مقالات توفان الکترونیکی شماره ۲۲۵ نشریه الکترونیکی حزب کارایران
فروردین ماه ۱۴۰۴
آدرس تارنمای حزب کارایران (توفان):
www.toufan.org
آدرس مرکزی ایمیل حزب کارایران(توفان)
toufan@toufan.org
آدرس کانال تلگرام توفان
دراین شماره می خوانید:
شادباش نوروزی حزب کار ایران (توفان) به مناسبت سال نو
افزایش قیمت دلار در روزهای پایانی ۱۴۰۳ و حقایق پشتِ این ماجرا
ضرورت مبارزه برای یکپارچگی جامعه کارگری ایران
درجبهه نبرد طبقاتی. مروری بر اخبار و گزارشات کارگری اسفند ماه ۱۴۰۳
گالیا بخوان... ؛ بخوان فسانه فریدون را! (بخش دوم)
چند نکته پشت پرده تظاهرات ضدجنبش مقاومت حماس
قطع کمکهای بشردوستانه، آب و برق به «غزه» و موضع دولت آلمان
«من به دنبال سرنگونی دولت آمریکا نیستم، دولت شرکتی این کشور خود در حال سرنگونی خود است»
سخنی در اهمیت تاریخی هشتم مارس، روز جهانی زن
تظاهرات صدها هزار زن به مناسبت روز جهانی ۸ مارس
به مناسبت صدوپنجاه وچهارمین سالگرد کمون پاریس، نخستين انقلاب سوسياليستي و مهمترین آموزههای آن
بمب خبری در اولین روزهای سال؛ بُهت پنتاگون از دستیابی ایران به سلاح پلاسمایی
پیام حزب کارایران(توفان) به دهمین کنگره حزب کمونیست اسپانیا ( م ل)
همبستگی با کارگران و مردم ترکیه!
ادبیات مارکسیستی به زبان ساده
پاسخ به یک پرسشس در فیسبوک
پاسخ به یک پرسش در شبکه تلگرام
***
شادباش نوروزی حزب کار ایران (توفان) به مناسبت سال نو
مردم شریف ایران!
سال نو بر شما مبارک باد! اما سالی که گذشت سال ادامه سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی، افزایش سرسامآور گرانی کالاهای ضروری و تشدید بحران اقتصادی و ژرفش شکاف طبقاتی بود. نوروز امسال نیز سفره مردم علیرغم وعده و وعیدهای توخالی دولت «مسعود پزشکیان» و از برکت رژیم چپاولگر سرمایهداری جمهوری اسلامی، که تار و پودش را فساد و دزدی و اختلاس و رانتخواری و فامیلبازی، قانونستیزی، بیاحترامی به حقوق مردم فرا گرفته است، خالیتر از گذشته است و نوروزشان همانند هر روزشان شده است.امروز نیز همانند دهههای گذشته از سفره زحمتکشان برمیدارند و به سفره طبقه مرفه جامعه میافزایند. کوه ثروتهای بادآورده و افسانهای این مافیا از قله کوه دماوند قابل رویت است. این رژیم هیچگاه به مردم ایران در هیچ زمینهای پاسخگو نبوده است، زیرا مردم ایران را خودی نمیداند.
وضعیت زحمتکشان ایران امسال نیز مانند سالهای پیش، با توجه به گرانی سرسامآور و غول تورم تحمیل شده به جامعه و طرح افزایش ۴۵ درصدی دستمزد برای کارگران در سال ۱۴۰۴، نه تنها یک دهنکجی به خواستههای عموم مردم، بلکه همچنان اعلان یک جنگ و دشمنی آشکار به میلیونها نفر از کارگران و زحمتکشان ایران است. طبق اقتصاددانان نئولیبرال ایرانی افزایش ۴۵ درصدی حقوق «بهتر از سال گذشته است»، اما افزایش نرخ کالاهای مور نیاز کارگران و همینطور نرخ کمرشکن تورم سبب میشود کارگر حتا اگر سه شغله هم باشد، باز هم حقوقاش کفاف هزینههای روز را نمیکند.رژیم درخواست هفتاد درصدی افزایش دستمزد کارزار پویش کارگری را قلدرمنشانه نپذیرفت. این امر یکبار دیگر نشان میدهد کارگران بدون یک تشکل مستقل و نیرومند کارگری امکان به عقب راندن کارفرما را ندارند.
بحران اقتصادی کنونی محصول حاکمیت سرمایهداری و در هارترین شکل آن سیاست اقتصادی نئولیبرالی است که با یاری اصلاحطلبان و مافیای «رفسنجانی» و حمایت رهبر جمهوری اسلامی و دستبرد به بندهای قانون اساسی است که در فضای پس از انقلاب به تصویب رسید.این سیاست غارت اموال عمومی، که سرمنشاء فساد، رانتخواری، دزدی و راهزنی ثروتهای ملی ایران است و به شکل خصوصیسازیِ اموال عمومی با توصیههای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول است، وابستگی به بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را سبب گشته که در مغایرت کامل با منافع مردم ایران قرار دارد. باید این سیاست ارتجاعی و استعماری حاکم در ایران با دست پرتوان کارگران و زحمتکشان و نه نیروی بیگانه تغییر کند. در غیر این صورت ممکن نیست، فقر و فاقه از بین برود. نئولیبرالیسم اقتصادی، سیاستهای تعدیل اقتصادی دشمن مردم ایران است و حاکمان بر اقتصاد کشور از این سیاست تا کنون دراشکال مختلف پیروی کرده و هنوز هم میکنند. این شرایط وخیم اقتصادی داخلی، که در عین حال محصول تحریمهای جنایتکارانه و ضدبشری خارجی و تشدید کننده آن نیز میباشد، در کنار سرکوب حقوق انسانی کارگران، مخالفت با هرگونه تشکل مستقل کارگری و پائین نگاه داشتن دستمزد، وضعیتی انفجاری در جامعه ایجاد کرده است. قدرتهای امپریالیستی غرب و ستون پنجم آنها در ایران نیز با سوء استفاده از این سرکوب و نارضایی عمومی مردم جان به لب رسیده به.بیثباتی و ناامنی و از هم گسیختگی دامن میزنند. زمامداران جمهوری سرمایهداری اسلامی مدام از «امنیت ملی» سخن میگویند لیکن «امنیت ملی» بدون تامین امنیت معیشتی و شغلی طبقه کارگران و زحمتکشان مقدور نیست. بخش عظیمی از مردم در مقابل رژیم قرار دارند و مردم میهن ما به حق امیدی به بهبودی وضعیت خود در چارچوب سیاستهای نئولیبرالی و وعده وعید دولت «مسعود پزشکیان» و یا سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی و وعده «سال تولید» نمیبینند و راهی جز ادامه مبارزه متحد صنفی - سیاسی علیه کارفرمایان و دولت حامی آنها پیشروی خود نخواهد داشت.
مردم شریف و زحمتکش ایران!
امپریالیسم آمریکا سالهاست تمام اموال ایران و ثروت کشور ما را به صورت راهزنانه و غیرقانونی، نه تنها در آمریکا حتی در ممالک کُره، آلمان، ژاپن و... مسدود و یا مصادره کرده است، آمریکا در آبهای بینالمللی چون راهزنان دریائی نفتکشهای ایران را متوقف میکند و نفت آنها را میرباید و در بازار آزاد میفروشد. جنایت و راهزنیای نیست که این هیولای زشت بر مردم ایران روا نداشته و در عین حال خودش را در پس دفاع از حقوق بشر پنهان نساخته باشد. حال امروز کشتیبان را سیاستی دگر آمد تا ایران را با تهدید و ارعاب چماق و نان قندی وادار به مذاکره و تسلیم نماید و اتحادیه اروپا نیز مکانیزم ماشه را زمزمه می کند. از اینرو «دونالد ترامپ» مانند سلفاش دروغ میگوید، سلاح هستهای ایران، بهانه است، ابزاری تبلیغاتی برای بسیج افکار عمومی و خلع سلاح ایران است. خسته کردن حریف وعده مذاکره و «معامله خوب» و ممانعت از تولید سلاح هستهای، منع ایران از حمایت از جنبش مقاومت حماس و حزبالله لبنان و حوثیهای یمن و سرانجام مسئله موشکی و پهپادی مجموعهای از خواستههای آمریکا برای خلع سلاح ایران به نفع مصالح و منافع راهبردی امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل در منطقه است و جز این نیست.
رژیم جمهوری اسلامی امروز به بن بست رسیده است و به چشم خود میبیند که متحد خود سوریه در منطقه را ازدست داده است. حزبالله لبنان اگرچه هست و همچنان به کوری چشم صهیونیستهای متجاوز توان مقاومت دارد، اما منطقه تغییر کرده است و احتمالا به داخل خاک عراق کشیده خواهد شد. این ایران است که باید در مرزهای شرقی و غربی خود ثبات خود را حفظ کند و این تنها با تکیه بر مردم و به رسمیت شناختن حقوق و معیشت مردم و آزادیهای دموکراتیک و مجازات جنایتکاران و مفسدان و متوقف کردن سیاست هار نئولیبرالی و جلوگیری از خصوصیسازیها و احترام به حقوق ملت مقدور است. امری که خود این رژیم با توجه به ماهیتاش و عدم اراده، اختلافات درونی و چنددستهگی سیاسی قادر به حل آن نیست. یا پذیرش تمام خواستههای امپریالیسم آمریکا یا ادامه توسری! رژیمی که به مردمش پشت کرده، راهی جز نوکری امپریالیستها را پیش روی ندارد.
مردم ایران و به طور عمده کارکران و زحمتکشان در شرایط بحرانی و خطر احتمالی جنگ تجاوزکارانه راهی جز متحد شدن و مبارزه مستقل خود علیه سیاستهای نئولیبرالی و فقر و شکاف طبقاتی و از طرفی مبارزه هوشیارانه در مقابل دشمنان رنگارنگ امپریالیستی و در رأس آن آمریکا ندارند. رمز موفقیت همه مردم شریف ایران آگاهی و تشکل و پیکاری متحد و صبورانه علیه ظلمت نظام سرمایهداری و دشمنان خارجی است و جز این راه دیگری متصور نیست.
به امید نوروزی سرشار از اتحاد و یگانگی و پیکاری متحد و متشکل، سال نو شما مبارک، نوروزتان پیروز!
حزب کار ایران (توفان)
30 اردیبهشت 1403
***
افزایش قیمت دلار در روزهای پایانی ۱۴۰۳ و حقایق پشتِ این ماجرا
در واپسین روزهای سال ۱۴۰۳، بازار ارز «تحتتأثیر تحولات منطقهای»، اخبار سیاسی و داخلی با نوسانات شدیدی همراه شده است. به دنبال حمله اخیر آمریکا به یمن، فضای روانی بازار آشفته شده و شاهد افزایش قابلتوجه نرخ ارزها بودهایم. قیمت دلار در بازار آزاد، روز سهشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۳، به ۹۷,۲۶۵ تومان رسید. این نرخ نسبت به روز گذشته (۲۷ اسفند) با ۲,۴۹۵ تومان افزایش همراه بوده است. اما واقعیت این است که هنگامی که در ۸ ماه، قیمت دلار ۶۵٪ صعود میکند و میانگین دستمزدها برای سال ۱۴۰۴ حدود ۴۵٪ افزایش مییابد، چگونه میتوان باور نداشت که شوکهای قیمت ارز اصولاً برای غارت جیب مردم و تأمین منافع حکومت و مفتخواران وابسته انجام میشود؟ نرخ دلار اکنون از مرز صد هزار تومان گذشته است.
دولتهای رنگارنگ سرمایهداری ایران، تحتِ نامِ اصلاحطلب و اصولگرا، بدون اینکه به مردم پاسخگو باشند، برای تأمین هزینههای خود، هرسال ۴۰ تا ۸۰ درصد تورم مصنوعی، گرانی و افزایش قیمت دلار را به طبقات فقیر و محروم جامعه تحمیل کردهاند. تحریمهای اقتصادی نیز موجب تشدید فشارهای داخلی شده است.
حیرتآور است که دولتهای تاکنونی در ایران چطور توانستهاند با وجود وابستگی شدید بودجه به دلارهای نفتی و علیرغم تحریمها و مسدود بودن سوئیفت، باز هم به حیات خود ادامه دهند و هزینههای جاری و بریزوبپاشهایشان را تأمین کنند؟
واقعیت این است که سالهای طولانی است نظام سرمایهداری حاکم بر ایران با افزایش نرخ ارز و ایجاد تورم مصنوعی، هزینههای جاری خود را تأمین کرده است. دولت برای جلوگیری از فروپاشی اقتصادی و سقوط بیشتر بورس، و نیز تأمین هزینههای خود، شرکتها و بانکها، هر از چندگاه قیمت دلار و به تبع آن قیمت خدمات و کالاها را افزایش میدهد. افزایش قیمت دلار بر تمام کالاهای اساسی و غیراساسی، اعم از تولید داخل و وارداتی، تأثیر میگذارد. با کاهش هرچه بیشتر ارزش پول ملی، شاهد تورم و گرانیهای حیرتآور و افسارگسیختهتری هستیم. توان خرید مردم هرروز کاهش بیشتری پیدا میکند و سفرهٔ مردم کوچک و کوچکتر میشود. کالاها و خدمات مختلف، یکی پس از دیگری، به دلیل گرانیِ تحمیلشده توسط دولت، از سرِ سفره و زندگی مردم حذف میشوند. کالاهای حذفشده از سفره مردم وارد چرخهٔ صادرات شده و ارز حاصل، به صورت دلار، یورو یا طلا در اختیار بانک مرکزی و به تبع آن دولت قرار میگیرد. از طرف دیگر، افزایش قیمت دلار و ایجاد گرانی توسط دولت، منجر به افزایش قیمت محصولات نهایی و خدمات ارائهشده به مردم گردیده و مثلاً شرکتی که تا پارسال ۱۰ هزار میلیارد تومان فروش داشت، با افزایش ۱۰۰ درصدی درآمدهای عملیاتی (بدون افزایش تولید)، درآمدش به ۲۰ هزار میلیارد تومان افزایش پیدا میکند. این روش کسب درآمد توسط دولت، در واقع خالی کردن جیب مردم و سوقدادن دهکهای بیشتر به سمت فقر، فلاکت و ویرانی است.
البته ایجاد گرانی کاذب توسط دولت نکات مثبتی هم دارد! امروز به مدد افزایش قیمت دلار و کاهش ارزش پول ملی توسط دولت (و به تبع آن گران شدن کلیه اقلام مصرفی و غیرمصرفی از گوشت، مرغ، ماهی، میوهجات و سبزیجات تا خوراکیها، لبنیات، پوشاک، مصالح ساختمانی و فولاد...)، همه اینها در صف صادرات قرار دارند تا برای دولت به دلار و طلا تبدیل شوند. این دلار و طلا نیاز به سوئیفت ندارد؛ یا با گونی و چمدان وارد میشود یا در ترکیه و دیگر کشورهای جهان برای خرید زمین، خانه، ویلا و تأسیس شرکت و کارخانه صرف میشود. از سوی دیگر، با افزایش قیمت دلار، قاعدتاً قیمت مواد اولیه تولیدی پالایشگاهها و پتروشیمیها (که از نفت و گاز و بر مبنای ۸۰ درصد فوب خلیج فارس تأمین میشود) نیز افزایش پیدا میکند.
آیا با برکناری عبدالناصر همتی، وزیر اقتصاد و دارایی ایران، سقوط پول ملی متوقف خواهد شد؟ پاسخ منفی است. در تمام دولتهای تاکنونی جمهوری اسلامی، بر همین پاشنه چرخیده است و بانک مرکزی ایران نقش هدایتکننده افزایش نرخ دلار و سقوط پول ملی را داشته است. این وضعیت فاجعهبار همچنان ادامه دارد و از قضا پایانی بر آن متصور نیست. مافیای سرمایهداری در بستر نئولیبرالیسم اقتصادی همچنان جولان میدهد و بهعنوان ستون پنجم دشمن خارجی و عامل ازهمگسیختگی کامل جامعه، علیه مردم عمل میکند.
نظام سرمایهداری جمهوری اسلامی، اگر ارادهای داشته باشد (که ندارد)، باید به این روش سارقانه در کشور خاتمه دهد و بر محملهایی تکیه کند که قادر به تغییر این وضع هستند. دامنزدن به مبارزه طبقاتی و بسیج مردم برای استقرار یک نظام عادلانه مالیاتی، محاسبهٔ فقر و ثروت، تقویت تولید ملی (الزاماً سوسیالیستی نیست)، اما هر نیروی سوسیالیست، هر انساندوست، هر ایراندوست و هر فرد باوجدانی که نخواهد مفتخواری و دزدی کند، باید خواهان این تحولات باشد. مبارزه با سیاستهای غارتگرانه نئولیبرالی، کوتاهکردن دست بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، بازگشت به اصل ۴۴ قانون اساسی، استقرار نظام مالیاتی شفاف، تقویت تولید داخلی و ملی، و برچیدن بخش بزرگی از بانکهای خصوصی و کنترل ارز، حداقلی است که میشود از دولتهای حاکم انتظار داشت. این خواستها به تغییر رژیم یا سرنگونی جمهوری اسلامیِ سرمایهداری (حتی بهدست مردم ایران) ربطی ندارد؛ خواستی عمومی و به نفع ایران، نسل آینده، حفظ ثروتهای ملی و آینده کشور است. مبارزه برای قطع دست دزدان و ایرانفروشان، الزاماً یک مبارزه کمونیستی نیست، اما هر کمونیستی باید از این خواست دموکراتیک عمومی مردم ایران (که دورنمای جامعهای نسبتاً مرفه، تقلیل شکاف عظیم طبقاتی و عدالتمحور را دارد) حمایت کند.
استقرار سوسیالیسم و جامعهای که عدالت سیاسی را به عدالت اقتصادی پیوند زده است، بر ستونهای جوامع فقیر پا نمیگیرد. سوسیالیسم علم است و باید آن را آموخت و به کار بُرد. دوران تئوریِ بیتئوری و شلیک تفنگِ سَرپُر گذشته است. کمونیستها و نیروهای انقلابی باید با بسیج مردم و فشار از پایین، حاکمیت را وادار به عقبنشینی کنند. سیاست دلارزدایی، کنترل دولت بر بانک مرکزی، مهار افزایش دلار، سرکوب مفسدان و دلالان ارز، ممانعت از خصوصیسازیها، افزایش حقوق زحمتکشان و تشکلهای مستقل کارگری از جمله حوزههای وسیع مطالبات مردم در مقابله با حکومت جمهوری اسلامی و سازماندهی تودههای رنج و کار است. مبارزه با فساد و افزایش مصنوعی نرخ دلار و جلوگیری از سقوط پول ملی، یک مبارزه طبقاتی است که با تکیه بر زحمتکشان عملی میشود.
***
ضرورت مبارزه برای یکپارچگی جامعه کارگری ایران
یکم:دولتهای طبقاتی و سرمایهدار از اعتصاب کارگران میترسند. نمونه آن را در جریان انقلاب ۱۳۵۷ دیدیم که قدرت صنفی بالقوه کارگران چه تحولاتی را خلق کرد. آنها توانستند رژیم محمدرضا شاه را با اعتصاب سراسری خود به زبالهدان تاریخ بسپارند؛ با این امید که وضعیت معیشتی، امنیت شغلی، حقوق و مطالبات عادلانهشان برآورده شود، از حق اعتصاب برخوردار گردند و سازمانهای صنفی خود را تأسیس کنند. دولتهای پس از انقلاب، که با نقاب حمایت از مستضعفان بر سر کار آمدند، به این قدرت لایزال طبقه کارگر آگاه بودند و تشکلیابی آن را عاملی برای تزلزل پایههای اقتصادی و سیاسی کشور میدانستند. آنها با شَمِّ طبقاتی خود از خطر یکپارچگی جامعه کارگری ایران واهمه داشتند و تلاش کردند با ایجاد تفرقه در میان طبقه کارگر، مانع تشکیل سازمانهای صنفی مستقل شوند.
در ابتدای انقلاب، «قانون کار» بسیاری از حقوق کارگران را مدنظر قرار داد؛ دستاوردی که طبقه کارگر با مبارزاتش و نقش قطعی خود در انقلاب به دولت پساانقلابی تحمیل کرده بود. اما پس از جنگ هشتساله، دولت مافیایی «رفسنجانی» به بهانه آبادانی ایران و جبران خسارت جنگ، با پیروی از دستورات بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، سیاست خانمانبرانداز نئولیبرالیسم را برای غارت ایران در پیش گرفت و اقتصاد کشور را با خصوصیسازی، سرکوب مبارزات کارگران و نقض حقوق قانونی آنان، قربانی منافع بورژوازی کلان کرد. این سیاست تاکنون ادامه دارد و همچنان اجرا میشود.
سنگِ بنیادینِ پیشِ پای مبارزات کارگری ایران، نبود اتحادیههای مستقل کارگری است که وظیفه اصلیشان بهبود وضعیت زندگی کارگران است، نه القای استثمار یا سرنگونی نظام سرمایهداری.
دوم:اتحادیه کارگری در ایران را نمیتوان بر پایه تعلقات مذهبی یا قومی شکل داد. ناسیونالشوونیستهای قومی خواهان تشکیل اتحادیههایی بر اساس قومیت هستند که هدف واقعیشان تضعیف وحدت کارگران و ایجاد تفرقه است. این خواستهها، اگر مشکوک نباشند، عمیقاً ارتجاعی و ضدکارگریاند و باید همانند خواستهای «چپروانه» (مانند جایگزینی شوراهای کارگری به جای اتحادیههای مستقل)، با آنها مبارزه کرد. کارگران ایران باید برای تأسیس اتحادیه یکپارچه، متحد و مستقل صنفی مبارزه کنند که از مقبولیت عمومی برخوردار باشد. حمایت از این خواستِ دموکراتیک و طبقاتی (که به دموکراتیزهکردن فضای سیاسی ایران یاری میرساند)، ضروری است. بر همین اساس، حمایت از جنبش دستمزد ۷۰ درصدی و تقویت تلاشهای اخیر در این مسیر، گامی مثبت است.
اتحادیه کارگری محل تجمع کارگران است، هرچند نمیتواند اکثریت قریببهاتفاق (چه رسد به همه) کارگران را دربرگیرد. اساسِ تشکل آنها، اعتقادات ایدئولوژیک نیست، بلکه ایمان به همکاری برای بهبود شرایط معیشتی است. در اتحادیه کارگری میتوان هم کمونیست بود، هم مذهبی و حتی هوادار حکومت. وظیفه اتحادیه، ساماندهی سادهترین شکل مبارزه اقتصادی کارگران است. اتحادیه ماهیتاً محل گردهمایی کارگران، صرفاً بهدلیل کارگربودنشان است. آنها حول منافع صنفی مشترک جمع میشوند و هرچه تعداد کارگران آماده برای مبارزه بیشتر باشد، اتحادیه نفوذ و قدرت بیشتری مییابد.
سوم:هدف اتحادیه کارگری، مبارزه برای کسب قدرت سیاسی یا استقرار «سوسیالیسم»، «سوسیالیسم کارگری» یا «سوسیالیسم دموکراتیک» نیست. کسب قدرت سیاسی وظیفه حزب طبقه کارگر است که بر پایه ایدئولوژی و اصول سازمانیِ مشخص (مانند اصول لنینی) شکل میگیرد و به عنوان مغز و ستاد فرماندهی طبقه کارگر در تمام عرصهها (از جمله مبارزه سندیکایی یا دموکراتیک) عمل میکند.
اتحادیه کارگری نه از نظر سازمانی و نه ایدئولوژیک، توان تبدیل شدن به رهبر مبارزات سیاسی طبقه کارگر را دارد. حتی در دوران سوسیالیسم نیز نمیتوان تمام طبقه کارگر را در اتحادیهها متشکل کرد، چه رسد به دوران سلطه سرمایهداری ارتجاعی. از اینرو، نیروهای انقلابی (بهویژه کمونیستها) باید از تشکیل اتحادیههای کارگری مستقل از حکومت حمایت کرده و آنها را تقویت کنند.
***
در جبهه نبرد طبقاتی
مروری بر اخبار و گزارشات کارگری اسفند ماه ۱۴۰۳
در ۲۹ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ بعد از مبارزات طولانی به رهبری «دکتر محمد مصدق» و جانفشانی کارگران نفت، صنعت نفت ایران از چنگ امپریالیسم انگلستان بیرون کشیده شد و پس از آن «ملی» اعلام گردید. اگرچه بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد، امپریالیسم آمریکا بر منابع نفت و دیگر ثروتهای ایران تسلط یافت.
بعد از انقلاب ۵۷ و اخراج خفتبار آمریکا و ایادیاش از ایران، تمام ثروتهای رو و زیر زمین، «ملی» اعلام شد و گمان میرفت که مردم صاحب همه داراییهای این مرز و بوم شدهاند، ولی بازاریان و روحانیت با سوار شدن بر موج انقلاب مردمی ۵۷ و به دست گرفتن رهبری، از همان ابتدا در فکر پس زدن مردم و تصاحب مغولوار ایران بودند و بدین جهت بر ثروتهای «منقول و غیرمنقول» ایران خیمه زدند. و با اجرای قدم به قدم سیاستهای نئولیبرالی دیکته شده از طرف صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، نه تنها ثروتهای ملی ایران را به غارت بردند، بلکه با «کوچکسازی دولت، بیتشکلسازی کارگران و زحمتکشان، از بین بردن قراردادهای دائمی کارگران و دیگر مزدبگیران و ...» اکثریت مردم را با «بیارزشسازی «ریال» در مقابل «دلار» و سرکوب مزدی» به دره فقر و نابودی پرتاب کردند، تا جایی که کارگران و زحمتکشان بعد از ۴۶ سال، که از انقلاب مردمی بهمن میگذرد، برای ابتداییترین حقوق طبیعی خود و به دست آوردن «حقوق معوقه، امنیت شغلی و معیشتی، ایجاد تشکلات مستقل و ...» مبارزه میکنند.
زمانی که دشمنان خارجی ایران در حال جنگی ترکیبی علیه ایران و ایرانی هستند، مسئولان جمهوری اسلامی و سرمایهداران نئولیبرال با اجرای سیاستهای ایران بربادده تیشه به ریشه ایران میزنند و با تضعیف پشت جبهه خود، شرایط را برای پیروزی دشمن خارجی فراهم میکنند، در حالی که میبایست با برآورده ساختن مطالبات برحق کارگران و زحمتکشان رضایت اکثریت مردم را فراهم و از طریق آن امنیت ایران را تضمین نمایند.
کارگران صنعت نفت و گاز با ایجاد تشکل صنفی مستقل و ایجاد ارتباط با کارگران نیشکر هفت تپه، فولاد و دیگر کارگران، راهی طولانی و پر پیچ و خم را آغاز کردهاند که در مبارزات کارگری نویدبخش است و میتواند در آینده به یک جنبش قوی و تاثیرگذار کارگری تبدیل شود. پیرو مبارزات کارگران برای اثرگذاری بر تعیین حداقل دستمزد در سال گذشته، امسال نیز با دخالت کارگران و دیگر اقشار، در کنار کارگران پالایشگاهها مبارزات برای تعیین مزدی متناسب با تورم و سبد معیشت، صورت گرفت. اگرچه به نتیجه دلخواه نرسیدند، ولی ارتباط کارگران صنایع مختلف با یکدیگر زمینه مناسبی برای ایجاد سندیکاهای مستقل و همچنین ایجاد اتحادیهای واحد و سراسری بوجود آورده است.
در اسفند ماه نیز مبارزه کارگران برای افزایش دستمزد و حقوق معوقه و در اشکال مختلف ادامه یافت در زیر مختصری از مهمترین اعتراضات کارگران و سایر زحمتکشان در اسفند ماه از نظر خوانندگان گرامی میگذرد:
***
نفت، گاز و پتروشیمی
در اسفند ماه نیز همچون گذشته کارگران رسمی و غیررسمی شاغل و بازنشسته صنعت نفت و گاز و پتروشیمی در محل کار و یا مقابل وزارت نفت و دیگر ارگانهای مربوطه در شهرها و نقاط مختلف کشور دست به تجمعات گوناگونی زدند تا مطالبات برحق و قانونی خود را به دست آورند. مهمترین و بزرگترین حرکت کارگران نفت و گاز، که حمایت کارگران صنایع دیگر، دانشجویان، روشنفکران و بعضی از رسانهها را با خود همراه داشت، پویش «افزایش ۷۰ درصدی حداقل دستمزد برای سال ۱۴۰۴» بود. اگرچه سال پیش نیز پویش افزایش حداقل دستمزد را کارگران پالایشگاهها براه انداختند و آن اولین نمونه از نوع خود بود. ولی امسال با حمایت کارگران بیشتری روبرو گشت و تاثیر اجتماعی بزرگی را نیز بوجود آورد که دیگر کسی یارای نادیده گرفتن و یا از دور خارج کردن کارگران را ندارد.
در اطلاعیه پویش حداقل دستمزد آمده است: «معیار ما امضاکنندگان این کارزار برای مزد شرافتمندانه، نه فقط افزایش مزد به میزان تورم سال جاری، بلکه افزایش ۷۰ درصدی حداقلدستمزد برای جبران عقبماندگی مزد از تورم در فاصله سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۳ است.» اگرچه خط فقر بسیار بالاتر از میزان درخواست شده پویش بود، ولی کارفرمایان و دولتمردان حداقل دستمزد را بسیار پائینتر از مطالبه «کارزار» به تصویب رساندند.
ولی دستاورد بزرگ این پویش شوکی است که به سرمایهداران و حکومت سرمایهداری اسلامی، که دیگر نمیتوانند کارگران و زحمتکشان را ندیده بگیرند و دستاورد دیگر آن، امکان ایجاد تشکلات مستقل صنفی است.
پرستاران و کادر درمان
پرستاران و کادر درمان کشور به درستی در تجمعات خود فریاد برمیآورند که: «پرستار نباشه، سیستم از هم میپاچه». پرستاران و کادر درمان در روزهای مختلف اسفندماه در شهرهایی از جمله کاشان، زنجان، یاسوج، اهواز، شهرکرد، رشت، اردل، یزد، تبریز، دهلران، اراک، باغملک و گرگان در اعتراض به «سطح پایین حقوق و مزایا، تاخیر در برخی پرداختها، سیستم پرداخت کارانه، تعرفهگذاری و اضافه کار اجباری با دستمزد ناچیز»، اعتصاب و تجمع اعتراضی برگزار کردند.
فرهنگیان
جمهوری سرمایهداری اسلامی نه تنها با سیاست پولیسازی آموزش و پرورش دست اکثریت دانش آموزان و دانشجویان را از خدمات آموزشی خوب و مناسب کوتاه کرده و همچنین بسیاری از فرزندان کارگران و زحمتکشان را از تحصیل دور نگه داشته و یا راه رسیدن به مقاطع عالی آموزشی را از آنان دریغ کرده است، بلکه امنیت شغلی و معیشتی را از معلمان و استادان نیز گرفته و دوران بازنشستگی فلاکتباری را نیز برایشان به ارمغان آورده است. علاوه بر امنیت شغلی و معیشتی، با امنیتیسازی فعالیت صنفی، اجازه زندگی آزاد را نیز از معلمان گرفته و بسیاری از معلمان عزیز را همراه با فعالان کارگری و مدنی در زندان به غل و زنجیر کشیده و از فعالیت صنفی مستقل جلوگیری میکند. در اسفندماه نیز فرهنگیان برای بدست آوردن حقوق قانونی خود، که از آنها دریغ شده است، دست به تجمعات اعتراضی زدند و خواستار امنیت شغلی و معیشتی و یک زندگی شرافتمندانه بالای خط فقر شدند.
بازنشستگان
بازنشستگان ارتش، تامین اجتماعی، فولاد و معدن، مخابرات، فرهنگی و ... در اعتراض به گرانی و تورم، تبعیض، حقوقهای ناچیز و زیر خط فقر و ظلم و ستم، در شهرهای مختلف همچون ماههای قبل به دفعات، باهم و یا جداگانه، سراسری و یا محدود به یک شهر، مقابل «صندوقهای بازنشستگی، فرمانداریها، استانداریها، دفاتر نمایندگان مجلس، و در تهران مقابل مجلس و وزارتخانه ها» دست به تجمع و راهپیمایی اعتراضی زدند و خواستار «اجرای صحیح قانون همسانسازی حقوق، بیمه رایگان، مستمری بالای خط فقر و...» شدند. در سرمای زمستان گاهی از سراسر کشور به تهران آمدند تا صدای خود را به گوش مسئولان ناشنوا برسانند. بازنشستگان نیز در مبارزه خود قدمی به جلو برداشته و با شاغلان در اینجا و آنجا دست به اتحاد زده و از مطالبات شاغلان حمایت کردند. اتحاد شاغلان و بازنشستگان در صنایع مختلف و اتحاد کارگران صنایع گوناگون نویدبخش ایجاد اتحادیه سراسری میباشد.
کارگران صنوف دیگر
با اسفندماه سال به پایان میرسد، اما مبارزات کارگران و زحمتکشان علیه سیاستهای به غایت ضدکارگری ادامه دارد. در ماه پایانی سال در اقصی نقاط کشور در صنایع مختلف، کارگران برای بدست آوردن مطالبات خود به اعتصاب، تجمع و دیگر اشکال مبارزاتی دست زدند. کارگران در شرکتهای «مخابرات خراسان رضوی، ابنیه فنی نواحی دورود و کرمان، شرکت واحد، سایپا سیتروئن کاشان، راهبران مترو تهران، پستهای انتقال و فوق توزیع کشور، زغال سنگ البرز شرقی، کشت و صنعت نیشکر هفت تپه، فولاد سیرجان ایرانیان، شهرداری تکاب، پروژه مس درآلو، سرویس مدارس اصفهان، تاسیسات دریایی، آب معدنی داماش، وزارت جهاد کشاورزی، برق منطقهای غرب، شیشه سازی مینا، معدن زمستان یورت غربی، صنایع مخابراتی راه دور شیراز و ...» در اعتراض به بیتوجهی به مطالبات خود، در روزهای مختلف اسفندماه و در شهرهای گوناگون، دست به اعتراض زدند. اهم مطالبات کارگران و زحمتکشان بخشهای مختلف تولیدی و خدماتی مربوط به «نداشتن امنیت شغلی، معیشتی، بیمه، تبعیض، فقر، تورم و گرانی، عقب افتادن بعضاً چند ماهه حقوق و مزایا و ...» میباشد.
***
کارگران و زحمتکشان با روحیه مبارزاتی قوی برای بدست آوردن خواستههای خود اقدام میکنند، ولی آنچه باعث میشود تا به نتایج دلخواه نرسند، همانا عدم وجود تشکلات صنفی در محل کار و عدم ارتباط کارگران سراسر ایران با یکدیگر است تا با برنامه واحدی، مبارزه و نبرد طبقاتی را علیه سیاستهای ضدکارگری پیش برند.
چاره کارگران وحدت و تشکیلات است!
***
گالیا بخوان... ؛ بخوان فسانه فریدون را! (بخش دوم)
به یاد فریدون منتقمی
متن کامل سخنرانی آقای «حسین مهینی»، سینماگر، عکاس و دبیر جشنواره بیناللملی سینمای تبعید؛ در مراسم بزرگداشت «رفیق فریدون منتقمی»، شنبه 21 سپتامبر 2024- فرانکفورت، آلمان - بخش دوم را در زیر ملاحظه فرمائید.
حوزه گرافیک سیاسی
از سال ۱۹۹۳ من مشغول یک کار پژوهشی درباره هنر تصویرسازی سیاسی ایران بودهام. این پژوهش درپی واکاوی چگونگی درک و شناخت سازمانها واحزاب اپوزیسیون ایران، از تصویر- تصویرسازی و استفاده آنها از این هنر در راستای مبارزه علیه دیکتاتوری و برای برقراری عدالت اجتماعی بوده است. بنیاد این پژوهش بر اسناد گرافیکی است؛ از جمله اعلانها، نشانهها، پوسترها، کارت پستالها، تقویمها و ..؛ و بازه زمانی این تحقیق از دوره مشروطیت تا به امروز را شامل میشود.
در این کار بینهایت دشوار، با وجود فضای به شدت آلوده به سوء تفاهمهای سیاسی، در میان تنگنظریها و یارگیریهای محفلی و سازمانی، «فریدون» از جمله افراد اندکی بود که فرای تعلقهای سازمانی و ایدئولوژیکی با درک و اهمیت ماندگاری چنین کاری، با گشادهرویی از یکسو مددکار کندوکاو و غبارزدایی از زوایای فراموششده تاریخ در پژوهش میشد، و از سوی دیگر گرهگشای ارتباطی من با اکثر سازمانها و احزاب اپوزیسیون به اعتبار و حرمت حضور بالندهاش در جنبش رهایی میهنمان بود. بخصوص که خود «فریدون» به عنوان یکی از دبیران فرهنگی دورهای در کنفدراسیون نقش محوری در تولید آثار هنری، تبلیغی و اطلاعاتی کنفدراسیون داشت.
حوزه تاریخنگاری تصویری
در زمان تدارک و برگزاری مراسم بزرگذاشت پنجاهمین سال پایهگذاری کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحاد ملی) در سال 2013، که به همت و سازماندهی «فریدون» در شهر فرانکفورت آلمان برگزار میشد، من با علاقمندی با گروه برگزارکننده همکاری میکردم و در روز مراسم هم به عنوان یکی از فیلمبرداران حرفهای وظیفه ثبت و مستند کردن آن رویداد مهم را به عهده داشتم. در آن روزها بود که ایده و پایههای اولیه طرح ساخت یک فیلم مستند سینمایی از کنفدراسیون میان من و «فریدون» شکل گرفت. پایه نگارشی و میدانی این طرح، تحقیق چندین ساله خود «فریدون» در باره کنفدراسیون بود. در این تاریخنگاری سینمایی مستند علاوه بر «فریدون» زنده یاد «خسروشاکری» هم مشارکت داشت.
متاسفانه به دلیل بیماری «فریدون» کار این تاریخنگاری تصویری مستند، در مرحله تدارکات اولیه تولید متوقف شد.
حوزه سینما و ادبیات سینما
«فریدون» دستی در ادبیات سینما و نوشتن در باره فیلم و رویدادهای سینمابی داشت. نگاه او به جریانهای سینمایی و فیلمها، صرفا سمت و سوی هنری نداشت. به طور کلی او مقوله سینما را از منظر طبقاتی، در چارچوب صنعت میدید؛ و افق راهبردی ماهیت تولید آثار سینمایی را در حفظ، و سلطه سیستم سرمایهداری تبین میکرد. بر بستر چنین شناختی بود که «فریدون» برخی از رخدادها و آثار سینمایی را بنا به ضرورتهای سیاسی و اجتماعی تحلیل میکرد.
در برخورد با مقوله سینمای جمهوری اسلامی، «فریدون» همراه با برجسته کردن رابطه پیوسته سینما – سیاست؛ و سلطه ایدئولوژی مذهبی در ساختار تولید و اجرایی سینما در جمهوری اسلامی؛ مشخصا از حقوق دموکراتیک سینماگران ایرانی در بیان آزاد اندیشهها و خلاقیتهای ذهنیشان همواره دفاع میکرد، و سانسور و فشارهای ایدئولوژیکی - مذهبی و تحمیل ارزشهای عقبافتاده بر آنها را در نوشتههای خود محکوم میکرد.
در رابطه با نمایش آثار سینماگران ایرانی در خارج از کشور، به ویژه در جشنوارهها، برنامههای مذکور را حلقههای به هم پیوسته دنبالهدار یک پروژه سیاسی میدید؛ پروژهای که به مثابه یک طرح راهبردی بنیادی، در راستای تعدیل جو عمومی ضد حکومت بنیادگرای جمهوری اسلامی دنبال میشود، تا امر روند گذار و استحاله ادغام جمهوری اسلامی در سرمایهداری وابسته جهانی را هموار سازد. در پی اجرای این پروژه سیاسی - راهبردی است که اندیشکدههای دولتی و نهادهای مدنی ظاهرا غیروابسته، جریان صادرات کالاهایهای فرهنگی و هنری، به ویژه فیلم را با چراغ خاموش و خزنده به جوامع قدرتهای مسلط غرب سرازیر میکنند و با غوغاسالاری، ایجاد فضای جادویی – افسانهای - هزارویک شبی شرق عرفانی؛ دروازهای شهرها و سالنهای سینماها و تالارهای جشنوارهها برای نمایش فیلمهای جمهوری اسلامی میگشایند، حتی با سوبسیدهای دولتی! و فریبکارانه بند و بستهای ضد مردمی خود را در پوششهای به اصطلاح کمک به توسعه دموکراسی و تقویت نهادهای مدنی در داخل ایران در افکار عمومی جار میزنند.
«فریدون» با توجه به شناخت از این استراتژی سیاسی استعماری و استثماری در نوشتههای سینمایی خود در باره فیلمهای صادراتی جمهوری اسلامی، به روشنگری درباره بندوبستهای پنهانی جشنوارههای خارجی با حکومت ضد فرهنگ و هنر ملاها میپرداخت. از ریاکاری سیاسی و شگردهایشان در استفادههای ابزاری از فیلم های ایرانی در راستای بزک کردن چهره شبپرستان حاکم بر ایران پرده برمیداشت.
برشی از یکی از نوشته – گزارشهای «فریدون» درباره جشنواره فیلم حقوق بشر – نورنبرگ، (پرسپکتیو نورنبرگ) 2009، که «محسن مخملباف» و خانواده او از مهمانان رسمی جشنواره بودند:
«مخملباف و انقلاب مخملی 16»
« [...] از خانواده مخملباف، که بنظر میرسد کروموزومهای فیلمسازی دارند و کارگردانی در میانشان ارثی است، ٢ فیلم «اسب نوپا» از «سمیرا» و «بودا از شرم فروریخت» از «حنا» پخش گردید که این فیلمها نتوانستند موفقیتی کسب کنند. این جشنواره سیاسی، که زیر پوشش هنری برگذار میشد و هنر را در خدمت سیاست خاصی به کار میگرفت، غیرمستقیم از طرف وزارت امور خارجه آلمان اداره میشد که آقای «کلوزه» از حزب سوسیال دموکرات و نماینده شهر نورنبرگ در مجلس، معاون وزیر امور خارجه آلمان آنرا با کیاست پشت پرده اداره میکرد. برنده جایزه جهانی حقوق بشر شهر نورنبرگ «ابوالفتح سلطانی»، وکیل مدافع فعالین حقوق بشر در ایران بود، که در ١٦ ژوئن ٢٠٠٩ در ایران به زندان افتاد و در ٢٧ ماه اوت به قید ضمانت آزاد شد. «محسن مخملباف» این جایزه را در غیاب آقای «سلطانی»، که از خروجاش رژیم جمهوری اسلامی ممانعت کرده بود، دریافت داشت. جایزه افتخاری این جشنواره را به شخص آقای «مخملباف» تقدیم کردند که آنرا به اصلاحطلبان در ایران به آقای «کروبی» تقدیم کرد. «سمیرا»، دختر ایشان، که کارگردان است و مانند دختر کوچکتر ایشان خانم «حنا»، که هر دو گوش شیطان کر نشان از پدر دارند و از زیرکی و شم مالی و سیاسی ایشان بهرهمند هستند، در جشنواره حضور داشتند. «حنا» فیلمی مستند از مبارزات مردم ایران در رابطه با تقلب انتخاباتی اخیر در ایران البته به نفع اصلاحطلبان ساخته است و قصد دارد در «جشنواره ونیز» آن را به نمایش بگذارد. نام این فیلم «روزهای سبز» است. البته نسبت به حضور آقای «مخملباف» در جشنواره فیلم حقوق بشر اعتراض شده بود. آقای «مخملباف» از رژیم و جناحی در حاکمیت سیاسی ایران حمایت می کند که در تمام کشتارهای بعد از انقلاب دست داشته است. برخلاف عدهای که فهمیده و نفهمیده کشتارهای رژیم را فقط به سال ١٣٦٧ محدود میکنند، تا دست همدستان رژیم جمهوری اسلامی را در آغاز انقلاب با آب پاک بشویند، کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی از همان بدو روی کار آمدناش آغاز شد و نه تنها از سال ١٣٦٧و در این کشتارها «علی اکبر هاشمی رفسنجانی»، «میرحسین موسوی»، «رضائی» و «کروبی» همانقدر سهیم بودند که «خامنهای» و «مصباح یزدی» و «صانعی» و... آقای «مخملباف»، که خود را سخنگوی «جنبش سبز» در خارج از کشور معرفی کرد، طبیعتا اشتهار و توانائیهای معنوی خویش را در خدمت رژیم مستبدی قرار میدهد که شکنجههایش توسط «لاجوردی» در زندان اوین مورد تائید آقای «مخملباف» بود و با فیلم «توابین»اش همه قدرت معنوی خویش را برای شکستن روحی زندانیان سیاسی بکار میبرد. تجاوز به زندانیان سیاسی از زندان کهریزک آغاز نشده است و به «ترانه» محدود نمیشود بر مبنای فتوای رهبران جمهوری اسلامی دختران باکره را مورد تجاوز قرار داده و سپس اعدام میکردند، زیرا که گویا در اسلام ناب محمدی قتل دختر باکره مجاز نیست و باید نخست برای رعایت موازین اسلامی به آنها تجاوز کرد. این گرازهای اسلامی برای پدر و مادر قربانیهای خویش شیرینی میفرستادند که دختر شما قبل از تیرباران به حجله رفته است. این توحش قرون وسطائی و فاشیستی مورد تائید آقای «مخملباف» بوده است و بر آن سرپوش میگذارد. از پدری که خود دو دختر جوان دارد، چنین حمایت ناسالمی حیرتآور است و شگفتی به بار میآورد. پس از اهداء جایزه به این مهمان افتخاری، آقای «مخملباف» و ایرانیان شرکتکننده در جشنواره در اطاقی برای برگزاری جشن کوچکی جمع شدند و آقای «مخملباف» به پرسشهای ایرانیان علاقمند، به عنوان تئوریسین «سبزها» پاسخ میداد. رفیقی نظر ایشان را در مورد چپیها پرسید: «مخملباف» برآشفته پاسخ داد که من تجربه چپهای فاشیستی را دیدهام. پرسشگر رو به «مخملباف» کرد و گفت: «کدام انسان آزاده، که بخاطر دموکراسی و حقوق بشر مبارزه میکند، نیروی چپ را، که فرهنگ تجدد و شهروندی را به جامعه ایران آورده، فاشیست قلمداد میکند؟ پس بنظر میآید که برخلاف شایعات، شما تغییری نکردهاید!» «مخملباف» متغیرانه واکنش نشان داد و اظهار داشت: «من همواره هوادار رژیم جمهوری اسلامی بودهام و هنوز هم هستم».
***
در سال ۲۰۰۹ در نهمین دوره جشنواره بینالمللی سینمای تبعید – سوئد؛ یکی از برنامه ویژه جشنواره نمایش فیلم پرسپولیس ساخته «مرجان ساتراپی» بود. فیلم روایت ساده از زندگی تراژیک خود سازنده فیلم «مرجان ساتراپی» است، که با لحنی شاد با بازگوشی طنزآمیز، در قالب نقاشیهای کودکانه کارتونی سیاه و سفید با صداقت بیان میشود. بُنمایه درام فیلم مربوط به شرایط اجتماعی و سیاسی دوران معاصرایران میشود. دوران قبل از انقلاب، دوران پهلوی، دوران جنگ دوم جهانی و اشغال ایران، دوران پرجوش و خروش سیاسی بعد از جنگ دوم جهانی، رشد نیروهای چپ و دموکراتیک و تحولات شکلگیری جنبش ملی فرقه دموکرات آذربایجان، دوران «مصدق» و ملیشدن نفت و کودتای 28 مرداد؛ انقلاب و جنگ ایران و عراق، دور از وطن زیستن، غربت بیگانهگی و حقارتها و غرورها و تبعید.
در ارتباط با نمایش این فیلم با توجه به اهمیت آن در بازنمایی بخشی از تاریخ معاصر کشورمان، ضروری دیدیم که نمایش فیلم همراه با جلسه بررسی عمیقتر روی دادهای فیلم شود. در این ارتباط با توجه به شناختی که من از تواناییهای «فریدون» در تحلیل آثار سینمایی در بستر رویدادهای سیاسی – تاریخی داشتم، به کمیته برنامههای جشنواره پیشنهاد کردم که برای جلسه مذکور از «فریدون» دعوت شود. خوشبختانه «فریدون» با وجود مشغلههای حزبی و معیشتیاش – که کار رانندگی تاکسی بود، دعوت ما را پذیرقت و به سوئد آمد.
جلسه تحلیل و بررسی فیلم در روز یکشنبه بیست و پنج اکتبر در سالن ویکتوریای شهر گوتنبرگ برگزار شد. میتوانم ادعا کنم که تحلیل «فریدون» از فیلم، یکی از نمونههای درخشان از یک اثر هنری، از یک فیلم سینمایی ایرانی بود.
نگاه «فریدون» در تحلیل، جدا از پرداختن به ساختار دراماتیکی و فرم بیانی سینمایی فیلم، متوجه بیان ساده و حسهای به شدت صمیمانه انسانی فیلمساز از یک برهه تاریخی میهنمان بود. در سطر به سطر نوشته «فریدون» عشق عمیق او به تودهها، شور آزادیخواهی و برابریطلبانه موج میزد. نکته جالب در تحلیل «فریدون» بروز بیپرده حسهای شخصی اوست. او آنها را پنهان نمیکند و در بیانشان هم واهمهای از قضاوتهای خشک سنتی مردسالارانه ندارد. بخشهایی از سخنرانی «فریدون» درباره فیلم «پرسپولیس»، ساخته «مرجان ساتراپی» .ادامه در شماره آینده.
***
چند نکته پشت پرده تظاهرات ضدجنبش مقاومت حماس
رسانههای پرو غربی با هلهله و سروصدای کَرکننده کلیپهایی از نوار غزه تحت کنترل «حماس» منتشر کردند که صدها زن و مرد و کودک با حمل پرچمهای سفید در شهر شمالی «بیت لاهیه» دست به تظاهرات زده و خواستار پایان دادن به «حکومت حماس» و حتی تحویل گروگانهای اسرائیلی شدند.
آنچه که تاکنون آشکار شده است، این تظاهرات را عناصر جنبش «فتح» وابسته به «محمود عباس» و دولت خودگردان تدارک دیده و پشتیبانی کردهاند. هیچ بعید نیست در چنین شرایط اسفناکی سازمان جاسوسی اسرائیل تعدادی از ناراضیان را خریده باشد. رسانههای عربی، اسرائیلی و غربی هم آن را به طور گستردهای پوشش داده و به بسیج افکارعمومی پرداختند.
یک عده از مردم غزه، که از جنگ، کشتار، گرسنگی و تشنگی خسته شدهاند و از پشت پرده ماجرا بیخبر بودند، به این فراخوان پیوستند و خواستار صلح شدند. برخی از تظاهرکنندگان پرچم سفید حمل میکردند و کلماتی نیز بر لب زمزمه میکردند که معلوم نیست علیه «حماس» شعار میدادند یا علیه جنگ و ارتش اسرائیل.
حال توجه کنید یک تظاهرات ٢ هزار نفره ضدجنگ و ضدحماس چنان مورد استقبال رسانههای غربی قرار گرفت تو گویی یک میلیون مردم غزه مخالف حماس به خیابانها ریختند! در حالی که اکثر مردم غزه هنوز کنار حماس ایستادهاند و تأکید دارند که اسرای رژیم صهیونیستی فقط به شرط آزادی اسرای فلسطینی و رفع محاصره غزه مبادله بشوند. اما رسانههای غربی و خائن عربی این تجمعات را چنان بزرگنمایی کردند تا بگویند «حماس» در موضع ضعف هست و حمایت مردم غزه را از دست داده و بدون قید و شرط باید همه اسرا را آزاد بکند. نکته جالب اینکه در یکی از فیلمها این عناصر مزدور «فتح» خطاب به «حماس» شعار میدهند: «یا شیعة یا شیعة» حماس را متهم کردند به «شیعه بودن» و تبعیت از ایران و به دنبال راه انداختن جنگ مذهبی هم هستند.
طبق خبرگزاریهای معتبر غربی حماس همچنان بزرگترین و پرنفوذترین جنبش مقاومت فلسطبن است که حتا مورد حمایت سازمانها و احزاب چپ فلسطینی نیز قراردارد. رژیم صهیونیستی با همدستی نوکرانش نظیر «محمود عباس» نمیتوانند بر جنبش مقاومت فلسطین پیروز شوند. اکثریت مردم همچنان از این جنبش و مبارزاتاش حمایت میکنند.
«حماس» با توجه به توان، نیرو و قدرتی که بویژ در عملیات قهرمانانه طوفانالاقصی، ۷ اکتبر ٢٠٢٣ و مانورهای نیرومند اخیرش در جریان تبادل اسرا از خود نشان داد و نیز با ارتش قوی، مجهز و مبارزی که کیلومترها در دل زمین به صف کرده است و... از آن بیدها نیست که از این بادهای توطئهگران صهیونیست، خودفروختهگانی نظیر «محمود عباس» و عدهای بزدلان بلرزد.
پیروزی بطور قطع از آن نیروی مقاومت به رهبری جنبش مقاومت فلسطینی حماس است.
***
قطع کمکهای بشردوستانه، آب و برق به «غزه» و موضع دولت آلمان
اسرائیل کلیه کمکهای بشردوستانه به اضافه تأمین برق و آب به «غزه» را متوقف کرده است. این نقض آشکار قوانین بینالمللی و نقض حکم اضطراری دیوان بینالمللی دادگستری در اواخر مارس 2024 است که اسرائیل را متعهد میسازد تا تجهیزات اولیه «غزه»، که الزامآور است، تامین کند. برای اولین بار، وزارت خارجه آلمان صراحتاً از اسرائیل خواسته است تا به تعهدات خود بر اساس قوانین بینالمللی عمل کند. در مقابل این پیشینه مردم میخواهند بدانند که آیا صدراعظم «اولاف شولز» همچنان بر موضع خود، مبنی بر اینکه «عملکرد اسرائیل کاملاً با قوانین بینالمللی مطابقت دارد»، پافشاری میکند یا خیر؟!
در روزهای اخیر، وزارت خارجه آلمان فدرال در اثر فشار افکار عمومی در آلمان و سراسر جهان از توقف کمکهای بشردوستانه و برق و آب به «غزه»، صوری از دولت جنایتکار اسرائیل «انتقاد» و «نگرانی» خود را ابراز کرده و از اسرائیل خواسته است که به تعهدات خود بر اساس قوانین بینالمللی عمل نماید! اما دولت آلمان، محال است که توقف کمکهای بشردوستانه و تامین برق و آب به «غزه» را به مثابه مجازات دسته جمعی مردم - که خود جنایت علیه بشریت محسوب میشود - تلقی کند.
البته آنها به کنفرانس مطبوعاتی دولت آلمان در روز دوشنبه گذشته اشاره میکنند که در آن نگرانیهای خود را پس از اعمال این همه جنایت از سوی اسرائیل بیان داشته و از دولت اسرائیل خواستند که کمکهای بشردوستانه و همچنین تامین آب و برق «غزه» را از سر بگیرد. اما آنها خوب میدانند که اسرائیل برای این موضعگیریهای آبکی تره هم خورد نخواهد کرد! مادام که این انتقادات توام با اقدامات عملی از جمله تحریم و قطع تحویل سلاح به اسرائیل از جانب دولت آلمان نباشد، پشیزی ارزش نخواهد داشت و یاوهای بیش به شمار نمیآید.
در یک حکم اضطراری توسط دیوان بینالمللی دادگستری در پایان مارس سال گذشته، بطور مشخص اسرائیل از نظر قانونی موظف شد از تدارکات اولیه «غزه» اطمینان حاصل کند. این شامل تامین آب و برق نیز میشود. دولت آلمان نیز میبایست همانند بسیاری از کشورهای دیگر صریحا از اسرائیل جنایتکار بخواهد که احکام دیوان بینالمللی دادگستری را رعایت و تضمين کند. اما امپریالیسم آلمان به همره امپریالیسم آمريکا به مثابه حامی بی قید و شرط اسرائیل ابا دارند که بگویند: محاصره جنایتبار و ضدبشری «غزه» توسط دولت اسرائیل قوانین بینالمللی را آشکارا نقض میکند. جالب اینجاست که آلمان خود از اهداکنندگان صوری «کمکهای بشردوستانه» به فلسطین است! اما برایش بیاهمیت است که دولت اسرائیل از رسیدن هر نوع کمکی به خلق ستمدیده فلسطین جلوگیری میکند! البته خانم «دشاور»، معاون سخنگوی دولت آلمان، تلویحا اعتراف میکند که اسرائیل مطابق با قوانین بینالمللی عمل نمیکند. موضعی بیپشتوانه که هیچ نوع پیامد منفی برای اسرائیل دربرنخواهد داشت. البته خانم «دشاور» برای اولین بار اعتراف کرد که اسرائیل با ارائه نکردن کالاهای بشردوستانه و تجهیزات برق، مطابق با قوانین بینالمللی عمل نمیکند؟ پس از قرائت این موضع در بیانیه روز دوشنبه ۱۰ مارس، که از جانب سخنگوی وزارت خارجه آلمان در یک کنفرانس مطبوعاتی ارائه شد، یکی از خبرنگاران از وی میپرسد: «میخواستم بدانم آیا شما این روش دولت اسرائیل را نقض قوانین بینالمللی میدانید یا نه؟ چون شما همیشه با این کار مشکل داشتهاید، چه در دفتر صدراعظم و چه در وزارت خارجه. آیا اکنون میتوانید بگوئید که نقض قوانین بینالمللی است؟». «بله، این نقض قوانین بینالمللی است» و بلافاصله میافزاید: «از بیانیه روز دوشنبه و همچنین از توضیحاتی که من به همکارانتان دادم، متوجه میشوید که ما خواستار رعایت تعهدات خود تحت قوانین بینالمللی هستیم و این برای ما مهم است». ولی نه کلامی از محکوم کردن مستقیم نسلکشی بلاانقطاع اسرائیل به میان میآید و نه حتی کوچکترین انتقادی بر زبان میراند!
همین چند ماه و یا چند هفته پیش بود که صدراعظم مزوّر آلمان در بحبوحه بمباران بیوقفه «غزه» و قتلعام مردم بیگناه فلسطین اصرار داشت که «اسرائیل همیشه به طور کامل قوانین بینالمللی را رعایت کرده است!» باید از این دروغگویان بیحیا پرسید: آیا اسرائیل که از ۷ اکتبر بیش از ۵۰ هزار فلسطینی را کشته، «غزه» را غیرقابل سکونت کرده، بیش از یک میلیون نفر را آواره کرده، آب و غذا و دارو و برق را به روی آنها بسته است، به عنوان یک نیروی متجاوز، اشغالگر، و فاشیست باز هم از قوانین بینالمللی تبعیت میکند؟
***
«من به دنبال سرنگونی دولت آمریکا نیستم، دولت شرکتی این کشور خود در حال سرنگونی خود است»
جان ترودل، شاعر و فعال سیاسی
« [...] خانم «نائومی کلاین»، نویسنده کتاب ارزشمند «دکترین شوک» در کتاب دیگری تحت عنوان «نه گفتن کافی نیست» به درستی مینویسد: «آنچه در واشنگتن درحال روی دادن است، انتقال معمول قدرت میان احزاب نیست، بلکه تصاحب قدرت آشکار توسط شرکتهای بزرگ است!» به نظرِصائبِ نویسندهِ کتاب، دوران دخالت غیرمستقیم میلیاردرها و صاحبان اقتصادهای کلان آمریکا در پیشبرد سیاست، قوانین و جنگافروزیها از طریق پرداخت پول و خرید سران دو حزب جمهوریخواه و دموکرات به سرآمده و آنها از این بازی خسته شدهاند و تصمیم گرفتند که خود کارها را به دست گرفته و خودشان هم مجری باشند! بیسبب نیست که در مراسم تحلیف «ترامپ»، این گُندهلات میلیاردرهای آمریکائی، حداقل ده نفر از مولتی میلیاردرها در کاخ سفید و در سالنی با ظرفیت کمی بیش از ۸۰۰ نفر دعوت میشوند!؟ کسانی چون «ایلان ماسک»، صاحب شرکت «تسلا»، «مارک زاکربِرگ»، از شرکت خوشهای و تجاری «متا»، «جِف بِزوس»، از شرکت «آمازون»، «تیم کوک»، مدیر اجرایی «اپل»، «سوندرا پیچای»، مدیر اجرایی «گوگل»، «برنارد آرنو»، میلیاردر فرانسوی، «موکش امبانی»، میلیاردر هندی، «میریام ادلسون»، بیوه «شلتون ادلسون»، قمارخانهدار و صهیونیست معروف و «روپر مرداخ»، بنیانگذار «فاکس نیوز»، «اسکای نیوز» و سهام دار اصلی ابَرشرکت «نوز»!
اما به یقین میتوان گفت که روزگار جنگافروزی و یکّهتازی ابَرقدرت آمریکا در عرصه نظامی بر اثر شکست در جنگ کره، جنگ ویتنام، افغانستان،.... شکست در جنگ با فدراسیون روسیه از طریق اوکراین و شکست در غزه به سرآمده و در حوزه اقتصادی عقبماندگی آمریکا و اروپا از اقتصاد رو به رشد چین، هند و حتی روسیه و برآمدن «پیمان شانگهای» و «بریکس» که از دل آنها کاهش قدرت دلار به چشم میخورد و پیمانهای نظامی چین و روسیه، روسیه و کره شمالی و بلاروس و همسوئی نظامی ایران با آنها چنان هراسی بر دل امپریالیسم آمریکا انداخته که ثروتمندترین دزدان بینالمللی را گرد هم آورده تا چارهای بیندیشند! اگرچه توان نظامی و هستهای ایالات متحده و متحدان ناتوئیاش کماکان حرف اول را میزند، ولی جامعه آمریکا را دیگر یارائی و علاقهای به جنگی دیگر نیست !
جنگ اول و دوم جهانی ثابت کرد که امپریالیستهای غربی در به دست آوردن بازار و غلبه و تسلط بر یکدیگر و تسخیر مستعمرات، دشمن خونی هماند و به مانند گرگها عمل کردند و زخمهای کاری به یکدیگر زدند و در پایان جنگ دوم، امپریالیسم آمریکا به عنوان «آلفای» گله گرگها رهبری را به دست گرفت! اما به حکم دیالکتیک تاریخ هر پدیدهای تاریخ مصرفی دارد و به نظر میآید تاریخ مصرف آمریکا رو به افول و پایان است، زیرا این«آلفا»، دیگر قدرت جنگیدن را از دست داده است. بنابر این ترامپیستهای مولتی میلیاردر رو به جنگ تجاری و اقتصادی نهادند! آنها به این نتیجه رسیدند که با سلاح تحریم، کاری از پیش نمیرود و بستن تعرفه و مالیات بر کالاهای وارداتی راه چاره است! عملی که در قرون گذشته برای توسعه و پیشرفت کشورها مفید ولی درحال حاضر یکسره مضر و ابلهانه و فاجعهبار برای مردم آمریکاست!
میگویند؛ گربه وقتی که پیر میشود، به شکار قورباغه میرود چون که قورباغه بیشتر از نیم متر نمیتواند بهجَهد! آمریکا هم به مانند قورباغه اول از همه به سراغ و شکار نزدیکان و دمدستیهایش، نظیرکانادا، مکزیک و اتحادیه اروپا رفته است!
«ترامپ» میگوید: برخورد اتحادیه اروپا نسبت به آمریکا «وحشیگری» بوده است. کشورهای ناتو باید ۵ درصد از درآمدهایشان را هزینه کنند و سلاحهای بیشتری از آمریکا بخرند !و «ایلان ماسک»، که ظاهرا پُستی در حاکمیت آمریکا ندارد ولی گویا نقش :«ولی فقیه» را به او دادهاند، در توئیت خود مینویسد: «اشتاین مایر» -رئیس جمهور فعلی آلمان - یک ظالم ضددموکراتیک است، شرم بر او باد!» توهین آشکار «ماسک» به رهبران آلمان از جمله به «اولاف شولتس» و دیگران نشان از وخامت اوضاع در جبهه امپریالیستهای غربی و حکایت از نقش شرکتهای غولپیکر در سیاست داخلی و خارجی آمریکا دارد که خود «در حال سرنگونی دولت خود است!!».
زمانی که کشورهای جهان در برابر دستورات و قوانین واشنگتن سرفرودمیآوردند و تسلیم میشدند، سپری شده است! کشورها دارند به سمت جهانی صلحآمیز و با ثبات و همراه با احترام متقابل گام برمیدارند. امپریالیسم آمریکا از روی استیصال و ناچاری دارد آوای وحش سرمیدهد! این جنگ تجاری، که ترامپیستها راه انداختند، نه تنها کمکی به ایشان نخواهدکرد بلکه بیشتر و دردناکتر در سطح جهان منزوی خواهند شد!!
***
سخنی در اهمیت تاریخی هشتم مارس، روز جهانی زن
روز جهانی زن روز پیکار بینالمللی زنان سراسر جهان است. دو دسته در ایران هستند که تلاش دارند این روز تاریخی را، که مشعلی در دست زنان مبارز است، تا به تساوی حقوق اجتماعی با مردان دست پیدا کنند، به گمراهی بکشانند.
دسته اول روحانیت حاکم بر ایران است که از تمدن و تحول باک دارد و دشمنی خویش را در قالب مخالفت با حجاب اختیاری زنان بارها و حتی به ضرب اسیدپاشی و چاقوزنی و قمهکشی به ثبوت رسانده است. آنها اگر امروز مجبور شدهاند به عقبنشینیهائی در این زمینه دست بزنند، یکی ناشی از مبارزه مردم ایران و به ویژه زنان شجاع کشور ماست و دیگر اینکه فرزندان تحصیل کرده جامعه روحانیت، که با علم و دنیای امروز آشنا شده و خود را از تارعنکبوتی دین و خرافات تا حدود زیادی رها ساختهاند، حاضر نیستند با چادر چاقچور به خیابانها بیایند. حاکمیت جمهوری اسلامی برای تخطئه و مخدوش کردن تاریخ و سنت مبارزه زنان جهان و از جمله ایران روز تاریخی 8 مارس را با تولد «حضرت زهرا»، دختر پیغمبر، مترادف جلوه میدهد و مانند شاه، که روز 17 دی را روز «آزادی زنان» معرفی میکرد، قصد دارد این روز تاریخی، که در پیکره جامعه ایران ریشه دوانده است، بیاعتبار سازد و از اهمیت تاریخی این روز جهانی تا میتواند بکاهد. رژیم جمهوری اسلامی مانند «محمدرضاشاه» نظر به عقب دارد و از پیشرفت گریزان است.
همین روش را امروزه جنبش «فمینیستی» و «همجنسگرائی» و نظایر آنها به عهده گرفتهاند تا ماهیت طبقاتی مبارزه زنان جهان و میهن ما را مخدوش کنند. برای این جریانهای ارتجاعی، که آلت دست امپریالیسم نیز هستند و در همه جا برای مبارزه با استقلال کشورها از آنها استفاده میشود، مبارزه برای حقوق اجتماعی زنان را به مبارزه جنسیتی میان زن و مرد بدل کرده و زنان را بر ضد مردان بسیج میکنند و در واقع در خدمت منافع زنان بورژوا و طبقه حاکمه ممالک امپریالیستی گام میگذارند و عمیقا ارتجاعیاند. ما با نمونههای مشمئزکننده این حرکت در غائله «زن، زندگی، آزادی» روبرو شدیم که پارهای زنان با اندامنمائی کار مبارزه دموکراتیک را به ابتذال کشاندند و با پرچم «زن، زندگی آزادی»، که از آن برای ستر عورت استفاده میکردند، اوج درک خود را از «آزادی» و شخصیتی که یک زن باید داشته باشد، به منصه ظهور رساندند. مغز آنها نیر مانند مغز آخوندها از کمر به پائین کار میکند و آزادی جنسی، هرزهدری و سوءاستفاده همگانی، دموکراتیک و رایگان را با دشمنی به وفاداری، تعهد، کرامت بشری به بهانه مختاریت بر اندام شخصی جایگزین مینمایند. بیماران روانی و غریبانی که کمبودهای زندگی طبیعی، دموکراتیک و بدون تعصب را با توسل به غائله «زن، زندگی آزادی» پوشش میدهند و درک خود را از آزای و زندگی زن به نمایش میگذارند. ارتجاع جامعه روشنفکری ایران، که در این منجلاب غرق است، تلاش دارد روز پرافتخار مبازات زنان یعنی روز 8 مارس را با غائله «زن، زندگی، آزادی» پیوند زند و این روز جهانی را در جعبه محدود و سیاه مبارزه فمینیستی و ارتجاعی - امپریالیستی جهانی بپوشاند. در این زمینه و نقش کثیفی که پیروان «منصور حکمت» از هر نوع و قماش و با هر سایه و روشن، که از بدو انقلاب با مأموریت انجام دادند، میگذریم و تلاش میکنیم زنان شجاع کشور ایران را با تاریخ مبارزه انقلابی زنان جهان آشنا کنیم. همان طور که «کلارا زتکین» گفته است: «تنها در یک جامعه سوسیالیستی، زنان و کارگران به طور کامل از حقوق خود برخوردار خواهند بود». وی سپس در افشاء فمینیستها بیان میکند: «زن پرولتر رهائی اجتماعی خویش را نه مانند زن بورژوا و همراه با وی در مبارزه با مردِ هم طبقهاش، بلکه اولیتر در همکاری و پیوند با مردِ هم طبقهاش در مبارزه با به اصطلاح جامعه بورژوائی بدون نادیده گرفتن اکثریت خانمهای بورژوا، به کف میآورد».
حال به تاریخچه این مباره برای درسآموزی و ممانعت از تحریف تاریخ توسط دشمنان رنگارنگ آن بپردازیم.
وقتی در 8 مارس، روز جهانی مبارزه زنان، با هم به خیابان میآئیم و برای آزادی زنان میجنگیم، تاریخ آن روز و ریشههای آن اغلب فراموش میشود. ما مبارزات جنبش کارگری آلمان و در نتیجه یکی از مهمترین نمایندگان جنبش زنان پرولتاریا - »کلارا زتکی» (Clara Zetkin) - را به یاد داریم.
«کلارا زتکین (Clara Zetkin) در سال 1857 به دنیا آمد و در محیطی خردهبورژوائی رشد کرد. از آنجایی که مادرش «ژوزفین آیسنر» (Josephine Eißner) در جنبش مدنی زنان فعال و در تماس به فعالان این جنبش بود، در اوایل با افرادی مانند «لوئیز اتو پیترز» (Louise Otto-Peters) و «آگوست اشمیت» (Auguste Schmidt) که از پیشگامان جنبش مدنی زنان آلمان به شمار میروند، در تماس قرار گرفت. از سال 1874 به بعد، «زتکین» در سمینار آموزگاران در لایپزیگ به سرپرستی «آگوست اشمیت» شرکت کرد. وی در همان زمان، در دهه 1870 با افکار سوسیالیستی آشنا شد و اولین ارتباط خود را با جنبش سوسیال دموکراسی برقرار کرد. در طی فعالیت خویش برای تحقق حقوق زنان با «اوسیپ زتکین» (Ossip Zetkin انقلابی روس آشنا شد و با او رابطه برقرار کرد. آغاز دخالت فعالانه سیاسی «زتکین» به زمان قانون سوسیالیستی «بیسمارک» برمیگردد که تمام خواستههای مترقی، سوسیال دمکراتیک و سوسیالیستی و همچنین اتحادیههای کارگری خارج از رایشستاگ (مجلس ملی آلمان) را تحت تعقیب قرار میداد. با وجود این، «زتکین» در سال 1878 به حزب کارگران سوسیالیست آلمان و با نام بعدی (SPD) پیوست. او به جرم اعتقادات سوسیالیستی نتوانست حرفه آموزگاری خود را در آلمان انجام دهد و به همین دلیل در نهایت به کشور سوئیس مهاجرت کرد. او در آنجا با اثر «آگوست ببل» (August Bebels) به نام «زن و سوسیالیسم» آشنا شد که تأثیر زیادی بر وی باقی گذاشت. او همچنین در ارگان حزب سوسیال دموکرات به عنوان «سوسیال دموکرات» کار میکرد. در پایان سال 1882 وی به دنبال «اوسیپ»، که دو پسر از او داشت، به تبعید در پاریس، که در آن زمان مرکز جنبش بینالمللی سوسیالیستی بود، رفت.
در کنگره موسس انترناسیونال دوم در سال 1889، «زتکین» در مقابل 400 شرکتکننده به عنوان تنها یکی از شش زن حاضر در کنگره سخنرانیای کرد، که بعداً مبنای کار زنان سوسیال دموکرات (SPD) قرار گرفت و سرانجام موفق شد حضور و فعالیت زنان در جنبش سوسیال دموکراتیک را به پیش ببرد. زیرا «زتکین» در کنار خواست برابری حقوق زنان با مردان از مشارکت زنان در مبارزه طبقاتی حمایت کرد. موضع «زتکین» روشن بود: هر طبقه مسئله زنان خود را دارد.
«زتکین»، که خود را بخشی از جنبش کارگری و یک سوسیالیست میدید، مسئله «آزادی زنان» را با «آزادی کارگران» به طور کلی مرتبط میدانست. به این ترتیب، خود را به شدت از جنبش زنان بورژوازی متمایز کرد، که عمدتاً برای حق رأی زنان در آغاز قرن بیستم مبارزه میکردند. برای زنان طبقه متوسط، که نه مجبور بودند کار کنند و نه خودشان کارهای خانه را انجام میدادند، حق رأی زنان به معنای مشارکت و رهائی بیشتر در مقایسه با همسرانشان بود. برای زن پرولتاریا، برای «زتکین» روشن بود که حق رأی هیچ چیز اساسی را تغییر نمیدهد؛ خواستههای او فراتر از آن بود: استثمار سرمایهداران، که او را از نظر اقتصادی وابسته و تحت ستم قرار میداد، حتی بعد از تساوی حقوق باقی میماند. زنان کارگر برخلاف زنان بورژوا خود را اسیر مناسبات استثماری میدیدند که همسران پرولترشان در آن قرار داشتند. «زتکین» میدانست: «تنها در یک جامعه سوسیالیستی، زنان و کارگران به طور کامل از حقوق خود برخوردار خواهند بود». علاوه بر این، هنوز کار خانهداری و تربیت فرزندان نیز وجود داشت که بار مضاعفی بر دوش آنها میگذاشت. مبارزه با همسر، که در همان موقعیت طبقاتی قرار داشت، راه حل آزادی زن پرولتر نبود. «زتکین» آن را چنین خلاصه کرد: «زن پرولتر رهائی اجتماعی خویش را نه مانند زن بورژوا و همراه با وی در مبارزه با مرد هم طبقهاش بلکه بیشتر در همکاری و پیوند با مرد هم طبقهاش در مبارزه با به اصطلاح جامعه بورژوائی بدون نادیده گرفتن اکثریت خانمهای بورژوا، به کف میآورد». برخلاف جنبش زنان بورژوازی، که مطالباتشان انتقاد از وضعیت بنیادی جامعه نیست، زنان پرولتر باید دوشادوش مردان خود برای کسب حقوق خود مبارزه کنند.
در سال 1889 شریک زندگی او «اوسیپ» درگذشت. پس از لغو قانون ضد سوسیالیستی «بیسمارک»، «زتکین» به اشتوتگارت نقل مکان کرد. در سال 1895 او نخستین زنی بود که به رهبری سوسیال دموکراتها پیوست و از سال 1895 تا 1913 بخشی از کمیسیون تفتیش حزب و از سال 1909 تا 1917 عضوی از اعضاء هیئت اجرایی حزب شد. با گذشت زمان، «زتکین» به یک چهره برجسته رهبری در جنبش زنان پرولتری در حال رشد تبدیل گردید: از سال 1892، به مدت بیش از 25 سال، مجله «Die Gleichheit» (برابری) را که صدای رسای زنان کارگر بود، اداره میکرد. در سال 1907 اولین کنفرانس بینالمللی زنان سوسیالیست برگزار شد که در آن وی به عنوان رئیس دبیرخانه بینالمللی زنان انتخاب گردید. از سال 1910 به بعد، در همین بستر زنان خطر فزاینده جنگ در سطح بینالمللی را مورد بحث قرار داده و شناختند. مقاومت در برابر امپریالیسم و جنگ به محور فعالیتشان بدل شد.
«زتکین» در کنفرانس بعدی در کپنهاگ در سال 1910، انگیزه «روز جهانی زن» را مطرح کرد. برای نخستین بار این انگیزه در 19 مارس 1911 با شعار «برای مطالبه حق انتخاب زنان به خیابان بیائید» آغاز شد. این روز به عنوان فرصتی برای دستیابی به بسیاری از زنان و جلب توجه آنها به این خواستها در نظر گرفته شد. در انترناسیونال زنان کمونیست در سال 1921، 8 مارس به عنوان روز مبارزه زنان تعیین شد.
با سوءقصد در «سارایوو»(Sarajevo) ، سرانجام جنگ جهانی اول آغاز شد، سالهائی که با خونریزی و ویرانیهای غیرقابل توصیف همراه بود. در سطح بینالمللی، جنبش کارگری و در نتیجه زنان پرولتاریا با نزاعها و رویزیونیسم مواجه شدند. در امپراتوری آلمان در سال 1914، سوسیال دموکراتها نیز به اعتبارات جنگی در رایشتاگ رای دادند و در مقابل ناسیونالیسمی که توسط جنگ افروزان برانگیخته شده بود، سر تعظیم فرود آوردند و به انترناسیونالیسم پرولتری خیانت کردند. با این حال، «زتکین» قویاً سیاست صلح خانگی را، که از طرف سوسیالدموکراتها به پیش برده میشد، رد کرد و به سازماندهی اعتراضات زنان پرولتر علیه سیاست جنگی ادامه داد. «زتکین» در نشریه «برابری» علیه جنگ برانگیخت؛ در بیانیهای که نوشت، از کارگران زن در سطح بینالمللی خواست تا برای صلح دست به اقدامات خرابکارانه بزنند. تظاهرات و اعتصابات با شعار به «این نظام نه مرد و نه پشیزی» باید داد، سازماندهی شد. زنان پرولتری تبلیغات ضدمیلیتاریستی خود را در هر کجا که میتوانستند، پخش میکردند. «زتکین» در سال 1915 به بهانه تلاش برای خیانت به میهن به مدت چهار ماه زندانی شد. وی در کنار «رُزا لوکزامبورگ» در تأسیس لیگ «اسپارتاکوس» در سال 1916 و حزب سوسیال دموکرات مستقل آلمان (USPD) در سال 1917 مشارکت داشت. در سال 1919 به حزب کمونیست آلمان (KPD) پیوست و تا سال 1933 نماینده آن در رایشتاگ بود.
«زتکین» در اولین سفر خود به اتحاد جماهیر شوروی با «لنین» دوست شد که بعدها در کتابش در مورد «خاطراتی از لنین» درباره آن سفر نوشت. او از سال 1924 در مسکو در آلمان و اتحاد جماهیر شوروی زندگی میکرد. «زتکین» از سال 1921 مجله «بینالمللی زنان کمونیست» را هدایت میکرد. «زتکین» به عنوان یکی از مخالفان جنگ، در کنگره بینالمللی جنگ در اوت 1932 به عضویت کمیته جهانی علیه جنگ امپریالیستی انتخاب شد. یکسال قبل از مرگش، «زتکین» که اکنون 75 سال داشت، رایشتاگ منتخب جدید را در 30 اوت 1932 در برلین افتتاح کرد. او برای یک جبهه متحد علیه فاشیسم مبارزه کرد و در مورد جنگ آینده هشدار داد. پس از به قدرت رسیدن ناسیونال سوسیالیستها در سال 1933 و ممنوعیت حزب کمونیست آلمانKPD ، «زتکین» به اتحاد جماهیر شوروی گریخت و در همان سال در آنجا درگذشت.
استواری «کلارا زتکین» و نقش او در ساختن جنبش زنان پرولتاریا، همچنان راهنمای ماست که چگونه ما زنان کارگر باید مبارزات خود را به پیش ببریم. جشن 8 مارس، روز جهانی زن، روز «کلارا زتکین» نیز هست.
زنده باد هشتم مارس روز همبستگی زنان سراسر جهان!
حزب کار ایران (توفان) اسفند 1403
***
تظاهرات صدها هزار زن به مناسبت روز جهانی ۸ مارس
تظاهرکنندگان در سراسر جهان خواستار حمایت از برابری دستمزدها و پایان خشونت جنسیتی و تبعیضهای طبقاتی شدند
زنان روز شنبه ۸ مارس برای بزرگداشت روز جهانی زن به خیابانهای شهرهای سراسر جهان رفتند. اعتراضات و تجمعات بعضا مشابهی در پایتختها و شهرهای بزرگ دنیا برگزارشد و فعالان حقوق زنان و احزاب و چپ و انقلابی خواستار پایان دادن به نابرابری و خشونت مبتنی بر جنسیتی و بسیاری از مطالبات دیگر شدند. مختصری از این گزارش را ملاحظه فرمائید:
بروکسل، بلژیک
هزاران نفر در بروکسل، پایتخت اروپا راهپیمایی کردند تا نسبت به آنچه که سازماندهندگان این تجمع آن را «رکود نگران کننده» در دفاع از حقوق زنان نامیدند، هشدار بدهند. قدرتگیری فزاینده احزاب راست و بویژه احزاب راستافراطی و شبه فاشیستی در کشورهای اروپایی باعث نگرانی بسیاری از فعالان شده چرا که ممکن است با قدرت گرفتن این گروهها حقوق زنان در معرض تهدید جدی قرار گیرد. «کوئنتین پوکارد»، معترض فرانسوی، که در تظاهرات بروکسل شرکت کرده، چنین گفت: «با ظهور راست افراطی در همه جای اروپا واقعا باید نسبت به پسرفت وضعیت حقوق زنان و اقلیتها نگران شد. من هرگز نمیتوانستم تصور کنم که سقط جنین بتواند روزی در ایالات متحده زیر سؤال برود؛ بنابراین اگر در آمریکا امکانپذیر باشد، متأسفانه ممکن است در اروپا نیز روی دهد. ما نمیتوانیم اجازه دهیم این اتفاق بیفتد». تظاهر کنندگان شعار میدادند و پلاکاردهایی با خود حمل میکردند. آنها روی بنرها نوشته بودند: «سقط جنین یک حق بشری است» و «زنان تنها زمانی آزاد خواهند شد که همه زنان دنیا آزاد شده باشند، از بازداشتگاهها گرفته تا زندانها، از کنگو تا فلسطین، از مزارع تا کارخانهها». «کندیس پالمر»، ساکن بروکسل گفت: «برای من مهم است که اینجا باشم، انرژی زیادی برای من به ارمغان میآورد، زیرا ما توسط دور و برمان افرادی هستند که طرز فکر مشابهی دارند و با این تبعیضهای روزمره میبینیم که تنها نیستیم». تظاهرکنندگان همچنین خواستار تقویت حمایت اجتماعی برای زنان و همچنین حقوق بهتر برای زنان مهاجر شدند.
رُم، ایتالیا
هزاران زن روز شنبه در خیابانهای رًم، پایتخت ایتالیا به مناسبت روز جهانی زن و اعتراض به خشونت مبتنی بر جنسیت و تبعیض، راهپیمایی کردند.
تظاهرکنندگان شعار دادند و با در دست داشتن بِنِرها و پلاکاردهایی در اطراف مراکز باستانی و نمادین شهر راهپیمایی کردند. یکی از معترضان گفت: «باید تغییراتی رادیکال ایجاد شود زیرا ما باید نظامی داشته باشیم که دیگر مبتنی بر این سرکوب جنسیتی نباشد». «فرانچسکا»، معترض در رُم، خاطرنشان کرد: «محکوم کردن مجرمان به حبس ابد هم کفایت نمیکند زیرا خشونت مبتنی بر جنسیت مشکلی است که از فرهنگ شوونیستی مردسالارانه و مردانه آغاز میشود و ریشه فرهنگی دارد». در این تظاهرات پرچمهایی از فلسطین و در همبستگی با زنان غزه و محکوم کردن جنایات رژیم صهیونیستی نیز حمل میشد.
آتن، یونان
هزاران نفر در آتن تجمع کردند تا علیه تبعیض و نابرابریهای جنسیتی و طبقاتی اعتراض کنند. این تظاهرات با موسیقی زنده و رقص گروهی از زنان فلسطینی و سخنرانیهای گروههای مختلف حقوق بشری آغاز شد. معترضان در آتن خاطرنشان کردند در حالی که حقوق زنان راهی طولانی را طی کرده است، اما هنوز موارد زیادی برای بهبود وجود دارد. «ماتیلد دوژاردن»، معترض بلژیکی در آتن گفت: «من معتقدم که ما در سال ۲۰۲۵ هستیم اما هنوز چیزهای زیادی برای بهبود و انجام دادن وجود دارد، همچنین با این شرایط که میدانیم حقوق زنان هنوز تثبیت نشده است و ما باید ادامه دهیم». معترضان هشدار دادند که حقوق زنان اخیرا مورد تهدیدهای فزایندهای قرار گرفته و برای اصلاح مسیر باید اقدامات فوری برداشته شود. «باکوپولو اولگا»، ساکن محلی گفت که ما شاهد عقبنشینی در امور مدیریت جسم خود، مانند سقط جنین هستیم. معترضان همچنین در حمایت از زنان غزه پرچم فلسطین را حمل میکردند؛ زنانی که در جنگ تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی اسرائیل به غزه بیشترین آسیبها را تحمل کردهاند. معترضان همچنین با راهپیمایی به سمت پارلمان یونان، خواستار پایاندادن به تبعیض جنسیتی مانند شکاف دستمزد و اشکال دیگر خشونت علیه زنان شدند. امروز ما قطعاً با تبعیض سر و کار داریم، دروغ است که هیچ تبعیضی وجود ندارد. جنی «تئوفانوپولو»، عضو شبکه نویسنده زن «I Foni Tis» (صدای او) گفت: «وقتی میگوئیم تبعیض، منظورمان از جمله در کار و دستمزد است».
استانبول، ترکیه
دولت ترکیه سال ۲۰۲۵ را «سال خانواده» اعلام کرد، اقدامی که بسیاری از معترضان از آن انتقاد کردند و آن را تلاشی برای محدود کردن بیشتر زنان به نقشهای سنتی مانند ازدواج و مادری میدانند. تصمیم دولت سرمایهداری اردوغان برای خروج از کنوانسیون استانبول در سال ۲۰۲۱، که برای محافظت از زنان در برابر خشونت خانگی طراحی شده بود، نیز منبع خشم در میان فعالان بوده است. به گزارش «پلتفرم قتل زنان را متوقف خواهیم کرد» ۳۹۴ زن در سال ۲۰۲۴ در ترکیه توسط مردان کشته شدند. «یاز گلگون» حمایت قانونی بهتر و نیروی پلیس حمایت کنندهتر شد. او میگوید: «زورگویی در محل کار، فشار شوهران و پدران در خانه و فشار جامعه مردسالارانه وجود دارد. ما خواستار کاهش بیشتر این فشارها هستیم». در حالی که «سلوی آلکانچلیک»، یک تظاهرکننده ۵۸ ساله، به تمایل زنان برای آزاد شدن از محدودیتهای اعمال شده توسط جامعه پدرسالارانه اشاره میکند و میگوید: «بگذارید زنان آزاد باشند. من میخواهم آنها بتوانند بدون درخواست اجازه از شوهرشان هر جا میخواهند بروند، وقتی شبها به خانه برمیگردند بدون ترس از حساب پسدادن باشد که کجا بودهاند. من خواهان آزادی برای همه زنان جهان هستم». برغم ممنوعیت تظاهرات عمومی توسط فرماندار منطقه «بیاوغلو»، در میدان تقسیم، بسیاری از زنان مترصد بودند در شامگاه برای یک راهپیمایی شبانه جمع شوند و علیه محدودیتها اعتراض کنند. طبق گزارشهای واصله ماموران برخی خیابانهای اصلی استانبول را مسدود کرده و ایستگاههای مترو را برای جلوگیری از این تجمعات به دلیل نگرانیهای مربوط به نظم عمومی، تعطیل کردند. در این تظاهرات سخنرانیهای مختلفی از سوی احزاب و سازمانهای چپ و اتحادیههای کارگری صورت گرفت و مسئله زنان غزه و همبستگی با فلسطین و محکوم کردن تجاوزات فاشیستی رژیم صهیونیستی اسرائیل از جمله نکات این سخنرانیها بود.
آرژانتین
در روز جهانی زن چندین تظاهرات در آرژانتین برگزار شد. در «بوئنوس آیرس»، پایتخت این کشور، معترضان سیاستهای نئولیبرالی «خاویر میلی»، رئیسجمهور ترامپیست را قویا محکوم کردند. زن مبارز «مونیکا سانتینو»، عضو سازمان زنان در بوئنوس آیرس، در یک مصاحبه بینالمللی گفت: «ما با دولتی بسیار ظالم و بیرحم روبهرو هستیم که مدام حقوق نه تنها زنان، بلکه همه مردم را میگیرد. ما معتقدیم که در روز جهانی زن باید قویتر از همیشه در خیابانها باشیم. دولت «میلی» به مناسبت ۸ مارس ویدئویی منتشر کرد که در آن از تعطیلی وزارت امور زنان و حذف خدمات مربوط به پیشرفت زنان در نهادهای دولتی پس از به قدرت رسیدن خود دفاع کرد. او ادعا کرد که «میلیاردها و میلیاردها پزو» برای این خدمات هدر میرفت». در این تظاهرات با زنان غزه اعلام همبستگی گردید و رژیم متجاوز اسرائیل را محکوم کردند.
مکزیک
در روز جهانی زن، هزاران نفر در خیابان «پاسئو د لا رفرما»، یکی از اصلیترین خیابانهای مکزیکوسیتی، تظاهرات کردند. انتظارات برای پیشرفت در حقوق زنان در مکزیک با رسیدن «کلودیا شاینبائوم»، اولین رئیسجمهور زن این کشور، افزایش یافته است. «نورما جولیسا گارسیا»، وکیل ۵۲ ساله، گفت: «او یک زن است، یک مادر است و حالا رئیسجمهور ماست. من امیدوارم و مطمئنم که پیشرفتهای بسیار بزرگتری برای ما زنان بهدست خواهد آمد». در این تظاهرات سخنرانیهائی علیه دولت فاشیست و متجاوز ترامپ و در محکومیت رژیم صهیونیستی اسرائیل صورت گرفت.
اسپانیا
در مادرید، پایتخت کشوری که در اروپا پیشگام مبارزه با خشونتهای جنسیتی است، بیش از ۲۵ هزار نفر در باران شدید تظاهرات کردند تا خواستار «برابری واقعی، نه برابری ظاهری» شوند. «روزا مونوز آلکالا»، ۶۷ ساله، به خبرگزاری فرانسه گفت: «ما با یک تهاجم فاشیستی، فوقالعاده ارتجاعی و فوقالعاده محافظهکار مواجه هستیم که دقیقاً هدفاش متوقف کردن تمام دستاوردهای حقوقی است که بهدست آمده است». «مارک فاره»، معلم ۵۳ ساله، نیز ابراز نگرانی کرد که این تهاجم میخواهد تمام دستاوردهای حقوقی زنان را متوقف کند. حزب کمونیست مارکسیست لنینیست اسپانیا نیز در این تظاهرات شرکت فعال داشت و در بیانیه منتشره ضمن ابراز همبستگی با زنان غزه متجاوزین فاشیست اسرائیل را بشدت محکوم کرد و خواهان قطع رابطه دولت اسپانیا با اسرائیل شد.
فرانسه
دهها هزار نفر در چندین شهر فرانسه دست به تظاهرات زدند. برگزارکنندگان ۱۲۰ هزار نفر و به گفته مقامات ۴۷ هزار نفر در خیابانهای پاریس روز جهانی زن را گرامی داشتند .در این تظاهرات با حمل پرچمهای متنوع از جمله فلسطین و محکومیت رژیم اشغالرگر صهیونیست و خواست فوری آتش بس و پایان نسلکشی در غزه و همبستگی با زنان فلسطین دیده میشد. شنبه شب برج ایفل پیامی حمایتی به زبانهای فرانسوی، انگلیسی، فارسی و عربی برای زنان افغانستان به نمایش گذاشته شد.
***
به مناسبت صدوپنجاه وچهارمین سالگرد کمون پاریس، نخستين انقلاب سوسياليستي و مهمترین آموزههای آن
صدوپنجاهوچهار سال پیش در روز ۱۸ مارس (۲۸ اسفند) ۱۸۷۱، کارگران و لایههای پائینی اقشار خردهبورژوازی پاریس، شهری که قهرمانانه ششماه محاصره کاملِ ارتش آلمان را پشتِ سر نهاده بود، در شرایطی که هنوز دشمن در خاک فرانسه و در بخشهایی در حومه شهر بود، به مقابله با توطئههای پیدرپی دولتِ موقتِ جمهوری سومِ تازهتأسیس فرانسه پرداختند، و به قول مارکس «انقلاب باشکوه» خود را برپاکردند؛ انقلابی که بهرغمِ عمر بسیار کوتاهاش نخستین تلاش برای استقرار سوسياليسم و الهامبخشِ جنبشها و انقلابهای بعدی در نقاط مختلف جهان بود.
ما درباره مهمترین آموزههای کمونیستی از انقلاب باشكوه کمون پاریس، و اینکه چرا پرولتاريا در نيمهراه متوقف شد، بارها سخن گفتهايم. مباحث مربوط به سیاستها و نتیجه کمون قبل از هرچيز تأثیر قابل توجهی در اندیشههای انقلابی و فناناپذیر «کارل مارکس» داشت که وی آن را اولین نمونه از «دیکتاتوری پرولتاریا» توصیف کرد. «دیکتاتوری پرولتاریا» اعمال قهر پرولتری اکثریت جامعه بر ضد اقلیتی است که تاکنون بر مسند قدرت بوده و از خودسری، سوء استفاده شخصی با اراده و خودکامگی فردی و یا طبقاتی بر ضد اکثریت محرومان جامعه استفاده میکرده است. «دیکتاتوری پرولتاریا» میخواهد به این بیعدالتی بیپایان، پایان دهد و آن هم نه در کلام، بلکه در عمل و در اقتصاد و در پایه مادی زندگی عمومی مردم. «دیکتاتوری پرولتاریا»، دیکتاتوری اقلیت نیست به همین جهت نیز نماد دموکراسی است. اساسا هیچ طبقهای نمیتواند به صورت اقلیت در دوران کم و بیش طولانی در حکومت باقی بماند. هر حکومتی باید برای بقاء خود و حفظ سلطه خویش سعی کند، متحدان خویش را بیابد و آنها را با شیوههای گوناگون و از جمله مزایای مادی به خود ملحق نماید و به این وسیله بقاء خویش را تثبیت کند و یا اینکه قهر عریان و بیپروا را موقتا به خدمت بگیرد. این نتیجه را طبقات حاکمه در ممالک امپریالیستی با غارت ممالک تحت سلطه و پرتاب قطعهای از غنایم غارتگرانه خویش به سفره دیگر طبقات اجتماعی، که در قدرت سیاسی شرکت ندارند، کسب مینمایند. لفظ «اشرافیت کارگری» را «لنین» به این عده اطلاق میکند، که زمینه مادی پیدایش اپورتونیسم و رویزیونیسم در جنبش کارگری هستند.
در زیر توجه همراهان گرامی را به دلایل اصلی شکست کمون پاریس و درسهای آن جلب میکنیم:
یکم:پرولتاريای انقلابی پاریس فاقد حزب واحد کمونیستي و فرماندهی واحد و رهبری انقلاب ملغمهای از کمونیسم، آنارشیسم، پرودونيسم و بلانكيسم ... و ایده همه باهم و آزادی بیقید و شرط برای همگان بود.
دوم:به جای اقدام به «مصادرۀ مصادرهکنندگان»، به خود اجازه داد با رؤياهای برقراری يک عدالت برتر در کشوری که با يک وظيفه ملی مشترک متحده شده بود، به بيراهه برود؛ به عنوان مثال، مؤسساتی مانند بانکها مصادره نشدند، و تئوریهای پرودونيستی در بارۀ يک «مبادله عادلانه» و غيره، هنوز در ميان سوسياليستها رايج بود.
سوم:به جای نابود کردن دشمنانش و درهم شکستن ماشین کهنه دولتی و اعمال انقلابی دیکتاتوری پرولتاریا درصدد برآمد تأثير اخلاقی بر آنها بگذارد؛ پرولتاريای انقلابی به اهميت عمليات سرکوبگرانه نظامی مستقيم در جنگ داخلی کم بها داد، و به جای شروع يک تهاجم قاطعانه عليه ورسای، که میتوانست پيروزی آن را در پاريس تأمين کند، تأخير نمود و به دولت ورسای زمان داد تا نيروهای سياه خود را گرد آورده و هفته غرق به خون ماه مه را تدارک ببيند.
اینهاست بطور مختصر و موجز مهمترين دلایل شکست نخستین انقلاب سوسیالیستی درجهان!
با درسآموزی صحیح از شكست انقلاب و ضعفهاي کمون پاریس بود که بلشویکها تحت رهبری حزب واحد لنيني، انقلاب سوسیالیستی اکتبر را سازماندهی و به پیروزی رساندند و نخستین ساختمان سوسیالیسم در جهان، با الغای مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و سرانجام درهم شکستن قویترین ارتش امپریالیستی جهان، ارتش نازی و رهائی بشر از چنگال فاشیسم تحت رهبری استالین، رقم خورد.
زنده باد کمون و آموزههای کمونیستی از آن!
زنده باد حزبیت!
زنده باد دیکتاتوری پرولتاریا!
١٨مارس ٢٠٢۵
***
بمب خبری در اولین روزهای سال؛ بُهت پنتاگون از دستیابی ایران به سلاح پلاسمایی
یکم:سخنگوی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) در اولین روزهای سال جدید خورشیدی، رسماً اعلام کرد که ایران در حال توسعه فناوری سلاحهای پلاسمایی است. وی افزود: «ما وجود فناوری مرتبط با سلاح پلاسمایی در ایران را رد نمیکنیم. این موضوع از طریق سیستمهای ماهوارهای ناسا دیده شده است». گفته میشود این نخستین بار است که وزارت دفاع آمریکا از دستیابی ایران به این سلاح استراتژیک پلاسمایی - که سلاحی بازدارنده است - سخن میگوید و حتی اعلام میکند رد آن را در ماهوارهها زده است. سخنگوی پنتاگون همچنین با اشاره به «شواهد ماهوارهای»، مدعی شد که ایران در حال انجام آزمایشهای مخفیانه در این حوزه است. وی با ادبیات رایج غربیها درباره پیشرفتهای نظامی ایران مدعی شد: «نگرانی جامعه بینالمللی درباره برنامههای نظامی غیرشفاف ایران ادامه دارد».
هنوز هیچ واکنش رسمی از سوی ج ا به این ادعا منتشر نشده است و ایران ترجیح داده است با سکوت واکنشهای طرفهای غربی را رصد و مشاهد کند! هنوز از صحت و سقم این خبر نمیتوان سخنی گفت. یا آمریکا با هدف تحریک افکارعمومی جهان علیه ایران چنین خبری را منتشر کرده است و یا اینکه ایران به رغم این همه بازرسی آژانس انرژی اتمی و جاسوسان اسرائیلی و آمریکایی موفق به تولید چنین پدیده بازدارندهای شده است! طبق اظهارات برخی از کارشناسان حقوق بینالملل اگر نیروگاههای هسته ایران مورد حمله قرار گیرند «آنوقت اشتیاق و امکان خروج ایران» از «ان پی،تی» و تولید سلاحهای اتمی فراهم میشود! حال معلوم نیست اگر احتمال خطر حملات هوایی به ایران وجود دارد، چرا ایران قبل از حمله نظامی، به سوی تولید سلاح اتمی نمیرود؟ سرانجام ایران دو راه دارد؛ راه لیبی و خلع سلاح شدن و سرنگونی و راه کره شمالی مجهز به سلاح هستهای با هدف بازدارندگی و اقدامی تدافعی!
باید در اینجا تاکید شود که نابودی سلاح اتمی و کشتار جمعی خواست همه صلحدوستان واقعی و بشردوستان جهان است، اما زورگویان بینالمللی نظیر آمریکا تولید سلاح اتمی را برای ایران ناپسند و غیر مفید و برای خود اقدامی پسندیده و مفید تعریف میکنند! طبعا با چنین قانون جنگلی و در چنین شرایطی حق تولید سلاح هستهای برای هر کشور مفروضی که در محاصره نظامی قراردارد، از جمله ایران نیز محفوظ، تدافعی و مشروع است!
دوم:سلاح پلاسمایی چیست؟ «پلاسما» به عنوان چهارمین حالت ماده پس از جامد، مایع و گاز شناخته میشود. این حالت از ماده، زمانی ایجاد میشود که گاز تا حد بسیار بالایی گرم شده و الکترونها از اتمها جدا میشوند. «پلاسما» شامل ذرات باردار (یونها و الکترونها)ست و به دلیل خواص منحصر به فرد خود، قابلیت هدایت الکتریسیته و تولید میدانهای مغناطیسی را دارد. ساختار «یونیزه» به ترکیبی اشاره دارد که در آن، ذرات باردارِ مثبت، منفی و خنثی به صورت مخلوط کنار هم قرار گرفته باشند. به این حالت از ماده، «پلاسما» (Plasma) گفته میشود که به عنوان حالت چهارم ماده میشناسند. اگر به ارتفاع بالاتری برویم، بخش بسیاری از اتمسفر را «ترکیبات یونی» تشکیل میدهند. جالب است بدانید که ۹۹ درصد از مواد تشکیلدهنده کیهان به صورت «پلاسما»ست. «پلاسما» در طبیعت از جمله در خورشید، ستارگان و شفقهای قطبی به وفور یافت میشود. «پلاسما» با درجه حرارت بالا (با استانداردهای شرایط عادی)، درخشش، تابش الکترومغناطیسی و سایر علائم مشخص میشود. در طبیعت، «پلاسما» در ستارگان و فضای بین ستارهای، به شکل رعد و برق و ... یافت میشود. «پلاسمای» ایجاد شده مصنوعی در دستگاههایی با کلاسهای مختلف، از لامپهای خانگی گرفته تا راکتورهای گرما هستهای، وجود دارد. سلاحهای پلاسمائی به عنوان یکی از پیشرفتهترین فناوریهای نظامی، پتانسیل تغییر بازی در میدانهای نبرد را دارند. این سلاحها با استفاده از انرژی پلاسما، قابلیت نابودی اهداف مختلف را دارا بوده و به عنوان یکی از پیشرفتهترین فناوریهای نظامی در جهان شناخته میشوند. جالب است بدانیم که «پلاسما» از زمانهای قدیم در امور نظامی، هرچند با ملاحظات خاصی، حضور داشته است. بنابراین، انواع سیستمها و وسایل آتشزا، از تیرهای مشتعل دوران باستان تا شعله افکنهای مدرن، در واقع یک پلاسمای با دمای پایین هستند که شعلهای ایجاد میکنند.
هنگامی که یک ماده منفجره، منفجر میشود، فلاش اتفاق میافتد که همچنین توسط گاز یونیزه (پلاسما) ایجاد میگردد. این سلاحها با استفاده از پلاسما (حالت چهارم ماده)، انرژی فوقالعادهای تولید میکنند که میتواند برای نابودی اهداف نظامی مورد استفاده قرار گیرند. در واقع اینگونه از سلاحهای نظامی با استفاده از «همجوشی هستهای» یا «گداخت هستهای» (Nuclear Fusion) که طی آن واکنشهای هستهای بین عناصر سبک، منتهی به تشکیل عناصر سنگینتر میشود، تولید میگردد. در همجوشی یا گداخت هستهای، به جای شکافتن اتمهای بزرگ به اتمهای کوچک، اتمهای کوچک به یکدیگر جوش داده میشوند تا اتمهای بزرگ بهوجود آیند. بر اثر این واکنش، انرژی خیلی زیادی آزاد میشود. همجوشی یا گداخت هستهای واکنشی کاملاً برعکس شکافت هستهای است. شکافت هستهای (Nuclear fission) فرایندی است که در آن یک اتم سنگین مانند اورانیم به دو اتم کوچکتر، تبدیل میشود. وقتی هستهای با عدد اتمی زیاد شکافته شود، بر اساس نظریه «انیشتین»، مقداری از جرم آن به انرژی تبدیل میشود. از این انرژی در تولید برق (در نیروگاه هستهای) یا تخریب (سلاحهای هستهای) استفاده میگردد. سلاحهای مختلف مبتنی بر گاز یونیزه (پلاسما) مدتهاست که در ادبیات نظامی، جا افتادهاند. در واقعیت، پلاسما فقط در اشکال نظامی و تنها بعنوان یک ابر سلاح فوقالعاده استفاده نمیشود، بلکه در ایجاد محیطزیست سازگار نیز استفاده میشود. با این حال، کشورهای پیشرو به تحقیقات و کار بر روی سلاحهای نظامی بر مبنای پلاسما، ادامه میدهند. اصول فیزیکی جدید به لطف این وضعیت ممکن است در آینده تغییر کند. سلاحهای پلاسمایی با استفاده از انرژی پلاسما، پرتوهای پرانرژی یا امواج پلاسمایی تولید میکنند که میتوانند اهداف نظامی را نابود کنند. این سلاحها معمولاً از یک منبع انرژی قوی برای ایجاد پلاسما استفاده کرده و سپس آن را به سمت هدف هدایت میکنند. پلاسما به دلیل دمای بسیار بالا و انرژی جنبشی فوقالعاده، میتواند مواد مختلف را ذوب کرده یا حتی تبخیر کند
سوم:باید تاکید کرد حقوق کشورها را نمیتوان علیالاصول بر اساس مساحت، تواناییهای نظامی، تبلیغاتی، کوچک، بزرگی، رنگ پوست و مذهب و نژاد و … ارزش گذاشت. هیچ کشوری حق ندارد در امور داخلی کشور دیگر دخالت کند. دوران استعمار که برهمین روال پیش میرفت در اثر مبارزه ملتها و دول جهان و به ویژه مبارزه اتحاد جماهیر شوروی – استالینی پس از جنگ جهانی در عرصه دیپلماتیک برای درهم شکستن دنیای کهن استعمار به پایان رسیده است. هیچ ملتی نمیتواند به تحقیر ملت دیگر تن در دهد. این اصول حقوقی، این روی هم چیدن سنگهای جداگانه، شالوده بنای عظیمی است که در اثر مبارزه با هیولای سرمایهداری نازیسم و با آموزش از تجارب تلخ جنگ جهانی دوم پدید آمده است. دستآورد بشریت است که باید آن را حفظ کرد و علیه هژمونیطلبی امپریالیستها در آن مبارزه نمود. سازمان ملل نیز عرصه مبارزه طبقاتی در زمینه دیپلماتیک است. بودنش بهتر از نبودنش برای ما کمونیستها، برای ملل ضعیف و زیر سلطه است. برداشتن این سنگها، یعنی تخریب این بنا، یعنی حق را با منطق هیتلری در اختیار قویتر قرار دادن یعنی به قانون جنگل به راهزنی دریایی تمکین کردن، یعنی با منطق هیتلری زندگی کردن، یعنی دنبالهرو امپریالیسم و صهیونیسم شدن است، یعنی غرور ملی و حیثیت خویش را از دست دادن، یعنی برای هر تعظیم بعدی دست به سینه ایستادن، برای ارباب سر جنباندن، به مرگ زنده تن در دادن، تحقیر را تحمل کردن و آن را به همه مردم جهان و دول گیتی توصیه نمودن. و این نمیتواند به ویژه به نفع ممالک کوچکتر باشد.
قبولاندن و حقنه کردن امری به این ممالک با قلدرمنشی، نقض آشکار قبول اصل حاکمیت ملی و سرانجام تمامیت ارضی این کشورهاست و بر این نقض صریح منشور سازمان ملل، دیگر حد و مرزی نمیتوان کشید. سدی است که میشکند و خشک و تر را با هم میسوزاند. کمونیستها باید مدافع این حقوق یکسان برای همه ممالک باشند. این یک خواست دموکراتیک و طبیعی همه دول جهان است. آنها باید اموری این چنینی را بر اساس ملاک واحد بسنجند، موازین و مقررات یکسان برای داوری آن در نظر بگیرند، احترام به این اصول را از همه ممالک بدون اسثناء بپذیرند تا اعتماد متقابل جهانی در حداقل ممکن میان ممالک پدید آید. منطق آمریکا و اسرائیل ناقض اصل برابری حقوق ممالک، ناقض موازین و مقررات بینالمللی، ناقض حقوق ملل، ناقض بدیهیترین اصول دمکراسی و آزادی است و هرگز نباید بدان تن داد. این اصل خدشهناپذیر تساوی حقوق ملل باید در روابط بینالمللی جاری و حاکم باشد و هر کشوری باید آن را مراعات کند.
امپریالیسم آمریکا و متحدینش همه این اصول را با چکمههای خود پایمال ساختهاند و مسلماً با این ششلولی که به کمر بستهاند، شترشان را به در هر خانهای که از نمای آن خوششان آمد، میخوابانند، در اینجا نه سخن بر سر عراق است و نه بر سر ایران و یا کره شمالی، سوریه، لیبی و یا کوبا، با این استدلالات میتوان حتی امپریالیسم آلمان را نیز متهم نمود که قادر است در کارخانههایش سلاحهای کشتار جمعی تولید کند و برای قوت دادن به این استدلال میتوان به بهرهگیری از سابقه این امپریالیسم در تولید گازهای سمی در جنگ اول جهانی و در کشتار یهودیان و … متوسل شد و آلمان را مورد فشار رقیب قرار داد و از میدان به در کرد. پس فردا نوبت چین است که قدرتاش چون تیری به چشم امپریالیسم آمریکا فرو میرود و درصدد است که وی را به هر وسیله و چه بسا توسط ویروس «سارس» از پای درآورد. امپریالیست آمریکا و صهیونیستها دارند موازین جدیدی در روابط بینالملل بوجود میآورند که شالوده زندگی مشترک آنها را برهم میریزد. هرگز نباید تسلیم این قلدری شد. تسلیم یعنی مرگ یک دستآورد بزرگ بشری. از همین اسلحه چنانچه جا بیفتد به راحتی میتوان هر حکومت انقلابی و مترقی را، که نمیخواهد به ساز امپریالیستها برقصد و به صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی تمکین کند، به تسلیم واداشت، این تمکین یعنی به رسمیت شناختن بردگی و اسارت، به رسمیت شناختن منطق زور و گردن کلفتی.
حزب ما از تساوی حقوق ملل حمایت میکند، از به رسمیت شناخته شدن این حق یکسان برای همه ملل جهان دفاع مینماید.
***
پیام حزب کارایران(توفان) به دهمین کنگره حزب کمونیست اسپانیا ( م ل)
نمایندگان محترم دهمین کنگره حزب کمونیست( م ل) اسپانیا! حزب کار ایران (توفان) درودهای انقلابی و صمیمانه خود را به شما ارسال میکند و برای کنگرهتان در ایجاد یک جنبش قوی کمونیستی برای انقلاب پرولتری در اسپانیا آرزوی موفقیت دارد.
رفقای عزیز:
تشدید بحرانهای نظام سرمایهداری، حملات همهی قدرتهای امپریالیستی و سرمایهداری به کارگران و تودههای کارگر، تشدید تضادهای بین امپریالیستی، جنگهای تجاوزکارانه، همه اینها نیاز به اتحاد و همبستگی بینالمللی مردم جهان دارد. ما تأکید میکنیم که اتحاد و سازماندهی طبقه کارگر یک ضرورت مطلق برای انجام مبارزات موفق علیه فلاکتی است که نظم جهانی کنونی بر تودهها تحمیل کرده است. در اسپانیا، حزب کمونیست( م ل)به عنوان پیشتاز طبقه کارگر، مبارزات باشکوهی را علیه جنایات اتحادیه اروپا و ناتو امپریالیستی، علیه نیروهای رفرمیست و سوسیال دمکرات، علیه ظهور فاشیسم و نژادپرستی، علیه تشدید استثمار فوقالعاده به راه انداخته است. سرکوب و استثمار کارگران مهاجر، نقض حقوق همه ملیتها در اسپانیا، و در خاورمیانه، جنگ نسلکشی علیه مردم فلسطین، کشتار مردم لبنان، تهدید، ارعاب و تجاوز به ایران توسط صهیونیستهای نازی اسرائیل جنایت علیه بشریت است. امپریالیستهای آمریکایی و اروپایی در این جنایات شریک هستند. جنبش اعتراضی قوی جهانی نسلکشی مردم غزه، صهیونیسم و امپریالیسم را رسوا کرده و چشم بسیاری را به ماهیت نظم امپریالیستی - سرمایه داری باز کرده است.
رفقای عزیز!
در ایران نیز مردم با مشکلات جدی داخلی و خارجی مواجه هستند. سرکوب سیاسی کارگران و تودهها توسط رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی و اعمال سیاستهای نئولیبرالی از یکسو موجب جنبشهای اعتراضی علیه رژیم جنایتکار ایران شده است و از سوی دیگر تهدیدها، توطئهها، حملات و تحریمهای اقتصادی امپریالیستی و صهیونیستی علیه مردم ما شرایط بسیار سختی را برای زحمتکشان ایجاد کرده است. اما مردم ایران در حال مبارزه قاطعانه با دشمنان داخلی و خارجی هستند.
رفقای عزیز!
برگزاری کنگره یک حزب مارکسیست-لنینیست مهمترین رویداد در زندگی حزب است. حکایت از موفقیت در فعالیت حزبی در دوره قبل نیز دارد. ما به دهمین کنگره حزب کمونیست( م ل)تبریک میگوییم و مطمئن هستیم که کنگره شما چراغ راهنمای مسیر مبارزه طبقه کارگر و مردم اسپانیا خواهد کرد.
زنده باد دهمین کنگره حزب کمونیست اسپانیا (مارکسیست-لنینیست (م ل)
زنده باد سوسیالیسم!
زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری!
حزب کار ایران (توفان)
دسامبر 2024
***
همبستگی با کارگران و مردم ترکیه!
استعفای حکومت تک نفره اردوغان!
دهها هزار نفر از کارگران، دانشجویان، بازنشستگان، جوانان، مردان و زنان به خیابانهای چندین شهر ترکیه آمدهاند تا مخالفت خود را با حکومت ارتجاعی «رجب طیب اردوغان» اعلام کنند. فریاد واحد است: «استعفای اردوغان! شانه به شانه علیه فاشیسم!»
اعتراضات گسترده در واکنش به بازداشت غیرقانونی و خودسرانه شهردار استانبول، «اکرم اماماوغلو»، و بیش از صد نفر دیگر در همان روز صورت گرفته است. «اماماوغلو» به تهدیدی برای تداوم رژیم فاشیستی تکنفره «اردوغان» تبدیل شده است. تمامی تحلیلهای سیاسی و انتخاباتی توافق دارند که او در انتخابات ریاستجمهوری آینده پیروز خواهد شد، به همین دلیل آنها میخواهند او را از رقابت کنار بگذارند. رئیسجمهور فعلی ترکیه به هیچوجه به فکر انتقال دموکراتیک دولت نیست؛ بهعلاوه، او قصد دارد اصلاحات قانون اساسیای را پیش ببرد که او را رئیسجمهور مادامالعمر کند. زندانیشدن شهردار استانبول تنها مورد نیست؛ دهها بازداشت و برکناری شهرداران مخالف، عمدتاً در استانهای کُردنشین، رخ داده است. گسترش سریع و وسیع اعتراضات اجتماعی به دلیل نارضایتی انباشتهشده کارگران و مردم از حکومت است، به دلیل وخامت روزافزون شرایط معیشتی آنها و نمود فزاینده ضددموکراتیک و سرکوبگر رژیم است. انتخابات شهرداری مارس 2024 قبلاً بهعنوان دماسنجی از وضعیت روحی جمعیت نسبت به حکومت عمل کرده است: اردوغان شکست سیاسی سنگینی را متحمل شد.
ما همبستگی خود را با کارگران، جوانان و مردم ترکیه، که به خیابانها آمدهاند، تا با حکومتی خودکامه، که بارها از اسلحه برای خاموش کردن اعتراضات استفاده کرده است، مقابله کنند، اعلام میکنیم؛ ما سرکوب خشونتآمیزی را که علیه معترضان انجام میشود، محکوم میکنیم؛ همچنین تلاش برای جنایتانگاری فعالیتهای سازمانهای مخالف سیاسی، اتحادیهای و مردمی را رد میکنیم. بهویژه، همبستگی خود را با رفقای «حزب کار ترکیه»، که امروز دوباره بخشی از جنبشی هستند که برای دموکراسی، آزادی و تحولات اجتماعی مبارزه میکند، اعلام میکنیم.
کنفرانس بینالمللی احزاب و سازمانهای مارکسیست-لنینیست CIPOML
کمیته هماهنگی
***
ادبیات مارکسیستی به زبان ساده
ده سال بعد از آنکه کنفرانس احزاب برادر مارکسیست-لنینیست در سال ۱۳۵۷ برگزارگردید و در آن رویزیونیسم خطر عمده در جنبش کمونیستی تشخیص داده شد، رفيق زنده یاد «دکتر غلامحسین فروتن» با بررسی و تجزیه تحلیل عملکرد ده ساله رویزیونیسم در سطح جهان اقدام به نوشتن کتاب ارزشمند «رویزیونیسم در تئوری و عمل» نمود.
حزب کار ايران (توفان) جهت آگاهی و آموزش نسل جوان، که جویای حقیقت است، اقدام به درج بخشهای عمده این اثر در ستون «ادبیات مارکسیستی به زبان مختصر و ساده» توفان الکترونیکی نمود. باشد تا با انتشار بخشهایی از این اثر ارزنده گامی، ولو کوچک، در تنویر افکار و پاکیزگی مارکسیسم - لنینیسم برداشته باشیم.
هئیت تحریریه
***
رویزیونیسم و ایران (1)
مارکسیسم – لنینیسم میآموزد که کمونیستها باید دوستان خود را از دشمنان بازشناسند و نسبت به آنان برخورد کاملاً متفاوتی داشته باشند. اگر وظیفه در قبال دشمن این است که با گرد آوردن تمام نیروهای ممکن و اتخاذ استراتژی و تاکتیک صحیح بر وی ضربات پی در پی وارد نمود و سرانجام او را از پای درآورد، در قبال دوستان باید با تمام قوا کوشید با آنها متحد شد، به معیت آنها با دشمن جنگید. بدون تشخیص دوست از دشمن، بدون برخورد متفاوت نسبت به آنها، پیروزی انقلاب ممکن نیست. هر آن کسی که دوست را با دشمن فرق نگذارد، با دوست مانند دشمن رفتار کند، نمیتواند کار انقلاب را به سر انجام برساند. هر آنکس که با دشمن خلق از در دوستی و همکاری درآید، با دوستان دشمنانه رفتار کند. بدون شک دشمن انقلاب، دشمن خلق است. رفیق «مائوتسهتونگ» میگوید: «دشمنان ما کیستند؟ دوستان ما کدامند؟ این مسأله است که در انقلاب دارای اهمیت درجه اول است».
روش رویزیونیسم در صحنه جهان روشن است. رویزیونیسم همه جا با دشمنان خلقها طرح دوستیمیریزد، به آنها یاری میرساند، با آنها از در همکاری درمیآید، خلقها و نیروهای انقلابی را میکوبد، به آنها افترا میزند دشنام میدهد. در اینجا صحبت بر سر این نیست که کشور سوسیالیستی نمیتواند یا نباید با دیگر کشورها روابط سیاسی و تجارتی برقرار کند. البته استقرار چنین روابطی نباید موجب گردد که کشور سوسیالیستی از پشتیبانی مبارزات خلقها بخاطر این روابط به پرهیزد. سخن در اینجاست که رویزیونیسم دریچه مهر و مودت خود را به روی دشمنان خلق میگشاید و با خشم و کین خود جسم و روح خلقها و عناصر انقلابی را میآزارد. حال ببینیم روش رویزیونیستها در رأس آنها رویزیونیستهای شوروی در قبال این حکم مارکسیسم – لنینیسم چگونه است.
خلق ایران نزدیک به نیم قرن است که در زیر ظلم و ستم خاندان پهلوی دستوپامیزند؛ بیست سال تمام «پدر تاجدار» به قتل و غارت مردم و فروش کشور به بیگانگان مشغول بود و پس از فرار مشعشعانه او مردممیهن ما گرفتار خیانتها و جنایات «پسر تاجدار» و خاندان فاسد و غارتگری گردیدند. بیش از یک ربع قرن است که «محمد رضا شاه» از ارتکاب هیچگونه خیانت و جنایتی نسبت به خلق ایران از پای نمیایستد. دست این مرد خونخوار تا آرنج به خون دهها هزار فرزند میهن ما آغشته است. شمارش جنایات او از حوصله این بحث بیرون است. و هم اوست که در طول زندگی ننگین خود امپریالیسم را بیش از هر موقع دیگر بر خاک کشور ما مسلط ساخت، سرزمین ما را قطعه قطعه کرد و هر قطعه را به دزدان امپریالیست سپرد تا هم از این راه برای خود در بانکهای خارج اندوخته بیشتری فراهم سازد و هم آنها را در قبال خشم و کینه مردم ایران به حمایت از سلطنت منفور خویش وادارد. اعضای خاندان سلطنتی به ویژه «خواهر توأمان» شاه، «اشرف پهلوی»، دست کمی از برادر خود ندارد. فساد خاندان پهلوی زبانزد خاص و عام است. به کوتاه سخن شاه و خانواده او مظهر جنایت و خیانت و فساد است. در جهان امروز به ندرت میتوان زمامدارانی از این قماش پیدا کرد. شاه ایران رأس طبقات حاکمه مرتجع، نوکران و زرخریدانی در محافل سیاسی و مطبوعاتی دارد که با تملقهای خود او را تا سرحد پرستش میستایند، بر تمام جنایات و خیانتهای او صحهمیگذارند و هرکدام از غارت ثروتمیهنی ما سهمی میبرند.
در ایران امروز اثری از دمکراسی، از حقوق فردی و اجتماعی احساس نمیشود. کمتر کشوری را میتوان یافت که در آن حقوق مردم تا این درجه پایمال گردد، به جان و ناموس مردم تا این درجه تجاوز شود. شاه و دستگاه جهنمی او از حمایت کامل امپریالیستهای گوناگون برخوردار است. با این ترتیب روشن است که شاه ایران دشمن شماره یک خلق ایران است. دشمن خلق ایران به یقین نمیتواند دوست خلقهای دیگر باشد. هر آنکس که به خلق ایران مهر میورزد، نمیتواند شاه و دربار و نوکران پست و فرومایه او را دشمن نداند. این حقیقتی است که هر فرد ایرانی آن را با تجربه خود احساس میکند. آیا میشود تصور کرد که این حقایق از نظر زمامداران رویزیونیستهای شوروی، کسانی که به قول نویسنده اپورتونیست و اتّکالی «مجله دنیا» بر قله مرتفع اطلاعات نشستهاند و کشور ما هم در مرکز دید آنهاست مستور باشد؟ بدیهی است که چنین نیست. هیچکس حتی خوشباورترین مردم نیز نمیتواند چنین تصور باطلی به خود راه دهد.
روش رویزیونیستها در قبال شاه، دشمن خلق ایران درست نقطه مقابل آموزش مارکسیسم – لنینیسم است.
پس از آنکه در اتحاد شوروی قدرت در کف بیکفایت سرسلسله رویزیونیستها «خروشچف» قرار گرفت، دولت شوروی در ابتدا کوشید از راه تحبیب و با زبان دوستی، شاه و دولت او را به سوی خود جلب کند.
هنگامی که در ژوئن ۱۹۵۶، پس از کودتای خائنانه و امپریالیستی ۲۸ مرداد، پس از انحلال کلیه سازمانهای دمکرات در کشور، شکنجه و اعدام صدها فرزندان میهن و سپس ورود به «پیمان بغداد» (اکنون «پیمان سنتو»)، شاه به دعوت دولت شوروی رهسپار مسکو گردید. بر همه کس مسلم بود که راه «محمد رضا شاه» راه دشمنی با خلق ایران، دشمنی با دموکراسی و سوسیالیسم و سرسپردگی به امپریالیسم است. اما این بهیچوجه مانع آن نشد که از وی با تجلیل و احترام فراوان استقبال و پذیرائی شود.
به طوری که روزنامه «پراودا» نوشت: شاه در مذاکرات خود با زمامداران شوروی «اعلام داشت که تا وقتی او زنده است، هیچ خطری از خاک ایران اتحاد شوروی را تهدید نخواهد کرد و ایران هیچگونه تعهدی بر علیه اتحاد جماهیر شوروی برعهده نگرفته است و نخواهد گرفت و او یعنی شاه در این موضوع به زمامداران شوروی «قول سربازی مردانه» داد… اما قول «سربازی و مردانه «شاه» مانند دود به هوا رفت» جز این هم نمیتوانست باشد. فقط باید اپورتونیست و رویزیونیست بود برای آنکه به قول نمایندگان امپریالیسم و ارتجاع باور داشت.
دیری نگذشت که انعقاد قرارداد نظامی دوجانبه مطرح شد. دولت شوروی با تمام قوا و از راه تهدید و تطمیع کوشید از انعقاد این پیمان نظامی جلو گیرد، ولی در این کار توفیقی نیافت و در اسفندماه ۱۳۳۷ (مارس ۱۹۵۹) این پیمان میان دو دولت ایران و آمریکا به امضأ رسید. از این تاریخ حملات بیبند و باری در مطبوعات شوروی و بویژه در گفتارهای فارسی «رادیو مسکو» علیه شاه آغاز گردید. کسی که در مسکو با عزت و احترام فراوان پذیرائی شده بود، پسر «مهتر» از آب درآمد. «خروشچف» در یکی از سخنرانیهای بیشمار خود «پیشگویی» کرد که خلق ایران به زودی شاه ایران را از تخت سرنگون خواهد نمود.
«همزیستی مسالمت آمیز» «خروشچف»ی به کلی به هم خورد و لازم بود بهانهای برای برقراری مجدد آن پیدا کرد. این بهانه را شاه به دست داد و گفت که دولت ایران به هیچ دولت خارجی حق داشتن پایگاه هیچیک از انواع موشک در خاک خود را نخواهد داد و نخواهد گذاشت ایران وسیله تهاجم بر ضد اتحاد شوروی گردد. دولت شوروی که مدتها در پی فرصت میگشت که این جملات بی بند و بار را، که هیچگونه تأثیری در روش شاه و دولت ایران نداشت، قطعی کند، این اظهارات شاه را «به عنوان نشانه حُسن نیت تلقی نمود». از این تاریخ به بعد همزیستی دولت شوروی و ایران به دوستی مبدل شد و سپس دوستی به پشتیبانی صریح و علنی از رژیم استبدادی شاه درآمد، رژیمی که کشور ایران را برای اهالی آن به جهنمی و برای آزادیخواهان به زندان وسیع و مخوفی تبدیل نموده است.
روزنامه «مردم»، ارگان رویزیونیستهای ایران، به عبث میکوشد اینگونه وانمود سازد که دوستی و کمک به رژیم ایران فقط محصول کوشش پیگیر اتحاد شوروی بوده است. این گفته بدون شک نیمی از حقیقت را دربردارد. همکاری با امپریالیسم و ارتجاع، پشتیبانی از دشمنان خلق و کمک به آنها مضمون و ماهیت «همزیستی مسالمتآمیز» «خروشچف»ی است. این امر اختصاصی به ایران ندارد. ولی صحبت بر سر این است که شاه ایران نیز در جلب دوستی و کمکهای بیدریغ اتحاد شوروی سهم کمتری نداشته است و این خود مورد اعتراف دارودسته رویزیونیستهای شوروی نیز هست. ادامه دارد
***
پاسخ به یک پرسشس در فیسبوک
پرسش: با سلام به رفقای زحمتکش و اصولی حزب کار ایران (توفان)، مطلبی را در صفحه فیسبوک شما در مورد سلاح اتمی و حق داشتن این سلاح برای رژیم را مشروع دانستهاید. پرسشم این است آیا سیاست کلی حزب کار تبلیغ گسترش سلاح اتمی است یا نابودی آن؟ بسیار ممنون میشوم این موضوع را بیشتر برایم توضیح دهید. با تشکر- هلند. ش. الف
پاسخ: با سلام و تشکر از پرسش بسیار اصولیتان سعی میکنیم به طور مختصر به دو نکته مهم در این مورد بپردازیم، تا این موضوع قدری روشن شود.
حزب ما بارها در مقالات مختلف انزجار خود را از سلاحهای کشتار جمعی ابراز داشته است. ما برآنیم که امپریالیستها هوادار سلاحهای کشتار جمعی هستند، زیرا برخلاف کمونیستها ضدبشرند، زیرا که نه تنها از انقلاب واهمه دارند، بلکه از نزاع بین رقبای خویش نیز میهراسند. آنها شب و روز به تولید سلاحهای جنگی مشغولاند. بودجه نظامی امپریالیسم آمریکا حتی از دورانی که هنوز رقیباش، اتحاد شوروی، بر سر کار بود و فرونپاشیده بود، بیشتر شده است. این تسلیحات برای استفاده از آن، در مکانی تولید میشود. برای جنگافروزی تولید میشود تا کنسرنهای بوئینگ و لاکهید و … بتوانند سودهای سرسامآور ببرند. آنها این سلاحها را برای هراسانیدن رقیب خود نیز به میدان میآورند. ما مخالف آن هستیم که انحصار بمب اتمی در دست امپریالیستها بماند و از آن وسیله تهدیدی برای به بندگیکشیدن ملتها بسازند، ولی ما همواره هوادار خلع سلاح کامل هستیم و معتقدیم که اگر امپریالیستها و صهیونیستها دروغگو و ریاکار نیستند، تمام سلاحهای کشتار جمعی را نابود کنند. ما هوادار خلع سلاح عمومی هستیم و این امپریالیستها و صهیونیستها هستند که حاضر نیستند پیمان امحاء سلاحهای کشتار جمعی را امضاء کنند. حملات آنها به کشورهای زیرسلطه و ممانعت از رشد صنایع نظامی آنها از این خدعه امپریالیستی نقاب برمیگیرد. فقط طرح همه جانبه این شعار و کشیدن پای امپریالیسم و صهیونیسم به وسط است که دست آنها را رو می کند. بمب اتمی احتمالی ایران همان قدر خطرناک است که بمب اتمی اسرائیل و آمریکا، چه مانعی دارد که ما همه این بمبها را نابود کنیم، اشکال آن در کجاست؟ چرا امپریالیستها و صهیونیستها به این پیشنهاد منطقی تن در نمیدهند. زیرا آنها به تهدید اتمی علیه نیروی توفنده مردم جهان، به ارعاب نیروی انقلابی، که در راه است، نیاز دارند و هرگز تن به خلع سلاح نمیدهند و ما باید از این امر تاکتیکی برای افشاء امپریالیستها استفاده کنیم. ما خواهان نابودی سلاحهای هستهای در ایران (ایران هنوز به سلاح اتمی دست نیافته است...!)، آمریکا، اسرائیل، پاکستان، هندوستان، روسیه، چین و هر کجای دیگر جهان هستیم. خلقهای سراسر گیتی با این سخن ما موافقاند و در کنار ما قرار دارند.
نکته دوم اینکه کمونیستها همواره در مقابل توحش امپریالیستها از صلح جهان دفاع میکنند. آنها میدانند که جنگ در سرشت امپریالیسم است. امپریالیسم بدون جنگ قابل تصور نیست. طرح شعار تاکتیکی صلح در مقابل جنگ چهره امپریالیستها را برملا میکند تا ماهیت جنگطلبانه خود را بروز دهند، ولی در این زمینه نباید به دام جریانهای پاسیفیستی افتاد که مقاومت و مبارزه عادلانه مردم را به هر شکلی انکار کرده و مرز میان حق طبیعی دفاع از خود، بکارگیری قهر انقلابی برای رهائی از بهرهکشی و رهائی ملی را مخدوش کرده و آن را همسطح قهر ضدانقلابی کارخانههای عظیم اسلحهسازی قرار میدهد. برای قربانی تجاوز همان روشی را تجویز میکنند که برای متجاوز بیرحم توصیه میکنند. کمونیستها باید بر این اساسی که بیان کردیم به اتخاذ موضع بپردازند و مانع شوند که در نزاع کنونی در دام تبلیغات یک طرف اسیر گردند. آلترناتیو تهدیدات و شانتاژهای آمریکا و اسرائیل در مقابل ایران، کره شمالی و یا هر کشور مفروض بعدی این است که ما خواهان نابودی همه سلاحهای کشتار جمعی باشیم از جمله سلاحهای اتمی اسرائیل. ما باید از صلحی دفاع کنیم که از نابودی بشریت جلوگرفته و به نفع انسانها تمام میشود. رفقای ما در سراسر جهان باید در مقابل تهدیدات اتمی ایران کمیتههایی با یاری سایر نیروهای مترقی ایرانی و خارجی بوجود آورند که شعار امحاء سلاحهای کشتار جمعی را در همه جهان از جمله ایران، اسرائیل و آمریکا و نظایر آنها خواستار شود. این تاکتیک بسیج کننده، قابل فهم و مورد حمایت مردم جهان و بسیاری دول جهان خواهد بود.
در این مبارزه طبقاتی ما پیروز میشویم، ما تهدیدات اتمی امپریالیستها را با تاکتیک درست خویش به اسلحهای برای افشاء وی بدل میکنیم و توده مردم را به خیابان میآوریم. اسلحه ما کمونیستها به مراتب «مهیبتر» از اسلحه امپریالیستهاست.
ما خواهان آنیم که در یک مرجع بینالمللی همه ممالک جهان - از جمله ایران - موظف شوند پروتکل الحاقی به منع گسترش سلاحهای اتمی را با پروتکل الحاقیتر انهدام سلاحهای اتمی در سراسر جهان جایگزین کنند. چرا کمونیستها باید به جای مبارزه با تولید سلاحهای اتمی و حق استفاده از آن با گسترش آن فقط مخالفت کنند. این بدان معناست که فقط بخشی از «برگزیدگان» حق دارند سلاح اتمی داشته باشند و دارابودن سلاح اتمی حق انحصاری آنهاست. ما هوادار نابودی سلاحهای اتمی هستیم و نه حفظ آن به بهانه پذیرش منع گسترش آن.
از نظر حزب ما حق داشتن سلاح اتمی و به رسمیت شناختن آن برای ایران و هر کشور مشابهی یک حق دموکراتیک است. به رسمیت شناختن یک حق به معنی حمایت از تحقق آن در هر شرایط و با هر قیمت نیست. ما هوادار حق دموکراتیک زن و شوهر در تصمیم مستقلانه خود آنها در امر طلاق هستیم و آنرا به رسمیت میشناسیم، ولی این پذیرش یک حق دموکراتیک به مفهوم آن نیست که ما هر طلاق مشخصی را بدون توجه به فواید و یا مضرات آن نیز توصیه میکنیم، سنگینی استدلال ما در اینجا نباید بر سر این باشد که گویا ما مخالف و یا موافق بمب اتمی در ایران هستیم، این یک امر ثانویست. در بحث مربوط به این امر باید از دید عمومیتری به مسئله نگریست و تنها از آن مبنا که باید متکی بر تحقیقات و بررسی علمی و کارشناسانه باشد به داوری صحیح نشست. ما براین عقیدهایم که همه ممالک جهان اعم از کوچک و یا بزرگ، فقیر یا غنی، مسلمان یا مسیحی و یهودی، جمهوری یا سلطنت، مترقی یا ارتجاعی، انقلابی یا ضد انقلابی در سازمان ملل متحد دارای حقوق یکسانی هستند. این برابری حقوق از جانب همه این دول به رسمیت شناخته شده و اساساً شرط بدیهی عضویت در این جامعه است. آنها از نظر حقوق ملل با یکدیگر برابرند و این طور نیست که برخی باید برابرتر از دیگران باشند. این اصل برابری پایه گردهمآیی دول و ملل جهان بر گرد منشور ملل متحد است. سازمان ملل نمیتواند «رئیس و مرئوس»، « صاحب و نوکر»، «ارباب و رعیت» داشته باشد. سازمان ملل جای اراذل و اوباش و چاقوکشان کراواتی بینالمللی نیست که با فریادهای «هل من مبارز» به قرق مجمع عمومی این سازمان و یا شورای امنیت آن بپردازند. از اینرو طبق قوانین بینالمللی اگر آمریکا و یا فرانسه ....حق دارد دارای سلاح اتمی باشد طبعا این حق شامل حال ایران میشود و نمیتوان به خاطر دشمنی با جمهوری اسلامی این حق را انکار کرد.
برایتان موفقیت آرزو میکنیم. با ما در تماس باشید!
***
پاسخ به یک پرسش در شبکه تلگرام
پرسش: دوستان محترم توفان سئوالم این است چرا تروریستی خواندن سپاه سرکوبگر اسلامی را در لیست تروریستی قبول ندارید از چه میترسید؟ مبنای مخالفت شما چیست. به نظر من در لیست تروریستی بردن سپاه پاسداران بنفع مردم است و زمینه را برای سرنگونی رژیم آخوندی فراهم میکند. این رژیم نزدیکترین و عزیزترین بستگان ما را کشت واعدام کرد و سرنگونی رژیم توسط هر کسی صورت بگیرد روز جشن ملت ماست. آیا بهتر نیست در موضع خود تجدید نظر کنید و از تبلیغ لیبیشدن و سوریهشدن ایران دست بردارید؟ ضمن احترام. امیدوارم پرسش من توهین تلقی نشود. با احترام .بابک. متین. کانادا
پاسخ: دوست گرامی، سپاس از پرسشتان! قبل از هر چیز باید عرض کنیم مبارزه سیاسی، مبارزهﺍﻯ برای تصفیه حساب شخصی و دل خنک کردن نیست، بلکه مبارزهﺍﻯ آگاهانه برای تصفیه حساب طبقاتی است. مبارزهﺍﻯ که بر کین و انتقامگیری شخصی استوار باشد، فرجامی جز یأس و سرخوردگی دربرنخواهد داشت، بیراهه است. مثلا نمیتوان به خاطر نفرت از رژیم ارتجاعی صدام حسین از تجاوز نظامی به عراق دفاع نمود و جام شراب را به سلامتی اعدام صدام حسین توسط آمریکا سرکشید و دخالت اجانب در امور داخلی کشور را تائید نمود. آنها که چنین کردهﺍند از مسیر مبارزه اصولی خارج شده، به آلت دست زورمندان جدید تبدیل شدهﺍند.به لیبی بنگرید که به چه روزی گرفتار شده است. اکنون در پایتخت این کشور سه دولت با منافع گوناگون علیه هم میجنگند و تروریسم و ناامنی فضای جامعه را دوداندود کرده است و مردم راهی جز فرار از کشور نمییابند. در سوریه پس از 14 سال تجاوز و اشغال سرانجام الجولانی، تروریست داعشی، بر مسند قدرت نشست و وضع امروز مردم سوریه به مراتب از دوره تحت رهبری «حزب بعث» تحت رهبری «حافظ اسد» یا «بشار اسد» بدتر است. امروز سوریه تحت اشغال اسرائیل، آمریکا و ترکیه قرار دارد و حکومت تروریست و فاسد داعشی «الجولانی» در کادر منافع صهیونیسم و پانترکیسم جولان میدهد. عین همین مسئله میتواند در ایران رخ دهد. آنها که میگویند رژیم را با یاری دول غربی سرنگون کنیم و وضع بدتر نخواهد شد، به شما دروغ میگویند؛ حرفشان را قبول نکنید. در صورت سرنگونی رژیم توسط نیروهای امپریالیستی جز آشفتگی و ویرانی و ناامنی و خروج میلیونها نفر از کشور حاصلی نخواهد داشت. سرنگونی هدف نیست، ابزار رسیدن به هدفی برای استقرار یک رژیم مترقی و عدالت محور با حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران است و نه هرج و مرج و جنگ داخلی و فروپاشی جامعه مدنی.
کسانی که به خاطر نفرت به حقشان نسبت به رژیم جمهوری اسلامی در مقابل تحریم جنایتکارانه اقتصادی و تجاوز نظامی به ایران حساسیت نشان نمیدهند و حتی مشوق دستگیری سران رژیم ایران توسط آمریکا و اعدام آنها هستند، درک درستی از مبارزه سیاسی ندارند . اینان فقط برای خنک شدن دلشان با رژیم مخالفت میکنند و نه برای استقرار یک نظام دمکراتیک و عادلانه اجتماعی. بیان این که فقط این رژیم تبهکار برود تا دلم خنک شود، اشتباه محض و جز ارضای آتش خشم شخصی نتیجه دیگری نخواهد داشت، بیسرانجام است. همانطور که در فوق اشاره کردیم رژیمهاﻯ لیبی، طالبان، بعث عراق و سوریه توسط آمریکا و متحدینش سرنگون شدند، اما نه آزادی در این کشورها برقرار شد و نه استقلال، بلکه برعکس وضع مردم هزاربار وخیمتر،تاریکتر و مصیبت بارتر از گذشته شده است. دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور ما ایران به معنای نقض حق تعیین سرنوشت مردم ایران به دست خودشان است و این امر نمیتواند مورد پذیرش هیچ ملت آگاه و مستقلی باشد. عزیزان ما که توسط رژیم اسلامی تیرباران شدند برای تحقق آرمان انسانی و حقوق دموکراتیک ملت ایران، به ویژه کارگران و زحمتکشان جانباختند نه برای زندگی شخصی خودشان و یا اختلاف شخصی با ملاها. از اینرو باید از برخوردهای هیجانی و احساسی و شخصی پرهیز نمود و مبارزه سیاسی و طبقاتی سنجیده و هدفمند و آگاهانهﺍﻯ را برای تحقق آرمانهاﻯ عزیزان جانباختهمان، یعنی استقرار آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی پیش بریم. راهی جز این راه برای تحقق آرزوها و آمال مردم ایران میسر نیست. هر راه دیگری بیراهه است. روز جشن ملت ایران، روزی است که آگاهانه و متشکل رژیم را با دستان پرتوان خود و با کمترین خسارت مالی و جانی سرنگون کند، چنین روزی آرزوی همهﻯ ایرانیان آزاده، مستقل و ضد امپریالیست و ضد اجنبی است.
در مورد سپاه پاسداران و تروریستی خواندن این ارگان رسمی، ادامه همان سیاست سنتی ضدایرانی امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا از بدو انقلاب ایران است. این اقدام تائید ادامه سیاستهای دادگاههای ساختگی ایادی رژیم جمهوری اسلامی در خارج از کشور برای نقض حاکمیت ملی ایران و ساختن ابزارهای فشار تروریستی به ایران، تحریمهای ضدبشری، جنایتکارانه و غیرقانونی علیه مردم ایران، تائید ترور فرمانده نظامی ایران «قاسم سلیمانی» در خاک عراق در یک سفر رسمی دیپلماتیک، تائید ترور دانشمندان هستهای ایران و تائید تنش و دامنزدن به جنگ و خونریزی و تهدید امنیت و صلح جهانی است و چنین سیاستی تروریسم بینالملل و نقض آشکار همه حقوق بینالملل و منشور ملل متحد است و نمیتوان آن را محکوم نکرد. این سیاست تحریکآمیز و تروریستی، که توسط اپوزیسیون سلطنتطلب و سازمان مجاهدین رجوی و تجزیهطلبان و چپنماهای آشفته فکر و امثال آنها ردیف شده است اقدامی ماجراجویانه، خشونتآفرین، جنگطلبانه و ضد ایرانی بوده و مورد توافق حزب ما نیست.
یک اپوزیسیون جدی و مردمی قبل از اینکه به فکر سرنگونی رژیم به هر قیمتی باشد، ابتدا باید در پی ساختن بدیلی باشد با ماهیت مترقی و انقلابی که شرایط زندگی مردم را پس از سرنگونی بهتر کند ونه بدتر. مجددا تاکید میکنیم سرنگونی وسیله است و نه هدف. هدف ما از مبارزات مردم ایران برای سرنگونی تحقق حقوق دمکراتیک مردم در تمام زمینهها و در این برهه از زمان خواهان ایرانی هستیم که در آن جائی برای فساد، دزدی، خویشاوندسالاری، ارتجاع مذهبی، دینسالاری، فقدان تساوی اجتماعی حقوق زن و مرد، نقض حقوق کارگران و زحمتکشان، آموزگاران و... نباشد. آزادی و عدالت اجتماعی و حفظ استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران مهمترین دغدغه حزب ما برای برانداختن حکومت ارتجاعی کنونی است. از این منظر ما شدیدا مخالف هرگونه تحریم اقتصادی و مداخله نظامی در ایران هستیم و به شدت علیه نیروهایی که از تجاوزات نظامی به عراق و لیبی و افغانستان و سوریه ...الهام و الگوبرداری میکنند، مبارزه میکنیم. پیروز و موفق باشید.
اپوزیسیونی که مرزبندی روشن با امپریالیسم و صهیونیسم ندارد دست دراز شده آ نهاست