی ‌روسيه ‌در ‌فضاي ‌شوروي ‌سابق ‌و ‌ممانعت ‌از ‌پيشرفت ‌فناوري هاي ‌روسيه عمل نمود.. ‌محدوديت ها ‌در ‌زمينه ‌صدور ‌فناوري هاي روز ‌به ‌روسيه ‌كه ‌در ‌سال هاي ‌جنگ ‌سرد ‌اعمال ‌شد، ‌همچنان ‌به ‌قوت ‌خود ‌باقي ماند  ‌كه ‌از ‌اينجا ‌معلوم ‌مي شود ‌كه ‌روسيه ‌را ‌مانند ‌سابق ‌دشمن  خود می دانستند و برای نفوذ دراین کشور و پاره پاره کردن آن گام به گام به حریم روسیه نزدیک می شدند. آنچه می گوئیم دفاع ازروسیه نیست بلکه بیان واقعیت واحترام به حقوق بین الملل است که غرب آن را در همه جا نقض کرده و می  کند تازه طلبکارهم می شود.

 

بحران ‌اوكراين ‌بعضي ‌پديده هاي ‌ناگوار ‌براي ‌غرب ‌را ‌آشكار ‌كرد ‌از‌جمله ‌معلوم ‌شد ‌كه ‌مطرح ‌كردن  ابزار ریاکارانه ‌دمكراسي ‌به ‌عنوان ‌هدف  ‌نتيجه ‌خوبي ‌نمي دهد.

 ‌اوكراين‌(بدون ‌احتساب جمهوري هاي ‌بالتيك) ‌دمكراتيك ‌ترين ‌جمهوري ‌در ‌فضاي ‌شوروي ‌سابق ‌بوده ‌است. ‌آنجا ‌چهار ‌رئيس ‌جمهوري ‌بر ‌اثر ‌انتخابات ‌آزاد ‌عوض ‌شدند، ‌نظام ‌چند ‌حزبي متعارف غرب ‌و‌آزادي ‌بيان ‌وجود ‌داشت. ‌با ‌اين ‌حال، ‌اوكراين به ‌يكي ‌از ‌ناكام ‌ترين ‌جمهوري هاي ‌شوروي ‌سابق ‌با ‌فقر ‌وحشتناك ‌مردم ‌و ‌فساد ‌مالي ‌لجام ‌گسيخته ‌مبدل شده ‌است. ‌همه ‌احزاب ‌و ‌رسانه‌هاي ‌گروهي‌'آزاد' ‌به ‌دست ‌اليگارشي ها ‌افتاده ‌و ‌تنها ‌منافع ‌آنها ‌را ‌منعكس ‌مي كنند. اوکراین امروز به ابزار ناتو وقربانی بزرگ علیه روسیه و برای حفظ نظم کهن تبدیل شده است وسرانجامی شکست سنگین وازهم گسیختگی در انتظارش نیست. اولین گام و راه حل خروج ازبحران اوکراین اعلام آتش بس وآغاز مذاکره برای صلح است. آنچه روسیه از آغاز طرح کرده است احترام به تمامیت ارضی این کشور، دور بودن ناتو از خاک اوکراین و عدم عضویت این کشور در پیمان جنگی ناتو است.مسبب این جنگ آمریکاست که در پشت اوکراین سنگرگرفته تا مانع صدور گاز ونفت از طریق اوکراین به اروپا شود و ازطرفی روسیه را بعنوان یک متحد مهم چین دراین جنگ زمین گیر کند. آنچه آغاز شده است وهمچنان ادامه دارد جنگ ناتوبه سرکردگی آمریکا علیه روسیه و برای حفظ نظم تک قطبی جهان است که با شکست روبرو شده است.

برایتان آرزوی موفقیت داریم. با ما درتماس باشید!

 

 

 

 

 

 

اپوزیسیونی که مرزبندی روشن با امپریالیسم و صهیونیسم ندارد دست دراز شده آ نهاست

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر