مقالات توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره ۲۹۷ آذر ماه۱۴۰۳
را ملاحظه فرمائید
ترامپ استثناء نیست، محصول وضعیت کنونی جهان و آمریکاست
اگر انتخابات چیزی را تغییر میداد، آن را مدتها بود که ممنوع کرده بودند.
دونالد ترامپ به عنوان چهل و هفتمین رئیسجمهور آمریکا بار دیگر به کاخ سفید بازگشته است.او با این حساب نخستین فرد از زمان گروور کلیولند، رئیسجمهور سابق آمریکا در اواخر قرن نوزدهم، لقب گرفته که دو دوره غیر متوالی خدمت کرده است.حزب جمهوریخواه او اکنون هر دو مجلس کنگره را در اختیار دارد. امری که قدرتی فوقالعاده را برای پیشبرد دستور کار سیاست ترامپ به وی اعطا میکند.حال سخن بر سراین است آیا دونالد ترامپ با چنین ابزاری، می تواند به وعدههایش درخصوص مالیات پایین برشرکتها وافراد ثروتمند، بستن تعرفههای بالا بر واردات و همینطور کاهش هزینههای دولت و ازطرفی کاهش تنش درعرصه بین المللی و پایان دادن به جنگ اوکراین و سایر جنگ ها درجهان وکاهش هزینه نظامی به وضعیت داخلی آمریکا سروسامان دهد؟ یک جنبه کلیدی از دستور کارترامپ بستن تعرفه تا ۶۰ درصد بر واردات ازچین است، اقدامی که میتواند واکنش چین را به همراه داشته باشد و شرایط را برای اقشار ضعیف جامعه با دستمزد پائین وخیم تر کند.حال در پرتو این پیروزی انتخاباتی وهیاهوی جهانی پیرامون آن نگاهی می اندازیم به واقعیت های چنین انتخاباتی واهداف دونالد ترامپ :
یکم اینکه،خوشباوری است اگر تصور کنیم طبقه حاکمه درکشورهای ستمگر، سرنوشت موجودیت قطعی خویش را در طَبَقِ اخلاص یک «انتخابات آزاد و دموکراتیک» قرار داده و آن را تقدیم ملت میکند. حضورچهرههای متفاوت انتخاباتی و سلبریتی در مبارزات انتخاباتی بیان آزادی انتخابات نیست، زیرا این نامزدها همه در مجموع خود، از تحکیم نظام حاکم دفاع میکنند. این حکم در مورد همه انتخابات جهان صادق است. چه در ایران و چه در آمریکا.
سادهلوحانه است، اگر تصور کنیم سرنوشت انتخابات آمریکا، که درسرنوشت جهان تأثیر عمیق دارد، محصول رویدادهای اتفاقی و صرفاً به طور تصادفی و یا سلیقهای و یا دعواهای شخصی و خانوادگی تعیین میشود. این توهمات ناشی از عدم درک کافی از سیاست و مبارزه طبقاتی است. مثلاً در دوره های گذشته صعود «باراك اوبامای» سیاهپوست و یا «دونالد ترامپ» دمدمی مزاج سفیدپوست راسیست به یکباره نبود. «ترامپ» در دوره پیش به منازعه در داخل حزب جمهوریخواهان دست زد و تمام رقبای خویش را، که از جانب صنایع تسلیحاتی و پارهای سرمایهداران کلان حمایت میشدند با تکیه به قدرت بانکها از میدان بدر نمود و نشان داد تنها این فرد است که با روشهای اتخاذی خویش قدرت بسیج و جلب و فریب افکار عمومی را دارد. این تصور سادهلوحانه است، اگر بر این باور باشیم که سایر نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا هر کدام برنامه شخصی و مختص خود را برای آینده آمریکا در جیب بغل دارند که ربطی به نظام موجود ندارد و سرنوشت جهان وابسته به این است که تمایلات شخصی چه فردی به کرسی مینشیند.
نظام سرمایهداری آمریکا از طریق مکانیسمی که ایجاد کرده و آن را در قالب نظام دو حزبی جا انداخته است، از قبل تعیین میکند کدام جهت سیاسی و یا احیاناً در شرایط ویژهای کدام شخص برای کسب مقام ریاست جمهوری تعیین و چه برنامهای باید متحقق گردد. ممکن است تضاد کارتلها، تراستها، کنسرنها و انحصارات ملی موجود و مجتمعهای تسلیحاتی و مالی و به سخن دیگر انحصارات درون آمریکا در میان خودشان چنان حاد باشد که زورآزمائی خود را در قالب دو نامزد، که به میدان میفرستند، به سرانجام برسانند.ولی حتی در این حالت نیزکه انتخابات حسابشده، هدایتشده و عوامفریبانه است، دراساسِ ماهیت امپریالیسم آمریکا تغییری رخ نخواهد داد و در بهترین حالت همانطور که در بالا اشاره رفت، حضور چهرههای متفاوت در مبارزات انتخاباتی، همه در مجموع خود در دفاع از تحکیم نظام سرچشمه میگیرند. میشود سیاستهای توسعهطلبانه و قلدرمنشانه «جرج بوش» - «چنی» را که عراق و افغانستان و چند كشور را بمباران كردند و فاجعه به بار آوردند، با سیاستهای عوامفریبانه «أوباما»، برنده جایزه صلح نوبل، جایگزین کرد، ولی این جایگزینی تنها در تغییر شکل تحقق سیاستهای امپریالیستی است و نه در تغییر ماهیت خود این سیاستها. امپریالیسم آمریکا توسعهطلب، غارتگر، جنگطلب و متجاوز باقی میماند و در ماهیت آن تغییری داده نمیشود. می توان «ترامپ» را جایگزین «أوباما» كرد ،سپس «بایدن» را بر سركارگماشت تا به وظایف خود، كه حفظ منافع انحصارات است، به استثمار در داخل و سلطهطلبی در خارج، جنگ و خونریزی ادامه دهد. و سرانجام کامیلا هریس را بعنوان یک زن رنگین پوست به میدان فرستاد وتنور انتخابات را داغ کرد.
دوم اینکه، ترامپ پیروز انتخابات شد تا درعرصه ملی به بحران آمریکا، بیکاری و رکود اقتصادی و ورشکستگی صنایع.... پاسخ دهد. اما وی همانطور که دردوره نخست ریاست جمهوری اش نشان داد همان سیاست نئولیبرالی اقتصادی و کاهش مالیات سرمایهداران را ادامه خواهد داد، اختلافات طبقاتی وتنش های عظیم اجتماعی وفقر و حاشیه نشینی و تبعیض ادامه یافت و نشان داد که تحول جدی بنفع زحمتکشان و حتی قشر متوسط جامعه صورت نگرفت و نمی توانست صورت گیرد. نظم امپریالیستی رفرم پذیرنیست. اگرهم تحولی صورت گیرد از سر اجبار و فشار سازمانیافته جنبش کارگری و بسیج میلیونها زحمتکش توسط حزب پرولتاریای آن کشور است که درشرایط کنونی فاقد آن است.
سوم اینکه، ترامپ پیروز انتخابات شد تا در عرصه بین المللی به هژمونی اش درجهان ادامه دهد و چین را بعنوان بزرگترین رقیب خود که سالهاست سربلند کرده است مهار کند واز پیشروی اش ممانعت به عمل آورد. نخستین اقدام ترامپ آنطور که بارها بیان داشت پایان جنگ اوکراین و همکاری با روسیه است. نزدیکی با روسیه با هدف دور کردن اتحاد روسیه از چین است. روسیه منبع اصلی تامین انرژی چین است و سیاست فشار غرب بر روسیه فرصت بهتری به چین داده تا ازاین موقعیت سود برد و با انرژی ارزان به تقویت اقتصاد و صنایع اش به پردازد. اینکه ترامپ موفق به این امر شود باید منتظر شد و دید دولت پنهان تاچه اندازه ای براین استراتژی متمرکز است و توان چنین امری را دارد.سیاست ترامپ در اروپا افزایش هزینه عضویت درناتو و کاهش هزینه نظامی آمریکاست تا ازاین طریق بتواند برخی از هزینه های داخلی را تامین نماید. این سیاست تا اندازه ای بر تشدید تضادهای درون بلوک ناتو خواهد افزود و به تضعیف آن می انجامد.
چهارم اینکه،ترامپ وعده داد به جنگ غزه و خاورمیانه پایان خواهد داد این درحالی است که کامیلا هاریس در چند نوبت ایران را «دشمن اول آمریکا» معرفی کرد.حمایت هریس از ادامه جنگ ودفاع از اسرائیل و جلب لوبیست های صهیونیست، منجر به ازدست دادن حمایت مسلمانان شد و این یکی ازدلایل شکست اوست. درمورد جنگ اوکراین نیز هریس جز سیاست ادامه جنگ علیه روسیه حرفی برای گفتن نداشت.
با توجه به اینکه ترامپ «مخالف هزینه کردن های دولت آمریکا در جنگ های خارجی مخصوصا اوکراین و اسرائیل» است ، باید منتظر شد ودید آیا وی قادر به پایان دادن دو جنگ اوکراین و خاورمیانه خواهد بود ومی تواند آتش بس را بر اسرائیل تحمیل کند؟پس از آتش بس تکلیف خلق فلسطین چیست، اوضاع به کدام طرف خواهد چرخید ؟
از طرفی حمایت همه جانبه ترامپ از صهیونیسم اسرائیل اگر بیشتر از دمکرات ها نباشد کمترازآن نخواهد بود. ترامپ همچنین با خاورمیانه پرتلاطمی که شعله آن درحال گسترش یافتن است، روبهرو خواهد بود. رژیم صهیونیستی اسرائیل درحال جنگ در لبنان و غزه است و احتمال حمله ایران درقالب وعده صادق سوم علیه اسرائیل منتفی نخواهد بود.
پیش از این نیز، ترامپ حمایت خود از اسرائیل را برای نابودی حماس در فلسطین اعلام کرده است، اما گفته است که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل و یکی از متحدان ترامپ که احتمالا از بازگشت او به قدرت حمایت میکند، باید به سرعت کار را به پایان برساند.رویترز نوشته است که با تو"جه به حرفهای ترامپ که بارها گفته بود که با به قدرت رسیدن کاملا هریس، موجودیت اسرائیل به خطر میافتد، انتظار میرود که او به تسلیح اسرائیل ادامه دهد و برخلاف فشاری که اداره بایدن بر اسرائیل اعمال میکرد، احتمالا سیاست ترامپ درمورد اسرائیل، عاری از محدودیت برای نگرانیهای بشردوستانه باشد و دست نتانیاهو با ایران را نیز باز بگذارد."
دردور پیشین، ترامپ با امضای توافقنامه ابراهیم، راه را برای عادیسازی روابط اسرائیل با شماری از کشورهای عربی باز کرد واکنون چنین می نماید که رویکرد عادیسازی روابط بین اسرائیل و کشورهای عربی را پی بگیرد.
پنجم اینکه،درحاکمیت ایران بویژه جناح غرب گرای معروف به اصلاح طلب امید به پیروزی هریس و ادامه مذاکرات برجام بسته بودند که اگر دمکرات ها سر کار بیایند مذاکره کردن با آنها راحت تر است و به دلیل اینکه ترامپ دستور ترور سلیمانی را صادر کرده بود مذاکره با او ممکن نمی باشد.....
هیچ کشور مستقل و متکی به مردم نمی تواند دل به تحولات درونی آمریکا ببندد و سیاست های راهبردی اش را تعیین کند. ۶۵ سال تحریم اقتصادی کوبا علیرغم ریاست جمهوری های رنگارنگ دلیلی براین مدعاست که امپریالیسم آمریکا برای حفظ هژمونی اش درجهان از تحریم وجنگ و کشتار دست نخواهد کشید و جنگ در سرشت اوست و جزاین نیز نخواهد بود. نیوزویک درمورد ماهیت ترامپ و سیاست های تبلیغاتی اونوشت:
"آنچه ترامپ میگوید لزوماً با آنچه ترامپ انجام میدهد برابری نمیکند. البته آنچه رئیسجمهور میگوید مهم است و رهبران خارجی نمیتوانند سخنان او را بیربط تلقی کنند. با این حال، تصمیمات ترامپ به متغیرهای زیادی بستگی دارد؛ چه کسی در تیم امنیت ملی او خدمت خواهد کرد، وضعیت ژئوپلیتیکی پس از تحلیف او چگونه خواهد بود. او باید چند بحران را مدیریت کند یا با آنها مقابله کند. همه اینها در این مرحله از بازی، ناشناخته هستند".
رسانهها و چهرههای "اصلاحطلب" بعد از پیروزی ترامپ، لزوم مذاکره و ترک مخاصمه با آمریکا را با شدت بیشتری مطرح کردند. در همین چهارچوب،مصطفی معین، وزیر علوم دولت اصلاحات، در یادداشتی از مذاکره مستقیم با آمریکا در شرایط برابر سخن کفت و به این موضوع اشاره کرد که اگر "مذاکره همراه با اعتماد به نفس»، «تدبیر» و «دیپلماسی قوی و" مبتنی بر" منافع ملّی" و «پشتوانه مردمی» باشد،«سازشکارانه» تلقی نمیشود."
درهمین چهارچوب، رفتارهای هیجانزده جناحی ازحاکمیت بدون در نظرگرفتن ظرافتهای سیاسی و بینالمللی، برای مذاکره با آمریکا واحیای برجام خیز برداشته است ودرآینده شاهد تشدید تضادهای شدید داخلی خواهیم بود.
ششم اینکه، از منظر ما کمونیست ها راه خوشبختی مردم، راه كسب آزادی واقعی، كار، نان، مسكن، جامعهای فارغ از تبعیض نژادی و جنسیتی ... راه رأیدادن و دلخوشكردن به نمایندههای فاسد، راسیست و ریاكار سرمایهداران مالی نیست، راه متشكلشدن درحزب واحد طبقه كارگر، برای درهمكوبیدن این نظام فاسد و غارتگر سرمایهداری است.انتخاب ترامپ، ادامه استثمار، ناامنی و اختلاف طبقاتی وضعیت موجود درآمریکا و ادامه تنش درعرصه بین المللی درمقابله با چین و به شکست کشاندن نظم جدید جهانی ،نظم چند قطبی درجهان است و جز این نیست.
***
اقتصاد مافیایی جمهوری اسلامی ایران(بخش دوم)
دنباله از ارگان شماره 296
...سلطه قاچاقچیان ارز و کالا در کشور، سیاستی است ضد ملی، ضد مردمی، ضد استقلال و آزادی و به یک کلام مهلک. به این ترتیب حاکمیت ضد تولید ملی می کند. گرانی را تحمیل و فساد را توسعه می دهد.
تا آنجا که ما می دانیم درآمد ارزی کشور در سال ۱۳۶۷ فقط ۷ میلیارد دلار بود. در آن زمان هنوز نئولیبرالیسم حاکم نشده بود. ایران هم تحت تحریم بود، ۸ سال جنگ تحمیلی داشتیم، امکان فروش نفت تقریباً صفر بود و پالایشگاه های کشور نیز بمباران می شدند. اما در آن سال ها مدارس، دانشگاه ها و درمان در بیمارستان ها تقریباً رایگان بود. مسکن با هزینه معقول قابل حصول بود. دولت با همین بودجه ۷ میلیارد دلاری نه تنها مخارج را تأمین می کرد بلکه تعاونی ها نیز مسکن برای مردم می ساختند. اما امروز حاکمیت دزد پرور ۱۰ برابر آن زمان درآمد ارزی دارد ولی وضع مردم چنین رقت بار شده است که شاهد آنیم.
در آن زمان برای جلوگیری از قحطی، کالاهای اساسی را سهمیه بندی می کردند و به مردم کوپن می دادند. اما با آغاز سیاست نئولیبرالی و تعدیل و ریاضت اقتصادی، اقتصاد ایران به یک اقتصاد رفاقتی و غارتی تبدیل شد. آزاد سازی یا همان نئولیبرالیسم منجر به دزد پروری و فساد و رانت و غارت شد. اولیگارش های ایران برندگان اصلی بودند. آن جوجه سپاهی "خالص و مخلص انقلاب" که در اوایل انقلاب جیبش تهی بود، امروز تبدیل به یک ابر میلیاردر شده است که نه تنها اثری از «افکار انقلابی» گذشته در او باقی نمانده بلکه تبدیل به یک غول فاسد شده است. همین غول های فاسدند که دائم در فکر افزایش قیمت ارز هستند.
فراموش نکنیم که افزایش قیمت ارز یکی از علل اصلی افزایش تورم است.
امروزهفتاد درصد از هزینه های صنعت در ایران ارزی است. طبیعی است که با افزایش دائمی قیمت ارز پوشش دادن نیازارزی ۷۰ درصدی صنایع ایران اگر غیر ممکن نباشد، بسیار مشکل خواهد بود.
حیرت انگیز اینکه روزی ۲۰ میلیون لیتر بنزین از کشور به صورت قاچاق خارج می شود. چه کسی یا کسانی قادر به این کار هستند جز همین اولیگارش های در قدرت؟ اجازه قاچاق یک کاروان کامیون های بنزین به خارج را چه کس یا کسانی می دهند، جز مافیای در قدرت؟
«رهبر» بی اختیار مدام از افزایش «تولید داخلی» سخن می راند. ولی دولتهای گوش به فرمانش عملاً در تولید اخلال می کنند. به عوض اینکه منابع مالی را در اختیار بخشهای تولیدی گذارند، آن را در اختیار بانکهای خصوصی، که متعلق به افراد و نهادهای قدرتمنداست می گذارند! بانک مرکزی که وظیفه دارد جلوی بانکهای دزد را بگیرد، نه تنها زورش نمی رسد، بلکه با چاپ بی رویه نقدینگی آنها را تغذیه می کند تا آن را به صورت وام های کلان به دزدان و غارتگران بدهند و آنها هم هرگز آن را مسترد نگر دانند!
همین دزدان هستند که با خرید ارز قاچاق، پیوسته قیمت آن را افزایش می دهند. در نتیجه تولید کنندگان با بالا رفتن قیمت ارز، قادر به تولید کالا نیستند. اگر هم باشند محصولاتشان با کالاهای رقبای خارجی نمی تواند رقابت کند و در نتیجه تولید کننده مجبور می شود در کارخانه را گل بگیرد. آنگاه دلالان وارد کننده کالا هم که در زمره نهادهای قدرتند با گران کردن کالاهای وارداتی به گرانی و تورم دامن می زنند و در نتیجه فقر دامن گستر می شود. اقتصاد دلال صفت، کمر مصرف کننده را می شکند. حال «رهبر» هر چقدر دلش می خواهد فریاد بزند که «تولید داخلی» را رشد بدهد!
می گویند با تک نرخی کردن ارز مشکل حل می شود. این امر در شرایط اقتصادی حاکم بر ایران اصلاً امکان پذیر نیست. مارپیچ تورم هر سال بالاتر می رود، چون استدلال دزدان در قدرت این است که برای جلوگیری از افزایش تورم باید ارز را گران کرد! همین استدلال ضد مردمی، ارز ۷ تومانی را به ۷۰ هزار تومان رسانده است.
می گویند بازار آزاد، نرخ ارزا را تعیین می کند. اگر منظور همین بازار ایران است، در این بازار فقط قچاق و دزدی آزاد است، بقیه اش فرمایشی است.
در چنین سیستمی، سرمایه دار اگر تصمیم بگیرد که علیرغم بالا بودن هزینه تولید، از بانک وام بگیرد تا بتواند به حیات خود ادامه دهد، لاجرم حجم نقدینگی کشور به صورت خودکار باز هم بالاتر می رود. امروز ۷۰ درصد از نقدینگی کشور (که در پایان سال ۱۴۰۳ بیش از، ۷۹۶۵ میلیارد تومان خواهد بود، که نسبت به ۱۴۰۲، ۲۴ درصد افزایش نشان می دهد!) را وام های بانکها به متقاضیان، از جمله تولید کنندگان تشکیل می دهد.
با افزایش نقدینگی از یک سو و افزایش قیمت ارز، تورم نیز مرتب افزایش می یابد و باز هم به گرانی دامن می زند و دولت مستاصل می ماند.
در نظامی که ارز چند نرخی است و دولت، ارز به اصطلاح رسمی (ترجیحی) را ثابت نگه می دارد، روز به روز فاصله قیمت آن با «ارز آزاد» بیشتر می شود و رانت خواران و دزدان و قاچاقچیان با اعمال نفوذ، ارز رسمی را با قیمت نازل از دولت (بانک مرکزی) دریافت می کنند و در بازار آن را به قیمت «ارز آزاد» می فروشند و میلیاردها به حبیب می زنند.
با بوجود آمدن هرم فساد در ایران عملاً قبح فساد شکسته شده است. ما دام که هرم فساد پابرجاست نمی توان جلوی فساد را گرفت.
امروز سؤال اینجاست که چرا صنایع کفش، نساجی و وسایل خانگی نابود شده اند؟ پاسخ روشن است چون تولیدکنندگان قادر به تهیه ارز با قیمت مناسب نیستند. در دوره بعد از انقلاب، داشتن ارز آزاد غیر قانونی بود و قاچاق محسوب می شد، همانند مواد مخدر. ولی قدر قدرتان، این قانون را ابتدا دور زدند و بعد زیر پا له کردند و قاچاق ارز را قانونی ساختند.
در چنین شرایطی حتی اگر دولتی در جمهوری اسلامی بر سرکار آید و بخواهد ارز آزاد را دستوری پایین بیاورد، دو روزہ ورشکست خواهد شد زیرا کسری بودجه خود را با فروش ارز در بازار آزاد تامین می کند. تجار قدرتمند، نه تنها در رابطه با واردات بلکه در صادرات نیز دولت را فریب داده و دور می زنند. آنها بابت فروش کالا به مشتریان خارجی، در اظهارنامه ای که به دولت می دهند قیمتی به مراتب کمتر ذکر می کنند. چرا؟ چون مابه التفاوت آن را به حساب بانکی اشان در خارج می سپارند و آن را به صورت قاچاق وارد ایران می کنند و در بازار قاچاق ارز به فروش می رسانند و باعث افزایش باز هم بیشتر قیمت ارز در بازار می شوند.
دولت می تواند قیمت ارز «رسمی» را دستوری پائین نگه دارد ولی به هیچوجه قیمت ارز در بازار آزاد را نمی تواند دستوری تغییر دهد. بگذریم از اینکه به دلایل ذکر شده در بالا علاقه ای هم به پایین آوردن قیمت ارز در بازار آزاد ندارد. حاصل دو یا چند نرخی بودن در دزد بازار ایران، آواری است که بر سر اقتصاد ملی و مردم ایران فرو ریخته است.
آیا این دو نرخی بودن ارز که زمینه غارت را فراهم می کند اتفاقی است؟ یا اینکه از جانب اولیگارشی که در حاکمیت رخنه کرده، هدفمند و برنامه ریزی شده است؟ بدون شک پاسخ دوم صحیح است.
حجم اقتصاد ایران ۱۰۰ میلیارد دلار است ولی ۲۰ میلیارد دلار آن سالانه از کشور خارج می شود. اولیگارشی ایران تا سال ۹۰ فقط حدود ۱۰ میلیارد دلار در ترکیه ملک و آپارتمان خرید! آری، تک نرخی چاره درد است ولی دولت قادر به این کار نیست.
امروز فشار هزینه ها، فشار تقاضای ارز، ضعف ساختاری، افزایش تورم ناشی از افزایش قیمت ارز و ... اقتصاد کشور را زمینگیر و مردم را در تنگنای اقتصادی اسیر کرده است. این شرایط غیر قابل تغییر است، چون آنها که باید برای تغییر این اوضاع، قانون وضع کنند امتناع می کنند، زیرا که خود از شرایط حاکم منتفع هستند.
کارشناسان بر این نظرند که امروز نیازهای ارزی کشور را می توان با ۳۵ میلیارد دلار در سال تامین کرد. ولی کشور ما هم اکنون در سال ۸۰ میلیارد دلار درآمد ارزی دارد، ولی نمی تواند نیازهای ارزی کشور را تأمین کند. چون قاچاقچیان «چوب لای چرخ» اند.
اگر ارز، صرفاً به قسمت تولید، نیاز واقعی دولت و تامین نیازهای مردم اختصاص داده شود بساط رانت خواران ارز برچیده خواهد شد. ولی الیگارش ها که مشغول پر کردن جیب خود هستند مانع از این کار می شوند.
علاوه بر اینها نظام مالیاتی در ایران نیز از حیز انتفاع افتاده است و نقش آنچنانی در تأمین بودجه دولت ایفا نمی کند.
از طرف دیگر در کشوری که مردم در مضیقه هستند سالی ۱۵۰ میلیون دلار غذای سگ و گربه وارد می کنند، خودرو لوکس وارد می کنند! یک خودرو را برای مثال به قیمت ۱۳ هزار دلار وارد میکنند و آن را در کشور به قیمت ۴۰ هزار دلار به فروش می رسانند! هیچ رشته تولیدی قادر نیست به این سرعت به این حجم از سود دست یابد! همین وارد کنندگان وسایل لوکس هستند که از بانکها وام های کلان می گیرند و پس نمی دهند و دولت مجبور است از کیسه مردم جور آنها را بکشد.
در عوض دولت برای جبران کمبود منابع مالی ۶۲ تن طلا را آب می کند و به صورت سکه، با قیمت پایین در اختیار بانکها می گذارد تا بتوانند با قیمت بالا بفروشند و قادر گردند حداقل بخشی از سپرده های مردم، مردمی که در اعتراض به این دزدی عیان دست به تظاهرات و تحصن زده بودند را، بخشاً پس بدهند.
نمونه دیگر فولاد مبارکه است که با آب مجانی، برق مجانی، گاز مجانی و ... فولاد تولید می کند، و محصولات خود را به قیمت بازار جهانی صادر میکند و در داخل حتی با قیمت گران تر از بازار جهانی به فروش میرساند، منعی هم برای برخی از تولید کنندگان دیگر در قیمت گذاری معین می کند، درآمدش را هم بدون مالیات ببین دزدان تقسیم می کند و پول دولت را هم پس نمی دهد.
نمونۀ دیگر: ۷ کارخانه فولاد در «خراسان رضوی» در فاصله ۱۰۰ کیلومتری ساخته می شود که فقط ۱۵ درصد از ظرفیت خود را تولید می کنند، چون آب نیست. چه کسی به آنها این اجازه را داده است، جز مسئولان فاسد و رشوه بگیردولت؟ یا مثلاً تولید کنندگان ماکارونی در ایران گندم را با سوبسید تحویل می گیرند ولی محصولات خود را به قیمت بازار به خارج صادر می کنند و بر سر ارز حاصل از صادرات ماکارونی نیز همان می رود که بر سر سایر ارزهای صادراتی می رود.
نمونه دیگر خودروسازان هستند. مافیای خودروساز، ارز را با قیمت «رسمی» از دولت می گیرد ولی محصولات خود را بر مبنای قیمت ارز بازار آزاد به مشتری می فروشد. ما امروز با بیش از ۴۰ کارخانه اتومبیل سازی که در دست مافیای اولیگارشی است، روبرو هستیم، زیرا فاصله ارز رسمی و ارز آزاد منافع عظیمی برای آنها ایجاد می کند. این مافیا عملاً انحصار درست کرده است. اینها آنقدر قدرت دارند که ماموران دولت را به راحتی می خرند، تا اگر مجوزی که حتی غیر قانونی است، نیاز داشته باشند را در قبال رشوه دریافت کنند. ما امروز در ایران ۴۰۰ شرکت فرش ماشینی داریم که دولت به هر کدام از آنها یک میلیون یورو می بخشد تا ماشین تولید فرش وارد کنند. یعنی ادامه چپاول منابع ملی ارز کشور.
می گویند راه حل اقتصاد ایران تک نرخی کردن ارز است، تا به قول کارشناسان «بازار کشف قیمت کند و دیگر نیازی به ارز ترجیحی نباشد!!» اصولاً در نظام سرمایه داری قیمت ارز با تخصیص منابع ارزی کشور شکل می گیرد. در چنین حالتی تولید کننده در نظام سرمایه داری تنها زمانی انگیزه تولید پیدا میکند که قیمت ارز، مطلوب برنامه تولیدش باشد، تا بتواند از قِبَل تولید سود مورد نظر خود را ببرد.
تنها آن نظام سرمایه داری قادر خواهد بود منابع بهینه ارزی را موجب شود که با تخصیص حداقل منابع، بیشترین کارایی اقتصادی را موجب شود. یعنی با تخصیص حداقل منابع در عرصه تولید، کارایی اقتصادی را افزایش دهد. این در حالتی ممکن است که رقابت کامل در بازار کشور سرمایه داری وجود داشته باشد. ولی درنظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران که اولیگارشی از قدرت خود در تعیین قیمت ارز سوءاستفاده می کند، تا بیشترین سود را نصیب خود کند ما دیگر از آن ساختار تخصیص بهینه ارز فاصله می گیریم. دولت هم به خاطر بهره مندی از شرایط موجود قادر نیست به صورت دستوری «کشف قیمت» کند. همین امروز مافیا تمام کوشش خود را به کار می بندد تا مبادا دلار کمتر از ۶۰۰۰۰ تومان فروخته شود. به این ترتیب در بازار به اصطلاح آزاد، دلاری که به ۶۰ هزار تومان رسید، حتما در چند ماه و یا سال آینده باز هم سیر صعودی خواهد پیمود و در نتیجه هزینه تولید، گرانی و تورم نیز باز هم سر به فلک خواهند کشید و مردم روز به روز بیشتر در منگنه تنگنای اقتصادی قرار خواهند گرفت. ثروتمندان غنی تر و تهیدستان فقیرتر می شوند. طبیعی است که افزایش قیمت ها تنها در عرصه مواد غذایی نیست، بلکه وام، مسکن، اتومبیل، ایاب ذهاب، پوشاک و ... را نیز در بر می گیرد و در این عرصه، نئولیبرالیسم یکه تاز میدان است.
فرایند توسعه با نظام قاچاق، دزدی و رانت حاکم در ایران در تضاد است و لذا غیر قابل حصول. امروز حتی در جوامع سرمایه داری نئولیبرالی غرب که ابداع کننده نئولیبرالیسم هستند، خود، روز به روز با مشکلات بیشتر مواجه می شوند. زیرا که در سیستم نئولیبرالی که هدف کسب حداکثر سود است، سرمایه دار با تقلیل حداکثر تامینات اجتماعی، از حقوق بازنشستگی، بیکاری، درمان و بهداشت گرفته تا خصوصی سازی اموال و موسسات دولتی، به اضافه افزایش میلیتاریسم و خرید مبالغ هنگفت اسلحه و … مردم و جامعه و حتی زیربنا را با مشکلات جدی عدیده مواجه کرده است، تا چه رسد به نظام هایی نظیر ایران که علاوه بر عوامل مذکور، باید عواملی نظیر دزدی، قاچاق و رانت را نیز بر آنها افزود. لذا در کشور ما، مادام که این نظام سرمایه داری نئولیبرالی غارتگر کنونی بر مسند قدرت سوار است در برهمین پاشنه خواهدچرخید. ما بارها گفته و نوشته ایم و از تکرار آن خسته نخواهیم شد که: نظام سرمایه داری نئولیبرالی دیر یا زود باید جای خود را به نظام سوسیالیستی بدهد. این جایگزینی خودبخود صورت نخواهد گرفت.حزب لنینی واحد طبقه کارگر رهبری این رسالت تاریخی را به عهده دارد. راه دیگری متصور نیست!
***
نظرات "چپ آمریکایی" درقبال نظم چند قطبی درجهان با توجیه تئوریک"اولترا امپریالیستی!"
تشدید تضادهای امپریالیستی درجهان که اشکال متنوعی به خود گرفته است، ازجمله خودش را بطور مشخص در بحران اوکراین نشان داده که امپریالیسم غرب به سرگردگی آمریکا تلاش دارد با گسترش دامنه نفوذ ناتو به سمت شرق ومحاصره روسیه نظم جهانی پس از فروپاشی بلوک شرق را حفظ کند. بخاطر اهمیت این موضوع به چند نکته مهم اشاره می کنیم:
یکم : امپریالیسم آمریکا مدتهاست سیاست توسعهطلبانه اش را با طرحی جدید به نمایش درآورده است. این طرح مبنی براین سیاست است که برای نابودی وکوچک کردن جغرافیای کنونی روسیه باید راه ارتباط روسیه به اروپا از طریق اوکراین را بست، سیاست «کمربند جاده» چین را برای نفوذ به اروپا مسدود کرد و پیمان ناتو را در منطقه قفقاز برای قطع راههای ارتباطی روسیه به ایران، هند، چین و بسیاری کشورهای جهان مستقر ساخت.پس روشن است که جنگ اوکراین یک جنگ منزوی، منفرد که مربوط به تنها کشور روسیه و یا جنگ میان امپریالیستی باشد، نیست بلکه تا حدود زیادی سرنوشت جهان بعد از نظام کنونی به آن گره خورده است. سرنوشت جنگ روسیه در اوکراین ترسیم خطوط کلان و تعیین خصلت عمومی تحول جهان کنونی و آتی است.
دوم:این وضعیت نمیتواند به موضعگیریهای سیاسی دربین احزاب ودولت ها در جهان منجر نشود. نیروهای طبقاتی و کشورهای غارتگر جهان ازهم اکنون دندانهای خویش را برای تکه پاره کردن جهان و کسب سهم بیشتر از وضعیت آتی تیز کردهاند. به همین جهت بلوکبندیهای سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی به وجود آمده که در این زورآزمائی بتوانند به پیروزی دست پیدا کرده و در رقابت جهانی جا نمانند.این وضعیت موجب شده است که چپهای آمریکائی نیز راهی میدان شوند و تلاش کنند غارت امپریالیسم آمریکا و جهان تکقطبی را از نظر تئوریک توجیه کرده و جهت حمله روانی و تبلیغاتی خویش را بر علیه روسیه و حفظ وضع موجود از منظر «چپ» قرار دهند. جنگ در تمام عرصهها حتی نظری، تئوریک، روانی، معنوی، تبلیغاتی مغلوبه شده است.
چپهای آمریکائی به روسیه حمله میکنند که تئوری نفی جهان تکقطبی آنها بیمعناست، زیرا جهان هرگز تکقطبی و «اولترا- امپریالیستی» نبوده وهمیشه چند قطبی بوده است و لنین از نظر تئوری در کتاب «امپریالیسم آخرین مرحله سرمایهداری»، مُبدع این تئوری را که «کارل کائوتسکی» بوده به نقد کشیده و ابطال تئوری «اولترا- امپریالیسم» وی را اعلام کرده است. آنها با دروغ پردازی وسفسطه ترتسکیستی «تک قطبی» را همردیف مفهوم «اولترا- امپریالیسم» جا میزنند و به این ترتیب ما به زعم آنها با واقعیت روشن و غیرقابل انکاری به عنوان سرکردگی جهانی آمریکا در جهان روبرو نبوده، نیستیم و نخواهیم بود!؟ بهتر از این نمیشود با این سفسطه گری از سلطه و استیلای آمریکا بر جهان دفاع کرد و امپریالیسم آمریکا را بیآزار جلوه داد و در کنف حمایت خویش گرفت.
«کائوتسکی» با نظریهاش در مورد «اولترا- امپریالیسم» معتقد بود: «از نظر صرفا اقتصادی نمیتوان این امر را امکان ناپذیر دانست که سرمایهداری مرحله جدید دیگری را هم بگذراند که در آن سیاست کارتلها را به عرصه سیاست خارجی بسط دهد و به بیان دیگر مرحلهای را به نام اولترا- امپریالیسم بگذراند. مرحله اولترا- امپریالیسم یعنی مرحله فراسوی امپریالیسم یا اتحاد امپریالیسمهای سراسر جهان به جای مبارزه آنها علیه یکدیگر، مرحله موقوف شدن جنگها درنظام سرمایهداری، مرحله بهرهکشی مشترک از جهان توسط سرمایه ملی که در مقیاس بینالمللی متحد شده است». (تکیه از توفان)
این سخن به زبان ساده این بود که امپریالیستها در رقابت با هم سرانجام به یک انحصار واحد فراملی جهانی و فراسوی امپریالیسم کنونی میرسند که در طی آن صلح و آرامش در جهان برقرار شده، جنگها و رقابتها برای تقسیم جهان از بین میروند و به پایان تاریخ نزدیک میشویم. آنها تقسیم و غارت جهان را بین خودشان برادرانه حل میکنند. پوچی این سخنان که در تائید امپریالیسم و استعمار و غارت جهان است بر هیچ انسان عاقلی پوشیده نیست. بیش از گذشت یک قرن از وجود امپریالیسم و دو جنگ جهانی و جنگهای آزادیبخش ضدامپریالیستی و نیابتی، ابطال این تُرهات را در تجربه و عمل نشان داده است.
سوم: اما لنین در رد نظریات «کائوتسکی» میافزود: «کائوتسکی سیاست امپریالیسم را از اقتصاد آن جدا میسازد و الحاقطلبی را سیاستی که سرمایه مالی آن را «مرجع میشمارد» تفسیر میکند و سیاست بورژوایی دیگری را که گویا میتواند بر همان پایه سرمایه مالی وجود داشته باشد، در نقطه مقابل آن میگذارد. نتیجه آن میشود که گویا انحصارها درعرصه اقتصاد میتوانند با شیوه عمل غیرانحصاری و فارغ از زورگویی و استیلاگری در عرصه سیاست همساز باشند» .(تکیه از توفان)
اما این نوع مبارزه پیشنهادی علیه سیاست تراستها و بانکها این پایههای اقتصادی امپریالیسم به قسمی که دست به ترکیب پایههای اقتصاد تراستها و بانکها نخورد، چیزی جز رفرمیسم و پاسیفیسم بورژوایی نیست و چیزی جز آرزوهای سادهدلانه و بیآزار از کار در نمیآید و فقط خاک پاشیدن به چشم مبارزان است. نادیده انگاشتن تضادهای موجود و فراموش کردن مهمترین آنها به جای شکافتن و نمایاندن تمام ژرفای این تضادها تا بتواند راهگشای مبارزه ضدامپریالیستی باشد، تنها خدمت به امپریالیسم و آرایش صلحجوئی و «غیرارتجاعی و تجاوزکارانه» بودن این پدیده است.
ایراد به تئوری «اولترا- امپریالیسم» در این است که دیالکتیک را نمیفهمد و درک نمیکند حرکت و مبارزه اضداد جهت تحول تاریخ و طبیعت را تعیین میکنند و نه سکون. رقابت است که نقش قاطع دارد و نه تبانی که محصول تناسب قوا بین دو جنگ میباشد. «کائوتسکی» اصل ناموزونی رشد سرمایهداری و تحولش را به امپریالیسم نفهمیده است. شرایط عینی، ذهنی نیست و دلبخواهی تعیین نمیشود و همواره طوری است که رشد و تقویت ممالک جهان در شرایط یکسان انجام نگرفته و عوامل متعددی از جمله اختراعات، فنآوریهای جدید، بحرانهای اقتصادی، محیط زیستی، وضعیت ژئوپلیتیکی، اپیدمی، تاثیرات متقابل غیرقابل محاسبه در جهان، میتواند فرصتهای رشد یک دستهبندی در مقابل دسته دیگر را افزایش دهد و این حرکتِ غیرقابل انکارِ تاریخ جنگها و رقابت امپریالیستها تا کنون با یکدیگر بوده است.
لنین با تشریح این منطق دیالکتیکی میآورد: «ضمنا سخنان بیمحتوی کائوتسکی در باره اولترا- امپریالیسم مشوقی است برای یک فکر عمیقا خطا و مساعد به حال مدافعان امپریالیسم در باره اینکه گویا تسلط سرمایه مالی از شدت ناموزونی و تضادهای درون اقتصاد جهانی میکاهد و حال آنکه در واقعیت امر این تسلط بر شدت آنها میافزاید» و یا «حال افسانهپردازی سادهلوحانه کائوتسکی را در باره اولترا- امپریالیسم «مسالمت آمیز» با این واقعیت یعنی با تنوع عظیم وضع اقتصادی و سیاسی، با تفاوت فاحش میان سرعت رشد کشورهای گوناگون وغیره و با مبارزه شدید میان دول امپریالیستی مقایسه کنید. مگر این- تلاش ارتجاعی یک خردهبورژوای مرعوب برای گریختن از واقعیت ترسناک نیست؟ مگر کارتلهای بینالمللی که در نظر کائوتسکی نطفههای «اولترا امپریالیسم» مینمایند ...، نمونهای از تقسیم و تقسیم مجدد جهان و گذار از تقسیم مسالمتآمیز به تقسیم غیرمسالمتآمیز و بالعکس را به ما نشان نمیدهند؟ مگر سرمایه مالی آمریکایی و غیره که سراسر جهان را با شرکت آلمان، مثلا در سندیکای بینالمللی ریل یا در تراست بینالمللی کشتیرانی بازرگانی، به شیوه مسالمتآمیز تقسیم کرده بود، اکنون بر پایه تناسب جدید نیروها که از طرق کاملا غیرمسالمتآمیز تغییر مییابد، به تقسیم مجدد جهان مشغول نیست؟» (همه جا تکیه از توفان).
چهارم:تئوری «اولترا- امپریالیسم» را یاران وهواداران اوکراین و غرب برای حفظ وضع موجود ساختهاند تا چنین جلوه دهند که جهان هرگز تکقطبی نبوده است و مبارزه برای بنای جهان چندقطبی دروغی بیش نیست، ساخته و پرداخته مغز معیوب «ولادیمیر پوتین» و «شی جین پینگ» بوده و حمایت از امپریالیسم روسیه محسوب میشود. این ادعا از نظر تئوریک چون حرکت و تضادها را نمیبیند و به سکون تکیه دارد، همانگونه که اشاره کردیم سر تا پا خطاست. امپریالیستها همیشه در نبردِ رقابت سرمایهدارانه انحصاری پدید آمده و دائما در مبارزه با یکدیگر به سر بردهاند. این مبارزه بدون وقفه بوده و برای تسلط بر جهان و نظارت بر سایر رقباست که متاثر از توازنِ توان و نیروهای آنها همواره متغییر است. امپریالیستها در میان خود برای کسب رهبری و نفوذ بیشتر به رقابت مشغولند و قوای نظامی خویش را تقویت نموده و جنگ میآفرینند و میلیونها انسان را در خدمت منافع استعماری و غارتگرانه خود میکشند، و جا عوض میکنند، ولی این امر تناقضی با تلاش آنها برای این که سرکردگی جهان امپریالیستی را در مبارزه با رقیبِ تضعیف شده در دست بگیرند و به صورت امپریالیسم متفوق درآیند ندارد. تمام تاریخ سرمایهداری و امپریالیسم گواه این ادعای ماست. سرکردگی امپریالیسم در دورهای با امپریالیسم بریتانیا و تسلط لیر- استرلینگ و اکنون با آمریکا با تسلط دلار است. ولی دارا بودن سرکردگی سیاسی و قدرت اقتصادی هنوز به مفهوم «اولترا- امپریالیسم» بودن بریتانیا در گذشته و یا آمریکا در حال حاضر و یا پایان عمر امپریالیسم نیست. این سرکردگی محصول تناسب زور و نیروی مشخص در دورانی مشخص، گذرا و محصول رقابت و تشدید تضادهای میان امپریالیستی و مبارزه طبقاتی است و جای خود را با تغییر تناسب قوای امپریالیستی برای تقسیم مجدد جهان تغییر میدهد.
پنجم:بحث بر سر حقانیت امپریالیسم، خوب و بد نیست. بحث بر سر تحلیل مشخص از شرایط مشخص است. آیا فروپاشی امپریالیسم فرانسه در آفریقا به نفع رشد و پیشرفت ممالک آفریقائی میباشد یا مصلحت ایجاب میکند وضع به صورت فعلی باقی بماند؟ میبینیم که ملتهای آفریقا آن را تائید نمیکنند. آیا تضعیف جهان تکقطبی، جهان امپریالیستی به سرکردگی و تفوق امپریالیسم آمریکا که اوامر خود را با تبختر به جهان دیکته کرده و سایه شوم خود را عفریتوار بر جهان گسترده است به نفع خلقها، انکشاف مبارزه طبقاتی، رشد جنبشهای رهائیبخش و توسعه، استقلال و فراهم کردن فرصت و زمینه مادی لازم برای استفاده از شرایط پدید آمده این ممالک است یا نیست؟ حتما هست. حضور چند امپریالیسم کوچک و بزرگ که در رقابت و تبانی مستمر با یکدیگر قرار دارند و جای تفوق و برتری خویش را ضرورتا تعویض میکنند، نفی روشن تئوری «اولترا- امپریالیسم» آقای «کائوتسکی» است ولی این امر، اصل این واقعیت که شرایط مشخص همواره درجه تناسب قوا و قدرتهای گوناگون را به تفاوت میان امپریالیستها تقسیم کرده است، نفی نمیکند.
آیا فروپاشی آمریکا، قدرت مالی جهانی وی، به نفع صلح جهانی، بشریت و رهائی ملی است؟ آیا دلارزدائی راه توسعه کشورها را میگشاید که دیگر حاضر نیستند بار تورم آمریکائی، هزینههای جاسوسی، تروریسم، تخریب، جنگ، پایگاههای نظامی را به دوش خود بکشند و یا به ضرر کشورهاست؟ در اینجا بحث بر سر سیاست و نتایج عملی اقتصادی آن در جهان است. نه بریتانیا در گذشته و نه آمریکا در حال حاضر و چه بسا چین در آینده، نمیتوانند «اولترا- امپریالیسم» باشند و جهان تکقطبی و برتری یک امپریالیسم، نفی جهان واقعیت، جهان تکقطبی آمریکائی به بهانه رد تئوری «کائوتسکی» نیست. امپریالیسم آمریکا حتی ناچار است برای حفظ برتری خود و ارتقاء بخت موفقیتش سایر امپریالیستها را که با آنها در تضاد و رقابت است با خود همراه کند در غیر این صورت در این نبرد تعیین کننده بخت و زمان سقوطش کاهش مییابد.
ششم:در جنگ جهانی دوم حتی سوسیالیسم با بخشی از امپریالیسم- امپریالیسم بریتانیا- که تا آن زمان امپریالیسم متفوق در جهان بود - بدون آنکه لباس تئوری «اولترا- امپریالیسم» را به تن کرده باشد و بدون آن که دو نظام سوسیالیسم و سرمایهداری ادغام شوند- از نظر سیاسی متحد شد و در مقال امپریالیستهای رشد یابندهی رقیب نظیر آلمان، ایتالیا، ژاپن که حضور داشتند و به جنگ «اولترا- امپریالیسم» تکقطبی بریتانیا رفته بودند و سهم خود را از غارت جهان طلب میکردند قد برافراشتند. بعد از جنگ جهانی دوم بریتانیا افول کرد و دو قدرت جهانی، دو اردوگاه در نظم جهانی مستقر شدند که با تئوری «اولترا- امپریالیسم» این تحریفکنندگان مفهوم جهان تکقطبی، این مدافعان جدید «چپ» امپریالیسم در تناقض است. این وضعیت تا فروپاشی بلوک رویزیونیستی شرق ادامه داشت و از آن زمان با فرمان جرج بوش پدر در حمله نظامی به عراق نظم نوین جهانی اعلام شد که دیگر باید همه چیز بر اساس میل و سلیقه آمریکا شکل میگرفت. نه امپریالیستها از بین رفته بودند و نه در دنیای تکقطبی فقط یک امپریالیسم موجود بود. در زمان تفوق امپریالیسم آمریکا در جهان نیز که از نظام تکقطبی صحبت میشد، نمیشد از «اولترا- امپریالیسم» آمریکا صحبت کرد و مدعی شد که همه امپریالیستها در حلقوم آمریکا هضم شدهاند و دیگر وجود خارجی ندارند و جهان از مرز جنگهای امپریالیستی گذشته و به صلح پایدار دست پیدا کرده است. جهان تکقطبی مانند روز روشن در مقابل چشمان ما وجود دارد و عمل میکند و ربطی به تئوری «اولترا-امپریالیسم» نداشته و باید این توازن قوا را به نفع خلقها و زحمتکشان جهان برهم زد. اکنون زمان آن فرا رسیده است.
هفتم: درپایان تاکیدمی کنیم درهم آمیختن شعارهای تاکتیکی واستراتژیک بدون درنظرگرفتن اینکه کدام نیروعمدهترین خطر برای جنگ و خلق های جهان است، بدون درنظر گرفتن توازن قوای طبقاتی درعرصه ملی وبین المللی وفرود آوردن ضربه اصلی برسردشمن عمده جهان، سیاستی ،انحرافی، منزه طلبانه وغیرمسئولانه است. اتخاذ شعارهای بی پشتوانه وشبه ترتسکیستی "مبارزه علیه همه امپریالیست ها و علیه همه سرمایه داری"، بازتعریف شعار شناخته شده و شکست خورده «هم استراتژیک و هم تاکتیک» است.این شعار خردهبورژواهای عجول است که حل بلافاصله تمام تضادهای طبقاتی وملی را دریک ظرف ودر یک زمان می بینند و فاقد صبر انقلابی و کمونیستی وتاکتیک مشخص از شرایط مشخص هستند. چنین تفکراتی برای مبارزه طبقاتی و مبارزه ضد امپریالیستی زیانبار است باید بطور جدی از آن پرهیز کرد.
***
در دفاع از مقاومت و حق تعیین سرنوشت مردم و نه دردفاع از رژیم ایران !
(بخش 1)
Parti des Travailleurs حزب العمال الصفحة الرسمية
مقاله ای ازحما الهمامی دبیر اول حزب کارگران تونس
تونس ، 8 اکتبر 2024
توضیحات لازم
بنظر میرسد که از زمان ترور سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان که در روز جمعه 27 سپتامبر 2024 توسط عملیات تروریستی باند صهیونیستی با حمایت آمریکا صورت گرفب ، بوق های ننگین رژیم های خیانت و انحطاط در منطقه چنین پیشنهاد میکنند که " ایران این شهید را درعوض توافقی به آمریکا و صهیونیست ها فروخته است. که ایران در آستانه رسیدن به توافقی است که به خروجش از انزوا و کاهش تحریمهای اعمالشده بر آن کمک میکند" و اضافه میکنند که " این سرنوشت اجتنابناپذیر همه کسانی است که به رژیم ایران اعتماد میکنند " و تاکید دارند " زمان آن فرا رسیده است که "همه سلاحهای ایران در منطقه که رژیم برای رسیدن به اهدافش بکار برده است نابود شوند".
این همان تبلیغاتی است که در پی ترور شهید اسماعیل هنیه ، رهبر ارشد فلسطین و دبیرکل جنبش حماس که در یک اقدام تروریستی دیگر صهیونیست ها در تهران انجام شد صورت گرفت. همان محافل تبلیغ کردند که " تهران به هنیه خیانت کرد" و " او را فروخت.". حتی زمانی که ایران در عملیاتی که انتقامجویانه توصیف میشود با پرتاب موشک به سوی نهاد صهیونیستی واکنش نشان داد، همان مجافل سریعا این پاسخ نظامی را کم اهمیت جلوه دادند و تا آنجا پیش رفتند که ادعا کردند این یک "توافق بر توافق است" است. این محافل در زمانی که حتی ارتش اشغالگر اذعان کرد که تعدادی ازموشکهای ایرانی از چتر حفاظتی خارج شده و به چندین سایت نظامی برخورد کرده است وآنکه اسرائیل "شدیدا" به حمله ایران پاسخ خواهند داد به تبلیغات خود ادامه دادند.
ناگفته نماند که این تبلیغات بخشی از یک کارزار کثیف وجهانی است که با آغاز عملیات بزرگ "طوفان الاقصی" که توسط " گردانهای عزالدین القسام" در7 اکتبر 2023 صورت گرفت شروع شد. هدف از این کارزار که نه تنها رسانه های خود فروخته، فاسد و حتی طرفدار رژیم صهیونیستی در آن شرکت می کنند، بلکه رهبران سیاسی در مناصب عالی از جمله در داخل تشکیلات خودگردان فلسطین نیز در آن شرکت دارند تبلیغ این ایده است که هر آنچه در غزه ، کرانه باختری، و فلسطین به طور کلی اتفاق افتاده و یا در حال رخ دادن است، و همه عملیاتی که در حمایت از مقاومت فلسطین از طرف لبنان، به ویژه از جانب حزب الله، و ار یمن (حوثی ها). و ازعراق (مقاومت اسلامی) صورت میگیرد "مصنوعی" و "تحریک شده" توسط ایران است که می خواهد " بی ثباتی در منطقه را تضمین کرده و نفوذ خود را گسترش دهد".
این به وضوح با اظهارات رئیس دولت باند صهیونیستی و وزرا و ژنرالهاییش هماهنگی دارد که دائماً رژیم ایران را اهریمنی میخوانند و با هر ابزاری برای بسیج علیه آن تلاش میکنند تا جنگی منطقهای را آغاز کنند که منجر به سرنگونی آن شود. این تبلیغات در بعضی محافل در کشور ما یا از روی جهل و ساده لوحی یا از روی انگیزه فرقه ای نفرت انگیز "سنی/ شیعه" و یا از روی انگیزه عقیدتی و سیاسی که تداعی کننده درگیری های گذشته است، بدون در نظر گرفتن تغییراتی که در منطقه رخ داده است؛ گوش شنوائی پیدا کرده است. این محافل همچنین نمی بینند که آن راهزنی که به این اختلافات و درگیری ها دامن می زد و سود می برد همیشه همان جنایتکار، امپریالیست آمریکاست. این همان چیزی است که باید به آن توجه داشت تا در آغوش صهیونیست ها و آمریکایی ها و نوکران آنها در منطقه قرارنگرفت و تا دانسته تبلیغات شوم آنها را ترویج نداد و در خدمت اهداف آنها قرار نگرفت در حالی که آنها فقط به منافع خود فکر میکنند و همیشه برای نابود کردن هر کسی که جرات مخالفت با توطئه های آنها را داشته باشد آماده هستند.
هر کسی که تاریخ حزب ما ، حزب کارگران تونس، را ازبدو تأسیس آن بداند، نمیتواند از مواضع انتقادی ما نسبت به رژیم ایران که پس از انقلاب 1979 قدرت را در دست گرفت و شاه دست نشانده را سرنگون کرد، و نیز از واگرائی حزب ما با سیاستهای داخلی و خارجی و با پروژه های اجتماعی آن نداند. او باید مواضع حزب ما را در قبال مبارزات مردم ایران برای آزادی، عزت، برابری و عدالت اجتماعی را نیز بداند. بنابراین، هیچ کسی نمی تواند امروز در مورد رژیم ایران، گرایشات، رفتار سیاسی عمومی و اهداف ملی و منطقه ای آن به ما درس بدهد.
اما هرکسی که تاریخ حزب کارگران تونس و مواضع آن را بداند، خوب میداند که انتقاد آن از رژیم ایران از دیدگاهی انقلابی، دموکراتیک، مترقی بوده و هست ، دیدگاهی که منافع مردم با کرامت ایران را، کارگران، زنان، جوانان، روشنفکران ، و آزادی آفرینان آنرا در نظر دارد. این انتقاد با لشکرکشیهای قدرتهای استعماری غربی به سرکردگی آمریکا و صهیونیستها و نیروهای مرتجع دست نشانده عرب خواهان عادیسازی روابط با اسرائیل و یا برخی از نیروهایی که با ذهنیت فرقهای نفرتانگیز هدایت میشوند، در تضاد است همه این نیروهای امپریالیستی-صهیوتیستی و مرتجع فقط یک هدف دارند: رژیم ایران را سرنگون کنید و یک رژیم دست نشانده و مطیع جایگزین آن نمائید!
با این نقطه نظر، حزب ما تمام حملاتی را که برعلیه ایران صورت گرفت و تمامی اقدامات تروریستی که توسط آمریکایی ها و صهیونیست ها وعوامل آنها در خاک ایران بوقوع پیوست را محکوم کرد، زیرا این اعمال به منزله نقض حاکمیت ایران و حمله به مردم آن کشور است. این واقعیت که رژیم ایران یک رژیم "ارتجاعی" یا " تئوکراتیک" است به هیچ وجه بهانه ای برای حمایت از این حملات یا سرنگونی رژیم توسط وحشیانه ترین قدرت های استعماری و قهارترین دشمن حق تعیین سرنوشت مردم نیست. حزب کارگران تونس همچنین تمامی تلاش این جنایتکاران برای بهرهبرداری از جنبشهای مشروع مردم ایران برای حقوق اساسیشان و ابزاریسازی از طریق عوامل خود و استفاده از آنها به نفع استراتژی هژمونیک و تهاجمی را محکوم کرده است. حزب ما قاطعانه بر این باور است که تغییرات واقعی انقلابی توسط خود مردم و برای خودشان صورت میگیرد و این نیروهای استعماری خارجی، در این مورد ایالات متحده ؛ نیستند که خواهان کمک به مردم ایران در دستیابی به آزادی، دموکراسی و رفاه باشتد. این نیروها فقط به دنبال منافع خود هستند و اگر وارد کشوری می شوند با هذف اشغال وغارت منابع آن ، و ایجاد سد در توسعه آن و ماندن طولانی مدت در آنجا است، همانطور که در عراق چنین بود. در واقع، آنها از سرسخت ترین دشمنان آزادی و دموکراسی هستند و همدستی آشکار آنها با ارتجاعی ترین و مستبدترین رژیم های منطقه و جهان شاهد این مسئله است.
بر کسی پوشیده نیست که هم امپریالیسم آمریکا وهم رژیم صهیونیستی با رژیم دست نشانده خون آشام شاه که توسط ملت ایران با انقلاب مردمی سرنگون شد، رابطه داشتند. از آن زمان به بعد ، این دو با سایر قدرت های امپریالیستی غربی، با تمام ابزارهای جنایتکارانه، نظامی، اقتصادی، مالی و تجاری (رژیم تحریم...) برای سرنگونی رژیم ایران و جایگزینی آن با یک رژیم مطیع، حتی اگر ماهیت فاشیستی داشته باشد تلاش می کنند.
لازم بود قبل از پرداختن به موضوع ، این توضیحات را می دادیم تا شارلاتان ها و فرصت طلبانی که برای فریب دادن و تحریف دروغ می گویند ساکت شوند. ما برای درک اینکه در منطقه ما چه می گذرد و مردم فلسطین و لبنان در جنگ نسل کشی در معرض چه شرایطی قرار دارند و یمن و عراق بخاطر جمابت از نیروهای مقاومت درغزه با چه حملات وحشیانه ای روبرو هستند ، نیازی به موعظه از کسی نداریم. هرگونه پیشنهادی مبنی بر اینکه آنچه در حال وقوع است "الهام گرفته از ایران" است همانا امتداد دیو سازی دوره های قبلی است که توسط واشنگتن ، تلآویو ، و صهیونیستهای عرب خلیج فارس و مصرانجام شده است.
" طوفان الاقصی" نقشه های امپریالیستی-صهیونیستی را خنثی می کند
میدانیم که قبل از شروع توفان الاقصی، مقدمات تکمیل "معامله قرن" و انعقاد "توافق نامه ابراهیم" یا "توافق نامه ابراهیمی" بین رژیم صهیونیستی، امارات، بحرین، سودان و مراکش - انتظار می رفت که تا عربستان سعودی گسترش یابد - قرار بود تحت حمایت آمریکا به اجرا درآید،. هدف آنها تشکیل یک ائتلاف مرتجع آمریکایی- صهیونیستی- عربی علیه "بزرگترین تهدید" ، ایران،و گروه های متحد، در منطقه است . طبیعتاً اولین هدف این طرح خطرناک، آرمان فلسطین است، زیرا همه طرفها، از جمله رژیمهای دست نشانده و خواهان عادیسازی روابط با اسرائیل ، میخواهند به موضوع فلسطین پایان داده و حتی آن را دفن کنند و به نهاد نازی (اسرائیل) اجازه دهند که کل سرزمین فلسطین از جمله کرانه غربی. غزه ، و جروالسلام ، حتی اگر به نابودی جمعیت آن و آوارگی آنچه از آن باقی مانده به بعضی کشورهای منطقه منجر شود ، را یهودیزه کنند.
اما " طوفان الاقصی" این طرح را ملغی نمود ، "طوفان عادیسازی" را متوقف کرد ، رژیمهای دست نشانده و خائن را از بازی به بیرون پرتاب کرد، و مسئله فلسطین را با قدرت تمام به عنوان یک مسئله عادلانه و مشروع آزادیبخش ملی به روی میز برگرداند. این رژیمها تصور میکردند که موجودیت صهیونیستی ظرف چند هفته مقاومت را از بین خواهد برد. اما نهاد صهیونیستی پس از یک سال تمام و با وجود وحشیگری وسبعیت که در تاریخ بی سابقه بوده است، نتوانسته است به اهداف خود چه در غزه و چه در کرانه باختری دست یابد، همانطور که نتوانسته جبهه های حمایتی در لبنان، یمن و عراق را ساکت کند در حالی که خود در تناقضات بزرگی دست و پنجه نرم می کند که احتمالاً عمیقتر شده و منفجرخواهد شد..
این امر، خیانت این رژیم ها را به شکلی بی سابقه ای آشکار کرده است. این رژیمها جرئت تهیه آب، غذا و دارو به غزه را نداشتهاند، چه برسد به سلاح . اما از ایستادن در کنار رژیم صهیونیستی با تأمین کالا و گشودن مرزهای زمینی و هوایی و دریائی خود برای حمله به ایران و یا رهگیری موشک هایی که ایران در پاسخ به حملات اسرائیل پرتاب می کند دریغ نکرده اند. این رژیمها همچنین به هماهنگ کردن فعالیتهای جاسوسی خود با کلیت صهیونیستی و ارائه اطلاعات و سازماندهی کمپینهای رسانهای علیه مقاومت ادامه داده اند. بنابراین، باید متوجه بود که آنها با تبلیغات خود مبنی بر اینکه " ایران پشت هر اتفاقی است " از یک سو قصد دارند مقاومت را جرم انگاری کنند، از سوی دیگر خیانت خود را توجیه نمایتد و در نهایت رژیم صهیونیستی را تبرئه کنند
دروغ و تحقیر شعار تبلیغات صهیونیستی- امپریالیستی است
معرفی طوفان الاقصی به عنوان یک " اقدام ایرانی" به این معناست که "غزه تحت ستم نیست" ، "حماس است که تجاوزگر است " که موجب "نکبت دوم" شده است ، " مسئاله ای بنام مسئله فلسطین وجود ندارد" ، "موجودیت صهیونیستی مظلوم است نه غاصب و اشغالگر" ، که " حق دفاع از خود را دارد". بطور مشابه، ، تا زمانی که این مسئله " تحت هدایت ایران" است ، و " ایران به دنبال تضعیف ثبات در منطقه است" رژیمهای عربی ملزم به مداخله بنفع غزه و فلسطین نیستند . بنا بر نظر آنها ، همین امر در مورد جنبش های حامی غزه از طرف لبنان، یمن و عراق نیز صدق می کند ، تا زمانی که این تحرکات ابزاری در خدمت به اهداف ایران در منطقه شوند، این جنبشها تبدیل به "جنبش های تجاوزگر" میشوند و نهاد صهیوتیستی حق دارد در دفاع از خود به آنها حمله کند.
از سوی دیگر، با متهم کردن ایران و جناحهای مقاومت به "بالهای مسلح ایران" ، این رژیمها تنها به آماده سازی جنگ جهانی در منطقه کمک میکنند. این رژیمها مانند نهاد صهیونیستی و امپریالیسم آمریکائی-غربی، نه تنها در ضربه زدن به جناحهای مقاومت، بلکه درجنگ علیه ایران و برای نابودی و انقیاد و بازپسگیری کنترل منابع آن ، به ویژه منابع نفت و گاز، منافع دارند. ضربه زدن به ایران همچنین به معنای ضربه زدن به متحد چین و روسیه در این منطقه است که امروز مانند منطقه دریای چین و اوکراین یکی از اصلی ترین مناطق تهدید و تلاقی منافع امپراتوری آمریکای در حال نزول با قدرت های دیگر است ، قدرتهائی چون روسیه که پس ازمدتی به صحنه جهانی بازمی گردد و دیگری چین نوظهور این قدرتها در تلاش برای توزیع مجدد حوزه های نفوذ خود درجهان هستند. به همین دلیل است که واشنگتن برای حفظ امپراتوری خود در همه جا جنگ و درگیری ایجاد می کند. هدف آمریکا در منطقه خاورمیانه، از بین بردن نیروهای مخالف هژمونی آن و بازگرداندن نفوذ خود است. امپریالیسم آمریکا جنگ علیه غزه، لبنان، یمن و عراق را به جنگ ار آن خود تبدیل کرده و نهاد صهیونیستی نقش ابزاری در آنها ایفا کرده و درعوض سلاح، حفاظت ، و پوشش سیاسی در مجامع بین المللی در یافت میکند.
اتهام زنی به رژیم ایران برای ایجاد تردید و منزوی کردن آن
در مورد ادعای اینکه ایران " اسماعیل هنیه را فروخت و امروز دارد حسن نصرالله و حتی حرب اله را میفروشد
هدف نفرت انگیزو زبونانه مدعیان آن:
اول، علاوه بر کوچک شمردن آرمان عادلانه این دو شهید ، کوچک شمردن شخصیت این دو شهید و به حداقل رساندن سهم بزرگ آنها در مقاومت در برابر سلطه گران و وحشیگری امپریالیستی صهیونیستی در کشور و منطقه آنهاست. این عملکرد پدیده جدیدی نیست، بلکه عادت قدرتهای استعماری و ارتجاعی در تلاشی مذبوحانه برای تخریب چهره نمادهای مبارزه و مقاومت است.
دومً، توجیه ترور این دو شهید و سایر رهبران مقاومت ، توجیه کشتار دهها هزارغیرنظامی که عمدتاً کودکان، زنان و افراد بزرگسال بودند ، و توجیه گرسنگی دادن یک ملت ونابودی خانه ، بیمارستان و عبادت گاههای آنها ست . ااضافه بر اینها، ایجاد سردرگمی عمومی با دروغ و فریب ومنحرف کردن تمرکز بر روی جنایتکار واقعی نازی.
درانتها، دست کم گرفتن کمک های ایران به جناح های مقاومت و پاشیدن بذر شک و شبهه بین ایران و متحدانش و تلاش برای تحریک بخشی از افکار عمومی عربی و اسلامی علیه این کشورباید مورد توجه قرار گیرد.
اما زمانی که ایالات متحده آمریکا :
جدیدترین سلاح های کشتار جمعی را در اختیار صهیونیست تجاوزگر قرار می دهد ، از هر طرف با ناوگان جنگی خود از اسرائیل محافظت کرده و مستقیماً درتجاوزات صهیونیست ها شرکت نموده و آنرا از جنایاتش مبرا می کند ، پوشش سیاسی و دیپلماتیک، در اختیاراسرائیل قرار می دهد. تمام این جنایات "مشروع" می شوند. اما درخواست اسلحه جناح های مقاومت از ایران و یا حتی از شیطان ممنوع است، زیرا این رژیم های خیانتکار دشمن مقاومت هستند و می ترسند که آن دامن خودشان را هم بگیرد. بنابراین سعی میکنند که مقاومت را منزوی کرده تا ریشه کنی آن را تسریع کنند. هدف آنها حذف مانع برای عادی سازی روابط با اسرائیل جنایتکار است. خلاصه آنکه رژیمهای خائن میخواهند مقاومت را تضعیف و منزوی کنند تا دشمن سریعاً آنرا نابود کند .ادامه دارد.
***
گزارشی از بیست و نهمین نشست عمومی کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست-لنینیست CIPOML در هامبورگ
بیست ونهمین نشست عمومی کنفرانس بین المللی احزاب وسازمان های مارکسیست-لنینیست– CIPOML درهامبورگ با شرکت 21 حزب وسازمان دراواخر ماه اکتبر برگزارشد ودرروز شنبه دوم نوامبر به مناسبت سی امین سالگرد تاسیس این کنفرانس،با جشن وبرنامه های متنوع به پایان رسید. هئیت نمایندگی حزب کارایران(توفان) هم دراین نشست شرکت داشت وباچند سخنرانی مبسوط به تشریح اوضاع ایران، منطقه وجهان پرداخت. فعالین حزب ما نیز در جشن پایان کنفرانس فعالانه شرکت کردند و با برگزاری میز کتاب ونمایشگاه عکس شهدای حزب وپخش چندین مقاله واعلامیه به زبان های انگلیسی وآلمانی با رفقای دیگر کشورها به بحث وگفتگو پرداختند.
بیست ونهمین نشست عمومی کنفرانس بین المللی احزاب وسازمان های مارکسیست-لنینیست پس ازچند روز با تصویب یک بیانیه وچندین قطعنامه از جمله در مورد فلسطین ولبنان به کارخود پایان داد.دربخشی از بیانیه پایانی کنفرانس چنین آمد:
....جهان درحال گذراندن لحظه ای پیچیده است که مشخصه آن عمیق شدن بحران عمومی نظام سرمایه داری است.
جنگهای بین امپریالیستی، جنگهای بین دولتهای سرمایهداری وجنگهای تجاوزکارانه علیه مردم، زاده سرمایهداری هستند. برای دستیابی به صلح جهانی باید به این نظام پایان داد.
ماهیت تهاجمی و جنایتکارانه امپریالیسم آشکارا در نسل کشی مردم فلسطین که اکنون علیه مردم لبنان گسترش یافته است، آشکار می شود. صهیونیسم اسرائیل، امپریالیسم آمریکا و متحدان آنها مسئول این جنایاتی هستند که جان هزاران کودک، جوان، زن و سالخورده را گرفته است. کارگران، جوانان و مردم جهان این نسلکشی را رد میکنند و ما آن را دربسیج گستردهای که در سرتاسر جهان برگزار میشود بیان میکنیم و پرچم های صلح همراه با محکومیت صهیونیسم اسرائیل و حامیان آن به اهتزاز در می آید.
آثار استثمار سرمایه داری، توسط کارگران، جوانان، زنان و مردم به چالش گرفته می شود. بسیج های عظیم، اعتصابات کارگری، خیزش های مردمی علیه سیاست های تعدیل اعمال شده توسط دولت های بورژوازی، خواه لیبرال، نئولیبرال، سوسیال دموکرات یا «مترقی» در حال وقوع است. در بحبوحه مبارزه برای مشاغل، دستمزدهای بهتر، آموزش و بهداشت عمومی با کیفیت، امنیت اجتماعی عمومی، محیط زیست ومسائل دیگر، با نفی سرمایه داری و اشتیاق مردم برای تغییر بیشتر می شود. با این حال، این نارضایتی توده ها توسط همان افرادی که مسئول وجود آن هستند، مورد سوء استفاده قرار می گیرد.....
ما به رشد خطرناک راست و راست افراطی در برخی مناطق جهان توجه می کنیم. نیروهای فاشیست و طرفدار فاشیست با گفتمان های ظاهراً ضد نظام کارآمد وبا توسل به دستگاه شستشوی مغزی افکار عمومی و تسخیر حکومت ها در کشورهای مختلف سر بلند کرده اند، اما همه اینها در واقع مبتنی بر دیدگاه های ارتجاعی، نژادپرستانه، بیگانه هراسی و زن ستیزی استوار است.. فاشیسم امروز یک خطر واقعی برای تمام دستاوردهای دموکراتیک بشریت است. همانطور که قرن گذشته نشان داده است، این بازگشت به بربریت است.
ما کارگران و مردم را در برابر این خطر، بلکه در برابر مواضع سیاسی ظاهراً انقلابی وچپ، مانند «پیشرفتگرایی» که در واقع نشان دهنده منافع اقتصادی و سیاسی جناحهای بورژوایی و قدرتهای امپریالیستی است، برحذر میدهیم.
نشست عمومی بیست و نهم CIPOML شاهدی بر توسعه احزاب ما در این دوره است. ما در کار روزانه خود تعهد انقلابی خود را به کارگران و مردم نشان داده ایم. با این حال، ما کاملا آگاه هستیم که باید برای انجام مسئولیت سیاسی تاریخی خود بهتر کار کنیم و کارهای بیشتری انجام دهیم.
کنفرانس ما مصادف با بزرگداشت سی امین سالگرد تأسیس CIPOML برگزار شد و سی سال پس از تشکیل آن، ما همچنان پرچم های مارکسیسم-لنینیسم و انقلاب پرولتری را با همان خوش بینی و تعهد به اهتزاز در می آوریم. فقط انقلاب اجتماعی پرولتاریا کارگران و خلق ها را از استثمار سرمایه داری امپریالیستی رهایی خواهد داد.
برای مارکسیسم-لنینیسم، انقلاب و سوسیالیسم!
بیست و نهمین نشست عمومی کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست-لنینیست CIPOML
***
قطعنامه همبستگی با مردم فلسطین و لبنان
بیش از یک سال است که ملت فلسطین و مقاومت ملی دلیرانه آنها قربانی نسل کشی ارتش اشغالگر صهیونیستی تحت حمایت امپریالیسم آمریکا و متحدانش شده است. این تجاوز جنایتکارانه با توجه به عملیات «طوفان الاقصی» که توسط مقاومت فلسطین در7 اکتبر 2023 به دلیل تجاوزات چندین ساله رژیم صهیونیستی به دلیل اشغال و یهودی سازی فلسطین انجام شد، در نظر گرفته شده است. آوارگی فلسطینیان را با استفاده از همه اشکال و روش های تروریسم دولتی مجبور به ترک خانه های خود کرد.
مردم فلسطین و مقاومت آنها در طول یک سال گذشته فداکاری های عظیمی انجام داده اند و بر صدها هزار کودک، زن، سالخورده، مجروح، مفقود و اسیر غلبه کرده اند، علاوه بر قحطی، تشنگی و تقریباً تخریب کلی زیرساخت ها از جمله بیمارستان ها. مدارس و عبادتگاه ها.ماشین جنگی رژیم صهیونیستی در مواجهه با ناتوانی خود در از بین بردن مقاومت شدید غزه و کرانه باختری و انزوای بی سابقه آن در میان موج اعتراضات جهانی علیه جنایات وحشیانه خود، برای نابودی مقاومت و جابجایی جمعیت خود به لبنان روی آورد. بنابراین، صدها هزار نفر مجبور به فرار از جنوب لبنان به شمال هستند، در حالی که تخریب حومه جنوبی بیروت همچنان رهبران حزب الله را هدف قرار می دهد تا آن را به عنوان ستون اصلی مقاومت و به عنوان جبهه حمایت از فلسطین از بین ببرد.
کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست-لنینیست تجدید همبستگی، حمایت اصولی خود از ملت فلسطین و آرمان عادلانه آنها و مقاومت آنها با جناح های مختلف و روش های مختلف آن، به ویژه مبارزه مسلحانه به عنوان بخشی از جنگ عادلانه خود علیه اشغالگران و سلطه گران صهیونیستی است.
*کنفرانس جنایات نازی-صهیونیسم علیه مردم بی دفاع با حمایت بی قید و شرط امپریالیسم غرب، به ویژه امپریالیسم آمریکا که همه ابزارهای کشتار و تخریب را فراهم می کند، محکوم می کند.
* همدستی رژیمهای مرتجع عربی را که خود را با اسرائیل صهیونیستی و کشورهایی که با آن روابط تجاری دارند عادیسازی کردهاند و هیچ کاری برای توقف کشتار یا باز کردن دالانهای انتقال کمکهای بشردوستانه، دارو و غیره انجام ندادهاند، محکوم میکند.
*تلاش های مذبوحانه علیه مقاومت ملی عادلانه و مشروع، که توسط همه جناح های مقاومت در فلسطین و لبنان نمایندگی می شود، با تروریسم به نمایندگی ازصهیونیسم اسرائیلی که فلسطین را اشغال کرده است، مورد حمایت امپریالیسمی است که آن را برای تسخیر منطقه، سرزمین ها و ثروت های آن به وجود آورده است .
*کنفرانس از همه نیروهای انقلابی و مترقی جهان می خواهد که بیش از پیش در جنبش حمایت از مردم فلسطین و مقاومت ملی شجاعانه آنها که در حال به راه انداختن جنگ آزادیبخش ملی علیه اشغالگران برای استقلال، بازگشت آوارگان و مردم فلسطین هستند، مشارکت کنند......
*کنفرانس حمایت خود را از همه خلق هایی که برای حق تعیین سرنوشت، برای استقلال خود مبارزه می کنند، اعلام می کند.
درود بر مقاومت و پیروزی برای فلسطین و لبنان!
کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست-لنینیست CIPOML
بیست و نهمین جلسه عمومی
اپوزیسیونی که مرزبندی روشن با امپریالیسم و صهیونیسم ندارد دست دراز شده آ نهاست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر